دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ ساعت 15:34 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
گامی پر از نگین گمشده ی دریا
هوای همسفر انگار
در کوچ خارک این گلبرگ
گامی
پر از نگین گمشده ی دریاست
پروای دیگرم این است
حتی : ستاره روی قتل تو
لب تر نکرده بود
شاید کبوتری که یاد تو می پیچد آتشم
کو زورقی که در این پایاب
لختی از آسمان نبریده ست
انون
جهان که می تراشدم
آسایش
توفان تیره گی ست
ساری که سوی تو
سر بر می گرداند
شبتاب ها جز این که مرا
باید برای چندمین عقوبت
ارغوان با تو گلاویز
از سر گذشته باشند
تاوان سال و
صورت دنیا
آن دست هاست
تا شب
چنان بتابد از بنفشه
که گورستان
می پایدم سکوت