| |
|
|
|
|
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 9:41 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:54 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

یادها و خاطره ها تظاهرات میلیونی و سیل آسای
مردم اصفهان در مناسبت های مختلف و فعالیت های گسترده ی روزانه در کوی بزرن
و شهر و روستای این دیار در مبارزه با سلطه ی طاغوت و برقراری حکومت
اسلامی افتخار بزرگی است که در تاریخ کهن اصفهان می درخشد. پیام ها و
سخنرانی های امام راحل با سرهستی شگفت انگیز به همه جا می رسید. دل و جان
مردم یک پارچه در تسخیر امام راحل بود.مساجد، کانون انقلاب و سنگر مبارزه و
پایگاه هم دلی و تعاون بود مرزهای خودخواهی، قوم گرایی و بخشی نگری رنگ
باخته وباورها فقط روی مرز حق و باطل تمرکز یافته بود. در این سوی مرز،
مودت بود و محبت، همبستگی بود و وحدت. مدارا بود و تولی. نسبت به آن
سوی مرز- به خصوص در مورد ثلث شوم شاه، آمریکا و اسراییل غاصب و سر سپردگان
آن ها صلابت بود و انعطاف ناپذیری، انزجار بود و ستیز شجاعانه، نفرت بود و
تبری. خود محوری ها به خدا محوری، قوم گرایی ها به اسلام گرایی تبدیل شده
بود. طلوع خورشید اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و اله و سلم) از آیینه ی
روشن وجود امام راحل، دیوارهای کاذب تحزیه ی جامعه را درنوردیده و با نور
وحدت، روشن کرده بود. همه برای امام بودند و امام برای همه و امت همراه امام برای خدا. وقتی
بهمن پنجاه و هفت رسید، روزها به شتاب از پی آمدند و فرصتی برای تیرگی
باقی نگذاشتند، چنان که شب ها فانوس فریادهای (الله اکبر) بر بام سرنوشت
این ملت، درخشش دو چندان یافت و خورشید این قوم از پس سان ها تبعید به
ایران بازگشت. امام آمده است، انقلاب به لبخند پیروزی دل سپرده است و دهه ی
فجراندک اندک شکوه جاودانه اش را به رخ می کشد. خورشید در جشنی بی غروب بر
بام روشن جهان ایستاد و تولد جمهوری محمد (صلی الله علیه و اله و سلم) را
نظاره کرد. هلهله ی پیروزی در گوش خانه ها و خیابان ها پیچید و عطر گلاب و
صلوات در ساحل آرامش انقلاب، مواج شد، ضمیمی ترین فصل زندگی ما در بهمن
آغاز شد و در سایه ی خورشیدی ترین مرد قرن به بام عام تفضل و رحمت الهی راه
یافتیم و صبح روشن آزادی را به تماشا ایستادیم. عید ظفر 22
بهمن «عید ظفر» است. در این روز بود که ملت ایران، میلاد نوین یافت و سرمه
ی شریعت بر دیدگان بصیرت خویش کشید و امامت و ولایت را به شایسته ترین
وجه، گردن نهاد. جمهوری اسلامی ما جاوید است دشمن ز حیات خویش نومید است آن روز که عالم ز ستمگری خالی است ما را و همه ستم کشان را عید است آشتي با صبح منسيه عليمرادي ميدانم، آري ميدانم؛ آن روز، پنجرهها براي آشتي با صبح، نفس تازه کشيدند. آن
روز، خوبيها به صليب کشيده شده بود و خون از پنجه استعمار چکّه ميکرد و
قفس، تنها جايگاه پرندگان بود؛ چون نغمه آزادي سرداده بودند. ميدانم، همان دقايقي که گوشها به ضبط صوت چسبيده بودند، تا نواي باران را که چکهچکه ميکرد و پليديها را ميشست، بشنوند. چه
شوري داشت، چه بلوايي شده بود و چه غوغايي ميکرد؛ تکاپوي خفته که بيدار
شده بود و دستاني که زانوي غم بغل گرفته بودند؛ حالا مشت شده بود. تندتند
ورق بود که بر سينه ديوار ميچسبيد: «آزادي...». و بطري بود که بمب ميشد و
حالا «شاهِ معکوسِ» روي ديوارها، تمام حشمت 2500 ساله را زمين ميريخت. آن
روز کودک بود که رهِ مردان خدا ميپيمود و يک شبه مرد ميشد؛ مردي که در
کوچه پس کوچههاي شهر، نوک سلاحها در انتظار سينه پر تپشش کمين کرده بود. پيرزن
کنج حلبيآباد، ديگر از شاه سخن نميگفت، سراغ از «آقا» ميگرفت. ميدانم؛
آري خوب ميدانم شهدا، کف خيابان نماندند؛ دستاني آنها را بالا برد؛ اصلاً
شهدا هيچوقت زمين نميمانند. و ميدانم، حالا پس از سيسال از آن روزها، سيب معطر آزادي در دست من است، من دانه سيب خواهم کاشت و درختي از نو خواهم روياند. آه، من تو را گم نخواهم کرد، «من همان دبستانياي هستم که به من چشم اميد بسته بودي.» من تو را گم نخواهم کرد هرگز، هرگز!جمهوری اسلامی جمهوری ما نشانگر اسلام است افکار پلید فتنهجویان خام است جمهوری اسلامی ما جاوید است دشمن زحیات خویشتن نومید است غزل بهمن از خون سرخ بهمن سرسبز شد بهاران اندیشه باور شد، در امتداد باران بر صخرههای همّت جوشیده خون غیرت بانگ سرود و وحدت آید زچشمه ساران و الفجر بهمن آمد، فصل شکفتن آمد بر پهندشت باور، خالی است جای یاران خورشید حقیقت فجر است و سپیده حلقه بر در زده است روز آمده، تاج لاله بر سر زده است با آمدن امام در کشور ما خورشید حقیقت زافق سر زده است فجر انقلاب برخیز که فجر انقلاب اسلامی امروز بیگانه صفت، خانه خراب است امروز هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد از لطف خدا نقش بر آب است امروز ريشههاي کار کشته سيده زهرا برقعي يک
گياه بياباني را تصور کن. ميخواهي از ريشه در بياورياش؛ ولي هر چه سعي
ميکني، کمتر نتيجه ميگيري. انگار شرايط سخت و گرم و خشک بيابان، ريشهها
را ضخيمتر و عمقيتر کرده است. ريشهها به هم ميگويند: گيريم که هوا گرم و
خشک است؛ گيريم آسمان با خاک اينجا قهر کرده و باران نميبارد؛ مهم نيست،
ما ريشههايمان را آنقدر در دل خاک نفوذ ميدهيم که قطرهاي آب پيدا
کنيم... . و همين کار را هم ميکنند. ريشهها به مثابه باورها و اعتقادات
يک آدمي، عميق و قدرتمند ميشوند. اينطور است که گياه بياباني را بايد
بيخيال شوي؛ وگرنه دستهايت از تيزي تيغهايش آزرده ميشوند. ريشهها کاري
به کمبود نيروها و امکانات ندارند. آنها تا جايي که ميشود، نفوذ ميکنند و
نفوذ آنها در دل خاک، گياه را راسختر ميکند. ريشهها، باورِ گياهند. باورها
و اعتقادات، عجب چيزهاي عجيبياند! اساطيريترين واژهاي که
معجزهآساترين کارها در تاريخ کرده است. وقتي به انجام دادن کاري باور
داشته باشي، اگر همه بادها هم مخالف تو بوزند، باز هم «تو» برندهاي. نورِ
باور که آذينِ انديشه تو باشد، درخشندهتريني، پايدارترين؛ مثل همان گياه
پر از تيغِ بياباني، از ريشه درآوردنت دشوار ميشود. آن وقت گلها و
بوتهها و درختهاي باغهاي سرسبز استوايي به تو حسودي ميکنند. حسودي
ميکنند که ريشهات عميقتر شده. حسودي ميکنند که تو اين همه استواري؛ ولي
آنها با بارانهاي تند موسمي ميشکنند و ريشهکن ميشوند. اعتقاد، چيز
عجيبي است. ريشهدار بودن آن مقولهشگفتانگيزي است. ريشهدار بودن، براي
قيام کردن عليه ديگران، ديگراني که تو را و ريشهدار بودن تو را
نميخواهند، برگ برنده توست. اعتقاد به پيروزي، عمق و نهايت توست. بال
پرواز توست. سلاح بُرَنده تو در هر قيام و انقلابي است. گفتم انقلاب...
يادم افتاد انقلاب خودمان هم بهسبب اعتقاد و ريشهدار بودنمان پيروز شد...
ما گلهاي بيابانياي بوديم که ريشههايمان در عمق خاک، سرود اتحاد
ميخواندند.صفحهای زرین «والفجرِ و لَیالٍ
عَشْر...». دهه مبارک فجر، تجلی شکوهمند حماسه و سرافرازی ملتی است که در
عصر اسارت انسان و در روزگار قحطی انسانیت، با انقلاب اسلامی خویش، صفحهای
زریّن را در تاریخ حیات آدمی گشود و صلای خداخواهی، معنویت، آزادی و
استقلال را در گوش جان جهانیان طنینانداز کرد. در این دهه مبارک، یاد حضرت
امام (رحمت الله علیه) را گرامی میداریم؛ ابرمردی که هماره دم
مسیحاییاش، جانبخش جانهای حقیقتجوست و هنوز پس از گذشت سالها از رحلت
ملکوتیاش، نامش بر پایههای ستم استکبار لرزه میافکند و یادش، در دلهای
مستضعفان و آزادگان زمینْ، امید میآفریند و انگشت اشارت او، به آیندگانْ
امتداد راه را نشان میدهد.چشمه نور ای گستره هر
چه خوبی و حسن! ای ستاره درخشان آسمان ایران! ای نگاهت تپش گامهای رهایی!
ای طنین نَفَست سبزتر از هر چه بهار! ای صدف صدق و صفا! ای چشمه نور! ای
خمینی پیروز! خوش آمدی به سرزمین دلیران و سبزقامتان. اماما! مقدمت را
گرامی میداریم و بر شهیدانِ سالهای آغازین انقلاب، از سر اخلاص گُلِ سلام
نثار میکنیم؛ بزرگمردانی که از این سرزمین پاک، به سوی افلاک پر گشودند؛
شهیدانِ والا مقامی که خارهای پلیدی را از سرزمین آینهها تاراندند و
آزادی و استقلال را برای ما به ارمغان آوردند. اینک در دهه مبارک فجر، یادِ
یادآوران سرسبزی و طراوت، پویندگان راه حق و حقیقت، ایمانمداران پاسدار
مکتب ولایت، نگاهبانان قلعه شرافت و مردانگی، و شهیدان راه عزّت و آزادگی
را گرامی میداریم.اشراق شرق یادش به خیر روزی که
عصاره تاریخ بر صحیفه سرخ بهمن چکید، آفتاب ناب بر یاسمنهای بیتاب، از
غرب تابید و اشراق شرق پدید آمد. یادش به خیر، روزهایی که سیمای زیبای
یوسف، دیده کنعانیان عشق را بصیرت بخشید؛ بیضای دست آسمانی موسی، شرارههای
شعف را در ظلمتکده زمین پاشید؛ نفحه عیسویِ به عرش رفته، بر خاکنشینان
دمید؛ نوح با کشتی صفا، به مهد موعود رسید؛ بتهای سیاه جهالت، در پای
حماسه و برهان ابراهیم بر خاک فرو افتادند و امام، به میهن اسلامی قدم نهاد
و گلها به ترنّم شادمانی دلها گوش جان سپردند. یاد آن روزها، هماره در
خاطر دلها مستدام باد.آن بزرگ مرد تاریخ هنوز هم
صدای جاویدان او در سراسر تاریخ به گوش میرسد. هنوز هم قامتش، به بلندای
آسمان حقیقت است و در عشق و تکریم والاییها، به صلابت صخرهها میماند و
به عظمت کوهساران. امام را میگویم؛ مردی که کران تا کران حیات را از تحرک و
مبارزه و فریاد برضد استعمارگران، سرشار ساخت. فرزانهای که نمونه مجسّم
شجاعت و بیباکی بود. او که از هیچ قدرتی جز خداوند باک نداشت و در برابر
هیچ گردنکشی سر فرود نیاورد. راستی، کدام تصویرگر میتواند جَبین پاک آن
بزرگمرد را به تصویر درآورد؟ کدام شاعر میتواند قصیدهسرای آن ستمسوز و
سپیده آفرین باشد؟ کدام نویسنده میتواند حکایتگر شورآفرینیها و
ایمانگستریهای آن والامقام باشد؟ دهه مبارک فجر، بر نایب آن فجرآفرین و
امت خداجوی ایران مبارک باد.معجزه انقلاب سالهای
حکومت ستم، گرفتار چنگ یأس بودیم. ناامید از پیروزی و مقهور قدرت، دشنام
به «شب» میدادیم و نفرین به «ستم» میکردیم. اما... مسیحا نفسی، احیاگر
نفوس شد و حیات این ملت را جانی تازه بخشید. «روح خدا» بود که در جان
افسرده مردم دمیده شد. حنجرههای داوودی، در رهگذر باد و چشم انداز آفتاب و
در موج خون و شط شهادت، سرود فجر حقیقت را سرداد. امام آمد، نشسته بر بال
فرشتگان. امام در پیام خدایی اش در شهید آباد «بهشت زهرا»، در «صور انقلاب»
دمید و مردم را در عرصههای حق و محشر نهضت جان بخشید. «صبح صادق» انقلاب
بود. فجر ایمان، از شرق مکتب سرزده بود که به نماز عشق ایستادیم. در محراب
حق، رو به کعبه عرفان، با وضویی از خون دهها هزار شهید، بر سجاده صدق
نشستیم و پیشانی اخلاص بر مهر«تعبّد» نهادیم و دل به «ولایت» سپردیم و این،
معجزه انقلاب بود.رحمت و منت حق به نام انقلاب بار
دیگر معجزهای در تاریخ اتفاق افتاد. بار دیگر دست توانای خدا از آستین
غیب بیرون آمد. بار دیگر اراده خدای عزیز و حکیم به کار افتاد و رحمت و منت
حق، ملتی مستضعف و ستم کشیده را در برگرفت و فیض روح القدس مدد فرمود و به
کالبد ملتی مرده، روح و روان دمید. سرانجام آنچه به خواب شب هم نمیدیدیم و
ناممکن میپنداشتیم، به وقوع پیوست و ملت ما و ملتهای مسلمان و عالمیان
را غرق بهت و حیرت و اعجاب نمود. قدرتهای داخلی و ابرقدرتهای بینالمللی
را با همه هوشیاری غافلگیر کرد، حسابها و نقشههای سیاسی و طرحهای دراز
مدت و تصمیمگیریهای مطالعه شده آنان را به هم ریخت و بالاخره، ملت مسلمان
ایران آزادی را بازیافت.بوی بهار این روزها بوی
خوش بهار آغشته به عطر معطر آزادی از راه میرسد و تقویم تاریخ یک بار دیگر
برگ زرینی را به خود میافزاید و انقلاب شکوهمند اسلامی ما بیستوسومین
سالگرد پیروزی خود را جشن میگیرد؛ انقلابی که صفحهای زرین را در تاریخ
حیات انسانهای به خوابرفته گشود، و صلای دینداری، عدالتخواهی،
استقلالطلبی و آزادگی را در گوش جان خفتگان طنینانداز کرد.در انجماد ثانیهها... زهره نوربخش تاریک
بود، شب رَجَز میخواند، سوسوی ستارهها را ابر تیره میسترد. خورشید،
تبعیدی فردا بود، و شب در صحراها و کوهها و دشتها، در میان باغ و بر فراز
رود و اقیانوس، حکم میراند و نفسها را میبرید، به چار میخ میکشید و
خون سرخ ستارهها را بر چهره آسمان میپاشید. صدای غل و زنجیر میآمد، و
جز آن، دیگر سکوت بود که کران تا کران، در گوشها فریاد میکشید. درختها
یخ زده بودند، رودها منجمد شده بودند، ماهیها خواب بودند، و پنجرههای
رهایی یکی پس از دیگری بسته میشدند. دستها آنقدر پنجه به دیوار کشیده
بودند که فرسوده بودند. یاد باران کم کم از ذهن زمین پاک میشد، قندیل سکوت
و وحشت و هراس در سردابه تاریخ، هر رهگذری را به خواب ابدی فرا میخواند؛ و
این چنین شب رجز میخواند، و یکهتاز میدان بود تا اینکه چاووشان از آمدن
صبح خبر دادند. خبر در اندام شب پیچید. شب به خود نالید، تلألو نور
خورشید از کرانههای دور، بر ذهن خفته جهان تابید. رودها به راه افتادند،
ترنم باران بود و رقص جوباران، هلهله درختان بود و لبخند زمین و بازی
گنجشکان و بال و پر گرفتن قناریها، چکاوکها و پرستوها. اکنون صدا، صدای
بارش باران بود تا اینکه در میان گرگ و میش صبح، خورشید برآمد و پایان
انجماد زمین را اعلام کرد.و صدای اذان بلال زمان آمد ابراهیم قبله آرباطان آن
روزها که زلال جاری «فرهنگ اسلامی»مان را با «فرهنگ فرنگی» سدّ میکردند
تا از آنچه بر سرمان میآید، غافل باشیم؛ و آن روزها که «دین» را در مسلخ
«تمدّن» قربانی میکردند تا بازار غارتشان هر چه بیشتر رونق بگیرد،
سالهایی بود که همه پنجرههای امید به دیوارهای سنگی باز میشد؛ و تمام
کوچه پس کوچههای رسیدن، به بنبست منتهی میشد. سالهایی که سنگینی
سایه «خانها» و «اربابها»، قلب زمین را میفشرد؛ روزگاری که شب، چتر
تاریک و «از خود بیگانگی» را بر چشمهای آسمان شهر کشیده بود و خورشید،
خانه نشین تنهایی خود شده بود؛ ماه، به علامت عزا، هر شب خون میگریست؛
«دکّههای گمراهی» از وجب، وجب خیابانها، تاراج شده بود و بیگانگان،
فرزندان پاک وطن را به قیمت گوهر معصومیتشان، میخریدند. شب، معنای
کامل زیستن شده بود؛ و خورشید را جرأت دمیدن از پشت کوههای صعب العبورِ
«خودباختگی» نبود؛ و سزای دمیدنِ گاه گاهِ ستارگان، یا افول در گورستان
بود، یا غروب در پای دارها. روشنایی را از کور سوی مشعل «مجسمه آزادی» میجستند و خورشید را از نور شمع. خوشههای طلایی گندم امید، به آتش نیرنگ خائنان میسوخت و خاکستر آن بر چهرههای شکسته و رنجور مردم مینشست. آن روزها، حاصل تلاش مستضعفین، یا به چنگ شاهان میرفت، یا زیر دندان غارتگران. کفر را لباس «تجدّد» پوشانیده بودند تا مردم را از دینشان جدا کنند؛ و قرآن در گنجههای غربت خانهها خاک میخورد. صدای
أذان بلال زمان، از مأذنههای خاموش شهر برخاست و نوای بیداری را در گوش
همه خفتگان نواخت. او آمد و با دستهای گرمش، راه دریا را نشان داد و سد
راه جاری شدن را برداشت. آری، او آمد و پیراهن زرّین آزادی را، بر قامت
افراشته تک تک لالهها پوشاند. او آمد و عاشورایی دیگر برپا کرد و حسین
زمان خود شد. او آمد و خون بهای سنگین لالههای پر پر را، از شیطانها گرفت
و نهال خونین انقلاب را در دل فرزندان وطن کاشت. و این چنین بود که گل
انقلاب از دستهای مهربان مام وطن شکوفه داد و عطر افشانی کرد. ... و سالها چنین بود تا اینکه: ... ابرهای رحمت، باریدن آغاز کرد و خورشید، ـ بعد از آن همه سکوت ـ دستهای مهربان و گرم خود را بر سر شقایقها و اطلسیها کشید. مردی
از سلاله محمد مصطفی تبر ابراهیم بر شانههای مردانهاش، خشم موسی در سرش،
مهر عیسی در قلبش، تقوای علی علیهالسلام در سینهاش، مظلومیت و صلابت
حسین علیهالسلام در تقدیرش، و کتاب خدا در دستش، آمد. مردی با پاهایی به
استواری کوهها و قلبی مالامال از عشق به دمیدن و شکفتن.روز خدا جواد محمد زمانی با
گامهای استوار رفتند؛ تا فتح قلّهی انقلاب، فریادگر و پرخروش، مصمم و
پرامید، در صفهایی به هم پیوسته و دلهایی از هم نگسسته؛ مردم روزِ بیست و
دوّم بهمن را میگویم! آن روز کوچهها عطر خوش انقلاب را حس میکرد و
مردم در زمستانی سرد، گرمی آغوش همدیگر را در تبریک پیروزی میچشیدند.
اصحاب عاشورای خمینی (رحمت الله علیه) و دانش آموختگان دانشگاه حسینی، این
بار حماسهای دیگرگونه آفریده بودند و کعبهی میهن را از بُتهای زر و زور و
تزویر پاک کرده بودند. آنان که ایمان را با مائدههای آسمانیاش، در بازار
شهر گسترده بودند و تلاش را میهمان زندگی مردم کرده بودند. هم آنان که خون
را کمترین متاع به درگاه پروردگارشان میپنداشتند و هستی خود را خالصانه
برای رهبر خود میگماشتند. آن روز، حقیقت گُل متجلّی شد و باغ به این
همه زیبایی خود تبریک گفت. آن روز پرندههایی که کوچیده بودند بازگشتند و
فضای آسمان در کثرت آنان، پنجره پنجره شده بود. آن روز درختان سرو به آزادی
و آزادگیِ همگان، پیام تبریک فرستادند و برکهها زلالیِ مردان و زنان
انقلابی را درود گفتند. آن روز اقیانوس، مبهوت تلاطمهای دلیرانهای بود که
کویر تشنهی ایران را سیراب ساخته بود و سیلی خروشان شده بود، تا خانهی
عصیان را از جا بَر کند. آری، آن روز، روز خدا بود. اینک در یاد روز آن
بهارِ فراموش ناشدنی، به روح پاک شهیدان درود میفرستیم و با گرامی داشت
خاطرهی آن مسیح انقلاب، راه پرافتخار خویش را ادامه میدهیم.بشارت بهار الهام موگویی چه مژدهای زیباتر از آمدن بهار در پی یک زمستان تار و طولانی؟! چه بشارتی شیرینتر از بشارت خورشید در پی یک شب سرد و تاریک؟! چه پیامی نیکتر از پیام زلال آب برای لبانی تشنه و خشکیده؟! چه نوایی برتر از بشارت «جاء الحق» و «زهق الباطل»؟! قسم به شب پوشیده! که روز خواهد درخشید و بهاریترین روز هستی، بر صحیفهی شب تار و طولانی، مُهر پایان خواهد زد. نسیم
خوش عطر هدایت و نصرت، از هر سو میوزد و روح و جان عاشقان را مینوازد.
بهار، با همهی مهربانیها و با همهی طراوتش، نهال فتح و پیروزی را به
ارمغان میآورد. پرندگان سفیدبال و عاشق، تنگی قفس اسارت را بال میگشایند و
در قاب نیلگون آسمان، نغمهی آزادی سر میدهند. قلبها، کهکشانی از عشق خمینی میشود و جامی لبریز از شراب طهور پیروزی. وطن،
این خاک مقدس، اقیانوسی میشود خروشان از موجهای سنگین؛ و غریو «اللّه
اکبر»، از هرکوی و برزن، نویدنصرت را طنین انداز میکند.شهر در قلمرو شب بود ... آمدی!؟ خدیجه پنجی والفجر! و لیالٍ عشر ... شب
در عمیق لحظهها، ریشه دوانده بود و تا افقهای دور، جز سیاهی، رنگ دیگری
دیده نمیشد. چشمها، به تاریکی عادت کرده بودند و هیچ نگاهی، صادقانه به
جستجوی نور، برنمیخاست. جرأت گشودنِ حتّی یک روزنهی کوچک، در ذهنِ
دستها، جاری نبود. پنجرهها، میلی به تماشا نداشتند و زیباییها، چنگی به
دل نمیزدند؛ چرا که دیدنِ زیبایی در قفس، زیبا نیست. در چارسوی باور شهر ـ
تا جایی که چشم کار میکرد ـ تنها حضور یک فصل میوزید؛ آنهم زمستان بود.
قلبها به لحظهی انجماد نزدیک بودند و جرقّهی هیچ اندیشهای، ذوبشان
نمیکرد. شهر، قلمرو شب بود و سلطنت، از آنِ تاریکی؛ و در این میان،
«انسان» ـ این موجود زجر کشیدهی تاریخ ـ با ناامیدی، سرنوشتِ تلخِ خود را
مینگریست. زندانها، از حضورِ پیروان سپیده، لبریز بود. ناگهان، ورق
برگشت، صدای قدمهای نور، در دهلیزهایِ تنگ و تاریکِ زمان پیچید و از طنین
استوارش، پشتِ شب لرزید. «خورشید»، با تمام عظمتش ـ از پشتِ ابرهایِ تیرهی
روزگار ـ طلوع کرد؛ آمد و به یک چشم بر هم زدنی، طومار عمرِ چندین هزار
سالهی «شب» را، مچاله کرد، روح زمستان را به زنجیر کشید و در تقویم زمانه،
نامِ «بهار» را نوشت. خورشید تابید و سِحر کلامش، گرم و نافذ، در دل و
جانِ شهر، نفوذ کرد و طلسمِ تسخیرناپذیر پنجرهها را حس کرد؛ آمد و نگاهِ
مهربانش را ـ عادلانه ـ با تمام شهر، قسمت کرد.خورشید تبعیدی که آمد ... تا
تو آمدی، پردههای غفلت، کنار زده شد و پنجرهها به سمت نور باز شدند.
اندیشهها، میل پرواز یافتند و ایدهها، جرأت ابراز. هوای تازه، آرام آرام،
واردِ دالانهای تنگ و تاریک اذهانِ پوسیده شد. خورشید، همچنان تابید و
نور پاشید، گیاهان نورس، قد کشیدند و غنچهها، لب به اعتراض گشودند.
درختان، دست به دست هم دادند و برای قیام سرخشان، به آفتاب، اقتدا کردند.
حسّی غریب، همه چیز را به شکفتن واداشت و روح سبز زندگی به اجساد پوسیده،
انگیزهی تحرّک و تکاپو بخشید. درختان قیام کردند و حماسهای سرخ جوانه زد.
«شب»، با تمام جلال و جبروتش، ترسیده و خورشید را ـ از این آسمان به آن
آسمان ـ تبعید کرد؛ ولی هم چنان نور خیره کنندهی خورشید، میتابید و
حضورش، گرم و روشنتر از همیشه، به چشم میخورد. شب نمیدانست که آفتاب،
مکان و زمان نمیشناسد و خورشید، در هر آسمانی که باشد، کدام ابر، توانِ به
زنجیر کشیدن آفتاب را دارد؟ کدام؟! چه غنچههایی که در این راه ـ برای رسیدن به نور مطلق ـ از خون، حنا بستند و راهیِ حجلهی بهشت شدند! چه
گلهایی که در زیر شکنجه و تازیانهی پاییز، به قافلهی شهادت پیوستند و
«بهار» را در نهایت زیبایی به تصویر کشیدند! و امروز، روز شکوفایی گلهای،
زیبای پیروزی است و همه با هم، با گل و لبخند، جشن خواهیم گرفت روزِ به گل
نشستن بهار همیشه سبز انقلاب سرخی را که سالها پیش، از دل کویر قد کشیده و
تا بلندای تاریخ شکفت!فجر آزادی، خوشآمدی! سلام
برتو ای مطلع فجر! ای سپیده سحر، ای انفجار نور، خوشآمدی. خوش آمدی که با
آمدنت غلهای سنگین ازگردنمان فروریخت،زنجیرها از دست و پایمان گسیخت،
کمرهای خمیدهمان راستشد،برلبهای پژمردهمان شکوفههای تبسم نشست، در
قلبهای سوختهمانگلبوتههای عشق و امید روئید و برگونههای زردمان
گلخندههای سرخنمودار شد. خوش آمدی که با مقدمت، عطرآزادی به جای بوی
باروت در فضایمیهن اسلامیمان پیچید. قفسها شکسته شد و نفسها از زندان
سینههارهایی یافت. خوش آمدی که با آمدنت، سوز و سرما از شهرو
دیارمانگریخت، برفهای بهمن با حرارت ایمان و اخلاص، آب حیات شد. خوش
آمدی فجرآزادی! که با آمدن تو، امام آمد، امامی که بر سربیدادگران، خروش
کلیم داشت و برجان امت، دم مسیح. کلامش بوی وحیداشت و طعم شیرین آوای
انبیا. دم مسیحاییاش مردگان گورستان ترسو یاس را حیاتی نوین بخشید،
قیامتبپا کرد، غباری عظیمبرانگیخت، غباری که چشم «چپ» و «راست» را کور
کرده است. فجرآزادی! خوش آمدی که آمدنت، شرنگ مرگ به کام شاهان
ریخت،سلطه را به قبرستان سلطنتسپرد، کنگرههای قصر استکبار را فروریخت.
فجرآزادی! سوگند بنام زیبایت، «والفجر» ، «و الصبحاذا تنفس» ، «واللیل
اذا ادبر» ، که نام پاک تو را رزمندگانپاکبازمان برکوه و دشت صحنههای
نبرد، «والفجر» مینویسند، ومادران شهید پرورمان، گوهر اشک خویش را نثار
مقدم تو میکنند. فجرآزادی! ماهنوز طعم تلخ شلاق استبداد را از یاد
نبردهایم;هنوز نشانههای تحقیر را در سیمای پرچین پدرانمان میبینیم;
هنوزعربدههای مستانهی شاهان، پرده گوشمان را میآزارد; هنوز جایزنجیرها
بردست و پایمان پیداست. فجرآزادی! سینههای شکستهمانهنوز سنگینی صخرههای
دوهزار و پانصدساله را از یادنبرده است. ای فجر! شب زدگان گیتی تو را میخواهند; ای آزادی! بندیان ستمتو را میجویند و ای خمینی! مستضعفان جهان نام تو را زمزمهمیکنند. فجرآزادی!
به شهرما خوش آمدی; اندکی بیابالا، بیا که در دوسویزمین انتظار تو را
دارند. بیا که در صور، در صیدا، در قدس، دربیروت، در مراکش، در بغداد، در
هرات، در مصر و در صحرا بهانتظار تو نشستهاند. فجرآزادی! در شهر پیامبر و در مسجدالحرام، به انتظار تواند،به زادگاه خویش هم سفری کن. فجرآزادی!
خبرداری که فجرهای کاذب چون دم گرگ در افق پیشاپیشتو به ارعاب خلق
پرداختهاند؟ تو زودتر بیا که با آمدنت، گرگهامیگریزند. فجرآزادی! مقدمت
را گرامی میداریم، پیامت را پاسداریمیکنیم و در پیشگاه آفرینندهات «فالق
الاصباح» و «رب الفلق» سربه سجده مینهیم. ای فجر زندگی! انفجار نور! گامتبخیر، نامتبلند، فروغت فزونتر، حال که آمدهای پس بمان و بمان، جاودانهباش.فجر صادق انقلاب حجت الاسلام جوادمحدثی فاصله شب تاریک حکومت طاغوت، تا صبح روشن فجر صادق انقلاب،ده روز خدایی بود، شبهایش همه شب قدر، آری ... «دهه فجر» پس از آن ده روز، سپیده «روشن جمهوری اسلامی» دمید. «کلمهالله» بر فراز زمان جای گرفت و آن روز بزرگ، یکی دیگراز «ایام الله» ماندگار تاریخ شد. کاخهایی
که به قیمت ویرانی کوخها برپا شده بود، به دست کوخنشینان سقوط کرد و
محشری عظیم از اراده مومنان مصمم و مشیتتحول آفرین خدا پدید آمد. دیو
گریخته بود که فرشته در آمد. امام، در پیام خداییاش و با دم مسیحاییاش
در شهیدآباد «بهشتزهرا» ، در «صور انقلاب» دمید و مردم را در عرصات حق و
محشرنهضت، جان بخشید. آن ده روز فجر آفرین، از ده قرن هم پربارتر بود و 22 بهمن،اوج آن موجهای خونین و موج آن شطهای خروشان بود. باری...
«صبح صادق» انقلاب بود و فجر ایمان از مشرق مکتبسرزده بود که به «نماز
عشق» ایستادیم. با وضویی از خوندههاهزار شهید، برسجاده صدق نشستیم و
پیشانی اخلاص بر مهر تعبدنهادیم و دل به «ولایت» سپردیم. همین که
خواستیم ذکر استقلال و آزادی بر «زبان انقلاب» جاریکنیم، شیاطین
سربرداشتند و تیغ کینه برکشیدند و بذر فتنهکاشتند. «ناکثین» ، سوار بر
«جمل قدرت طلبی» ، در بصرهبیبصری فتنه به پا کردند. «قاسطین» ، دیگر
بار «صفین» راپدید آوردند و صف حق و باطل برابر هم ایستاد و «مارقین»
نیزدر «نهروان خیانت» از پشتخنجر زدند. بازرگانان، تهیدست ازبازار
برگشتند و کالای «آزادی» شان قلابی از آب در آمد و رویدستشان بادکرد.
شیادان و مزدورانی که سنگ «توده» و «خلق» را به سینه میزدند، به دست همان توده و خلق، سنگسار شدند ونفاقشان علنی و مشتشان باز شد. در
این همه سال که برما گذشته است، «فجر پیروزی» با «شبکین توزی»
درگیربوده و حق و باطل، هنوز هم به نوعی دیگر دربرابرهم صف آراستهاند. در
این سالهای پرفراز و نشیب، با همهوجود، غربتحسین(ع)و مظلومیت علی(ع)را حس
کردیم و میدان احد ومعرکه صفین و صحنه کربلا بارها برایمان تکرار شد. با
نفاق و کفر جنگیدیم و احزاب مهاجم را تا آن سوی «خندقپیروزی» عقب
راندیم. پرچم شرق و غرب را از بام تزویر به زیرکشیدیم. و... دراوج قدرت، از
پشتخنجر خوردیم و در نهایتتنهایی و مظلومیت، تنها خدای یکتا دلمان را
گرم و عزم ما راجزم میکرد و به آینده امیدوارمان میساخت. در تمامی این
مراحل، پیرو مرادما، همچون نوح، کشتیبان انقلابدر امواج توطئهها بود و
با بصیرتی الهی «راه» مینمود و برای«رهروان» از میان آن همه خطرها
«معبر» میگشود. دردمندانه به سوک امام امت(ره)نشستیم و پس از آن پیر،
بامولای جدیدمان پیمان ولایتبستیم، ولی دشمن، جبهه جدیدی بر ضدانقلا گشود
که رهبر انقلاب، از آن با «شبیخون فرهنگی» یاد کرد. افعیهای خفته در لابه لای جراید ومجلات، به نیش زدن و سمپاشیپرداختند. محور
عملیات دراین نبرد، مدرسهها، خانهها مطبوعات، فیلمها،جشنوارهها،
ماهواره و انترنت، القاءات برخی استادان دردانشگاه، نشر و پخش رمانهای
مبتذل وخانمان سوز، اشاعه بیدینی وسکولاریسم، قداست زدایی از مقدسات و
توهین به باورهای دینی اینامتبود. میخواستند عناصر فراری و مرده و فسیل
شده را دوبارهزنده کنند و ابوسفیانهای کینتوز را به صحنه آورند. حادثههای تلخی داشتیم. و فراز و فرودهای شگفت، عبرت آموز وروشنگر بر این امتشهید داده گذاشت. اینک، ماییم و «انقلاب اسلامی» ، که یادگار امام راحل است. ماییم و رهبری که درخروش و خلوص و درایت و صلابت، «خلفصالح» امام امت است. ماییم و نسلی پویا، که هم «آماج فتنهها» ست و هم «ذخیرهانقلاب.» ماییم و یک جهان دشمن، که در قالب «نظامهای استکباری» شکلگرفته است. ماییم و یک جهان دوست، که در مبارزات ضد استکباری و حق طبانهملتهای مظلوم، متجلی است و همه چشم به «ام القری ایران» دوختهاند و تشنه معارف ناب مکتب اهلبیت علیهم السلام اند. ماییم و جنگ فرهنگها در عصرحاضر و تلاش گسترده «وهابیتآمریکایی» بر ضد «اسلام ناب محمدی» . ماییم
و جبهههای متعدد گشوده در برابر انقلاب، در ابعادسیاسی، نظامی، فرهنگی و
اقتصادی، که این مرحله، بیش از گذشته،«بصیرت» و «هوشیاری» و «آمادگی» و
«پیام رسانی» و«تبیین» میطلبد. ما امروز هم، گرفتار مشکل «صدا»
درجهان شلوغی هستیم کهدروغهای نشسته برامواج صوتی و تصویری، عرصه را بر
تابش و جلوهحق، تنگ ساخته است. چشم و گوش انقلاب، باید بسیار تیزبینتر
و حساستر باشد، تاهمفتنهها را در قالبهای جدیدش بشناسد و هم دروغها،
تحریفها،شایعات و غوغا افکنیهاو فتنهانگیزیها، فرزندان انقلاب و نسل
دومجمهوری اسلامی را از «جلوه ناب دین» غافل نسازد. اگر ما پیمان نشکنیم و عوض نشویم، نه بیم شکست انقلاب هست، نهخوف سستشدن بنیانهای آن. رسالت رساندن این نهضتبه «عصرحضور» و سپردن آن به دست«خورشید عصر غیبت» ، بر دوش ماست. جبهه انقلاب و پیمان بستگان با آرمان دهه فجر، باید بیش ازاین «تلاش و تحرک و همبستگی نشان دهند.» منابع:
ماهنامه گلبرک، ش25 ماهنامه گلبرک، ش47 ماهنامه گلبرک، ش59 ماهنامه اشارات، ش45 ماهنامه اشارات، ش57 ماهنامه اشارات، ش117 ماهنامه کوثر، ش35
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:53 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

امام در سال 1281 شمسی در یک خانواده مذهبی در خمین به دنیا آمد وی 5 ماهه
بود که پدرش توسط یکی از ملاکین به قتل رسید. و از آن پس سرپرستی امام را
مادرشان بر عهده داشت. امام تحصیلات مقدماتی را پیش برادرش آقای پسندیده
خواند و در سال 1298 به اراک عزیمت کرد و از شاگردان آقای حائری (مؤسس حوزه
علمیه قم) شد. سال بعد به همراه ایشان وارد قم شد و در سال 1306 در درس
خارج آقای حائری به تحصیل ادامه داد و در سال 1315 به مقام اجتهاد نائل
آمد. (1) امام در عنفوان جوانی ضمن پرداختن به تهذیب نفس در کنار تحصیل و
تدریس علوم معقول و منقول، در مسائل سیاسی نیز به مطالعه پرداخته و در
شرایط آن روز ایران و حوزه، اوضاع سیاسی داخلی و بینالمللی را دنبال
میکردند و در موقعیتهای مناسب، حتی در قالب تدریس اخلاق در حوزه علمیه، به
ترویج اندیشه سیاسی و انقلابی و افشاگری چهره کریه استبداد و استعمار
میپرداختند. (2) بهر تقدیر، نهضت امام خمینی از آغاز تا فرجام و تا امروز چندین مرحله را طی کرده است که به طور اجمال به بیان آن میپردازیم.
الف ـ مرحله نظریه پردازی و تکون نهضت: امام تا پیش از آغاز رسمی و علنی نهضت (سالهای 41 ـ 43) به طور زیر بنایی به انجام چند کار مهم سیاسی ـ فرهنگی مبادرت کردند.
1 ـ تلاش در جهت کسب آمادگیهای علمی و اخلاقی: امام
اعتقاد داشتند انسان پیش از آنکه وارد صحنه اجتماع و سیاست شود باید
پیشاپیش خود را از هر لحاظ آماده کند. در غیر این صورت نه تنها تأثیر مثبت
نخواهد داشت، چه بسا آثار تخریبی او برای خود و جامعه بیشتر هم باشد. کسب
معرفت و تقوی، تواضع و فروتنی، زهد و ساده زیستی و تلاش در نیل به مقامات
عالیه علمی و معنوی بخشی از این آمادگیها بودند تا جایی که در سنین جوانی
یکی از پر جنب و جوشترین کرسی تدریس را امام اداره میکردند .2 ـ افشای چهره پهلوی اول و قلم به مزدان خائن: امام
با تألیف کتاب ارزشمند کشف اسرار در سالهای پس از 1320 (3) و در پاسخ به
شبهات نویسنده کتاب اسرار هزار ساله، ضمن پاسخگویی به شبهات مربوطه، در جای
جای کتاب مشکلات کشور و جهان اسلام را مطرح کرده و در صدد ارائه راه حل
برآمد. امام در بخشی از این کتاب با اشاره به خیانت قلم به مزدان خائن و
مطبوعاتی که مروج بیدینی در کشور بودند مینویسد: برخی از روزنامهها و
مجلات که به صورت اسف باری مرکز و کانون پخش فساد اخلاق و فحشا هستند باید
اصلاح شوند چرا که برای نشر بیعفتیها و افسار گسیختگیها هیچ چیز بیشتر
از این اوراق ننگین کمک نمیکند، این اوراق ننگین که در آن روز نشر افکار و
الفاظ بیخردانه رضاخان را میکردند و امروز نیز به نام ترقی دست از این
کشف حجاب ننگین برنمیدارند ضررشان از صدها احمدی و مختاری برای توده و
کشور بیشتر است. اینها احساسات شرف آمیز یک توده را خفه میکنند نوک قلم
اینها صدها بار مسمومتر و بدتر از نوک سوزن آمپول احمدیها است. (4) امام در بخش دیگر از کتاب با اشاره به جنایات رضا شاه و حمایتهای قلم بدستان مزدور و روشنفکران حامی او مینویسد: ما
میگوئیم دولتی که برای پیشرفت کلاه لگنی نیم خورده اجانب چندین هزار
افراد مظلوم کشور را در معبد بزرگ مسلمین و جوار امام عادل مسلمانان با شصت
تیر و سر نیزه سوراخ سوراخ و پاره پاره کند این دولت دولت کفر و ظلم است و
اعانت آن عدیل کفر و بدتر از کفر است. ما میگوئیم دولتی که برخلاف قانون
کشور و قانون عدل یک گروه دیوان آدم خوار را به نام پاسبان شهربانی در هر
شهر و ده به جان زنهای عفیف بیجرم مسلمانان بریزد و حجاب عفت را با زور سر
نیزه از سر آنها برباید و بغارت و چپاول ببرد و محرمات بیسرپرست را در
زیر لگد و چکمه خورد کند و بچههای مظلوم آنان را سقط نماید این دولت دولت
ظالمانه و اعانت بر آن عدیل کفر است.» (5) امام در ادامه میفرمایند: ما
از رضاخان چندان توقعی نداریم او با وضع سربازی بزرگ شده بود و گوشت و خون
او با این فجایع تربیت شده بود، او نمیتوانست بفهمد که عفت و پاکدامنی و
امانت و درستی برای یک سرباز اهمیتش بیشتر است تا برای دیگر افراد توده، و
سرباز به دینداری نیازمندتر است از دیگران، لکن با قانونگذارها که خود را
دانشمند به حساب میآورند سخن داریم...» (6)3 ـ ارائه راه حل (سقوط رژیم پهلوی و تشکیل حکومت اسلامی) : امام در مقام ارائه راه حل مشکلات کشور فرمودند: «جمله
آنکه این زمامداران خائن یا بیخرد باید عوض شوند تا کشور عوض شود و گرنه
از این روزگار بدتری خواهید دید. تنها حکومتی که خرد و شرع آن را حق می
داند حکومت خدا، یعنی حکومت قانون الهی است و اگر قوانین اسلام در این
مملکت جریان پیدا کند روزی میرسد که پیشقدم در تمدن جهان باشد و این نوع
حکومت اگر بدست فقیه هم نباشد بدون نظارت فقها هم امکان ندارد.» (7) امام
در پایان با بیان آیات مربوط به جهاد فرمودند: آیا چنین قرآن و آیینی
هیچگاه به پیروان خود اجازه میدهند زیر بار ذلت بروند؟ بنابراین تنها راه
رهایی جهاد رهایی بخش است که جز با آموزش نظامی همه طبقات (بسیج عمومی)
امکان پذیر نیست. (8)4 ـ تشکیل هسته مرکزی: امام
میدانستند شروع یک نهضت فراگیر و اداره آن نیازمند تشکیل هسته مرکزی و
نیروهای زبده است که در مراکز حساس کشور حلقه اتصالی میان رهبری و ملت
باشند، امام این هدف را با تشکیل کرسی درس، بویژه درس اخلاق، و تربیت دهها و
صدها انسان وارسته و ایثارگر تأمین کردند تا جائیکه همین گروه عظیم بعدها
در سمت نمایندگی امام در مراکز استانها و پس از انقلاب در مراکز حساس
سیاسی، علمی و نظامی به کمک نهضت و انقلاب شتافتند و بسیاری از آنان نیز
توسط عوامل استکبار جهانی به شهادت رسیدند و گروهی نیز در حال حاضر یا در
کرسی مرجعیت و یا تدریس علوم حوزوی جزو پاسداران ارزشهای انقلاب هستند.
ب ـ آغاز شکلگیری نهضت به صورت آرام با
آنکه اندیشه ضد ظلم و ستم و مبارزه با استکبار و استعمار خارجی و استبداد
داخلی و تشکیل حکومت اسلامی از آغاز جوانی و در قالب تدوین کتاب کشف اسرار
برای امام مطرح بود با این حال، آن مرد خدا تا زمان رحلت آیة الله بروجردی
(بسال 1340) عملا و علنا علم مبارزه را در دست نگرفتند، این در حالی بود که
بزرگانی همچون نواب صفوی و آیة الله کاشانی نهضتهای فدائیان اسلام و ملی
شدن نفت را رهبری میکردند و مورد اذیت و آزار قرار گرفته و بعضا به شهادت
رسیدند، بهر تقدیر، عدم واکنش صریح و قاطع از سوی امام تا پیش از تاریخ یاد
شده معلول عواملی است از قبیل وجود مرد قدرتمند و مرجع مطلق همچون آیة
الله بروجردی که از یک سو، رژیم مبارزه با اسلام را به طور علنی انجام
نمیداد و از جانب دیگر، امام نیز به دلیل رابطه استاد و شاگردی و نیز
تبعیت از ولایت آقای بروجردی بر خویش روا نمیدانستند دست به کار شوند
مضافا بر اینکه کار فرهنگی ـ سیاسی نیاز به زمان و بیداری مردم دارد چنانچه
هر نهضتی از یک سری زمینههایی که یک طرف آن به عملکرد خصم مربوط میشود،
نیاز دارد و این زمینهها بعدا بوجود آمده بود از همه مهمتر اینکه امام
معتقد بودند قیام و نهضت، چون آتشفشانی مایه و مواد میخواهد و نیز قدرتی
که آن را به خروش میآورد و مایه قیام دو عنصر مکتب و مردم هستند، رهبری
میتواند قیام و انقلاب اسلامی را به ثمر برساند که از ژرفای مکتب و اراده
تودههای مردم برخاسته باشد. و این کار از دست فقیهی عادل برمیآید که در
مسند مرجعیت عامه ولایت او مقبول همگان یا اکثریت قابل توجه جامعه اسلامی
باشند. رسیدن به این جایگاه رفیع که ریشه در عمق مکتب و ایمان و اراده امت
دارد، بیشک احتیاج به زمان، شرایط و امکانات بالقوه و بالفعل فراوان دارد
که باید در یک فرایند خاصی شکل بگیرد و به ثمر بنشیند.
1 ـ تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و واکنش امام: اولین
رویارویی سیاسی علنی میان امام و رژیم در ارتباط با تصویب لایحه انجمنهای
ایالتی و ولایتی است. تشکیل انجمن مذکور که به موجب اصول 91 و 92 متمم
قانون اساسی مصوب 1285 ش اولین دوره مجلس مشروطیت پیشبینی شده بود همچنان
مسکوت مانده بود. شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان طبق مادتین 7 و 9
نظامنامه انجمن نیز به شرح زیر به تصویب مجلس اول رسیده بود. اولا باید
متدین به دین حنیف اسلام باشند و فساد عقیده نداشته باشند ثانیا هنگام
سوگند باید به قرآن مجید اتیان سوگند کنند ثالثا بانوان از انتخاب کردن و
انتخاب شدن محرومند. از سال 39 که به دلایل خاص داخلی و خارجی رژیم در
صدد برخی اقدامات به ظاهر اصلاحی دیکته شده از سوی رئیس جمهور وقت آمریکا
برآمده بود با استفاده از خلأ مرجعیت متمرکز در قم و نیز به منظور آزمودن
نیروی روحانیت برای اقدامات آتی، لایحه مذکور را ابتدا در دولت امینی مطرح
کردند ولی با استعفای امینی و تشکیل دولت توسط اسدالله علم که مجلس نیز با
پیش شرط ایشان برای تشکیل دولت، توسط شاه منحل شده بود، (لایحه مذکور) به
جریان افتاد، در متن جدید هر سه شرط مذکور در نظامنامه قبلی حذف شد. 1 ـ 1 ـ دلایل رژیم برای تغییر قانون:رژیم
با انجام این کار در آن مقطع زمانی خاص، اولا میخواست با روحانیت که در
شرایط بحران رهبری بسر میبردند زورآزمایی کند ثانیا به گروههای صاحب نفوذ
غیر معتقد به اسلام و قرآن که عملا سیاست کشور را در اختیار داشتند فرصت
دهد تا موجودیت خود را اعلام کنند، ثالثا با عنوان کردن آزادی زنان دلیل
عقب ماندن و محرومیت گذشته آنها را به عهده اسلام بگذارد و بالاخره آخرین
مانعی را که در راه پیوستگی کامل به غرب است از بین بردارد. (9) 1 ـ 2 ـ عکس العمل امام:امام
که منتظر فرصت بودند تا یک تحول بنیادی را آغاز کنند و همه مردم و علما را
وارد صحنه سیاست و مبارزه نمایند و در ضمن جلوی اعتراض مقدس مآبهای
روحانینما را هم بگیرند بلافاصله دست به کار شدند و اعلام داشتند دولت با
حذف اسلام و قرآن، به جنگ با اسلام برخاسته است و مبارزه با آن یک تکلیف
شرعی است و در مورد انتخاب بانوان فرمود: ما با ترقی زنان مخالف نیستیم ما
با این فحشا مخالفیم. با این کارهای غلط مخالفیم، مگر مردها در این مملکت
آزادی دارند که زنها داشته باشند؟ مگر آزاد مرد و آزاد زن با لفظ درست
میشود؟ (10) با دعوت امام جلسهای در منزل آیة الله حائری و با حضور
مراجع وقت تشکیل شد تا در این مورد تصمیم مقتضی و هماهنگ اتخاذ گردد. (11)
نهایتا مراجع در اجرای تصمیم متخذه طی تلگرافی و با لحن ملایم و خیرخواهانه
از شاه خواستند تا در الغای تصویبنامه اقدام کند. شاه پس از یک هفته به
صورت مزورانه و اهانت آمیز پاسخ میدهد که در آن اولا مراجع را با عبارت
«حجة الاسلام» مخاطب قرار میدهد تا صریحا بگوید آنها را در حد مرجعیت
نمیشناسد (چنانچه در فوت آقای بروجردی نیز پیام تسلیت به نجف برای آقای
حکیم مخابره کرده و مراجع قم را مورد بیاعتنایی قرار داده بود). ثانیا با
عبارت «توفیقات جناب مستطاب عالی را در هدایت افکار عوام خواهانیم» به آنها
میگفت که وظیفه شما هدایت عوام است نه دخالت در امور سیاسی کشور. ثالثا
با عبارت «توجه جنابعالی را به وضعیت زمانه و تاریخ و همچنین به وضع سایر
ممالک اسلامی دنیا جلب مینماییم» میخواست بگوید شما ارتجاعی هستید و از
دنیا بیخبرید و چرا اسلامی غیر از کشورهای اسلامی میخواهید . بالاخره
در پایان جوابیه اظهار داشت لایحه توسط دولت تصویب شده و دولت باید اقدام
کند و از این طریق خواست بگوید من سلطنت میکنم نه حکومت و لذا هیچ
مسؤولیتی ندارم. (12) پاسخ شاه نه تنها قانع کننده نبود بلکه اهانت آمیز
نیز بود لذا مراجع قم در نشست جدیدی که به دعوت امام انجام شده بود تصمیم
گرفتند از علم بخواهند در لغو تصویبنامه اقدام کند. (13) امام در پیامشان
به علم بیآنکه ایشان را با عنوان نخست وزیر خطاب نمایند بسیار تند و تهدید
آمیز مطالب را بیان کردند. (14) علم پس از چهل روز جواب مراجع قم را با
عنوان آیة الله میدهد و نسبت به دو بند اول لایحه (حذف شرط اسلام و سوگند
به قرآن) قول مساعد میدهد اما تصمیم گیری در مورد انتخاب بانوان را به نظر
نمایندگان مجلس موکول میکند و در عین حال پاسخ تلگراف امام را نمیدهد تا
به زعم خود در میان مراجع قم تفرقه ایجاد کند، غافل از اینکه همین اقدام
او امام را به نحو بارزی از دیگران ممتاز ساخت سیل تلگرافها و استفتائات
حوزهها و بازاریان به سوی امام سرازیر شد. مردم شهرها، بویژه تهران، به
اعتراض برخاستند، کشور حالتی اعتراض آمیز به خود گرفت.
2 ـ گسترش دامنه نهضت یا یک گام به پیش: مراجع
با این تصور که خواستههایشان برآورده شد اقدام دیگری را ضروری ندانستند و
برخی اعلام پیروزی کردند اما امام با دعوت مجدد از آنان متذکر شد اولا
احاله کار به مجلس در شرایطی که مجلس تعطیل است، به منزله فرار از مسؤولیت
است ضمن آنکه اگر اصل کار خلاف شرع و قانون اساسی باشد مجلس هم حق تصویب
آنرا ندارد. ثانیا لایحهای که دولت تصویب کرد باید رسما الغای آن را اعلام
کند نه آنکه قول همکاری بدهد، مجددا مراجع طی ارسال پیامی خواستار الغای
کامل و علنی تصویبنامه شدند اما امام در این مرحله خواستههای خود را محدود
به لایحه مزبور نکرد لذا در پاسخ سؤال اصناف قم در مورد واکنش علم دایره
مبارزات را گستردهتر کرده فرمودند: «اینجانب حسب وظیفه شرعی به ملت
ایران و مسلمین جهان اعلام خطر میکنم، قرآن کریم و اسلام در معرض خطر است.
استقلال مملکت و تمام اقتصاد آن در معرض قبضه صهیونیسم است و مدتی نخواهد
گذشت که با این سکوت مرگبار مسلمین، تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید
عمال خود قبضه میکنند و ملت مسلمان را از هستی در تمام شؤون، ساقط
مینمایند.» (15) بهر تقدیر، با تلاشهای پیگیر امام و مراجع عظام قم و
پشتیبانی همه جانبه مردم لایحهای که در مهرماه سال 41 به تصویب دولت رسیده
بود در آذرماه همان سال لغو شد. (16)
3 ـ باز هم زورآزمایی و پاسخ دندان شکن: به
دنبال شکست مفتضحانه دولت در جریان لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، رژیم
تصمیم گرفت به مناسبت 17 دی سالروز کشف حجاب توسط رضاخان در سال 1314 از
زنان بیحجاب برای رژه خیابانی و تظاهرات، که بطور غیر مستقیم علیه اسلام و
روحانیت تمام میشد بهرهبرداری کند تا زخم خود را هر چند محدود التیام
بخشد. امام پس از آگاهی از ماجرا، طی ارسال پیامی به دولت هشدار داد که
در صورت وقوع چنین حادثهای، علمای اسلام متقابلا همان روز را به مناسبت
فاجعه مسجد گوهر شاد (که توسط رضاخان انجام گرفته بود) عزای ملی اعلام
نموده و از عموم ملت خواهند خواست که دست به تظاهرات بزنند و نسبت به
عاملین آن ابراز انزجار نمایند، با این تهدید امام، رژیم به ناچار از موضع
خود عقب نشینی کرد بدین ترتیب، پیروزی دوم در حال شکلگیری نهضت به دست آمد
که خود آغازی برای حوادث بعدی بود.
4 ـ تبلیغات علیه روحانیت و موضعگیری امام: بدنبال
شکستهای مکرر رژیم در مصاف با روحانیت و عصبانیتی که از این طریق برای
رژیم به وجود آمده بود، جراید را وادار کردند تبلیغات گستردهای را علیه
روحانیت به راه انداختند . امام پس از گفتگو با علما و مراجع قم، آنان را
به اعتراض دسته جمعی در این مورد تشویق کرد. در این اعتراض که به صورت تجمع
گسترده در مسجد اعظم قم به عمل آمد، یکی از وعاظ معروف تهران به سخنرانی
پرداخت و تأکید کرد در صورت عدم اقدام در جلوگیری از تبلیغات مسموم مطبوعات
علیه اسلام و روحانیت و عدم اجازه به روحانیت به رد و پاسخگویی، ناگزیر
مبارزات قبلی را مجددا ادامه خواهند داد. این سخنرانی و جلسه اعتراض
آمیز که از طرف مراجع قم و با پیشنهاد امام شکل گرفت بازتاب گستردهای در
میان مردم داشته و موجب وحشت دولت گشت لذا معاون نخست وزیر راهی قم شده ضمن
اظهار تأسف از نوشتههای برخی از جراید، به مراجع اطمینان داد که مسأله را
تعقیب کرده و دیگر اجازه انتشار اکاذیب علیه روحانیت را نمیدهد.
5 ـ رفراندوم لوایح ششگانه و موضعگیری امام: رژیم
شاه پس از تحمل چندین شکست متوالی، سرانجام دست خود را رو کرد و آخرین
ترفند خویش را که همان طرح آمریکایی انقلاب سفید بود برای فریب ملت و اسارت
کشور در معرض افکار عمومی قرار داد. در این لوایح موضوعاتی از قبیل
اصلاحات ارضی، سپاه دانش، فروش سهام کارخانجات و سهیم بودن کارگران از سهام
یاد شده ... مطرح شد. امام با صدور بیانیهها و انجام سخنرانیهای خود
فرمود: اولا باید روشن شود چه مقامی صلاحیت برگزاری رفراندوم را دارد ثانیا
اصولی که برای مردم نامفهوم است چگونه میتواند مورد تصویب قرار گیرد
ثالثا شرط اصلی یک رفراندوم آزادی است که اکنون وجود ندارد، رابعا اگر
اینها برای اجرای اصلاحات حسن نیت دارند و میخواهند برای ملت کاری انجام
دهند چرا به برنامه اسلام و کارشناسان آن مراجعه نمیکنند؟ خامسا به نظر
میرسد که این رفراندوم اجباری مقدمهای برای از بین بردن اصول اسلامی است.
(17) رژیم نیز به طور ناجوانمردانه انقلابیون را مرتجع، مخالف آزادی و
نهایتا عمال ملاکین معرفی میکرد. بهر تقدیر، رفراندوم تحریم شد و مردم
برای شرکت در آن استقبال چندانی نشان ندادند. شاه در آستانه رفراندوم (4
بهمن 41) به قم سفر کرد و در میدان آستانه سخنرانی کرد ولی نه مردم و نه
علما استقبالی از او به عمل نیاوردند و شهر به صورت ماتم زده یکپارچه تعطیل
بود و کسی در آن تردد نمیکرد. شاه عصبانی شده و همچون افعی زخم خورده در
صدد انتقام برآمد. در همان ایام در پایگاه وحدتی دزفول ضمن ایراد سخنرانی
روحانیون و مراجع قم را تهدید به سرکوب و مرگ کرد!
ج ـ آغاز دوباره یا مرحله خونین نهضت هر
چند در سال 41 نهضت با جدیت آغاز شده بود اما با خونریزی همراه نبود البته
به خاطر پیروزیهای بدست آمده، رژیم عصبانی شده و در صدد انتقام برآمده بود
که این تراژدی در سال 42 به اجرا در آمد. نوروز سال 42 مصادف بود با
ایام شهادت امام صادق (ع) . و امام طی ارسال پیامهای جداگانه خطاب به علمای
بلاد فرمود ما امسال عید نداریم و عید را عزای عمومی اعلام کرده از آنان
خواست از فرصت بدست آمده استفاده کرده مردم را در جریان جنایات و
خلافکاریهای شاه قرار دهند. (18) دوم عید مصادف با شهادت امام صادق (ع)
مراسمی در مدرسه فیضیه برگزار شد. مزدوران رژیم با لباس مبدل وارد جلسه شده
و مجلس را بر هم زدند مردم وحشتزده مدرسه را ترک کردند شامگاه کماندوها
به حجرهها ریختند جمع زیادی از طلاب را شهید و مجروح نمودند و این جنایت
را در روز بعد نیز تکرار کردند. (19) با این حمله و کشتار رعب و وحشت
شهر قم را فرا گرفت شاه در صدد گسترش این جو وحشت به سراسر کشور برآمد
متقابلا امام نیز تصمیم گرفت تا در قالب برگزاری مراسم هفتم و چهلم شهدا،
قیام را به نقاط مختلف کشور گسترش بدهد که سرانجام امام موفق به انجام این
کار شدند. امام به مناسبت چهلم شهدای فیضیه با صدور بیانیهای شخص شاه را
به شدت مورد حمله و تهدید قرار داد و همه تبلیغات شومی را که در مدت چهل
روز علیه مراجع و روحانیت انجام گرفته بود بیاثر کرد. در ایام محرم سال
42 (پس از 65 روز از فاجعه خونین فیضیه) روحانیون و متصدیان برگزاری مراسم
مأموریت ویژهای یافتند تا به نحو شایستهای از آن بهرهبرداری کنند. عمال
رژیم از روحانیون اعزامی تعهد میگرفتند علیه شاه و اسرائیل چیزی نگویند و
نگویند که اسلام در خطر است. امام نیز در عصر عاشورا سخنرانی تاریخی خود
را ایراد کرده و شاه و اسرائیل (20) را مورد حمله قرار داده و اضافه کرد:
آخر شاه و اسرائیل چه رابطهای با هم دارند، مگر شاه یهودی است؟ امام در
پایان فرمودند: «من نمیخواهم تو (در سرنوشت) مثل پدرت بشی، اینها
میخواهند تو را یهود معرفی کنند که من بگویم کافری، تا از ایران بیرونت
کنند و به تکلیف تو برسند.» (21) پس از این سخنرانی بود که مأموران رژیم
نیمههای شب به منزل امام ریختند و با دستگیری امام، ایشان را به تهران
برده و مدت ده ماه در زندان یا در محاصره نگه داشتند. با انتشار خبر
دستگیری امام، تمام شهرهای ایران، بویژه قم و تهران و ورامین به اعتراض
عمومی و خروش ملی تبدیل شد مردم با فریادهای کوبنده و اعتراضآمیز خواهان
آزادی مرجع خود شدند، مردم ورامین به صورت کفنپوش به حرکت در آمدند
دژخیمان رژیم مردم را به رگبار بستند و در نتیجه هزاران انسان بیگناه را
در ماه خون و شهادت (محرم) و در نیمه خرداد سال 42 به شهادت رساندند. مراجع
قم و نجف و روحانیون شهرهای مختلف عراق به انقلاب پیوستند و فریاد اعتراض و
ماهیت قیام مردم و جنایات شاه را به سران کشورهای عربی و سازمانهای بین
المللی اعلام کردند. بالاخره امام پس از نزدیک به یک سال بازداشت آزاد شده و
به قم مراجعت میکردند. مراسم مراجعت امام همراه با قیام و انقلابی دیگر
شد. سالگرد شهدای فیضیه و پانزده خرداد بار دیگر شور آفرید، امام خود به
سخنرانی پرداخت، 15 خرداد را برای همیشه عزای عمومی اعلام کرد. (22) مهرماه
سال 43 قرارداد ننگین «کاپیتولاسیون» تصویب شد که به موجب آن نظامیان
آمریکایی از مصونیت قضایی برخوردار شدند امام اعتراض خود را در قالب
سخنرانی معروفشان مطرح کردند . رژیم پس از این به گمان خود مانع را از سر
راه برداشت و امام را به ترکیه و سپس به نجف تبعید کرد. اما امام حتی
لحظهای از فعالیت و هدایت نهضت دریغ نکردند.
د ـ رشد و شکوفایی نهضت (46 ـ 57) پس
از تبعید امام تا سال 46 ظاهرا رژیم نفس راحتی کشید و مشکلی را احساس
نمیکرد در حالی که در همین ایام امام با ارسال بیانیهها و پیامها اوضاع
کشور را زیر نظر داشتند و در عین حال با تدریس خارج فقه در نجف تحت عنوان
حکومت اسلامی و ولایت فقیه آینده نهضت را از لحاظ فکری تغذیه میکردند. از
سالهای 46 به بعد به دلیل شرایط بوجود آمده از قبیل: جشن تاجگذاری شاه و
فرح، جشن مبتذل 2500 ساله شاهنشاهی، تغییر متمم قانون اساسی و تعیین فرح به
عنوان نایب السلطنه، قتل مشکوک جهان پهلوان تختی، جنگ شش روزه اعراب و
اسرائیل، آتش زدن مسجد الاقصی، شهادت آیة الله سعیدی و آیة الله غفاری، طرح
حزب رستاخیز، حمله به مدرسه فیضیه در سال 54 و شهادت حاج آقا مصطفی در سال
56، امام با ارسال پیام، ایراد سخنرانی و پاسخ به نامههای دانشجویان
ایرانی مقیم اروپا به هدایت و رهبری نهضت ادامه دادند و اصل پیوستگی را در
رهبری مردم حفظ کردند (بر خلاف کسانی که تا هوا را پس میدیدند به دنبال
عیاشی میرفتند و همینکه اوضاع بر وفق مراد شد به میان ملت آمده و با
پررویی تمام ملت را از صحنه بیرون کرده، طلبکار شدند) . به مناسبت شهادت
حاج آقا مصطفی در سال 56 مراسمی در سراسر کشور برگزار شد و پس از 15 سال
نام امام به طور علنی بر منابر و مجالس برده شد و مردم نیز با ذکر صلوات از
آن استقبال کردند. مراسم یاد شده که تا چهلم ادامه داشت تأثیر بسزایی بر
اوضاع سیاسی کشور داشت اما پس از اتمام مراسم چهلم و آرام شدن اوضاع،
روزنامه اطلاعات با نام مستعار رشیدی مطلق طی مقالهای امام را مورد اهانت
قرار داد که این امر موجب اعتراض عمومی طلاب حوزه علمیه قم و مراجع شد.
