تا آفتاب تر از تأخیر
مرا عبور شب این منشور
چاهی درون مردمک دیده می کنم
ورودی
که لا به لا غریبه ی کولی هاست
چرخیدن زمین به گرد تو
چرخیدن من است
ارثی که گردباد به من داد
ارثی که باید از اول
گم می کنم تو را
کاش آن دو لحظه پیش و پس نمی شد از اول
در می زنند
صد ها صدا
قرار هر چه دریچه ست
می شوید همچنان و
پری یاغی ست
من : مرگ را نه چاله پذیرفتم
تا ماهیان گردن فرکشند
تا آفتاب تر از تأخیر
پیدا نمی کنم چگونه در آن باران
دریا
با خواب های تو درگیر شد
لبریز هر چه بخواهی
هر چند هر چه بخواهی ستاره نیست
نخل ولی پر از جوانه می گذرم
ماه
همواره سایه بان مرقد ما نیست