طلاب به عنوان اعتراض و اعلام انزجار به منازل مراجع و فقها رفتند تا آنکه
در غروب روز 19 دیماه 56 در میدان شهدای قم مأموران شاه جمعیت را به رگبار
بستند در نتیجه گروه زیادی را شهید و تعدادی را مجروح ساختند. با شهادت
طلاب مجددا مراسمی در قم و سایر نقاط کشور برگزار شد در مراسم چهلم شهدای
قم، مردم تبریز توسط دژخیمان به رگبار بسته شدند، بمناسبت اربعین شهدای
تبریز مراسم با شکوهی در مسجد اعظم قم برگزار شد، یکی از سخنرانان به
نمایندگی از سوی آقای شریعتمداری اعلام داشت رعایت احترام همه مراجع لازم
است لذا اگر بنابر ذکر صلوات است باید با شنیدن نام هر یک از این بزرگان
تکرار شود. در پی آن، یکی دیگر از روحانیون با قرار گرفتن در جایگاه بیان
داشت احترام مراجع لازم است اما امام جایگاه ویژهای دارد لذا اگر بناست با
شنیدن نام همه مراجع صلوات فرستاده شود برای نام امام سه بار صلوات
میفرستیم که انبوه جمعیت با صلوات از این پیشنهاد استقبال کردند (بالاخره
سه صلوات به احترام نام امام همچنان گرمابخش مجالس است) . (23) به هر
تقدیر، هر چه زمان میگذشت بر دامنه نهضت افزوده میشد و چهلمهای فراوانی
به یکدیگر گره خوردند تا در سال 57 علی رغم همه وحشیگریها و کشتار خونین و
تضییق بر امام در نجف و تبعید ایشان به پاریس و تغییر دولتها و تعویض
مهرهها نه رژیم و نه اربابان او نتوانستند در برابر سیل طوفنده و خروشان
ملت دوام بیاورند و نهایتا شاه رفت و امام باز آمد. «دیو چو بیرون رود
فرشته درآید.» با ورود موفقیت آمیز امام به میهن اسلامی برکات الهی نیز بر
این ملت نازل شد و بار دیگر از آب حیات اقیانوس بیکران اسلام بهرهمند
شدند. (24) با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن سال 57 که رهین رهبریهای
خردمندانه امام، فداکاریهای ملت باوفای ایران و اتحاد همه اقشار، اعم از
روحانی، دانشگاهی، کارمند، کارگر، کشاورز، شهری و روستایی، زن و مرد و... و
در رأس همه امدادهای خداوند متعال و توجهات امام عصر (عج) بود، مرحله
جدیدی در تاریخ ایران آغاز شد، ملت طعم پیروزی و آزادی را چشید مستضعفان از
الطاف پدری دلسوز برخوردار شدند. مردم حاضر شدند هر چه دارند در طبق اخلاص
بگذارند تا پیر و مرادشان موفق به اجرای قوانین اسلام گردد. در مقابل،
دشمنان قسم خورده انقلاب پیوند نامقدس خود را علیه انقلاب شکل دادند.
جنگهای داخلی، ترور برجستگان انقلاب، ترور شخصیتها با انواع تهمتهای
ناجوانمردانه، آتش زدن مزارع، طرح کودتا، محاصره اقتصادی، حمله آمریکائیها
به ایران، تحمیل جنگ خانمانسوز بر نظام نوپای اسلامی و موارد بیشماری دیگر
نمونههایی از نتایج این اتحاد شوم است. اما در همه این مقاطع دست مدد
الهی بالای سر ملت و امام بود. با تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان خط
امام بسیاری از عناصر فاسد و نقشههای دشمنان رو شدند. آمریکائیها در آتش
عذاب الهی سوختند، صدامیان در نیل به اهداف خود ناکام ماندند، لیبرالها از
صحنه سیاست منزوی شدهاند...پي نوشت : 1 ـ کدی، نیکی آر، ریشههای انقلاب ایران، ص .352 2 ـ ر. ک: نهضت امام خمینی در ایران، سید حمید روحانی (زیارتی) ج 1، 1361، ص ص24 ـ .84 3
ـ در خصوص تاریخ تدوین این کتاب اختلاف است، خانم کدی آن را به سال 1323
مربوط میداند ولی بعضی تاریخ آن را به دوران حکومت رضاخان مربوط میدانند.
اما از متن کتاب استنباط میگردد که پس از عزل رضاخان توسط انگلیسیها، این
کتاب تدوین شده است. 4 ـ کشف اسرار، امام خمینی (ره) بی تا، بیم، ص .283 5 ـ همان، ص .239 6 ـ همان، ص .243 7 ـ همان، ص 222 و .238 8 ـ همان. 9 ـ مدنی، جلال الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، ص 375 ـ .376 10 ـ صحیفه نور، ج 1، ص 32 و .53 11 ـ عمید زنجانی، انقلاب اسلامی و ریشههای آن، ص .442 12 ـ مدنی، جلال الدین، ج 1 ص .377 13 ـ صحیفه نور، ج 1، ص .29 14 ـ همان، ص .30 15 ـ همان مدرک، ص 176 و 177 و صحیفه نور، ج 1، ص .33 16
ـ امام پس از لغو لایحه با ارسال پیام تشکر آمیز از مردم، آنان را عملا در
این نهضت شریک کرده و ادامه آن را به خود مردم واگذار کرد. (همان مدرک، ص
22) 17 ـ مدنی، پیشین، ج 2، ص 12 ـ .13 18 ـ ر. ک: همان مدرک، ص 20 ـ .21 19
ـ بدین ترتیب اولین شهدای نهضت امام خمینی در سالروز شهادت امام صادق از
میان شاگردان آن امام و در مرکز تحصیل علوم آن امام همام به دیار حق
شتافتند و به تناسب حکم و موضوع راه آینده را میتوان به راحتی حدس زد. 20 ـ امام با این سخنرانی خواست ثابت کند شاه و صهیونیستها پشت و روی یک سکهاند. ر . ک: پیشین، ص38 ـ .43 21 ـ همان، ص .40 22 ـ همان، ص 44 ـ .62 23
ـ آنچه در این قسمت و پس از این تا پایان نقل میشود مشاهدات عینی نویسنده
این سطور است هر چند در کتابهای مربوطه نیز کم و بیش بیان شده است. 24 ـ در این قسمت به توضیحات کلاس در مورد حوادث واپسین روزهای رژیم شاه توجه شود منبع: پژوهشی نو پیرامون انقلاب اسلامی
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:52 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

از نظر رهبری این طور نبود که روز اول کسی خود را کاندیدا بکند و بعد مردم
به او رأی بدهند و او را به رهبری انتخاب کنند و بدنبال آن، رهبر برای مردم
تعیین خط مشی کند.واقعیت اینست که گروههای زیادی ـ از آنها که احساس
مسئولیت میکنند ـ تلاش کردند که رهبری نهضت را بعهده بگیرند ولی تدریجا
همه عقب رانده شدند و رهبر خود به خود انتخاب شد.شما در نظر بگیرید که چه
تعداد از قشرهای مختلف، مثلا از روحانیون ـ چه از مراجع و یا غیر مراجع ـ و
یا از غیر روحانیون چه گروههای اسلامی و چه غیر اسلامی، در این انقلاب
شرکت داشتند.در این نهضت افراد تحصیلکرده، افراد عامی، دانشجو، کارگرها،
کشاورزان، بازرگانان همه و همه شرکت داشتند ولی از میان همه این افراد
مختلف، تنها یک نفر، به عنوان رهبر انتخاب شد، رهبری که همه گروهها او را
برهبری پذیرفتند.اما چرا؟ آیا بدلیل صداقت رهبر بود؟ بیشک این رهبر صداقت
داشت ولی آیا صداقت منحصر بشخص امام خمینی بود و کسی دیگر صداقت نداشت؟
البته میدانیم که چنین نیست و صداقت منحصر به ایشان نبود.آیا بدلیل شجاعت
رهبر بود و اینکه تنها ایشان فرد شجاعی بودند و غیر از ایشان رهبر صدیق و
صادق و شجاع دیگری وجود نداشت؟ البته کسان شجاع دیگری نیز بودند.آیا به این
دلیل بود که ایشان از یک نوع روشن بینی برخوردار بودند و دیگران فاقد این
روشنبینی بودند؟ آیا بدلیل قاطعیت رهبر بود و دیگران فاقد قاطعیت بودند؟
میدانیم که قاطعیت منحصر به ایشان نبود.درست است که همه این مزایا باعلی
درجه در ایشان جمع بود، ولی چنین نیست که این مزایا ـ لا اقل با شدت و
گسترش کمتر ـ در دیگران نبود، پس چه شد که جامعه خودبخود ایشان را، و فقط
ایشان را به رهبری انتخاب کرد و هیچ فرد دیگری را در کنار ایشان به رهبری
نپذیرفت؟
پاسخ این سؤال برمیگردد به یک سؤال اساسی که در فلسفه تاریخ مطرح میشود و
آن این است که آیا تاریخ شخصیت را میسازد و یا شخصیت تاریخ را، آیا نهضت
رهبر را میسازد و یا رهبر نهضت را؟ اجمالا میدانیم که نظریه صحیح در این
مورد اینست که، یک اثر متقابل میان این دو، یعنی میان نهضت و رهبر
است.میباید از یک طرف یک سلسله مزایا و امتیازات در رهبر باشد و از طرف
دیگر نیز خصوصیاتی در نهضت وجود داشته باشد. مجموع این شرایط است که فرد را
بمقام رهبری میرساند.امام ـ خمینی به این علت رهبر بلا منازع و بلا معارض
این نهضت شد که علاوه براینکه واقعا شرایط و مزایای یک رهبر در فرد ایشان
جمع بود، ایشان در مسیر فکری و روحی و نیازهای مردم ایران قرار داشت.حال آن
که دیگران ـ آنها که برای کسب مقام رهبری نهضت تلاش میکردند ـ به اندازه
ایشان در این مسیر قرار نداشتند.
معنی این سخن این است که امام خمینی با همه مزایا و برتریهای شخصی که دارد
اگر اهرمهائی که روی آنها دست میگذاشت و فشار میداد و جامعه را به حرکت
درمیآورد، از نوع اهرمهائی بود که دیگران روی آن فشار میآوردند و اگر
منطقی که ایشان بکار میبرد نظیر منطق دیگران بود، امکان نداشت ایشان در
بحرکت درآوردن جامعه موفقیتی کسب کند (1).
اگر امام عنوان پیشوائی مذهبی و اسلامی را نمیداشت و اگر مردم ایران در
عمق روحشان یک نوع آشنائی و انس و الفتی با اسلام نداشتند و اگر عشقی که
مردم ما با خاندان پیامبر دارند وجود نمیداشت و اگر نبود که مردم حس کردند
که این ندای پیامبر و ندای حضرت علی (علیه السلام) و یا ندای امام حسین
(علیه السلام) است که از دهان این مرد بیرون میآید، محال بود نهضت و
انقلابی به این وسعت در مملکت ما بوجود آید.
رمز موفقیت رهبر در این بود که مبارزه را در قالب مفاهیم اسلامی به پیش
برد.ایشان با ظلم مبارزه کرد ولی مبارزه با ظلم را با معیارهای اسلامی مطرح
کرد، امام از طریق القای این فکر که یک مسلمان نباید زیر بار ظلم برود، یک
مسلمان نباید تن به
اختناق بدهد، یک مسلمان نباید به خود اجازه دهد که ذلیل باشد، مؤمن نباید
زیر دست و فرمانبر کافر باشد (2) ، با ظلم و ستم و استعمار و استثمار
مبارزه کرد، مبارزهای تحت لوای اسلام، و با معیارها و موازین اسلامی.
از جمله اقدامات اساسی این رهبر، مخالفت جدی و دامنه ـ دار با مسئله جدائی
دین از سیاست بود.شاید فضل تقدم در این زمینه با سید جمال باشد.سید جمال
شاید نخستین کسی بود که احساس کرد اگر بخواهد در مسلمانان جنبش و حرکتی
ایجاد کند باید به آنها بفهماند که سیاست از دین جدا نیست، این بود که او
این مسئله را بشدت در میان مسلمین مطرح کرد، بعدها استعمار ـ گران تلاش
زیادی کردند تا در کشورهای مسلمان رابطه دین و سیاست را قطع کنند.
از جمله این تلاشها، طرح مسئله ایست بنام «علمانیت» (3) که بمعنی جدائی
دین از سیاست است.بعد از سید جمال در کشور ـ های عربی و بخصوص در مصر افراد
زیادی پیدا شدند که با تکیه بر قومیت و در لباس ملی گرائی، عربیزم، و پان
عربیزم به تبلیغ فکر جدائی دین از سیاست پرداختند.اخیرا هم شاهد بودید که
انور ـ سادات همین مسئله را باز بار دیگر مطرح کرد، انور سادات در نطقهای
اخیرش بخصوص بر این نکته تأکید میکرد که دین مال مسجد است و باید کار خود
را در آنجا انجام دهد، مذهب اصولا نباید کاری به مسائل سیاسی داشته باشد.
در جامعه ما نیز این مسائل زیاد مطرح شده بود بطوریکه مردم تقریبا آن را
پذیرفته بودند، اما همه دیدیم که وقتی از زبان یک مرجع تقلید، از زبان کسی
که مردم، با وسواس کوشش میکنند تا کوچکترین آداب مذهبی خود را با دستورهای
او منطبق بکنند، در کمال صراحت بیان شد که دین از سیاست جدا نیست و به
مردم خطاب شد که اگر از سیاست کشور دوری کردهاید، در واقع از دین دوری
کردهاید، مردم چگونه به جنب و جوش افتادند و بنوعی بسیج عمومی اقدام کردند
.و یا در نظر بگیرید که مسئله آزادی و آزادی خواهی در جامعه با شدت مطرح
بود، با این حال چندان تأثیری در حال مردم نداشت.ولی وقتی همین مسئله از
زبان رهبر مطرح شد، یعنی کسی که رهبر دینی و مذهبی است، مردم برای اولین
بار دریافتند که آزادی یک موضوع صرفا سیاسی نیست، بلکه بالاتر از آن یک
موضوع اسلامی است و این نکته روشن شد که یک نفر مسلمان باید آزاد زیست کند و
باید آزادیخواه باشد.
در چند سال اخیر مسائلی در ایران بوجود آمد که از جنبه ـ های اقتصادی و
سیاسی اهمیت چندانی نداشت، ولی از جنبه مذهبی آنهم از نظر شعائر مذهبی مهم
بود و خود این مسائل در اوج دادن به نهضت نقش مؤثری داشتند.مثلا یکی از
اشتباهات بسیار بزرگ عوامل رژیم این بود که بدلیل غرور فوق العادهای که
برایشان حاصل شده بود در اواخر سال 55 تصمیم گرفتند که تاریخ هجری را به
تاریخ به اصطلاح شاهنشاهی تبدیل کنند.اینکه تاریخ هجری باشد یا شاهنشاهی،
از نظر اقتصادی و سیاسی تأثیر چندانی در حال مردم نداشت.ولی همین مسئله
بشدت عواطف مذهبی مردم را جریحهدار کرد و وسیله خوبی برای کوبیدن رژیم
بدست رهبر داد.رهبر بلافاصله با طرح این شعار که چنین عملی دشمنی با پیغمبر
و دشمنی با اسلام است و معادل است با قتل عام هزاران نفر از عزیزان این
مردم، موفق شد در مردم عصیان ایجاد کند و از تحریک وجدان اسلامی آنها به
بهترین نحو در جهت پیشبرد نهضت بهرهبرداری نماید.
بنابراین با بررسی مسئله رهبری و کیفیت و نحوه آن، و با در نظر گرفتن
اینکه مردم در میان افراد زیادی که صلاحیت رهبری داشتند کدام رهبر را
انتخاب کردند (4) و با بررسی و تحلیل مسیری که این رهبر طی کرد و اهرمهائی
که روی آنها تکیه نمود و منطقی که به کاربرد، به این نتیجه روشن و آشکار
میرسیم که نهضت ما واقعا یک نهضت اسلامی بوده است.با آنکه نهضت از سوئی
خواهان عدالت بود و از سوئی دیگر در جستجوی آزادی و استقلال، ولی عدالت را
در سایه اسلام میخواست و استقلال و آزادی را در پرتو اسلام جستجو میکرد، و
به عبارت بهتر نهضت ما همه چیز را با رنگ و بوی اسلامی طلب میکرد این، همان
جهت مورد خواست و میل ملت بود. (5)
تحلیل ماهیت این انقلاب از تحلیل رهبری انقلاب جدا نیست و این مسئله در
ارتباط با مسئله خودیابی ملت ما مطرح میشود.باید پرسید که چه شد امام خمینی
رهبر مطلق شد، آن چنان که حتی آنهائیکه از نظر ایده و هدف در قطب مخالف
ایشان جای داشتند، چارهای جز اذعان به رهبری ایشان نداشتند.چرا سخنان امام
اینهمه موج میآفرید؟ چرا اعلامیههای ایشان با نبودن امکانات و وسائل و با
بودن اختناقها و شکنجهها و خطر مرگها به سرعت در سراسر کشور پخش میشد؟
بیشک از جان گذشتگی و مبارزه خستگی ناپذیر با ظلم و ظالم و دفاع سرسختانه
از مظلوم، و صداقت و صراحت و شجاعت و سازش ناپذیری این رهبر در انتخاب او
به مقام رهبری نقش داشته است، اما مطلب اساسی چیز دیگری است، و آن اینکه
ندای امام خمینی از قلب فرهنگ و از اعماق تاریخ و از ژرفای روح این ملت
برمیخاست، مردمیکه در طول چهارده قرن حماسه محمد، علی، زهرا، حسین، زینب،
سلمان، ابو ذر...و صدها هزار زن و مرد دیگر را شنیده بودند و این حماسهها
با روحشان عجین شده بود، بار دیگر همان ندای آشنا را از حلقوم این مرد
شنیدند .علی را و حسین را در چهره او دیدند، او را آینه تمام نمای فرهنگ
خود که تحقیر شده بود، تشخیص دادند.
امام خمینی چه کرد؟
او به مردم ما شخصیت داد.خود واقعی و هویت اسلامی آنها را به آنان
بازگرداند.آنها را از حالت خود باختگی و استسباع (6) خارج کرد این بزرگترین
هدیهای بود که رهبر به ملت داد، او توانست ایمان از دست رفته مردم را به
آنها بازگرداند و آنها را به خودشان مؤمن کند.او با صراحت اعلام کرد که
تنها اسلام نجات بخش شماست.او جهاد اسلامی را مطرح کرد، امر بمعروف و نهی
از منکر را مطرح کرد، وظیفه نوعی و دینی و بالاخره اجر و پاداش شهیدان را
مطرح کرد، و مردمی که سالها این آرزو را که در زمره یاران امام حسین باشند
در سر میپروراندند و هر صبح و شام تکرار میکردند یا لیتنی کنت معکم فافوز
فوزا عظیما بناگاه خود را در صحنهای مشاهده کردند آنچنانکه گویی حسین را
بعینه میدیدند. مردم ما صحنههای کربلا، حنین، بدر، احد، تبوک، خیبر،
و...را در جلوی خویش میدیدند و همین باعث شد که به پا خیزند و از سرچشمه
عشق به خدا، وضو بسازند و یک سره بانک تکبیر بر هر چه ظلم و ستمگری است
بزنند.
پی نوشت :
1ـ ...مثلا اگر مسئله وارد کردن تضادهای طبقاتی در خود آگاهیمردم و یا
مفاهیمی نظیر آزادیخواهی و عدالت طلبی با معیارهای مکاتب شرقو غرب از طرف
ایشان عرضه میگردید، بازتابی در جامعه ما نمیداشت.حالآنکه ایشان همین
مفاهیم را با معیارهای اسلامی و با استفاده از فرهنگبارور اسلامی به جامعه
عرضه کرد و جامعه نیز با حسن تلقی با آنها برخورد نمود .
2ـ لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا (نساء ـ 141)
خدا هرگز برای کافران نسبت به اهل ایمان راه تسلط باز نخواهد نمود.
3ـ این کلمه ترجمه لغت«~ Secularism ~»است.
4ـ و به خصوص باید توجه داشت که این رهبر زوری نداشت تا بخواهد خود را بر
مردم تحمیل کند و کسی نیز او را منصوب نکرد و او خود را کاندیدا نکرده
بود، بلکه انتخابش بطور طبیعی و خودبخود صورت گرفت.
5ـ یک نمونه ذکر کنم، دوستی دارم که در تمام زندگیش همواره در حال مبارزه
با رژیم بوده است و در این زمینه از بذل جان و مال واقعا دریغ نداشته.او
بدلیل روحیه خاصش، نسبت به مجاهدین که آنها هم موضعی مخالف رژیم داشتند،
علاقه و گرایش عجیبی داشت.بعد از اینکه جریان به اصطلاح اپورتونیستی سازمان
مجاهدین پیش آمد، من به شدت نگران حالاین دوستم شدم.با خودم فکر کردم
نکند که وقتی با این جریان برخوردمیکند بگوید اینکه اینها آمدهاند و
مارکسیست شدهاند، مسئله مهمی نیست چون فعلا باید مبارزه کرد و مسئله مهم
مبارزه است .اما بعد در جلسهای که با او ملاقات کردم و نظرش را درباره
مارکسیست شدن سازمان سؤال کردم، در جوابم جملهای گفت که هرگز فراموش
نمیکنم.گفت حقیقت این است که ما عدالت را هم در سایه خدا میخواهیم اگر بنا
باشد عدالت باشد اما از نامخدا اثری نباشد.ما از چنین عدالتی بیزاریم.با
چنین روحیههائی بود
6ـ فلاسفه و حکما اصطلاحی دارند به نام استسباع که به فارسی آن را «شیرگیر» ترجمه کردهاند .
میگویند بعضی از حیوانات کوچک وقتی با حیوانات درندهای روبرو میشوند ـ
مثلا وقتی خرگوش با شیر مواجه میشود ـ حالت استسباع پیدا میکنند یعنی اراده
فرار از آنها سلب میشود.قدرت تصمیم گیری را از دست میدهند.خودباخته و
مفتون میشوند.نقطه مقابل استسباع، ایمان به خود پیدا کردن است.داستان آن
صحابی فقیر را در زمان پیامبر (ص) شنیدهاید کهاز شدت فقر نزد آنحضرت رفت
تا درخواست کمک کند، پیامبر در میان جمع سخن میگفت، در ضمن صحبت اشاره کرد
به اینکه اگر کسی از ما کمک بخواهد به او میدهیم، ولی هر کس بخدا توکل کند و
تلاش شایسته نشان بدهد خدا به او کمک خواهد کرد.صحابی فقیر اینرا که شنید
از محضر پیامبر بیرون آمد.روز بعد باز گرسنگی فشار آورد و این بار تصمیم
گرفت که درخواست خود را با پیامبر در میان بگذارد.باز هم مثل روز گذشته
پیامبر در میان جمع همان مسئله را مطرح کرد.مرد همانجا تصمیم گرفت که هر
طوری شده کاری پیدا کند.به خانه برگشت و از همسایهها مقداری طناب و تیشه
امانت گرفت و به عزم هیزم کنی به بیابان رفت.تا چند روز متوالی این کار را
ادامه داد تااینکه به تدریج درآمدی پیدا کرد و توانست زندگی خود را از سختی
و عسرتبیرون بیاورد.بعد از مدتی دوباره به سراغ پیامبر رفت و پیامبر به
او فرمود: گفتم اگر کسی از ما کمک بخواهد به او میدهیم، ولی طلب کمک از
خدابهتر است و دیدی که خدا نیز دعوت تو را اجابت کرد و از فقر نجاتت داد.
پیامبر به این ترتیب توانست او را به یاد نیرو و امکان و استعداد خودش
بیاندازد، و از این طریق او را به حرکت و تلاش وادار کند .در مورد جوامع
نیز همین وضع برقرار است.گاهی افراد ملتها در مقابل افراد ملل دیگر حالت
خود باختگی و استسباع پیدا میکنند.ملت خود ما در دوران رژیم شاه چنین حالتی
را داشت .ملتی که به حال استسباع میافتد تمام کرامتهای خود را فراموش
میکند تا جائی که حتی به نوکری بیگانه و تقدیم کردن ثروتهای خود به او
افتخار میکند.گاهی نیز ملتها ایمان به خود را بدست میآورند، تاریخ پیروزی
ملتها، سرشار از این نمونههاست.حماسه پرشور مردم وطن ما، در این زمینه
شاهد بسیار خوبی است.ملت ما به همت و درایت امام خمینیتوانست ایمان و
اعتقاد به خود را دوباره بدست آورد و همین امر ضامنپیروزیش گردید.
منبع: پیرامون انقلاب اسلامی
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:50 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

اشاره
انقلاب اسلامي ايران، به رهبري امام خميني( از حوادث کم نظير تاريخ
اين مرز و بوم است که توانست رژيم پهلوي را -که قدرتهاي بزرگ شرق و غرب،
مدافع آن بودند و تا بن دندان مسلح بود- به گورستان تاريخ فرستد و بساط
کهنة شاه و شاهبازي را براي ابد از اين کشور بيرون بريزد. درباره علل و
عوامل ظاهري و مادي انقلاب اسلامي تا کنون فراوان سخن گفتهاند؛ اما جا دارد
درباره ابعاد ناشناخته و پنهان اين جنبش تاريخساز - که رهبر فقيد انقلاب،
آن را انفجار نور و معجزه الهي مي ناميد- نيز تحقيقات شايسته انجام گيرد.
در طول اين انقلاب سترگ، شواهد و دلايل بسياري وجود دارد که در مجموع، به
گونهاي شفاف و اطمينان بخش، از امدادهاي غيبي نسبت به ملت و کشور به
پاخاسته ايران حکايت ميکند و نشان ميدهد که آن تحرّک عظيم و بي سابقه، موجي
برخاسته از الطاف بيکران خداوند و اولياي معصوم وي- به ويژه حضرت امام
مهدي(علیه السلام) به مردم ستم زده اين ديار بوده است. مکاشفات، رؤياه و
پيشگويي هاي شگفت که در طول سالهاي سرد و سياه ستمشاهي براي اهل دل رخ
داده- به ويژه تحول روحي شگرف که در دوران نهايي انقلاب (سال 1356 به بعد)
بين اقشار گوناگون ملت ايران پديد آمد، همگي کاشف از آن است که نبايد همپاي
علل واسباب ظاهري اين تحرک- بلکه مقدم و مسيطر بر آن- نقش عوامل غيبي و
نهاني را در پيشبرد جنبش ناديده گرفت. مقاله حاضر، به بحث دربارة جنبه غيبي انقلاب اسلامي پرداخته، و سخن را نيز، از همين تحول روحي عمومي آغاز مي کنيم.الطاف غيبي به انقلاب اسلامي، در کلام امام خميني رحمت الله علیه پيشواي
فقيد انقلاب اسلامي، امام خميني، از هنگام ورود به پاريس (مهر57) تا زماني
که به ايران بازگشته، جمهوري اسلامي را پي افکند و با خون دل به حراست آن
پرداخت، در سخنراني هاي خويش مطلبي را (عبارات گوناگون و مضمون و استدلال
واحد) مکررمطرح، و بر آن تأکيد کرده است، و آن، اين که انقلاب اسلامي،
رويدادي اعجازانگيز و فراتر از محدوده تنگ امور مادي بوده1، و دست غيبي
الهي به وسيله امام عصر(علیه السلام) در ايجاد و گسترش آن دخالت دارد. آن
بزرگوار، پيروزي انقلاب اسلامي را اعجاز بزرگ قرآن و مائده بزرگ آسماني2،
نصرت اعجازآميز اسلام بر کفر3، و تحفه خدا از عالم بال4 به مردم ايران مي
خواند و براي اثبات آن، برچند واقعيت ملموس و عيني انگشت مينهاد که ميتوان
آنها را به اين گونه، دستهبندي کرد: 1. نخستين نکته اي که امام راحل بر
آن تأکيد مي کند، اتفاق و يکپارچگي عجيب مردم ايران در سراسر کشور و بروز
حس تعاون در آنها براي مبارزه با رژيم پهلوي، تمناي حکومت اسلامي، و خدمت
خالصانه به هموطنان در سالهاي 56 به بعد است. به گفته امام، پيش از آن
تاريخ، هر گروه و طبقهاي، ساز خود را ميزد و راه خود را مي رفت. دلها از هم
دور بود و طبقات مختلف، از هم بيگانه، بلکه بدبين بودند؛ دانشگاهيان و
روحانيان، ؛ همديگر را قبول نداشتند. در سالهاي 56 و 57 ناگهان دلها و
زبانها يکي شد و طبقات و اقشار مختلف کشور- دانشگاهي و روحاني، باسواد و بي
سواد، شهري و روستايي، صنعت گر و کشاورز و پزشک و مهندس، نظامي و
غيرنظامي، زن و مرد، پير و جوان و حتي کودکان خردسال- يکباره روي شعار مرگ
بر شاه و نابود باد رژيم پهلوي وحدت يافتند و يکدل و يک زبان، خواستار سقوط
رژيم شاهنشاهي و استقرار حکومت اسلامي شدند.5 موج قيام بر ضد رژيم و
تمناي نظام اسلامي، در قالب تظاهرات شبانه روزي، حتي به دههاي کوچک و
دورافتاده کشور، راه يافت. در همين راستا، حس همدلي و تعاون عجيبي بين مردم
ايجاد شد. حتي جواناني که سالها در اروپا و آمريکا تحصيل کرده بودند، شوري
شگفت يافتند که به ايران بازگشته و به ملت خويش خدمت کنند؛ به روستاها
بروند و با کشاورزان بجوشند؛ مشکلات آنان را بر طرف سازند؛ مداوايشان کنند؛
همپاي آنها بيل بزنند، و خلاصه براي پيشرفت اين مملکت فداکاري کنند.6 امام
راحل در تبيين مسأله، نمونه هاي جالبي از اين اتفاق و اتحاد ملي را (به
نقل از کساني که در کوران انقلاب، در ايران مي زيستند و گاهي مشهودات
مستقيم خويش) نقل مي کند. از جمله آن که، در يکي از تظاهرات، ديده شد
پيرزني با کاسهاي پول خرد در دست، در مسير ايستاده است. ناقل مطلب، نخست
تصور مي کند که وي گدايي مي کند؛ اما جلو که ميرود معلوم ميشود گدا نيست.
ماجرا را از وي مي پرسد، پيرزن مي گويد: اين مردم که مي بينيد ساعتها است
براي تظاهرات از خانه خود بيرون زده، و از خانواده و بستگان خويش دور و بي
خبرند. اين پولها، سکه هاي دوريالي و پنج ريالي است که آوردهام تا اگر
خواستند، به وسيله آن به بستگان يا دوستان خود تلفن بزنند و آنان را از
نگراني بيرون آورند. ديگري نقل مي کند در يکي از تظاهرات، شخصي يک ساندويچ
در دست داشت. آن را تکه تکه کرد و به دهها نفر داد؛ در حالي که ساندويچ
خوراک يک نفر است و براي بسياري، يک ساندويچ نيز کم است. مي گفت: صحبت اين
نبود که من بخورم و بقيه هيچ. نه، همه هر چه داريم با هم ميخوريم.7 مردمي
که در کوچه و خيابان تظاهرات مي کردند، اهل محل به آنها آب و نان مي
رساندند.8 خلاصه يک حس تعاون عجيب، همه طبقات را فراگرفته بود.حضرت امام
(در 29/1/58) فرمود: من در پاريس که بودم و ميشنيدم که تمام مردم بلاد-
از آن اقصا بلاد تا مرکز، از دهات کوچک تا شهرستانهاي بزرگ- همه با هم
متحد شدند و يک کلمه مي گويند و آن اينکه سلسله پهلوي، نه و جمهوري اسلامي،
آري من آنجا اين طور فهميدم که اين دست، دست غيب است. انسان نمي تواند اين
وحدت را تحصيل کند. انسانها شعاع فعاليت شان محدود است. ممکن است يک شهر
را، يا يک استان را... به وحدت کلمه برساند. ممکن است يک گروه از مردم را
وحدت کلمه در آنها ايجاد کند؛ لکن يک کشور سي و چند ميليوني-با اختلاف
گروهها، با اختلاف آمال و آرزوها، با اختلاف فهم و شعور آنها- همه با هم
مجتمع شدند و همه با هم دست به هم دادند و يک مطلب را خواستند. اين نيست،
الاّ اين که دست غيبي در کار است؛ خداي تبارک و تعالي به وسيله امام
زمان(.9 2. نکته ديگر، تحول روحي عجيب در مردم ايران از حالت ترس و
هراس، به شجاعت تهور برابر رژيم پهلوي و ساواک جهنمي و نيز حاميان قدرتمند
خارجي او (آمريکا، انگليس، شوروي...) بود. پيش از سال 56 يک پاسبان، به
بازار تهران ميآمد و براي مثال مي گفت: فردا چهارم آبان است و بايد همه
چراغاني کنيد و هيچ کس جرأت سرپيچي از اين فرمان نداشت و همه اطاعت مي
کردند؛ اما همان مردم، از خانه و مغازه بيرون ميريزند و برابر توپ و تانک و
مسلسل مي ايستند و با غريو مرگ بر شاه در و ديوار را به لرزه مي افکنند،
يعني قله رژيم شاهنشاهي را هدف مي گيرند و بعد هم که يکي گلوله مي خورد،
دومي و سومي پيش ميآيد و جاي او را مي گيرد. پيش از آن، از ترس ساواک، همه
از هم پرهيز ميکردند؛ حتي گاه پدر از پسر، و پسر از پدر حساب مي برد، و از
گشودن عقده دل نزد وي پرهيز ميکرد؛ اما ناگهان، همه اين ترسها فرو ريخت و
همان مردم- در حالي که نه از شاه و ارتش و ساواک جهنمي او ترسيدند و نه
هيبت ابرقدرتهاي پشتيبان وي هراسي داشتند- به ميدان آمدند و با شهامتي
چشمگير و مثال زدني پنجه در پنجه رژيم تا پهلوي افکندند.10 به ويژه، روحيه
شهادتطلبي در مردم (به خصوص جوانها) شگفتيها آفريد. امام ( نقل ميکند: پس
از انقلاب، دختر و پسري نزد من آمدند که بينشان صيغه عقد جاري کنم. زماني
که مراسم اجراي عقد تمام شد، عروس، کاغذي نوشت و به دست من داد. وقتي پس از
رفتن آنها کاغذ را نگاه کردم، ديدم نوشته است که: آقا! من عاشق شهادتم و
دعا کنيد من شهيد شوم.11 درهمين راستا، بسياري از خانم هايي که با افسون
تبليغات رژيم، به دنبال خودآرايي و اين گونه امور بودند، در جريان انقلاب،
متحول شده و به صف مبارزان سرسخت با رژيم پيوستند.12 انصراف دلها از
مسائل مادي و گرفتاريهاي شخصي13 به دين خدا و اتحاد طبقات ملت در تمناي
نابودي رژيم فاسد طاغوتي و استقرار نظام الهي14 و همچنين برآب شدن نقشه
هايي که استبداد پهلوي و اربابان وي در طول پنجاه سال، براي فساد و انحراف
جوانهاي طراحي کرده بودند، 15 از امور خارق العادهاي بود که در انقلاب رخ
نمود و با اسباب مادي و ظاهري قابل توجيه نيست. 3.نکته سوم که امام، در
اثبات وجه الهي و اعجازانگيز انقلاب، مورد تأکيد قرار ميدهد، رعب و هراسي
است که در دل شاه و حاميان قدرتمند شرقي و غربي وي افتاد و سبب شد (به
تعبير مرحوم امام) از مقابله جدي با نهضت منصرف شوند و از واکنشها و
اقدامات تند و خشن برابر انقلاب و انقلابيان خودداري کنند. در صدر اسلام
هم، از اموري که به شکست کفر و پيروزي مسلمانان کمک کرد، هراسي بود که
خداوند در دل کفار افکند و موازنه قدرت را به سود مسلمانان تغيير داد:
(سنلقي في قلوب الذين کفروا الرعب(.16 اين رعب، در جريان انقلاب نيز تکرار
شد و دشمنان قيام داخل و خارج را سر در گم کرد و مانع واکنش تند آنها شد،
به همين دليل، اگر چه انقلاب خالي از ضايعات نبود، نسبت به آنچه پيشبيني مي
شد و در موارد مشابه آن در تاريخ نيز ديده مي شد، سطح ضايعات بسيار پايين
بود.17 پيروزي ملت با دست کاملاً خالي و در جنگي به شدت نابرابر با رژيم
پهلوي (که از حمايت قدرتهاي جهانخوار آمريکا، انگلستان، روسيه و... حتي
رؤساي کشورهاي اسلامي، مانند صدام برخوردار بود) 18 از ديگر عجايبي بود که
در انقلاب رخ داد و از محاسبات معمول مادي و سياسي فراتر بود. حضرت امام(
ميفرمايد: يکي از بزرگترين همراهي هاي خداي تبارک و تعالي با ملت ما،
اين بود که اين ها را از مقابله جدي منصرف کرد. اگر اينها مي خواستند که
مثلا مثل حالاي افغانستان [اشاره به دوران اشغال خونين افغانستان توسط ارتش
سرخ] رفتار کنند، خوب خيلي زياد ما ضايعه داشتيم..19. و در حالي ديگر فرمود: اينها
را خداي تبارک و تعالي منصرف کرد و يک رعبي در دلشان انداخت. يک انصرافي
برايشان حاصل شد که مقابله نکنند. مقابله هم بکنند، مقابله هاي خيلي جدي
نباشد. اين انصرافي بود که خدا در قلب اينها ايجاد و رعبي بود که ايجاد
کرد. ترسيدند؛ يعني يک قدرت بزرگ شيطاني از يک ملت بيساز و برگ ترسيد و
نتوانست مقاومت بکند.20 خداي تبارک و تعالي وضعي پيش آورد که دشمن هاي
ما همچو ترسيدند که نتوانستند بمانند، دست به سلاح، به آن طوري که مي
خواستند ببرند، نبردند؛ يعني يک مانع غيبي مانع شد از اينکه اينها مثلاً با
آن سلاح هايي که داشتند بيايند همه تهران، همه قم را و ساير جاها را
بمباران کنند... از آن طرف، وقتي که هجوم آورد به آنها، تمام قشرهايي که
مادون آن طبقه فاسد اول بود، پيوستند به ملت، اينها کارهايي بود که خداي
تبارک و تعالي کرد که دشمن را برگرداند، دوست کرد، و آنها هم که در رأس
بودند، همچون خوفي دردلشان انداخت که ديگر نتوانستند مقابله کنند.21 نکات
سه گانه فوق (اتحاد مردم بر ضد رژيم، تبديل روحيه آنان از ترس به شجاعت و
رعب و سردرگمي دشمنان ملت) به صورت ترجيع بندي مکرر در سخنراني هاي امام،
مطرح شده است.22 در خلال اين سخنراني ها، امام بر نکته چهارمي نيز تأکيد مي
کند؛ 4.چهارمين نکته اي که امام بر آن تأکيد ميکند، آن است که، در
ايام انقلاب، تصميم هايي از سوي آن بزرگوار (به عنوان رهبر نهضت) گرفته شده
و به وسيله ملت اجرا شد، که ضرورت و فوريت آنها، در زمان تصميم گيري،
معلوم نبود و مدتها پس از زمان عمل و اقدام، مشخص شد. به گفتة آن رهبر
فقيه: يک سري کارهايي ما مي کرديم که آن زمان ما نمي فهميديم چه مي کنيم:
بعد مي ديديم که کار درست و کارستان، همين بوده که انجام دادهايم. از اين
امور، هجرت امام به پاريس بود که از سر ناچاري و پس از بستن مرزهاي کويت به
روي وي صورت گرفت. امام در آغاز فقط به هجرت به کشورهاي اسلامي (مانند
کويت و سوريه) مي انديشيد. نمونه ديگر حکمي است که امام، در اواخر دوران نخست وزيري بختيار برضد حکومت نظامي صادر کرد. آن بزرگوار خود تصريح ميکند: شاپور
بختيار که اعلام حکومت نظامي کرد، ما هم گفتيم: نه خير، حکومت نظامي را
بشکنيد علت اين که گفتيم مردم، حکومت نظامي را بشکنند اين بود که ما مخالف
حکومت نظامي بوده و هميشه در اعلاميه ها آن را محکوم مي کرديم، خصوصاً
اينکه آنها اينک دامنه حکومت نظامي را به روز هم کشانده بودند و طبعاً بايد
مخالفت مي کرديم. اما بعدها فهميديم، اعلام حکومت نظامي در آن تاريخ،
توطئه هاي بوده براي اينکه شهر را قبضه کنند و هيچ کس از جاي خود نتواند
تکان بخورد و بعد هم سران نهضت را تماماً دستگير و اعدام کنند و بساط را
برچينند و اين کار ما [ايستادگي در برابر حکومت نظامي بختيار] اقدامي
کاملاً ضروري و حياتي بوده است. آمدن امام از پاريس به تهران- در ميانه
انواع خطرها، دسيسه ها و حتي مخالفت دوستان صلاح انديش- نيز، از همين
اقدامها بود؛23 چون بسيار راحت ميتوانستند هواپيماي امام را بين راه
منفجر کنند و در اين صورت، معلوم نبود کدام دادگاه بينالمللي بتواند اين
ماجرا را پي گيري کند.24 امام راحل، همه اين امور چهارگانه را بيانگر دخالت دست غيبي الهي ميداند؛ چه، به اعتقاد او: آنها
مي توانستند با يک يورش بيايند و تهران را بمباران کنند و [جلوي] اين نهضت
را... بگيرند. آن که نگذاشت اين امور بشود، آن که منصرف کرد... همه
قدرتمندان را از اينکه دخالت حاد بکنند... کي بود؟ آن کي بود که مشت را بر
مسلسل و تانک پيروز کرد؟! غير از خدا، همچو قدرتي بود؟ من و شما همچو قدرتي
داشتيم؟ آن، کي بود که از مرکز تا سرحدات[=مرزها]... تمام افراد يک کشور
سي و چند ميليوني را.. يکصدا بکند؟ از بچه هاي کوچک هفت ساله و شش ساله اي
که تازه يک صحبتي مي توانند بکنند تا پيرمردهاي هشتادساله اي که... ديگر
نمي توانند کاري انجام بدهند همه اينها را يک صدا کرد؟ آن که اين قلوب را
با هم نزديک و.. اين مشتها را به يک طرف بسيج کرد... کي بود؟! کدام قدرت مي
توانست يک همچو معجزهاي را بکند؟! در آن دهات دورافتادهاي که مثل چاپلق و
بوربور (که طرفهاي ماست..)... صبح که مي شود مردم دنبال آخوندشان مي افتند و
راهپيمايي مي کنند. آن کي بود که يک همچو قدرتي داشت که سر تا ته کشور را
افراد با همه گرفتاري هايي که داشتند از گرفتاري هاي خودشان منصرف کند و
بياورد در ميدان، مقابل توپ وتانک به مبارزه؟ آن کي بود که جوانهاي ما[ را
که].. در عصر تاريک پهلوي[ به فساد] کشيده شده بودند- و اين شميران و تمام
بقعه هايي که در اين جاها هست مرکز اين طور گرفتاريها بري جوان هاي ما
بود.. از مراکز فساد، به ميدان مبارزه کشاند؟ آن کي بود که اين تحول را در
کشورما... ايجاد کرد که اشخاصي که از يک پاسبان، يک بازار از يک پاسبان مي
ترسيد، يک بازار؛ شماها ديده بوديد اگر يک پاسبان ميآمد در بازار تهران،
بزرگترين بازار ايران و مي گفت که بايد بيرق بزنيد، کسي به خودش اصلش همچو
اجازهاي نمي داد که نه خير نبايد، ابداً همچو چيزي نبود در کار. آن کي بود
که اين جمعيتي که اين طور بودند، متحول کرد به يک جمعيتي که آمدند در
ميدانها و فرياد زدند: مرگ بر رژيم پهلوي؟ آنهايي که نمي توانستند يک کلمه
اي راجع به اين رژيم صحبت بکنند؛ نه راجع به رژيم، راجع به يک نخست وزيري،
راجع به يک پاسباني! آن کي بود که اين تحول را يک دفعه ايجاد کرد؟ مدارسي
ما داشتيم که در مدارس بيايند تزريقاتي بکنند و از آن حال به حال ديگر؟ با
مدارس يک قرن هم نمي شود اين کار را کرد. تبليغات، اين طور بود؟.. يک قرن
تبليغات هم اين کار از آن بر نمي آيد که به اين معجزه آسايي، با وقت کم، يک
همچو کار بزرگي بکند. اين، آن بود که مقلب القلوب است. آن دعايي که در
تحويل وارد شده است تحقق پيدا کرد در ملت ما: يا محول الحول و الاحوال، يا
مدبر الليل و النهار، يا مقلب القلوب و الابصار، حول حالنا الي احسن
الحال...؛ يعني متحول شد حال ما از آن خوف به يک قدرت، از آن ضعف به يک
قدرت بزرگ، از آن خوفها به يک شجاعت. تمام گرفتاريها... هم از يادشان رفت،
تمام خودبينيها.. از بين رفت. يک دفعه يک ملت سي و چند ميليوني، از يک حالي
که در طول مدت شاهنشاهي... داشتند و در اين آخر تقويت شده بود، روح يأس و
روح بدبيني و روح ترس و اينها که جرأت نمي کرد يک آدم در داخل منزل خودش
راجع به ساواک... راجع به اعلي حضرت همايوني... پيش اولادش... يک کلمه
بگويد، پسر از پدر ميترسيد، پدر از پسر، برادر از برادر، اين چي بود؟ اين
کي بود که ما را اينطور شجاع کرد؟ بعد از آن همه ترس و خوفي که همهمان
داشتيم، چه شد که يک دفعه متحول شديم به يک روح هاي شجاع؟ او کي بود که
بازاري و کاسب -که دنبال... منافع خودش هست -... ايثار کرد و يک ماه، بازار
را گاهي در بعضي شهرستانها مي بستند و هيچ فکر اين نبودند که به ما، به
اين، ضرر خورده است؟ آن کي بود که اين معجزه ها را کرد؟ غير از خدا کس
ديگري قدرت دارد؟! گاهي وقتها وقتي انقلاب، به يک مقدار پيروزي رسيد، ديگر
رها مي کنند؛ آن کيست که ما را باز نگه داشته است به يک حالي که باز همه
فرياد مي زنند و جمهوري اسلامي را مي خواهند؟25 امدادهاي غيبي، پس از
پيرزوي انقلاب اسلامي نيز ادامه دارد. از ديد تيزبين امام، قرائن و
شواهد بيانگر امدادهاي غيبي در جريان انقلاب، به موارد چهارگانه فوق محدود
نبوده و پس از پيروزي انقلاب نيز ادامه يافته است؛ از آن جمله، مي توان به
ماجراي طبس و کودتاي نوژه اشاره کرد: 1.در پي اشغال سفارت آمريکا در
تهران، به دستور کاخ سفيد، چند هواپيما و هليکوپتر حامل دهها افسر و
تفنگدار ورزيده آمريکايي- پس از هماهنگي با ستون پنجم خويش در ايران-
مخفيانه به صحراي طبس گام نهادند تا از آنجا، براي حمله به مراکز حساس
پايتخت و نجات گروگانها بهره برند؛ اما گرفتار طوفان شديدي از شن شوند (که
به قول پيرمردهاي يزدي، از 90 سال پيش تا آن زمان سابقه نداشت) و در 5
ارديبهشت 59، در اثربرخورد با شنهاي کوير، چند هواپيما و هليکوپتر منفجر، و
جمعي از مهاجمان سوخته و به خاکستر تبديل شدند. حجت الاسلام حاج شيخ
صادق خلخالي-که پس از واقعه، در محل حادثه حضور يافته و از نزديک شاهد
اجساد سوخته بوده است- در مصاحبه با مجله حضور، در اين باره مي گويد: تقريباً
بعد از نماز صبح بود، در منزل آقاي [آيتالله سيد روح الله] خاتمي در
اردکان بودم. حاج احمد آقا [خميني] تلفن زدند و گفتند: کجا هستي ما شما را
پيدا نمي کنيم؟ گفتم: من ديشب نائين بودم، انارک بودم. در آخر شب آمديم
منزل آقاي خاتمي. گفت: نمي داني چي شده؟ گفتم: نه. گفت: آمريکاييها حمله
کردند به دشت طبس. مي خواستند بيايند لانه جاسوسي را بگيرند، طوفان آنها را
شکست داده. شما به دستور امام حرکت کنيد، مسير را تغيير بدهيد به طرف طبس.
من به احمد آقا گفتم: ديشب طوفان خيلي عجيب بود، نزديک بود ماشين را
وارونه کند. ما حرکت کرديم رفتيم به رباط، از آنجا هم رفتيم دشت طبس.
آنجا قيامت بود. آدم صورت ظاهرش را مي ديد که يک هليکوپتر و يک هواپيماي
غول پيکر به هم خورده بود، آتش گرفته بود. اصلا تمام آن دشت، يک کيلومتر به
يک کيلومتر، همه نارنجک بود؛ نارنجک دستي. نمي دانم از کجا درآمده بود.
عرض کنم که کارتر اصرار ميکرد 9 نفر آمريکايي کشته شدهاند يا اين که ما 9
نفر جنازه آوردهايم. البته آنها به کلي سوخته بودند و اسکلت شان مانده بود
که دست مي زدي، پودر ميشد...؛ لذا نمي شد آنها را حرکت داد... مي خواستيم
آنها را بياوريم، گذاشتيم لاي پنبه و درست کرديم. تفنگ زياد بود؛ تفنگ هاي
سبکي بود مثل اين ژ.سها. فشنگ زياد بود و آر. پي. جي. ماشين توسط چتر از
هواپيما آمده پياده شده بود. خلاصه اسلحه و مهمات هرچه بخواهيد[بود]. مدارک
زياد بود. نقشه هايي که از هليکوپترها جمع آوري کرديم... ريختيم توي يک
چادر رختخواب بزرگ و بستيم. توي نقشه ها[بود که] مثلاً از فيليپين حرکت
کرده، آمده جزيره سيري و از جزيره آمده بندر عباس. بعد آمده به دشت طبس، که
از اينجا برود به تهران و از تهران برود به فرودگاهي که الآن کنار مرقد
امام قرار دارد و از آنجا برود به قم و از آنجا خارج بشود... غرض اينکه
مدارک مفصلي که توي هليکوپترها بود[و] هليکوپترها هم همه غول پيکر بود، همه
اينها را آورديم در لانه جاسوسي، داديم به آقاي خوئيني ها، حاج احمد آقا
هم آنجا بود، تحويل آنها داديم.26 نويسنده کتاب آمريکا در اسارت مي
نويسد: اين شرمساري و خجالت، بين نيروهاي ارتش به طور گستردهاي عميق شد و
همچنان جريان دارد؛ مخصوصاً در ميان آنان که مستقيماً در اين ماجرا درگير
بودند.27 حتي فرمانده آمريکايي عمليات طبس که يک سرهنگ بازنشسته به نام
چارلز بکويت بود صبح دو شنبه 13 ژوئن 1994 (23 خرداد73) به نحو مشکوکي
درگذشت.28 رهبر فقيد انقلاب، پس از آن ماجرا، (14 خرداد 59) طي کتابي در
جمع اعضاي شرکت کننده در کنفرانس بين المللي بررسي مداخلات آمريکا، در
ايران فرمودند: نبايد بيدار شوند آنهايي که توجه به معنويات ندارند و
به اين غيب ايمان نياوردند؟ کي اين هليکوپترهاي آقاي کارتر را که مي
خواستند به ايران بيايند ساقط کرد؟ ما ساقط کرديم؟ شنها ساقط کردند. شنها
مأمور خدا بودند، باد مأمور خدا است. قوم عاد را باد از بين برد، اين باد،
مأمور خدا است . اين شنها همه مأمورند...29 2.عمليات کشف و خنثاسازي
کودتاي خطرناک نوژه نيز با پارس يک سگ به يکي از پاسداران آغاز شد که به
تعبير آمام راحل، از جنود خداوند بود.آن بزرگوار در 20/4/59 (در جمع
روحانيان و ائمه جماعت تهران و شهرستانها) فرمودند: شما مي دانيد که
توطئه ها از همه اطراف هست و رو به افزايش است؛ لکن از اين توطئه هايي که
منتهي به سلاح و قواي مسلح... [ مي شود]، هيچ باکي نيست و آنها را خداي
تبارک و تعالي همراهي مي کند، چنانچه کرد و مي بينيد. همين امروز... يکي از
علماي جماران.. قصهاي را نقل کرد که از آن قصه فهميدم که عنايت خدا با ما
است. ايشان فرمودند که يک خانهاي را- در ظاهراً شميرانات-، اين آقاياني که
در کميته بودند و پاسدارها و اينها، به عنوان اينکه شنيده بودند اينجا قمار
خانه است، رفته بودند... در اين قمارخانه را ببندند، وقتي هم رفتند ديدند
که بله، بساط قمار و مشروبات و اينها هم هست. يکي از پاسدارها رفته است پشت
آنجا که برود ببيند اينجا چه خبر است، يک سگي همچو حمله کرده به او که او
را وادار کرده که برود به در زيرزمين وقتي رفته در زير زمين، کشف[کرده] يک
مقدار زيادي اسلحه و امثال ذلک زياد، که شايد بعد در راديو و اينها اطلاع
بدهند به ملت. گفتم به آن آقا:با هدايت سگ، اين واقع شده. اين سگ مأمور
است، همه عالم مأمورند. آن باد و شن مأمور بود، امروز هم در اين قصه، سگ
مأمور بوده است که اين پاسبان را ملزم کند که برود کشف بکند. از اين امور،
خوفي نداشته باشيد....30 از امدادهاي گوناگون الهي در جنگ هشت ساله
ايران و عراق- به ويژه فتح خرمشهر که به گفته امام، آن را خدا آزاد کرد- در
مي گذريم و تشريح و تبيين آن را به فرصتي ديگر وا مي گذاريم.پيروزي انقلاب، کار خدا بود که به وسيله امام عصر انجام گرفت در تبيين رويدادهاي شگفت انقلاب، امام راحل، خود را عامل پيدايش اين تحول و پيروزي شگرف ندانسته و آن را تنها کار خدا مي شمارد: ملتي
با نداشتن هيچ ابزار و ساز و سلاح، بر ابرقدرتها و بر قدرت شيطاني اي که
تا دندان مسلح بودند، غلبه کرد؛ لکن اين، من نبودم که اين غلبه را نصيب شما
کرد، اين خداي تبارک و تعالي بود.31 طبعا وقتي رهبر کبيرانقلاب، در
اين کار نقش اساسي نداشته باشد، کسان ديگر (از سران نهضت يا افراد مردم) به
طريق اولي، در اين کار نقش اساسي نداشته اند: اين پيروزي، ارتباط به من
نداشت. من يک طلبه هستم و نبايد اين را به من متصل کنيد. پيروزي، ارتباط به
ملت هم نداشت، اين پيروزي، مربوط به خدا بود32. آري، عنايت خدا به اين
ملت، اين پيروزي را به ما داد. هيچ کس نکرده، خدا کرد. هيچ کس نيست، آن که
هست، خدا است.33 امام خميني ( از آنچه گفته شد، يک گام بلند فراتر رفته و
اعلام ميکند: اين تحول و پيروزي، کار خدا بود که به وسيله امام عصر(
انجام گرفت.- در سخنراني 30/1/58 ميفرمايد: شما مي دانيد که اين پيروزي
به دست آمده است؛ لکن اين، من نبودم که اين پيروزي را به دست آورديد به
واسطه من. اين خداي تبارک و تعالي، در سايه امام زمان ( ما را پيروز
کرد.... چه شد که پس از مدت کمي اين تحول پيدا شد؟ سابق، همه چيز ما را
مي بردند و ما نفس نمي کشيديم. سابق، جوانهاي ما را در زندانها زجر مي
دادند و اعدام مي کردند و ما قدرت حرکت نداشتيم. سابق، چپاولگران، همه چيز
ما را چپاول ميکردند و ما نفس نمي کشيديم. چه شد که اين ملت همچو متحول شد؟
جز عنايت خدا چه بود؟.. اين دست غيبي بود که اين تحول را پيش آورد.34 نيز در 29/1/58 يادآور ميشود: اين
حقيقتي است که بايد اعتراف کرد قلعه محکمي بود که احتمال فتح آن نمي شد...
ملت، با نداشتن هيچ ابزار و ساز و سلاح در مملکت، بر ابرقدرتها و بر قدرت
شيطاني -که تا دندان مسلح بودند- غلبه کرد، ولکن اين، من نبودم که اين غلبه
را نصيب شما کردم؛ اين خداي تبارک و تعالي بوده.... يک کشور سي و چند
ميليوني- با اين اختلاف گروهها، با اختلاف آمال و آرزوها، با اختلاف فهم و
شعور- آنها همه مجتمع شدند و همه با هم، دست به هم دادند و يک مطلب را
خواستند و آن اين که: يک دست غيبي در کار است، خداي تبارک و تعالي به وسيله
امام زمان (.35 همچنين، پس از رفتن از تهران به قم (اسفند 1357)، در
سخناني بر سر مزار شهدا در قبرستان بقيع قم - ضمن اشاره به مبارزهه اي
مستمر تاريخ تشيع- فرمودند: قانون اساسي جديد، بايد بر مبناي مذهب تشيع
اثناعشري تدوين گردد و براين نکته دو بار تأکيد کرده، سپس با حالتي
برافرخته و ملتهب افزود: ما در اين نهضت، منت از خدا و امام عصر مي
کشيم. حقايق نبايد مخفي يا مبهم بماند. اين قيامي که از 15 خرداد شروع شد، و
تا کنون باقي است و اميد است باقي باشد، تا همه اهداف اسلام جامه عمل
بپوشد، قيامي اسلامي است، قيامي ايماني است، پيروي هيچ قيامي نيست... اين
اسلام است که غلبه کرد بر ابرقدرتها، اين اسلام است که فرزندان او به شهادت
راغب هستند.. اين دست غيبي الهي بود که مردم ايران را در سرتاسر، از بچه
دبستاني تا پيرمرد بيمارستاني با هم هم صدا و هم مطلب کرد... هيچ بشري قادر
نيست که همچو بسيجي بکند، هيچ ملتي نميتواند اين طور بسيج شود. قدرت
ايمان، قوه اسلام، قدرت معنوي ملت، اين پيروزي را به ما ارزاني داشت. ما
منت از خداي تبارک و تعالي مي کشيم، ما منت از ولي عصر مي کشيم که
پشتيباني از ما فرمودند. نبايد ابهامي در قضايا باشد. اگر چنانچه ابهامي در
قضايا باشد يا بخواهند منحرف کنند اين نهضت اسلامي ما را، منتهي به شکست
خواهد شد, خيانت به ملت است، خيانت به اسلام است.36 آثار اميد به فرج در
آينده نزديک را (به خلاف اختناق سخت حاکم بر کشور) در برخي نوشتههاي امام
يا در سالهاي 1345- 1347 ميبينيم. براي نمونه ميتوان از نامه هاي امام در
19 خرداد 1345 (19صفر 1386) به مرحوم شهيد آيتالله سعيدي و ديگران ياد
کرد.37يقين امام به درستي راه و پيروزي خود در پاريس با
همين نگاه و نگرش بود که رهبر فقيد انقلاب، ماهها پيش از بهمن 57 اطميناني
عجيب به پيروزي جنبش و سرنگوني رژيم داشت و به اين و آن ميگفت: شاه رفتني
است. به فکر روزها و اقتضائات پس از پيروزي باشيد و اين در حالي است که
هنوز هيبت و هيمنه رژيم، شکسته نشده بود و کساني مانند مهندس بازرگان، به
مبارزه گام به گام با حکومت پهلوي و تسخير کرسيهاي مجلس شورا ميانديشيدند. مي
دانيم که مرحوم امام، در 14مهر57 از نجف به پاريس آمد و آنجا افراد زيادي
(از جمله استاد مطهري، مهندس بازرگان و..) با وي ملاقات کردند. مي دانيم که
آن ايام، هنوز قدرت جهنمي شاه برپا بود و آثار فروپاشي رژيم ظاهر نشده
بود. در نتيجه، چشمانداز روشني پيش روي انقلاب و انقلابيان نبود.با اين
اوصاف، ملاقات کنندگان همگي اظهار مي کنند: در آن شرايط سخت، يک اطمينان و
اعتماد عجيبي در چهره امام نسبت به پيروزي قاطع انقلاب بر رژيم موج مي زد
که حيرتانگيز بود. اينک به بيان برخي نظرات ميپردازيم: 1. مرحوم فلسفي
(واعظ شهير) در خاطراتش نقل مي کند: در مدت اقامت امام در پاريس، افراد
زيادي از ايران به پاريس رفتند. از جمله آنها، مرحوم آقاي مطهري بود. ايشان
قبل از رفتن، به منزل ما آمد و گفت: شما پيامي براي آقا امام- داريد؟ دو
سه موضوع بود که من به طور خصوصي تذکر دادم. بعد ايشان خداحافظي کرد و رفت.
وقتي مرحوم مطهري برگشت، به ديدن ايشان رفتم؛ آن هم در وقتي که کسي نبود،
تقريباً اول شب بود. موضوعاتي را که گفته بودم، ايشان به امام گفته بودند و
جواب هم گرفته بودند؛ ولي ديدم آقاي مطهري ميگويد: آقا! من مبهوت هستم.
گفتم: چرا؟ گفت: تصميمي که امام گرفته، با اين همه نظامي هاي تا دندان
مسلح، با آن همه حمايت هاي آمريکا و انگلستان و فرانسه، نتيجه چه خواهد شد؟
آيا واقعاً اين تصميم، براي ما موفقيت پيش ميآورد؟ ايشان مي گفت: به امام
گفتم: آقا، خطر مهمي است. خودتان را چه طور ميبينيد؟ امام در جواب فرمود:
علي التحقيق پيروزيم شهيد مطهري ميگفت: يک روحاني، غير از يک کاسب است که
اين حرف را بزند. ديدم از يک طرف امام خميني است، عظمت دارد و من نمي توانم
از ايشان بپرسم چرا پيروزيم؟ ولي پرسيدم ايا به محضر امام عصر شرفياب شديد
و او اين خبر را داده است امام نفي و اثبات نکرد و فقط گفت: قطعاً
پيروزيم. گفتم: الهامي به شما شده است؟ گفت: قطعاً پيروزيم. از هر دري که
من وارد شدم ايشان نگفت که واقعيت چيست؛ ولي همچنان با قاطعيت مي گفت:
پيروزيم و اعتنا به اين همه تانک و توپ و نظامي و غيره نکنيد. علي التحقيق
پيروزي با ما است. شهيد مطهري -با حالت بهت - اين سخنان را به من گفت و
خود، متحير بود. ميگفت: من نفهميدم امام از چه منشأ ومنبعي به اين حقيقت
رسيده است.38 2. مهندس بازرگان در سخناني در 22 بهمن 60، در جمع اعضاي
نهضت آزادي، ضمن شرح ملاقات خود (همراه دکتر يزدي، در 30 مهر 57 در نوفل
لوشاتو) با امام، مي گويد: از امام پرسيدم: جناب عالي چگونه اوضاع و تکليف
را مي بينيد؟ باز هم، ساده نگري39 و سکينه و اطمينان ايشان به موفقيت
نزديک، مرا به تعجب و تحسين انداخت. مثل اين که قضايا را انجام شده و حل
شده دانسته و گفتند: شاه که رفت و به ايران آمدم، مردم نمايندگان مجلس و
بعد دولت را انتخاب خواهند کرد. منتها چون کسي را نمي شناسم از شما مي
خواهم افرادي را که مسلمان و مطلع و مورد اعتماد ميباشند، علاوه بر خودتان و
دکتر يزدي، معرفي کنيد که مشاورين من باشند و آنها بگويند چه کسي براي
نمايندگي مجلس خوب است، تا من به عنوان نامزد، به مردم پيشنهاد نمايم...
وزرا را هم آن هيأت در نظر بگيرند که من پيشنهاد نمايم... احساس من (و شايد
دکتر يزدي) اين بود که ايشان، از ما فقط براي مرحله بعد از انقلاب که
تشکيل دولت و مجلس و اداره مملکت است- مي خواهند استفاده نمايند و نسبت به
مرحله ما قبل، خيالشان راحت، و برنامه معين است. گفتم: چشم....40 3.
محمود اعتمادزاده (بهآذين)، نويسنده و مترجم مشهور چپ و عضو حزب منحله
توده، نيز در خاطراتش، ضمن شرح سفري که آن سالها به اروپا و روسيه داشته،
با اشاره به خوشبيني و اطمينان محکم امام خميني، به پيروزي قاطع انقلاب در
سال 57 مي نويسد: به راستي، اطميناني که در سخنان امام است، در تنگناي عقل
نمي گنجد.41 بي جهت نيست که امام، پس از روي کار آمدن ارتشبد ازهاري (در پيام 14 آبان57) به ملت ايران فرمودند: از
اظهارات پوچ دولت آمريکا و انگليس و شوروي مبني بر پشتيباني از شاه، براي
حفظ منافع خودشان نهراسيد، که نميهراسيد. ما طالب حق خود هستيم و به حقيم و
دست خدا با ماست و بالاتر از دست ابرقدرتهاي شرق و غرب است: يدالله فوق
ايديهم.42خارجيها نيز دست خدا را در پيشرفت انقلاب، دخيل ميبينند عجيب
است که نکات چهارگانه فوق- به ويژه غافلگير شدن غرب از وقوع انقلاب اسلامي
ايران و سردرگمي و وادادگي رجال سياسي و امنيتي آن، برابر انقلاب- گذشته
از سخنان امام راحل، در گفتار و نوشتار بسياري از تحليل گران غربي و حتي
عوامل رژيم پهلوي نيز منعکس شده است.43 حتي پال هنت (کشيش انگليسي مقيم
اصفهان در 1354- 1359)، نيز در خاطرات خويش بر همين نکات انگشت نهاده و
اظهار شگفتي ميکند. همسر وي (ديانا) در اوايل مأموريت وي در ايران
(سال1354) در خواب، جهش مسجد به سوي کليسا را مي بيند. کشيش پال هنت-که
درسالهاي آخر حکومت شاه، عضو هئيت مذهبي کليساي انگليسي اصفهان (وابسته به
انجمن هيأتهاي مذهبي کليسايي بريتانيا) بوده و اوايل پيروزي انقلاب، وحشت
زده از کشورمان گريخت- خاطرات دوران مأموريتش را به رشته تحرير در آورده
است.44 وي در اين خاطرات مي نويسد: در همان اوايل ورودمان به اصفهان
بود که [همسرم] ديانا يک شب خواب ديد مسجدي به حرکت درآمده است و پس از
پريدن روي ديوار، به سمت ما ميآيد!... و فرداي آن روز -که ديانا اين خواب
را برايم تعريف کرد- کوشيدم تا شايد بتوانم تعبيري برايش پيدا کنم. اين
کشيش، نهايت تعبيري که (پس از تفکر زياد) براي خواب شگفت انگيز همسرش مي
يابد، آن بود که صداي اذان مسجد محل -که هر روز با بلندگو از مناره مسجد
پخش مي شد، از طنين ناقوس کليساي وي بلندتر بوده است.45 اين تعبير با
تحليلي که او از ايران به عنوان جزيره ثبات و امنيت (البته براي غربيان)
داشت، متناسب بود؛ ولي حوادث سالهاي بعد اين کشور نشان داد که پيام آن
خواب، فراتر از اين حرفها است. او سالها پس از آن تاريخ، در خاطراتش نوشت:
امروز، موقعي که به خاطره هاي دوران اقامتم در ايران مي نگرم، احساس
مي کنم مواجهه با مسائل دوره انقلاب- که طي آن، همه چيزهاي آشنا و مورد
علاقهام از هم پاشيده شد- واقعاً تا چه حد برايم ناگوار بوده است. طي
پنج سالي که در اصفهان اقامت داشتم، به مرور، به سرزمين و مردم ايران علاقه
پيدا کرده بودم و از مشاهده کشوري که ظاهراً رو به خوشبختي و نيک انجامي
مي رفت. لذت مي بردم. در ايران، مقدم خارجي ها را گرامي مي داشتند، امنيت و
ثبات در همه جا احساس مي شد، کليساها در انجام مراسم مذهبي خود آزاد بودند
و کسي براي آنها مزاحتمي فراهم نمي کرد. موقعي که ناآرامي ها رو به
گسترش نهاد، به وحشت افتادم که اگر روزي وضع موجود، در هم بريزد، چه خواهد
شد و سيستم جانشين آن، با ما چه رويهاي در پيش خواهد گرفت؟ ولي در همان حال
که ما نگران فروپاشي ثبات و امنيت خود بوديم، ايرانيها مسائل پيش آمده را
با ديد يک اعتراض گسترده عليه فساد موجود و سياست جدايي دين از سياست
مينگريستند. به اين ترتيب، معلوم شد که همه ما اشتباه ميکرديم؛ چون تصورمان
اين بود که سلطنت شاه، براي ايران، خوشبختي و ثبات به ارمغان آورده است.
پرزيدنت کارتر هم که حدود يک سال قبل از انقلاب، ايران را جزيره ثبات لقب
داده بود خط کرده بود. پال هنت، سپس با عنوان پيش بيني آينده، در حد
فکر خود، پردهها را بالا زده و با انتساب آن تحول عظيم تاريخي به اراده
خداوند، مي نويسد: ابتدا براي من، درک اين مسأله مشکل بود که واقعا چرا
خداوند چنين قدرت تخريبي عظيمي را در ايران به کار انداخته است؟ ولي بعد
به ياد جمله اي از ماکس وارن (دبير کل انجمن هيئت هاي مذهبي انگليس در
ايران) افتادم که حدود يک سال قبل از وقوع انقلاب به من گفته بود: کارهاي
خدا، هميشه حيرت انگيز است و هرگز نمي توان پيش بيني کرد که حتي در آینده
بسيار نزديک، خداوند دست به چه کاري خواهد زد.... در مواجهه با حوادث ايران
بود که به ارزش اين گفته بيشتر پي بردم و فهميدم وقتي خدا بخواهد، چگونه
علي رغم کراهت و عدم اشتياق من و ديگران، حوادثي مي آفريند که برايمان
باورنکردني و حيرت انگيز است. همراه با آن، خود را مقابل اين سؤال نيز مي
يافتم که آيا واقعاً نبايد وقوع چنين حوادثي را نوعي واکنش خداوند عليه
خودخواهي و دنياپرستي غربي ها به حساب آورد؟ در ادامه ميافزايد: غير
از ما که در ايران بوديم، اکثريت قريب به اتفاق مردم دنيا هم از آنچه در
ايران گذشت، حيرت زده و غافلگير شدند. چند ماه بعد نيز با مطالعه نشريه اي
دريافتيم که طي تحقيقات مجمع آمريکايي ترويج علوم معلوم شده است که در
سراسر کشور آمريکا، فقط يکي از اساتيد دانشگاهي توانسته بود از چند سال
قبل، حوادث امروز ايران را پيش بيني کند. اين شخص که يک نام اسلامي براي
خود برگزيده است و سمت استادي تاريخ را در دانشگاه کاليفرنيا به عهده
دارد-46 در سال 1972 طي مقاله اي نوشته بود: موجب مخالفت و اعتراض مردم
عليه رژيم سلطنتي در آينده رو به گسترش خواهد نهاد و هدايت اين موج را نيز
رهبران مذهبي به عهده خواهند داشت که در رأس همه آنها آيتالله خميني قرار
دارد.... البته در آن زمان، هيچ کس به پيش بيني او توجهي نکرد؛ چون تمام
ارزيابي هايي که از اوضاع ايران به عمل مي آمد، صرفاً بر وضع موجود تکيه
داشت و نشان ميداد که ايران را هيچ خطري تهديد نمي کند. حالا، اين مسأله
وحشت انگيز به نظر مي آيد که چطور امکان دارد هيچ يک از حدود يک ميليون نفر
که فقط در آمريکا، به طور مداوم مشغول بررسي مسائل جهاني و تعيين خط مشي
حکومت در رابطه با ملل ديگر هستند، نتوانسته بودند ارزيابي درستي از اوضاع
ايران ارائه دهند و آنچه را در ايران گذشت پيشبيني کنند؟ در اين باره
ضمناً بايد به کتاب ايران، سراب قدرت47 که اوايل سال 1978 در لندن به چاپ
رسيد- نيز اشاره شود. گرچه در اين کتاب، مطالب بسيار آگاه کننده اي از
اوضاع اقتصادي ايران و فساد موجود در رژيم شاه وجود داشت، ولي مؤلف آن،
عليرغم احاطه فراوانش بر مسائل ايران، نتيجه گرفته بود که تصور وجود ايران
بدون شاه، مسأله اي بسيار دور از ذهن است... و به هرحال در آن زمان، فقط
عده انگشت شماري بودند که وجود آتش زير خاکستر را در ايران احساس مي کردند.
ما هم به مرور و از زماني که آتش زير خاکستر نمايان شد، پي برديم ميان
مردمي زندگي مي کنيم که ديدشان نسبت به اوضاع کشور، به کلي با ما مغاير است
و برخلاف آنچه مي پنداشتيم، ايرانيها معتقدند که به حد افراط، بازيچه دست
رژيمي قرار گرفتهاند که هدفي جز تأمين منافع قدرتهاي غربي ندارد.48جهان، پشت سر امام حسين(علیه السلام) نماز مي خواند درست
در همان ايامي که رؤياي شگفت جهش مسجد به سوي کليس، خواب خوش همسر کشيش
انگليسي را در اصفهان برآشفت، بانويي مبارز و دلسوخته، در تهران، نويد غيبي
به پيروزي اسلام بر کفر را در خواب دريافت کرد. دکتر طاهره صفارزاده، شاعر
و اديب برجسته زمان ما است که اشعار اسلامي - انقلابي وي در عصر پهلوي
مشهورتر از آن است که نيازمند تعريف باشد. وي-که به جرم داشتن انديشه و
نگرش اسلامي انقلابي، پيوسته مورد تعقيب و آزار رژيم سابق قرار داشته-در
مصاحبه اي در سال 1374 اظهار داشت: ديد من نسبت به انقلاب اسلامي
ايران، خيلي ريشه اي است. من سال 55 که از دانشگاه اخراج شده بودم موقع
اذان در کلاس ها سکوت اعلام مي کردم. من آن موقع، همين انقلاب را به خواب
ديدم. نماز جماعتي به رهبري امام حسين با همين شعارهاي انقلاب[بود]، و
حضرت، عنايت خاصي به من نشان دادند. بعد به يک پيرمرد با معرفت و اهل معنا
(کسايي) گفتم؛ خيلي گريست و تعبير کرد که اتفاق ديني بزرگي در مملکت رخ مي
دهد که تحول ايجاد مي کند.من در آن خواب ديدم که جهان شد يک مسجد که همه
پشت سر حضرت ابا عبدالله (علیه السلام) نماز مي خواندند.49 مصاحبه کامل وي در اين زمينه چنين است: خبرنگار
مجله نيستان از خانم صفارزاده ميپرسد: مهم ترين ره آورد انقلاب اسلامي را
شما در چه مي بينيد؟ وي که برخلاف ناراحتي شديد از برخي نادانيها و سياست
هاي نادرست موجود، در حمايت اصولي خود از کليت و اساس انقلاب و نظام اسلامي
پابرجا است- پاسخ مي دهد: در مطرح شدن اسلام در سراسر جهان، به عنوان
يک مکتب معنوي قدرتمند، با همه غفلت ها و اشتباه هاي داخلي ها وجود سخافت
ها و خصومت هاي خارجي ها و عوامل شان، چون تقدير الهي بوده که اسلام در اين
عصر مطرح شود و آمادگي در مسير تقدير اصلي فراهم آيد، هيچ عاملي نمي تواند
مانع تحقق وعده (و رأيت الناس يدخلون في دين الله شود. نقش رهبري امام
خميني، مفهوم شجاعت و صراحت ايمان را براي جهانيان تبيين کرد و آن هم
دستاورد ديگري در حوزه مشيت الهي بود. تکرار مي کنم: اين انقلاب، مقدر الهي
بوده، ترديد ندارم اگر استکبار جهاني هم -به قول عدهاي سخت نگرفت، به اين
دليل بود که عقلشان را به حکم تقدير از دست داده بودند. سال 55 که از
دانشگاه شهيد بهشتي اخراج شده بودم و ساواک و رسانه ها ا زهيچ شرارتي
خودداري نمي کردند، عموماً در منزل بودم، تفسير مي خواندم و بر زيارت
عاشورا و علقمه هم مداومت داشتم. يک روز همسر برادرم که عازم کربلا بود
براي خداحافظي آمد و گفت: پيغامي براي امام [حسين(علیه السلام)] نداري؟
گفتم:چرا، بگو: قربانت گردم، دست اين شريران را از سر ما کوتاه فرما. همان
شب خواب ديدم که دنيا به مسجدي بزرگ تبديل شده و مردم فوج فوج، مثل پرندگان
وارد مسجد ميشدند. مي آمدند پشت سر امام نماز بگزارند و ديديد که انقلاب
هم با نماز جماعت شروع شد. جارچي نامرئي مرتب ندا مي داد: سرور شهيدان، ابا
عبدالله الحسين نماز مي گزارند. صف هاي نماز بسته مي شد. من هم در صف
بودم. هنگام رکوع و سجود، جانورهايي با صورت انسان، مزاحم مي شدند و مرا
اذيت مي کردند، ولي من در دلم مي گفتم: نماز را نميشکنم وقتي نماز تمام
شد، ديدم صف، با نور شکافته شد. حضرت تشريف آوردند بالاي سر من و همراه با
گشودن و به هم زدن دست هاي مبارک، فرمودند:اف بر شما و ناگهان جانوران
ناپديد شدند. من گريه کنان ابراز ارادت مي کردم، عنايتي فرمودند.... در شعر
سفر در آينده درباره عنايت الهي، خطاب به خودم گفتم: خصمان تو زنهاريان تو
گشتند. فرداي آن روز، خواب را براي آقاي کسايي (پيرمرد عارفي که دوست
آقاي مهندس سحابي بود) تعريف کردم. ايشان خيلي گريه کردند و گفتند: خوش به
حالتان! آن قدر هستند بزرگاني که آرزو دارند اين خواب را ديده باشند و از
دنيا بروند. ايشان تأکيد کردند (دو سال قبل از انقلاب) که اتفاقي در مملکت
مي افتد که اين اتفاق ديني است. همين طور هم شد. باز هم بايد صبر بکنيم که
بقيه روايات و احاديث مربوط به زمان انتظار موعود را تحقق يافته ببينيم.50بشارات غيبي به ظهور انقلاب اسلامي تحولات
بزرگي که به دست رهبران ديني و الهي (پيامبران و امامان) در تاريخ بشر
صورت مي گيرد، معمولاً در آستانه وقوع، با برخي بشارات غيبي همراه است.
قيام الهي نايبان و ادامه دهندگان راه آن بزرگان نيز در حد خود-از اين
ويژگي بي بهره نيست. خداي جهان، کساني را که براي رهبري اين تحولات عظيم
بر مي گزيند، پيش از شروع عمل، به نحوي (در خواب يا بيداري) از آينده کار
خويش و تحول بزرگي که بايد به دست آنان انجام گيرد آگاه ميکند. بشارات
ظهور و بعثت پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم)، و نيز پيشگويي هاي
شگفت ماجراي عاشورا از زبان پيامبر واميرالمؤمنين- درود خداوند بر ايشان
باد-درکتابهاي سيره و حديث و تاريخ ثبت شده است. براي مثال پرتوي از اين
سنت را در عصر غيبت نيز، در زندگي دو شخصيت تاريخ ساز اسلام در قرن اخير،
حاج شيخ فضل الله نوري و حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي، مشاهده مي کنيم.51
درباره انقلاب کبير اسلامي ايران و پيشواي آن امام خميني هم فراوان به اين
گونه نويدهاي غيبي و پيشگويي هاي غير عادي برمي خوريم که به برخي از آنها
اشاره ميکنيم: 1. حضرت آيتالله سيد علي آقاي قاضي طباطبايي، استاد
اخلاق و سلوک بزرگاني چون علامه طباطبايي (صاحب تفسير الميزان) و آيات عظام
خويي و بهجت، براي اهل فکر و ذکر و نظر چهره اي نامآشنا است.52 امام
خميني در سن 45 سالگي به نجف اشرف مشرف شد ند.گويند يکي از فضلاي نجف از
ايشان- که آن روزها، حاج آقا روح الله ناميده مي شد- پرسيده بود براي چه به
عتبات مشرف شده ايد. در پاسخ فرموده بودند: زيارت ائمه اطهار علیهم السلام
( و ديدن آقاي قاضي. يکي از فضلاي برجسته و صاحبدل شهرضايي تبار- مرحوم
حجت الاسلام و المسلمين طيار- در حضور جمعي از فضلاي قمشه (مانند حضرات
آقايان حاج شيخ علي زماني قمشه اي و حاج شيخ يحيي رهايي در شهريور 1373 در
قم) ضمن اشاره به داستان فوق، اظهار داشت: مرحوم حاج شيخ عباس قوچاني، از
اصحاب خاص ميرزا علي آقاي قاضي و وصي ايشان بود که سالها پيش درگذشت. مرحوم
قوچاني در حدود سال 1350 ش در مدرسه صدر اصفهان، اين ماجراي شگفت را براي
من تعريف کرد: مرحوم قاضي، عصرها در منزل خويش جلسهاي داشت و براي 10-15
نفر مباحث اخلاقي و توحيدي مطرح مي کرد و من [مرحوم قوچاني]در آن جلسه
شرکت ميکردم آشنايي ما با آيتالله خميني نيز در همين حد بود که شنيده
بوديم يک حاج آقا روح الله در قم هست که درس اخلاق مي گويد؛ ولي در آن
روزگار؛ چهره وي را نمي شناختيم و تطبيق نمي کرديم. يک روز عصر که ما در
خدمت قاضي بوده و آن بزرگوار طبق معمول افاضه مي فرمود سيد جواني را ديديم
که وارد شد و سلامي کرد و کنار در اتاق نشست. مرحوم قاضي، پس از ورود سيد
مزبور، صحبتش را قطع کرد و ساکت شد و سرش را به زير انداخت. سيد نيز پس از
عرض سلام سر را پايين انداخت و، به حالت ادب وسکوت، چيزي نگفت. مجلس، يک
ربع ساعت، همين گونه ساکت و خاموش، طي شد. سپس مرحوم قاضي سربرداشت و به من
گفت: آقا شيخ عباس!، آن کتاب را از فلان قفسه کتابخانه بردار و بياور و
بخوان. کتاب را آوردم و پرسيدم:از کجاي آن بخوانم؟ مرحوم قاضي فرمود: کتاب
را باز کن؛ هر جايش آمد، همان جا را بخوان. کتاب را گشودم و شروع به
خواندن کردم. محتواي مطلب، شرح ماجراي ظلم و جنايت يک سلطان سفاک و ستمگر
بود که در ميان بني اسرائيل مي زيست و مردم از مظالم او به شدت معذب و در
تنگنا بودند. تا آن که شخص عالمي پيدا شد و گفت: من اين سلطان جائر را از
کشور بيرون کنم و مردم را از دست وي رهايي بخشم. مرحوم قوچاني مي گفت:
زماني که داستان مزبور را از روي کتاب مي خواندم، مرحوم قاضي سر به زير
انداخته، سخني نمي گفت و فقط گوش ميداد. داستان، به آنجا رسيد که آن عالم،
مردم را بر ضد سلطان سفاک شورانيد و وي را از مملکت بيرون راند. اينجا،
مرحوم قاضي سربرداشت و گفت: ديگر بس است. کتاب را سرجايش بگذار، و باز سر
به زير انداخت. پس از 5-4 دقيقه که وي، و نيز آن سيد جوان سر، به زير
انداخته بودند، سيد مزبور، آهسته خداحافظي کرد و رفت و ما ديگر او را در
درس مرحوم قاضي نديديم. فرمان مرحوم قاضي به آوردن کتاب و گشودن آن و طرح
آن داستان شگفت، با مباحث معمول وي و سخنان ابتداي همان مجلس، تناسبي نداشت
و کاملاً غير عادي و عجيب مي نمود و سر آن تا سالها بر من معلوم نبود. سالها
پس از آن تاريخ، نهضت 15 خرداد به رهبري آيتالله خميني آغاز شد و آوازه
وي آفاق را در نورديد. اعلاميه هاي وي به نجف ميرسيد و ما مي خوانديم. سال
بعد، وي به نجف تبعيد شد و ما همراه جمعي از طلاب و فضلا به حضور رسيديم.
آنجا، به طور غيرمنتظره و با کمال تعجب ديديم ايشان، همان سيد جواني است که
آن روز به درس مرحوم قاضي آمد... فهميديم که اين، کرامتي از مرحوم قاضي
بوده و قصه آيتالله خميني با شاه ايران، قصه همان عالم بني اسرائيل با
سلطان سفاک است.... 2. آيتالله حاج شيخ نصرالله شاه آبادي، فرزند
آيتالله شيخ محمد علي شاه آبادي رحمت الله علیه (استاد مشهور امام خميني
رحمت الله علیه) نيز ماجراي زير را مکرر نقل کرده است: اوايل شروع نهضت
اسلامي (دهه40) خواب ديدم که در خوزستان ايران، جنگي سخت بين نيروي حق (به
زعامت حضرت اباعبدالله الحسين(علیه السلام)) و باطل در گرفته و من [شيخ
نصرالله] نيز در آن، حضور دارم. آن جنگ، با پيروزي جبهه حق پايان يافت و
من، پس از آن، به ديدار حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) نايل شدم و مورد
تفقد ايشان قرار گرفتم. از آن خواب شگفت بيدار شده و مدتها در تعبير آن،
فکرم به جايي نمي رسيد. تا اين که پس از مدتي، امام خميني به نجف تبعيد شد
و ما خدمت وي رسيديم. در خلال صحبت، به مناسبتي ياد خواب مزبور افتادم و
آن را نقل کردم. امام، پس از شنيدن، آن خواست چيزي بگويد؛ امام منصرف شد من
اصرار کردم، پس از تحاشي بسيار فرمود: اين خواب، درست است و چنين جنگي در
آن نواحي واقع خواهد شد و ما- چنان که ديدي در فرجام، پيروز خواهيم شد. من
توضيح بيشتري خواستار شدم و وي فرمود: اين راهي است که پدر شما (مرحوم
آيتالله شاه آبادي) براي ما ترسيم کرده و گريزي از پيمودن آن نداريم.خوشا به حال کساني که سال 1400 را درک کنند حجت
الاسلام حاج شيخ يحيي رهايي شهرضايي- از فضلاي تحصيل کرده در قم که اکنون
در شهرک علامه مجلسي اصفهان به تدريس، تأليف، اقامه جماعت و ارشاد مشغول
است در تاريخ 3 آذر 74، طي نوشته اي به حقير مرقوم داشته است: در تماسي
که اخيراً با يکي از مردان صالح و مورد اعتماد اهل علم و ديانت و سرشناس در
شهرستان شهرضا (قمشه)، به نام آقاي مشهدي عباس ملکيان داشتم، وي نقل کرد:
بيش از 50 سال پيش که به مشهد مقدس مشرف شده و پاي منبر مرحوم آيتالله حاج
شيخ علي اکبر نهاوندي نشسته بودم، در خلال صحبت فرمودند: خوشا به حال
کساني که سال 1400 ق را درک خواهند کرد و خواهند ديد که اوضاع، دگرگون
خواهد شد غير از آنچه که اکنون مشاهده مي کنيم. مرحوم آيتالله شيخ
علياکبر نهاوندي، از علماي وارسته و طراز اول مشهد در عصر اخير بود که
درباره حضرت ولي عصر( و اخبار و علايم مربوط به آن حضرت، مطالعات گستردهاي
داشته و در اين زمينه چند کتاب مبسوط و خواندني همچون عَبقُري الحسان تأليف
کرده است که مورد استفاده اهل نظر است. و حتي گفته مي شد که با خود حضرت
نيز ارتباطاتي داشته و قرائني نيز بر اين معنا وجود داشت. از شخصيت هاي
ديگري که درباره حضرت ولي عصر و مسائل مربوط به آن حضرت بسيار مطالعه کرده
بود و شايد بتوان گفت در عصر خودش در اينزمينه بي نظير بود، مرحوم آيتالله
حاج سيد محمدحسن ميرجهاني جرقويه اي است. وي که اهل اصفهان و مدتي نيز
ساکن نجف، مشهد و تهران بود، آثار علمي متعددي داشت و بسيار وارسته بود.
جناب رهايي در نوشته فوق افزوده است: مرحوم آيتالله ميرجهاني، از عالمان
وارسته اي بود که به حق، يد طولايي در احاديث داشت و هميشه- با حافظه اي
غريب- احاديث را از بر مي خواند و بر علم اعداد نيز تسلط داشت. به ياد دارم
که در تابستان 1356 ش (در ايام ماه مبارک رمضان) مرحوم ميرجهاني برفراز
منبر فرمودند: يک سال و نيم ديگر فرجي حاصل خواهد شد؛ يا فرج کلي اشاره به ظهور حضرت ولي عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و يا فرج جزيي. آن
زمان که اين سخن را فرمودند، هيچ اثري از انقلاب نبود؛ لکن با گذشت
تقريباً دو ماه و مرگ ناگهاني مرحوم آيتالله حاج آقا مصطفي خميني، جرقه
انقلاب زده شد و دقيقاً همان گونه که ايشان پيش بيني کرده بود، يک سال و
هفت ماه [طول]نکشيد، که انقلاب به پيروزي رسيد. همچنين مرحوم آيتالله
ميرجهاني در يکي از کتابهاي خود آورده است: به گفته يکي از دانشمندان اهل
کتاب در ساليان پيش، در سال 1398 ق، فرزند قديس عربي (پيامبر(صلی الله علیه
و آله و سلم)) ظهور خواهد کرد. درخور ذکر است که مرحوم ميرجهاني اين مطلب
را سالياني پيش از تاريخ ياد شده نگاشته است و در آن وقت، برداشتش از
تعبيرفرزند قديس عربي- چنان که گاه در سخنرانيهاي خويش نيز ابراز ميکرد-
امام زمان(علیه السلام) بود؛ اما گذشت زمان نشان داد که ظاهراً مراد، نايب
آن حضرت، يعني امام راحل بوده است. (پايان نوشته آقاي رهايي) در همين
زمينه، يکي ديگر از روحانيون شهرضا، حجت السلام و المسلمين حاج شيخ علي
زماني قمشه اي -که از مدرسان فقه، نجوم، هيأت و فلسفه در قم است- تعريف
کرد: پيش از انقلاب، در دهه 50، يکي از دوستان، خوابي ديد که از مجموع آن
چنين برداشت مي شد که حضرت ولي عصر( در حدود سال 1370 ش ظهور خواهد کرد. مي
گفت:اين رؤيا، در اختناق سخت ستم شاهي براي ما بسيار نويد، بخش بود؛ لذا
به اتفاق او، با خوشحالي و سرور، خدمت آقاي ميرجهاني رسيديم و ضمن شرح
قضيه، از مژده ظهور حضرت در سال 1370 سخن گفتيم. ايشان لبخندي زده و
فرمودند: ما زودتر از اين ها، منتظر حضرت هستيم؛ ما حوالي سال 1360 قدوم حضرت را انتظار مي کشيم.سخن آخر کاري نکنيم که عنايت ولي عصر از ما و انقلاب برگردد علت
مبقيه و عامل دوام و پيشرفت هر چيز- از جمله، عامل دوام و رشد انقلاب
اسلامي ايران- همان علت محدثه و عامل ايجاد آن است. بايد ديد چه عواملي
باعث پيدايش انقلاب، و عطف توجه و عنايت الهي به آن شد، تا همان عوامل را
با قوت و صلابت حفظ کرد. تکيه و تأکيد مکرّر امام راحل بر نکات چهارگانه
فوق، دقيقاً به همين انگيزه صورت مي گرفت. از نظر آن بزرگوار، انقلاب، يک
نعمت و امانت الهي است که ما موظف به حفظ آن هستيم: اين قدرت الهي را از
دست ندهيد، اين امانت الهي را حفظ کنيد. همان طوري که آن وقت به فکر
گرفتاري هاي خودتان نبوديد و فکر، يک فکر بود و آن اسلام و اين، رمز پيروزي
شد.53 روي موازين مادي، روي موازين عادي، بايد با يک يورش، ما از بين
رفته باشيم. بايد همه ما يک لقمه آنها باشيم؛ و لکن قدرت ايمان، پشتيباني
خداي تبارک و تعالي، اتکال به ولي عصر(علیه السلام)، شما را پيروز کرد.
برادران من! از ياد نبريد اين پيروزي را. اين وحدت کلمه اي را که در تمام
اقشار ايران پيدا شد، معجزه بود. کسي نمي تواند اين را ايجاد کند. اين
معجزه بود، اين امر الهي بود، اين وحي الهي بود، نه کار بشر... اين مطلب را
که اين جماعت ايران که با هم شدند، خدا پشتيبان آنها بود و الآن هم هست،
کاري نکنيد که عنايت خدا ، خداي نخواسته کم بشود. کاري نکنيد که براي ولي
عصر(علیه السلام) ايجاد نگراني بکنيد. تفرقه نداشته باشيد....54 شکر
گزاري به درگاه خداي متعال براي اين نعمت بزرگ، با حفظ عوامل پيداش و
ملزومات آن صورت مي گيرد: مواظبت بر تحول روحي و ايماني ايجاد شده، عدم
گرايش به ماديات و تقويت روح توجه به خداوند، حفظ وحدت کلمه در مسير اهداف
اصيل انقلاب و طرد شياطين تفرقه افکن از صفوف ملت، همدلي و فداکاري، پيش
انداختن منافع و مصالح اسلامي و ملي، بر منافع و مسائل مادي وشخصي، حفظ
آبروي اسلام و جلوگيري از خدشه دارشدن آن، در اثر سرپيچي از موازين شرع و
قانون، ثبات قدم در پيشبرد احکام اسلام و کوشش براي جلب رضاي الهي و
خوشنودي امام عصر( (از راه عمل به تکاليف ديني، پاکدلي و پاکزيستي). از
ديدگاه امام راحل، نکات فوق، مهمترين وظايفي است که اهل انقلاب، بر دوش
دارند.55 به اعتقاد ایشان، همچنين بايد از رمز بقاي اسلام و پيروزي ملت
(وحدت کلمه، ايمان و خدمت مخلصانه به اسلام) 56 غافل نشد و ضمن حفظ سنگر
مساجد، برگزاري مراسم سوگواري امام حسين(علیه السلام) 57 و دعا براي فرج
حضرت ولي عصر(علیه السلام)، بر اعمال و رفتار روزمره خويش مواظبت کرد که
مايه نارضايتي و شرمندگي آن حضرت نباشد:58 نهضت شما، پيش دنيا يک معجزه
است. اين نهضت را با همين بعد اعجازي اش حفظ کنيد و با اتکال به خدا و وحدت
کلمه پيش برويد. اميدوارم که ما به مطلوب حقيقي برسيم و متصل بشود اين
نهضت بزرگ اسلامي و آن نهضت ولي عصر(علیه السلام).59 رهبر همه شما و همه
ما، وجود مبارک بقيه الله است و بايد ماها و شماها طوري رفتار کنيم که
رضايت آن بزرگوار- که رضايت خدا است به دست بياوريم.60 به حسب روايت،
نامه اعمال ما هفته اي دو بار پيش امام زمان(علیه السلام)مي رود؛ و لکن مي
ترسم ما که ادعا داريم تابع اين بزگوار هستيم - نعوذ بالله- پيش خدا شرمنده
شود. اگر فرزند شما خلاف بکند، شما شرمنده مي شويد. در جامعه شرمنده مي
شويد که پسرتان کار خلافي کرده. من خوف دارم که کاري بکنيم. که امام
زمان(علیه السلام)، پيش خدا شرمنده بشود. ذره هايي که بر قلبهاي شما مي
گذرد، رقيب [=مراقب] دارد. چشم و گوش و زبان و قلب و همه چيز ما رقيب دارد.
خدا نکند از من و شما و ساير دوستان امام زمان(علیه السلام)، يک وقت چيزي
صادر بشود که موجب افسردگي امام زمان(علیه السلام)باشد. از خودتان پاسداري
کنيد، اگر ميخواهيد پاسداري شما در دفتر پاسداران صدر اسلام ثبت شود.61 کوشش
شما اين باشد که ما بتوانيم اسلام را- آن طور که هست- در اين مملکت پياده
کنيم. راه طولاني است؛ قوي باشيد، اراده قوي داشته باشيد. ان شاء الله که
اين چهره هاي نوراني، ذخيره باشد و اين زمان ما به زمان ظهور مهدي (عجل
الله تعالی فرجه الشریف) متصل شود.62پی نوشت: 1. به تعبير امام در 30/3/58، دراين انقلاب و تحول، آنچه رخ داد، فوق فکر و توان ما بود. 2. سخنان امام در 22/11/59. 3. سخنان امام در 22/11/58. 4. سخنان امام در 5/12/57. 5.
نويسنده زماني با يکي از شخصيت هاي کهنسال کشورمان، آقاي عبدالله خاوري،
مصاحبه مي کردم. وي -که از وکلا و روزنامه نگاران و سياسيون پس از شهريور
1320 است- از قول يکي از درباري ها نقل کرد: در ايام اوجگيري انقلاب، روزي
شاه در يکي از کاخ هاي خود ايستاده بود و فرزندانش هم دورش بودند. از دور،
صداي تظاهرات مردم آمد و غريومرگ بر شاه شنيده شد. شاه لختي گوش سپرد و
سپس، از خشمش برگشت و به دخترکوچکش گفت: برويد! شما هم برويد مرگ بر شاه
بگوييد! شما هم برويد قاطي اين ها بشويد و مرگ بر شاه بگوييد. 6.ر.ک: صحيفه نور، ج5، ص239 و 370. 7. همان:، ص42. 8.همان، ص42. 9.همان، ج 3، ص573 و نيز ر.ک: همان، ج2، ص 55، -56 و ج3، ص 35و 352و376-378. 10.همان، ج3، ص 574، وج 7، ص 284-285. 11.همان،ج 6، ص 567. 12. همان،ج 5، ص239. 13.آني
که حاضر نبود يک روز دکانش را رها بکند، شش ماه رها کرد. نه شش ماه را رها
کرد و نگران بود، شش ماه رها کرد و عاشقانه رها کرد. (صحيفه نور، ج 5،
ص43. 14.همان، ج4، ص475-476. 15.همان، ج6، ص565-566. 16.سوره آل عمران: 151. 17.همان، ج3، ص288. 18.سخنان امام در 5/1/58. 19. همان، ج 6، ص23. 20.همان، ج 6، ص 32. 21.
همان، ج 6، ص 449. ابراهيم صفايي- مورخ مشهور که بارها با دکتر اميني
ديدار و گفتوگو داشته – مي نويسد: من آخرين بار، اميني را در آبان 1357 در
خانه شهري او در خيابان بهارستان شمالي ديدم. از اوضاع روز سخن به ميان
آمد. گفت: جمعي عجزه، دور شاه را گرفته اند و همه به او دروغ مي گويند و
خود او هم عاجز است و قدرت تصميم گيري ندارد و در حالي که برخي از رجال
سابق را مي خواهد و از آنان چاره جويي مي نمايد، نظريات هيچ يک را
نميپذيرد، همچنان که نظريات مرا هم نپذيرفت و راستي نمي داند چه بکند!
(ابراهيم صفايي، چهل خاطره از چهل سال، ص 314، انتشارات علمي، تهران 73). 22.
ر.ک، (صحيفه نور، ج 3، ص573-574 و ج4، ص224-227، و 475-476 و ج15، ص41-43 و
ج5، ص137 و ج5، ص 238-239 و ج 5، ص370-373 و ج6، ص22-23 و 31-32و ج6،
ص448-449 و 565-567و ج7، ص54-55 (همچنين در جمع اعضاي شرکت کننده در
کنفرانس بين المللي بررسي مداخلات آمريکا در ايران، و در جمع دانشجويان و
استادان دانشکده الهيات و معارف اسلامي، ج7، ص280-281 و 284-286). 23. ر.ک: سخنان امام به مناسبت سالگرد هجرت به پاريس، در جمع اعضاي دولت موقت، در تاريخ 11/7/58 (صحيفه نور، ج6، ص22-23) 24.
عجيب است که در خاطرات مسعود انصاري (افراد منسوب به فرح و از همکاران
پيشين رضا پهلوي دوم) مي خوانيم که هنگام بازگشت امام، از پاريس به تهران
جمعي از خلبانان و ارتشيان بسيار زبده و وفادار به شاه، با - که آن زمان،
در مراکش بود- تماس گرفته و گفتند: قربان! اجازه مي دهيد هواپيماي امام را
بين راه منفجر کنيم؟ شاه گفت: نه، نه، ابداً اين کار را نکنيد!؛ درحالي که
اولا در آن شرايط بحراني که شاه از کشور گريخته و نظام شاهنشاهي، بر لبه
پرتگاه نابودي قرار گرفته بود و آينده سياهي در انتظار حاميان شاه بود،
اصلاً زمينه اي براي اجاره خواستن از شاه فراري براي کشتن رهبر سازش ناپذير
مخالف وي وجود نداشت، و ثانياً اگر چنين اجازه خواهي هم صورت مي گرفت شاه
با آن وضع تباه و آبروي ريخته و عقده هاي انباشته اش، بايد ضمن استقبال از
اين پيشنهاد، به آنها مدال هم مي داد!. 25. صحيفه نور، ج 7، ص284-285. 26.مجله
حضور، شماره 2، آبان 70، ص 48. درباره ماجراي طبس و سخنان امريکايي ها
درباره آن و تصاوير جالب از اجساد سوخته مهاجمان، ر.ک: همان، ش 8، پاييز
73، ص 193، روزنامه کيهان، ش 11561، (5/2/61)، ص 12-13؛ روزنامه قدس، سال
10، ش 2700، (14/2/76)، ص 8؛ مجله بصائر، سال 6، ش 27، ص 183-184. 27. ماروين زونيس، کارتر و سقوط شاه، ص 92. 28. روزنامه کيهان، ش 15083، (25/3/73)، ص 16. 29. صحيفه نور، ج7، ص281. 30.همان،ج 7، ص375. 31.همان، ج3، ص573 و ج 4، ص23. 32.همان، ج 4، ص224. 33.سخنان امام در 10/3/58. 34.همان، ج 4، ص23. 35.همان، ج 3، ص573. 36.همان،
ج3، ص417-418 . پيش از آن نيز، در آستانه رفتن از تهران به قم (19/12/57)
در پيام به ملت ايران فرمودند: در اين موقع که قصد تشرف به قم، حرم اهل
البيت( را دارم، لازم است از ملت بزرگ ايران عموماً تشکر نمايم . الحق، به
همت والاي اين ملت رنجيده بود که با اتکال به قدرت لايزال الهي و اعتماد به
ولي عصر علیه السلام(، پيروزي بر قدرتهاي شيطاني حاصل شده (صحيفه نور، ج3،
ص356) . نيز در 24 بهمن 57 (دو روز پس از پيروزي انقلاب) در پيام خويش به
ملت ايران، از آنان به عنوان سربازان امام عصر(علیه السلام) ياد کرده و
فرمودند: اهالي محترم ايران، جنود اسلامي ولي امر ( ! نگذاريد اسلحه به دست
مخالفان اسلام بيفتد؛ فرصت به دشمنان ملت و خداي متعال ندهيد . (همان، ج
3، ص375). 37.ر.ک: صحيفه نور، ج1، ص221 (نامه امام به شهيد سعيدي) وص 243 (نامه امام به يکي از مقام هاي روحاني). 38.خاطرات
و مبارزات حجت الاسلام فلسفي، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، تهران 76، ص
430-431. مرحوم فلسفي پس از بيان حکايت، حدس مي زند که اين انسان نيرومند
الهي در موقعي که از اسارت خارج شد و از تبعيد ترکيه به نجف رفت، شايد همان
موقع آن الهامات به وي شده بود، لذا چند سال بعد شروع به تدريس ولايت فقيه
کرد. 39. شگفتا که آقاي بازرگان، سه سال پس از ديدار مذکور با امام،
يعني زماني که درستي پيش بيني و اطمنيان امام( پيروزي کاملاً به اثبات
رسيده، باز هم از آن، با تعبيرساده نگري ياد مي کند.در ضمن، آقاي بازرگان
کم لطفي کرده است، دو سال پس از سخنراني وي، بيانيه رسمي نهضت آزادي در سال
62 به صراحت بر الطاف پنهان الهي در جريان انقلاب، مهر تأييد زد:انقلاب
اسلامي ايران، بعد از الطاف خفيفه الهي، تنها با قدرت متحد و يک پارچه و
اکثريت عظيم ملت ايران بود که توانست نظام شاهنشاهي را سرنگون سازد و سلطه
سياسي اجانب را قطع سازد. (نهضت آزادي ايران، برخورد با نهضت و پاسخهاي ما،
بهار 62، ص 39). 40. شوراي انقلاب و دولت موقت از زبان مهندس بازرگان،
بهمن 1360، انتشارات نهضت آزادي ايران، ص 27-28، وي در سال 1358 هم تصريح
کرد: وقتي که در نوفللوشاتو با امام ملاقات کرديم، به ايشان ... گفتم که
رژيم سلطنتي با وجود ظواهر و اوضاع، هنوز نيرومند است و براي تضعيف و از
بينبردن آن، مدتي وقت لازم است (روزنامه اطلاعات، 31/2/58). در جاي ديگر
گفت: همه مي دانند که من معتقد به سياست قدم به قدم بودم . معتقد بودم که
براي رهايي از دست شاه، فقط يک راه بود و آن، اين که آمريکا را مجبور کنيم
کم کم شاه را ول کند (گفت وگوها، انتشارات برگ، تهران، 76ش، ص 30). تفاوت
امام و آقاي بازرگان (به گفته خود بازرگان در سخنراني مشهورش در دانشگاه
تهران، قبل از پيروزي انقلاب) در اين بود که بازرگان يک تاکسي ظريف بود که
بايد برايش راه باز مي کردند، و امام بلدوزري بود که موانع بزرگ را از سر
راه بر مي داشت و به سوي هدف، استوار گام مي سپرد. 41. از هر دري...ج2،
ص224، همچنين ر.ک: سخنان عکاس ايراني مقيم پاريس از آرامش، قدرت و قاطعيت
امام خميني هنگام ورود به فرودگان پاريس، و نيز سردرگمي و گيجي غربي ها از
آمدن ايشان به ايران (مجله حضور، ش 3، ص 2و 6-14) 42. صحيفه نور، ج2، ص109. 43.
درباره عجز همه جانبه قدرتهاي خارجي برابر انقلاب اسلامي ايران، و سخن خود
آمريکايي هاي درباره ناتواني سازمان سيا از درک و پيش بيني انقلاب اسلامي و
پيش گيري از آن و اختلاف و سردرگمي ميان جناح هاي هيأت حاکمه آمريکا و
انگليس در موضع گيري برابر انقلاب ر.ک: مقاله ناصر ايراني در نقد کتاب گري
سيک، مندرج در: مجله نشر دانش، سال 7، ش 3، ص 50؛ مجله 15 خرداد، ش 17 ص
61-68؛ دکتر کريم سنجابي، خاطرات سياسي، ص 353-354؛ اردشير زاهدي، رازهاي
ناگفته، ص 21-22، افراد فراواني از کارشناسان غربي و نيز ارکان سياسي و
نظامي خود رژيم پهلوي (همچون ارتشبد طوفانيان) به سردرگمي و وادادگي شاه و
اربابان خارجي وي در برابر امواج کوبنده انقلاب اسلامي، اعتراف کرده اند که
ذکر نام و سخنان آنان، دفتري مبسوط و مستقل مي طلبد. 44. خاطرات پال هنت، ترجمه دکتر حسين ابوترابيان. 45.
همان، فصل ششم، ص 75-76: در انتهاي خياباني که پشت کليساي ما قرار داشت،
مسجدي بود که جو حاکم بر آن به کلي با آنچه در کليسا به چشم مي خورد متفاوت
بود. روزي سه مرتبه، صدايي که مردم را به نماز فرا مي خواند، از فراز
مناره اين مسجد به گوش مي رسيد و چون با وسايل موجود در قرن بيستم، اين صدا
توسط نوار از بلندگوهاي قوي پخش مي شد، طبيعي است که صداي ناقوس کليسا- با
طنين ملايمي که داشت- هرگز نمي توانست براي دعوت مردم به عبادت، با صداي
بلند مناره مسجد برابري کند. صداي بلندگوي مسجد، شايد مسأله پريدن مسجد بر
روي ديوار را- که همسرم به خواب ديده بود- توجيه ميکرد و قدرت فراوان آن را
در تبليغ پيام هايي مثل لا اله الا الله و محمد رسول الله نشان مي داد.
احتمالاً به همين سبب بود که در هر ساعتي از روز به هر حال مي شد کساني را
در مسجد يافت که مشغول نماز باشند و يا آهسته زير لب، قرآن بخوانند .
همچنين ظهر روز جمعه مردم آن چنان به سوي مسجد هجوم مي آوردند که اصلاً
نميشد در آن، جاي خالي يافت. 46. به توضيح مترجم خاطرات پال هنت، آقاي
دکتر حسين ابوترابيان، مراد از شخص مذکور، حامدالگار است و مقاله ياد شده
نيز در کتاب تشکيلات مذهبي مسلمانان از سال 1500 به بعد چاپ دانشگاه
کاليفرنيا، سال 1972، ص 231-255، آمده است. 47. نوشته رابرهت گراهام، خبرنگار نشريه فايناشنال تايمز در ايران. 48. خاطرات پال هنت، ترجمه دکتر حسين ابوترابيان، ص 24-26. 49. مجله نيستان، سال اول، ش 6-7، ص 119. 50. همان، ص 64-65. 51.
داستان عجيب اين پيش گويي و نويد را در کتاب خانه بر دامنه آتشفشان، شهادت
نامه شيخ فضل الله نوري، از همين قلم، ص 78-82 بخوانيد. 52. حضرت
آيتالله سبحاني از قول يکي از آقاياني که شخصاً شاهد ماجرا بوده نقل
کردند: روزي روبروي مسجد سهله که آن زمان بيابان بود- با يک فاصله حدود نيم
کيلومتري از مسجد، در خدمت آقاي قاضي نشسته بوديم .ايشان در حالي که رويش
به سمت مسجد بود. براي ما سخن مي گفتند و موعظه مي کردند . آن شخص مي
گفتند: من کنار مرحوم قاضي نشسته بودم، در خلال سخن ايشان ناگهان متوجه مار
خطرناکي شدم که از نقطه اي خارج از شعاع نگاه ايشان با سرعت به سوي ما در
حرکت بود. ايشان رويش به من بوده و غافل از مار، گرم صحبت بود، ولي من همه
هوش و حواسم متوجه آن مار بود که به گزندي نرساند! هيبت و صلابت ايشان هم
اجازه قطع سخن نمي داد.وضع چنين بود تا بالاخره مار به چند قدمي ما رسيد و
مرحوم قاضي نيز متوجه آن مهمان ناخوانده شد. اکنون مار تقريباً به دو قدمي
ما رسيده و با سرعت هر چه بيشتر قصد ما کرده است . مي گفت: مرحوم قاضي، رو
به مار کرده و گفتند: مت باذن الله (به اذن الهي بمير!) مار همان جا متوقف
شد و ... نيز گويي هيچ اتفاقي رخ نداده، سخن را ادامه داد. اما باز همه فکر
و ذکر من متوجه مار بود که نکند برخيزد و حمله را از سرگيرد. مدتي گذشت،
ديديم مار اصلا تکان نمي خورد بعد مي گفت: صحبت آقاي قاضي که تمام شد، با
وي خداحافظي کردم و وي از آن مکان رفت. براي اطمينان، سراغ مار رفتم که
ببينم واقعاً مرده است يا نه گفت: تکانش دادم، ديدم مثل اين است که هزاران
سال دنيا را وداع کرده است. 53.صحيفه نور، ج 4، ص476. 54. همان، ج3، ص376-378. 55. ر.ک: صحيفه نور، ج 3، ص574؛ ج4، ص226-227و ص475-476؛ ج 5، ص12-13و ص41-43و ص373؛ ج 7، ص281و ص374 و.... 56.همان، ج3، ص510؛ ج4، ص428. 57.همان، ج 6، ص299. 58.همان، ج 3، ص510؛ ج 4، ص428؛ ج 6، ص299 و... . 59.سخنان امام در جمع مديران صندوقهاي قرض الحسنه 21/3/59. 60.در جمع مسؤولان اداره سياسي عقيدتي شهرباني کشور، 5/12/59. 61.سخنان امام در ديدار با مسؤولان پاسداران سراسر کشور، تاريخ 12/4/58. 62.سخنان امام در ديدار با راهپيمايان تهران- قم، تاريخ30/4/58. منبع: فصل نامه انتظار
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:48 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

عصر امام خمینی (رحمت الله علیه) از منظر مقام معظم رهبری
امام (رحمت الله علیه) که خود درحقیقت پرچم دار بزرگ عصر جدیدی در زندگی
بشر است ضمن ابراز تعجب از غفلت علمای بلاد اسلامیاز رسالت تاریخی خود
باتصریح به آغاز عصر بشریت تشنة معنویت، گرایش جوامع بشری به ارزشهای
وحی و عطش ملتها به دین معنویت را، از ویژهگیهای این عصر ذکر نموده
میفرماید :
«..تعجب است که چگونه بسیاری از علما و روحانیون کشورها و بلاد اسلامیاز
عظیم و رسالت الهی و تاریخی خود در «این عصر » که بشریت تشنة معنویت واحکام
نورانی اسلام است غافلند « و عطش ملتها را درک نمیکنند » واز التهاب و
گرایش جوامع بشری به ارزشهای وحی بی خبرند و قدرت ونفوذ معنوی خود را
دست کم گرفتهاند. »
ولی امر مسلمین حضرت آیه الله خامنه ای ، با اعتقاد به اهمیت فراوان
بررسی وتحلیل موضوع تحولات عمیق گستردهای که امام (رحمت الله علیه)
درعرصة جهانی پدید آوردند بارها به طرح و تبیین وتحلیل مقولة «عصر امام
خمینی (رحمت الله علیه) پداختهاند.ایشان دراین باره میفرمایند:«امروز یک
عصر و یک دوران جدید به وجود آمده است، دوران جدید راباید دوران امام
خمینی (رحمت الله علیه) نامید.»
معظم له با بیان برخی ا زمهمترین شاخصههای این دوران اضافه فرمودند:
«با آغاز دوران جدید نه تنها در ایران یا کشورهای اسلامیمردم به
باورهای الهی بازگشتهاند بلکه در سطح جهان «عقیدةمذهبی»وگرایش معنوی
درمیان جوامعی که دهها سال تحت سلطة حکومتهای ضد مذهب زندگی کرده
بودند رشد نموده است. »
درجای دیگر با تصریح به این که: «این عصر راباید عصر امام خمینی (رحمت
الله علیه) نامید و ویژهگی آن عبارت است از بیداری و جرأت ملتها در بابر
زورگویی ابر قدرتها... و سر بر آوردن ارزشهای معنوی والهی »
میفرمایند:
ما امروز نشانه های رشد معنویت وافول مادیت را در دنیا میبینیم »
وامروز دردنیا گرایش به دین شروع شده است » «وقرن حاضر قرن گرایش
عمومیبشریت به معنویت ودین است. »
ایشان میافزایند: «آن روزی که دین ومعنویت ضد ارزش به حساب میآمد ومورد
استهزا قرار میگرفت گذشته است، امروز بی دینی واز اعتقاد معنوی تهی بودن
یک ضد ارزش است این ویژهگی های عصر جدیدی است که امام (رحمت الله
علیه) – این مرد بزرگ – پرچم آن را درجهان بر افراشت. »
و دگر باره تأکید مینمایند :« این دوران {عصر امام خمینی (رحمت الله
علیه) دوران اسلام ودوران غلبة ارزشهای الهی ومعنوی است، این دوران
دوران امام خمینی(رحمت الله علیه) میباشد وان شاء الله جوانهای ما
این اینده را خواهند دید. »
همانگونه که مقام معظم رهبری فرمودند امام (رحمت الله علیه) مبشر دوران
جدیدی درتاریخ حیات بشری است که مطالبات معنوی بشر و رویکرد دینی و مذهبی
انسان بیش از ادوار گذشته وچند قرن اخیر، جلوهگر خواهد شد، البته : «امام
خمینی (رحمت الله علیه) پیامبر تازه ای نبود، اما او از یادآوران بود،
ازمخاطبان «انت مذکر» که عهد فطری مردمان با خداوند را به آنان یاداوری کرد
وپس از چند قرن که از هبوط بشر در مصداق جمع کلی میگذشت چون اسلاف خویش
از ابراهیم واسماعیل ومحمد (ص) دوره ای از جاهلیت وعصر دیگری از
دینداری زا آغاز کرد، این عصر تازه راباید عصر امام خمینی (رحمت الله علیه)
نام نهاد.»
اکنون هر تحلیلگر بصیر ومنصفی که تحولات چند دهة اخیر جهان را به خوبی
تعقیب وبررسی نموده باشد بر این امر صحه میگذارد که: «جهان امروز دردوران
انتقال از یک عصر به عصر دیگری قرار دارد و تا این انتقال به انجام رسد
دیگر روی ثابت به خود نخواهددید.»
رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در جایی دیگر در تبیین شخصیت رهبرکبیر انقلاب اسلامی می فرمایند:
خمینی(رحمت الله علیه) تنها انسان معاصر است که حقیقت اسلام ناب را در خود
مجسم ساخته است در میان انسان های غیر معصوم، خمینی(رحمت الله علیه) هیچ
نظیری ندارد.
هیچ بعد ارزشی وجود ندارد مگر آن که در وجود پربرکتش تابشی کامل یافته است.
آنانی که تاسف می خورند چرا در زمان حضور ائمه معصومین نبودند تا از
سرچشمه زلال وحی، قلب و اندیشه و رفتار خویش را تطهیر کنند و همان انسانی
شوند که خداوند متعال درباره اشان می فرماید: خداوند از آنان راضی است و
آنها نیز از او خشنود هستند...
آنانی که در حسرت دیدار مهدی آل محمد اندوه روز را به اشک شبانه پیوند می زنند...
آنانی که نگرانند که آیا اسلامی که اکنون ارایه می شود با وجود فاصله
زمانی زیاد با عصر وحی، چقدر می تواند همان اسلامی باشد که خداوند آن را
مظهر نعمت کامل بر بشریت می داند...
خلاصه این که همه آنانی که تشنه حقیقت در سراسر گیتی هستند بدانند
خمینی(رحمت الله علیه) مژده بزرگ خداوند برای بشریت اکنون و انسان های بعد
تا روز ظهور منجی کل است.
این خمینی(رحمت الله علیه) است که همه زندگیش جلوی روی ماست و همه نوشته
هایش در دسترس ماست. زندگی و سخنانی که انسان هر چه بیشتر در آنها عمیق شود
خداوند را به خاطر این نعمت بزرگ بیشتر شاکر می شود.
آنچه گفتیم نه به معنای انکار بزرگی بزرگان و بیقدر شمردن زحمات و مقامات معنوی آنهاست. هرگز!
منظور این است که خمینی(رحمت الله علیه) عصاره همه خوبان پیشین خود است و
سخنانش جامع همه حرف های درستی است که هر بزرگی قسمتی از آن را در تارک
تاریخ به ثبت رسانده است. خمینی(رحمت الله علیه) عصاره همه حقیقت هایی است
که پیشینیانش به مقداری از آن دست یافته بودند.
کتاب خمینی(رحمت الله علیه) روبروی همه جهانیان تابشی بی سایه دارد. بنابر
این در این عصر و روزگاران، عذر هیچ کس برای نفهمیدن، برای تردید کردن،
برای فریب خوردن و گمراه گشتن با وجود این کتاب پذیرفته نیست.
سخنان و رفتار او تفسیر قرآن کریم و مرجع فهم احادیث شریف و تکمیل همه حکمت های عمیق است.
گزیده سخنان مقام معظم رهبری در مورد امام راحل (رحمت الله علیه )
* ارتحال رهبر کبیر انقلاب حضرت آیت الله العظمی امام خمینی قدس الله نفسه
الزکیه حقاًضایعه ای جبران ناپذیر و صدمه ای بزرگ بود . 22/3/68
* تسلیت این حادثه بزرگ را بیش از همه باید به همه شما ،فضلا و طلاب جوان و
فرزندان محبوب حضرت امام گفت و بنده صمیمانه به همه شما ،به همه حوزه های
علمیه ،علما ، فضلا و طلاب و مدرسین و بزرگان تسلیت عرض می کنم . 23/3/68
*ایشان مدرسی علی الظاهر ، بودند و در مسجد سلماس تدریس می فرمودند ، اما
اخلاص ، صفای باطن و رابطه معنوی و پیوند مستحکم میان او و خدا ، مقلب
القلوب ، موجب شد که این انسان علی الظاهر دستی نیرومند برای برافکندن
بنباد ارزشهای مادی شود و امروز رهبر کمونیست چپ یک نقطه دور دست می گوید ،
خواهش میکنم به من کتابی درباره اسلام بدهید تا آن را مطالعه کنم و این در
حالی است که همه ما بودیم اما شما نمی توانستید به یک جوانی که باد
مارکسیسم به دماغ او خورده است کتابی بدهید 23/3/68
* امام عزیز با حیات ، ابتکارو تحرک خود که از آن روح بزرگ و دل روشن بر
می آید و همچنین با مرگ پر حادثه و عروج ملکوتی خود به اسلام و انقلاب خدمت
کردند . 24/3/68
* امروز (در ارتحال امام )دشمنان انقلاب اسلامی تو دهنی سختی از مردم خورده اند . 24/3/68
* هنر بزرگ حضرت امام این بود که دیوارهای بین اجتماعات مردم را از بین برد و یک فضای وسیع با دل های آشنا بوجود آورد . 24/3/68
* امام کبیر ما عصر جدیدی را در زمان ما آغاز کردند . 29/3/68
* ایشان عصر گرایش و احترام به ارزشهای انسانی و احترام به عدالت و حریت
انسان و اصل احترام به آراءمردم را بنیان گذاشتند که حتی دشمنان ایشان هم
به عظمت امام معترفند . 29/3/68
* اینکه امام می فرمودند (به من خدمتگزار بگویند بهتر است تا رهبر ) با صداقت و راستی بود و تعارفی در کار نبود 29/3/68
* اگر چه جای خالی امام برای ما سخت و تلخ است اما میراث گرانبهای معمار بزرگ انقلاب ، امام خمینی حفظ خواهد شد . 29/3/68
* بخشیدن روح عزت ، استقلال ، استغناء و اعتماد به نفس به ملتی که در طول
سالیان متمادی سعی شده بود که اعتماد به نفس از او گرفته شود و استقلال او
مورد دستبرد قرار گیرد و اعتماد به نفس او از بین برود و دیگران بر سرنوشت
او تسلط یابند ، از مشخصه های عمده انقلاب است که توسط امام خمینی (رحمت
الله علیه) در جامعه انقلابی کشور ترسیم شده است . 29/3/68
*راه و روش و اهداف امام خمینی همانند اهداف انبیاءبوده است . 1/4/68
* برای امام ،امت اسلامی و اسلام مطرح بود و ایشان منطقه ای فکر نمی کردند . 1/4/68
*در سخت ترین مراحل ، امام عزیزمان همواره آرام و مطمئن بودند و به مردم اطمینان فراوانی داشتند . 1/4/68
* امام ،خوب این مردم را شناخته بودند و مردم هم حقاًو انصافاً امامشان را خوب شناخته بودند . 6/4/68
* خداوند امام عزیزمان را به عنوان گوهری یکدانه و ذخیره ای از سوی خود در میان ملت ما قرار داد . 10/4/68
* آن روح بزرگ و کوه ستبر به دفعات در برابر عظمت مردم تکان می خورد و می لرزید . 10/4/68
* او که جوهره درخشان وجودی اش در سایه ربوبیت پروردگار آشکار شد ، بارها و
بارها سیاستهای جهانی را جابجا کرده و تغییر داد . 10/4/68
* امام عزیز با رحلت خود امت اسلام را یتیم کردند و شاید در دل ها ، محیط
زندگی و در جهان اسلام نتوان تا سالهای متمادی این خلاًعظیم را پر ساخت .
10/4/68
* کلام او همانند بمبی در دنیا منفجر شد و همه را تحت تاثیرقرار داد . 10/4/68
* او زنده است تا اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) زنده است و
او زنده است تا پرچم عظمت اسلام و وحدت مسلمین و نفرت از ظالمین بر
افراشته است. 17/4/68
* آری امام خمینی زنده است تا امید زنده است و تا حرکت و نشاط هست و تا جهاد و مبارزه هست . 17/4/68
* طنین صدای او که ندای حق و عدل بود در دلهای امتش و در فضای جهان هست و خواهد بود .او نمرده است و نخواهد مرد . 17/4/68
* برای او که راهرو راه پیامبران بود ، همچون خود پیامبران ،مرگ جسم به معنای مزگ شخصبت نیست . 17/4/68
* او در بانک تکبیر مبارزان مسلمان ، در اراده ای قهر آمیز ملتهای زیر ستم
، در ایمان آگاهانه ی نسل جوان معاصر در دنیای اسلام ، در امید روشن
مستضعفان و مظلومان ، در سوز و حال معنوی مناجاتیان ، در حیات دوباره ی
معنویت و ارزش های اخلاقی در جهان و در همه ی جلوه های زیبایی که حرکت
انقلابی و تاریخ ساز او در دوران معاصر به وجود آورد و بلاخره در دل یکایک
عاشقان و مریدانش زنده است . 17/4/68
* برای حیطه بندی عظمت این شخصیت بزرگ به قلم توانا و زبانهای گویا نیاز است . 29/4/68
* او مانند خورشیدی بود که با درخشش خود اشیاء را آشکار می کند و مانند
روحی بود که با دمیدن به کالبدی اجزاء آن را زنده می سازد او ما را زنده
کرد و به حرکت در آورد و ما توانستیم به کمک وجود او به ارزش جغرافیائی و
تاریخی کشورمان و به حقیقت فرهنگ گذشته قرآن و ملت خود پی ببریم و اگر نظام
جمهوری اسلامی و این انقلاب بزرگ و جهانی و نیز این رستاخیز عظیم ایجاد
شده در دنیا را به عنوان یک شجرة طیبه بدانیم ریشه آن همین شخصیت عظیم است
که این درخت مبارک رویاند 29/4/68
* شخصیت امام به وجود خارجی او بستگی ندارد ، بلکه عظمت این شخصیت از فکر ،
راه و رهنمودهای او مایه می گیرد .لذا اهتمام به احداث مرقد ،گنبد و صحن
امام عزیز له معنای تلاش برای حفظ هویت فکری و راه او و نیز زنده نگه داشتن
یاد اوست . 29/4/68
* مرقد حضرت امام مرکزی برای گسترش الهامات الهی و نورانیت و روح عرفانی برای مردم اهل بصیرت و معرفت خواهد بود . 29/4/68
* بدون شک ما امروز با فقدان رهبر و امام عزیز و معظم بی نظیرمان دچار
کمبود و خلاً مهمی هستیم لکن با یاد صلابت ، قاطعیت و معنویت و روحانیت آن
بزرگوار و با الهام از درسهای فراموش ناشدنی ایشان امروز مقطع و دوران
دیگری را آغاز می کنیم . 14/5/68
* یاد و نام امام بزرگوارمان کاخ قدرتهای طاغوتی و نیز دل آنها را
میلرزاند زیرا او خادم به اسلام و مسلمین بود که با مجاهدت خود و ملتش به
اسلام و مسلمین عظمت بخشید 26/7/68
*صلوات و سلام خدا بر شاهد شهیدان و امام مجاهدان و اسوه و مقتدای صالحان و
رفعت بخش کلمه پیامبران ، حضرت امام خمینی قدس الله سره و اعلی الله کلمه
که آتش خشم مستضعفان را بر هیمه فسق و فساد و کفر و الحاد و ظلم و استکبار
جهانی افکند و ارکان سلطة مستکبران را متزلزل ساخت . 1/7/68
* اگر امام نیست ، خدای او ، راه او ، رهنمودهای او و انگشت نورانی اشاره
های او که ما را به راه راست هدایت می کرد ، هست و مهم این است که ما کار
بزرگ امام را بشناسیم و قدر بدانبم . 5/11/68
* بزرگداشت امام برای ما ، جنبه اعتقادی ، ایمانی، انقلابی، عاطفی و ملی دارد . 2/3/69
ـ شخصیت وجودی امام که در جایی برای شهادت اسیری اشک می ریزد و در جایی
دیگر همچون قضیه شهادت 72 تن از بزرگان انقلاب چون کوهی استوار می باشد با
هیچ زبانی قابل توصیف نیست . 2/3/69
* این فکر غلطی است که حرف دل امام را تنها می توان در رؤیت سیاسی امام
دید .حرف دل امام را در مجموعه ای از همه ابعاد وجودی امام با صد زبان
همچون فریاد سیاسی ، شعر عرفانی ، لبخند و یا گریه ای بیان شده است . باید
دید و سعب و کوشش ما باید بر این باشد که در تمام جهات کمال امام را مورد
توجه قرار دهیم . 2/3/69
* امام برای حیات دوباره اسلام درست همان راهی را پیمود که رسول معظم (ص)
پیموده بود ، یعنی راه انقلاب را، در انقلاب اصل بر حرکت است ، حرکتی
هدفدار ، سنجیده ، پیوسته ، خستگی ناپذیر و سرشار ایمان و اخلاص ، در
انقلاب به گفتن ، نوشتن و تبیین اکتفا نمی شود ، بلکه پیمودن و سنگر به
سنگر پیش رفتن و خود را به هدف رساندن، اصل و محور قرار می گیرد ، گفتن و
نوشتن هم در خدمت همین حرکت در می آید و تا رسیدن به هدف یعنی حاکمیت
بخشیدن دین خدا و متلاشی ساختن حکومت شیطانی ادامه می یابد . 13/3/69
* امام خمینی یک حقیقت همیشه زنده است ، نام او پرچم انقلاب ، راه او راه انقلاب و اهداف او اهداف ابن انقلاب است 13/3/69.
* حیات و شخصیت خمینی کبیر ، تجسم اسلام ناب محمدی (ص) و تبلور انقلاب
اسلامی بوده و او خود و سخنش و انگشت اشاره اش خضر راه این حرکت الهی و
روشنگر نقاط مبهم و برطرف کننده همه ی تردیدها بوده و همجنان خواهد بود .
ملت ایران و از همه بیشتر مسئولان کشور باید این درس بزرک را هرگز از یاد
نبرد . 13/3/69
*این عصر را باید عصر امام خمینی نامید و ویژگی آن عبارتست از پیدایش و
جرأت و اعتماد به نفس ملتها در برابر زورگویی ابر قدرتها و شکستن بت های
قدرت ظالمانه و بالندگی نهال قدرت واقعی انسان ها و سر بر آوردن ارزش های
معنوی و الهی . 13/3/69
* در همه جای عالم فاصلة میان زندگی و رؤسای کشور با مردم کوچه و بازار
فاصلة شاه و گداست و حتی حکومتهایی هم که داعیة تودهای داشتند نتوانستند
از زندگی مسرفانه شاهان برای خود صرفنظر کنند افتخار نظام اسلامی آن است که
امام عظیم الشأنش تا پایان عمر در زی طلبگی زندگی کرد . 13/3/69
*بر اساس جهان بینی اسلامی اعتقاد راسخ به لزوم اتحاد مسلمین ، برای حل
مشکلات مسلمانان و عظمت و سر بلندی و قدرت اسلام ضرورت دارد و این هدفی بود
که امام همواره آن را دنبال می کردند . 17/3/69
* امام بزرگوارمان بذر وحدت را پاشیده اند و نهال اسلامی در حال رشد است
این حرکت استمرار خواهد داشت و استکبار از ضربه زدن به این حرکت پر شتاب که
راه روشنی را در پیش روی خود دارد ناتوان است . 17/3/69
ـ فتح دلهای آحاد امت اسلامی در اقصی نقاط جهان که در برابر عظمت امام و
راه و پیام او از خود اطاعت ، تسلیم و همراهی نشان دادند از اخلاص آن
بزرگوار که نقطه اساسی حیات او بود ناشی می شد و فقط با اخلاص در گفتار و
عمل است که می توان راه امام را طی کرد . 17/3/69
* بر اساس معانی قرآنی واقعی ، حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه
انسان حکیمی بودند که با حکمت خود فعل و انفعالات عالم غیب را درک می کردند
. اما در عین آنکه از اندیشه سیاسی بسیار بالایی برخوردار بودند بعنوان یک
انسان استثنائی زمان ما حقایق را می فهمیدند و این همان عالم غیب ملکوت
وجود انسان است که راه رسیدن به آن تقوی و عمل به تکلیف شرعی است . 31/6/68
*عظمت و شخصیت رهبری حضرت امام رضوان الله تعالی علیه قابل قیاس با هیچ یک
از رهبریهای دنیای امروز نبود .اما ایشان هیچگاه پیروزی انقلاب اسلامی در
ایران را به خود نسبت نمی دادند .امام برای مردم یک وسیله الهی بودند و
ایشان حرکت عظیم مردم و اخلاص و فداکاری آنان را موجب این پیروزی بزرگ می
دانستند . 30/8/69
* رهبری و نظام جمهوری اسلامی اکنون با ذخیرة ارجمند و تمام نشدنی و نیز
با آن تصور والا و دست نیافتنی از شخصیت رهبر کبیرمان روبروست ، نه اینجانب
که طلبه ای کوچک با کاستی ها و قصورهای فراوان است و نه هیچ فرد دیگری در
جمهوری اسلامی قادر نیست که به قله آن شخصیت ممتاز و استثنائی دست یابد و
خود را با پدر و معمار انقلاب اسلامی و سازنده و پردازنده جمهوری اسلامی
مقایسه کند . او نخستین بود که دومین نداشتن و فاصله میان او و امثال
اینجانب فاصله ای ژرف و نا پیمودنی است . لیکن اکنون این فرصت بزرگ و
استثنایی برای امثال اینجانب وجود دارد که از آن ذخیرة بسیارگرانبها و
همچون ودیعه ای الهی و الهامی معنوی بهرمند گردیم . 8/3/70
* اینجانب که خود را شاگردی متواضع و فرزندی مطیع و مریدی دلباخته آن روح
الله می دانم این توفیق را داشته ام که در تمام ده سال و جند ماه پس از
ورود رهبر کبیر به ایران تا لحظه عروج آن روح ملکوتی از آن سر چشمة فیاض
سیراب شده و لحظه لحظة جریان مبارک آن هدایت الهی را با همة وجود خود لمس
کنم .سخن و اشارات او ،اندیشه و نصیحت او ،دستور و توصیه او و بلاخره رفتار
او عطیه های گوناگونی بود که سخاوتمندانه از آن قلة مصفا می جوشید و
معدودی از یاران او را که در دامنه بودند پیوسته بهرمند می کرد. 8/3/70
* درس او تنها آن نبود که در حوزة علمیه از او فرا گرفتیم و یا در دوران
شانزده ساله مبارزه از دور و نزدیک به جان نوشیدیم ،بزرگترین و ماندگارترین
درس او آنها بود که در این دهسال همچون آیات حکمت به جان و دل خریدیم و در
لوح ضمیر ثیت کردیم .به کمک و ارادةالهی هیچ حادثه و هیچ انگیزه ای نخواهد
توانست آن را که بخشی از وجود ماست از ما جدا کند و اینجانب در مسئولیت
خطیر و جدید خود ملتزم و متعهدم که مو به مو آن درسهای الهی را بکار بندم .
8/3/70
* دوران ده ساله حیات مبارک امام خمینی رضوان الله تعالی علیه الگو و
نمونه حیات جامعه انقلابی ما است و خطوط اصلی انقلاب همان است که امام
ترسیم فرموده است .
دشمنان خام طمع و کوردل که گمان کردند که با فقدان امام خمینی دوران جدید
با مشخصاتی متمایز از دوران امام خمینی قدس سره آغاز شده است سخت در
اشتباهند . 8/3/70
* امت امام و شاگردانش او که از سرچشمةفیاض آن موجود ملکوتی سیراب شده و
عزت و کرامت اسلامی و انسانی خود را در آن جسته اند اکنون شاهد آنند که
ملتهای دیگر حتی ملتهای غیر مسلمان ، نسخه تعالیم انقلابی آن قائد عظیم را
مایه نجات خود دانسته و آزادی و غیرت خویش را در آن یافته اند .امروز به
برکت نهضت آن یگانه دوران ، مسلمانان در همه جا بیدار شده اند و کاخ
امپراتوریها ی سلطه ظالمانه رو به ویرانی نهاده است .ملتها ارزش قیام ملی
را دریافته و غلبه خون بر شمشیر را تجربه می کنند و همه در همه جا چشم به
ملت مقاوم و نستوه ایران دوخته اند . 8/3/70
* بدیهی است که برای آمریکا و دیگر سردمداران استکبار چیزی مهمتر و از این
نیست که ملت ایران از راه دهساله خود برگرددیا در آن تردید کند زیرا در
این صورت نقطه درخشان امید ملتها کور خواهد شد و غلبه خون بر شمشیر مورد
تردید قرار خواهد گرفت . ما صریحاً به ملتهای جهان اعلام می کنیم که تفکر (
خاتمه یافتن دوران خمینی ) که دشمن با صد زبان سعی در القاء آن دارد خدعه و
نیرنگی استکباری بیش نیست و علی رغم آمریکا و همکارانش امام خمینی در میان
ملت خود و جامعه خود حاضر است و دوران امام خمینی ادامه دارد و خواهد داشت
. راه او راه ما ، هدف او هدف ما و رهنمود او مشعل فروزنده ماست همة ملت و
مخصوصاً جوانان عزیز و نوجوانان ، خود را سربازان محبوب امامشان بدانند و
با اتکال به خدا و استمداد از حضرت ولی الله الاعظم ارواحنا فداه با قوت و
قدرت بسمت هدفهای عالی امامشان حرکت کنند و بدانند که پیروزی نهایی از آن
ماست 8/3/70
* راه ما راه امام خمینی است و در این راه با همة قدرت و قاطعیت خود حرکت خواهیم کرد . 8/3/70
*وظیفه همة ماست که با توکل به خدا و تقویت روح اخلاص و همبستگی ، حرکت عظیمی را که امام بزرگوار آغاز کرده اند ادامه دهیم . 8/3/70
ـ ادامه خط امام یعنی طرفداری از فقرا ، ضعفا ، عدالت اجتماعی ، وحدت ملی ،
مقابله و معارضه با استکبار جهانی و وابستگان آنها . 8/3/70
* امام آن روح الله بود که با عصا و ید بیضای موسوی و بیان و فرقان مصطفوی
به نجات مظلومان کمر بست ، تخت فرعونهای زمان را لرزاند و دل مستضعفان را
به نور امید روشن ساخت . 8/3/70
* امام به همه فهماند مه انسان کامل شدن ، علی وار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیش رفتن افسانه نیست 8/3/70
*حقیقتاً برای انسانی بزرگ و شخصیتی بی نظیر مانند امام خمینی جا داردکه
برگزیده ترین انسانها و صافترین و پاکترین دلها از احساس تکریم نسبت به او
سرشار شوند . 8/3/70
* خصلتهایی که در امام بود هر کدام به تنهایی کافی بود که از یک فرد ،
انسانی بزرگ بسازد بسیار خردمند ، هوشیار ، زیرک و آگاه .از آن انسانهایی
که به راحتی نمی توان حقیقتی را به او واژگونه جلوه داد . انسانی با ارادة
پولادین که هیچ مانعی نمی توانست جلو دار او شود .در عین حال انسانی بسیار
رئوف و دلرحم چه در هنگام مناجات با خدا و چه در هنگام برخورد با نقطه هایی
از رندگی انسانها ، در عین حال دارای حس خویشتن داری ئ تقئا ، یعنی انگیزه
های نفسانی و هواها و هوسها در او نبود و کمتر سراغ داریم انسانی که اسیر
هواها نباشد .ولی او امیر بر هواهای خود بود . در عین حال در نهایت تواضع و
فروتنی و صبر و بردباری بود . سختترین حوادث در اقیانوس وجود او تلاطم
ایجاد نمی کرد . 8/3/70
* ادامه راه امام فقط با بصیرت و صبر میسر است . نگذارید به بهانه های
گوناگون آدمهای کم بصیرت ، یا کم صبر یا خود خواه با بی توجه به مصالح
عمومی مردم میان صفوف مستحکم شما فاصله بیاندازد ، شما را نسبت به یکدیگر
یا نسبت به مسئولین دل چرکین و نگران کنند آگاه باشید و بدانید این راه به
هدف خواهد رسید . 16/3/70
* امام بزرگوار ما به اسلام و مسئولین و مسلمین قوت قلب و عزت یخشید . 16/3/70
* امام بزرگوار ما با این انقلاب ، مسلمانان را نشاط بخشید ، اسلام را زنده کرد . 16/3/70
*امام عظیم الشان رویای بی تعبیر تشکیل حکومت اسلامی را در عالم خارج و
واقعیت محقق کرد تا انسانها بتوانند در همةابعاد بر اساس اعتقادات خود
زندگی کنند و با همت امام بود که پیام حق اسلام به آفاق عالم رسید و لازمه
ظهور انسانهای برجسته ای چون امام امت ، گذشت از راحتی ها ، شهوات نفسانی و
وسوسه های گوناگون و آشنا کردن دل با انوار و الطاف الهی است و برای تحقق
ابن منظور باید تلاش و مجاهدت کرد . 18/7/71
امام پدیدهاى شگرف بود که کفایت و کمال توانمندى مکتب را در تربیت نفوس
انسانى در عصر حاضر به نمایش گذارد. او بهترین گواه، بر عملى بودن
برنامههاى اسلام در اعلى مرتبه ایمان، عزم، نظم، هدایت، اخلاص، آزادگى و
عدالت خواهى در دوران کنونى بود.امام قرائت عملى اسلام در چگونه زیستن است،
همواره دغدغه بودن بر مدار تکلیف را داشت و نه ماندن در متون تاریخ، امام
در تشخیص تکلیف، بصیر و تیزبین بود و در انجام تکلیف، شجاع و خالص و ثابت
قدم، او در لحظه لحظه عمرش زانوى ادب و بندگى در پیشگاه خدا داشت و لحظهاى
از عبودیت دائم، رخ برنتافت.امام عبد صالح خدا بود، در عبد بودن با
عالىترین جذبههاى عرفان و عشق، در منازل عالیه سلوک با محبوبش «ملاقات»
داشت و در صالح بودن با تمامیت عشق و عرفان، در مناسک حیات ابراهیمىاش
«یکپارچه عمل بود و عمل» آنچه را که ما درباره او مىگوییم وصفى است شبح
گونه و نامأنوس، که این خود حاکى از جان دور مانده ما از افق اعلایى است که
امام بدان دست یافته، و از این رو به سراغ کسى مىرویم که درد و قرابت،
یعنى جان الهى و جایگاه خدایى با او پیوند دارد. سراغ خورشید را از جان
خورشید شده، مىگیریم و از فرزانه و حکیم و عارف و مدبّر و سیاستمدارى که
در عالىترین تقدیر ممکن بر جایگاهى جلوه کرد که امام آن را جان بخشید، به
محضر حضور و آگاهى و عشق و عرفان و بندگى کسى مىرویم که در یک لحظه
رمزآمیز و با شکوه و الهىِ «ثم انشأناهُ اخرین» بر کالبد نیاز امت به هدایت
و رهبرى، جان بخشید و روحى، روحاللّه گونه و نگاهى به سان امام با
صلابتى عالمانه، ناخداى سفینه نجاتمان شد، تا در امواج متلاطم روزگارمان آن
را رهبرى کند. اگر چه همیشه دلِمان داغدار دردها، تنهایىها، مظلومیتها و
مشکلات عظیمى است که بر سر راه زعامت على گونهاش هست، اما مىدانیم سینه
باصفا و سینایى امت، صفوف آماده باشى است که با اشاره او حضور مىگیرند و
با فرمانش حماسه مىسازند.
مفتخریم که روح امام در راه نائب الامام جارى و زنده است و ما نیز تا
آخرین رمق پاسدار همه ارزشها و آرمانها و اصالتهایى خواهیم بود که امروز به
دست رهبر عزیزمان تبیین و ترسیم مىگردد. با این امید جانمان را به کلام
جانباز مکتب امام، رهبر عزیز و معظم انقلاب اسلامى مىسپاریم و سراغ «او»
را از «او» مىگیریم که این سلسله تربیت شدگانِ «او»یند.
مراد و محبوب
امام خمینى، شخصیتى آنچنان بزرگ بود که در میان بزگواران و رهبران جهان و
تاریخ، بجز انبیا و اولیاء معصومین علیهمالسلام به دشوارى مىتوان کسى را
با این ابعاد و این خصوصیات تصور کرد.. آن بزرگوار، قوت ایمان را با عمل
صالح، ارداه پولادین را با همت بلند، شجاعت اخلاقى را با حزم و حکمت، صراحت
لهجه را با صدق و متانت، صفاى معنوى و روحانى را با هوشمندى و کیاست، تقوا
و ورع را با سرعت و قاطعیت، ابهت و صلابت را با رقّت و عطوفت و خلاصه بسى
خصایص نفیس و کمیاب را که مجموعهى آن در قرنها به ندرت ممکن است در انسان
بزرگى جمع شود؛ همه و همه را با هم داشت. الحق شخصیت آن عزیز یگانه، شخصیتى
دست نیافتنى و جایگاه والاى انسانى او جایگاهى دور از تصور و اساطیرگونه
بود. او، رهبر و پدر و معلم و مراد و محبوب ملت ایران و امید روشن همهى
مستضعفان جهان و بخصوص مسلمانان بود.
ممتاز و بى نظیر
یقینا خصوصیات امام، استثنایى و ممتاز و بىنظیر است و هرچه در ابعاد
شخصیت ایشان تأمل کنیم؛ این استثنا و امتیاز را بهتر و بیشتر مىیابیم.
شخصیتى بى بدیل
شخصیت عظیم رهبر کبیر و امام عزیز ما، حقا و انصافا پس از پیامبران خدا و
اولیاى معصومین، با هیچ شخصیت دیگرى قابل مقایسه نبود. او ودیعه خدا در دست
ما، حجت خدا بر ما و نشانهى عظمت الهى بود. وقتى انسان او را مىدید،
عظمت بزرگان دین را باور مىکرد. ما نمىتوانیم عظمت پیامبر
صلىاللهعلیهوآله ، امیرالمؤمنین علیهالسلام ، سیدالشهداء علیهالسلام ،
امام صادق علیهالسلام و بقیهى اولیا را حتى درست تصور کنیم؛ ذهن ما
کوچکتر از آن است که بتواند عظمت شخصیت آن بزرگمردان را در خود بگنجاند و
تصور کند؛ اما وقتى انسان مىدید شخصیتى با عظمت امام عزیزمان و با آن همه
ابعاد گوناگون: ایمان قوى، عقل کامل، داراى حکمت، هوشمندى، صبر و حلم و
متانت، صدق و صفا، زهد و بىاعتنایى به زخارف دنیا، تقوا و ورع و خداترسى و
عبودیت مخلصانه براى خدا، دست نیافتنى است و مشاهده مىگردد که همین شخصیت
عظیم، چگونه در برابر آن خورشیدهاى فروزان آسمان ولایت، اظهار کوچکى و
تواضع و خاکسارى مىکند و خودش را در مقابل آنها، ذرهاى به حساب مىآورد؛
آن وقت انسان مىفهمید که پیامبران و اولیاى معصومین علیهالسلام چقدر بزرگ
بودند. او اصلاً از جنس و خمیرهى انبیا بود. توصیف و ترسیم چهره آن عزیز
خدا و عزیزِ بندگان صالح او، واقعا خیلى مشکل است.
ویژگیهاى بشرى او کمتر در افراد عادى پیدا مىشود. اگر یکى از آن خصوصیات
در فردى مشاهده شود، او انسان بزرگى به شمار مىرود؛ چه رسد به آنکه همه
ویژگیهاى ممتاز را در یک جا در خود جمع کرده باشد. امام (رحمت الله علیه)
انسانى بسیار عاقل، دوراندیش، حکیم، آدم شناس، تیزبین، حلیم، متین و آینده
نگر بود که هر کدام از این صفات، کافى بود که شخصى را در مرتبهاى والا جاى
دهد و احترام همگان را جلب کند.
میراث امام
اما خرسندیم که میراث او در دست ماست و آن، «جمهورى اسلامى» توأم با
ارزشهایى است که او در این جمهورى به وجود آورد، یا بهتر است بگوییم با
ارزشهایى که او جمهورى اسلامى را با آن ساخت. ما مس بودیم، او ما را طلا
کرد. او کیمیا بود، او اکسیر بود. ما زندگى معمولى داشتیم، او خمودگیها را
تبدیل به تحرک و تپش کرد و انسان ساخت.
فاتح فتح الفتوح
در پیامى، به مناسبت یکى از فتوحات ارزنده شما در جبهه، فرمودند: «فتح
الفتوح»، عبارت از ساختن اینگونه انسانها و جوانهاست. در حقیقت، فاتح این
فتح الفتوح، خود او بود. او بود که این انسانها را ساخت. او بود که این فضا
را مهیا کرد. او بود که مسیر را به وجود آورد. او بود که ارزشهاى اسلامى
را بعد از انزوا و خمول، دوباره احیا کرد. میراث او همین ارزشها و همین
جمهورى اسلامى است. هر کدام از ما در هر مسؤولیتى که هستیم؛ عشق و محبت
وافرمان را به آن عزیز، باید در حفظ و تداوم ارزشها و نظام جمهورى اسلامى
مجسم کنیم.
ذخیرهاى بس گرانبها
او، عبد صالح و بنده خاضع خدا و نیایشگرِ گریان نیمه شبها و روح بزرگ زمان
ما بود. او، الگوى کامل یک مسلمان و نمونه بارز یک رهبر اسلامى بود. او،
به اسلام عزت بخشید و پرچم قرآن را در جهان به اهتزاز درآورد. او ملت ایران
را از اسارت بیگانگان نجات داد و به آنان غرور و شخصیت و خودباورى بخشید.
او، صلاى استقلال و آزادگى را در سراسر جهان سرداد و امید را در دلهاى ملل
تحت ستم جهان زنده کرد. او، در عصرى که همه دستهاى قدرتمند سیاسى براى
منزوى کردن دین و معنویت و ارزشهاى اخلاقى تلاش مىکردند، نظامى بر اساس
دین و معنویت و ارزشهاى اخلاقى پدید آورد و دولت و سیاستى اسلامى بنیان
نهاد. او جمهورى اسلامى را ده سال در میان طوفانهاى سهمگین و حوادث سرنوشت
ساز، قدرتمندانه اداره و حراست و هدایت کرد. و به نقطهاى مطمئن رسانید. ده
سال رهبرى او براى مردم و مدیران ما، یادگارى فراموش نشدنى و ذخیرهیى بس
گرانبهاست.
امیر هواها و خواهشها
حقیقتا براى انسان بزرگ و شخصیت بىنظیرى مثل امام عزیز و بزرگوارمان، جا
دارد که برگزیدهترین انسانها و هوشمندترین ذهنها و صافترین و پاکترین
دلها و جانها، از احساس تعظیم و تکریم، سرشار شوند. فرق است میان شخصیتى که
به خاطر مقام و سمت ظاهریش، مورد احترام و تجلیل واقع مىشود و کسى که
شخصیت و عظمت و عمق وجود و آراستگیهاى گوناگون او، هر انسان بزرگ و قوى و
هوشمندى را به تعظیم و تجلیل و ستایش و تکریم وادار مىکند. امام عزیز ما،
از این نوع انسانها بود.
امام (ره)، خصلتهاى گوناگونى داشت، بسیار خردمند و عاقل و متواضع و هوشیار
و زیرک و بیدار و قاطع و رئوف و خویشتن دار و متّقى بود. نمىشد حقیقتى را
در پیش چشم او واژگونه جلوه داد. داراى ارادهیى پولادین بود و هیچ مانعى
نمىتوانست او را از حرکت باز دارد. انسانى بسیار دل رحم و رقیق بود؛ چه در
هنگام مناجات با خدا که از خود بىخود مىشد و چه در هنگام برخورد با
نقطههایى از زندگى انسانها که به طور طبیعى دلها را به عطوفت و رأفت وادار
مىکند. انگیزههاى نفسانى، جاذبههاى مادى، هواها و هوسها، نمىتوانست به
قله رفیع وجود با تقواى او دست اندازى کند. او امیر هواها و خواهشهاى خود
بود.
نکته اصلى در شخصیت معنوى امام
نکته اصلى این است که اگر در مجموعه ذى قیمتى که شخصیت معنوى امام (رحمت
الله علیه) را تشکیل داده بود، عنصر عبودیت و اخلاص وجود نمىداشت؛ او به
این موفقیتها نمىرسید. بنابراین، کارهاى انجام شده، خیلى عظیمتر از آن
است که شخصیتى با همه آن خصوصیات - منهاى ارتباط با خدا - بتواند آن کارها
را انجام دهد.
حیات و ممات امام براى خدا بود
حیات و ممات این مرد بزرگ، براى خدا بود: «سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و
یوم یبعث حیّا»(1). قیامش، تبعیدش، آمدنش، زندگى پربرکتش و از دنیا رفتنش،
براى خدا بود.
علمدار اسلام ناب
روزى که ما پشت سر امام عزیز و علمدار اسلام ناب، شعارهاى اسلام واقعى را
مطرح مىکردیم؛ مىدانستیم که دشمنها و قدرتها و ابرقدرتها، در مقابل ما صف
آرایى مىکنند. در صدر اسلام هم همینگونه بود. آن روزى که یهودیها و
منافقان و کفار و مشرکان، اطراف مدینه پیامبر را محاصره کردند و جنگ احزاب و
خندق را به وجود آوردند، مؤمنین واقعى گفتند: «هذا ما وعدنااللّه و
رسوله»(2) این، چیز تازهیى نیست، خدا و رسولش به ما گفته بودند که بدها و
شریرها و فاسدها، علیه شما همدست خواهند شد. بنابراین، آنها چون صدق وعده
الهى را دیدند؛ ایمانشان قویتر شد.
آرمانهاى بزرگ امام
آرمانهاى بزرگى که امام (رحمت الله علیه) بیان مىکردند، عبارت بود از:
مبارزه با استکبار جهانى، حفظ اعتدال قاطع در خط «نه شرقى و نه غربى»،
اصرار فراوان بر استقلال حقیقى و همه جانبه ملت، (خودکفایى به معناى کامل)،
پافشارى فراوان و تمام نشدنى بر حفظ اصول دینى و شرع و فقه اسلامى، ایجاد
وحدت و همبستگى، توجه به ملتهاى مسلمان و مظلوم دنیا، عزت بخشیدن به اسلام و
ملتهاى اسلامى و مرعوب نشدن در مقابل قدرتهاى جهانى، ایجاد قسط و عدل در
جامعه اسلامى، حمایت بىدریغ و همیشگى از مستضعفان و محرومان و قشرهاى
پایین جامعه و لزوم پرداختن به آنها. همه ما شاهد بودیم که امام در این
خطوط، مصرّانه و بدون تعلل، حرکتش را ادامه داد. ما باید راه و اعمال صالح و
حرکت مداوم او را دنبال کنیم.
فرداى آن شبى که امام عزیز (رحمت الله علیه) به جوار رحمت الهى پیوسته
بودند، سحرگاه در حالت التهاب و حیرت، تفألى به قرآن زدم؛ این آیه شریفه
سوره کهف آمد: «واما من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسنى و سنقول له من
امرنا یسرا»(3). دیدم واقعا مصداق کامل این آیه، همین بزرگوار است. ایمان و
عمل صالح و جزاى حسنى، بهترین پاداش براى اوست.
اگر چه امام (رحمت الله علیه) عوامل و عناصر و مقدماتى که وجود ظاهرى او
را به وجود مىآورد و تشکیل مىداد، با خود برد؛ اما افکار، آرمانها، جهان
بینى، هدفها، توصیهها، راهها و ابزارها را در اختیار ما گذاشت. هم اکنون
بخش عظیمى از شخصیت امام در اختیار ماست. آرمانهاى اعلام شده به وسیله او،
برترین و بالاترین آرمانهاست. ما باید اینها را دنبال کنیم. ملتى که این
طور بر سر و سینه مىزنند و اشک مىریزند و دل در سینههاشان، تاب ماندن
ندارد و هر کدام اگر مىتوانستند همه دنیا را مىداند تا امام را لحظهاى
دیگر به حیات بازگردانند؛ اینها دنبال افکار امام (رحمت الله علیه) هستند و
او را به خاطر فکر و ایده و آرمان و راه و مجاهدت و مقاومتش دوست
مىدارند. ما باید آرمانهاى این مردم و شما رزمندگان را نگه داریم.
محو در تکلیف شرعى
شخصیت امام تا حد بسیار زیادى به اهمیت و عظمت آرمانهاى او مربوط مىشد.
او با همت بلندى که داشت، هدفهاى بسیار عظیمى را انتخاب مىکرد.تصور این
هدفها، براى انسانهاى معمولى دشوار بود و مىپنداشتند آن هدفهاى والا، دست
نیافتنى هستند؛ لیکن همت بلند و ایمان و توکل و خستگى ناپذیرى و استعدادهاى
فراوان و توانایىهاى اعجاب انگیزى که در وجود این مرد بزرگ نهفته بود؛ به
کار مىافتاد و در سمت هدفهاى مورد نظرش پیش مىرفت و ناگهان همه مىدیدند
که آن هدفها محقق شده است.
نقطه اساسى کار او، این بود که در اراده الهى و تکلیف شرعى محو مىشد. هیچ
چیز برایش غیر از انجام تکلیف، مطرح نبود. واقعا او مصداق ایمان و عمل
صالح بود. ایمانش به استحکام کوهها مىمانست و عمل صالحش با خستگى ناپذیرىِ
باورنکردنى، توأم بود. آنچنان در تداوم عمل، صبور و کوشا بود که انسان را
دچار حیرت مىکرد. به همین خاطر هدفهاى بزگ او وصول شد و امکان دست یافتن
به قلهها، حتمى گردید.
جمهورى اسلامى، در حالى به وجود آمد که هیچ کس در دنیا باور نمىکرد این
نظام پابرجا بماند و بر دشمنان کینه ورز و قدرتمند خود، فایق آید. ما باید
این راه را ادامه دهیم. آن چیزى که از امام براى ما قابل تقلید است، هدفهاى
او و حرکت به سمت آن اهداف است. هیچ کدام از هدفها و آرمانهایى که امام
معین کردند، صرفنظر کردنى نیست. آن بزرگوار براى ملت ایران و انقلاب و
نظام جمهورى اسلامى، بهترین و والاترین و اصیلترین هدفها را انتخاب کردند و
به زبان آوردند و آنها را در دهها اثر از ادبیاتِ مخصوصِ خود، ثبت کرده و
حرکت به سمت آنها را نشان داند.
نقش حضرت امام(رحمت الله علیه)در پیدایش انقلاب عظیم اسلامی
حُسن بزرگ امام این بود که خودش را به عنوان یک شخص، مطرح نکرد و برای
خودش هم در مسائل مربوط به اسلام و مسلمین، به عنوان یک شخص ، مطرح نبود.
امام به عنوان یک انسان حل شده در اسلام و یک انسان دل داده به معارف الهی
مطرح بود؛ که از بن و دندان واز صمیم قلب، این معارف را پذیرفته بود و جزو
جان او شده بود. او حاکمیت خدا را بر زندگی انسان قبول کرده بود؛ کما این
که درا ین زندگی شخصی خودش حاکمیت خدا را حقیقتاً پذیرفته بود، عبد و
مطیع خدا بود. حاکمیت الهی از این جا شروع می شود؛ اول دلمان را بندۀ خدا
بکنیم ، خدا را بر دلمان و بر وجودمان حاکم بکنیم و بعد در سمت ایجاد
حاکمیت «الله» بر کل فضای زندگی جامعه و کشور، حرکت کنیم، تا بعد به دنیا
برسیم. یک چنین انسان هایى می توانند کار بکنند و پیش بروند و امام
،حقیقتاًً در این میدان ، امام و رهبر الهی بود؛ لذا فریادی که او سرداد ،
فریاد اسلام و فریاد خدا بود و به برکت نام و راه خدا ، با دل ها رابطه
برقرارکرد و دل ها را در قبضه گرفت. همیشه همین جور است که وقتی پای یک امر
الهی به میان آمد، یافته های طاغوتی به خودی خود کنار زده می شوند. مهم
این است که آن امر الهی ،آن عزم و آن اقدام الهی ، قدم به میدان بگذارد؛«
َفاِذا دَخَلتُموهُ فَاِنکُمْ غالِِبُونْ». کنار که بنشیند، هیچ اثری
ندارد. بزرگترین انسانها ،بالاترین تقدسها و دانش ها، وقتی وارد میدان نشود
و کنار بنشیند ، همه امواج از روی سر او رد خواهد شد و عقب می ماند؛ اما
وقتی که آنچنان ایمان و عزمی ،آن چنان دانش و دل پر نور و با صفایِی وارد
میدان شد، آن وقت «سحر با معجزه پهلو نزند ، دل خوش دار» هر سحری با آمدن
معجزه، باطل میشود. وقتی عصای موسی وسط آمد،«اما جئتم به السحر»، آن چیزی
که شما به میدان آورده اید ، جادو و فریب است؛ حقیقت نیست . حقیقت، عصای
موسی است ؛ وقتی وارد شد، همه آن سحرها مثل سایه ای که در مقابل فروزش یک
چراغ از بین میرود، از بین میروند. امام این کار را کرد؛ لذا دل ها جذب شد.
بعضی تعجب می کنند؛ در تحلیل این پدیده مانده اند که چطور شد در آن نظام
فاسد و باطل که همه عوامل فرهنگی، جوان ها را به سمت فساد سوق می داد،
ناگهان جوان ها جلو آمدند و این انقلاب عظیم ، راه افتاد! علت، این است.
این تحلیل جامعه شناسی و روان شناختی کاملاً واضحی هم دارد. امام با مرکب
وارد این میدان شد که هر که بر آن مرکب ، سوارباشد ، می تواند همه خفتگان
را بیدار کند.
بزرگترین هنر انقلاب که امام، آن را فتح الفتوح انقلاب دانستند، نورانی کردن جوان ها بود
در خصوصیات مادی زندگی انسان، بعد از نعمت حیات، خصوصیت جوانی، خصوصیت
خیلی مهمی است؛ لذا شما ببینید در روایات ما مکرر آمده است که خدای متعال
در روز قیامت ،نمی گذارد هیچ انسانی قدم از قدم بر دارد، مگر این که درباره
چهار چیز از او سؤال و مؤاخذه می کند، یکی از آن ها جوانی است؛ «جوانی را
چگونه و در کجا صرف کردید؟» خدای متعال، این منبع انرژی و توان را که در یک
برهه از عمر ، به همه انسان ها داده می شود- بی استثنا همه از این دوره
عبور می کنند- برای ذخیره سازی و ایجاد قاعده مستحکمی برای زندگی سعادتمند
قرار داده است. بعد که از این دوره گذشتید ،همت کارهای بزرگ در انسان ،کم
می شود و انسان نمی تواند کارهای زیر بنایی را انجام بدهد، شخصیت سازی و
خود سازی برای انسان، دشوار می شود. البته خدای متعال هیچ چیز را برای بشر
–با این قدرت عظیمی که به بشر داده- محال نکرده است؛ بالاخره هر کسی تا آخر
عمر می تواند انواع کارها و تلاش های بزرگ را انجام بدهد؛ اما دشوار شدن
کار بعد از دوره جوانی، و روانی و آسانی آن در دوره جوانی، یک حقیقت مهم
است. بسیاری از مردم دنیا در طول تاریخ، در این برهه، دچار خسارت می شوند؛
یعنی جوانی را که سرمایه ای زائل شدنی است، خرج می کنند ، بدون این که با
این خرج ، سرمایه گذاری مهمی برای آینده زندگی خودشان بکنند؛ بعضی به غفلت ،
بعضی به شهوات، بعضی به برخی از امور مفید، اما بدون رعایت صلاح معنوی و
روحی خودشان ، آن را صرف می کنند. بزرگترین هنر این انقلاب که امام، آن را
فتح الفتوح این انقلاب دانستند، این بود که توانست جوان هایی را تربیت کند
که در دنیای مادی آلوده و از لحاظ اخلاقی، لجنزار، انسان هایی با دل های
پاک و نورانی و با تصمیم های راسخ و هوشمندانه و خردمندانه راه بزرگان
بشریت و راه سعادت بشر را انتخاب بکنند......این انقلاب، آن اکسیر بود؛ مس
ها را طلا و فلزها و ظرفیت ها را عوض کرد. درست مثل همان کاری که پیامبر در
صدر اسلام کرد. وقتی مصعب بن عمیر در جنگ احد شهید شد، پیامبر بالای سر او
آمد و گریه کرد- طبق آنچه که در روایت و تاریخ هست- و به اصحابش گفت: این
جوان در مکه- البته قبل از مسلمان شدنش- بهترین و زیباترین و فاخرترین لباس
ها را می پوشید و با زیباترین آرایش ها در مکه می خرامید(به تعبیر من) و
همه مرد و زن مکه به این جوان نگاه می کردند. جوانی طبق ارزش های جاهلی و
غرق در همان ارزش ها، همه همتش در آن روز این بود که لباس زیباتر و فاخرتری
بپوشد و چهره جذابتری داشته باشد. اسلام این جوان را منقلب و تبدیل به یک
قهرمان و یک آدم معنادار کرد؛ که پیامبر قبل از اینکه از مکه به مدینه
تشریف ببرند، برای اینکه یثربی های آن روز، قرآن را یاد بگیرند، این جوان
را فرستاد. پیرمرد هم دور برشان داشتند ولی این جوان را فرستاد؛ او معلم
قرآن اهل یثرب شد! در جنگ احد هم شهید شد؛ روی خاک های داغ بیابان افتاده
بود، پیامبر ایستاد، به جسد مطهر او نگاه کرد و بنا کرد گریه کردن!
این انقلاب است؛ انقلاب ارزش ها یعنی این، یعنی آن چیزهایی را که برای یک
جوان، مهم است، تغییر میدهد. برای یک جوان، مهم این بود که فلان عطر را
بزند، فلان کفش را بپوشد، موهایش را فلان جور آرایش کند و در فلان خیابان،
یک ساعت، دو ساعت را برود! نه به فکر پیشرفت و آبادانی کشور، نه به فکر
اندکی آباد کردن و نورانی کردن دل خود! غرق در همین مسائل مادی، که نقطه
اوجش- فرضاً- یک شهوترانی در امور جنسی، یا در امور خوراکی بود!......
عزیزان من! جوانی، این گونه می گذشت؛ وانقلاب، آن را تبدیل کرد. مثل اینکه
گوهر گران قیمتی به دست یک مشت بچه نادان بیفتد، در کوچه و خیابان ها با آن
تیله بازی بکنند، بعد کسی بیاید و آن را قیمت گذاری و تمیز کند، و آن را
در جای مناسب خودش مصرف کند. این جوانی، همان گوهر گران بهایی بود که در
فرهنگ و رژیم گذشته، بر اثر تبعیت کور کورانه از فرهنگ غربی، و برای این که
مصلحت سیاستمداران آن روز هم نبود که جوان ها فکر کنند، چیزی بفهمند و در
راه حقیقتی، در راه اصالت ها، در راه خدا، در راه معنویت و در خود سازی
حرکتی بکنند و برایش مایه دردسر بود، لذا استقبال می کرد که جوان ها رو به
فساد بیاورند! انقلاب آمد و آن گوه را به جوان ها شناساند؛ جنگ تحمیلی هم
میدانی برای بروز این گوهر تابناک در وجود جوان ها شد؛ الحمدالله بعد از
جنگ هم ادامه پیدا کرده است. من به شما می گویم بدانید که دشمن؛ همین نقطه
را هدف قرار داده است! اگر نورانی کردن جوان ها و متوجه کردن آن ها به
اهمیت مصرف کردن جوان ها در راه ارزش های والا، نقطه فتح الفتوح انقلاب
است، فتح الفتوح استکبار و ضد استکبار هم این است که همین نقطه را از جوان
ها بگیرد؛ باز جوان ها را سرگرم فساد، آلودگی، بد فهمی و بحث های پوچ و
بیهوده شبه فلسفی کند که هیچ حقیقتی پشت سرش نیست! فقط برای گفتگو کردن و
سرو کله زدن و ساعتی وقت گذراندن- بدون اینکه هیچ فایده ای در آن باشد- و
غافل کردن آن ها از حقیقت، از راه زندگی، از آرمان های انقلاب و از انتظاری
که این ملت و انقلاب از جوان ها دارد، به کار می رود!
پشتوانه پیروزی نهضت ما
درمورد مسئلــه محــرم و عــاشــورا بـاید بگویم که روح نهضت ما و جهت
گیری کلی و پشتوانه پیـــروزی آن همین تــوجه به حضرت ابی عبـدالله (ع) و
مسائـــل مربــوط بــه عــاشـورا بـــود. شایــد بــرای بعضی هــا این
مسئله به قــدری ثقـیل به نظر برسد، لیکن واقعیت همین است. هیـچ فکــری حتی
اگـــــر ایمـــان عمیقی هـــم همــراه آن بـــاشد، نمی توانست توده های
عظیم میلیونی مــــردم رد آن چنـان حـــرکت بدهد کـــه در آن چنان حرکت
بدهد که در راه انجام آن چه احساس تکلیف می کردند، در انــواع فــداکـــاری
ذره ای تردیــد نداشته باشد.
تفکری که به فکرجدایی این حلقه بود
در آن روزهایی که مسائل اسلامی با دیدهای نو مطرح می شود و جاذبه های خوبی
هم داشت و برای کسانی که با دین و اسلام سر و کار زیادی نداشتند، موضوع
مبارکی هم بود و گرایش های نو در تفکـــر اسلامی چیزی بدی نبود، بلکــه
بــرای عالم اسلام و به خصوص قشر جوان ذخیره محسوب می شد، یک گرایش شبه
روشنفکـری به وجود آمـد که ما بیاییم مسائل ایمانی و اعتقادی اسلام را از
مسائـل عاطفی و احساسی - از جمله مسائل مـربوط به عاشورا و روضه خوانی هــا
و گــریه- جدا کنید شـــاید بسیاری در آن روزهـــا بـــودند کـه با توجه
به این که در ماجرای ذکر عاشورا وروایت فداکاری ابا عبدالله چیزهایی وارد
شده بود و احیاناً به شکل های تحریف آمیزی بیان می شد، این حرف برایشان
مطلوب و شیرین بود و این گرایش رشدی کرد، لیکن در صحنه عمل، مــــا به وضوح
دیدیم کــه تا وقتی این مسئله از طرف امام بزرگوارمان به صورت رسمی و علنی
و در چهـــارچوب قضایــای عــاشورا مطرح نشد، هیچ کار جدی و واقعی انجام
نگرفت.
نهضت ایـران در دو فصل به مسئله عاشورا گره خورد
امــام (ره) در دوفصل مسئلــه نهضت را بـــه مسئله عـــاشـــورا گـــره
زدند، یکی در فصل اول نهضت- یعنی روزهای محــرم سال42 – کــه تریبون بیــان
مسائل نهضت حسینیه هــا و مجالس و روضه خوانی و هیئت سینه زنی و روضه ی
روضه خوان ها و ذکر مصیبت گویندگان مذهبی شد و دیگــــری فصل آخــــر نهضت
یعنی محـــرم ســـال 57 بود که امـــام (رحمت الله علیه) اعلام فرمودند:
(( ماه محرم گرامی و بزرگ داشته بشود و مردم مجالس به پا کنند.)) ایشان
عنــوان این مــاه را مـــاه پیروزی خون بر شمشیــرقرار دادند و مجدداً
همان طوفان عظیم عمومی و مردمی به وجود آمد، یعنی ما برای نهضت که روح و
جهت حسینی داشت با ماجرای ذکر مصیبت حسینی و یاد امــــام حسیــــن(علیه
السلام) گره خورد.
تدبیرامام پیوند بـا نهضت حسینی
....مــا امـــروز به برکت آن نهضت و حفظ فرهنگ و روحیه آن نهضت در
جامعــه خودمان این نظام را به وجود آوردیم. اگر در جامعه ما عشق به امام
حسین (ع) و یاد ذکر مصائب و حـوادث عاشورا معمول و رایج نبود، معلوم نبود
که نهضت با این فاصله زمانی . با این کیفیتی که پیروز شد به پیروزی نمی
رسید.
این عـــامــل فـوق العاده مـؤثـــری در پیروزی نهضت بود. امــام بزرگـوار
ما را همان هدفی که حسین بن علی (ع) قیام کرده بودند، از این عامل حداکثر
استفاده را کردند.
امام (ره) با ظرافت، آن تصور غلط روشنفکر مابانه قبل از پیروزی انقلاب را
که در برهه ای از زمـــان رایج بود، از بین بردند. ایشــان جهت گیری سیاسی
مترقی انقلابی را با جهت گیری عاطفی در قضیه ی عاشورا پیوند و گره زدند و
روضه خوانی و ذکر مصیبت را احیا کردند و فهماندند که این یک کار زائد و
تجملاتی قدیمی و منسوخ درجامعه ما نیست.
نتایج محرم را در زندگی خود می بینیم
ما در آستـــانه محرم انقلاب و محرم امام حسین (ع) کــه یکی از محصولات آن
نهضت، نظام جمهوری اسلامی است، قرار داریم. محرم دوان انقلاب با محــرم
های قبل از انقلاب و دوران عمر ما و قبل از ما متفاوت است. این محرم ها،
محرم هایی است که در آن معنا و روح جهت گیری واضح و محسوس است. ما نتایج
محــرم را در زندگی خود میبینیم، حکومت و حاکمیت
و اعلای کلمه اسلام و ایجاد امید به برکت اسلام در دل مستضعفان عالم آثار محرم است.
وظیفه ما در قبال محرم و انقلاب
....حادثه را از پیرایه های مضر خالی کنید ....بعضی از پیرایه هادروغند و
بعضی از نقل هـا خلاف می باشند، وقتی آن چه کـــه در بعضی ازکتــاب ها
نوشته شده است، مناسب شأن و لایق مفهوم و معنای نهضت حسینی نیست، این ها را
باید شناخت و جدا کرد. پرتپش و قدرتمند حادثه را حفظ کنیم. امــروز این
حادثه پشتوانه یک نهضت است.
اگـــر امـــروز به مــــا بگویند ریشـــه ی این نهضتی کــــه بـــه وجود آورده اید، کجـــاست؟؟
مــا می گوییم ریشــــه اش پیـــامبــــر(ص) و امـیـــرالمـــؤمنین (ع) و
امــــام حسین (ع) است. پس ایــن حــــادثـــه پشتـــوانـــه این نهضت است.
اگر ما ندانسته و بی توجه و از روی سهل انگاری حادثه را با چیزهاییکه جزو
آن نیست مشوب کردیم،بـــه آن حادثـــه و نیز به انقلابی کــــه نــــاشی
ازآن است خدمت نکردیم.
توقع و انتظار را در کنار وظایف قبول کنیم
این نظام مردمی به معنای تأثیر نه فقط اراده بلکه عمل آماده مردم در اقامه
این نظام و بپا داشتن آن است. مردم بایــــد کمک کنند، البته زمــــام
اداره ی کشوردست مسئول اجـرایی است، اما اگر کمک و حمـــایت و همکــاری و
محبت و صبر مردم و منطقی نگریستن به قضایا از سوی آن ها وجود نداشته باشد،
هیچ دست معجزه گریقادر به هیچ کار نیست.....
باید در این دوره و فصل جدید که امید های زیادی هم نسبت به آن وجود دارد و
می بایست آن امید ها و انتظارات برآورده شوند، مردم به وظایف اساسی شان
تذکر و توجه داده شوند.
انقلاب اسلامی، چقدر به اهدافش نزدیک شده است؟!
سئوال: در آغاز انقلاب اسلامی، این انقلاب ادعا هایی داشت؛ در حال حاضر بعد از گذشت حدود بیست سال، چقدر با آن ادعاها رسیده ایم؟
جواب: این سئوال مهمی است. این انقلاب بیش از ادعا، آرمان هایی داشت.
انقلاب نیامده بود که برای مردم پاسخگویی کند؛ انقلاب، انقلاب خود مردم
بود. مردم برای تحقق آرمان هایی انقلاب کردند؛ این آرمان ها عبارت بود از
ساختن یک ایران آباد و آزاد، داشتن مردم آگاه و برخوردار از عدالت اجتماعی،
نجات از وابستگی و عقب ماندگی علمی و استبداد و قهری که آن روز ب این
مملکت حکمفرما بود. می پرسید مه چقدر به این اهداف رسیده ایم، من عرض می
کنم که تحقق این اهداف، تدریجی است؛ چیزهایی است که باید برای آن تلاش و
مجاهدت کرد و قدم به قدم پیش رفت. نظام اسلامی، یک نظام پیش ساخته مثل خانه
های پیش ساخته نیست؛ نظامی که باید آجر اجر و سنگ سنگ روی هم چید و آن را
بالا برد. در اثنای این کار، طبیعی است که مشکلاتی پیش بیاید. این مفاهیمی
هم که من گفتم عدالت اجتماعی، آزادی، معنویت؛ که جزو مبانی این نظام اند
مفاهیم ایستا و متحجری نیستند؛ این ها چیز هایی هستند که بر حسب پیشرفت و
اقتضائات زمان، ممکن است مصادیقشان تغییر پیدا کند. در اثنای این کار بسیار
پرتلاش و پر زحمت، خیلی طبیعی است که مشکلاتی پیش بیاید؛ چون به طور
پیوسته و دائم بایستی مهندسی و معماری کرد و مراقب بود که هیچ نقطه ای از
این بنا بر خلاف جهت صحیح ساخته نشود. البته ممکن است گاهی اختلاف نظر و
کمبود نیروی کار پیش بیاید و دشمن این بنا را به منجنیق ببندد و گوشه ای از
آن را ویران کند؛ گاهی ممکن است فلان بنا یا عمله، در گوشه ای بنا، کاری
نادرست انجام بدهد، که باید رفت و آن را ترمیم کرد؛ گاهی ممکن است در کسانی
که خودشان معمار و سازنده بنا هستند، ضعف ها و تنبلی هایی وجود داشته
باشد؛ همه اش هم این طور نیست که بگوییم ضعف ها تحمیلی و از ناحیه دیگران
است. بنابراین در ین راه، مشکلات فراوانی وجود دارد؛ کمبود مصالح، رفیق
نیمه راه و آدم های طماع و قدرت طلب، بخشی از این مشکلات است. ما باید این
نظام را بسازیم و ذره ذره و قدم به قدم پیش برویم. البته اگر از من بپرسید
که چقدر پیش رفته ایم؛ خواهم گفت ما زیاد پیش رفته ایم. همان طور که گفتم،
اگر کسی با گذشته این کشور آشنا باشد، خواهد دید که ما خیلی پیشرفت کرده
ایم. در این کشور مردم به حساب نمی آمدند، اما امروز مزدم محور تصمیم گیری
ها هستند. معنویت در این کشور مورد تهاجم بود، سعی می شد معنویت ازاله
بشود؛ اما امروز چراغ معنویت در بین مردم روشن و پر فروغ است. آن روزه
عمداً به فساد کشانده می شدند. شاید شما شنیده اید که رؤسای کشور و خانواده
ها شان، مهمترین شرکای باندهای مواد مخدر در این کشور بودند؛ اول بار آنها
هروئین را با این کشور آوردند و پخش کردند؛ فساد و اعتیاد و بد بختی را به
دست خودشان ترویج می کردند. امروز شما می بینید که نظام، با همه وجود و با
تلاش فراوان، در مقابل این مشکلات ایستاده که همه دنیا هم کار او را تصدیق
می کنند اما آن روز برای مسئولان کشور کارهای نمایشی در درجه اول بود. به
روستاها، به جاده های روستایی، به برق رسانی روستایی، به بقیه چیزهایی که
در شهرهای دور بود، مطلقاً اعتنایی نمی شد. اسم می آوردند که ما می خواهیم
زبده پرورش بدهیم؛ اما در طول پنجاه سال، آن ها توانسته بودند حدود صد
وپنجاه هزار دانشجو در این کشور داشته باشند. من در استان سیستان و
بلوچستان تبعید بودم آن روز دقیقاً آمارش را می دانستم، اما الان درست یادم
نیست گمانم در همه استان که آن روز حدود ششصد، هفتصد هزار نفر جمعیت داشت،
سه نفر لیسانسیه بودند! تعداد دیپلمه های آن استان بسیار کم بودند؛ مثلاً
بیست نفربودند! امروز شما می بینید که تمام شهرهای کشور دانشگاه دارند؛ حتی
در خیلی از شهر دانشگاه های متعدد و دانشجویان فراوان و رشته های متنوع و
پیشرفت های علمی فراوانی دارند.
من این مطلب را بارها گفته ام که امریکایی ها هواپیمای جنگی و بقیه
ابزارهای خودشان را به ما می فروختند؛ ولی اجازه تعمیر آن ها را به ما نمی
دادند! البته داستان آن فروش ها داستان عجیبی است. آن روز صندوق مشترکی بین
ایران و امریکا وجود داشت که بنده اوایل انقلاب که به وزارت دفاع رفتم و
در آن جا مشغول به کار شدم، این را کشف کردم؛ بعد به مجلس رفتم و آن را
پیگیری کردم، که متاسفانه تا امروز هم امریکایی ها جواب نداده اند!
صندوقی با نام اختصاری داشتند که دولت ایران پول را درآن صندوق می ریخت؛
اما جنس و نوع جنس و برداشت پول را امریکایی ها به عهده داشتند! وقتی
انقلاب پیروز شد، میلیاردها دلار در این صندوق بود که هنوز امریکایی ها
جوابی نداده اند و آن پول را به ملت ایران بر نگردانده اند. وقتی همین
وسیله پرنده به ایران می آمد، بعد ا متی محتاج تعمیر می شد. شما خیال می
کنید این جا تعمیر گاه و کارگاه و امثال این ها داشتند؟ ابداً آن قطعه ای
که خراب شده بود و آن را از داخل هواپیما بیرون آورده بودند چون قطعه های
بزرگی وجود دارد که گاهی خودش مرکب از ده ها قطعه است اجازه نمی دادند که
در اینجا باز بشود و روی آن تعمیری صورت گیرد؛ با هواپیما به امریکا می
بردند و آن را با قطعه ای جدید عوض می کردند و مجدداً با ایران باز می
گرداندند! با این ملت، این طوری رفتار کرده بودند. امروز ملت ایران دارد
مثل همان هواپیما را می سازد. هواپیمای «تندر»ی که پرسنل ما ساخته بودند،
پرواز کرد؛ این وضعیت اصلاً با آن دوره قابل مقایسه نیست. بنابراین ما
پیشرفت زیادی کرده ایم؛ منتها اگر از من بپرسید که آیا به این حد قانعم،
پاسخ من این است: ابداً. ما هنوز راه زیادی داریم؛ هم به عدالت اجتماعی که
اسلام از ما خواسته است و اسلام در این خصوص خیلی سختگیر است هم به آن سطحی
از آزادی که ملت ایران مستحق و شایسته آن است، هنوز نرسیده ایم. ما هنوز
کار داریم؛ این راه، راهی طولانی است. این که من بارها می گویم خودتان را
آماده کنید، برای همین است. شما باید این راه را طی کنید؛ این راه هم راهی
است که رد هر کیلومترش تابلوی «توقف ممنوع» نصب شده است؛ لذا در این راه
نباید توقف کرد. سربازان عدالت اجتماعی باید خستگی ناپذیر باشند. آن کسانی
که در این راه های طولانی و آرمانهای بزرگ حرکت می کنند، باید خستگی حس
نکنند. ملت، این گونه به سیادت و آقایی و آرمانهای خودش می رسد. هیچ ملتی
با تنبلی به سیادت و سعادت نمی رسد. بزرگترین مصیبت برای یک ملت این است که
بگوید چون ما نتوانستیم همه هدف های خود را تامین کنیم، پس ولش؛ نخیر،
بایستی هدف را دنبال کرد
پیروزی انقلاب ما به برکت صفا و خلوص مردم بود
در اسلام، نقطه اصلی و محوری برای اصلاح عالم، اصلاح نفس انسانی است. همه
چیز از این جا شروع می شود. قرآن به نسلی که می خواست با دست قدرتمند خود،
تاریخ را ورق بزند، فرمود«قوا اَنفُسَکَمْ »، «عَلیکُمْ اَنْفُسَکُمْ».
خودتان را مراقبت کنید، به خودتان بپردازید و نفس خودتان را اصلاح و تزکیه
کنید؛ «قَد من اَفلَحَ مَنْ زَکّاها». اگر جامعه اسلامی صدر اسلام، از
تزکیه انسانها شروع نشده بود و در آن به اندازه لازم، آدم های مصفا و خالص و
بی غش وجود نداشتند، اسلام پا نمی گرفت، گسترش پیدا نمی کرد، بر مذاهب
مشرکانه عالم پیروز نمیشد و تاریخ در خط اسلام به حرکت نمی افتاد. اگر
انسان های مزکا و مصفا نباشد جهاد نیست. انقلاب مه که پیروز شد، به برکت
صفا و خلوص و اخلاص و کار برای خدا و بلند شدن از سر منافع مادی و شخصی
بود. مقاومت در جنگ تحمیلی هم همین طور بود.
اهمیت و جلوه اسلام در ابعاد جهانی
من در زمان ریاست جمهوری، در کنفرانس غیر متعهد ها در زیمبابوه شرکت
کردم. کنفرانس غیر متعهدها عمدتاً در اختیار چپ ها بود. البته دولت های
متمایل به غرب و امریکا هم در آن جا بودند؛ اما کارگردان عمده یکی رابرت
موگابه بود، یکی فیدل کاسترو که این ها چپ بودند و بقیه روسای جمهور چپ
دنیا که طرفدار شوروی بودند، حضور داشتند و عمده کارگردانی در دست این ها
بود. من رفتم در آن جا سخنرانی کردم. سخنرانی من صد در صد ضد امریکایی و ضد
استکباری بود. حقایق انقلاب، حقایق کشور، جرایم امریکا، جرایم علیه ملت
ایران، مسائل مربوط به جنگ تحمیلی و امثال این ها را گفتم. بعد با همان
صراحت و شدت، به تجاوز شوروی به افغانستان حمله کردم؛ این ها مبهوت مانده
بودند! یکی از همان روسای جمهور چپ به من گفت، تنها غیر متعهد در این
کنفرانس، ایران است. ببینید، نظام اسلامی در ابعاد جهانی، این طور اهمیت و
جلوه پیدا می کند و حتی دشمنانش مجبور می شوند به او احترام کنند.
انقلاب، ما را زنده کرد و به ما شخصیت و احساس هویت داد
جامعه ما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی احساس هویت کرد؛ یعنی شخصیت خودش را
باز یافت. ما به عنوان جزء نود و نهم در امواج جهانی غرق و گم بودیم؛
انقلاب ما را زنده کرد و به ما شخصیت داد. انقلاب به ما آموخت که یک ملت می
تواند در اساسی ترین مسائل جهانی، سخن و موضعی داشته باشد و آن را با
صراحت و بدون توجه به این که قدرتمندان و قلدرهای عالم چه می خواهند، ابراز
کند و پی آن بایستد. ارزش یک ملت در جامعه بین الملل به این چیزهاست، نه
به دنباله روی کورکورانه؛ آن هم نه از چیزهای خوب، بلکه از نقاط منفی. برای
یک ملت، بله قربان گوی دولت های گردن کلفت تر و قوی تر و تروتمند تر بودن
ارزش نیست؛ این را انقلاب به ما داد؛ این به برکت اسلام به ما رسید. الان
هم با تمام قدرت ، نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران در صحنه جهانی به عنوان
یک ملت شجاع که در زمینه مسائل گوناگون صاحب ایده اید، مطرحند.
اسلام و انقلاب به ما جرأت و قدرت تحرک و جوشش علمی بخشید
ما از لحاظ علمی، عقب مانده و عقب نگه داشته شده بودیم. بیش از پنجاه سال،
تحرک و جوشش علمی در بعضی از بخش ها تعطیل بود. این کشور کند بود، موانعی
که به وجودآورند، برای این ملت مثل سم کشنده ای بود. باور را از ملت ما
گرفتند. ملت و نخبگان و مغزهای ما را به هر آنچه از بیرون این مرزهاست، آن
چنان دلبسته کردند که اصلاً کسی این مجال و این جرأت و این شجاعت را پیدا
نکند که فکر کند می توان بر خلاف آن حرف ها یا غیر از آن حرف ها و آن نظریه
ای ارائه کرد. ما هنوز هم تا حدودی گرفتار آن حرف ها هستیم. البته اسلام
به ما خودباوری داد ئ انقلاب به ما جرأت بخشید. آنچه امروز مشاهده می کنیم،
نتیجه همین جرأت است؛ باید این جرأت را تقویت کرد و پیشرفت.
مهمترین مسئولیت رهبری، سیاست گذاری کلی نظام است
وظایف و مسئولیت های رهبری، همان چیزی که در قانون اساسی آمده است. رهبری،
سیاستگذار کلی نظام محسوب میشود؛ یعنی همه قوای سه گانه باید در چهارچوب
سیاست های رهبری برنامه ریزی کنند و سیاست های اجرایی خودشان را تنظیم
نمایند. حرکت و قواره ی کلی نظام باید در چهار چوب سیاست هایی باشد که
رهبری معین می کند؛ این مهمترین مسئولیت رهبری است.
ویژگی مورد نیاز یک مسئول در نظام جمهوری اسلامی
آن کسی که به مجلس می رود، یا به هر مسئولیت دیگری در نظام جمهوری اسلامی
می رسد، اگر فاسد، بیگانه پرست و در خدمت منافع طبقات برخوردار جامعه بود،
دیگر نمی تواند نقشی را که ملت و طبقات محروم می خواهند، ایفا کند. اگر آن
شخص انسان معامله گر، رشوه و توصیه و مرعوبی بود، در مقابل تشر تبلیغات و
سیاست های خارجی جا زد، دیگر نمی تواند مورد اعتماد مردم قرار بگیرد و برود
آن جا بنشیند و تکلیف ملک و ملت را معین کند. این شخص غیر از کفایت ذاتی و
دانایی ذاتی، به شجاعت اخلاقی، تقوای دینی و سیاسی و عقیده درست هم احتیاج
دارد.
تا این تاریخ ، هیچ حکومتی مثل حکومت فعلی ایران، در این سرزمین نبوده است
شما این را بدانید که تا این تاریخ، هیچ حکومتی مثل حکومت فعلی ایران، در
این سرزمین نبوده که به رای و خواست و عاطفه مردم متکی باشد؛ من این را به
طور یقین می گویم و آن را ثابت می کنم. البته حکومت هایی بوده اند که ستایش
کردن، یک حرف است؛ ایمان و باور و عاطفه مردم در اختیار یک حکومت بودن، یک
حرف دیگر است؛ این متعلق به جمهوری اسلامی است؛ این به برکت انقلاب و تکیه
به مردم است؛ الان هم همین طور است، این را بنده با افتخار تمام عرض می
کنم. در این جا اقبال مردم، با فرعونیت و احساس خود برتر بینی زمامداران
همراه نشده است. بنده که الان دارم با شما حرف می زنم یک سر سوزن در خودم
احساس کبریایی ندارم الحمدالله رب العالمین سایر مسئولان کشور هم این گونه
اند؛ رئیس جمهور هم ندارد، رئیس مجلس هم ندارد، رئیس قوه قضائیه هم ندارد؛
اصلا و ابدا چنین چیزی وجود ندارد. مسئولان ما می دانند که امانت خدا در
دست آن هاست، امروز چند صباحی وجود دارد، اما فردا نیست. مسئولان بر عهده
خودشان وظایفی قائلند؛ این مربوط به این کشور است.
اگر کسی ادعا کند و بگویید نظام اسلامی ما هیچ عیبی ندارد، گزاف گفته است
اگر کسی در مقابل این جوان ها ادعا کند و بگوید نظام اسلامی ما هیچ عیبی
ندارد و همان قالبی را که اسلام خواسته، ما داریم پیاده می کنیم، گزاف گفته
است، به هیچ وجه این طور نیست. خود ما انسانهای ضعیفی هستیم. وقتی کسانی
اسم مبارک امیرالمومنین (علیه السلام) یا اسم مبارک ولی عصر(روحی فداه) را
می آورند، بعد اسم ما را هم دنبالش می آورد، بنده تنم می لرزد. آن حقایق
نور مطلق، با ما که غرق در ظلمتیم، خیلی فاصله دارند. ما گیاه همین فضای
آلوده دنیای امروزیم، ما کجا، کمترین و کوچکترین شاگردان آن ها کجا؟ ما کجا
و قنبر آنها کجا؟ ما کجا و آن غلام حبشی فدا شده در کربلای امام حسین کجا؟
ما خاک پای آن غلام هم محسوب نمی شویم.
اما آنچه که حقیقت است، این است مه ما به عنوان مسلمانی که راهمان را
شناخته ایم، تصمیم خود را گرفته ایم و نیروی خود را برای این راه گذاشته
ایم و به همه وجود در راه داریم حرکت می کنیم و ادامه خواهیم داد. نواقصی
در کار ما وجود دارد؛ همه این نواقص هم قابل حل است.
پی نوشت :
1.سوره مریم، آیه 15
2.سوره احزاب، آیه 22
3.سوره کهف، آیه 88
منابع:
www.hawzah.net
www.rahpouyan.com
www. iscanews.ir
حدیث ولایت
پایگاه فرهنگی اطلاع رسانی راسخون
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:47 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

چكيده انقلاب اسلامي ايران تنها براي بهبود وضع
معاش مردم شكل نگرفت، بلكه فراتر از اين، يك ماهيت ارزشي و ديني دارد و از
اين رو، اساسي ترين وصف انقلاب ايران، «اسلامي» بودن آن است. در اين
نوشتار، به راههاي جهاني سازي انقلاب اسلامي ايران براي رسيدن به يك تمدّن
اسلامي اشاره شده است.احياي معنويت انديشي دستاوردهاي
انقلاب در زمينههاي گوناگوني قابل پژوهش و بررسي هستند. اما با توجه به
ماهيت ديني انقلاب اسلامي، آثار تربيتي و فكري آن بيش از همه اهميت پيدا مي
كند. اگر انقلاب اسلامي فقط موجب ارتقاي وضع معاش مردم شده و نوع حكومت را
از استبدادي به نوعي ديگر، كه قابل تحمل باشد تغيير مي داد، چندان نمي شد
بر كام يابي آن اصرار ورزيد; زيرا از انقلابي كه وصف لازم آن «اسلامي» است،
انتظاراتي فراتر از اين مدّنظر هستند. انقلاب اسلامي ايران پديده اي بي
همتا بود كه از پيش، تحليلي براي آن وجود نداشت و حتي مباني و مقدّمات
شناخت آن از انديشههاي جديد، غايب بود. البته كساني مثل آرنولد توين بي به
جايگاه معنويت در حيات و تمدن بشري نيم نگاهي انداخته و تهي شدن از معنويت
را موجب زوال آن دانسته و معتقد بودند: تمدن آينده از جايي غير از غرب
بايد سربرآورد. اما اين مختصر براي انقلابي عظيم با آثار سرشار و جاري
بسيارش، به هيچ وجه كافي نبود. اين انقلاب با بازگشت به حقايق فراموش
شده فطري، دين را در منظر انديشه بشري پررنگ و برجسته نمود و در دو سطح
«ملّي» و «جهاني» چاره اي باقي نگذاشت، جز اينكه رويكردي نوين به دين،
معنويت، انسان و جهان پديد آيد. انقلاب اسلامي در حقيقت، نوعي انديشه بر
مبناي جهان بيني معنوي و متفاوت با علم و فناوري رايج بر پايه جهان بيني
مادي از مغرب تاريخ حقيقت و مشرق جغرافياي گيتي به طلوع كشاند و انسان،
جهان، جامعه و تاريخ را با روي و نماي الهي، موضوع دانش و انديشه قرار داد.
نتيجه اين رويكرد تأمين مباني تازه اي براي دانش و فضاها و شيوههاي دست
نخورده اي براي انديشه بوده است. انقلاب ما تنها تحوّلي در جامعه و نظام
سياسي و اقتصادي آن نيست، بلكه دگرگوني در كيفيت حيات فردي و اجتماعي،
اصلي ترين شاخص انقلاب اسلامي است كه با گشودن راه هدايت و ايجاد معرفت
متعالي و راستين، صورت واقعي خود را مي يابد و مي بالد. انقلاب اسلامي
نمودار انديشه اي معنوي است كه مي تواند رنجوري و ناتواني علم و فناوري را
در ساختن تمدن طلايي براي انسانها برطرف كند. انديشه معنوي و پاكي كه از
طريق انقلاب اسلامي در قلب تاريخ رسوخ كرد، منظري سبز و روشن به روي حيات
بشري گشود كه در چشم انداز آن، ظهور منجي جهاني بسيار نزديك به چشم مي آيد. بنابراين،
پرسش از چيستي و چرايي دستاوردهاي انقلاب اسلامي در قلمرو انديشه، دو
پيامد ارجمند به دنبال دارد: يكم. پاسخ به چيستي آن، گستره اثرگذاري انقلاب
اسلامي در راستاي اهداف اصيل و اوليه آن را تبيين مي كند. دوم. پاسخ به
چرايي، راه شكوفايي و توسعه ثمربرداري در اين عرصه را فراخ مي سازد.دگرگوني در انديشههاي اجتماعي و سياسي انقلاب
اسلامي كاستيها و ناراستيهاي بسياري از نظريات را در حوزه علوم اجتماعي و
علوم سياسي آشكار نمود كه در ادامه، به مواردي از آن ها، فهرستوار اشاره
مي شود: 1. نظريههاي ماركسيستي انقلاب، با انقلاب اسلامي ايران زير
سؤال رفتند; زيرا تاريخچه محتومي كه در اين نظريات براي انقلابها نوشته
شده بود، در انقلاب اسلامي رخ نداد. ماركسيسم سير جوامع را از كشاورزي به
سرمايه داري و پس از انقلاب، رسيدن به جامعه كمونيستي مي دانست. انقلاب
اسلامي ايران بر خلاف اين سير، از بافت سنّتي به انقلاب غيركمونيستي رسيد.1
همچنين اعتقاد به اينكه «دين افيون ملت هاست»، با خروش ديني مردم انقلابي
ايران، تهي و تباه گرديد. حتي نظريه پردازان ماركسيسم ساختارگرا، كه مي
كوشيدند نظريه ماركسيستي انقلاب را بازسازي و اصلاح كنند، در برابر انقلاب
ايران به ضعف تحليلهاي خود اعتراف كردند.2 تدا اسكاچپول، از متفكران
ماركسيسم ساختارگرا، معتقد بود: يك انقلاب سياسي با تغيير حكومت، بدون
تغيير در ساختارهاي اجتماعي صورت مي گيرد و در اين انقلاب، منازعات طبقاتي
نقشي ندارند. اما يك انقلاب اجتماعي عبارت است از: انتقال سريع و اساسي
دولت و ساختارهاي طبقاتي يك جامعه، كه اغتشاشات طبقاتي از پايين جامعه
همراهي و در بخشي حمل مي شود. چنين انقلابي در شرايط ويژه اجتماعي ـ
ساختاري و بين المللي صورت مي پذيرد; مثلا، فشار سياسي بين المللي يا شكست
دولت در يك جنگ نظامي.3 اما انقلاب ايران نشان داد كه موضوع طبقات و كشمكش و
تضاد ميان آنها بدون مبنا بود، بلكه اين انقلاب با قدرت فكر و فرهنگي
اسلام شيعي و بدون شرايط خاص بين المللي، به پيروزي رسيد; انقلابي سياسي
اجتماعي كه هم روابط قدرت را دگرگون كرد و هم در ساختار اجتماعي و نهادهاي
آن تحولي ژرف پديد آورد و حتي بر معادلات و روابط بين المللي نيز آثار قابل
توجهي بر جاي نهاد. 2. نظريه پردازاني كه انقلابها را بر اساس نظام
«اقتصاد جهاني» تحليل مي كردند، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، عناصري همچون
فرهنگ، ايدئولوژي، رهبري و دين را بيشتر مورد توجه قرار دادند.4 3.
نظريه «ولايت فقيه» با انقلاب اسلامي، وارد عرصه انديشههاي سياسي شد و
پژوهشهاي گسترده اي را در اين وادي رقم زد، تا جايي كه امروز، مطالعه
نظريههاي دولت، بدون شناخت نظريه ولايت فقيه ناقص مي ماند. 4. تأثير
بسزاي انقلاب اسلامي بر نظريههاي جامعه شناسي دين، اهميت فراواني دارد.
پيش از اين، دين را در فرايند افسون زدايي از جامعه و تحقق عقلانيت و بلوغ
عقلي در سير تكامل خطي جامعه، رو به كاهش مي ديدند.5 ولي انقلاب اسلامي
تكاپويي كامياب بر خلاف همه اين انديشههاي خام بود.روياوري جهاني به دين از
مهم ترين پيامدهاي تاريخ ساز انقلاب اسلامي، اقبال مردم جهان به اسلام و
دين به معناي عام است. رواج انديشههاي اسلام خواهي در بين مسلمانان، تقويت
و تعميق بيداري اسلامي، پديد آمدن جنبشهاي اسلامي در كشورهاي عربي و
خاورميانه6 و رشد اسلام گرايي در غرب و شرق دور، همه از كاركردها و
رهاوردهاي انقلاب اسلامي در حوزه انديشه و تحوّلاتي است كه در تفكرات
مردمان و فراتر از جغرافياي سياسي اين انقلاب رخ داده اند. انقلاب اسلامي
حتي سبب شد كه پيروان اديان ديگر به دين خود رويكردي تازه داشته باشند و با
ايمان هر چه بيشتر به دين خود اقبال ورزند. جان نيزبيت و باتريشيا
آبردين در كتاب دنياي 2000 مي نويسند: «در آمريكا، نسلي كه در طي دهه 1970
هرگونه مذهب سازمان يافته را مردود مي شمرد، امروز همراه با فرزندان خود به
نيايشگاهها بازمي گردد... يهوديان تجديدنظر طلب، كه پنجاه سال پيش هرگونه
اشاره به رويدادهاي ماوراي طبيعي را از كتابهاي دعا حذف كرده بودند، اينك
ارجاع مجدّد به معجزات، اسطورهها و ظهور مسيح را در دستور كار خود قرار
داده اند. مورمونها (mormon) سال 1987 را به دليل جذب 27400 گرونده جديد
بهترين سال تاريخ 158 ساله خود اعلام كردند. جشنوارههاي محلي و ناحيه اي
مذهب «شينتو» (shinto) در ژاپن همزمان با مراسم آييني چرخههاي زندگي و
بازگشت به معابد، رونقي تازه يافته است. ...جوانان چيني و اتحاد شوروي
(سابق) به رغم فضاي ضد مذهبي مدارس خود، با كنجكاوي به مجامع مذهبي نظر
دوخته اند و در نهايت، ريشه همه اين تحولات را يافته و مي نويسند: نوعي
نيروي سياسي توانمند بر اساس اصول گرايي اسلامي ايران، افغانستان و كشورهاي
عرب را فرا گرفته و طبقات متوسط غربي شده تركيه و مصر را هم تحت تأثير
قرار داده است.»7 هارود رو كوكسي، يكي از مدرّسان الهيات دانشگاه
«هاروارد»، مي گويد: «پيشگويان سه دهه پيش تر، كه خبر از عقب نشيني مذهب در
برابر تجدّد مي دادند، به هيچ وجه نمي توانستند روند احياي مجدّد مذاهب را
پيش بيني كنند.»8 شلوغ شدن كليساها، برگزاري همايش هايي در باب «رابطه
علم و دين»، نظرسنجي هايي كه نشان دهنده انفجار معنويت گرايي در متن تمدن
غرب هستند،9 علاقه والدين به افزايش آموزشهاي ديني در مدارس، توسعه
انجمنهاي مذهبي و حتي ابراز دين داري و ياد خدا در نطقهاي انتخاباتي
رياست جمهوري آمريكا و رشد شاخص توليد و استقبال از فيلم هايي با موضوعات
ديني و افزايش 20 درصدي چاپ كتابهاي مذهبي در برابر رشد 6 درصدي ساير
كتابها در آمريكا10 همه حاكي از روياوري جهاني دين هستند. هفته نامه
فرانسوي آبزرواتر از قول آندره مالرو مي نويسد: «قرن 21 يا وجود نخواهد
داشت و يا قرن مذهب خواهد بود.» سپس مي افزايد: «پيش بيني مالرو به حقيقت
پيوسته است.»11هزار ساغر آب حيات پس از انقلاب
اسلامي، با كانوني شدن اسلام در داخل كشور، به طور طبيعي و منطقي، توجه و
تفكر انديشمندان به اسلام افزايش يافت و بحثهاي علمي در اين باره، امروز
ما را به جايي رسانده است كه از «جنبش نرم افزاري» و نظريه پردازي بر اساس
مباني ديني در حوزه علوم انساني سخن مي گوييم و طرحهاي جديد و پويا به
منظور توليد دانش، مطرح شده اند و اين اساسي ترين مرحله تمدن سازي و تحوّل
تاريخ است كه انقلاب اسلامي آن را پديد آورده و مي رود تا بر تمامي
انديشههاي كفرآميز و دانشهاي برآمده از آن خط بطلان بكشد. انقلاب
اسلامي واقعه اي بود كه علوم انساني را در دو بُعد اثباتي و آرماني به جهش
رساند و روح تازه اي در آنها دميد. پس از انقلاب اسلامي، مي توان از حكومت
اسلامي و ساز و كارها و نهادها و روابط قدرت در آن سخن گفت و حكومت آرماني
اسلام را نيز به عنوان آرزويي دست يافتني ترسيم كرد. پس از انقلاب، مي
توان جامعه اي را مطالعه كرد كه به طور نسبي ساختارها و روابط اجتماعي آن
بر مباني دين استوارند و كاركرد ساختارها و عناصر گوناگون اجتماعي آن با
انگيزههاي معنوي و در چارچوب احكام اسلامي تحقق مي يابند; جامعه اي كه
مردم سالاري در آن تعريفي ديني پيدا مي كند و همه چيز بر پايه اراده مردمي
است كه با ايمان و عمل ديني زندگي مي كنند. همچنين وضعيت آرماني چنين جامعه
اي با جامعه آرماني كمونيستي و ليبراليستي كاملا متفاوت است. روان
شناسي، هنر، اقتصاد، مديريت و ساير حوزههاي مطالعات انساني با ارزشهاي
جديدي كه انقلاب اسلامي طرح نمود، تفسيري تازه يافته و فضايي بكر براي
انديشه و تفكر به وجود آورده كه لبريز از ميوههاي نچيده است. نظريههاي
جديد در فلسفه هنر، كه از سوي انديشمندان مسلمان، به ويژه شهيد آويني مطرح
شدند;12 تلاش هايي كه براي طرّاحي «نظام اقتصاد اسلامي» در سطح خرد و كلان
صورت مي گيرند;13 طرح نظريات و پژوهشهاي نوين در روان شناسي كه به جاي
مطالعه رفتار و ذهن يك نوع حيوان مترقّي، به پژوهش در ژرفاي هستي انساني،
كه مقام خليفة الهي دارد، مي پردازند;14 طرح ديدگاههاي معنوي درباره درمان
و سلامت و روشهاي پزشكي با تكيه بر ابعاد معنوي و روحاني وجود انسان;15 و
كتاب هايي كه در حوزه مديريت اسلامي نگاشته شده اند،16 همه در پرتو تحوّلي
مبارك به وجود آمده اند كه ارزشهاي الهي و ديني را به جاي ارزشهاي موهوم
مادي نشانده اند.گشايش گرههاي فكري انقلاب
اسلامي افزون بر پرتوافشاني در علوم، با رساندن امواج انديشههاي معنوي به
كوير خشكيده فلسفه و علم معاصر، آثار بسزايي بر جاي نهاد. در چند قرن
گذشته، اين پندار به وجود آمده بود كه انديشيدن و پژوهش، با مباني مادي و
روش تجربي، دانش را بي طرف مي كند و جهاني به پيش مي برد.17 اما نظريات
جديد در فلسفه علم نشان مي دهند كه تجربهها و استنتاجات برآمده از آن ها،
به ناچار تابع مباني و ارزش هايي هستند كه زيرساخت فرضيههاي علمي را تشكيل
مي دهند.18 در اين بحران، دو راه فراروي علم است: يا اينكه بپذيرد همه
ارزشها شخصي و ناپايدارند و ملاكي براي برتر نهادن ارزشهاي گوناگون وجود
ندارد و در نتيجه، علم به سوي نوعي هرج و مرج پيش مي رود; چنان كه برخي از
نظريات جديد فلسفه علم در غرب به اين سو رفته اند;19 و راه دوم اين است كه
ملاكي براي شناخت ارزشهاي برتر و حتي صحّت و سقم آنها بيابيم تا ارزشهاي
درست و نادرست را معرفي نمايد و اين تنها راه سامان يافتن علم است. انقلاب
اسلامي ايران در روزگاري، كه بحران بازنمايي و كاشفيت علوم جديد را گرفتار
كرده بود، با طرح ارزشهاي معنوي به گونه اي جذّاب و تأثيرگذار، مباني و
منظرهاي نويني را به انديشمندان معرفي كرد كه با آن مي توانند علم راستين
را از علوم پندارين جدا سازند و علم حقيقي را به پيش برند.20 بدين سان،
آثار انقلاب اسلامي در حوزه انديشه، به پرسشهاي بي جواب امروز، پاسخ
شايسته اي داد: پرسش هايي كه حتي متن سؤال آن ها، هنوز براي انديشمندان به
خوبي معلوم نشده بود و تنها حيرت آن ظهور كرده بود. پرسش از رابطه علم و
ايمان و معنويت، انواع علل غيرمادي در توضيح پديدههاي طبيعي و اجتماعي، و
كاركردهاي غير مادي علم از اين جمله است. امروزه براي پاسخ بسياري از
مجهولات، پژوهش هايي در قلمروهاي فراطبيعي انجام شده اند.21 از فيزيك تا
روان شناسي به انديشههاي عرفاني و فراطبيعي متمايل گشته اند، اما سرانجام،
آموزههاي ناب دين حق گره گشا خواهند بود. هم از اين روست كه حضرت امام
خميني(قدس سره) در نامه اي كه به سران ابر قدرت رو به زوال شرق نوشتند،
آنان را دعوت كردند تا نخبگانشان را به قم بفرستند و آثار بزرگان حكمت و
عرفان اسلامي را مطالعه كنند.تداوم انقلاب در گرو توليد دانش ثمرات
و اثرات انقلاب اسلامي در حوزه انديشه و تفكر، مرهون درخشندگي ارزشهاي
معنوي و ديني است. دگرگوني ارزشها موجب شد تا در سطح ملّي و جهاني،22
انديشهها تحوّل يابند و منوّر گردند و از اين انفجار نور، در هر نقطه اي
از جهان پرتوي افتد. اگر اين ارزشها به درستي كشف و تبيين و ترويج شده،
رابطه منطقي آنها با علوم و شيوههاي انديشيدن بر اساس آنها مهندسي شود،
توليد دانش و انديشه به عنوان نرم افزار تمدن اسلامي، راه رشد و بالندگي
خواهد پيمود و ديگر انديشههاي پراكنده معنوي، كه در پرتو انقلاب به وجود
آمدند، مورد تهديد هضم و افول در نظريات رايج و مشهور قرار نمي گيرد. پس
از انقلاب، انديشههاي معنوي بر اثر درخشش ارزشهاي معنوي به وجود آمدند.
اما اگر اين ارزشها كم رنگ شوند، اين انديشهها نيز رنگ باخته، از معنا
تهي مي گردند. بدين روي، حفظ و رشد و نهادينه شدن انديشه و دانش معنوي بايد
با ارزشهاي معنوي پشتيباني شود و با آن ربط مستقيم دارد. براي آنكه
انقلاب اسلامي به هدف عالي خود ـ يعني تمدن اسلامي ـ برسد، «جنبش نرم
افزاري» و توسعه انديشه معنوي در گستره دانش بشري لازم است. اين جنبش فكري،
همان گونه كه در روش بزرگاني همانند شهيد مطهّريبوده و اصل انقلاب را تحقق
بخشيده، در تحقق اهداف انقلاب نيز ضروري است و تلاش و توفيق در اين راه،
گذر از مراحل ذيل را مي طلبد: 1. شناخت انديشههاي مرجع و مرجعهاي
انديشه در حوزه تفكر معنوي: به جاي آنكه ذهن خود را در نظريات دانشمندان
غيرديني، كه با مباني مادي انديشه، نظرياتي را پديد آورده اند، غرق سازيم،
مي توانيم به ژرف كاوي در آثار و آراء بزرگاني همچون علّامه جعفري، علّامه
طباطبائي و حضرت امام خميني(قدس سره)بپردازيم. و به تبيين و تحليل و نقد
آنها بپردازيم و خود را با انديشه هايي كه سرچشمه معنوي دارند، درگير كنيم
و پژوهش در شاخصههاي گوناگون علوم انساني، فلسفه و هنر و ادبيات را بر
اساس اين نظريهها سامان دهيم. 2. آشنايي با انديشههاي رايج در جهان
علمي امروز: بي ترديد، اگر بخواهيم نظريه اي ارائه دهيم كه جهاني باشد،
بايد در جهت حل مشكلات علمي و به زبان رايج علمي بيان شود. همين امر، ضرورت
آشنايي با محصولات تفكر بشري را بديهي مي سازد. 3. كشف نيازهاي فكري و
پيرايش و شفاف كردن پرسشهاي بي پاسخ علمي: طرح پرسش، نطفه توليد انديشه
است و اين پرسشها بايد از نوعي باشند كه بيشتر دانشمندان با آنها درگير
هستند نه پرسشهاي شخصي. 4. رجوع به انديشههاي مرجع معنوي و يافتن
پاسخهاي مناسب و توليد نظريه براي گشودن گرههاي علمي: شهيد مطهّري پس از
شناخت مسئله و شفاف كردن آن، با رجوع به آراء معنوي بزرگاني همچون علّامه
طباطبائي و ملّاصدرا، پاسخ مناسب را از لابه لاي تحليل و تبيين و نقد و
تعديل و تكميل آن نظريات بيرون مي كشيد. 5. طرّاحي و توليد نظريات معنوي
به زبان علمي كه مناسب با فضاي حوزههاي گوناگون علمي باشد و با حوزه
مربوط، ارتباط مؤثري برقرار كند: در اين روند، علوم و دانشهاي جديد بر
مبناي آموزههاي ديني بازخواني و اصلاح و تزكيه مي شوند و با نوشيدن از
سرچشمههاي وحي و ولايت مي بالند و نرم افزار تمدن اسلامي به دست مي دهند;
دانش هايي كه بتوان با در كار آوردن آنها مطابق ارزشهاي غايي دين و در
راستاي اهداف معنوي زندگي كرد. بدين سان، ارزشهاي معنوي از طريق
انديشههاي معنوي به شهر آشفته دانش بشري راه يافته، با رشد و كمال علمي و
معنوي انسان، بناي بي بنياد علوم سكولار فرو ريخته و دانش و انديشه، رنگ و
بوي معنوي مي گيرند و با دگرگوني دانش و نگرش انسان، حيات فردي و جمعي
تحوّل يافته، انقلاب اسلامي به كمال تحقق و تمدن سازي مي رسد. نتيجه آن كه انقلاب اسلامي و دانش و انديشه مبتني بر ارزشهاي معنوي و ديني دست در دست هم، يكديگر را بالا مي كشند.پي نوشت : 1ـ عبدالوهاب فراتي، ابعاد ناشناخته انقلاب، دبيرخانه مجمع گروه هاي معارف اسلامي، 1377، ص 7. 2ـ ر.ك: تدا اسكاچپول، دولت تحصيلدار و اسلام شيعي در انقلاب ايران. 3ـ همو، دولت ها و انقلاب هاي اجتماعي، ترجمه سيدمجيد روئين تن، تهران، سروش، 1376. 4ـ عبدالوهاب فراتي، انقلاب اسلامي و بازتاب آن، انجمن معارف اسلامي ايران، 1381، ص 22. 5ـ مقصود فراستخواه، دين و جامعه، شركت سهامي انتشار، 1377، ص 131ـ157. 6ـ انقلاب اسلامي زمينه ها و پيامدها، دفتر نشر و پخش معارف، 1380، ص 225ـ255. 7ـ جان نيزبيت و پاتريشيا آبردين، دنياي 2000، ترجمه ناصر موفقيان، تهران، نشر ني، 1378، ص 418 و 419. 8ـ همان، ص 419. 9ـ بيش از 80 درصد مردم آمريكا خود را افرادي ديني معرفي مي كنند. (ميراحمدرضا حاجتي، عصر امام خميني، قم، بوستان كتاب، 1381، ص 75.) 10ـ همان، ص 85ـ97. 11ـ همان، ص 84. 12ـ گروه مطالعاتي شهيد آويني، مباني نظري هنر شهيد آويني، تهران، نبوي، 1374. 13ـ براي نمونه مي توان آثار گروه اقتصاد پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي را ذكر كرد. 14ـ نگارنده، خودشناسي عرفاني، قم نشاط، 1381، ص 166. 15ـ
همو، مباني انسان شناختي تأثير معنويت در سلامت (چكيده مقالات همايش
«گفتوگوي علم و دين»)، مركز تحقيقات علوم پزشكي كشور، 1384، ص 202. 16ـ
محمّد محمّدي ري شهري، مديريت اسلامي، و چند اثر ديگر در اين باره كه از
سوي دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم انتشار يافته اند. 17ـ حميد پارسانيا، علم و فلسفه، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1377، بخش اول، فصل دوم. 18ـ آلن چالمرز، چيستي علم، ترجمه سعيد زيباكلام، فصل سوم، تهران، سمت، 1378، ص 47. 19ـ پاولي فايرابند، بر ضد روش، ترجمه مهدي قوام صفري، فكر روز، 1375، ص 39ـ47. 20ـ حميد پارسانيا، پيشين، بخش دوم. 21ـ ر.ك: لياواتسن، فوق طبيعت، ترجمه شهريار بحراني و احمد ارزمند، چ چهارم، تهران، اميركبير، 1377. 22ـ ثريا مكنون، جرعه جاري، به كوشش علي ذو علم، نقش انقلاب اسلامي در تحوّل ارزش ها، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1377، ص 344. منبع: فصلنامه معرفت
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:45 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

حمایتهای همه جانبه از حقوق زنان
یکی از دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران، حمایت ویژه از زنان در
امور مختلف فردی، خانوادگی و اجتماعی میباشد. این حمایتها که در قانون
اساسی جمهوری اسلامی ایران، قوانین مصوب مجلس شورای اسلامی و نیز مصوبهها و
آییننامههای دولت پیشبینی شده است، در ابعاد مختلف شغلی، رفاهی،
خانوادگی، ازدواج، طلاق، مهریه، حضانت فرزندان، حمایت دوران بارداری،
دادگاه خانواده، نفقه، تساوی با مرد در برابر تجلی یافته است. هر چند
هنوز با وضعیت مطلوب اسلامی فاصله ی زیادی داریم، اما پس از انقلاب اسلامی،
قوانین و مقررات گوناگونی در جهت احیاء و حفظ حقوق واقعی زنان وضع گردیده
است. این قوانین حمایتی، موجب شده است که حقوق زن در زندگی زناشویی و نیز
فعالیتها و مشاغل اجتماعی، بیش از پیش تأمین و حفظ گردد و زنان بتوانند به
دور از محیطی مبتذل و فاسد که رژیم پهلوی برای آنان تعریف کرده بود، در
سایه چتر حمایتی قانون و فضایی سالم و متناسب با شأن و جایگاه والای انسانی
خویش زندگی مناسبی را در محیط خانوادگی و اجتماعی داشته باشند. به منظور
از پرهیز از کلیگویی و در جهت ارائه بخشی مستند، به تعدادی از این موارد
قانونی و مقرراتی به اختصار اشاره میکنیم: تساوی با مرد در برابر قانون و تأمین حقوق همهجانبه بند
14 اصل سوم قانون اساسی، یکی از وظایف دولت جمهوری اسلامی ایران را چنین
مقرر میدارد: «تأمین حقوق همهجانبه افراد از زن و مرد و ایجاد امنیت
قضایی عادلانه برای همه و تساوی عموم در برابر قانون.» طبق این بند از اصل
سوم قانون اساسی، تفاوتی بین زن و مرد در جهت تأمین حقوق همه جانبه ی آنها
وجود ندارد و دولت موظف است حقوق همه جانبه ی زنان را نیز همانند مردان
تأمین کند.تساوی با مرد از نظر حمایت قانونی اصل
20 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مقرر میدارد: «همه افراد ملت اعم از
زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی،
اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلامی برخوردارند.» براساس این
اصل قانون اساسی نیز اولاً زنان و مردان به طور یکسان در حمایت قانون قرار
دارند و هیچ یک بر دیگری برتری ندارد. ثانیاً زنان و مردان از همه حقوق
انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ـ البته با رعایت موازین اسلامی ـ
برخوردار میباشند و در این زمینهها نیز هیچ کدام بر دیگری برتری خاصی
ندارد.تضمین حقوق کلی و همه جانبه زن در قانون اساسی اصل
21 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران چنین مقرر میدارد: «دولت موظف است
حقوق زن را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تضمین نماید و امور زیر را
انجام دهد: 1- ایجاد زمینههای مساعد برای رشد شخصیت زن و احیای حقوق مادی و معنوی او 2- حمایت مادران، بالخصوص در دوران بارداری و حضانت فرزند و حمایت از کودکان بیسرپرست 3- ایجاد دادگاه صالح برای حفظ کیان و بقای خانواده 4- ایجاد بیمه خاص بیوهگان و زنان سالخورده و بیسرپرست 5- اعطای قیمومیت فرزرندان به مادران شایسته در جهت غبطه ی آنها در صورت نبودن ولی شرعی.» طبق
این اصل، دولت اسلامی به معنی اعم آن یعنی حکومت و نظام اسلامی که شامل
همه قوای کشور میباشد، موظف است در جهت تضمین حقوق زن در تمامی جهات با
رعایت موازین اسلامی، پنج اقدام اساسی مندرج در اصل فوق انجام دهند.جرم بودن عدم پرداخت نفقه از
آنجا که تأمین معاش زنان و پرداخت هزینه خوراک، پوشاک، مسکن، بهداشت و
درمان و نظایر آنها بر عهده ی شوهرانشان میباشد، لذا در جهت حمایت از زنان
در این زمینه، قانونگذار مردان را موظف به پرداخت نفقه زنانشان کرده و
خودداری از پرداخت آن را در صورت تمکین زنانشان، جرم محسوب نموده و مجازات
حبس را برایشان در نظر گرفته است. در این رابطه ماده 642 قانون مجازات
اسلامی مقرر میدارد: «هر کس با داشتن استطاعت مالی، نفقه زن خود را در
صورت تمکین ندهد یا از تأدیه نفقه سایر اشخاص واجب النفقه امتناع نماید،
دادگاه او را از سه ماه و یک روز تا پنج ماه حبس محکوم مینماید.»الزام مردان به ثبت ازدواج و طلاق خود در دفاتر رسمی به
منظور حفظ کیان خانواده و حمایت بیشتر از زنان، قانونگذار مردان را موظف
نموده است ازدواج و طلاق خود را در دفاتر رسمی به ثبت برسانند و در غیر این
صورت به مجازات تا یک سال حبس محکوم میگردند. در این مورد ماده 645 قانون
مجازات اسلامی چنین مقرر میدارد: «به منظور حفظ کیان خانواده، ثبت واقعه
ازدواج دائم، طلاق و رجوع طبق مقررات الزامی است. چنانچه مردی بدون ثبت در
دفاتر رسمی مبادرت به ازدواج دائم، طلاق و رجوع نماید به مجازات حبس تعزیری
تا یکسال محکوم میگردد.»خدمت نیمه وقت بانوان یکی
از قوانین حمایتی ویژه زنان در امور شغلی و خدمتی، قانون خدمت نیمه وقت
بانوان مصوب 10/9/1362 مجلس شورای اسلامی ١میباشد. براساس این قانون،
سازمانها و وزارتخانهها می توانند در صورت تقاضای بانوان کارمند رسمی و
ثابت خود و موافقت بالاترین مقام مسؤول، خدمت آن ها را نیمه وقت تعیین
نمایند. تصویب پرداخت عیدی با خدمت نیمه وقت نیز از جمله قوانین حمایتی
ویژه زنان است.استفاده بانوان از معذوریت خدمتی در دوران بارداری تصویب
نامه راجع به مدت استفاده بانوان باردار از معذوریت مصوب 25/3/1367 هیأت
وزیران ٢ از دیگر مقررات حمایتی از زنان میباشد. براساس این مصوبه، مدت
استفاده بانوان باردار رسمی و پیمانی از معذوریت با استفاده از حقوق
فوقالعاده شغل و یا اجرت و فوقالعاده مخصوص، بعد از زایمان هر فرزند تا
سه فرزند، چهارماه تعیین میگردد. برای زایمان فرزند چهارم به بعد تشخیص
پزشک معالج میتوانند از مرخصی استعلاجی استفاده نمایند.حمایت از زنان و دختران بیسرپرست از
دیگر قوانین حمایتی از بانوان، قانون تأمین زنان و کودکان بیسرپرست مصوب
24/8/1371 مجلس شورای اسلامی ٣ و تصویبنامه اجرایی آن مصوب 11/5/1374 هیأت
وزیران ٤ میباشد. طبق این قانون، زنان بیوهع زنان پیر و سالخورده، زنان و
دختران بیسرپرست مورد حمایتهایی از قبیل نگهداری، تهیه امکانات و وسایل،
مستمری ماهانه، آموزش و تربیت قرار میگیرند.اصلاح مقررات مربوط به طلاق قانون
اصلاح مقررات مربوط به طلاق مصوب 28/8/1361 مجمع تشخیص مصلحت نظام ٥ با
گرایش به حفظ حقوق بیشتر برای زنان در امر طلاق، از دیگر قوانین حمایتی از
بانوان میباشد.حمایت از زنان در امور طلاق یکی
دیگر از قوانین حمایتی از زنان، قانون تعیین مدت اعتبار گواهی عدم امکان
سازش مصوب 11/8/1376 مجلس شورای اسلامی ٦میباشد. براساس این قانون در صورت
عدم امکان سازش، زوج به حضور در دفترخانه و اجرای طلاق الزام میگردد. و
در صورت عدم حضور، به دستور دادگاه طلاق اجرا میشود.محاسبه مهربه به نرخ روز از
دیگر قوانین مهم حمایتی از زنان، قانون الحاق یک تبصره به ماده 1082 قانون
مدنی در خصوص مهریه، مصوب 29/4/1376 مجلس شورای اسلامی ٧ میباشد. برابر
این قانون چنانچه مهریه وجه رایج باشد، متناسب با تغییر شاخص قیمت سالانه
زمان تأدیه نسبت به سال اجرای عقد، محاسبه و پرداخت میشود.ایجاد دادگاه خاص خانواده قانون
اختصاص تعدادی از دادگاههای موجود به دادگاههای موضوع اصل 21 قانون
اساسی (دادگاه خانواده) مصوب 8/5/1367 مجلس شورای اسلامی ٨ از دیگر قوانین
حمایتی از زنان و کیان خانواده میباشد.پی نوشت : ١ - مجموعه قوانین سال ١٣٦٢، ص ٤٣٣ ٢ - همان، ص ٣٨٠ ٣ - مجموعه قوانین سال ١٣٧١، ص ٤٦٦ ٤ - همان، ص ٤٩٠ ٥ - مجموعه قوانین سال ١٣٧٦، ص ٤٤٢ ٦ - مجموعه قوانین سال ١٣٧٤، ص ٢٩٣ ٧ - مجموعه قوانین سال ١٣٧٦، ص ٦٩٨ ٨ - همان، ص ٤٤٣ ايجاد زمينه هاي وحدت بين شيعه و سنّي دين
اسلامي به عنوان يكي از اديان پرتحرك و پويا و با ويژگيهاي ظلم ستيزي و
ايستادگي در برابر زورگويان و چپاولگران جهاني و همچنين با داشتن بيش از يك
ميليارد نفر پيرو در سراسر گيتي، به عنوان يكي از دغدغههاي جدّي قدرتهاي
استكباري و مخالف اسلام بوده و هست. استثمارگران ضد دين كه خود را در برابر
اين نيروي عظيم و اين مكتب قدرتمند، ناتوان و مستأصل ديدهاند، متوسل به
چارۀ ديگري شدهاند و آن ايجاد اختلاف و شكاف در درون اين نيروي عظيم
اسلامي است.آنان با مطالعه و بررسي و آگاهي يافتن از اختلافات فرق اسلامي،
مخصوصاً انگشت تأكيد بر اختلافات شيعه و سنّي گذاشتن، چاره را در اين ديدند
كه با ايجاد اختلاف بين پيروان مذهب تشيّع و تسنن، اين قدرت عظيم را تضعيف
و ناتوان كرده و بتوانند به اهداف پليد خويش دست يابند. آنها بخوبي مي
دانند كه ايجاد اختلاف بين مذاهب اسلامي نتايج زيادي را برايشان به بار
خواهد آورد، از جمله اين كه: 1-كلّ اسلام و نيروي عظيم مسلمانان تضعيف مي شود. 2- توان و انرژي مذاهب اسلامي در درگيري با يكديگر مصرف شده و خنثي ميگردد. بدين ترتيب از فشار آنان در امان خواهند بود. 3-
در نتيجه اين درگيريهاي مذهبي، نه اهل تسنن ميتوانند رشد و تقويت يابند و
نه اهل تشيّع. آنها در واقع همين را مي خواهند. چرا كه با هر دو دشمني
دارند. 4- وقتي مذاهب اسلامي با هم اختلاف و درگيري داشته باشند، چنين
تبليغ خواهد شد كه مسلمانان در درون خود با هم سازگاري ندارند، پس چگونه
ميتوانند با ديگر مذاهب و اديان بسازند. لذا به عنوان مذاهب و پيرواني
انحصار طلب و ناسازگار با ساير اديان و مذاهب و پيروان آنان در جهان، معرفي
خواهند شد. به همين جهت است كه دشمنان فقط به موارد اختلاف مذاهب
اسلامي دامن زده و از پرداختن به نقاط اشتراك آنها – كه اصول بسيار مهم هم
ميباشد – پرهيز مي كنند. آنها از مسأله شيعه و سني به عنوان يكي از
اهرمهاي تفرقه افكني، استفاده ميكنند. امام خميني (ره) با تيزبيني و
هوشياري منحصر بفرد خويش، از سالها پيش متوجه اين خطر در جهان اسلام بوده و
با تشخيص به موقع خود، هشدارهاي لازم را به مسلمانان اعلام ميكردند.
ايشان حتي سالها قبل از پيروزي انقلاب و در سخنراني خويش در مسجد اعظم قم
به تاريخ 18 شهريور 1343 به اين موضوع اشاره كرده و فرمودند: «دولتهاي
استعمار طلب، دولتهايي كه ميخواهند ذخاير مسلمين را ببرند، با وسيلههاي
مختلف با نيرنگهاي متعدد، دول اسلامي را اغفال ميكنند. گاهي به اسم شيعه
وسنّي اختلاف ايجاد ميكنند. ... تبليغاتي ميكنند كه طوايف مسلمين به جان
هم بيفتند و با هم اختلاف شيعه و سنّي پيدا كنند. ... دستهاي ناپاكي كه بين
شيعه و سنّي در اين ممالك اختلاف مي اندازند، اينها نه شيعه هستند و نه
سنّي هستند. اينها دستهاي ايادي استعمار هستند.1» حضرت امام خميني(ره)
پس از پيروزي انقلاب نيز مكرّر در فرمايشات و پيامهاي خويش به اين توطئه
اشاره فرموده و آنها را محكوم كرده است. فقط يكي دو مورد آن را ذكر
ميكنيم. ايشان در پيامي به ملّت ايران در تاريخ 6 شهريور 1358 فرمودند:
«از جمله خيانتهايي كه بدخواهان به اسلام مرتكب شدهاند، ايجاد اختلاف بين
برادران سنّي و شيعه است.2» همچنين در پيام به مسلمانان در آستانه حج
سال 1360 فرمودند: «صرح اختلاف بين مذاهب اسلامي از جناياتي است كه به دست
قدرتمندان كه از اختلاف بين مسلمانان سود مي برند و عمال از خدا بيخبر
آنان... ريخته شده و هر روز بر آن دامن ميزنند.3» پيروزي انقلاب
اسلامي، اين دستاورد جهاني و عظيم را براي جامعه اسلامي جهان داشته است كه
بتواند با اختلاف افكني دشمنان در بين مذاهب اسلامي مقابه كرده و متقابلا
زمينههاي عملي هر چه بيشتر اين همبستگي و وحدت را فراهم نمايد. در اين
مورد امام خميني (ره) در يكي از سخنرانيهاي خويش در سال 1361 چنين فرمودند:
«همان طور كه به تكرار گفتهام، يكي از بركات اين انقلاب و پيروزي ما اين
است كه با آقايان علما و خصوصاً برادران اهل سنّت كه قبلا خدمتشان
نميرسيديم ، ملاقات ميكنيم و من اميدوارم كه اين مسأله ادامه پيدا كند و
وحدت كلمه براي هميشه برقرار باشد.4» امام خميني(ره) درست يك روز پس از
پيروزي انقلاب اسلامي يعني در تاريخ 23 بهمن 1357 در پيام خويش خطاب به
ملّت ايران، علي رغم آن همه مشكلات و حوادث مهم انقلاب ، مسأله جلوگيري از
اختلاف مذهبي و برقراري وحدت بين مسلمانان را مورد توجه خويش قرار داده و
فرمودند: «ما با مسلمين اهل تسنّن يكي هستيم واحد هستيم كه مسلمان و برادر
هستيم. اگر كسي كلامي بگويد كه باعث تفرقه بين ما مسلمانها بشود، بدانيد كه
يا جاهل هستند يا از كساني هستند كه ميخواهند بين مسلمانان اختلاف
بيندازند.5» همچنين در جايي ديگر فرمودند: «من تأكيد مي كنم كه اسلام
تنها پناهگاه همه ماست و در زير پرچم پرافتخار آن، همه گروهها به حقوق خود
ميرسند. عوامل اجانب كه منافع خود را در خطر ميبينند، براي تحريك برادران
اهل سنّت، قضيه شيعه و سنّي را طرح كرده و ميخواهند با شيطنت اختلاف
ايجاد كنند. در جمهوري اسلامي، شيعه و سنّي در كنار هم و با هم برادرند و
در حقوق مساوي هستند و هر كس خلاف آن را تبليغ كند، دشمن ايران و اسلام است
و برادران اهل سنّت بايد اين تبليغات ضد اسلامي را در نطفه خفه كنند.6» تأكيد
رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران بر وحدت شيعه وسنّي، برادران اهل سنّت را
كه قشر عظيم و گسترده اي از جهان اسلام را تشكيل مي دهند، در سراسر جهان
علاقهمند به اين انقلاب نموده و اين باور را در آنها به وجود آورده كه
اوّلا انقلاب اسلامي ايران اختصاص به شيعيان ندارد. ثانياً مصلحت مسلمانان
جهان در اين است كه از هرگونه دامن زدن به اختلافات مذهبي، خودداري نموده و
در جهت ايجاد و گسترش وحدت امت اسلامي تلاش كنند. سيّد اسعد گيلاني
امير جماعت اسلامي لاهور پاكستان كه سنّي مذهب ميباشد، پس از چند سفر به
ايران و آشنايي با اوضاع واقعي ايرانريال نظريه شيعي بودن انقلاب را رد
كرده و ميگويد: «من بعد از تحقيق و مشاهده، از روي تعهد ديني اعتراف مي
كنم كه اين انقلاب اسلامي است و كمك و ياري رساندن به آن وظيفه ايماني همه
ماست.» وي كه در يكي از كنفرانسهاي ايران حضور داشته، با اشاره به آن
مينويسد: «در كنفرانس، وحدت عجيبي به چشم ميخورد و شيعيان به امامت
برادران اهل سنّت و سنّيها به امامت شيعيان اقامه جماعت ميكردند.
اختلافات فرعي و جنبي در فضاي مقدس و سرشار از معنويت يكرنگي حل شده بود.
نه تنها در كنفرانس، كه در تمام ايران وضع چنين بود و شگفتي ما را بر
ميانگيخت. درست مثل صدر اسلام، مسؤولين مملكتي اهل علم و دين بودند و نماز
جمعه تهران را رئيس جمهوري اقامه ميكرد.7» به بركت انقلاب اسلامي
ايران و هدايت خردمندانۀ رهبر كبير آن، ايجاد وحدت بين پيروان مذاهب اسلامي
به عنوان يكي از اهداف جدّي نظام مورد توجه قرار گرفته است. اين دستاورد
جهاني انقلاب، ناشي از سياستهاي اصولي جمهوري اسلامي ايران است. اين ساست،
هم در حوزۀ انديشه و هم در حوزۀ عمل، تجلي و بروز يافته است. به همين جهت،
موجب باور و اعتقاد مسلمانان سنّي و شيعه جهان شده و تا حدودي توانسته است،
عملا وحدت امت اسلامي را شكل بدهد. در حوزۀ انديشه، علاوه بر
موضعگيريهاي صريح حضرت امام(ره) – چه قبل و چه بعد ازپيروزي انقلاب اسلامي
– مبني بر خودداري از اختلافات مذهبي و ايجاد وحدت اسلامي بين پيروان فرق
مختلف اسلام، اين سياست به صورت اصولي در منشور نظام جمهوري اسلامي ايران،
يعني قانون اساسي نيز مورد توجه قرار گرفته است. وحدت امت اسلام كه ريشه در
قرآن كريم و سنّت پيامبر گرامي اسلام(ص) دارد، به عنوان يكي از
استراتژيكترين و حياتيترين اصول سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در اصول
11 و 12 قانون اساسي تجلي يافته است. در اصل 11 آمده است: «به حكم آيه
كريمه اِنَّ ¬هذِهِ اُمَّتُكُمْ اُمَّةً واحِدَةً وَ اَنا رَبُّكُمْ
فَاعْبُدُونِ» همه مسلمانان يك امتاند و دولت جمهوري اسلامي ايران موظف
است سياست كلي خود را بر پايه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامي قرار دهد و كوشش
پيگير به عمل آورد تا وحدت سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهان اسلام را تحقق
بخشد». قانون اساسي همچنين احترام به مذاهب ديگر اسلامي را مورد عنايت
قرار داده و اصل دوازدهم آن چنين مقرر ميدارد: «دين رسمي ايران، اسلام و
مذهب جعفري اثني عشري است و اين اصل الي الابد غير قابل تغيير است و مذاهب
ديگر اسلامي اعم از حنفي، شافعي، مالكي، حنبلي و زيدي داراي احترام مي
باشند و پيروان اين مذاهب در انجام مراسم مذهبي، طبق فقه خودشان آزادند و
در تعليم و تربيت ديني و احوال شخصيه (ازدواج، طلاق، ارث و وصيت) و دعاوي
مربوط به آن در دادگاهها رسميت دارند و در هر منطقهاي كه پيروان هر يك از
اين مذاهب اكثريت داشته باشند، مقررات محلي در حدود اختيارات شوراها بر طبق
آن مذهب خواهد بود، با حفظ حقوق پيروان ساير مذاهب». رهبر معظّم انقلاب
حضرت آيت اللّه خامنهاي نيز مكرّر به مسأله وحدت شيعه و سنّي و جلوگيري
از اختلافات مذهبي اشاره فرموده است. ايشان در يكي از سخنرانيهاي خويش با
اشاره به لزوم توجه بيشتر به نقاط اشتراك شيعه وسنّي فرمودند: «مقصود ما از
وحدت مسلمانان چيست؟ آيا مقصود اين است كه مسلمانان از مذهب خود دست
بردارند و به مذهب ديگري اعتقاد پيدا كنند و عمل نمايند؟ نه، مقصود اين
نيست ... بحث ما اين است كه ميخواهيم به همه مسلمانان از شيعه و سنّي
بگوييم و تذكر بدهيم كه شما يك نقاط مشترك و يك نقاط اختلاف و افتراق داريد
... آن نقاط اشتراك بيش از نقاط افتراق است. يعني همۀ مسلمين بهخداي واحد و
قبله واحد و پيامبر واحد و احكام و نماز و روزه و زكات و حج اعتقاد دارند
... هم اكنون بيش از يك ميليارد نفر مسلمان در نقاط مختلف عالم زندگي مي
كنند كه نقطۀ تراكم آنها، همين منطقۀ بين شرق و غرب است كه از لحاظ
استراتژيكي و موقعيت جغرافياي و وضعيت اقليمي و آب و هوايي، حساس ترين
مناطق عالم دست اينهاست ... ما ميگوييم اي مسلمانان عالم در هر جاي دنيا
كه هستيد اگر با هم دشمني نكنيد، عليه هم مبارزه و جنگ نكنيد و دشمنان و
دوستانتان را بشناسيد، وضع زندگي شما با آنچه كه امروز است، تفاوت خواهد
كرد.4... لذا يكي از پيامهاي عمدۀ انقلاب ما، وحدت مسلمين است. ما در همه
جاي دنياي اسلام، اين حرف را ميزنيم.10» در حوزۀ عمل هم، جمهوري اسلامي
ايران در تمامي صحنهها وحدت شيعه و سنّي را عملا به نمايش گذاشته و دست
به اقدامات گوناگوني زده است. تشكيل مجمع «التقريب بين المذاهب الاسلاميه»
توسط مقام معظّم رهبري در سال 1369 با هدف ايجاد نزديكي بين فرق اسلامي، از
جمله اين موارد ميباشد. مجمع مذكور در طي اين مدّت تلاش زيادي در جهت
نزديك نمودن افكار شيعه و سنّي و تمركز بخشي به نقاط اشتراك آنها كرده است.
همچنين اعلام 12 تا 17 ربيع الاول توسظ جمهوري اسلامي ايران، به عنوان
هفتۀ وحدت، نقش مهمّي در ايجاد وحدت اسلامي داشته است. در حالي كه اهل سنّت
12 ربيع الاول و شيعيان 17 ربيع الاول را تاريخ ولادت پيامبر اكرم(ص)
دانسته و جداگانه به برگزاري مراسم اين روز بزرگ و تجليل از آن ميپرداختند
و خود شايد يك عامل اختلافي هم محسوب ميشد، اينك به جهت نامگذاري هفته
وحدت مابين اين دو تاريخ از سوي جمهوري اسلامي ايران، نه تنها اين عاملِ
اختلاف، خود به عامل وحدت تبديك شده، بلكه فرصت مناسبي ايجاد كرده است تا
همه ساله به مدّت يك هفته، انديشمندان و پيروان اين دو مذهب در كنار يكديگر
جمع شده و با تكيه بر نقاط اشتراك خويش به بحث و بررسي پرداخته و بر وسعت
دامنۀ وحدت اسلامي بيفزايند.پی نوشت : 1. در جستجوي راه از كلام امام، دفتر پانزدهم، صفحه 101. 2.همان، صفحه 107. 3. همان، صفحه 126. 4. همان، صفحه 129. 5. همان، صفحه 103. 6. دفتر سياسي سازمان عقيدتي سياسي نيروي انتظامي، نشريه داخلي نگرشي بر تحوّلات سياسي، شماره 79، صفحه 14. 7.معاونت فرهنگي سازمان تبليغات اسلامي، انقلاب اسلامي در چشم انداز ديگران، صفحه 20. 8. آيه 92 سوره انبياء: اين است امت شما كه امتي يگانه است و منم پروردگار شما، پس مرا بپرستيد. 9. حديث ولايت (مجموعه رهنمودهاي مقام معظّم رهبري)، جلد 2، صفحه 207. 10. همان، صفحه 211. انقلاب ايران را عزیز کرد از
ديگر دستاوردهاي جهاني انقلاب اسلامي ايران، قدرت و عزّت يافتن ايران در
سطح جهان ميباشد. بر هيچ صاحب نظر سياسي پوشيده نيست كه تا قبل از پيروزي
انقلاب اسلامي، كشور ايران نه تنها در سطح جهاني و در بين كشورها و قدرتهاي
جهاني نقش و قدرت تعيين كنندهاي نداشت و در معادلات سياسي و
تصميمگيريهاي جهاني به بازي گرفته نميشد، بلكه به علت وابستگي و تبعيت از
ابرقدرت غرب و ايفاء نقش ژاندارمي در منطقه براي آمريكا، بين مسلمانان
جهان و نهضتهاي اسلامي و آزاديبخش نيز منفور و مطرود بود. رژيم ايران به
عنوان حكومتي دين ستيز و مخالف اسلام و نوكر آمريكا و حامي اسراييل در ميان
مسمانان شهرت داشت. به بركت پيروزي انقلاب اسلامي، كشور ايران به قدرت و
عزّت بالا و چشمگيري دست يافت. اين عزّت و اقتدار جهاني از دو ديدگاه قابل
بررسي و تأمل است. در ديدگاه اوّل و با نگرش از منظر قدرتهاي استكباري و
كشورهاي مخالف انقلاب اسلامي ايران، كشور ايران از كشوري ضعيف و بيتأثير
در معادلات جهاني، به قدرتي تأثيرگذار در مناسبات و روابط بينالملل و نيز
تصميمگيريهاي جهاني و منطقهاي مبدل گشت. به تعبير رهبر معظّم انقلات:
«ملّت ايران در هر قضيه مهم جهاني كه با آن به طور جدّي مخالف باشد، آن
مسأله پيش نميرود و متوقف ميشود. امروز اين ملّت در مسائل مهم جهاني
داراي يك رأي مهم است و جلوه ملّت ايران بتدريج چشمها را متوجه به خود
ميكند.1» نمونۀ بارز اين تأثيرگذاري در تصميمگيريهاي جهاني را
ميتوان در قضيۀ فلسطين و سازش ننگين حكام وابستۀ برخي گشورهاي عربي با
رژيم صهيونيستي و استكبار غرب بوضوح مشاهده نمود. مخالفت ايران انقلابي با
اين سازش خيانت آميز به حقوق مردم مسلمان فلسطين ، موجب شكست اين سازش
ننگين شده است. با نگاه از اين منظر به انقلاب اسلامي، كشور ايران به علت
به زانو در آوردن ابرقدرتها، تحقير آنان در سطح هان، بر هم زدن نظام دوقطبي
جهان، سرنگون كردن رژيم تا دندان مسلح پهلوي و متكي به حمايت گسترده
آمريكا و غرب، تأثيرگذاري گسترده بر نهضتها و حركتهاي آزاديبخش و برانگيختن
هر چه بيشتر آنها و بيداري مردمي بر عليه استكبار جهاني، موجب شده است كه
ابرقدرتهاي شرق و غرب و مخصوصاً استكبار غرب، پي به واقعيت اقتدار و عظمت
ايران پس از انقلاب برده و اين حقيقت را بپذيرند كه ايران اسلامي، قدرتي
تعيين كننده و با نفوذ در جهان امروزي است، امري كه رخ داده و
اجتنابناپذير است و با جنجال و شعار و تهديد و ارعاب، قابل انكار و چشم
پوشي نيست. البته ترس استكبار غرب از ايران اسلامي و نسبت دادن هر حركت
ضد آمريكايي در سراسر جهان به انقلاب اسلامي ايران و يا طرفداران آن و نيز
اقدام به انواع توطئهها براي مقابله با جمهوري اسلامي ايران از يك طف و از
طرف ديگر التماس براي مذاكره و برقراري رابطه با جمهوري اسلامي ايران و
نيز طرح مباحث و اخبار مربوط به ايران در طول ساليان متوالي از انقلاب
تاكنون (مخصوصاً دهۀ اوّل انقلاب) در صدر اخبار مطبوعات و رسانههاي جهاني،
خود حاكي از پذيرش اين واقعيت يعني اقتدار و عظمت ايران اسلامي در سطح
دنيا از سوي استكبار جهاني ميباشد. در ديدگاه دوم و با نگرش از منظر
مسلمانان و مستضعفان جهان و نيز نهضتها و حركتهاي آزاديبخش، كشور ايران از
دولتي ضعيف و وابسته به آمريكا به دولتي عزيز و مستقل و مقتدر در سطح جهان
مبدّل گشته است. حمايت اصولي ايران از مبارزات مردم مسلمان و محروم سراسر
جهان در برابر قدرتهاي زورگو و دولتهاي استثمارگر احياء مجدّد عظمت و شكوه
اسلام پس از قرنها، اقتدار يافتن مردم مسلمان و مبارز و نيز نهضتهاي
اسلامي، علاقهمندي مردم مسلمان و آزادۀ سراسر دنيا به رهبري پيامبرگونۀ
امام خميني(ره) از جمله عواملي هستند كه موجب شدهاند، ايران اسلامي، پس از
انقلاب به كشوري مقتدر و عزيز در بين مسلمانان جهان شناخته شود. چه
عظمتي از اين بالاتر براي ايران اسلامي در جهان كه رهبر كبير و بنيانگذار
آن ميفرمايند: «من با اطمينان ميگويم، اسلام ابرقدرتها را به خاك مذلّت
مينشاند. اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را يكي پس از ديگري
برطرف و سنگرهاي كليدي جهان را فتح خواهد كرد.2» حضرت امام در وصيت نامه
سياسي – الهي خويش، قدرت و عزّت يابي ايران در جهان را چنيني تبيين
ميفرمايند: «كدام افتخاري بالاتر و والاتر از اين كه آمريكا با همه
ادعاهايش و همۀ ساز و برگهاي جنگيش و آن همه دولتهاي سرسپردهاش و به دست
داشتن ثروتهاي بيپايان ملّتهاي مظلوم عقب افتاده و در دست داشتن تمام
رسانههاي گروهي در مقابل ملّت غيور ايران و كشور حضرت بقيّة اللّه ارواحنا
لمقدمه الفداء آن چنان وامانده و رسوا شده است كه نميداند به كه متوسل
شود و رو به هر كس ميكند جواب رد ميشنود، و اين نيست جز به مددهاي غيبي
حضرت باري تعالي جلت عظمته كه ملّتها را بويژه ملّت ايران اسلامي را بيدار
نموده و از ظلمات ستمشاهي به نور اسلام هدايت نمود.3» رهبر معظّم انقلاب
نيز در اين مورد ميفرمايند: «ايران اسلامي، ايران امام، ايران انقلاب،
مركز و محور حركت عظيم جهاني مسلمانان است و به همين نسبت محور دشمنيهاست
... نشان ميدهد كه ما قدرتمنديم و عليه منافع استكبار و منافع دزدان و
غارتگران همچنان تهديد بزرگي به شمار ميرويم.4» همين اقتدار و عزّت
ايران اسلامي است كه موجب شده است ريگان رئيس جمهور اسبق آمريكا اعتراف
كند: «به دليل اهميّت استراتژيك ايران و نفوذ اين كشور در جهان اسلام است
كه ما در صدد كاوش براي يك رابطه بهتر بين كشورهاي خود برآمديم ...انقلاب
ايران يك واقعيت تاريخي است.5» مشاور امنيت ملي ريگان نيز به همين ترتيب
اعتراف به قدرت ايران اسلامي نموده و گفته است: «انقلاب اسلامي يك حقيقت
تاريخي است و بايد يك ايران مستقل و از نظر اقتصادي و نظامي با ثبات را
باور داشت.6» براي اين كه با اقتدار و عزّت و عظمت ايران در جهان از
زبان رهبران، رؤساي جمهور و شخصيتهاي سياسي و مهم جهان و نيز مطبوعات و
رسانهها بيشتر آشنا شويم، اشارهاي هم به برخي از اين اظهارنظرها نموده و
با ذكر ريشههاي اين عظمت و اقتدار، اين بحث را خاتمه ميدهيم. گورباچف
رهبر پيشين شوروي سابق: «آيت اللّه خميني توانست اثري بزرگ در تاريخ نوين
جهان بگذارد.7» فيدل كاسترو رهبر انقلابي كوبا: «پس از فروپاشي شوروي
سابق به صحّت توصيههاي آيت اللّه خميني به گورباچف پي بردم و معتقدم مدل
قرآني رهبر فقيد ايران بايد به جاي مدلهاي غربي در دستور كار برنامههاي
جهاني قرار گيرد.8... آنچه در ايران رخ داده است يك انقلاب واقعي و مردمي
بود. اين انقلاب داراي نيروي عظيمي نيز هست و لازم است كه ما همبستگي و
حمايت خود را با آن اعلام كنيم.9» نلسون ماندلا رئيس جمهور سابق آفريقاي
جنوبي: «امام خميني نه تنها رهبري بزرگ براي ايران بود، بلكه رهبري براي
تمامي نهضتهاي آزاديبخش جهان به شمار ميرفت... اين افتخار بزرگي بود كه
توانستم براي دومين بار در كنار مرقد امام خميني حاضر شوم و به ايشان اداي
احترام كنم.10» حافظ اسد رئيس جمهور فقيد سوريه: «انقلاب اسلامي ايران
روابط خارجي خود را با امپرياليستها قطع كرد و پايگاههاي نظامي بيگانگان را
از ميان برداشت و راه سرافرازي را در پيش گرفت. رژيم اشغالگر قدس آن چنان
از انقلاب اسلامي به وحشت افتاد كه بارها از ارباب خود آمريكا گله كرد كه
چرا نميتواند جلو نفوذ و تأثير انقلاب اسلامي ايران را كه منجر به پيروزي
فلسطين خواهد شد، بگيرد.11» معمر قذافي رهبر ليبي: «انقلاب اسلامي ايران
يك انقلاب مردمي و مترقي در جهان نوين است و تمام مسلمانان جهان اميدهاي
بسياري بدان بستهاند. انقلاب اسلامي ايران چهرۀ حقيقي اسلام را به همه
جهانيان عرضه كرد.12» احمد بن بلا اوّلين رئيس جمهور الجزاير پس از استقلال
آن كشور، با اشاره به قدرت الهي انقلاب اسلامي و وحشت دنياي استكباري از
نفوذ گستردۀ آن ميگويد: «بيجهت نيست كه اين انقلاب وحشتي در دل دولتهايي
كه نفت ما را ميبردند، ايجاد كرده است.13» ژوليوس نايرره رئيس جمهور
تانزانيا: «انقلاب ايران معادلات جهاني را بر هم زده است ... انقلاب اسلامي
ايران از مردميترين و اصيلترين انقلابهاي جهان است. ما براي اين انقلاب
احترام و ارزش فراواني قائل هستيم. ايران، هم نيرومند است و هم
غيرمتعهدترين كشور جهان است.14» حبيب شطّي دبير كلّ سابق كنفرانس اسلامي:
«انقلاب اسلامي يكي از حوادث مهم اين قرن است و به همه نشان داد كه اسلام
چقدر قدرتمند است. انقلاب ايران توانسته است يكي از نيرومندترين رژيمهاي
سلطنتي را سرنگون كند.15» محمد مهدي شمس الدين نائب رئيس مجلس اعلاي شيعيان
لبنان : «انقلاب اسلامي ايران معجزۀ قرن بود و درس بزرگي به ما داد كه
عبارت از اين است كه با وحدت كلمه همه كاري را ميتوان كرد.16» عبدالحليم
خدام وزير امور خارجه سوريه: «انقلاب ايران از لحاظ تاريخي نه فقط براي
ايران، بلكه براي سراسر منطقه و جهان، انقلاب عظيمي است.17» سرتاج عزيز
وزير امور خارجه پاكستان: «انقلاب اسلامي حضرت امام خميني تحوّلي مهم نه
تنها براي ايران، بلكه در تاريخ جهان بود.18» عبدالحميد اجل سفير الجزاير
در ايران: «الجزاير به انقلاب ايران مباهات ميكند.19» خبرگزاري آسوشيتد
پرس مورخ 14/3/1368: «آيت اللّه خميني يك شاه را سرنگون كرد، يك ابرقدرت را
مبهوت نمود و با پيام وحدت و قدرت اسلامي خود، جهان را تكان داد.20»
روزنامه اينديپندنت چاپ لندن مورخ 15/3/1368: «بندرت اتفاق ميافتد كه يك
مرد به تنهايي بتواند مسير تاريخ را عوض كند، اما اين درست همان كاري بود
كه آيت آللّه خميني از عهدۀ آن برآمد.21» راديو لندن: «او (امام خميني)
انقلابي را رهبري كرد كه جهان را لرزاند.22»پی نوشت : 1. خطبه نماز جمعه مورخ 20/11/1374. 2. فرياد برائت ( پيام امام به حجاج بيت اللّه الحرام) صفحه 13. 3. وصيت نامه امام خميني(ره) صفحه 8. 4. حديث ولايت (مجموعه رهنمودهاي مقام معظّم رهبري)، جلد 7، صفحه 131. 5. دفتر سياسي سازمان عقيدتي سياسي ژاندارمري جمهوري اسلامي ايران، بركات سبز، صفحه 63. 6. همان. 7.ويژه نامه روزنامه جمهوري اسلامي ، مورخ 10/7/1378. 8.دفتر سياسي سازمان عقيدتي سياسي نيروي انتظامي، نشريه داخلي نگرشي بر تحوّلات سياسي، شماره 66 و 67، صفحه 40. 9. معاونت فرهنگي سازمان تبليغات اسلامي، انقلاب اسلامي ايران در چشم انداز ديگران، صفحه 110. 10. فتحي شقاقي، انتفاضه و طرح اسلامي معاصر، صفحه 3. 11. معاونت فرهنگي سازمان تبليغات اسلامي، انقلاب اسلامي ايران در چشم انداز ديگران، صفحه 101. 12.همان، صفحه 104. 13. همان، صفحه 99. 14. همان، صفحه 109. 15. همان، صفحه 107. 16. همان، صفحه 108. 17. همان، صفحه 102. 18. ضميمه روزنامه اطلاعات، مورخ 29/3/1378. 19. معاونت فرهنگي سازمان تبليغات اسلامي ، انقلاب اسلامي ايران در چشم انداز ديگران، صفحه 100. 20. موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره) بازتاب رحلت بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، صفحه 95. 21. همان، صفحه 90. 22. ويژه نامه روزنامه جمهوري اسلامي، مورخ 10/7/1378 گسترش مخابرات، تلفن و پُست پس
از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تحولات چشمگیری در شبکه مخابراتی کشور در
زمینههای تلفن ثابت، تلفن همراه، کانالهای مخابراتی، ارتباطات مخابراتی
بینالمللی صورت گرفته است. راهاندازی شبکههای اطلاعرسانی و اتصال
به بزرگراههای اطلاعاتی از جمله اینترنت، عرضه خدمات نو مخابراتی به
مشترکین، راهاندازی شبکه ویدئو ٱ کنفرانس، بهرهگیری از پیشرفتهترین
امکانات فناوری مخابرات از جمله ISDN (شبکه یکپارچه دیجیتال کشور)، TMN
(شبکه مدیریت)، IN (شبکه هوشمند)، ATM (شبکه مد غیرهمزمان سویچ سریع)،
سیستمهای SDH که عامل گسترش ظریف شبکه است و ارائه دیگر خدمات مخابراتی،
به همراه تأسیس و توسعة چند کارخانه تولیدکنندة تجهیزات مخابراتی و مراکز
تحقیقاتی تحولات عظیم و چشمگیری است که در حوزه مخابرات کشور به وجود آمده
است. ١ بعد از پیروزی انقلاب، علیرغم آغاز جنگ تحمیلی عراق بر ایران
که مانع از توسعه فراگیری شبکه مخابرات کشور شد، با این وجود از سال 1357
تا 1363 یعنی در همان سال اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تعداد 351000
شماره تلفن در کشور دایر شد. 1363 روستا به شبکه ارتباطی کشور پیوست. 101
شهر امکان ارتباط بین شهری یافتند. اولین طرح آزمایش کابل نوری در مرکز
تحقیقات مخابرات عملی شده و در سال 1364 کارخانه کابلهای مخابراتی شهید
قندی یزد تأسیس شد و در سال 1368 به بهره برداری رسید. در سال 1367 اولین
کابل هم محور بین شهری از تهران به اصفهان متصل شد. در سال 1368 اولین مرکز
سوییچینگ دیجیتال دانشگاه تهران به بهرهبرداری رسید و در همین سال اولین
خط کابل نوری بین شهری بین تهران تا کرج آغاز گردید. به دنبال این
تحولات در سال 1370 بهرهبرداری از اولین موجگیر ماهوارهای اینمارست شروع
شد. در سال 1371 موافقت اصولی برای ایجاد دانشکده علمی و کاربردی مخابرات
که با انقلاب فرهنگی در سایر دانشگاهها ادغام شده بود، مجدداً اخذ گردید.
در سال 1372 بهرهبرداری از اولین موجگیرهای وی ست (VSAT) توسط شرکت
مخابرات ایران صورت گرفت. بهرهبرداری از مرکز SC دیجیتال در 8 شهر کشور و
بهرهبرداری از مجتمع مخابراتی انقلاب اسلامی به عنوان دومین مرکز مخابراتی
ایران در تهران در همین سال آغاز شد. تحولات مهم در سال 1373 عبارت
بودند از توسعه شبکه تلفن تهران به 000/945/1 شماره منصوبه و ایجاد شبکه
تلفن همراه در سال 1375 و گسترش شبکه تلفن همراه در سطح 35 شهر و طراحی یک
میلیون شماره تلفن همراه، همچنین اتصال 90 شهر کشور به شبکه ارتباطات
دادهها (دیتا) و توسعه شبکه وی ست به میزان 70 درصد انجام گرفت. با
مراجعه به آمار فوق روشن میشود که جمهوری اسلامی ایران با توجه به اهمیت
ارتباطات مخابراتی در ابعاد مختلف زندگی بشر، تلاش فراوانی در زمینه توسعه و
تجهیز شبکه مخابراتی به کار برده است. شرکت مخابرات ایران در سالهای اخیر
آخرین دستاوردهای فناوری مخابرات جهان، همچون دستگاههای کلیدزنی رقمی
(سوییچ دیجیتال) کابل نوری، تلفن همراه، شبکههای اطلاع رسانی، خدمات
ماهوارهای و خدمات ویژه تلفن را راهاندازی کرده و به تولید بیش از 80
درصد تجهییزات مورد نیاز اخیر در زمینه توسعه شبکه مخابراتی، رشدی بالغ بر
20 درصد را دارا بوده و بیشترین حجم توسعه را داشته است. در طول
فعالیتهای سالهای پس از انقلاب تا سال 1377 شبکه 850 هزار خطی آنالوگ با
استفاده از جدیدترین فناوری و انتقال، به شبکهای 2/7 میلیون خطی تبدیل شده
و طی این سالها به توسعة قابل توجهی نائل شده است. تعداد نقاط دارای تلفن
خودکار بین شهری به 2287 نقطه و شهرهای دارای ارتباط بینالمللی به 850
نقطه و تعداد تلفنهای دایر نیز به بیش 2/7 میلیون شمار رسیده است. ٢ البته
در پایان سال 1380 تعداد خطوط تلفن ثابت به 10 میلیون و 800 هزار شماره و
تعداد خطوط تلفن همراه نیز از مرز 2 میلیون شماره گذشت. ٣پی نوشت : ١ - ارتباطات در انقلاب اسلامی ، ص ٧ ٢ - همان ، ص ٥٤ ٣ - روزنامه ی جمهوری اسلامی ، ش ٦٦٠٦ ، ص ٢ احیاء شأن و منزلت معنوی زنان و دختران یکی
از دستاوردهای ارزشمند انقلاب اسلامی ایران، احیاء شأن و منزلت معنوی زنان
و دختران است. قبل از انقلاب اسلامی و در دوران رژیم منفور پهلوی، زنان و
دختران این مرز و بوم از شأن و منزلت شایستهای برخوردار نبودند. اساس
انحرافات و مفاسد رژیم پهلوی در قلمرو مسائل مربوط به آنان، به خاطر دیدگاه
و نگرشی بود که به تقلید و تبعیت کورکورانه از غرب نسبت به زن داشتند و
براساس همین مبنای فکری، سیاستهای رژیم نسبت به مسائل مرتبط با زنان شکل
میگرفت. نگرش رژیم پهلوی به زنان و دختران، نگرشی مادی، منفعتطلبانه و
لذتجویانه بود. دلیل بر این ادعا نیز سیاست استفاده ابزرای رژیم پهلوی از
زن و نیز وسیله قرار دادن او برای شهوترانی مردان عیاش میباشد. بر طبق آن
تلقی، زن ابزار محسوب می شد. زن وسیلهای برای ارضاء هواهای نفسانی و
شهوانی مردان هوسباز و خوشگذران بود. زن وسیلهای برای کسب پول و ثروت
بیشتر تلقی میشد. در واقع عملاً زن موجودی درجة دوم و فرعی و صرفاً برای
مرد بود. بدیهی است براساس چنین نگرشی، دیگر شأن و منزلت و حرمتی برای زنان
و دختران باقی نمیماند. ارتشبد سابق حسین فردوست محرم اسرار دربار و
دوست صمیمی شاه، در این مورد چنین میگوید: «در دوران محمدرضا دعوت از زنان
زیبا به مجالس میهمانی مرسوم بود و در محافل دیپلماتیک تهران، همیشه زنان
زیبا و لوند در رأس لیست مدعوین سفارتخانهها و میهمانیهای سفرا جا داشت
تا سبب جلب دولتمردان ایرانی شود. اشرف که میخواست از پول سازمان برنامه و
بودجه حداکثر استفاده را بکند، با یک زن زیبا به نام آذر طرح دوستی ریخت
که شوهرش در سازمان برنامه کارمند جوان و عادی بود. آذر در عین جوانی و
زیبایی، دکتر دندانپزشک بود. در یک مهمانی که اشرف در هتل دربند تشکیل
داده بود، من نیز دعوت شده بودم. زمانی که میهمانان مشغول صرف مشروب بودند،
اشرف من و آذر و ابتهاج (رئیس سازمان برنامه) را به یک اتاق برد و در حضور
آذر و ابتهاج به من گفت زن به این زیبایی دیده بودی؟ گفتم نه. گفت حالا
این ابتهاج برای این زن ناز میکند. نظرم این است که ترتیب وصلتشان را
بدهم. گفتم ابتهاج زن دارد. گفت آن که هیچ! گفتم آذر هم شوهر دارد. گفت این
هم هیچ! زن ابتهاج و شوهر آذر در سال جزء مدعوین بودند، سپس اشرف به
ابتهاج گفت حال شما دو نفر را تنها میگذارم که ترتیب کار را بدهید! اشرف و
من از اتاق خارج شدیم و آن دو نفر ماندند. بعداً ابتهاج مرتب به خانه
آذر میرفت و روابط جنسی شدید داشتند. ابتهاج ساعاتی به خانه آذر میرفت که
میدانست شوهرش در سازمان برنامه کار دارد. یکی از این روزها که ابتهاج به
خانه آذر آمده بود، بدون اینکه ابتهاج بفهمد، آذر به شوهرش تلفن میکند که
زود به خانه بیا کار دارم. شوهر سریع خود را به منزل میرساند. در این
فاصله آذر در تختخوابش روابط را با ابتهاج شروع میکند. شوهر وارد اتاق
خواب میشود و صحنه را میبیند. ابتهاج به شوهر میتوپد که تو کارمند قاچاق
هستی و در این موقع چرا به منزلت آمدهای! این صحنه سبب می شود که شوهر،
آذر را طلاق بدهد و ابتهاج مجبور میشود با او ازدواج کند. تردیدی نیست که
طراح اصلی نقشة حضور بیموقع شوهر آذر، اشرف بوده است. اما آذر به ابتهاج
اکتفا نکرد(١). » این جریان به عنوان قطرهای کوچک در برابر دریایی از
مصادیق و موارد مشابه که در رژیم پهلوی وجود داشت به خوبی دیدگاه غلط و
اهانتآمیز افراد آن رژیم را نسبت به جنس مؤنث بیان میکند و نشان میدهد
که رژیم پهلوی برای زنان و دختران شأن و منزل انسانی و معنوی قائل نبوده
است. حضرت امام خمینی(ره) از همان دوران مبارزه و قبل از پیروزی انقلاب
اسلامی به افشاگری این رفار اهانتآمیز پرداخته و با این فرهنگ فاسد مخالفت
میکردند. ایشان در شهریور ماه سال 1357 در مصاحبهای با تلویزیون فرانسه
میفرمایند: «این شاه است که به حسب نقل در مصاحبه با مخبر ایتالیایی
گفته است درک من از زن آن است که او باید زیبا و فریبا باشد. این شاه است
که زنها را به فساد میکشاند(٢). » حال تلقی شاه را از زن که معتقد است
زن باید زیبا و فریبا باشد، مقایسه کنید با نگرش حضرت امام خمینی(ره) نسبت
به زن که در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی فرمودند: اسلام زنها
را از آن چیزهایی که در جاهلیت بوده نجات داده است. آن قدر که اسلام به زن
خدمت کرده است، خدا میداند که به مرد خدمت نکرده است. شما نمیدانید که در
جاهلیت زن چه بوده و در اسلام چه شده؟ اسلام میخواهد زن همانطوری که مرد
همه کارهای اساسی را میکند، زن هم بکند اما نه اینکه زن یک چیزی بشود که
آقا دلشان میخواهد که بزک کرده بیاید توی جامعه و با مردم مخلوط بشود، با
جوانها آن طوری مخلوط شود! اسلام میخواهد اینها را جلو بگیرد. اسلام
میخواهد حیثیت و احترام زن را حفظ کند. میخواهد به زن شخصیت بدهد که از
این فعلیت بیرون بیاید. اینها میخواهند زن را بفرشوند و او را از این دست
به آن دست کنند. این را مخالف است اسلام (٣)». همین نگرش حضرت امام خمینی(ره) نسبت به زنان پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز استمرار داشت که به یک مورد آن اشاره میکنیم: «نقش
زن در عالم از ویژگیهای خاصی برخوردار است. صلاح و فساد یک جامعه از صلاح
و فساد زنان در آن جامعه سرچشمه میگیرد. زن یکتا موجودی است که میتواند
از دامن خود افرادی به جامعه تحویل دهد که از برکاتش یک جامعه، بلکه
جامعهها به استقامت و ارزشهای والای انسانی کشیده شوند. میتواند بعکس آن
باشد(٤) ... عنایتی که اسلام به زنان دارد، بیشتر از عنایتی است که به
مردان دارد. در این نهضت زنان حق بیشتری از مردان دارند. زنان، مردان شجاع
را در دامان خود بزرگ میکنند. قرآن کریم انسانساز است و زنان نیز
انسانساز. اگر زنان شجاع و انسانساز از ملتها گرفته شوند، ملتها به
شکست و انحطاط کشیده میشوند. قوانین اسلام همه به صلح زن و مرد است. زن
باید در مقدرات اساسی مملکت دخالت کند(٥). » بدین ترتیب انقلاب شکوهمند
اسلامی ایران به رهبری بزرگمرد تاریخ اسلام حضرت امام خمینی(ره) و با چنین
نگرشی نسبت به زن، توانست طومار نگرش فاسد و منحط رژیم پهلوی نسبت به زن را
درهم پیچیده و افق جدید و روشنی فراروی زنان و دختران عزیز این مملکت قرار
دهد. نگرش جدیدی که براساس آن شأن و منزلت معنوی زن احیاء شده و کرامت
والای انسانی به او بازگردانده شد. نگرشی که طبق آن زن شیء و ابزار نیست،
بلکه زن مبدأ همه سعادتهاست، زن مربی جامعه است. نقش زن در جامعه بالاتر
از نقش مرد است، سعادت و شقاوت کشور بسته به اوست و از دامن او مرد به
معراج میرود. بر زنان و دختران مسلمان و فهیم جامعه است که قدردان این
دستاورد بزرگ و مهم انقلاب اسلامی بوده و به شایستگی از آن حفظ و حراست
نمایند و اجازه ندهند که مجدداً توسط برخی مردان غربزده و شهوتپرست
دستخوش دگرگونی شود. چرا که با کمال تأسف در سالهای اخیر بوی چنین
توطئههایی توسط استکبار جهانی غرب و مزدوران داخلی آنان به مشام میرسد.
آنها سلب شأن و منزلت معنوی زنان و کشاندن آنان به ورطة خفتبار دوران
رژیم پهلوی را در سر میپرورانند. پروتکل کنوانسیون زنان و فشارهای ناشی از
آن در این راستاست. مقابله و ایستادگی در برابر این نقشهها، هر چند بر
عهدة مسؤولان نظام و مردان انقلابی و باغیرت جامعه است، لیکن خود زنان و
دختران مسلمان نیز باید در خنثیکردن این توطئه نقش اصلی و اساسی را ایفا
کرده و از دستاورد بزرگ و ارزشمندی که به برکت انقلاب اسلامی نصیب آنان شده
است پاسداری نمایند.پی نوشت : ١- حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد١، ص ٢٣٧. ٢- در جستجوی راه از کلام امام، دفتر سوم، ص ٢٦. ٣- سخنرانی مورخ ١٨/٨/١٣٥٧ در پاریس به نقل از: در جستجوی راه از کلام امام، دفتر سوم، ص ٢٨. ٤- پیام به مناسبت روز زن در تاریخ ٢٥/١/١٣٦١ به نقل از: صحیفه نور، جلد ١٦، ص ١٢٥. ٥- سخنرانی مورخ ١٥/١٢/١٣٥٧ به نقل قول از: در جستجوی راه از کلام امام، دفتر سوم، ص ٣١. استقلال و ضداستعماری شدن دانشگاهها اهمیت
و نقش دانشگاهها به عنوان عالیترین مراکز آموزش کشور در عرصههای مختلف
سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بر کسی پوشیده نیست. تربیت نخبگان و
اندیشمندان جامعه، تأثیرگذاری بر سایر اقشار و عرصههای اجتماعی، تربیت و
پرورش مدیران و مسؤولان عالیرتبه کشوری که در حوزههای مختلف؛ قدرت سیاسی؛
اقتصادی، فرهنگی، صنعتی را در آینده به دست خواهند گرفت، از جمله کارکردها
و نقش دانشگاهها و مراکز آموزش عالی میباشد. به همین جهت است که حضرت
امام خمینی(ره) در اهمیت دانشگاهها فرمودهاند: «دانشگاهها مبدأ تحولات
است... دانشگاه مرکز سعادت و در مقابل شقاوت یک ملت است. از دانشگاه باید
سرنوشت یک ملت تعیین بشود(١). » نظر به چنین اهمیت والایی برای
دانشگاهها و از آن جا که رژیم منحوس پهلوی، رژیمی وابسته و متکی به غرب
بود و از استقلال سیاسی و فرهنگی برخوردار نبود، لذا تلاش وافری در جهت
وابسته نمودن دانشگاهها به غرب و تأثیرپذیری از سیاستهای غربی مینمود.
این تلاشها نیز متأسفانه به ثمر نشسته وعملاً دانشگاهها، غیرمستقل و
وابسته به غرب بودند. این وابستگی در حوزههای مختلف سیاستگذاری، مدیریت،
آموزش، اندیشه و تفکر و رفتار و کردار دانشجویان به چشم میخورد. نتیجة
وابستگی دانشگاهها به غرب و عدم برخورداری از استقلال، این بود که بخش
عمدهای از نخبگان و اندیشمندان کشور دارای افکار و اندیشهای وابسته و
وامدار به غرب بودند و بر این اساس به تئوریپردازی و اندیشهسازی
میپرداختند. همچنین اداره پستهای کلیدی و مهم جامعه و مدیریت حوزههای
مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به دست افرادی بود که وابستگی فکری و
اندیشهای به غرب داشتند. از سوی دیگر این وابستگی موجب سرایت فرهنگ
غربگرایی و عدم استقلال به سایر حوزههای اجتماعی شده و دامنة بیهویتی و
غربگرایی را گسترش میداد. در حقیقت اگر چه جهتگیری و سیاستگذاری کلی
در دانشگاه، خود تابعی از سیاست عدم استقلال سیاسی و بیگانهپرستی
سیاستمداران کشور بود، با این حال نضج و رشد فرهنگ وابستگی به غرب در
دانشگاهها، متقابلاً موجب تقویت نظام وابستة شاهنشاهی و تحکیم ارکان آن
می"ردید. در واقع نقشی که دانشگاهها در جهت وابسته نمودن کشور به
بیگانگان داشتند، نقشی بود که از سایر اقشار و گروههای اجتماعی به سادگی
برنمیآید. به همین جهت بود که حضرت امام خمینی(ره) میفرمودند: «مردم
بازار نمیتوانند ما را بکشند به دامن شوروی یا آمریکا، مردمی که دهقان
هستند نمیتوانند ما را بکشند به دامن این و آنع مردمی که در کارخانهها
هستند نمیتوانند این کار را بکنند... آن که میتواند ما را وابسته کند و
در دامن آمریکا و شوروی بکشد، دانشگاه است. برای این کار این که همه چیز ما
در دانشگاه است. همت کنید باهم دانشگاه را اصلاح کنیم(٢). » حضرت
امام0ره) نسبت استقلال دانشگاه اهمیت خاصی قائل بودند و از اولین روزهای
پیروزی انقلاب در سخنان خود آن را مورد اشاره و تأکید قرار دادند. از جمله
در سخنرانی مورخ 27 بهمن 1357 خود که تنها پنج روز از پیروزی انقلاب گذشته
بود، با اشاره به ترس رژیم پهلوی از استقلال دانشگاهها فرمودند: «...
اینها دانشگاهها را با هر قدرتی که داشتند عقب نگه میداشتند. نمیگذاشتند
که اساتید ما درست بچههای ما را تعلیم کنند، نمیگذاشتند که بچهها
تعلیماتشان درست بشود. این هم برای این بود که میدیدند که اگر چنانچه
دانشگاه به طور صحیح عمل کند، مستقل باشد، بعد که این جوانها از دانشگاه
بیرون بیایند، ضداستعمار بیرون میآیند. این هم یک نقشهای بود که اینها
کشیده بودند(٣). » همچنین در سخنرانی مورخ 1 اردیبهشت 1359 خود با اشاره
به شدت خطر دانشگاه استعماری، فرمودند: «ما از حصر اقتصادی نمیترسیم، ما
از دانشگاهی میترسیم که جوانهای ما را آن طور تربیت کنند که خدمت غرب
بکنند، ما از دانشگاهی میترسیم که آن طور جوانهای ما را تربیت کنند که
خدمت به کمونیسم کنند(٤). » در جایی دیگر نیز میفرمایند: (٥) «ما با
تخصص مخالف نیستیم، با علم مخالف نیستیم، با نوکری اجانب مخالفیم، ما
میگوییم که تخصصی که ما را به دامن آمریکا بکشد یا انگلستان، یا به دامن
شوروی و چین بکشد، این تخصص مهلک است، نه تخصص سازنده... تخصصی که در خدمت
اجانب است ضررش از همه چیز بالاتر است. علمی که ما را بکشد به طرف آمریکا
یا شوروی، آن علم، علم مضر است. آن علمی است که برای ملتها هلاکت
میآورد... ما میخواهیم یک دانشگاهی داشته باشیم و یک کشوری داشته باشیم
که این وابستگی مغزی را که مقدم بر همه وابستگیهاست و خطرناکتر از همة
وابستگیهاست، نجات بدهد. ما اساتید دانشگاهی را میخواهیم که آن اساتید
بتوانند مغزهای جوانان ما را مستقل بار بیاورند، غربی نباشند، شرقی نباشند،
رو به غرب نایستند، آتاتورک نباشند و تقیزاده هم نباشند. ما میخواهیم یک
دانشگاهی داشته باشیم که بعد از چند سال دیگر تمام حوائج خودمان را،
خودمان تحصیل کنیم(٦). » در عرصه فرهنگی و دینی، مهمترین حوزهای که
رژیم پهلوی تلاش میکرد در دانشگاهها سست و متزلزل کند، اعتقادات و
باورهای دینی بود. رژیم پهلوی سیاست غیردینی کردن دانشگاهها و سست نمودن
اعتقادات و باورهای دینی را در بین اساتید و دانشجویان در دستور کار خود
قرار داده بود. رژیم پهلوی مایل بود اساتید و دانشجویان با پشت پا زدن به
افکار و اندیشة دینی و غیرت و تعصبات مذهبی، مرام لائیک و بیقیدی را پیشه
خود ساخته و دنبالهرو فرهنگ غربی باشند. در این مورد حضرت امام
خمینی(ره) در وصیتنامه خویش میفرمایند: «از امور بسیار بااهمیت و
سرنوشتساز مسأله مراکز تعلیم و تربیت از کودکستانها تا دانشگاهها است...
باید ملت غارت شده بدانند که در نیم قرن اخیر آنچه به ایران و اسلام ضربه
مهلک زده است، قسمت عمدهاش از دانشگاهها بوده است. اگر دانشگاهها و
مراکز تعلیم و تربیت دیگر، با برنامههای اسلامی و ملی در راه منافع کشور
به تعلیم و تهذیب و تربیت کودکان و نوجوانان و جوانان جریان داشتند، هرگز
میهن ما در حلقوم انگستان و پس از آن آمریکا و شوروی فرو نمیرفت و هرگز
قراردادی خانه خراب کن بر ملت محروم غارت زده تحمیل نمی شد و هرگز پای
مستشاران خارجی به ایران باز نمیشد و هرگز ذخائر ایران و طلای سیاه این
ملت رنج دیده در جیب قدرتهای شیطانی ریخته نمیشد و هرگز دودمان پهلوی و
وابستههای به آنع اموال ملت را نمیتوانستند به غارت ببرند و صرف عیاشی و
هرزگی خود و بستگان خود نمایند. اگر مجل و دولت و قوة قضاییه و سایر
ارگانها از دانشگاههای اسلامی و ملی سرچشمه می گرفت، ملت ما امروز گرفتار
مشکلات خانه برانداز نبود و اگر شخصیتهای پاکدامن با گرایش اسلامی و ملی
به معنای صحیحش، نه آن چه که امروز در مقابل اسلام عرض اندام میکند، از
دانشگاهها به مراکز قوای سه گانه راه مییافت، امروز ما، غیر امروز و میهن
ما، غیر این میهن و محرومان ما از قید محرومیت رها و بساط ظلم و ستمشاهی و
مراکز فحشا و اعتیاد و عشرتکدهها که هر یک برای تباه نمودن نسل جوان فعال
ارزنده کافی بود، در هم پیچیده و این ارث کشور بر باد ده و انسان برانداز
به ملت نرسیده بود و دانشگاهها اگر اسلامی انسانی ملی بود میتوانست صدها و
هزارها مدرس (شهید سید حسن مدرس) به جامعه تحویل دهد(٧). » علاوه بر
اعتقادات دینی، در حوزه عمل به موازین اسلامی و رعایت اصول اخلاقی و ارزشی
نیز، رژیم پهلوی فضای حاکم بر دانشگاهها را همانند فضای عمومی جامعه، به
فساد و تباهی کشانده بود. نه تنها حجاب از سوی بخش عظیمی از دانشجویان دختر
و اساتید زن رعایت نمیشد، بلکه پوشش نامناسب و مستهجن دختران و اختلاط و
روابط بیقید و بند آنها با مردان، چنان فضای فاسدی را به وجود آورده بود
که هم دانشجویان پسر و هم اساتید مرد را به تباهی و فساد اخلاقی میکشاند. حجم
و گستردگی فساد و حاکمیت فرهنگ بیبندوباری و فقدان غیرت و تعصب دینی،
موجب شده بود که فضای مسموم بر محیط دانشگاه حاکم شده و عرصه بر افراد
متدین و مذهبی تنگ گردد. با وجود چنین جوی، دیگر لازم نبود رژیم خود
مستقیماً به جنگ مظاهر ارزشی برود و مثلاً جلو نماز خواندن و محجبه شدن
دختران را بگیرد و فضای آلوده، به اندازة کافی عرصه را بر چنین گرایشاتی
تنگ میکرد. اما از آن جا که به هر حال عدهای از دانشجویان دختر و پسر،
متدین و مذهبی بودند رژیم تحمل آنها را نداشت، در سال 1356 رژیم پهلوی
تصمیم گرفت از ورود دختران دانشجوی چادری به محوطه دانشگاه جلوگیری کند،
اما این طرح چند روزی بیشتر دوام نیاورده و رژیم عقبنشینی کرد. با
پیروزی انقلاب اسلامی در سال بعد، به همه ي این مفاسد و بیبندوباریها
پایان داده شد و رژیم فاسد پهلوی برای همیشه از صحنه روزگار حذف گردید. به
برکت انقلاب اسلامی، اعتقادات و باورهای دینی در بخش عظیمی از دانشجویان
ظهور و بروز کرده و فضای اسلامی و سالمی بر محیط دانشگاهها حاکم گردید. نه
تنها حجاب اسلامی در حد ضرورت خود از سوی بخش عظیمی از دختران دانشجو، آن
هم از روی میل و اختیار رعایت گردید، بلکه قشر قابل توجهی از دختران
دانشجو، حجاب برتر یعنی چادر را به عنوان حجاب برای خویش برگزیدند. در
زمینه عمل به سایر احکام و واجبات اسلام نیز تحولات چشمگیری در دانشگاهها
به وجود آمد. انجام فریضة نماز و روزهع توجه جدی به نماز جماعت، ادعیه و
زیارات و نیز گرایش به سوی قرآن در زمینههای مختلف روخوانی، قرائت، حفظ،
مفاهیم و تفسیر به شکل گسترده وق ابل توجهی در محیط دانشگاهی رواج یافت.
اگر در رژیم گذشته فضای حاکم بر محیط دانشگاه در ایام مبارک رمضان، فضای
روزه خواری و دهنکجی به ارزشهای دینی بود، به فضایی معنوی و روحانی و
پرهیز از تظاهر به روزهخواری تبدیل گردید. اوج تحولات معنوی و فرهنگی
ایجاد شده در دانشجویان پس از انقلاب را میتوان در ایثار و فداکاریهای
آنان در دوران دفاع مقدس مشاهده نمود که چگونه دانشجویانی که تا چند سال
پیش در چنان فضای آلودهای به دور از مفاهیم معنوی و اخلاقی سرگرم تعلقات
دنیایی بودند، دست از آنها برداشته و با ایثار جان خویش در راه دفاع از
دین و مملکت گام برداشتند. حضور داوطلبانه دهها هزار دنشجو از سراسر کشور
در صحنههای دفاع مقدس و تقدیم هزاران شهید، جانباز و آزاده، نما و جلوهای
از تحولات فرهنگی ایجاد شده در عرصه دانشگاههای کشور میباشد. برای تکمیل
این تحولات و نهادینه شدن آنها، از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، ایجاد
اصلاحات لازم در دانشگاهها و تبدیل آن به دانشگاهی اسلامی از مسائل مهمی
بود که در دستور کار مسؤولین بلندپایه نظام قرار داشت. در این رابطه
حضرت امام خمینی(ره) در سخنرانی خود برای جمعی از دانشجویان در تاریخ 1
اردیبهشت 1359 فرمودند: «ما که میگوییم دانشگاه باید از بنیان تغییر بکند و
تغییرات بنیادی داشته باشد و اسلامی باشد، نه این است که فقط علوم اسلامی
را در آن جا تدریس کنند... ما میگوییم که دانشگاههای ما مانع از ترقی
فرزندان این آب و خاک است... ما میگوییم که جوانهای ما اگر علم هم پیدا
کردند تربیت ندارند. مربا به تربیت اسلامی نیستند... و لهذا آن چیزی که از
دانشگاههای ما بیرون آمده است یک انسان متعهد، یک شخصی که برای مملکت خودش
دلسوز باشد و تمام نظرش به این نباشد که منافع خودش را به دست بیاورد، ما
نداریم... میخواهیم بگوییم که دانشگاههای ما باید در احتیاجاتی که ملت
دارند در خدمت ملت باشد نه در خدمت اجانب(٨). » در همین راستا و در جهت
ایجاد بسترهای لازم برای ایجاد تحولات فرهنگی لازم در دانشگاهها، نهادها و
سازمانهایی نیز تشکیل شدند که با فعالیت خویش به این روند کمک شایانی
نمودند. تشکیل انجمنهای اسلامی دانشجویی، تشکیل بسیج دانشجویی، تأسیس جهاد
دانشگاهی و نیز نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها از جمله این موارد
میباشد. هر کدام از این نهادها با فعالیتهای فرهنگی گوناگون خویش در جهت
ایجاد بسترهای لازم برای تحقق اصلاحات و تحولات معنوی و دنیوی در عرصه
دانشگاهها، گامهای مهم و قابل توجهی برداشتند.پی نوشت : ١-در جستجوی راه از کلام امام، دفتر بیست و یکم، ص ٢٠. ٢- در جستجوی راه از کلام امام، دفتر بیست و یکم، ص ٢٤. ٣- کوثر( مجموعه سخنرانیهای حضرت امام خمینی ره، جلد ٣، ص ٣٨٤. ٤- آیین انقلاب اسلامی، گزیده ای اندیشه و آراء امام خمینی(ره)، ص ٢٤٩. ٥- سخنرانی مورخ ٤/٣/١٣٦٠. ٦- در جستجوی راه از کلام امام، دفتر بیست و یکم، ص ٢٢٦. ٧- وصیت نامه سیاسی- الهی امام خمینی(ره)، ص ٤٣. ٨- آئین انقلاب اسلامی، گزیده ای از اندیشه و آراء امام خمینی(ره)، ص ٢٤٥. قطع دخالت آمریکاییها در امور نظامی ایران دخالت
آمریکاییها در امور نظامی و ارتش ایران از نقاط ضعف ارتش شاهنشاهی بود که
به عنوان لکه ننگی در تاریخ کشور و ارتش ایران محسوب میگردد. از آن جا که
رژیم پهلوی وابسته و متکی به آمریکا بود و پشتوانه مردمی نداشت، طبیعی بود
که از ارتش به عنوان اهرم فشار و قدرتی برای حفظ پایههای رژیم استفاده
شود. در این راستا آمریکا تمام تلاش خود را در جهت تسلط بر ارتش ایران و به
کار گرفتن آن در راستای اهداف منطقهای و جهانی خود و حتی حفظ رژیم سلطنتی
پهلوی معطوف میداشت. در واقع آمریکا به نقش کلیدی ارتش ایران چه برای
حفظ رژیم پهلوی (به عنوان رژیم دست نشانده آمریکا) و چه به عنوان یک
پایگاه و بازوی نظامی آمریکا در منطقه حساس و حیاتی خلیج فارس و نیز یکی از
حلقههای امنیتی و دفاعی در برابر اتحاد جماهیر شوروی سابق به خوبی پی
برده بود، لذا تلاش میکرد با قاطعیت و هر وسیله ممکن و در عین حال با
ظرافت خاص بر همه ارکان اساسی ارتش نظارت و تسلط لازم را داشته و آن را به
طور کامل در اختیار اهداف و سیاستهای خود قرار دهد. ابعاد دخالتهای
آمریکا در امور نظامی و ارتش ایران بسیار گوناگون و متنوع بود که در این جا
فقط به چند مورد آن اشاره میکنیم. حضور گسترده نظامیان آمریکایی در ارتش ایران یکی
از دخالتهای آمریکاییان در امور ارتش ایران، حضور گسترده ی نظامیان
آمریکایی در ایران بود. در ایران نزدیک 30 هزار نظامی خارجی، مشغول کار
بودند؛ یعنی در برابر هر 6 نظامی ایرانی، یک آمریکایی در ارتش ایران وجود
داشت و تا پیروزی انقلاب، مشاورین (مستشاران) نظامی ارتش ایران دو برابر
(یعنی 60 هزار نفر) بود. بدیهی است این حضور گسترده ی و حتی خود را در رنگ و
لباس صاحبخانه درآوردن بیجهت نبود، بلکه به منظور دخالتهای گوناگون در
امور ارتش ایران سازماندهی شده بود. در این رابطه، ویلیام سولیوان آخرین
سفیر آمریکا در ایران در خاطرات خود چنین مینویسد: «از آنجایی که افسران
عالیرتبه و مقامامت نظامی آمریکایی مرتباً به ایران رفت و آمد میکردند و
مسافرتهای آنها به ایران هم معمولاً با تشکیل مجالس مهمانی و پذیرایی
همراه بود، ما فرماندهان نیروها و افسران ارشد ایرانی را غالباً در این
مجالس و مهمانیها میدیدیم.» ١ سولیوان در بخش دیگری از خاطرات خود
مینویسد: «آمریکاییها... توجه زیادی به نیروهای مسلح ایران معطوف
داشتند.... میسیون نظامی آمریکا در ایران هم، وضع منحصر بفردی داشت. تفاوت
میسیون نظامی آمریکا در ایران با هیأتهای نظامی در سایر کشورهای جهان این
بود که پرسنل نظامی آمریکا در ایران عملاً جزو نیروهای مسلح ایران به شمار
میآمدند و در اواخر سلطنت شاه به استثنای شش نفر از افسران ارشد آمریکایی
بقیه مستشاران و کارکنان آمریکایی نیروهای مسلح ایران، حقوق بگیر دولت
ایران بودند. حقوق و مزایا و هزینه ایاب و ذهاب و مخارج تحصیل فرزندان
آنها از طرف دولت ایران تأمین میشد و علائمی که روی اونیفورم آنها دوخته
میشد، آنها را عضو خانوادة نیروهای مسلح ایران به شمار میآورد.» ٢ کسب اخبار از اوضاع ارتش یکی
از اهداف حضور گسترده نظامیان آمریکا در ایران و از مصادیق دخالتهای
نابجای آنان در امور نظامی و ارتش ایران، کسب اخبار و اطلاعات از اوضاع
ارتش و سایر نیروهای مسلح بود. دستیابی به اخبار ارتش ایران آن هم از نزدیک
و بدون واسطه به منظور برنامهریزی و سیاستگذاری در امور ایران برای
آمریکا بسیار حائز اهمیت بود. در این رابطه ویلیام سولیوان نیز در
خاطرات خویش با اشاره به رابطه نزدیک با نظامیان ایران، چنین اعتراف
میکند: «به خاطر این رابطه نزدیک و به واسطه اهمیتی که نیروهای مسلح در
بافت کلی حکومت ایران داشتند، ٣ اخبار و مسائل مربوط به ارش ایران را با
توجه و علاقه خاصی دنبال میکردم. کمی پس از ورود به تهران با فرماندهان و
مقامات ارشد ارتش ایران تماسهایی برقارا کردم و ضمن اشنایی با آنها از
سازمان و فرماندهی نیروهای مسلح ایران آگاهی یافتم.» ٤ تربیت آمریکایی نظامیان ایران از
دیگر دخالتها و برنامههای آمریکا برای تسلط هرچه بیشتر بر ارتش ایران
تربیت و پرورش نظامیان ایرانی متناسب با اهداف و سیاستهای خود بود. آنها
تلاش میکردند نظامیان ایران را آمریکایی بار بیاورند. لذا تربیت و پرورش
نظامیان ایرانی را چه از نظر سیاسی و چه از نظر فرهنگی، منطبق با آداب و
رسوم آمریکایی و اهداف خود صورت میدادند. به همین جهت علاوه بر این که
برخی از نظامیان ایرانی دورههای آموزشی خود را در آمریکا طی میکردند، به
بهانههای مختلف، در قالب تورهای مسافرتی به آمریکا اعزام میشدند تا از
فرهنگ آنها تأثیر بپذیرند. مستشاران آمریکایی در انتخاب افراد برای
اعزام به آمریکا نقش تعیین کندهای داشتند و پس از بازگشت افسران آموزش
دیده ایرانی در آمریا نیز، وظیفه تعیین پست و مقام این افسران بر عهده
مستشاران آمریکایی بود. در تاریخ 11 اردیبهشت 1327 اولین گروه از افسران و
درجهداران نیروی هوایی ایران به قصد کسب آموزشهای ویژه، راهی آمریکا
شدند. تا سال 1353 تعداد 11000 نفر از افسران و پرسنل نظامی ایران در
آمریکا آموزش دیدند. این تعداد، غیر از افسرانی بود که از طریق پلیس ایران
برای آموزش به آمریکا اعزام شده بودند. علاوه بر این آمریکا در مورد آموزش
افسران ایرانی توسط ارتش اسرائیل، قراردادهایی با دولت اسرائیل منعقد کرده
بود. ٥ آمریکاییها در طی دورههای آموزشی مختلف چه در کشور خود و چه در
ایران، به جد تلاش میکردند تا نظامیان ایرانی نسبت به فرهنگ خود احساس
حقارت کرده و فرهنگ آمریکایی را به عنوان فرهنگ برتر و مترقیتر در همه
ابعاد وجودی خویش نفوذ و رسوخ دهند. به همین دلیل هنگامی که مقامات
آمریکایی میخواستند با رضایت خاطر از یک نظامی ارشد ایرانی یاد کنند،
تربیت آمریکایی او و عشق و شیفتگی او به آمریکا به عنوان یک ویژگی مثبت و
برجسته ذکر میکردند. در این رابطه ژنرال هایزر در خاطراتش پیرامون
مأموریتی که به ایران داشته است، مینویسد: «... سپس به سمت پایگاه نیروی
هوایی رفتیم. قصد ما دیدار دوست خوبم تیمسار امیر حسین ربیعی بود... ربیعی
مثل همیشه دوستانه از من استقبال کرد... او در آمریکا تربیت شده بود.
همواره به آن کشور عشق میورزید.» ٦ هایزر در بخش دیگری از خاطرات خود
مینویسد: «... فرمانده نیروی دریایی ایران دریاسالار کمالالدین
میرحبیباللهی بود. او نیز بیش از دو سال بود که این پست را اداره کرده
بود... به نظر میرسید که او از ارزشهای غرب را بهتر از دیگر رهبران نظامی
درک کرده بود... اغلب تعلیمات او در نیروی دریایی امریکا بود. به همین علت
نیز دارای پیوند نزدیکی با امریکا بود و به تازگی برای حفظ سلامتی همسر و
فرزندانش آنها را به آمریکا فرستاده بود.» ٧ به دلیل همین تربیت
مریکایی نظامیان ایران بود که حضرت امام خمینی(ره) در دوران مبارزه به
عنوان یکی از اشکالات رژیم پهلوی به آن اشاره کرده و آن را مورد انتقاد
قرار میدادند. حضرت امام (ره) میفرمودند: «ارتش ما را یک ارتش غیرملی و
متکی بر غیر تربیت کردند.»، ٨ «ما میخواهیم یک ارتش مستقل داشته باشیم. یک
ارتش که مربوط به غیر نباشد، مربوط به ملت باشد... ما میخواهیم ارتش ما
آزاد باشد، اسرائیل در آن تصرف نکند، آمریکا در آن تصرف نکند. » ٩ استفاده از ارتش ایران به عنوان بازوی نظامی آمریکا در منطقه استفاده
از ارتش ایران به عنوان بازوی نظامی در منطقه، از دیگر مداخلات آمریکا در
امور نظامی و ارتش ایران در دوران قبل از انقلاب بود. از آن جا که منطقه
خلیج فارس به عنوان یک منطقه حساس و استراتژیک برای آمریکا اهمیت زیادی
داشت و همچنین به منظور مقابله با خطرات بلوک شرق و این که کشور ایران به
عنوان مرکز قدرتمند کمربند امنیتی در برابر دستیابی شوروی سابق به آبهای
گرم محسوب میگردید، نقش حیاتی ایران در نظر آمریکاییها صد چندان کرد. به
همین دلیل آمریکا تلاش میکرد با در دست گرفتن ارتش ایران و تسلط یافتن بر
آن، ارتش شاهنشاهی به عنوان یک اهرم قدرت برای اهداف خود در منطقه استفاده
نماید. کشورهای منطقه نیز عملاً به ارتش شاهنشاهی ایران به عنوان یک نیروی
نظامی آمریکا و یا حداقل مطیع سیاستهای آمریکا نگاه میکردند. مقامات
آمریکایی نیز از بیان این مداخله و سوء استفاده از ارتش ایران ابایی
نداشتند. برای مثال ژنرال هایزر یکی از دلایل مأموریت اعزام به ایران در
آخرین روزهای عمر رژیم پهلوی را چنین بیان میکند: «نیروی نظامی ایران در
منطقه خلیج فارس برای منافع جهان غرب بسیار حیاتی بود.» ١٠ همان طور که
ملاحظه میشود، این جمله ژنرال هایزر عمق وابستگی ارتش شاه به غرب و ابزار
دست آمریکا بودن ارتش شاهنشاهی را نشان میدهد. دخالت در امور خرید تسلیحات ایران از
دیگر مصادیق بارز دخالت آمریکاییان در امور نظامی و ارتش ایران، مداخله در
سیاستها و برنامههای خرید سلاح ایران از خارج بود. آنها که خود را مالک
بیرقیب و شریک ارتش ایران میپنداشتند، خود را مستحق تعیین تکلیف
برنامههای خرید سلاح ایران میدانستند. آمریکاییان با صراحت کامل برای شاه
و فرماندهان ارشد ارتش مشخص میکردند که باید چه سلاحی، به چه میزان، به
چه قیمت و از کجا (که غالباً از خود آمریکا بود) خریداری نمایند. آنها
حتی از بیان این مداخله صریح نیز ابایی نداشتند. مثلاً جرج بال معاون سابق
وزارت خارجه آمریکا میگوید: «از سال 1332 که شاه به قدرت بازگشت تا سال
1351 ما شاه را به طور کامل تحت نظارت داشتیم. این ما بودیم که میگفتیم
شما به فلان سلاح احتیاج ندارید یا به فلان سلاح احتیاج دارید. بدین ترتیب
در طول 19 سال، کل اسلحهای که شاه از آمریکا خریداری کرد از یک میلیارد و
300 میلیون دلار تجاوز نمیکرد ولی بعد از آن که نیکسون و کیسینجر به او
اختیار دادند، میزان خرید اسلحه شاه از آمریکا به مدت 70 سال، 40 برابر
شد.» ١١ بدون تردید هدایتها و دخالتهای آمریکا بیان در برنامههای
خرید سلاح ایران به گونهای بود که اولاً ارتش ایران از نظر تسلیحات وابسته
و متکی به آمریکا باشد، ثانیاً آمریکاییان با فروش اسلحه خود درآمد خوبی
کسب نمایند. ثالثاً ارتش ایران از نظر به کارگیری سلاحها، وابسته به
نظامیان و مستشاران آمریکایی باشند. رابعاً ارتش ایران سراغ دیگر کشورها
نرود. در نتیجه تسلط نظامی آمریکا و مداخله در امور خرید سلاح ایران،
مخارج نظامی مراتب افزایش مییافت. ازسال 1335 تا 1348 مخارج نظامی 35 تا
40 درصد کل بودجه را در بر میگرفت. در بودجه سال 1355 پرداختهای نظامی
4/525 میلیارد ریال یعنی بیش از 5/4 برابر برابر بودجه نظامی سال 1353 بود و
در بودجه سال 1357 مخارج نظامی به 556 میلیارد ریال رسد. شاه در مصاحبهای
در سال 1976 (1355) اقرار کرد ایران سالانه 8 میلیارد دلار یعنی 27 درصد
کل بودجه را صرف مخارج نظامی میکند. وی اضافه میکرد که ارزش و قیمت
سلاحهایی که ما از آمریکا خریداری میکنیم مرزی ندارد و مرتب تغییر
میکند. سیاست تسلیحاتی شاه نه تنها از نظر اقتصادی، نتایج منفی داشت، بلکه
سبب میشد تا مقدار زیادی از درآمد نفت از دست برود و بالاتر از این، صنعت
نظامی و قوای مسلح ما تحت نظارت و تسلط دولت آمریکا درآید. زیرا ارتش
ایران قادر نبود سلاحهای خریداری شده را بدون کمک و اجازه مشاورین و
متخصصان آمریکایی به کار ببرد. ١٢ فساد نظامیان آمریکا در ایران علاوه
بر انواع مداخلات آمریکا در امور نظامی و ارتش ایران، حضور نظامیان آنها
در ایران نیز همراه با انواع فساد اخلاقی و ایجاد مزاحمت برای نوامیس مردم
بود. این فساد اخلاقی در سالهای آخر عمر رژیم پهلوی بیشتر و گستردهتر شده
بود و در شهرهای مختلف کشور، نظامیان آمریکایی به فساد و شهوترانی
پرداخته و در جلسات و میهمانیهای خوشگذرانی و عیاشی مختلف به نوامیس مردم
تعرض میکردند. این فساد سابقه طولانی داشته و از اوایل سلطنت پهلوی شروع
شده و در حال گسترش بود. در این رابطه ارتشبد سابق حسین فردوست در
خاطرات خود مینویسد: «در اوایل سلطنت محمدرضا که ایران توسط ارتشهای
سهگانه متفقین اشغال شده بود، آمریکاییها در خیابان امیرآباد یک باشگاه
داشتند که مخصوص افسران و درجهدارانشان بود. روزانه به هر کدام از آنها
یک بسته به عنوان جیره غذایی میدادند که هر بسته برای مصرف 5 الی 6 نفر
کافی بود. در هر یکگ از این بستهها انواع و اقسام کنسروها، انواع نان،
ویتامینی که باید روزنامه مصرف میکردند، دو بطری ویسکی و دو بسته سیگار
خوب بود. آمریکاییها به سرعت باشگاه امیرآباد را به مرکز فحشاء تبدیل
کردند. کامیونهای آمریکایی به مرکز شهر میآمدند و دخترها را جمع میکردند
و به باشگاه میبردند. دخترهایی که به این اوضاع تمایل داشتند، صف
میکشیدند و منتظر میماندند. مثل این که در صف اتوبوس هستند. کامیونهای
روباز ارتش آمریکا میآمد و حدود 200 الی 300 دختر را سوار میکرد و
میبرد. آمریکاییها هر چند پول نداشتند، ولی با همین بستهها دخترها را
راضی میکردند. من با یکی از کسانی که به باشگاه میرفت آشنایی داشتم و
دیم که در انبار خانه او تا زیر سقف از این بستهها چیده است. هر روز که
میرفتند یکی دو بسته میگرفتند. این بستهها قیمت گرانی داشت و خرید و
فروش میشد. یکی از کسانی که با آمریکاییها میرفت، خاله محمدرضا پهلوی
بود. من به او بارها گفتم که این کار صحیح نیست و عمل شما در شأن فاحشههای
کنار خیابان است. خاله محمدرضا خیلی رک و صریح میگفت: خیر، افرادی در
باشگاه هستند هم تیپ ما هستند و هیچ اشکالی ندارد.» ١٣ فساد نظامیان
آمریکا و تأثیرگذاری آن بر فرهنگ مردم، برای بسیاری از ایرانیان حتی برخی
طرفداران آمریکا آزاردهنده بود، آنها با قشر خاص مرفه و پولدار ایرانی تماس
داشتند. ویلیام شوکراس و جیمز بیل در کتابهایشان نقل کردهاند: «یکی از
بدترین نقاط از این لحاظ اصفهان بود.... در ایام تعطیلات مذهبی یا
عزاداریها، آمریکاییان میهمانیهای مفصل ترتیب میدادند و صدای بلندگوی
دستگاههای استریو در همه جا پخش میشد و خوشگذرانیهای مست، تلوتلو خوران
از این محل به آن محل میرفتند.» ١٤ جیمز بیل مینویسد: «سه زن آمریکایی
که بیکینی پوشیده بودند در مسجد جمعه اصفهان به گردش پرداختند و ضمن خنده و
گفتگو با صدای بلند و ایجاد اشاره به این مکان مقدس اوقات خوش خود را طی
کردند. زنان آمریکایی با لباسهای شیک در یک رستوران مجلل شهر به این دلیل
که انجام سرویس کند بوده، میزی را واژگون کردند و یک آمریکایی در مشاجرهای
بر سر کرایه، گلولهای به مغز یک راننده تاکسی شلیک کرد.» ١٥ کاپیتولاسیون از
دیگر حقوق تبعیضآمیز و غیرعادلانهای که برای مستشاران آمریکایی و اعضاء
خانواده آنان در نظر گرفته شده بود، مصونیت از تعقیب قضایی در ایران بود.
هر قدر وابستگی رژیم شاه به آمریکا بیشتر می شد، خواستههای نامشروع آمریکا
نیز فزونی میگرفت. در سال 1340 آمریکا درخواست اعطای مصونیت سیاسی به
مستشاران نظامی و اعضای خانوادههایشان را نمود تا در صورت ارتکاب هر گونه
جرمی از طرف آنها، دادگاههای ایران نتواند آنان را محاکمه کنند. در واقع
بر دیگر یک ابرقدرت درخواست برقراری کاپیتولاسیون را برای اتباع خویش
مینمود. رژیم پهلوی نیز به خواسته ناحق ارباب خویش تن در داد. در این جا
بود که امام خمینی(ره) شجاعانه به صحنه آمد و با ایراد یک سخنرانی آتشین و
افشاگرانه، این خیانت رژیم پهلوی را برملا ساخت. رژیم که خود را در خطر
میدید، تنها راه را در تبعید امام به ترکیه دید. ١٦ اوضاع پس از انقلاب در
آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، یکی از مواردی که مورد انتقاد شدید حضرت
امام خمینی(ره) قرار میگرفت، بحث مستشاران آمریکایی بود. حضرت امام در
سخنرانی مورخ 13 آبان 1357 خود در تحلیل وضع ارتش شاهنشاهی میفرمایند:
«الان وضع نظامی ما، وضع ارتش ما، یک وضع ارتش انگلی است. ارتشی که تحت
نظام آمریکا و به نفع آمریکا دارد اداره میشود. چهل و پنج هزار، پنجاه
هزار، بعضی میگویند شصت هزار از مستشاران آمریکا، مفتخوران آمریکا
ریختهاند به جان ما و در مملکت ما هستند. آن همه پایگاه برای خودشان درست
کردهاند. اشغال نظامی است مملکت ما، اشغال آمریکایی است مملکت ما» ١٧ به
هر حال به برکت پیروزی انقلاب اسلامی به این لکه ننگ یعنی مستشاری پایان
داده شد و عزت و افتخار دیگری برای ارتش و نظامیان ایرانی به ارمغان آمد.
هر چند در ابتدای پیروزی انقلاب، دولت موقت سعی کرد که بار دیگر مستشاران
نظامی آمریکا را در ایران بپذیرد و آنها را در امور نظامی ایران فعال سازد
ولی با برخورد قاطع امام امت و افشاگری حضرت آیتالله خامنهای که در آن
زمان نمایندة حضرت امام در شورای عالی عالی دفعا بودند، پرونده سیاه و پر
از خیانت مستشاران نظامی آمریکا در ایران بسته شد. اصل 145 قانون اساسی
نیز در جهت تحیم بخشیدن به این افتخار انقلاب اسلامی، مقرر داشت: «هیچ فرد
خارجی به عضویت در ارتش و نیروهای انتظامی کشور پذیرفته نمیشود.» ١٨ از
سوی دیگر در راستای گسترش این دستاورد انقلاب اسلامی و پایادن دادن به بحث
مستشاری در سایر کشورها، حضرت امام خمینی(ره) در سخنرانی موفخ 17 آبان
1359 خویش خطاب به عدهای از برادران پاکستانی فرمودند: «ا کی باید ما و
دولتهای ما تحت سلطه اجانب باشیم؟ تا کی باید مستشاران آمریکا و شوروی به
ما حکومت کنند؟ تا کی باید یک گروهبان شوروی، یک گروهبان انگلیسی، یک
گرهبان آمریکایی بر ارتش ما حکومت کند؟ ما آنها را بیرون کردیم، شما هم
بیرون کنید، سایر ممالک هم بیرون کنند.» ١٩پی نوشت : ١ - ویلیام سولیوان و سرآنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ص ٧٥ ٢ - همان، ص ٧٤ ٣
- در اینجا سولیوان با صراحت به نقش ارتش برای حفظ تاج و تخت رژیم
شاهنشاهی که پشتوانه مردمی نداشت و متکی به ارتش بود، اشاره می کند. ٤ - ویلیام سولیوان و سرآنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ص ٧٤ ٥ - اسناد لانه جاسوسی (مستشاران نظامی آمریکا در ایران - ١) ص ط ٦ - سید محمد حسین عادلی (مترجم)، ماموریت مخفی در تهران (خاطرات ژنرال هایزر) ص ٦٦ الی ٨١ ٧ - همان، ص ٦١ ٨ - در جستجوی راه از کلام امام، دفتر ١٨، ص ٤٤، ٧ اسفند ١٣٥٧ ٩ - همان، ص ٨٢ ، ١٩ بهمن ١٣٥٧ ١٠ - سید محمد حسین عادلی (مترجم)، ماموریت مخفی در تهران (خاطرات ژنرال هایزر) ص ٦٦ الی ٤٦ ١١ - جمیله کدیور، رویارویی انقلاب اسلامی ایران و آمریکا، ص ٤٧ ١٢ - علی شیخیان و علی محمدی و مهدی عبداللهی، نیروهای مسلح در وصیت نامه سیاسی - الهی امام خمینی (ره)، ص ١٥٦ ١٣ - حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ١، ص ١٢٣ ١٤ - مسعود اسداللهی، نقش مستشاران نظامی آمریکا در تحولات سیاسی ایران (١٣٣٨ - ١٣٥٨)، ص ١٢٩ ١٥ - همان، ص ١٣٠ ١٦ - اسناد لانه جاسوسی آمریکا (مستشاری نظامی آمریکا در ایران - ١) ص ی ١٧ - همان، ص الف ١٨ - قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ص ٧٦ ١٩ - در جستجوی راه از کلام امام، دفتر ١٨، ص ٥٢ بنیاد مستضعفان و خدمات آن قبل
از انقلاب اسلامی ایران، خاندان هزار فامیل بر ارکان نظام طاغوتی شاهی جنگ
انداخته بودند و با زد و بند با اربابان قدرت و ثروت، منابع داخلی
(بانکها) و حمایت قدرتهای استکباری خارجی، یک امپراطوری افسانهای مالی
برای خود و نزدیکان خویش فراهم آورده بودند و با تکیه بر زور، هر آنچه می
توانستند ارت میکردند و در واقع عمده درآمدهای نفتی کشور به جیب همین
خاندان وابسته سرازیر میشد. بخش اعظم ین اموال به خارج از کشور انتقال
یافت و در بانکهای خارج انبان شد. وقتی انقلاب اسلامی به رهبری
پیامبرگونه امام راحل به ثمر رسید، تار و پود این اختاپوس مالی را در هم
پیچید. بسیاری از این طاغوتیان غارتگر، قبل از این که در محکمه عدالت به
سزای اعمال خود برسند، فرار را بر قرار ترجیح داده و سر در دامان اربابان
خارجی خود نهادند و برخی از اموال خود را که قابل انتقال نبودند، مانند
املاک و مستغلات برجای گذاشتند. اموال به جای مانده از این خاندان پلید رد
مناطق مختلف کشورمان پراکنده بود و هر لحظه احتمال از میان رفتن این اموال
میرفت. به همین دلیل بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی درست 17 روز پس از
پیروزی انقلاب یعنی در 9 اسفند 1357 فرمان تأسیس بنیاد مستضعفان را خطاب به
شورای انقلاب با اهداف ذیل صادر فرمودند: ١ - جمعآوری اموال منقول و غیرمنقول سلسله پهلوی و شاخهها و عمال و مربوطین به آن سلسله. - تمرکز این داراییها در جهت خدمت به مستمندان و کارگران و کارمندان ضعیف در طریق ایجاد مسکن و کار و زمین. در اجرای این امر خطیر در تاریخ 14/12/1357 نهاد بنیاد مستضعفان تأسیس یافت. کمکهای بلاعوض بنیاد به دولت ٢ -
واگذاری تعداد زیادی از املاک اداری، تجاری و مسکونی به ادارات دولتی که
فقط در یکی از شهرستانها حدود یک میلیارد تومان ساختمان به آموزش و پرورش
واگذار شده است. - تحول بسیاری از زمینهای شهری به سازمان زمین شهری. با
توجه به قانون حفاظت از صنایع (تیرماه 1358) بسیاری از کارخانجات که در
زمینه خودروسازی، هواپیمایی و کشتیرانی فعالیت داشته، ملی اعلام شد و قرار
شد سهام کارخانجاتی که ملی اعلام میشود و به نفع بنیاد مصادره شده است،
توسط دولت ارزیابی شود و وجه ریالی ن به بنیاد پرداخت شود. براساس برآورد
سال 1358 ارزش کل سهام مصادره شده بالغ بر 5000 میلیارد ریال بود که بنیاد
هنوز این مبلغ را از دولت دریافت نکرده است. کمک به محرومان و مستضعفان ٣ - طی سالهای 1368 تا 1376 مجموعاً رقمی بیش از 000/000/000/653 ریال به مستضعفان و محرومان کمک شده است. -
در زمینه محرومیتزدایی در سال 1376 بنیاد حدود 000/600 دست لباس بین
دانشآموزان محروم توزیع کرده است که اجرای آن 000/000/000/67 ریال هزینه
در بر داشته است. - بنیاد 000/000/000/10 ریال وام تحصیلی، درمانی، ازدواج و مسکن به واجدین شرایط پرداخت کرده است. -
در سفرهای مقام معظم رهبری به استانها، در جهت حل مشکلات اساسی مردم و
رفع نیازمندیهای محرومین و نیز امور زیربنایی مناطق محروم، هزینههای بعضی
از این طرحها توسط بنیاد پرداخت میشود. خلاصه عملکرد بنیاد در بخش محرومان با
توجه به این که از سال 1370 بخش مستضعفان و محرومان بنیاد به فرمان مقام
معظم رهبری تشکیل و مشغول به کار شده است، ٤ اقدامات مؤثری در طی سالهای
1370 تا 1376 توسط این بخش صورت گرفته است که جدول صفحه بعد آنها را در دو
قسمت تحت عنوان کمکها و خدمات مستقیم کمکها و خدمات غیرمستقیم نشان
میدهد. این خدمات مجموعاً به 585/556/2 نفر اعطاء شده است. ٥پی نوشت : ١- بنیاد در آستانه تاریخ (جلد اول) ص ١٣ ٢ - همان، ص ١٥١ ٣ - گزارش جامع عملکرد هشت ساله بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی ٦٨ - ٧٦، ص ٣١ به بعد ٤ - همان، ص ٢٩٠ ٥ - همان، ص ٤ - ٣ تحولات اساسی در ورزش تحولات
مثبت و ارزشي در امر ورزش از ديگر دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران مي
باشد. با پيروزي انقلاب اسلامي همگام با ساير حوزه ها، در قلمرو ورزش نيز
دگرگونيها و اصلاحاتي صورت پذيرفت. برخي از اين تحولات و دگرگونيها به شرح
ذيل مي باشد: اصلاح اهداف و سياستهاي ورزشي رژيم پهلوي با نگرشي
سياسي به امر ورزش، جهت گيري آن را به گونه اي تنظيم كرده بود كه وسيله اي
در جهت انحراف اذهان عمومي مخصوصاً جوانان از سياست به امور اجتماعي و بي
خطر براي رژيم باشد. از آن جا كه رژيم مشروعيت و محبوبيت مردمي نداشت و
هرگونه توجه جدّي و مؤثر جوانان را (كه از نيروهاي اصلي و مؤثر جامعه مي
باشند) به امور سياسي، براي پايه هاي رژيم خطرناك تلقي مي كرد، لذا از
محبوبيت و علاقه قشر جوان به امر ورزش سوء استفاده نموده و با مشغول كردن
افراطي و كاذب آنان به ورزش مخصوصاً فوتبال، توجه بخش وسيعي از جوانان و
حتي ميانسالان را از سياست و دخالت در سرنوشت سياسي خويش منحرف و دور مي
كرد. دل مشغولي افراطي و كاذب جوانان به فوتبال و مخصوصاً حوادث و مسائل
حاشيه اي آن كه از سوي مطبوعات و مجلات ورزشي نيز شديداً دامن زده مي شد،
پديده اي دلچسب و دلخواه براي دولتمردان رژيم پهلوي بود و لذا به عنوان
سياستي اصولي مورد حمايت جدّي آنان بود. به بركت پيروزي انقلاب اسلامي،
جوانان شأن و هويّت واقعي خويش و نقش مؤثري را كه در امور حكومتي و تعيين
سرنوشت سياسي خود دارند، بازيافته و از مشغول شدن افراطي به امر ورزش
مخصوصاً حوادث و حواشي كاذب و بي ارزش آن رهايي يافتند. پس از انقلاب ضمن
اين كه ورزش به مفهوم واقعي آن و نه حواشي غيرضرور و كاذب آن، مخصوصاً ورزش
همگاني در جهت سالم سازي جسم و روح مورد تأكيد و حمايت حكومت اسلامي و
مسؤولين انقلابي آن قرار گرفت، در عين حال موجب نشد كه جوانان از امور
سياسي و حكومتي دور و غافل بمانند. بلكه با سياست جديد حكومت اسلامي،
جوانان هم به امر ورزش در حد متعادل و منطقي آن پرداخته و هم در امور سياسي
فعّال شده و حضور جدّي و مؤثري پيدا كردند. اصلاحات ارزشي در ورزش بانوان يكي
از مهمترين اصلاحات انجام شده در امر ورزش پس از انقلاب، تحولاتي است كه
از نظر ارزشي و اخلاقي در ورزش بانوان صورت گرفته است. فساد گسترده ی
اجتماعي دوران رژيم پهلوي در امر ورزش، مخصوصاً ورزش بانوان نيز نفوذ و
رسوخ كرده بود. عدم رعايت موازين شرعي و اخلاقي و عفت به صورت گسترده در
ورزش بانوان به چشم مي خورد. ظاهر شدن زنان نيمه عريان و يا با لباسهاي
بسيار تنگ و كوتاه و زننده و مبتذل در برابر مردان نامحرم و دوربينهاي
تلويزيوني، محيط فاسدي را در ورزش بانوان به وجود آورده بود. اين محيط فاسد
علاوه بر پيامدهاي زشت و ضداخلاقي كه به دنبال داشت، موجب محروميت زنان و
دختران با عفت و مسلمان در عرصه ی ورزش بانوان شده بود. مردان شهوتران و
هوسباز و دولتمردان فاسد پهلوي نيز كه منافع زشت شهواني خود را در چنين
صحنه هايي مي ديدند، به بهانه ضرورتهاي ورزش و پيشرفت و ترقي زنان، چنين
محيط و فضايي را براي زنان و دختران ورزشكار لازم مي شمردند، از نظر آنان
حضور مردان نامحرم در محيط هاي ورزشي زنان با وضع آن چناني و نيز نمايش بدن
هاي نيمه عريان آنان در تلويزيون و صفحات روزنامه ها و مجلات ورزشي، امر
عادي و لازم به حساب مي آمد. به بركت انقلاب اسلامي، ضمن تأكيد بر حضور
زنان و دختران در عرصه ی ورزش، فضاي فاسد اجتماعي حاكم بر ورزش بانوان از
ميان برچيده شد. حضور مردان در محيط هاي ورزشي بانوان و نيز نشان دادن
تصاوير ورزش بانوان با پوشش غير اسلامي در تلويزيون و صفحات مجلات و
روزنامه ها ممنوع شد. همچنين با پيروزي انقلاب اسلامي و رعايت موازين شرعي
در ورزش بانوان، فضا و محيط سالم براي زنان و دختران عفيف و مسلمان فراهم
شد و آنان نيز توانستند در محيط هاي ورزشي بانوان به امر ورزش كه از
فعّاليتهاي لازم و ضروري براي هر فرد مي باشد، بپردازند و بدين ترتيب به
محروميت آنان از ورزش در محيط اجتماعي كه در طي سال هاي طولاني رژيم منحط
پهلوي وجود داشت، خاتمه داده شود. بر جهانيان و نيز افراد بي اطلاع، عملاً
ثابت شد كه اسلام و انقلاب با ورزش بانوان نه تنها مخالف نيست بلكه طرفدار
جدّي و حامي آن مي باشد و با آنچه مخالف است، صرفاً مفاسد اخلاقي در ارتباط
بين زنان و مردان و عدم نمايش بدن عريان زنان به مردان نامحرم مي باشد. تحولات مثبت در شخصيت ورزشكاران پس
از پيروزي انقلاب اسلامي شاهد تحول و دگرگوني مثبتي در شخصيت ورزشكاران
بوده ايم. اين تحول كه به صورت افزايش روحيه مذهبي و جوانمردي تجلي داشته
است، موجب رشد شخصيت و هويّت ارزشي ورزشكاران شده است. از نظر اخلاقي و
رفتار ورزشي نيز ورزشكاران داراي رشد مناسبي بوده اند. منبع: ٩٢ دستاورد انقلاب اسلامی ایران، مؤسسه ي فرهنگي قدر ولايت، انتشارات معاونت فرهنگي ستاد مشترك سپاهمنبع:پایگاه فرهنگی اطلاع رسانی راسخون
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:44 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

پيش درآمد «انّي لا اَري الموتَ الاّ السعادةَ، و
لا الحياةَ مع الظالمينَ اِلاَّ بَرَماً»;1 من قطعاً مرگ در راه حق جز
سعادت و زندگي با ستم پيشگان را جز ملال و دلتنگي نمي دانم. (امام
حسين(عليه السلام)) اين سخن فرياد مشترك و در حقيقت، پلي ارتباطي است
ميان دو نهضت: قيام عاشوراي سال 61 هجري در نينوا، و انقلاب اسلامي سال
1400 در ايران. رهبران اين دو انقلاب حركت خود را با يك سخن آغاز نمودند،
هرچند رهبري در يكي اصلي و در ديگري فرعي، در اوّلي متبوع و در دومي تابع،
در يكي مقتدا و در ديگري مأموم او بود. رهبري در آنجا به اوج قلّه
انسانيت و فراتر از آن، به مقام عصمت رسيده و سكوت برايش حرام گرديده بود.
پس لازم ديد تا خون خود بيفشاند و از برچيده شدن خوان نعمت خداوندي و سفره
شريعت محمّدي(صلي الله عليه وآله)جلوگيري نمايد. اما در اينجا، عارف به اوج
قلّه معرفت نايل شده پس از انجام چهارمين سفر از «اسفار اربعه»، نتوانست
به تنهايي در آن اوج عروج، بر سفره حقيقت بنشيند و به تنهايي از آن
نعمتهاي رنگارنگ استفاده كند. پس چاره اي نديد جز اينكه از آن معراج به
ميانه خلق بازگردد و دست بسياري را گرفته، مجدداً با خود ببرد. (سير في
الخلق بالحق) وحدت يا دوگانگي دو چيز را از وجوه مشترك يا افتراق آنها
مي يابند. انقلاب اسلامي و نهضت عاشورا وجوه افتراق انكارناپذيري در برخي
اركان همچون رهبري و مردم دارند. اما وجوه تشابه اين دو نهضت در مباني
ايدئولوژيكشان است، تا آنجا كه مي توان گفت: بي ترديد، نهضت عاشورا يكي از
ريشههاي انقلاب اسلامي و در حقيقت، اصلي ترين آنها به شمار مي آيد. امام
خميني(قدس سره) رهبر اين انقلاب، يك مسلمان شيعه دوازده امامي و از مراجع
عظام تقليد بود كه يقيناً با تأسّي به نهضت عاشورا و مكتب حسين بن علي(عليه
السلام)توانست كاري كند كه پس از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بشريت هرگز
به خود نديده بود.ويژگيهاي مشترك نهضت عاشورا و انقلاب اسلامي 1. ايثار و فداكاري شاخص
ترين مشخصه و كارآمدترين عنصر اين دو نهضت ايثار و فداكاري است. اين
ويژگي، هم در نهاد رهبري و هم طرف داران هر دو نهضت پررنگ است. امام
حسين(عليه السلام)شب عاشورا بيعت خود را از تمام هوادارانش برداشت و از
آنها خواست تا او را در ميان دشمن تنها بگذارند; زيرا با شهادت آن حضرت،
مسئله پايان يافته تلقّي مي شد و دشمنان دستور داشتند كه در اين صورت، به
هواداران او آسيبي نرسانند. پس فرمود: «آگاه باشيد كه به همه شما اجازه
رفتن دادم. همه شما آزاديد; بدون اينكه هيچ بيعتي از من بر شما باشد،
برويد!»2 فرزند راستين آن حضرت، امام خميني(قدس سره)هم فرمود: «من مصمّم
هستم كه از پاي ننشينم تا دستگاه فاسد را به جاي خود بنشانم و يا در
پيشگاه مقدّس حق تعالي با عذر وفود كنم.»3 «... اگر با كشته شدن من انقلاب
به نتيجه كامل خود برسد، چرا به چنين امري راضي نباشم؟!»4 همچنين در
ابتداي نهضتش فرمود: «من اكنون قلب خود را براي سرنيزههاي مأمورين شما
حاضر كرده ام، ولي براي قبول زورگوييها و خضوع در مقابل جبّارهاي شما حاضر
نخواهم كرد.»5 در ماجراي شهادت استاد مطهّري هم فرمود: «بياييد بكشيد
ما را! اسلام زنده تر مي شود.» همچنين فرمود: «هيهات كه خميني در برابر
تجاوز ديوسيرتان و مشركان و كافران به حريم قرآن كريم و عترت رسول خدا و
امّت محمّد و پيروان ابراهيم حنيف ساكت و آرام بماند و يا نظاره گر
صحنههاي ذلّت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خويش را براي
اداي واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز
عظيم شهادتم. قدرتها و ابرقدرتها و نوكران آنان مطمئن باشند اگر خميني
يكّه و تنها بماند، به راه خود، كه راه مبارزه با كفر و ظلم و شرك و بت
پرستي است، ادامه مي دهد و به ياري خدا، در كنار بسيجيان جهان اسلام، خواب
را از ديدگان جهان خواران و سرسپردگاني كه به ستم و ظلم خويش اصرار مي
نمايند، سلب خواهد كرد.»6 روشن است كه آبشخور اين همه سخن حماسه خيز آموزههاي آموزگار بزرگ شهادت، امام حسين(عليه السلام)، است. شهادت طلبي، از جان گذشتگي و درس «خود بمير تا ديگران به سعادت برسند» در طرف داران اين دو نهضت قابل تقدير است. ميزان
فداكاري و ايثار هواداران را شايد هيچ كس به اندازه رهبر نهضت نتواند به
خوبي احساس كند. پس بهتر است از خود آنها در اين خصوص بشنويم: امام
حسين(عليه السلام) فرمود: «من ياراني باوفاتر و بهتر از اصحاب خود و اهل
بيتي نيكوتر از اهل بيت خود سراغ ندارم. پس خداوند از طرف من به شما پاداش
خير دهد!»7 گويند: شمر در شب عاشورا، براي ايجاد تفرقه و اختلاف در سپاه
امام حسين(عليه السلام)، اما تحت پوشش خويشاوندي خود با ابوالفضل
العباس(عليه السلام)، براي او امان نامه آورد. آن مردِ غيرت و شجاعت حتي
پاسخ شمربن ذي الجوشن را نداد. امام حسين(عليه السلام) فرمود: اي برادر! او
را پاسخ بده. حضرت ابوالفضل(عليه السلام)به سوي شمر رفت، فرمود: لعنت خدا
بر شما و امان نامه شما! چگونه من در امان باشم و فرزند بتول(عليها
السلام)در خطر؟! زماني كه امام حسين(عليه السلام) بيعت خود را از ياران
خويش برداشت، پيش از همه حضرت عبّاس(عليه السلام)، برادران او، فرزندان آن
ها، فرزندان حضرت زينب(عليها السلام) و ديگر اقوام امام(عليه السلام)، در
يك بسيج همگاني به سوي خيمه امام(عليه السلام) شتافتند و با او تجديد عهد و
ميثاق نمودند. پس از اقوام، نوبت به اصحاب رسيد. مسلم بن عوسجه به
امام(عليه السلام) عرض كرد: «به خدا سوگند! اگر بدانم كه كشته مي شوم، سپس
زنده مي شوم، آن گاه زنده زنده سوزانده مي شوم و دوباره زنده ام كنند و
مجدداً سوزانده شوم و خاكسترم را بر باد دهند و هفتاد بار اين كار تكرار
شود، دست از تو برندارم تا مرگ خويش را در ياري ات دريابم! چگونه اين كار
را نكنم با اينكه جز يك بار كشته نشوم، اما براي آن كرامتي است كه هرگز
پايان نمي پذيرد؟»8 رهبر انقلاب اسلامي نيز در ترسيم روحيه فداكاري و
ايثار هواداران انقلاب، فرمود: «اين جانب از فداكاري ملت ايران تشكر كرده و
قدرت و عظمت او را در پناه قرآن و احكام اسلام از خداوند متعال با تضرّع
خواهانم.»9 «روزهايي كه بر ما گذشت عاشوراي مكرّر بود و ميدانها و
خيابانها و كوي و برزن هايي كه خون فرزندان اسلام در آن ريخت بلاي
مكرّر... هفده شهريور مكرّرِ عاشوراوميدان شهدا مكرّرِ كربلا، كاخ ستمگري
را با خون در هم كوبيد كه بلاي ما كاخ سلطنت شيطاني رافرو ريخت.»10 «پيروان
خالص و مخلص امام خميني(قدس سره) نيز، كه خود را با نارنجك به زير تانك مي
افكندند، عاشقانه شهيد شدند، نه عاقلانه. شهادت حسين فهميده، كه نموداري
از شهادت دهها ايثارگر ناب و مجاهد نستوه مشتاق و عاشق بود، با شهادت
ديگران فرق مي كند; زيرا پيدا بود كه اينان حقيقتي مي ديدند كه ديگران يا
آن را ادراك نمي كردند يا اگر از آن آگاه بودند، در محدوده فهم حصولي آنان
بود، نه شهود حضوري. آنكه مقصود خود را مي بيند، اين گونه جانش را بر كف
دست مي نهد و به روي مرگ لبخند مي زند.»11 نگاهي بي غرضانه به نهضت امام
خميني(قدس سره) و ياران باوفاي او، چنان تحسين برانگيز است كه در عاشورا و
سرهاي بي تن كربلا. ياران در آنجا امام زمان خويش را مي ديدند و پروانهوار
در ياري اش پناه مي جستند، اما در اينجا، با اشارت يكي از نوادگان و
برجستگان مكتبش خويشتن به آب و آتش مي زدند و فدا مي كردند.2. نجات دين خدا از
جمله مشتركات اساسي اين دو نهضت تلاش براي احياي دين خدا و ارزشهاي
فراموش شده در ميان مسلمانان بود. حسين بن علي(عليهما السلام) در آغاز
حركتش فرمود: «مگر نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل روگرداني وجود
ندارد؟! شايسته است (در چنين وضعي) انسان مؤمن به ديدار پروردگار خود
بشتابد. من مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز ملال و دلتنگي نمي
دانم.»12 فرزندش امام خميني(قدس سره)نيز گفت: «سيدالشهداء(عليه السلام)براي
اسلام خودش را به كشتن داد... حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)را كشتند، اما
(اين كشته شدن) اطاعت خدا بود، براي خدا بود، تمام حيثيت براي او بود. از
اين حيث، هيچ شكستي در كار نبود.»133. امر به معروف و نهي از منكر اهميت
عنصر «امر به معروف و نهي از منكر» در آيات و روايات بي شماري گوشزد
گرديده است. سلامت هر جامعه، مسلمان يا غير آن، مذهبي يا سكولار، مؤمن يا
ملحد، بسته به آن است كه آنچه را آن جامعه «معروف» يا «منكر» مي داند، بر
آن امر يا نهي كند و براي آن هزينه بپردازد. اين نكته هرچند با نگاهي عقلي
يا تجربي به دست مي آيد، اما قرآن كريم نيز آن را فرموده است: (يَا بُنَيَّ
أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ
وَاصْبِرْ عَلَي مَا أَصَابَكَ)(لقمان: 17); پسرم! نماز را بپادار و امر به
معروف و نهي از منكر كن و بر آنچه به تو مي رسد استقامت و پايداري داشته
باش. لقمان حكيم فرزند خود را به پس لرزهها و مشكلات پس از بپا داشتن
نماز، امر به معروف و نهي از منكر ـ چنانچه واقعي باشند ـ هشدار جدّي مي
دهد تا مبادا بلافاصله پس از انجام اين سه تكليف مهم، منتظر دست مريزاد و
پاداش از سوي انسانهاي نابخرد جامعه باشد. پس آنچه كار يك نهضت را
دشوار و آن را با خشونت روبه رو مي كند همين امر است. اين دو نهضت نيز از
اين قاعده مستثنا نبودند. امام حسين(عليه السلام)هنگام خروج از مدينه، ضمن
وصيّت به برادرش، محمّدبن حنيفه، فرمود: «من براي تفريح و تكبّر و فساد و
ستم قيام نكردم، بلكه براي طلب اصلاح در امت جدّم قيام نمودم. من مي خواهم
امر به معروف و نهي از منكر كنم. من مي خواهم به سيره و سنّت جدّم و پدرم
علي بن ابي طالب(عليهما السلام)رفتار كنم.»14 فرزند او خميني كبير(قدس سره)
نيز گفت: «ما، كه تابع حضرت سيدالشهداء(عليه السلام) هستيم، بايد ببينيم
ايشان چه وضعي در زندگي داشت. قيامش، انگيزه اش نهي از منكر بود كه هر
منكري بايد از بين برود; من جمله، قضيه حكومت جور بايد از بين برود.»154. مبارزه با علت فساد يكي
ديگر از عناصر مشترك اين قيامها آن بود كه هر دوي آنها قلب فساد را
نشانه رفتند. امام حسين(عليه السلام) ذرّه اي با يزيد پليد به بيعت و مصلحت
ننشست; چرا كه وي غير از معاويه بود و تحمّل او بر مسلمانان جايز نبود، چه
رسد به امام مسلمانان. يزيد فردي بي شخصيت، ميمون باز، شرابخوار و بي
كفايت بود كه براي برچيدن سفره توحيد، از ابتدا سفره بان آن را هدف قرار
داده بود، و چاره اي نبود جز آنكه پيكان مبارزه از ابتدا قلب او را نشانه
رود. پس به قول فيلسوف شهيد مرتضي مطهّري، چنانچه دعوت كوفيان براي قيام در
كار نبود و حتي اگر معاويه نيز بيعتش را از امام حسين(عليه السلام) برمي
داشت و او را به حال خود رها مي كرد، سيدالشهداء(عليه السلام) دست از يزيد
برنمي داشت;16 زيرا يزيد اسلام را پوستين وارونه كرده بود. پس بايد تنبيه
مي شد و به سزايش، كه دست كم بركناري از قدرت بود، مي رسيد. امام
خميني(قدس سره) نيز با فراگيري اين درس از استاد خود، حسين بن علي(عليه
السلام) تنها وظيفه خود را مبارزه با شاه و ارباب او آمريكا دانست و از
زماني كه نهضت او شكل گرفت، بر خلاف ديگر مبارزاني كه تنها به جهاد با
معلول اكتفا مي كردند، با ريشه فساد به مبارزه برخاست و شاه و شاهان را در
ايران مورد انتقاد قرار داد. وي گفت: «فقط خدا مي داند كه سلطنت در ايران
از آغاز پيدايش خود، چه جنايت هايي كرده است! جنايات پادشاهان تمام تاريخ
ما را سياه كرده است.»175. ظلم ستيزي و طاغوت زدايي از
جمله مشتركات ياد شده و از كارويژههاي رهبران راستين، ظلم ستيزي و طاغوت
زدايي است. «طاغوت» در منظر قرآن كريم، به نظام هايي اطلاق مي شود كه در
جايگاه حق نشسته و قانون و قضاوت را از خدا نمي گيرند، هرچند چنين رژيم
هايي مورد پذيرش عده اي و يا حتي اكثريت افراد يك جامعه باشند. در قرآن و
روايات، «طاغوت» يا حاكم نامشروع يعني: كسي كه از طرف خدا مأذون و منصوب
نباشد و مبارزه با چنين نظامي در صورت توان، واجب است. خداوند متعال انگيزه
بعثت انبيا(عليهم السلام)را اساساً دو نكته معرفي مي كند: «عبادت خدا; و
كناره گيري و مبارزه با طاغوت.»18 در اين صورت، چگونه مي شود كه فرزندان
پاك اين رسولان با حكومتهاي نامشروع كنار بيايند و دم نزنند؟! اگر گفته
شود امام حسين(عليه السلام) و فرزند او خميني كبير(قدس سره)چنين كردند، اما
اگر مبارزه با طاغوت و ظلم ستيزي واجب است پس چرا ديگران چنين نكردند؟ چرا
امام حسن(عليه السلام) و از علماي معاصر مرحوم آية اللّه العظمي بروجردي
سكوت اختيار كردند؟ پاسخ آن است كه ائمّه اطهار(عليهم السلام) و شاگردان
حقيقي آنها براي تكميل يك هدف آمدند. كار آنها همچون زمينه سازي است;
همچون ورزش كاراني كه در يك زمين فوتبال همه فعاليت مي كنند، اما در نهايت،
يك نفر توپ را به كنج دروازه حريف مي نشاند. يا همچون يك جورچين كه تكه
آخرش را يك نفر مي چسباند. پس در ميان ائمّه اطهار(عليهم السلام) يك نفر
حسين(عليه السلام) است و البته آخرين آن عزيزان هم حضرت مهدي صاحب الزمان
(عج); در ميان علما هم يك نفر كارش حسيني است و آن خميني است و ديگران بايد
حسني يا سجّادي و زينبي عمل كنند; چنان كه مرحوم آية اللّه العظمي بروجردي
حسني عمل كرده و زمينه قيام اسلامي را فراهم آورد.19 امام خميني(قدس
سره)، كه در مكتب تربيتي حضرت سيدالشهداء(عليه السلام) رشد يافته بود، با
تعاليم عاشورايي خويش، مردم ايران را متحوّل ساخت. او گفت: «حضرت
سيدالشهداء(عليه السلام)به همه ما آموخت كه در مقابل ظلم، در مقابل ستم و
در مقابل حكومت جائر چه بايد كرد.»20 همچنين فرمود: «سيدالشهداء و اصحاب و
اهل بيت او(عليهم السلام)آموختند تكليف را، فداكاري در ميدان، تبليغ در
خارج ميدان، آنها به ما فهمانيدند كه در مقابل حكومت جور نبايد زنها
بترسند، نبايد مردها بترسند.»21 امام خميني(قدس سره) برپايي نظام اسلامي را
با توجه به تعاليم قرآني و مكتب عاشورا، يك ضرورت اجتناب ناپذير مي
دانست.226. تضاد با ليبراليسم ويژگي هايي كه ذكر
شدند و صدها ويژگي ديگر، كه از مختصات مكتب عاشورا يا مشتركات آن با انقلاب
اسلامي هستند، همه در يك چالش جدّي با مكتب جهان شمول امروزين يعني
«ليبراليسم» قرار دارند. در حقيقت، انقلاب اسلامي به تبع نهضت عاشورا، در
حالت دوگانگي و چالش عميق با مكتب ياد شده قرار دارد. «ايثار و فداكاري» به
عنوان شاخص ترين مشخصه و كارآمدترين عنصري كه در هر دوي اين نهضتها بسيار
پررنگ و جلوه گر است، نام برده شد. اين عنصر در مكتب ليبراليسم نه تنها
جايي ندارد، بلكه عكس آن حاكم است. پررنگ ترين آموزهها و شاخص ترين
مشخصههاي ليبراليسم عبارتند از: «آزادي فردي و محدود كردن قدرت دولت»،23
كه نتيجه اي جز «سود شخصي» و «جامعه فداي فرد» ندارد. از ديدگاه
ليبرالي، فرد بر جامعه و مصلحت فردي بر مصلحت اجتماعي اولويت دارد.
ليبراليسم از آغاز، همزاد و همراه سكولاريسم (جداانگاري دين از دولت)،
مدرنيسم (سنّت ستيزي)، فلسفه اختيار (جبرستيزي)، بازار آزاد، رقابت كامل،
فردگرايي، مشاركت سياسي، نظام نمايندگي، عقل گرايي، ترقّي خواهي و علم
گرايي بوده و ضد وحدت گرايي (مونيسم)، تمركزگرايي، انحصارگرايي،
اقتدارگرايي و ضد نخبه گرايي است.24 در فرهنگ علوم سياسي، ليبراليسم
«نوعي ايدئولوژي و گونه اي از جهان بيني (است) كه فرد را پايه ارزشهاي
اخلاقي مي شمارد و همه افراد را داراي ارزش برابر مي داند; از اين رو، فرد
بايد در انتخاب هدفهاي زندگي خويش آزاد باشد.»25 بنابراين و به بياني
تقريبي، آزادي براي ليبراليسم عدم محدوديت يا مداخله اجباري است.26 پس
ليبراليسم پيوسته انسان را به خود مي خواند، اما كربلا و عاشورا به خداي
خود! و صد البته كه در مكتب عاشورا نيز سنّت ستيزي، اختيار، بازار آزاد،
رقابت كامل، مشاركت، نمايندگي، ترقّي خواهي و اين قبيل كالاها يافت مي
شوند، اما با تفسير خاص و ويژه خود و بر اين همه بايد افزود: عشق گرايي،
امام محوري و جامعه گرايي را، تا آنكه مترقّي ترين مكاتب همچون ليبراليسم
را ميليونها سال نوري در فاصله با مكتب عاشورا و مكتب جاويد حسيني ببينيم. رقابت
كامل در كربلا، در بازار آزادي بود كه سنّت ستيزان با اختيار و آزادي و
هوش و هواس كامل، تحفههاي ناقابلي (به گفته خودشان) همانند جانهاي خويش
را به نمايندگي از همه مشاركتورزان تاريخ در اين امر مهم، عاشقانه نثار خاك
پاك قدم دوست و امام خود كردند و پاي كوبان به استقبال مرگ شتافتند تا
جامعه پس از آنها بهبود يابد و سود برد. به هر حال، «ليبراليسم يك دشمن
ديرينه داشت كه از آن بي خبر نبود، اما احساس خطر جدّي در اين مورد از سال
1979 مسيحي به او دست داد. اين خصم خطرناك، "اسلام و انقلاب اسلامي" بود;
زيرا اسلام تنها ايدئولوژي است كه هر كجا برود، بي رقيب مي ماند. محتواي
مكتب حيات بخش اسلام چنان بي عيب، بي رقيب و غني است كه در هر قالبي ريخته
شد، پر جاذبه ترين ايدئولوژي و نظام را به نمايش خواهد گذاشت. اكنون فرض
كنيم قالبي به نام "مردم سالاري" وجود دارد كه مي توان محتواهاي گوناگوني
در آن ريخت. چنانچه ليبراليسم در اين ظرف گنجانيده شود، "ليبرال ـ
دموكراسي" خواهيم داشت و اما اگر اسلام در اين ظرف قرار گيرد، نظام "مردم
سالاري ديني" به بار خواهد نشست. شديدترين چالش ميان اسلام و ليبراليسم نيز
در اينجاست كه انسان در جامعه ليبرال ـ دموكراسي، پشت به خدا نشسته، اما
در جامعه مردم سالاري ديني، پيوسته و بيوقفه رو به خدا در حركت است. در
چنين جامعه اي، هم خدا سالار است و هم مردم، در حالي كه در جامعه ليبرال ـ
دموكراسي، در حقيقت يك اقليّت حاكمند. امروزه هرچند طرفداران دموكراسي
ليبرال كم نيستند، اما حركت جهان به سويي است كه حاميان اين نوع نظامها رو
به كاهش اند.»27 امروزه در سراسر جهان، روزي نيست كه با نام امام
خميني(قدس سره) و ياد انقلاب شكوهمند او، چندين كافر به اسلام نپيوندند.
اين همه بركت به خوبي گوياي آن است كه اين انقلاب ريشه در كربلا و نهضتهاي
عاشوراي حسيني دارد.پی نوشت: 1ـ ابن شعبه حرّاني، تحف العقول، ص 174 / سيدبن طاووس، اللهوف، ص 69. 2ـ شيخ عبّاس قمي، نفس المهموم، ص 227 و 228. 3ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 1، ص 45. 4ـ همان، ص 60. 5ـ امام خميني، كلمات قصار (پندها و اندرزها)، ص 228. 6ـ همو، صحيفه نور، چ بيستم، ص 227. 7ـ محمّدبن جرير طبري، تاريخ طبري، چ پنجم، ص 418 / ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج 3، ص 285 / شيخ عبّاس قمي، پيشين، ص 227. 8ـ شيخ عبّاس قمي، پيشين، ص 227 و 228. 9ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 2، ص 97. 10ـ همان، چ نهم، ص 57. 11ـ عبداللّه جوادي آملي، شكوفايي عقل در پرتو نهضت عاشورا، قم، انتشارات اسلامي، 1381، ص 195. 12ـ سيدبن طاووس، پيشين، ص 69 / ابن شعبه حرّاني، پيشين، ص 174. 13ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 4، ص 20. 14ـ خوارزمي، مقتل خوارزمي، ج 1، ص 188. 15ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 20، ص 189. 16ـ مرتضي مطهّري، حماسه حسيني، ج 3، ص 178 به بعد. 17ـ پرير كلر وبلانش، ايران: انقلاب به نام خدا، ترجمه قاسم صفري، ص 13. 18ـ نحل: 36. 19ـ
اشاره به فرمايش امام خميني در جواب شاه كه گفته بود: سيدي هم پيش از تو
بود كه با ما كار چنداني نداشت و اين قدر ما را اذيت نمي كرد، امام فرموده
بود: او سيد حسني بود، اما من سيد حسيني ام. 20ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 3، ص 225. 21ـ همان، ج 17، ص 59. 22ـ امام خميني، كتاب البيع، ج 2، ص 461. 23ـ
آر. بروس داكلاس، كنت آر. هاردر، تام باتلمور و استنلي پين، ايدئولوژي هاي
معاصر، ترجمه عليرضا كاهر، تهران، دفتر پژوهش و تدوين تاريخ انقلاب
اسلامي، 1384، ص 34. 24ـ همان، ص 34 و 35. 25ـ علي آقابخشي و مينو افشاري، فرهنگ علوم سياسي، ش 1682، ص 325. 26ـ اندرولوين، نظريه ليبرال دموكراسي، ترجمه و تحشيه سعيد زيباكلام، تهران، سمت، 1380، ص 43. 27ـ نصراللّه سخاوتي، اسلام و دموكراسي، قم، مركز مطالعات و پژوهش هاي حوزه علميه، 1383، ص 44. منبع: فصلنامه معرفت
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:43 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

انقلاب ایران، در نوع خود، و نیز در مقایسه با دیگر
انقلابهای جهان، از لحاظ تکوین، حرکت، روند و نتیجه آن دارای ویژگیهای کم
نظیری بود.وجه مشترک پیدایش همه انقلابها، کم و بیش یکسان است.همگی ریشه
طبقاتی و اجتماعی دارند، هنگامی که ظلم و فساد و بیکفایتی نظام حاکم تحمل
ناپذیر شد، تودهها به حرکت در میآیند، طغیان میکنند، نمایندگان سنتی خود
را کنار میزنند و موانعی را که بر سر راهشان قرار دارد، درهم میکوبند تا
رژیم حاکم را بر اندازند و به جای آن نظام جدیدی که امیال و خواستهای آنها
را تامین کند، بر پا سازند. کمتر انقلابی است که صرفا ملی یا میهنی
باشد.صرف وجود محرومیتهای اقتصادی در جامعه، برای برانگیختن شورش و انقلاب،
بسنده نیست.هیچ انقلابی موفق نمیشود مگر آنکه بر نیروهای مسلح تسلط پیدا
کند، یا توان روحی و کارایی آن نیروها را تضعیف نماید و یا اینکه، آن
نیروها، به انقلابیون بپیوندند.عواملی که انقلاب را شتاب میبخشد، بیزاری
از اشرافیت، ناسازگاریهای اجتماعی و اقتصادی و شدت محرومیتهای تحمل ناپذیر،
میان آنچه مردم میخواهند و آنچه به دست میآورند، میباشد. انقلاب،
بالفعل یک رویداد غیر مترقبه است.در یک انقلاب اصیل، همه قشرهای جامعه شرکت
دارند، هدفهای انقلاب، در برگیرنده خواستهای اکثریت جامعه است، در آغاز،
تودهها با یک برنامه مدون و از پیش تهیه شده، برای ساختار نظام و جامعه
جدید، به عرصه انقلاب نمیروند.انگیزه تودهها، در آغاز، براندازی نظامی
است که دیگر قادر به تحمل آن نیستند.رهبران و پیشتازان انقلاب، برنامه
بازسازی جامعه را، در نظام آینده تهیه میکنند و پس از تایید مردم آن را به
اجرا میگذارند. ملت ایران طی یک قرن گذشته، دو انقلاب، یک جنبش و دو
کودتا را تجربه کرده است، انقلاب مشروطیتسال 1285 (1906 میلادی)، جنبش ملی
شدن صنعت نفت 32- 1329 (53- 1950 میلادی) و انقلاب سال 1357 (79- 1978)،
کودتاها، یکی 3 اسفند 1299 به رهبری سید ضیاء الدین طباطبائی و رضاخان
میرپنج، دیگری، کودتای انگلیسی - آمریکایی 28 مرداد 1332. در انقلاب
مشروطیت، اولین قانون اساسی، با الهام از ایدئولوژی ناسیونالیسم، لیبرالیسم
و سوسیالیسم غرب تهیه و تصویب شد. روشنفکران امیدوار بودند نظام کشور و
ساختار جامعه را همانند جوامع اروپایی کنند، اما عمر این مشروطه کوتاه بود و
پس از چهارده سال، با کودتای اسفند 1299 از میان رفت. جنبش ملی سال
1329، یک جنبش ناسیونالیسی و ضد استعماری اصیل بود.هدف عمده آن طرد استعمار
کهن بریتانیای کبیر، احیای دموکراسی، از طریق اجرای کامل قانون اساسی سال
1285 و تامین همه آزادیهای فردی و اجتماعی بود.هر چند جنبش، با ملی شدن
صنعت نفت در سراسر ایران و خلع ید از شرکت نفت انگلیسی و اخراج انگلیسیها
از ایران، به پیروزیهای بزرگی ستیافت، ولی با کودتای 28 مرداد 1332
شکستخورد. انقلاب سال 1357 با قیام قشرهای وسیع مردم ایران شروع شد و
به رهبری آیت الله روح الله خمینی به پیروزی رسید.در همه پرسی فروردین 1358
رژیم جمهوری اسلامی، جایگزین نظام سلطنتی گردید.قانون اساسی جدید در مجلس
«خبرگان» که بیش از 90 درصد اعضای آن را روحانیون و فقها تشکیل میدادند،
به تصویب رسید.سپس در همه پرسی روزهای 11 و 12 آذرماه همان سال، قانون
اساسی و نیز مقام مرجعیت و رهبری آیت الله خمینی، با اکثریت قاطع مردم
تصویب و پذیرفته شد.شخصیت امام خمینی رحمت الله علیه مطالعه
و تحلیل علل پیروزی سریع انقلاب سال 1357 بدون بررسی شخصیت آیت الله خمینی
دشوار و حتی ناممکن است.امام خمینی در پیروزی انقلاب اسلامی، همان نقشی را
ایفا کرد که لنین در انقلاب کبیر روسیه، مائوتسه تونگ در انقلاب چین و
فیدل کاسترو، در انقلاب کوبا.با این تفاوت که لنین حزب کمونیست را پشتسر
خود داشت و پس از پیروزی انقلاب فوریه 1917 وارد لنینگراد شد.مائو رهبر حزب
کمونیست چین بود و به نیروهای مسلح و مجهزی که ماهها با ارتش چیانکایچک در
بخشهائی از خاک چین جنگیده بودند، فرماندهی داشت، فیدل کاسترو نیز، با
هزاران چریک و هواخواه، تجربه سه سال (59 - 1956) مبارزه مسلحانه دشواری را
با رژیم باتیستا پشتسرگذاشته بود.در صورتی که امام خمینی هیچ نوع سازمان
سیاسی و نیروهای نظامی در اختیار نداشت، ستاد رهبری او، در خارج از ایران
بود، از «مسجد» به عنوان سنگر مقاومت و مبارزه استفاده کرد و در اوج
انقلاب، وارد ایران شد. چه عواملی موجبات موفقیت امام خمینی را در جلب و
بسیج تودهها، تا بدان حد تامین کرد که با صدور یک پیام، از چند هزار
کیلومتری ایران، تودههای مردم، به خیابانها میریختند و سینه خود را در
برابر آتش مسلسلها قرار میدادند؟ با اتکاء به چه نیرویی، رهبران کشورهای
غربی و شرقی را، به اتهام مداخله در امور ایران و پشتیبانی از محمد رضا شاه
به باد انتقاد و حمله میگرفت، جیمی کارتر، رئیس جمهوری آمریکا را
میکوبید و به گفته خود، به او «سیلی» میزد! در مذاکرات با نمایندگان
سران دولتهای ایالات متحده و فرانسه، در نوفل لوشاتو، درباره آینده ایران و
سرنوشتشاه، یک قدم از موضع همیشگی خود، عقب ننشست و حرف همیشگی خود را که
«شاه باید برود!» تکرار میکرد؟ برجستهترین خصیصه امام خمینی،
صراحتبیان، بی پروایی و شجاعت فوق العاده و کم نظیرش بود، تا بدان حد، که
در میان روحانیون و سیاستگران دو قرن اخیر ایران، هیچ کس به پای او
نرسید.در دورانی که محمد رضا شاه، همه مخالفان، اعم از ملیون، چپ گرایان،
تودهایها، مالکان بزرگ و نخبگان سنتی را سرکوب کرده و یا از صحنه خارج
نموده بود، امام خمینی، یکه و تنها، علیه او قد علم کرد.وی در سخنرانی
خرداد 1342 (عاشورا 1383) محمد رضا شاه را با چنان شدت و حدتی به باد سرزنش
و حمله گرفت، که تا آن روز سابقه نداشت.در آن سخنرانی تاریخی امام خمینی
شاه را «بدبخت!» ، «بیچاره!» ، «نوکر اسرائیل!» و «فرمانبر آمریکا!» خواند. زیرکی،
هشیاری، موقع شناسی، از خصایص برجسته دیگر ایشان بود.در دورانی که مال
اندوزی، تجمل گرایی، فساد و نادرستی، در میان طبقه بالای جامعه، حتی میان
برخی از روحانیون، رواج یافته بود، آیت الله خمینی، همان زندگی بسیار ساده و
بدون تکلف گذشته را حفظ کرد.در شناسایی جامعه ایران، تبحر خاصی داشت و
زمان شروع مبارزه و حمله را به خوبی تشخیص داد.در دوران چهارده ساله تبعید،
با ایراد سخنرانیها، ارسال پیامهای کتبی و شفاهی به وسیله کاست، مردم
ایران و جهان را از نقاط ضعف شاه و فساد و بیدادگری رژیم او، آگاه ساخت،
همکاری دولت ایران با اسرائیل غاصب، وابستگی اقتصادی، سیاسی و نظامی ایران
به غرب، بالاخص بهآمریکا، غارت بیت المال، خرید روز افزون جنگ افزار،
نابودی کشاورزی، بالا رفتن قیمتها، کمبود مسکن، تباهی فرهنگ، ثروتمندتر شدن
اغنیا و فقیرتر شدن مستضعفان، نقض قوانین حقوق بشر، پایمال کردن قانون
اساسی، سانسور مطبوعات، محو آزادیهای مردم، سرکوب مخالفان، اوجگیری فساد در
همه شئون کشور و....از مواردی بود که در بیانات و پیامهای امام خمینی بدان
استناد میشد و شاه را عامل همه نابسامانیها، میدانست و لزوم اتحاد همه
قشرهای جامعه را برای ادامه مبارزه تاکید میکرد. گفتههای امام خمینی،
انعکاس خواستهها و نظریات همه احزاب، گروههای سیاسی، با افکار و عقاید
گوناگون، از جمله جبهه ملی، نهضت آزادی، گروههای مارکسیستی، حزب توده و
گروههای چریکی بود.تامین عدالت اجتماعی، آزادیهای فردی و اجتماعی، آزادی
مطبوعات، حکومت مردم بر مردم از طریق انجام انتخابات آزاد....خواستههایی
بود که نیروهای اپوزیسیون، پس از سقوط دولت مصدق در سال 1332، سالها برای
تحقق آن، مبارزه کرده و به نتیجه نرسیده بودند.نیروهایی که آتش انقلاب را روشن کردند در
سالهای آخر دهه 1340، همه گروههای سیاسی مخالف رژیم، سرکوب شده بودند.تنها
کانون مقاومتی که در فضای خفقان ایران آن زمان باقی مانده بود، حملات
کوبنده آیت الله خمینی در نجف به شاه و رژیم او، سخنرانیهای دکتر علی
شریعتی در حسینیه ارشاد و صفیر گلوله چریکها، در مبارزه مسلحانهشان بود.هر
یک از این سه کانون، در برگیرنده خواسته و تمایلات بخشی از قشرهای جامعه
بود. شریعتی، به عنوان یک اندیشمند برجسته سیاسی - مذهبی، اسلام شناس
مترقی و معلم رادیکالیسم اسلامی، در سخنرانیها و نوشتههای خود، تعریف
تازهای از اسلام شیعه و «شهادت» عنوان کرد و هزاران پسر و دختر جوان
دانشجو را با فلسفه سیاسیاش، که ترکیبی از سنتهای اسلامی، با افکار
انقلابی بود، آشنا ساخت.چریکها، با مبارزه مسلحانه خود، فضای سیاسی تازهای
ایجاد کردند و با فداکاری و جانفشانی خود، ارزشها و مفاهیم نوینی را مطرح
ساختند.آیت الله خمینی، با مهارت و درایتخاص، عملیات این سه پایگاه را
هماهنگ ساخت و در مبارزه علیه رژیم شاه، از آن بهره برد. طبقه متوسط
جامعه، بازرگانان سطح پایین، کسبه، و بازاریان، آیت الله را دشمن آشتی
ناپذیر رژیم استبدادی، حامی الکیتخصوصی و ارزشهای اسلامی و
سنتیمیدانستند.روشنفکران، تحصیل کردگان، و دانشجویان، او را رهبری روحانی
میشناختند که قصد دارد مملکت را از وابستگی به انحصارات غرب، و نیز ظلم و
ستم و فساد برهاند و عدالت و آزادی را به کشور بازگرداند.کارکنان دولت و
کارگران کارخانهها، آیت الله خمینی را روحانی میدانستند که از میان
ملتبرخاسته و قصد دارد با پیروی از تعالیم اسلام، قدرت را از اغنیا و
زورمندان گرفته و به ملتبازگرداند و عدالت اجتماعی را در سراسر ایران
برقرار کند.از دیدگاه کشاورزان، آیت الله شخصیت روحانی مبارز و سختکوشی
است، که پیوسته از منافع قشر زحمتکش دفاع میکند و برای آنها، زمین، آب،
مدرسه، جاده و مراکز بهداشت فراهم میسازد.بدین سان قشرهای وسیعی از مردم
ایران، آیت الله خمینی را، منادی حق و عدالت، مدافع محرومان و الهامبخش
امیدها و آرزوهای خود و احیا کننده آزادی و برابری میدانستند. ستون
فقرات جنبشی که رهبری آن را، امام خمینی به عهده داشت، روحانیون جوان در
نهادهای مذهبی، بازاریان و بخشی از قشرهای محروم و متوسط جامعه بودند.اینان
در قیام 15 خرداد 1342 وفاداری بیچون و چرای خود را نسبتبه رهبر مذهبی
خود، به اثبات رسانیده بودند.به نظر آنها، خمینی تجسمی از جرئت، جسارت و
مقاومت امام علی (ع) در مبارزه علیه معاویه بود.پس از کشتار 15 خرداد،
مخالفان میانه رو مذهبی رژیم، و شماری از علما که موافق مداخله روحانیون در
امور سیاسی نبودند، به تدریجبه سوی او، روی آوردند.بازاریان نیز با دادن
کمکهای مالی به یاریش شتافتند و با توسعه شبکههای مخفی، و از طریق مساجد،
پیامها و دستورهایش را دریافت و اجرا میکردند. هر چند بازار و بخشی از
روحانیون و نهادهای مذهبی در قم، مشهد، اصفهان و شیراز، به عنوان یک سازمان
مخالف رژیم، سالها فعالیت داشتند، اما، طبقه روشنفکر دانشگاهی، در سالهای
اول دهه پنجاه، مبارزه را از سر گرفتند.نخست نویسندگان، هنرمندان،
حقوقدانان، قضات، با انتشار نامههای سرگشاده و اعلامیههایی، در اعتراض به
نبودن آزادی و دموکراسی، خواستار فضای باز سیاسی و اجرای قانون اساسی شدند
و جمعیت طرفدار حقوق بشر را سازمان دادند.دانشجویان را به تظاهرات
دانشگاهی وا داشتند و بدین سان فریاد اعتراض خود را نسبتبه مظالم و
ستمگریهای رژیم شاه، بلند و بلندتر کردند. انتشار نامه اهانتآمیز
نسبتبه آیت الله خمینی در زمستان 1356 در روزنامه اطلاعات، اعتراض شدید
مردم و مقتول و مجروح شدن گروهی در شهرستان قم به وسیلهنیروهای انتظامی،
سپس گسترش دامنه اعتراضها، در شهرهای دیگر و برخورد مسلحانه نیروهای امنیتی
با مردم، جنبش مخالفت مردمی را وسعت و تداوم بخشید.کارمندان دولت، کارکنان
بانکها، گمرکات، سپس کارگران کارخانهها و صنعت نفت، با اعتراض و اعتصاب
خود، اقتصاد کشور را فلج کردند.آنگاه، دانشجویان، دانش آموزان، و نیز مردان
و زنان از قشرهای مختلف جامعه با برپایی تظاهرات در شهرها و برخوردهای
خیابانی با نظامیان، آتش انقلاب را برافروختند و طی مدت کوتاهی به چنان
پیروزیهایی رسیدند که همه را شگفتزده کرد. اگر طبقات متوسط مذهبی،
بازاری و تحصیل کرده، دیوار استوار انقلاب بودند، طبقه کارگر و دهها هزار
تن کشاورزان بدون زمین و بیکار، که در حومه شهرها، با محرومیت زندگی
میکردند، نقش نیروی «ضربت» را به عهده داشتند.اینان، همراه با جوانان و
نوجوانان ساکنان محلات فقیرنشین جنوب تهران، اکثریت تظاهر کنندگان خیابانی
را تشکیل میدادند.بسیاری از کسانی که در زد و خورد با نظامیان، شهید یا
زخمی شدند، همین جوانها بودند. در آغاز بحران، خواسته و هدف
تظاهرکنندگان براندازی رژیم سلطنت و استقرار نظام جمهوری اسلامی نبود،
معترضین خواستار مهار کردن قدرت مطلقه شاه و اجرای قانون اساسی سال 1288
بودند.در آن دوران تظاهر کنندگان علیه شخص محمد رضا شاه شعار نمیدادند،
حتی شرکت کنندگان در راهپیمایی بزرگ بعد از نماز عید فطر (13 شهریور 1357)
در قیطریه، در شعارهای خود، به شاه حمله نکردند. حادثه روز 17 شهریور
میدان ژاله و کشتار صدها تن تظاهر کنندگانی که بیخبر، یا با خبر از اعلام
حکومت نظامی در آن محل و خیابانهای اطراف، در اعتراض به منع تظاهرات از سوی
دولت، اجتماع کرده بودند، خشم مردم را علیه شاه، که او را مسئول و آمر قتل
عام آن روز میدانستند، برانگیخت.از آن پس، در تظاهرات و راهپیماییهای
خیابانی، شعارهای ضد شاه، به عنوان شعار اصلی به کار گرفته شد.فلسفه سیاسی امام خمینی رحمت الله علیه افکار
و اندیشه سیاسی امام خمینی، بر خلاف ادعای برخی از محافل اپوزیسیون و نیز،
بسیاری از روشنفکران داخل و خارج از کشور، ناشناخته و مجهول نبود.سالها
پیش از انقلاب، آیت الله خمینی در دوران اقامت در عراق و تدریس در نجف،
پیرامون فلسفهسیاسی و حکومت اسلامی و ولایت فقیه، بحث و سخنرانی کرده
بود.شعار «حکومت اسلامی» ، در تظاهرات و راهپیماییها و اجتماعات، عنوان
شده بود.دکتر کریم سنجابی، رهبر جبهه ملی نیز، در دیدار 14 آبان ماه 1357
با امام خمینی در پاریس، بیانیه سه مادهای معروف را تهیه و امضا کرده بود.
(1) آیت الله خمینی، در جلسه درس مورخ چهارشنبه 13 ذیقعده 1389 (1 بهمن
1348) در نجف، پیرامون چگونگی تدوین قانون اساسی سال 1288 چنین گفته است: «...گاهی
گفته میشود که احکام اسلام ناقص است.مثلا احکام قضا در اسلام آن طور که
باید و شاید نیست.انگلیس به دست عمال خود اساس مشروطه را به بازی گرفت و ما
را هم - طبق شواهد و اسنادی که در دست است - بازی داد.وقتی میخواستند
قانون بنویسند کتابی که مال بلژیکیها بود از سفارت بلژیک قرض کردند [...] و
قانون مشروطه را از روی آن نوشتند و برای تعمیه لتبعض احکام اسلام را
ضمیمه کردند، لکن اساس قوانین را از آنها اخذ کردند و به خورد ما دادند...» آیت الله خمینی در تشریح کیفیتحکومت اسلامی و چگونگی اجرای قوانین اسلام میگوید: «...اینها
(استعمارگران) به نظر ما آوردند که اسلام حکومتی ندارد، تشکیلات حکومتی
ندارد.بر فرض اینکه احکامی داشته باشد مجری ندارد و خلاصه اسلام قانونگزار
است.این مطلب را عرض کنم، ما که میگوییم پیغمبر اکرم (ص) باید خلیفه تعیین
کند آیا برای بیان احکام است؟ بیان احکام خلیفه نمیخواهد، خود آن حضرت
بیان احکام میکرد، همه احکام را مینوشتند و در دست مردم میدادند تا عمل
کنند.اینکه لازم استخلیفه تعیین کند، برای حکومت است.ما خلیفه میخواهیم
تا اجرای قوانین کند. قانون مجری لازم دارد.در همه ممالک عالماین طور است
[...] قانون تنها سعادت بشر را تامین نمیکند، پس از تشریع قانون باید قوه
مجریه باشد.در یک تشریع، یا در یک حکومت اگر قوه مجریه نباشد نقص وارد است. اسلام
همان طور که جعل قوانین کرده، قوه مجریه هم قرار داده است، ولی امر قوه
مجریه قوانین است.اگر پیغمبر اکرم خلیفه تعیین نکند (ما بلغ رسالة)
رسالتخود را به پایان نرسانیده است.نصف امر را زمین گذاشته است.... زمان
رسول الله، صلی الله علیه و آله و سلم این طور نبود که فقط قانون
بگذرانند.دست میبریدند، «حد میزدند» رجم میکردند [...] و خلیفه هم برای
این امور است.خلیفه جاعل احکام نیست، خلیفه برای آن است که احکام اسلامی را
که رسول اکرم (ص) آورده است و خدای تبارک و تعالی فرستاده است اجرا
کند...» آیت الله خمینی پیرامون معرفی اسلام و لزوم تشکیل حکومت اسلامی تاکید دارد و میگوید: «درست
توجه کنید، همان طور که آنان بر ضد شما اسلام را بد معرفی کردند، شما هم
اسلام را آن طور که هست معرفی کنید. فوایدش را بنویسید و منتشر کنید،
خودتان را درست کنید.شما باید حکومت اسلامی تاسیس کنید.خیال نکنید ما
نمیتوانیم.آنها (استعمارگران) از سیصد چهارصد سال پیش زمینه را تهیه
کردند.از صفر شروع کردند تا به اینجا رسیدند.شما هم از صفر شروع کنید.» آیت الله خمینی تفکیک دین از سیاست را نغمه استعمارگران میداند و در توجیه رد این نظریه چنین اظهار میکند: «اسلام
را به مردم معرفی کنید تا بچههای ما گمان نکنند که این آخوندها در گوشه
نجف یا قم دارند احکام حیض و نفاس میخوانند.به سیاست چکار دارند! دین از
سیاستباید جدا باشد! بیدینها این را میگویند.آنها (استعمارگران) گفتند
که باید دین از سیاست جدا باشد! زمان پیغمبر اکرم (ص) سیاست از دین جدا
بود؟ زمان خلفای حق یا غیر حق، زمان خلافتحضرت امیر، سیاست از دیانت جدا
بود؟ این حرفها را از آنها درست کردند تا دین را از تصرف امور دنیا کنار
بزنند.آنها دنیا را میخواهند.اگر ما مسلمین جز نماز خواندن، دعا خواندن و
ذکر گفتن کاری نداشته باشیم، آنها هیچ کاری به ما ندارند [...] آن مردک
(نظامی انگلیسی در اشغال عراق) گفت: اینکه در بالای ماذنه اذان میگوید،
برای سیاست انگلیس ضرردارد؟ گفتند نه.گفت هر چه میخواهد بگوید! [...] شما
هر چه میخواهید نماز بخوانید، آنها نفتشما را میخواهند.به نماز شما چکار
دارند؟ آنها میخواهد ما آدم نباشیم، از آدم میترسند [...] هر وقت آدمی
پیدا شد، یا کشتند، یا از بینش بردند، یا لکهدارش کردند که سیاسی است! این
آخوند سیاسی است... پیغمبر (ص) هم سیاسی بود.این تبلیغ سوئی است که
آنها کردند تا شما را از سیاست کنار بگذارند.از دخالت در امور دولتی کنار
بگذارند و خودشان هر کاری میخواهند انجام دهند، هر غلطی میخواهند
بکنند..» . (2) آیت الله خمینی در سخنرانیهای خود، اهمیت تبلیغات را در
بیدار ساختن مردم و شناساندن حکومت اسلامی تاکید میکند و خطاب به طلاب و
روحانیون میگوید: «آن مطلبی که در اول بحث (حکومت اسلامی) عرض کردم که
شما موظفید برای تشکیل حکومت اسلامی جدیت کنید، راه آن در اولین قدم
تبلیغات است.از راه تبلیغات پیش بیایید.در همه عالم همیشه همینطور بوده است
که دو نفر، چهار نفر، کمتر یا بیشتر با هم مینشستند قرار میگذاشتند و
دنبال آن تبلیغات میکردند.کمکم، بر نفرات افزوده میشد و در نتیجه در یک
حکومتبزرگ رخنه کرده و آن را ساقط میکردند.محمد علی میرزا را از بین مردم
میبردند و حکومت مشروطه تشکیل میدادند. همیشه از اول قشون و قدرتی در
کار نبوده است و فقط از راه تبلیغات پیش میرفتهاند، قلدریها و
زورگوئیها را محکوم میکردند. ملت را آگاه میساختند و به مردم
میفهماندند که این قلدریها غلط است.کمکم، دامنه تبلیغات توسعه مییافت و
همه طبقات جامعه را فرا میگرفت.مردم بیدار میشدند و به نتیجه میرسیدند. شما
الآن نه کشوری دارید و نه لشکری، و نه کاری از شما میآید.لیکن تبلیغات
دستشماست و در اطراف شما دور میزند.مسائل عبادی را البته یاد بدهید، لیکن
مهم، مسائل اسلامی است، مسائل اقتصادی و حقوقی اسلام است، اینها را دیگران
محور کار خود قرار دادهاند، ما هم باید این مسائل را محور قرار دهیم.ما
موظفیم از هم اکنون برای شالودهریزی یک دولتحقه اسلامی کوشش کنیم، همفکر
پیدا کنیم، تبلیغ کنیم تا آنجا که موجب پیدا کند و موجها پدید آید و کمکم،
امتی آگاه و وظیفهشناس به وجود آید تا اینکه یک نفر آدم پیدا شود قیام
کند و حکومت اسلامی تشکیل دهد» . (3) آیت الله در تشریح حکومت اسلامی به عنوان حکومت قانون میگوید: «...اسلام
در هر مرتبهای از مراتب، حکومتی است که تبعیت از قانون دارد و قانون حاکم
بر جامعه است آنجا هم که اختیاراتی به رسول اکرم (ص) و ولایت داده شده از
طرف خداوند است.هر جا حضرت رسول مطلبی را بیان یا حکمی را تعیین فرمودهاند
به پیروی از قانون الهی بوده است.پس اسلام عبارت از یک سلسله قوانینی است
که تمام بشر موظفند به آن عمل کنند و حکومت اسلام نه مشروطه، نه استبداد و
نه جمهوری است و نه کسی میتواند در آن دخالتی کند.برابر رئیس و مرئوس حکم
الهی متبع است و لزوم تبعیت از رسول اکرم (ص) هم به حکم الهی است که
میفرماید: و اطیعوا الرسول..» . (4)شتاب روند فساد و استبداد در
بهار سال 1357 روند اعتراضها، در حدی نبود که به انقلاب منجر شود.در
بسیاری از کشورهایی که رژیم استبداد و دیکتاتوری بر آنها حاکم است، تظاهرات
اعتراض آمیز رفاهی - سیاسی روی میدهد، بیآنکه به شورش و انقلاب منتهی
گردد. رژیمهای خودکامه و دست نشانده، عموما دارای دو خصلت «استبداد و
فساد» میباشند.استبداد و فساد، لازم و ملزوم یکدیگرند.اما هنگامی که
«فساد» از «استبداد» پیشی گرفت، و خواستههای مشروع و منطقی قشرهای وسیعی
از جامعه، با بیاعتنائی روبهرو شد، فریاد اعتراض تودهها، به حرکت تبدیل
میشود و چنانچه این «حرکت» به وسیله مردان شایسته و مورد اعتماد مردم
رهبری گردد، به پیروزی منتهی میگردد. تظاهرات مردم ایران، در ماههای
اول سال 1357 نخست جنبه اعتراض به روش کلی رژیم شاه داشت، سپس به
خواستههای رفاهی - سیاسی تبدیل شد، آنگاه به حرکت تودهای درآمد و با
رهبری آیت الله خمینی به شورش و انقلاب انجامید و با چنان شتابی به پیروزی
رسید که مردم ایران و جهانیان را شگفت زده کرد. رژیم شاه، در اوایل دهه
1350 ظاهر استوار و نیرومندی داشت، ولی از درون خراب بود و بسان سد خاکی
میماند، که دیر یا زود در برابر فشار امواج دریا، فرو میریخت.فساد، با
ابعاد وحشتناکی در آن ریشه دوانده بود.انتقاد، نارضائی و سرخوردگی حتی در
میان نخبگان سیاسی و دست اندرکاران اداره مملکت ظاهر شده بود. پرویز
راجی، سفیر «شاهنشاه آریامهر» در لندن، در گفتگو با امیر اصلان افشار، که
او نیز سالها در آمریکا و کشورهای اروپا سفیر بوده است، از بیدادگری رژیم
انتقاد میکند و میگوید: «...چرا هر جا، نام ایران به میان میآید،
بلافاصله کلماتی مانند «ساواک» ، «شکنجه» و «فساد» به دنبال آن گفته
میشود.من از مشاهده این اوضاع احساس حقارت میکنم و نمیدانم تا چه حد در
مقابل این گونه انتقادها، میتوان خاموش ماند...» پرویز راجی، در جای دیگر
میگوید: «شایع استشاه هفتهای سه بار، بعد از ظهرها به منزل یکی از دوستان نزدیک خود میرود و تریاک میکشد..» . (5) امیر
عباس هویدا، وزیر دربار، در دیدار خصوصی که روز 12 مرداد 1357 با پرویز
راجی داشته است، با لحنی تنفرانگیز، از گستردگی فساد در میان طبقه سطح
بالای ساواک، امرای ارتش و بعضی از افراد خانواده سلطنتی یاد میکند و
میگوید: «...با مشاهده این وضع، گاه احساس میکنم که مقاومتم به پایان رسیده و دیگر توان ادامه کار ندارم...» (6) اوری لوبرانی (7) نماینده سیاسی اسرائیل در تهران، پس از ملاقاتی که با محمد رضا شاه در جزیره کیش داشت داستان زیر را نقل کرده است: «پس
از ملاقات شاه، با یکی از بلند پایگان رژیم، که مشاور نزدیک شاه نیز بود،
برخورد کردم.وی از من پرسید: از دیدار اعلیحضرت میآیید؟ گفتم: آری. گفت: آیا به درستی سمبل زوال و انحطاط ایرانی را در آنجا دیدی؟ آنچه از زبان او شنیدم، برایم باور کردنی نبود، منظور وی اشاره به وضع درون و ریشه دستگاه فاسدی بود که شاه بر آن تکیه داشت.» (8)فساد از استبداد پیشی گرفت در
سال 50- 1349 درآمد نفت 1200 میلیون دلار بود.این درآمد در سالهای 56-
1353 ناگهان افزایش یافت و به 38 میلیارد دلار بالغ گردید که تنها 20
میلیارد دلار از این درآمد مربوط به سال 55 - 1354 میباشد و با مقایسه
درآمد دهساله 1343 تا 1353 که جمعا 13 میلیارد دلار بود این افزایش چشمگیر
مشخص میشود.به بیان دیگر طی 13 سال درآمد نفت صادراتی دولت ایران 51
میلیارد دلار بوده که 38 میلیارد آن طی سه سال 1353 تا 1356 بوده است. (9) بخش
عمده این درآمد، صرف اجرای برنامههای رفورم «انقلاب شاه و مردم»
گردید.محمد رضا شاه، با ابداع طرحهای جاهطلبانه، قصد داشت ظرف مدت کوتاهی
ایران را به یک قدرت صنعتی مدرن تبدیل کند، بیآنکه در صحنه سیاسی و
آزادسازی قدم بردارد. در این دوران، همه قدرتها در دستشاه بود، توسعه و
پیشرفت، تمایل و امر شخصی شمرده میشد و «رسالت» یک فرد بود.طرحها و
برنامهها، تابع خواستهها و هوسهای او قرار داشت.مشاورانش تکنوکراتهایی
بودند که اوامر «ارباب» را، بیچون و چرا، اجرا میکردند.به نظر «شاهنشاه
آریامهر» جامعه ایران ابزاری بود که باید در دستهای او، به عنوان یک «شخصیت
تاریخی» شکل میگرفت و در جهت «تمدن بزرگ» برای او و رژیمش، افتخار ابدی
تضمین میکرد.خواسته و نظر مردم و مشارکت آنها در امور مملکت و برنامه
توسعه و پیشرفت، اهمیت نداشت.ملت را باید به «زور» در جهتی که او انتخاب
کرده بود، پیش راند.هر چند بخشی از درآمدهای حاصل از فروش نفت، صرف اجرای
برنامه توسعه و پیشرفتشد و در زمینه تولیدات صنعتی و رشد اقتصادی، خدمات،
نوسازی و آموزش و پرورش و ایجاد مدارس عالی، موفقیتهایی به دست آمد، ولی
بخش عمده آن به مصرف خرید جنگ افزارهای مدرن، که تهیه آن برای برخی از
کشورهای عضو «ناتو» دشوار بود، رسید.صدها میلیون دلار نیز حیف و میل شد و
یا به جیب دستاندرکاران رفت. از دستگاه برنامهریزی کشور یک خوان یغما
ساخته شده بود، هر کسی به شاه و دربار، دسترسی بیشتری داشت، بیشتر از آن
برخوردار بود.مجریان و دست اندرکاران برنامهها، منابع مالی مملکت را،
دارایی شخصی خود میدانستند.خیل مقاطعه کاران خارجی و داخلی، دلالان و
رابطین آنها، که با افراد خانواده سلطنتی و مقامات ذینفع ارتباط برقرار
کرده بودند، از این خوان یغما، بهره فراوان بردند.تعجب نداشت که بزرگترین
موارد فساد، سوای اعضای خانواده سلطنتی، در میان کسانی دیده میشد، که به
شاه و دربار نزدیکتر بودند.فساد، از استبداد سبقت گرفته بود! حدود یک
دهه و نیم پس از اعلام «انقلاب سفید» در ایران طبقهای ثروتمند، حریص،
بیعاطفه، و فاسد به وجود آمد که تنها هدف آن نزدیک شدن به مرکز قدرت و مال
اندوزی، تا حد غارت مملکتبود.این طبقه، تخم فساد، بیایمانی و نادرستی را
در میان جامعه پراکنده و بارور ساخت و در نهایت، رژیمی را که به آن وابسته
بود، بیش از پیش ضعیف و بیاعتبار کرد.ضعف و بیکفایتی شاه بسیاری
از آگاهان به مسائل سیاسی ایران معتقدند که محمد رضا شاه، بر خلاف پدرش
مرد ضعیف، زبون و نامصمم بود.اینان برای اثبات ادعای خود و ارائه
شخصیتشاه، کودتای سال 1332 و فرارش را از کشور و چگونگی بازگشت وی را مثال
میآورند و میگویند محمد رضا در سایه قدرت و شایستگی پدرش به سلطنت رسید
ولی در طی دوران پادشاهی، همواره در برابر بحرانها، ضعف نشان داد.این گروه،
بر خورد او را با رویدادهای سالهای 1356 و 1357، که منجر به شورش و انقلاب
گردید، نشانه بارز ضعف و بیکفایتی او میدانند. گری سیک، معاون
برژینسکی، در شورای امنیت ملی کاخ سفید میگوید: «...من از بیاعتمادی شاه
نسبتبه خود در سال 1977، هنگام آخرین دیدارش از آمریکا، شگفت زده شدم.»
(10) ویلیام سولیوان نیز شاه را مردی ضعیف و ناتوان معرفی میکند.نظریه آخرین سفیر آمریکا در رژیم پیشین درباره او، بدین شرح است: «....شاه
در بحران سال 1953 (1332) در برابر نخست وزیر وقت، دکتر مصدق، ضعف و
بیارادگی از خود نشان داد [...] از نظر من، که در ماههای بحرانی آخر
سلطنتش هفتهای چند بار او را ملاقات میکردم، چهره واقعی شاه، بکلی با
چهره یک سلطان مقتدر و مستبد، که درباریان، یا مخالفان از او ساخته بودند،
متفاوت بود.خلاصه آنکه، او زمامداری نبود که توانایی و قابلیت رهبری کشورش
را در شرایط بحرانی داشته باشد....» (11) 1 محمد رضا شاه، با چنین نهاد و
شخصیتی، سعی داشتخود را مقتدر و مصمم بنمایاند.او، چند بحران سیاسی را
پشتسر گذاشته بود، از دو سوء قصد جان به در برده بود.در مبارزه علیه
مالکان بزرگ و مخالفان سیاسی، و نیز گروههای اپوزیسیون، مانند جبهه ملی،
نهضت آزادی و حزب توده، با توسل به زور، پیروز شده بود.قیام 15 خرداد 1342 و
جنبش چریکی را با خشونتسرکوب کرده بود، و با چنین شیوهای و برخورداری از
پشتیبانی آمریکا مدت سی و هفتسال سلطنت کرده بود، اما، از اوایل دهه
پنجاه علائم آشکاری از پیچیدگی و مشکلات در اجرای برنامههای رفورم اقتصادی
و اجتماعی، که انتظار آن را نداشت، ظاهر شده بود، تحقق اهداف «انقلاب شاه و
مردم» و سپس رؤیای «تمدن بزرگ» در معرض تهدید قرار گرفته بود.فرمان
ایجاد حزب رستاخیز ملی، به منظور باز کردن «دریچه اطمینان» نشانه بارز
نابسامانی اوضاع سیاسی و درماندگی رژیم بود.از آن پس همه تلاشها، صرف
تبلیغات نمایشی، وعده و فریب همراه با تهدید، برای جلوگیری از «بن بست»
کامل گردید. عامل مهم دیگری که در ضعف و ناتوانی شاه، در جریان بحران
ماههای آخر سلطنتش تاثیر داشت، وضع سلامتی او بود، خود خواهی، خود بزرگ
بینی و سماجتنابخردانهاش در ادامه فرمانروائی، موجب شد که بیماری مهلکی
را که از سال 1353 دچار آن شده بود، از همه، حتی همسرش مخفی نگاه دارد. همه
شخصیتهای سیاسی خارجی و نیز نزدیکان و مشاوران شاه که در دو سه سال آخر
سلطنتش با او دیدار و ملاقات داشتهاند و یا در تماس بودهاند، متوجه تغییر
حال و رفتار او شده بودند.وی در گفتگو با وزیران، بر سر مسائل مملکتی،
اغلب خشمگین میشد، آنها را به سختی ملامت میکرد، تا جایی که به آنها
میگفت: «شماها، مثل «یابو» هستید! اگر رکاب بزنم از جای میکنید، اگر آرام
بمانم، حرکت نمیکنید.» (12) 1 یکبار، هنگامی که عبد الحسین مجیدی،
رئیس سازمان برنامه و بودجه، مسئله کاهش عواید نفت و صورتحسابهای مربوط را
در حضور شاه عنوان کرد، پاسخ «خفه شو!» تحویل گرفت. (13) 1 شاه مخلوع، در روزهای آخر زندگی، با یادآوری گذشتهها، به اشتباهات دوران سلطنتش اعتراف میکند و میگوید: «...در
این روزها نیز، در اندیشه رویدادهای گذشته و حال میهنم بودم.در آن دوران
به طور قطع اشتباهاتی مرتکب شده بودم، اما باور نداشتم که آن خطاها، اساس و
پایه سقوط مرا فراهم سازد...» (14) 1آمریکا و انقلاب ایران گری سیک میگوید: «هیچ
کس آماده مواجه شدن با انقلاب ایران نبود.دولت کارتر نیز در برابر اوجگیری
انقلاب و فروپاشی سریع رژیم شاهنشاهی ایران غافلگیر شد [...] شاه و
اطرافیانش نیز از آنچه در ماههای آخر سال 1978 (1357 شمسی) در ایران روی
داد، تصور درستی نداشتند، حتی تا چند هفته پس از پیروزی انقلاب، نتوانستند
درباره علل سقوط رژیم، تحلیل منطقی به عمل آورند [...] برای ما، قبول این
نکته، که در برابر انقلاب غافلگیر شدیم، محتملا دشوار است.تعارض عمیق، بین
واقعیت وانتظارات ما، بر پایه گزارشات، برآورد و تحلیلهایی بود که معمولا
بدان متکی بودیم...» (15) 1 آمریکاییها، عدم موفقیتسازمانهای «سیا» ،
«موساد» را در بر آورد صحیح از اوضاع ایران یکی از عوامل غافلگیر ماندن خود
میدانند.همچنین ناتوانی آژانسهای اطلاعاتی ایالات متحده، در برقراری تماس
با اپوزیسیون، بیخبر ماندن از فعالیتهای مدارس مذهبی و مساجد و ضبط و
مطالعه سخنرانیهای آیت الله خمینی در دوران تبعید، از عوامل مهم دیگر این
غافلگیری به حساب آمده است. به روایتسیک: «حتی پس از آنکه معلوم شد
سازماندهی جنبش، در مساجد به نام [آیت الله] خمینی صورت میگیرد و انقلاب
تودهها را در بر گرفته است، ناظران پیش بینی میکردند که هدف نیروهای
مذهبی، برکناری شاه است و پس از آن فعالیت آنها در قلمرو سیاسی بسیار محدود
خواهد شد و اهمیت نقش «مسجد» که به منزله «تسمه انقلاب» بود، کاهش خواهید
یافت...» (16) 1 در پیام نوامبر 1978 (آذر 1357) سولیوان به واشینگتن،
تحت عنوان «فکر کردن به آنچه فکر نکردنی است» گفته شده بود که آیت الله
خمینی پس از بازگشتبه ایران، نقشی نظیر «گاندی» را خواهد داشت و توجه
چندانی به امور سیاسی و اینکه چه کسی قدرت را به دست گیرد، نخواهد نمود.
(17) 1 جمیز بیل، نویسنده و محقق آمریکایی در آذر 1357 (دسامبر 1978) در
مقالهای تاکید کرده بود که «روحانیون مستقیما در ساختار دولت، مشارکت
نخواهند کرد» وی در تحلیل 20 صفحهای خود پیرامون انقلاب ایران و روند آن،
تنها یک بار، از آیت الله آن هم در مورد تبعید وی در سال 1343، نام برده
بود و اشارهای به جمهوری اسلامی نکرده بود. (18) 1 ریچارد فالک، استاد
سرشناس دانشگاه آمریکایی پرینستون، یکی از فعالان سازمانحقوق بشر، که در
اوایل ژانویه 1979 به ایران سفر کرده بود و سپس در پاریس با امام خمینی
ملاقات نمود (19) 1 در مقالهای که در نیویورک تایمز انتشار یافت آیت الله
خمینی و جنبش او را مورد ستایش قرار داد و بر این نکته تاکید کرد که آیت
الله و اطرافیانش افراد میانهرو و مترقی هستند.بخصوص در زمینه اصول و حقوق
بشر و پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی ایران علاقه و توجه خاص دارند.فالک در
پایان گفته بود «انتظار میرود ایران به صورت یک رژیم نمونه مردمی در میان
کشورهای جهان سوم درآید.» (20) سه سال بعد، ریچارد فالک در یک گفت و شنود دانشگاهی، رژیم جمهوری اسلامی را، بدترین رژیم تروریستی بعد از دوران هیتلر دانست. (21) 2تحلیلهای عوام پسندانه پس
از رفتن شاه و برقراری رژیم جمهوری اسلامی، بسیاری از تحصیل کردگان و
روشنفکران، بخصوص ایرانیانی که به عناوین مختلف به کشورهای غربی و بخصوص
آمریکا مهاجرت کردند، در تحلیلهای مربوط به سقوط رژیم سلطنت و پیروزی
انقلاب و ایجاد جمهوری اسلامی، همان نغمه پیشین را، مبنی بر اینکه هیچ نوع
تغییر و تحولی در ایران بدون خواسته و نظر خارجیان انجام شدنی نیست، ساز
کردند و رفتن شاه و تغییر رژیم ایران را، طرح و نقشه از پیش تهیه شده
انگلیس و آمریکا دانستند و این فکر پوچ و بیمحتوا را در میان عوام الناس
تبلیغ کردند. اشرف پهلوی، خواهر شاه، در یک مصاحبه رادیویی گفت: «من
مطمئن هستم که ملاها تنها نبودند.این حرکت هماهنگ شدهای بود که خارجیان
نیز در آن دست داشتند.همین وضع درباره پدرم صدق میکند.با برادرم نیز به
همین منوال عمل کردند.بیگانگان میدیدند که ایران دارد خیلی قدرتمند میشود
[...] ده سال دیگر، ایران ژاپن دیگری میشد، آنها نمیتوانستند ژاپن دیگری
را در آسیا تحمل کنند.» (22) 2 برای اشرف و بسیاری دیگر، القاء این
اندیشه بین مردم، که انقلاب ایران ساخته وپرداخته بیگانگان میباشد، آسانتر
است از اینکه درصدد درک و علل فروپاشی رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب برآیند،
دوستان و دشمنان واقعی خود را بشناسند، و میلیونها مردم ایران را تحقیر
نکنند. اگر باور داشته باشیم که بیگانگان در تعیین سرنوشت ما، و تغییر
رژیم ایران دست داشتهاند و بنا بر گفته اشرف قدرتمند شدن ایران به زیان
خارجیان بود و سقوط شاه، در راستای منافع آنها قرار داشت، بلافاصله این
سئوال مطرح میشود که غرب با ساقط کردن رژیمی که از جنبههای اقتصادی،
سیاسی و نظامی با آن وابستگی تام و تمام داشت و متحد نیرومند نظامی و سیاسی
و حافظ منافع استراتژیکی او، در خاورمیانه و خلیج فارس بود، چه سودی
میبرد و با حذف شاه و برقراری نظام جمهوری اسلامی چه نتیجهای به دست
آورد؟ پاسخ این سئوال را میتوان به آسانی، با بررسی پیامدهای بعد از
پیروزی انقلاب و نتایج دراز مدت آن بر منافع غرب و ایالات متحده آمریکا به
دست آورد، خارج شدن ایران از جرگه متحدین آمریکا، قطع روابط سیاسی، اقتصادی
و نظامی با آن کشور، برچیده شدن پایگاههای اطلاعاتی آمریکا از شمال ایران،
گروگانگیری، درگیری نظامی در خلیج فارس....اهم نتایجسقوط شاه و برقراری
رژیم جمهوری اسلامی بود. سایروس ونس وزیر خارجه دولت کارتر میگوید: «خارج
شدن ایران از جرگه متحدین آمریکا و اداره کشور به وسیله رژیمی که دوست ما
نیست، به منافع سیاسی، امنیتی و استراتژیکی ما، در جنوب غربی آسیا، سخت
لطمه وارد ساخت....» (23) 2 زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیتی کارتر، سقوط
شاه را برای رئیس جمهوری آمریکا، مصیبتبزرگی دانسته که نتایجسیاسی
موافقت نامه کمپ دیوید (قرارداد صلح مصر و اسرائیل) را خنثی کرد.کوششهای او
را در عادی ساختن روابط آمریکا با چین بیاثر ساخت و به شخصیتسیاسی
پرزیدنت کارتر به عنوان یک رهبر جهانی، در اواسط اولین دوره ریاست جمهوری
او لطمه وارد کرد و سرانجام به گروگان گرفته شدن آمریکاییها، موجبات
شکستسیاسی او را فراهم نمود. (24) پرزیدنت جیمی کارتر، رئیس جمهوری آمریکا پس از شکست در مبارزان انتخاباتی دور دوم چنین میگوید: «این
نکته بسیار جالب توجه است که سرنوشتیک رئیس جمهوری در مبارزات سخت
انتخاباتی، با رقیب آمریکاییاش نه در میشیگان یا پنسیلوانیا و یا در
نیویورک، بلکه در ایران، تعیین شود!» (25) 2 آمریکاییها، شاه را بیش از
هر کس مسئول وخیمتر شدن بحران ایران میدانند و در توجیه ادعای خود
میگویند، او هر نوع تغییر و تصحیح در روند سیاسی را مشکل میپنداشت.وی با
سی و هفتسال تجربه، سرنوشت آینده کشورش را در معرض «قمار» گذاشته بود و
همه امید و آرزوهایش را در توسعه و پیشرفتسریع و قدرتمند کردن بنیه نظامی
خلاصه کرده بود.در نتیجه، شکست این سیاستبه حساب او گذاشته شد و به بهای
نارضایتی شدید مردم و سقوط او انجامید... (26) 2 شاه، در اوایل سال 1355
دریافت که برنامه «انقلاب» او با مشکل روبهرو شده و کارها «روبهراه»
نیست.در این موقع سعی کرد روند طرحهای پیشرفت اقتصادی را کند نماید و در
زمینه ایجاد فضایی باز سیاسی اقداماتی انجام دهد، اما انجام این کارها،
نیاز به تجدید نظر کلی در استراتژی بود که طی بیستسال برای آن سرمایه
گذاری کرده بود، از سوی دیگر بیمار بود و بنیه و توانایی او، برای مقابله
با مشکلات، به پایان رسیده بود.بررسی اقدامات و تصمیم گیریهای ضد و نقیض
شاه طی پانزده ماه آخر زمامداریش نشان میدهد که برای انتخاب سیاست جدیدی
در جهت تغییر ساختار سیاسی کشور توانایی نداشت.وی در چهار دیوار کاخ
نیاوران، در محاصره مشاوران ناصالح و مطیع و بله قربان گویی بود که با
احساس خطر، در صدد انتقال اموال و دارایی خود، به خارج، و فرار از کشور
بودند. به رغم تظاهرات گسترده در بهار و تابستان 1357 شواهد موجود حاکی
است که شاه پس از فاجعه 17 شهریور در میدان ژاله به عمق نارضایی و مخالفت
عمومی علیه رژیم خود پی برد، ولی در آن موقع فرصتبرای حل بحران سیاسی از
دست رفته بود، و کنترل زد و خوردهای خیابانی، به شیوه معمول، به وسیله
نیروهای انتظامی نیز، کاربرد نداشت.در این موقع شاه با مسئله بسیار دشواری
روبهرو بود، یا باید در ساختار سیاسی که طی بیست و پنجسال گذشته، برای
ایجاد آن بهای گزافی پرداخته بود، به کلی تجدید نظر کند و یا برای حفظ آن
به خونریزی متوسل شود.شاه در آن موقع توانایی و تمایل به انتخاب هیچ یک از
این دو راه حل را نداشت، در نتیجه، چند ماه آخر را، به امید تغییر اوضاع به
دفع الوقت و مانورهای ضد و نقیض پرداخت. بحران، ابعاد وسیعتری پیدا
میکرد و کل سیستم را در بر گرفته بود.ادعای کسانی که میگویند سیاستحقوق
بشر دولت کارتر، قدرت مانور شاه را در مقابله با بحران فلج کرده بود، وارد
نیست، هر چند او از مطرح کردن و به کارگیری سیاستحقوق بشر ناراضی و
ناراحتبود، ولی در هیچ یک از مصاحبهها و گفتگوهایش، این موضوع را، عامل
سقوط رژیم خود ندانست.راهی که به بن بست میرسید واکنش
واشینگتن در برابر بحران ایران ناچیز نبود، حفظ و دفاع از منافع امنیتی در
خلیج فارس، از مسائل مهم و مورد توجه پرزیدنت کارتر و مشاوران سیاسی او به
شمار میرفت، ولی آنها به تدریج وسعت و عمق خطر را درک کردند و هنگامی که
به اهمیت آن پی بردند، روش تصمیم گیری آنها، هماهنگی و نظم و ترتیب نداشت. این مسئله ناشی از چند عامل به شرح زیر بود: 1.
دولت کارتر، وارث سیاست دولتهای گذشته بود، تصمیمات ریچارد نیکسون و هنری
کیسینجر در سال 1351 (1972) در سپردن مسئولیتحفظ منافع امنیتی آمریکا در
خلیج فارس به شاه، امری بیسابقه، مهم و غیر قابل توجیه بود.به بیان دیگر،
آزادی عمل دولت ایالات متحده، در این بخش از جهان، با اوضاع و تحولات داخلی
ایران و قوت و ضعف رژیم شاه ارتباط داشت.این سیاست، میراث پنجسال گذشته
بود و تا انتقال حکومتبه کارتر، بدون برخورد با مشکل قابل توجهی ادامه
یافت. 2. اعتماد به شاه، ایالات متحده را از کسب اطلاعات سرویسهای مستقل
اطلاعاتی آمریکا، و در نتیجه اوضاع داخلی ایران محروم کرده بود، همچنین
درگیری واشینگتن با مسائل سیاسی جهانی، بخصوص، مذاکرات صلح مصر و اسرائیل
در کمپ دیوید، موجب غافل ماندن دولت آمریکا، از چگونگی بحران ایران گردید. 3.
اختلاف نظر وزارت امور خارجه، با شورای امنیت ملی در کاخ سفید، بر سرتصمیم
گیری درباره ایران و نیز، گزارشات خوشبینانه ویلیام سولیوان سفیر آمریکا،
تا دو ماه پیش از رفتن شاه از عوامل دیگر ناهماهنگی در تصمیم گیریها بود. برژینسکی
تحت تاثیر نظریات اردشیر زاهدی، سفیر ایران در واشینگتن بود، زاهدی و پدرش
سرلشکر فضل الله زاهدی، از عوامل اصلی کودتای خائنانه انگلیسی - آمریکایی
28 مرداد 1332، در براندازی دولت ملی مصدق بودند.اردشیر زاهدی، در اوج
انقلاب ایران، رؤیای کودتای دیگری را در سر داشت و تا بدان حد از واقعیات
دور بود که محمد رضا شاه نیز او را مردی نادان و سبکسر دانست و در یک مورد
به سولیوان توصیه کرد به واشینگتن اطلاع دهد که زاهدی اوضاع داخلی ایران را
درک نمیکند و با واقعیات، میانهای ندارد. (27) 2 زاهدی طرفدار حل
بحران ایران از طریق نظامی یا دولت نظامی، و در صورت لزوم، کودتای نظامی
بود.در میان فرماندهان و سران ارتش ایران، افسرانی بودند که اگر به آنها
«چراغ سبز» نشان داده میشد، از اعمال خشونت و خونریزی ابا نداشتند، ارتشبد
غلامعلی اویسی و سرلشکر منوچهر خسروداد، از این گروه بودند.زاهدی در اواخر
پاییز 1357 با موافقتبرژینسکی به تهران آمد و پیوسته شاه را به اجرای
سیاستسرکوب تشویق میکرد و با برژینسکی ارتباط تلفنی منظم داشت. پس از
رفتن شاه (26 دی 1357) بحث درباره کودتا، همچنان ادامه داشت.برژینسکی با
تکیه بر گزارشهای خوشبینانه نسبتبه ارتش ایران از جنبه قابلیت تاکتیکی،
حتی پس از پیروزی انقلاب، اصرار در راه حل نظامی داشت!کارتر و بحران ایران به
طوری که گفتیم، پرزیدنت کارتر طراح روابط استراتژیکی ایالات متحده و ایران
نبود.او، وارث سیاستی بود که سالها پیش آمریکا از جنبه استراتژیکی با رژیم
شاه مربوط کرده بود.وی همواره نسبتبه این سیاست ناخشنود بود.کارتر،
نتایجی را که با سقوط شاه، نصیب ایالات متحده گردید، پذیرفت.اما در همان
زمان، تعهدی را که در پشتیبانی از انورسادات رئیس جمهوری مصر به عهده گرفته
بود، نسبتبه حفظ شاه نداشت.به گفته گری سیک «روش کارتر در طول بحران
ایران، بیشتر جنبه وظیفه و تکلیف داشت تا احساس تعهد.» (28) 2 کارتر
ذاتا مردی صلح جو، ترقیخواه و اصلاح طلب بود و در این راه، از هیچ کوششی
دریغ نمیکرد.مسئله بحران ایران، برای ایالات متحده آمریکا، موضوع استراتژی
نظامی و موازنه قدرت بود، موضوعی که رئیس جمهوری تمایل درگیر شدن با آن را
نداشت. تلاش طراحان استراتژی نظامی در دولت، مانند برژینسکی و شلزینگر
برای متقاعد ساختن او، در حمایت از موضع آمریکا در قبال ایران و قبول خطر،
بیثمر ماند. پرزیدنت کارتر، در طول بحران ایران، آن طور که مسائل دیگر
سیاسی را رسیدگی میکرد مسائل ایران را، به طور جدی، و روزانه پیگیری
نمیکرد.وی در چند مورد با صراحتخاطرنشان ساخت که نقش ایالات متحده، کمک
به شاه برای نجات او میباشد ولی از قبول مسئولیت در تصمیم گیریهایی که
شاه، آماده برای انجام آن نبود، امتناع داشت، همچنین با سیاستهایی که منجر
به مداخله نظامی ایالات متحده میگردید، مخالف بود. (29) ایالات متحده
آمریکا، از نتایجسقوط رژیم شاه آسیب فراوان دید.ماهیت ضد آمریکایی انقلاب
ایران، بحران گروگانگیری و برخوردهای نظامی در خلیج فارس در جنگ تحمیلی از
جمله پیامدهای ناشی از روابط گذشته دو کشور بود.بدون تردید، نتایج انقلاب
ایران سالیان دراز بر منافع آمریکا و غرب خودنمایی خواهد کرد.پی نوشت: 1. متن مواد 2 و 3 بیانیهای که کریم سنجابی امضا کرد و جبهه ملی آن را منتشر ساخت، بدین شرح بود: بند (2) - جنبش ملی اسلامی ایران نمیتواند با وجود بقاء نظام سلطنتی غیر قانونی، با هیچ ترکیب حکومتی موافقتبنماید. بند (3) - نظام حکومت ملی ایران باید بر اساس موازین اسلام و دموکراسی و استقلال، به وسیله مراجعه به آراء عمومی تعیین گردد. 2. درسهایی از مرجع معظم جامعه شیعه، پیرامون مسئله ولایت فقیه، 13 ذیقعده 1389 (1 بهمن 1348)، صفحات 1 تا 9. 3. درسهایی از مرجع معظم جامعه شیعه، پیرامون ولایت فقیه، درس پنجم، 19 ذیقعده 1389 (7 بهمن 1348)، صفحات 34- 33. 4. همان، درس سوم 17 ذیقعده 1389 (5 بهمن 1348)، صفحه 180. 5. RadJi,parviz;in the Service of the peacock Throne (London,Hamish Hamilton,1983) , pp.52 and 118. 6. RadJi;Ibid.,p.47. 7. Uri Lubrani. 8. مصاحبه در برنامه رادیو بی.بی.سی، تحت عنوان: سقوط شاه که در تاریخ 16 و 23 مارس 1983 اجرا شد. 9. سازمان برنامه و بودجه 1356 و بانک توسعه صنعتی و معادن، گزارش سالانه، 1356. 10. Sick;op.cit.,p.163. 11. Sullivan;op.cit.,p.44 -57. 12. چهل سال در صحنه، خاطرات دکتر جلال عبده، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1368، صفحه 604. 13.
پرویز راجی، در خدمت تخت طاووس، دوشنبه 20 دی 1355 (10 ژانویه 1977) این
کتاب زیر عنوان، خدمتگذار تخت طاووس به وسیله ح.ا.مهران، در سال 1364 به
فارسی ترجمه شده است. 14.pahlavi;op.cit.,p.34. 15. Sick;Ibid.,pp.157 -162. 16. Sick;ibid.,p.164. 17. Sick;p.165. 18. Foreign Affairs,winter 1978 -1979,pp.323 -324. 19. شرح این ملاقات در بخش دیدار شخصیتهای خارجی با امام خمینی آمده است. 20. trusting Khomeini,New York Times,Feb.16,1979. 21. Sick;Ibid.,p.166. 22. نقل از مصاحبه اشرف در رادیو بی.بی.سی، 16 و 23 سپتامبر 1982. 23. vance;Hard choices.p,374. 24. Brzezinski;power and principle,p.398. 25. Hamilton Jordan;crisis.p.362. 26. Sick;op.cit.,p.169. 27. Sullivan;op.cit.,p,193. 28. Sullivan;op.cit.,p.193. 29.Sick;Ibid.,174. منبع: تاریخ سیاسی بیست و پنجساله ایران، ج 2
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:42 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

اراده، آگاهى و اختيار، اساس پذيرشها و تعهدات انسانى، و فرهنگ، مولود و
دامنه بروز آن در ميان جوامع مىباشد، [1]كه در شكل گيرى، تكامل و تعالي
اجتماع مهمترين نقش را ايفا مىكند. به طورى كه تحولات و اصلاحات سرنوشت
ساز، عموما ميراث رويكردهاى عظيم فرهنگى در مقياسى وسيع بوده، كه با بعثت و
ظهور مصلحانى راستين و در راس آنان انبياء عظام صورت پذيرفته است. اما بقاء و دوام اين اصلاحات همواره مشروط به تحقق دو شرط اساسى بوده است. 1-
پويايى و كمال جويى رويكرد نوين، تا بتواند دستاوردها و ارزشهاى خود را
منطبق با زمان به نسل جديد انتقال دهد و مريدان و حافظانى جوان تربيت كند. 2- پذيرا شدن نسل جديد و اصرار بر حفظ ميراث گذشته و قابليت و توفيق بهرهمندى از سامانهاى امروزى در همه ابعاد. كه
اين خود مرهون انتقال صحيح ثمره تغييرات از نسل تحول يافته است كه هر چه
دست نخوردهتر به جمع وارث تحويل دهد. بىترديد، تحقق شرايط فوق نتيجه
فرهنگى است كه در تكوين انقلاب نقش داشته و بر ساختار نوين تأثير گذار بوده
است. پس شرط دوام اصلاحات، تئوريزه شدن فرهنگ انقلاب براى آيندگان است. اگر
فرهنگ - دامنه بروز اراده و آگاهى انسان - را موجودى زنده و فعال، با
قابليت رشد بدانيم و آنرا مايه حيات و حيثيت جوامع انسانى برشماريم، حفظ
اين موجود، مربيان و دايههايى دلسوز و دانا و خلاقى را مىطلبد تا با
شناخت كافى، ضمن حفظ سلامت و طراوت آن، زمينه رشد و پويش آن را فراهم
نمايند و او را از آفات و آلام احتمالى دور سازند. از اين روست كه مربيان
برجسته بشرى از انبياء بزرگ تا رادمردان الهام يافته از آنان، همواره
بيشترين تأمل و اصرار را بر راهبرى فكرى و تصحيح فرهنگ امتهاى خويش
داشتهاند، همانگونه كه كتب آسمانى و آثار فرهنگى هر دوران با همين هدف
تنظيم و تبيين گرديده است. و مهم آنكه اين مصلحان فرهنگ ساز تنها به تكوين
يك پيكر فرهنگى دل خوش نداشته بلكه همت والاى خويش را تا سر حد جان نثارى و
شهادت بر سلامتى و پرورش جزء جزء آن فرهنگ صحيح و الهى مصروف داشتهاند.
اميرمؤمنان حضرت على (علیه السلام) كه خود از بزرگترين پرچمداران فرهنگ ساز
بشرى است، تأثيرات رسالت عظيم رسول گرامى(صلی الله علیه و آله و سلم)
اسلام را اين گونه ارزيابى مىفرمايند كه:« ارسال سلسله رسولان الهى به
حضرتمحمد(صلی الله علیه و آله و سلم) رسيد،... در حالى كه جهان عصر بعثت
گرفتار مليتهاى پراكنده و خواستههاي گوناگون بود و خداوند به وسيله رسول
اكرم (ص) آنها را از ضلالت و گمراهى رهانيده و از جهالت و نادانى
نجاتداد.» [2] اين هدف والا - تغييرات و اصلاحات فرهنگى - در قيام
جهانى و خونين سيدالشهدا حسينبنعلى (علیهما السلام) نيز از اولين روزهاى
قيام تا آخرين مرحله تكميلي به اسارت بزرگ بانوى كربلا حضرت زينبكبرى
(سلام الله علیها) انجاميد، يعنى از اولين فرياد حسينى تا آخرين خطبه زينبى
موج مىزند. « وَ بَذَلَ مَهَجَتهُ فيك لِيَستَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ
الجَهالة و حَيْرةَ الضَلالَة» [3] « خدايا حسين (علیه السلام) خون دل خود
را در راه تو نثار كرد تا بندگانت را از نادانى و حيرت و سرگردانى نجات
بخشد.» اين جديت وافر، اين اخلاص كامل و اين اهتمامِ قابل،انگيزهاى جز
عظمت موضوع و تعهد اين بزرگان در قبال عهد اوليه با حضرت حق و پيوندى كه با
امتهاى خويش داشتهاند ندارد. خداوند نيز در قرآن كريم از اين تعهد و
پيامبران الهى و وارثان آنان ياد مىكند. « و اذ اخذنن النبيين ميثاقهم و
منك و من نوح و ابراهيم و موسى و عيسى ابن مريم و اخذنا منهم ميثاقا غليظا»
[4] آرى انسانهاى فرهيخته و استواران ميدان علم و عمل و مصلحان پا در
ركاب تاريخ نيز كه همان وارثان راستين پيامبران الهىاند بر سر عهد خود
صادق ماندند و همت و توان خويش را در قالب قيام ظاهرى يا تلاش مخفى در طبق
اخلاص گذاردند. « مِنَ المؤمنينَ ِرجالٌ صََدَقوا ما عاهَدُوا اللَّه عَليه
فَمِنهم مَن قَضى نَحْبه و مِنهم مَن يَنتَظر و ما بدّلوا تبديلا» [5] انقلاب
كبير اسلامى كه بيشترين تحول را در عرصه انديشه، ايمان و اخلاق مردم بر
جاى گذارد، چنان دشمنان را مات و مبهوت در تشخيص عوامل ظهورش، به ريشه يابى
و گمانه زنى واداشته بود كه سالها سر در گم سرگردان با حمله نظامى، تحريم
اقتصادى، ترورها و تبليغات ياس آور، سعى جدى در دور كردن مردم از انقلاب و
مأيوس نمودن آنها از ثمراتش داشتند. لكن تيزبينى رهبران و بيدارى و
ايمانمردم، وحدت و عشق ميان امام و امت، باطلالسحر پيشگوئيها و شيطنتهاى
آنان شد. در اين ميان عرصهاى كه به جولان دشمن تا حدى پاسخ نسبى داد،
عرصه فرهنگ بود كه با فرمول قديمى و كيد كهنه استعمار به عقبه فرهنگى و
اخلاقى مردم يورش برده و با سست نمودن پايههاى ارزشى و بنيانهاى معنوى و
تكيهگاههاى رفتارى آنان، زمينه را براى بروز بعضى از پذيرشها به ويژه در
نسل جوان فراهم آورد. خمينى كبير(رحمت الله علیه ) كه نقد عمر بر سر آزادى و
عظمت اسلام و مسلمين گذارد، سر لوحه قيام خويش را « اصلاحات فرهنگى»،
«آزادى انديشه» و « تعالى بينش» مردم قرار داد، بنيان و بناى نظام جمهورى
اسلامى را كه ثمره همه تلاشهايش بود بر فرهنگ غنى و اصلاح گرايانه اسلام
ناب محمدى (صلی الله علیه و آله و سلم) نهاد و تا آخر بر آن پاى فشرد. او
فرهنگ را مبدا همه خوشبختىها و بدبختىهاى ملت [6]مىدانست و صلاح و فساد
ملت و كشور را برخاسته از صلاح و فساد فرهنگ بر مىشمرد. فرهنگ شاهنشاهى را
سراسر وابسته و استعمارى ديد و با تمام وجود با آن مقابله كرد و مردم را
نسبت به مظاهر اين تمدن قهقرايى آگاهى بخشيد. و امروز امام المسلمين،
خامنهاى كبير (مد ظله العالی)، مصلحى ديگر از تبار انبياء، بر آن ميثاق
ايستاده و عهد ديرين اسلاف را برمى خواند و از سر تكليف، امت خداجوى را بر
طريق هدايت دعوت مىكند. مدار و محور امامت آن راد مرد الهى نيز تثبيت همان
فرهنگ و مقابله همه جانبه با فرهنگهاى الحادى و كفر آميز بشرى است. رهبرىِ
نبوىِ او گرچه بر ابعاد گوناگون فقهى، سياسى، تربيتى، اقتصادى، نظامى و
همه امور مسلمين نظارت دارد، اما آنچه بيش از هر امر بر تارك زعامتش
مىدرخشد، توصيهها، تأكيدات و فرامين ارزشمند و در يك كلام ولايت مقتدرانه
آن حضرت بر فرهنگ عمومى جامعه و حاكميت ارزشهاى اسلامى بر زندگى فردى و
اجتماعى امت است. هدايتهاى فكرى ايشان در طول بیست سال رهبرى مستقيم،
راهى الهى - تربيتى گشوده و من ضمن ارائه خطوط كلى حركت، به فراخور زمان،
ضعفها، نقصها و نارساييهاى فرهنگى را شناسايى نموده و مدبرانه راه صحيح و
عمل سزاوار را تعيين كرده است، و چون ديده بانى خبير و بصير، قلمرو فرهنگى
جامعه را سراسر پاس داشته و قبل از آنكه دشمن سنگرى را نشانه رود هشدار
داده، و او را تعقيب نموده است. آنچه در مجموعه راهبريهاى فرهنگى آن خبير
فرزانه قابل تأمل مىباشد « منشور اصلاحى» است كه از متن اسلام برآمده و بر
صراط مستقيم ره مىپويد. جامع اين فرامين كه يادآور « قرائت وحى نبوى» و «
بازخوانى كلام علوى» است، گاه بر منبر خطابه، گاه بر سرير قلم، گاه در
مقام تشويق و گاه از سر نصيحت و تنبيه، نبض حساس فرهنگ جامعه اسلامى را در
دست داشته و در فراز و فرود جريانات، موج خيز و موج شكن است. برخى ويژگيهاى منشور « اصلاحات فرهنگى» معظم له را مىتوان در موارد زير برشمرد. 1 - تشخيص به موقع ضعفها و خللهاى فرهنگى؛ 2 - جامع نگرى و عنايت به همه جوانب؛ 3- آينده نگرى و شناسايى اهداف و تاكتيكهاى دشمن؛ 4- ارائه طريق و نشان دادن سير اصلاح و مسير مبارزه؛ 5- پافشارى بر اصول و حفظ حدود الهى؛ 6- تكيه بر ارزشها و حركت بر مدار اسلام ناب محمدى (صلی الله علیه و آله و سلم) 7- موضوع شناسى؛ 8- كلام شناسى؛ 9- زمان شناسى؛ 10- مخاطب شناسى؛ 11- همسويى و الگو گيرى از برترين منابع هدايتى (قرآن و مكاتب انبياء : و عبرتهاى تاريخى)؛ 12- استفاده از مؤثرترين روشهاى نقد و موعظه. اما
آنچه در اينجا بدان خواهيم پرداخت، تبيينى است اجمالى از نظارت دقيق و
بصيرت تام ايشان، كه جا به جا نيات پليد و مقاصد شوم و كمينهاى جديد دشمنان
را رصد نموده و مردم و مسئولين را از آن بيدارى مىدهند. مقام معظم رهبرى
از ابتداى تصدى ولايت و رهبرى، بيش از هر چيز بر حفظ و حراست از ايمان و
اعتقاد و پايگاههاى فكرى مردم دغدغه و اصرار داشتند. و چنين فرمودند: «
ما از اول گفتهايم كه واجهه انقلاب - يعنى آن بخش نمادين و چهره بيرونى
انقلاب چهره فرهنگى است. سياست ما هم مقهور فرهنگ ماست. ما كه نخواستيم
ديانتمان را از سياست جدا كنيم. فرهنگ ما، ساخته شده تاريخ و مكتب و انقلاب
ماست» [7] «تمدن بالفعل اگر پشتيبانهاى فرهنگى و تضمين كنندههاى
فرهنگى دنبالش نباشد از بين مىرود. سقوط و زوال تمدنها چگونه است؟ ضعف
عامل فرهنگى است. تأثير فرهنگ و نقش و سهم فرهنگ به اعتقاد من اين است.»
[8] آنچه در پى مىآوريم، گزيدههايى از بيانات ارزشمند و پيامهاى
گرانقدر آن فرزانه كبير است كه در عرصه تثبيت فرهنگ اسلامى و ترغيب همگان
بر پاسدارى از آن، همچنين شناسايى دشمنان اسلام وراهزنان فكرى مردم و معرفى
به موقع آنان، تنظيم شده است. و بر آنيم تا خوانندگان را به طرح تربيتى
متقن و همه جانبه آن عزيز آگاه، توجه دهيم. سير هدايتى رهبر معظم انقلاب
در بخش وسيعى شامل برنامههاى دقيق فرهنگى است كه با طرح سياستها و
برنامههاى مؤثر، گاه سعى در آگاهى بخشى و تعليم جامعه دارند و گاه به
اصلاح آگاهيها و دانستنيهاى موجود و مرسوم مىپردازند و در فرازهايى ديگر
از اين هدايت،با تيز بينى و بصيرت فرهنگى، چون ديده بانى آگاه، وضعيت قرار و
نقشههاى در دست اجراى دشمن را پيش بينى كرده و به موقع هشدارهاى لازم را
به مسئولين امر و مردم مىدهند. اين است كه گاه دعوتى عام براى احياى «
فريضه امر به معروف و ى از منكر» دارند. گاه همگان را بر پايبندى به
معنويات، توجه به خدا و اخلاص در عمل سفارش مىكنند. گاه همگان را بر رعايت
نكات خاص اخلاقى و حقوقى نظير « وجدان كارى و انضباط اجتماعى» فرا
مىخوانند. گاه مردم و مسئولين را بر « عبرتگيرى از جريانات تاريخى نظير
واقعه عبرتانگيز عاشورا» تنبّه مىدهند و بر پند گيرى عوام و خواص از آن
هشدار مىدهند و گاه مرز هاي « خودى و غير خودى» را براى مسدود شدن نفوذ
غريبهها روشن مىسازند و در اين مسير به تناسب، الگوهاى رفتارى و اعتقادى
تاريخ اسلامى را همچون وجود بىنظير رسولگرامى اسلام (ص) و ائمههدى عليهم
السلام : و بزرگوارانى كه در رشد و تعالى و كمال بشرى مؤثر بودهاند، را
به مردم و مسئولين معرفى و نكات پنهان از ذهن جامعه را مطرح و ترسيم
مىنمايند. ايشان در همه اين فرازها همواره مردم را به حق محورى و تكليف
مدارى، همچنين فراگيرى دانش و كسب مهارتهاى لازم و علوم روز تشويق
مىنمايند. علاوه بر اين، معرفى اسلام ناب و آگاهى بخشى از فرهنگ انقلاب،
همچنين نشان دادن ردپاى دشمنان و سياستهاى استكبارى آنان در مجموعه بيانات و
فرمايشات ايشان فرازى ثابت و جايگاهى هميشگى دارد. از اين روست كه توطئه
وسيع «شبيخون فرهنگى» يا سوء استفاده از شعارها و ارزشهايى چون « آزادى» ، «
روشنفكرى»، «اصلاحات» و ديگر گريزگاههاى فرهنگى، به موقع از سوى ايشان
شناسايى و به مردم معرفى مىشود.مجموعه حاضر، كه به كنكاشى نه چندان تام
بلكه با دقتى قابل توجه بر فرمايشات و پيامهاى معظم له در طول يازده سال
رهبرى مقتدرانه ايشان تهيه گرديده، در پى بيان ساختار نظارتى آن مقام معظم
بر عرصه فرهنگى جامعه بوده است. و بنابر اينكه تربيت و فراهم آوردن زمينه
هر رشدى را مبتنى بر دو عامل « ايجاد مقتضى» و « رفع مانع» بدانيم اين
مطالب در دوبخش: 1- سياستها و برنامههاى فرهنگى؛ 2- ديده بانى و بصيرت فرهنگى، تنظيم يافته. بخش اول شامل دو فصل: الف - آگاهى بخشى؛ ب-اصلاح فرهنگى. و بخش دوم شامل دو فصل: الف – دشمن شناسى و معرفى فرهنگ استكبارى؛ ب
- آفت شناسى فرهنگى مىباشند. كه طى اين فصول بيانات معظمله به عناوينى
چند دسته بندى شده و تحت هر عنوان به چند مطلب محدود از ايشان اشاره گرديده
و جهت انتظام يافتن و ايجاد نظم فكرى با جملاتي سعى در عطف بيانات به
يكديگر شده است. سياستها و برنامههاى فرهنگى الف: آگاهى بخشى 1- معرفى اسلام ناب فرهنگ
اسلامى، آن گاه كه با طهارت ذاتى خود از زلال وحى، در كلام راويان صادق
جارى گردد و قبل از آنكه با افزودنيهاى غير مجاز تركيب شود، و برداشتهاى
غلط و مسخ كننده، آن را به جُبّهاى وارونه شبيه گرداند، به نفوس پاك مردم
راه يابد، در بازيافتن هويت اصيل انسان رساترين كلام و پوياترين مرام و
براى هدايت عمومى، گوياترين مدل و بهترين راهبر مىباشد. معرفى و شناساندن
اين فرهنگ و نقشههاى تربيتى آن كه در مجموعه اسلام ناب محمدى (ص) ترسيم
يافته و جديدترين تجلى آن را در انقلاب اسلامى ايران شاهد بوديم، از جمله
برنامههاى رهبر معظم انقلاب بوده است. كه تاكنون زوايايى مهم و نكاتى قابل
ملاحظه از اين نظام فرهنگى را معرفى نموده و همگان را از كج فهمى و تعابير
ناصحيح پرهيز دادهاند. با آوردن پارهاى از آن ملاحظات بر اين نظام زيبا
نظرى مىافكنيم. آيات الهى، برترين اصلاح گر « از
اولين لحظات بعثت و وحى بر نبى اكرم (ص) همه وسايل براى صلاح و اصلاح
جامعه بشرى، در آيات قرآن مورد توجه قرار گرفت. در همين سوره مباركه علق،
بعد از نام خداى متعال و امر به پيامبر اسلام براى قرائت اشاره مىكند كه «
اِقْرَء باسم ربّك الذى خَلَق». [9]اسلام ناب، مدرسه انقلاب «
طبيعت اسلام ناب، طبيعتى پر جاذبه است و دلهايى را كه آلوده غرضورزى و
كينه توزى نباشد، به خود جلب مىكند و اين همان است كه انقلاب ما و امام
ما، دوباره در جهان مطرح كردند و بر دلها و چشمهاى نيازمند و جستجوگر عرضه
داشتند. در مدرسه انقلاب كه امام ما بنيان گذارد، بساط اسلام سفيانى و
مروانى، اسلام مراسم و مناسك ميان تهى، اسلام در خدمت زر و زور و خلاصه
اسلام آلت دست قدرتها و آفت جان ملتها برچيده شده و اسلام قرآنى و محمدى
(ص) اسلام عقيده و جهاد، اسلام خصم ظالم و عون مظلوم، اسلام ستيزه با
فرعونها و قارونها و خلاصه، اسلام كوبنده جباران و برپاكننده حكومت
مستضعفان، سر بر كشيده است » « در انقلاب اسلامى، اسلام كتاب و سنت،
جايگزين اسلام خرافه و بدعت؛ اسلام جهاد و شهادت، جايگزين اسلام قعود و
اسارت و ذلت؛ اسلام تعبد و تعقل، جايگزين اسلام التقاط و جهالت؛ اسلام دنيا
و آخرت، جايگزين اسلام دنيا پرستى يا رهبانيت؛ اسلام علم و معرفت، جايگزين
اسلام تحجر و غفلت؛ اسلام ديانت و سياست، جايگزين اسلام بىبند و بارى و
بىتفاوتى؛ اسلام قيام و عمل، جايگزين اسلام بىحالى و افسردگى؛ اسلام فرد و
جامعه، جايگزين اسلام تشريفاتى و بىخاصيت؛ اسلام نجاتبخش محرومين،
جايگزين اسلام بازيچه دست قدرتها؛ و خلاصه اسلام ناب محمدى (ص) جايگزين
اسلام امريكايى گرديد.» [10]چنين ويژگيهاى كارآمدى است كه اين مكتب را از
مرام حكومتى بشرى ممتاز مىكند و تاكنون فراز و نشيبهاى تاريخى نشان داده
كه تنها راه نجات بشر درمانده و غريق، روى آوردن به اسلام وتعبد در برابر
فرامين آن است. « در ايران حكومتى بر مبناى قرآن و قوانين منطبق بر
احكام اسلام، استقرار يافته است كه تحت نظارت علماى دينى با استكبار مبارزه
مىكند، در صحنه سازندگى به پيش مىرود، با اتحاد شرق و غرب مواجه مىشود،
هشت سال جنگ را با افتخار پشت سر مىگذارد، با تبليغاتش است را به وحشت
مىاندازد» [11]تنها عامل نجات بشر « اگر به
اسلام ناب عمل كنند، زندگى بشريت از دردهاى مزمن گريبان گير او در طول
تاريخ، نجات پيدا خواهد كرد. دردهاى مزمن بشريت از چيست؟ بىعدالتى، فقر،
ظلم و درگيريهاى ناشى از خودخواهى و خودپرستى و خودپسندى ميان گروههاى بشرى
است، گرفتاريهاى عمده بشريت، همان گرفتاريهايى است كه صدها سال قبل، بلكه
هزارها سال قبل بشر گرفتار آنها بوده است.» [12] « نكته اصلىاى كه من
مىخواهم عرض كنم اين است كه آن عاملى كه مىتواند بشر را نجات بدهد، آن
دست قدرتمند و معجزهگر، جز اسلام ناب و قرآن كريم و احكام مقدس آسمانى
نيست. بشر حقيقتا در سختى وبدبختى است. اكثريت انسانها مورد ظلمند. بخش
اعظم طيبات روى زمين، به انسانهاى خبيث اختصاص پيدا مىكند. عدل در دنيا
نيست. علاوه بر اين كه عدل نيست، شعور به فقدان عدل هم نيست و مهمتر اين كه
نجاتبخش را هم - كه اسلام و قرآن و احكام الهى است - كسى در دنيا درست
نمي شناسد. با استنباط از بينش قرآنى، بر حسب تكليف و تحليل تاريخى، اسلام
بايد ملتها را نجات بدهد.» [13] « اگر بتوانيم اخلاق و فرهنگ را اسلامى
كنيم و مردم را با خلقيات اسلامى پرورش دهيم و صفاتى كه توانست از يك جماعت
كوچك در صدر اسلام، ملتى عظيم و مقتدر درست كند، در ملتمان زنده كنيم،
شاهد بزرگترين دست آورد خواهيم بود، اين نكته را توجه داشته باشيد آن چه كه
در صدر اسلام به وجود آمد ناشى از همان ارزشها و اخلاقياتى بود كه اسلام
به مردم داده بود. آنها دنبال علم و كار را گرفتند و تلاش و سعى كردند و
دست به نوآورى زدند». [14] 2- معرفى فرهنگ انقلاب 1- 2- استقلال فرهنگى مهمترين
رويداد بشرى در اواخر قرن بيستم، تحول عظيم فرهنگى - سياسى ايران اسلامى
بود كه با زير ساختى الهى و معنوى به سرعت معادلات بين المللى آن زمان را
بر هم ريخت. آنچه در ميان عوامل مهم اين « فتح مبين» نقشى شگفت داشت و
در بر پايى و بقاى آن بيشترين تأثير را داشته و دارد، « دين گرايى و ماهيت
فرهنگى - اسلامى انقلاب»، همچنين «اصرار بر پايدارى ارزشها و اهداف والاى
آن» بود. فرا خوان نبوى حضرت امام (ره ) و دعوت تودهها به حق گرايى و
ايمان مدارى و حاكميت دين و تقوا، مردم را در پى يافتن گمشده خود يعنى
اخلاق و معنويات همچنين اصلاح اوضاع فرهنگى به حركت در آورد. آنچه كه
مدنيت آن زمان تصورش را نمىكرد و در مناسبات مادى آن روز انتظارش نمىرفت
«شعار نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى» ما بود كه اعلاميه استقلال و مايه
سرافرازى انقلاب گرديد و شيفتگان عدالت و آزادى در سراسر جهان را جرأت
بخشيد تحقق اين شعار در بعد فرهنگى انقلاب، به معناى تبديل همه مظاهر و
نمادهاى زندگى جاهلى و توحش مدرن، به بنيانهاى اصيل الهى و اسلامى بود كه
بنيانگذار جمهورى اسلامى، حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبرى از ابتدا
تاكنون بر آن تأكيد داشته و آن را مهمترين ره آورد انقلاب و محكمترين سلاح
عليه دشمنان مىدانند. فرهنگ مستقل « فرهنگ، مثل
آب و هواست. فرهنگ، يعنى همين رسوم و آدابى كه بر زندگى من و شما حاكم
است. فرهنگ، يعنى باورها و اعتقادات ما و چيزهايى كه زندگى شخصى و اجتماعى و
داخل خانه و محيط كسب يك جامعه با آنها رو به روست. جمهورى اسلامى، فرهنگ
غربى را رد كرد و گفت ما فرهنگ مستقل اسلامى داريم.» [15] « اما از همه
اينها مهمتر، استقلال فرهنگى بود. جمهورى اسلامى، از اول نشان داد كه زير
بار فرهنگ مبتذل و فاسد غربى نخواهد رفت. اين نكته را من عرض كنم كه سلطه
واقعى قدرتها، سلطه فرهنگى است. يعنى اگر ملتى بتواند فرهنگ و باورها و
اعتقادات و رسوم و آداب و عادات خود را، و در مرحله بالاتر، زبان و خط خويش
را در ملت ديگرى نفوذ بدهد، بر آن ملت مسلط است و سلطه او، يك سلطه حقيقى
است؛ كارى كه در دورهاى از اين دويست سال گذشته فرانسويها با كشورهاى ديگر
كردند، و در يك دوره ديگر انگليسيها كردند، و در اين اواخر امريكاييها
انجام دادند؛ يعنى زبان و خط و فرهنگ و روشهاى زندگى خودشان را به هر كشورى
كه توانستند، صادر كردند. اگر كشورى از لحاظ اقتصادى هم مستقل باشد و
وابسته به قدرتها نباشد، اما چنانچه قدرتهاى بيگانه بتوانند فرهنگ خودشان
را در اين كشور نفوذ بدهند، بر آن مسلطند.» [16]اسلاميت تنها دليل مقابله «
نه» بزرگ و تاريخى ملت ايران به مدعيان سلطه جهانى به خصوص در عرصه فرهنگ،
كه تهديد و همت مخالفانش را برانگيخت، و بزرگترين بهانه و علت براى
فشارهاى جهانى، راه اندازى جنگ، تحريمهاى پياپى و ايجاد فضاهاى ناامن عليه
ملت گرديد برخاسته از فرهنگ الهى و اسلام خواهى مردم نظام بود و نه هيچ چيز
ديگر. راه، همسو با هدف « براى ما محسوس و
ملموس است كه علت فشار، اسلام است. مسلمانهاى عالم اين نكته را مىفهمند و
احساس مىكنند كه اين جا امّالقراى اسلام و وطن اصلى و مركز حقيقى اسلام
است. لذاست كه دلهاشان براى ايران و نظام جمهورى اسلامى مىتپد و به اين
عاملِ وحدت شوق پيدا مي كنند.» [17] و براى دست يابى به آن هدف والا و تحقق اسلام ناب راه، همان راه اسلام و روش همان روش رسول گرامى اسلام (ص) بوده است. «
امام ما براى حيات دوباره اسلام، درست همان راهى را پيمود كه رسول معظم
(ص) پيموده بود؛ يعنى راه انقلاب، اصل بر حركت است؛ حركتى هدفدار، سنجيده،
پيوسته، خستگىناپذير و سرشار از ايمان و اخلاص. در انقلاب، به گفتن و
نوشتن و تبيين اكتفا نمىشود؛ بلكه پيمودن و سن به سنگر پيش رفتن و خود را
به هدف رساندن، اصل و محور قرار مىگيرد.» [18] همان اصلى كه همه كينه دشمن اسلام و انقلاب را در پى دارد و همواره براى مبارزه با آن و مأيوس كردن مردم مسلمان برنامه ريزى مىكند. اسلام دينى فراتر از مرزها «
اگر صدور انقلاب، به معناى صدور فرهنگ قرآنى و انسان ساز اسلام است؛ اين
درست است و به آن افتخار مىكنيم. ما وظيفه خود مىدانيم كه با صداى بلند و
توان بالا، مفاهيم و ارزشها و احكام و معارف اسلامى را كه مايه نجات ملتها
و مستضعفان و مظلومان است؛ اشاعه دهيم. احساس مىكنيم كه اگر به اين تكليف
عمل نكنيم؛ مقصّريم. اگر ما اقدام به گسترش مفاهيم و ارزشهاى اسلامى و
انقلابى هم نكنيم؛ طبيعتِ اين مفاهيم و معارف، آن است كه مثل هواى لطيف و
عطر گلهاى بهارى، خود به خود در فضاى ذهنيت جهان، گسترش پيدا مىكنند. چه
دشمنان بخواهند و يا نخواهند. امروز، مسلمانان عالم بايد توجه كنندكه
دستگاههاى استكبارى، با جنجال آفرينى مىخواهند آنها را از بيان صحيحترين و
صادقانهترين احساسات و معارف باز بدارند.» [19]كينه ديرينه «
استكبار جهانى، نسبت به اسلام و انقلاب، از اعماق وجود كينه دارد و تا
ملتى از اصول و دين خودش دست بر ندارد و تسليم نشود؛ آنها راضى نخواهند شد.
خداوند متعال به مسلمانها فرمود: « و لن ترضى عنك اليهود و لاالنّصارى حتى
تتّبع ملّتهم» . بنابراين، كينه استكبار به خاطر اعتقادات و استقلال خواهى
و شعار « نه شرقى و نه غربى» و پايبندى عميق مردم ما به اسلام است. كينه
استكبار تمام شدنى نيست؛ اما على رغم كينه عميق او عليه ملت ما، به لطف
پروردگار اميدوارم و دلگرميم كه انشاء اللَّه ملت ايران بتواند در همه
صحنههاى اقتصادى و ساسى و فرهنگى، به مقاصد الهى دست يابد و دشمن را وادار
به عقب نشينى كند.» [20] 2- 2- خدا محورى و تكليف مدارى حق مدارى و
تكليف نگرى در اعمال، رمز فلاح و هرگونه توفيق است. اسلام با نواى « قولوا
لاالهالااللَّه تفلحوا» آغاز گرديد و آخرين دستگيره انسان در اين مسير را
نيز همين قرار داد. حضرت امام( ره ) مقصد را اللَّه ديد، بر حق ايستادگى
نمود و براى او جام زهر را نوشيد. و مقام معظم رهبرى (دام ظله العالى) نيز
با همين نيت رداى رهبرى پوشيده، عصاى موسوى در دست گرفت و كوه نور را نشان
گرفت. بر تكليف مدارى و خداجويى اصرار ورزيد و آنچه قطعا در تمامى بيانات
آن بزرگوار مورد اشاره بوده است، توجه دادن به خداوند و اخلاص در عمل
مىباشد. « پس، وراى اين محاسبات معمولى، دستگاه معقول قانونمندى وجود دارد
كه غيب است و بايد به آن معتقد بود. آن محاسبه را از كجا پيدا كنيم؟ از
راه شرع و عمل به تكليف. اين عنوانهايى كه ما در خلال صحبت به آن مىرسيم،
دقيقا همان عنوانهايى است كه امام ما مكرر روى آن تكه كردند. ما وقتى سلسله
بحث را ترسيم مىكنيم، مىبينيم كه درست سر بند، همين عنوانهاست. امام
مىگفتند: ما به تكليف عمل مىكنيم، ما براى پيروزى نمىجنگيم، ما براى
جواب دادن به خدا مىجنگيم، خداى متعال تكليف كرده، ما عمل مىكنيم؛ پيروزى
داد، منت پذيرش هستيم ، پيروزى هم نداد، باز هم از اين كه توفيق داد به
تكليفمان عمل بكنيم، منتپذير هستيم. راز پيروزى همين است. اگر انسان، شرع
را امام خود قرار بدهد؛ يعنى طبق آنچه كه تكليف اسلامى و شرعى است، قدم به
قدم حركت بكند، يقينا به پيروزى خواهد رسيد.» [21] « يك مسئله اساسى
اسلامى كه در آيات كريمه قرآن از آن ياد شده و ما ملت ايران بايد به آن
توجه دايمى داشته باشيم، عبارت است از حركت به سمت حيات طيبه الهى و سياسى.
« يا ايها الذين امنوا استجيبواللَّه و للرّسول اذا دعاكم لامايحييكم» .
[22]خدا و پيامبر، شمارا به زندگى و مايه حيات طيب و پاكيزه دعوت مىكنند.»
[23] هنر ايمان اسلامى اما آنچه جاى بهت و
پرسشى عميق دارد و حيرت جهانيان را بر عظمت خود برانگيخته، عامل اصلى اين
پيوند و انگيزه تبعيت معجزه وار مردم مؤمن از امامان خويش است. كه فرمودند: «
هنر ايمان اسلامى در همين است كه دلهاى مردم را آن چنان مجذوب مىكند و
نيروهاى آنان را آن چنان در خدمت هدفهاى عالى و والا به كار مىاندازد كه
خود اين، انقلاب و حركت اسلامى را بيمه مىكند و نصرت الهى را به دنبال
مىآورد» [24] « دست نيرومندى كه دلهاى شما مردم را به انقلاب و امام و
جمهورى اسلامى، با استحكام متصل كرد و نيروى عظيمى كه ملت ايران را مثل
اقيانوسى موّاج در تمام مراحل انقلاب - از جمله بعد از رحلت امام امت (ره )
در مقابل چشم جهانيان قرار داد؛ عبارت از ايمان و اعتقاد شما به خدا و
اسلام است. اين عاملِ اصلى را نبايد دستكم گرفت.» [25]ايمان مردم ضمانت نامه پيروزى «
بنا داريم كه با همه توان و با همه نيروى ملى و ذاتى و ايمانى مردم
خودمان، به سمت اقتدار واقعى و حقيقى اسلام پيش برويم و مطمئنيم كه خداوند
به ما كمك خواهد كرد.» [26] « وظيفه ما آن است كه با پايدارى خود در
مقابله با تهديد و تطميع سلطه گران، اين پرچم را همچنان برافراشته
نگهداشته، از هيچ فداكارىاى دريغ نكنيم، تا بتوانيم نقش و مسئوليت
تاريخىيى را كه بر عهده ما در اين برهه از زمان گذارده شده است، به بهترين
وجه ايفا كنيم.» [27] شما ملتى هستيد كه بر اثر تجربه بزرگ انقلابتان و
به خصوص بر اثر آزمايش عظيمى كه در جنگ از خود نشان داديد و محبت
عاشقانهاى كه نسبت به امام بزرگوارتان - در حيات و مماتش - ابراز كرديد و
شجاعتى كه در مقابل قدرتها ازخود نشان داديد، در چشم ملتهاى ديگر، يك ملت
بزرگ و قهرمان به حساب مىآييد و حق هم همين است.» [28] « امروز استكبار
جهانى از ايمان عميق در هر مردمى، خائف و هراسان است. امروز دستگاه
سلطهطلب و سلطهگر جهانى مىداند آن چيزى كه در مقابل او خواهد ايستاد،
انسانهاى با ايمان و غيور و معتقد به يك سلسله اصول و ارزشها هستند و فقر
مقابل سلطهطلبى و زورگويى دستگاه استكبار مىايستند دشمن از اينها مىترسد
و با آنها مقابله مىكند.» [29] 3- 2- مردمى بودن و تكيه بر عناصر خودى مردم جنود رحمان و صاحبان انقلاب طبيعىترين،
منطقىترين و كوتاهترين راه تحقق اهداف الهى انقلاب و يافتن سعادت
همگانى، همراه شدن با مردم و همراه كردن مردم با مسير حق بوده كه حضرت امام
(ره ) و رهبر معظم انقلاب (دام ظله العالى) اين رمز را يافتند و از آن
بهرهاى تام گرفتند. اركان مختلف نظام ا تكيه بر خواست و اراده آحاد مردم
طراحى كردند و بر اين منبع عظيم كه مظهر عنايت حق بود اميد يارى بستند، »هو
الذى ايّدك بنصره و بالمؤمنين». « مردمى بودن حكومت هم يكى ديگر از
ارزشهايى است كه حاكميت اسلام و معارف اسلامى به اين مملكت هديه كرده است
مردمى بودن، چيزى بالاتر از انتخاب شدن به وسيله مردم است..... در كشور
اسلامى ما، مردمى بودن يك ارزش است». [30] « براى تحقق اين هدف، از
تودههاى مؤمن و آگاه و دردمند و فداكار - و نه از احزاب و گروهها و
سازمانهاى سياسى - نيروى انسانىِ لازم گرفته شد و رهبر حكيم، نصرت را پس از
توكل به خدا، از نيروىلايزال مردم جستجو كرد و در سايه مجاهدت پانزده
ساله، جنود رحمان را از بندگان خدا به وجود آورد و در راه خدا به حركت در
آورد.» [31] پشتوانه اين حكومت، غير از كمك اين مردم چيست؟ پس اينها
صاحب قضيهاند. اينها بودند كه رژيم شاه را سرنگون كردند. اگر اين مردم به
فرمان امام گوش نمىكردند، به خيابانها نمىرفتند و جوانانشان را
نمىدادند، من و شمااين افتخار را هم با خودمان يدك مىكشيم كه جزو مبارزان
آن زمان بودهايم بايد صد سال آن گونه مبارزه مىكرديم! مردم بودند كه به
خيابانها رفتند و جان خودشان را فدا كردند. حالا كه اين مردم به ما مراجعه
مىكنند، آيا بايد با آنها مثل مزاحمى كه مرتب ما را اذيت مي كند، برخورد
كنيم؟!» [32] نظام اسلامى متكى به مردم از دلايل
آشفتگى و بى سامانى رژيمهاى قبل، دور داشتن مردم از امور و نامحرم داشتن
آنان در سعادت و سلامت عمومى جامعه بود، كه سرانجامِ آن نتيجهاى جز قهر و
بيزارى و طغيان و مطالبه يك رژيم مردمى - الهى در پى نداشت. « نظام
انقلابى، با پشتوانه مردمى نيرومند خود و با اعتقاد راسخى كه به نيروى ملى و
مردمى خود دارد، خواهد توانست كشور را در جاده رشد و پيشرفت مادّى بيندازد
و عقب ماندگيها را با برنامه ريزى جبران نمايد و دست بيگانگانِ سود جو و
بد نيت را براى هميشه كوتاه كند. لذا از هر وسيلهاى براى جلوگيرى از
سازندگى كشور استفاده كردند كه يكى از آنها، جنگ ويرانگرى بود كه بر مردم
ما تحميل نموده و موجب شدند كه همت مردم و مسئولان، به جاى سازندگى و
پيشرفت علمى و عملى، صرف دفاع از تماميت و استقلال كشور شود.» [33] اما
مردم آزاده و با ايمان كه انقلاب را چون فرزند خود و حاصل دهها سال رنج
امام و وارستگان اين مرز و بوم مىدانستند و پيوندى الهى با آن داشتند با
اتكاء بر خداوند به افق متعالى اين مبارزات چشم دوخته و در پى امام خويش. «
با اراده قاطع خود كه از ايمان عميق آنان به اسلام ناشى شد مبارزات را تا
پيروزى ادامه داده و جمهورى اسلامى را به وجود آورده و با فداكارى و ايثارى
بى نظير، از آن حراست نمودهاند و از اين پس هم در همه حال، نظام اسلامى
متكى به مردم و متعلق به مردم و در اختيار مردم خواهد بود.» [34]خودكفايى با همت مردم آثار
و بركات شگفتِ وحدت امت و امام، محدود به ايام پيروزى و اداره جنگ نبود.
بلكه تجربهاى شيرين از توانائيهاى اين ملت بود تا مرزهاى اقتدار خويش را
بيابند و بر بازسازى و جبران ويرانيهاى شاهنشاهى و ايادى جور در اين مملكت
كمر همت بندند و پيام مولا را دريابد كه: « نيروهاى مخلص، آستين همت
بالا زنند، بر همگان واجب است كه سازندگى كشور را بسيار جدى بدانند و موانع
را از سر راه بردارند. امروز، آبروى اسلام در گرو آن است كه ايران اسلامى
به كشورى آباد تبديل شود، كار و ابتكار در آن همه گير شود، زندگى مردم سر و
سامان يابد، فقر و محروميت ريشه كن شود، توليد داخلى با نيازهاى مردم
متعادل گردد، كشور در صنعت و كشاورزى به خودكفايى برسد، دشمن از طريق
احتياجات زندگى مردم، راهى به اعمال فشار نداشته باشد و خلاصه دين در كنار
معنويت، زندگى مادّى مردم را نيز سامان بخشد. دولت و ملت، بايد سازندگى
كشور را وظيفهاى انقلابى بدانند، با همكارى و با بسيج همه نيروها و
استعدادها و مغزها و بازوها، ايران را چنان آباد و پيشرفته بسازند كه اميد
را در دل ملتهاى مظلوم زنده كند و راه آسايش مادّى و تعالى معنوى را به
آنان ارائه نمايد.» [35] اين، همت والاى مردم بود و انتظارى كه اسلام و
تاريخ از آنان داشت. كار را تمام كردند و بحمداللَّه سر بلند برآمدند، آنچه
داشتند گذاشتند تا همه چيز را بيابند و يافته آنان، ميراث گرانبهاى اسلام
بود كه در سايه استقلال و آزادى فراهم آمده بود. اما آنچه اين ولى نعمتان و
صاحبان حقيقى انقلاب از اولياى امر كه ميراث داران امروزند، انتظار دارند
چيزى جز امانتدارى و وظيفهشناسى و درك جايگاه خود و مردم نيست. « حرف من
اين است كه بايد ترتيبى داده بشود و مكانيسمى به وجود بيايد كه كارگزاران
حكومتى، خودشان را به معناى حقيقى كلمه، خدام و خدمتگزار مردم بدانند؛
بروند كار كنند و همان قدرى كه برايشان مقرر و معين شده است، زحمت بكشند و
وظيفه خود را انجام بدهند؛ كوتاهى نبايد باشد.» [36]« مظهر مردمى بودن ما
اين است كه امروز مردم بين خودشان و مسئولان فاصله حقيقى احساس نمىكنند.
اين نعمت بزرگى است.» [37]3 - معرفى الگوها از
عوامل تأثيرگذار بر فرهنگ عمومى جامعه، شناخت و حضور فعال الگوهايى محبوب و
مناسب در ميان مردم است تا آرمانهاى متعالى و اهداف پيشبينى شده، تجسمى
عينى و دست يافتنى يابد. مكتب شيعه، كه از ابتدا تكوّنى همراه با الگويابى
داشته است، مهمترين عامل تربيت و رمزمؤدب شدنش به ادب و فرهنگ اسلام، و حفظ
و پايدارى آن، داشتن الگوهايى كامل و منزه و معلمينى الهى و مطهر بوده
است. دورانى كه تاريخ با امامت و رهبرى معصومين عليهم السلام طى كرد،
با همه فراز و نشيبها و پيروزىها و محروميتها، مكتبى تربيتى و رو به
تعالى را بر بشريت گشود كه گر چه مربيانى متعدد بر آن ولايت داشتند و هر يك
بر حسب شرايط زمان، جلوهاى خاص از نفوس ملكوتى خويش و نمايى از ولايت
الهيشان را بروز دادند، اما طهارت در مرام، اخلاص در عمل، صداقت در بيان و
در يك كلام عصمت آن بزرگان، چهارده قرن امامت را با رهبريى واحد و الهى در
ميان امت جارى ساختند، بگونهاى كه گويا يك امام با عمرى به بلنداى سن
چهارده معصوم بر تاريخ شيعه ولايت اشته است. چرا كه همه، مجريان فرمان حق
بودند و رسالتى به عظمت اسلام و وسعت تاريخ بر دوش داشتند. بىترديد بهره جستن و تربيت پذيرى از اين گنجينه معنوى، نيازمند آگاهى و طهارتى درخور است. مقام
معظم رهبرى كه اينك در كمال شايستگى، نيابت ولايت آن حجج الهى را عهده
دارند، با تبحرى ويژه و اشرافى وافى، و با ترسيم صحيح و دقيق فضائل و
كمالات آن اسوههاى آسمانى، متعالىترين الگوهاى رفتارى را در ميان مردم
جارى مىسازند و نسبت به جلوههاى تربيتى آگاهى مىبخشند. علاوه بر آثار
ارزنده ايشان پيرامون سيره معصومين عليهم السلام كه قبل از موقعيت مقدس
رهبريشان در دست است، طى دوران درخشان رهبرى نيز به مناسبتهاى مختلف
درسهايى آموزنده و هدايتگر از معصومين عليهم السلام ، همچنين حضرت امام
(ره ) و در مراحل پايينتر از شخصيتهاى بزرگ اسلامى، به تناسب وضع فرهنگى
جامعه ارائه فرمودهاند و بر شناخت بيشتر و تبعيت از آن چهرههاى درخشان
تأكيد فراوان داشتهاند كه ذيلا به چند نمونه از آن اشاره مىشود. قلل
معرفت و كمال انسانى « وقتى به صف اوليا و عباداللَّهالصالحين نگاه
مىكنيد، قله هايى وجود دارد كه نسبت آن قلهها به بقيه انسانهاى بزرگ عالم
معنا، يك نسبت غير قابل تصور و فوقالعاده عظيمى است. اختلاف، اختلاف
فاحشى است. اين قلهها، همان كسانى هستند كه در تاريخ نبوتها هم هر ا چشم
بدوزيد، از هر طرف آنها را مىبينيد؛ مثل انبياى اولوالعزم و بزرگانى از
اين دست و در اين حد. اما در مجموعه اين عظمتها و شكوهها و در بين اين
برجستهترينها كه ذكرشان براى ما فقط لقلقه لسان است و امثال من، دل و روح
و جانشان، بسيار كوچكتر و خردتر و حر از آن است كه بخواهند اين معنويتها
را درك كنند و همين طور از دور تصويرى در ذهنشان دارند و آن را بر زبان
مىآورند – كه باز اين تصوير هم، از كلمات خودشان است چند نمونه بسيار نادر وجود دارد كه از حد توصيف و بيان بالاترند. [38] «
ابعاد شخصيت نبىّ اكرم را هيچ انسانى قادر نيست به نحو كامل بيان كند و
تصوير نزديك به واقعى از شخصيت آن بزرگوار ارائه نمايد. آنچه ما از برگزيده
پروردگار عالم و سرور پيامبران سراسر تاريخ شناخته و دانستهايم، سايه و
شبحى از وجو معنوى و باطنى و حقيقى آن بزرگوار است؛ اما همين مقدار معرفت
هم براى مسلمانان كافى است تا اولا، حركت آنها را به سمت كمال تضمين كند و
قله انسانيت و اوج تكامل بشرى را در مقابل چشم آنان قرار بدهد و ثانيا،
آنها را به وحدت اسلامى و تجمع حول آن محور تشويق كند. بنابراين، توصيه ما
به همه مسلمانان عالم اين است كه روى ابعاد شخصيت پيامبر و زندگى و سيره و
اخلاق آن حضرت و تعاليمى كه از آن بزرگوار مأثور و منصوص است، كار زيادى
بشود». [39]تجسم آيات قرآن « وجود اميرالمؤمنين
(علیه السلام) از جهات متعدد و در شرايط گوناگون، براى همه نسلهاى بشر، يك
درس جاودانه و فراموش نشدنى است؛ چه در عمل فردى و شخصى خود، چه در محراب
عبادتش، چه در مناجاتش، چه در زهدش، چه در محو و غرق شدنش در ياد خدا، و چه
در مبارزهاش با نفس و شيطان و انگيزههاى نفسانى و مادّى» [40] « او
تجسم حكومت الهى، تجسم آيات قرآن در ميان مسلمين، تجسم « اشدّاء على
الكفّار رحماء بينهم« و تجسم عدل مطلق بود. او فقرا را به خود نزديك مىكرد
« كان يقرّب المساكين» و ضعفا را مورد رعايت خاص قرار مىداد. برجستنى كه
با پول و زور و بقيه وسايلِ مطرح شدن، خودشان را به ناحق مطرح كرده بودند،
در نظر على (ع) با خاك يكسان بودند. آنچه در چشم و دل او ارزش داشت، ايمان و
تقوا و اخلاص و جهاد و انسانيت بود. با اين مبناهاى باارزش، اميرالمؤمنين
كمتر از پنج سال حكومت كرد. قرنهاست كه درباره اميرالمؤمنين (ع) مىنويسند و
كم نوشتهاند و نتوانستهاند درست تصوير كنند و بهترينها، معترف به عجز و
تقصير خودشان هستند.» [41]سرمشق نورانى « در
مقام تنزل وجود، آن جاى كه عظمتهاى ملكوتى به واقعيتهاى عالم جسم و مُلك
مىپيوندد و اين قالبهاى بشرى، حامل آن معنويتها و روحها مىشود؛ آن وقت،
هر حركت و هر اشاره و هر حرف از زبان آنها، براى ماها كه عقب هستيم، يك
سرمشق نورانى مىشود. اين كافى است كه بدانيم فاطمه زهرا (س) در چه اوجى و
با چه عظمتى در اين عالم بوده و در عالم معنا و ملكوت خواهد بود. واقعا
دختر پيامبر (ص) معماى ناگشوده ذهن بشر و معارف بشرى است.» [42]مصداق لطف حق «
وجود مقدس امام زمان، مصداق وعده الهى است. همين قدر مىدانيم كه اين
بازمانده خاندان وحى و رسالت، عَلَم سرافراز خدا در زمين است. « السّلام
عليك ايّها العلم المنصوب و العلم المصبوب و الغوث و الرّحمه الواسعة وعدا
غيرَ مكذوب» « او وعده الهى و مصداق مطلق خدا بر انسانيت و بشريت است. او
مستوره و نمونهيى از اوليا و اصفيا و انبيا و برجستهترين بندگان خداست.
او نمايشگر مَبلغ فضل الهى بر بنى آدم است. اينها چيزهايى است كه خود آنان
بيان فرمودند. اگر ما بتوانيم در حد فهم قاصر و ناقص خمان، رشحاتى از اين
گفتهها را درك كنيم و بفهميم، خيلى بُرد كردهايم.» وديعه خدا «
شخصيت عظيم رهبر كبير و امام عزيز ما، حقا و انصافا پس از پيامبران خدا و
اولياى معصومين، با هيچ شخصيت ديگرى قابل مقايسه نبود. او وديعه خدا در دست
ما، حجت خدا بر ما و نشانه عظمت الهى بود. وقتى انسان او را مىديد، عظمت
بزرگان دين را باور مىكرد. نمىتوان عظمت پيامبر (ص)، اميرالمؤمنين (ع)،
سيدالشهداء (ع)، امام صادق (ع) و بقيه اوليا را حتى درست تصور كرد؛ ذهن ما
كوچكتر از آن است كه بتواند عظمت شخصيت آن بزرگمردان را در خود بگنجاند و
تصور كند.» [43] او عبد صالح و بنده خاضع خدا و نيايشگرِ گريان نيمه
شبها و روح بزرگ زمان ما بود. او، الگوى كامل يك مسلمان و نمونه بارز يك
رهبر اسلامى بود. او، به اسلام عزت بخشيد و پرچم قرآن را در جهان به اهتزاز
درآورد. او ملت ايرا را از اسارت بيگانگان نجات داد و به آنان غرور و
شخصيت و خودباورى بخشيد. او، صلاى استقلال و آزادگى را در سراسر جهان سرداد
و اميد را در دلهاى ملل تحت ستم جهان زنده كرد. او، در عصرى كه همه دستهاى
قدرتمند سياسى براى منزوى كردن دين و معنويت و ارزشهاى اخلاقى تلاش
مىكردند، نظامى بر اساس دين و معنويت و ارزشهاى اخلاقى پديد آورد و دولت و
سياستى اسلامى بنيان نهاد.» [44]اسلام ناب مجسم «
ما امروز درباره امام بزرگوارمان بايد عرض كنيم كه او اسلام انقلابى مجسم،
اسلام ناب مجسم در زندگى و اخلاق و احساسات و تصميمگيرىها و نيز فانى
براى خدا بود. خداى متعال هم به او پاداش داد. كارى كه به دست اين بزرگوار
در اين دوران انجام گرفت، كارى بىنظير بود.» [45]پی نوشت: [1] ترجمان كلام مقام معظم رهبرى، همين مقاله، ذيل عنوان فرهنگ مستقل. [2] (الى ان بعث اللَّه سبحانه محمدا ....9فهدا هم به من الضلالة و أنقذهم بمكانه من الجهالة)، نهجالبلاغه، خطبه اول [3] زيارت اربعين، مفاتيح الجنان [4] احزاب , 7 [5] احزاب , 23 [6] بيانات امام خمينى (ره ) پس از فاجعه كشتار نوزدهم دى ماه 1356 [7] حديث ولايت، جلد 7ص ، 3/2/1370 [8] در محضر ولايت، دبيرخانه شوراى عالى انقلاب فرهنگى، ص 129 ، 29/9/1373 [9] حديث ولايت، جلد 6 ، ص 233 [10] حديث ولايت، ج 4 ، ص 249 ، 10/3/1369 [11] روزنامه جمهوري اسلامي ، 31/6/1374 [12] فرمايشات مقام معظم رهبرى در ديدار با مردم تربت جام، 1378 [13] حديث ولايت ، ج5 ، ص 287 [14] روزنامه جمهوري اسلامي ، 20/4/1374 [15] حديث ولايت ، ج 4 ، 10/1/1369 [16] همان [17] حديث ولايت ، ج 2 ، 5/7/1368 [18] حديث ولايت ، ج 4 ، ص 246 ، 10/3/1369 [19] همان ، ص 278 ، 23/4/1368 [20] حديث ولايت ، ج 1 ، ص 231 ، 23/4/1368 [21] حديث ولايت ، ج5 ، ص 177 [22] انفال ، 24 [23] حديث ولايت ، ج 7 ، 29/1/1370 [24] حديث ولايت ، ج 6 ، ص 18 ، 5/9/1369 [25] حديث ولايت ، ج 1 ، ص 220 ، 14/4/1368 [26] حديث ولايت ، ج 4 ، ص 220 ، 4/3/1369 [27] حديث ولايت ، ج 6 ، ص 260 ، 1/12/1369 [28] حديث ولايت ، ج 2 ، ص 280 [29] سخنرانى مقام معظم رهبرى در ديدار با فرزندان ممتاز شاهد، 13/6/1370 [30] بيانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع 200هزار نفرى جوانان ، 1/2/1379 [31] حديث ولايت ، ج 4 ، ص 247 ، 10/3/1369 [32] حديث ولايت ، ج 6 ، ص 48 ، 14/9/1369 [33] حديث ولايت ، ج 4 ، ص 263 ، 10/3/1369 [34] همان ، ص 259 [35] حديث ولايت ، ج 4 ، ص 264 ، 10/3/1369 [36] حديث ولايت ، ج 6 ، ص 48 ، 14/9/1369 [37] همان ، ص 229 ، 7/3/1369 [38] همان ، ص 145 ، 17/ 10/ 1369 [39] حديث ولايت، ج 2 ، ص 224 ، 24/7/ 1368 [40] حديث ولايت، ج 6 ، ص 197 ، 10/11/1369 [41] همان، ص 198 [42] حديث ولايت، ج 6 ص 145 ، 17/10/1369 [43] حديث ولايت، ج 1 ، ص 7 ، 17/3/1368 [44] همان، ص 13 ، 18/3/1368 [45] حديث ولايت، جلد 4 ص 274 ، منبع:balagh.net
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:41 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

مقدمه
بررسي تحليلي تاريخ دو قرن اخير ايران ، بخصوص سالهاي پس از 1300
از جهات بسياري حائز اهميت است . چگونگي نفوذ ، حضور و سلطه استعمار و
جابهجايي دو امپراتوري استعماري و چگونگي برخورد جريانهاي فكري مختلف با
مسائل سياسي و فرهنگي و همچنين نقش مردم از زمانهاي مختلف و تاثير حضور
آنان در تحولات سياسي ـ اجتماعي ، براي سياستگزاران و مديران كشور بشدت
مورد نياز ميباشد.علل و عوامل شكلگيري و چگونگي روند انقلاب اسلامي از
دهه 40 تا كنون همچنان مورد بحث و بررسي و اختلاف نظر ميباشد. هر يك از
گروهها و جريانهاي سياسي و اعتقادي به گونهاي موضوع را تجزيه وتحليل و
نتيجه گيري كردهاند. اگر چه بسياري سعي كردهاند اين انقلاب را در رديف
ساير انقلابها و تحولات معمول دنيا بدانند اما در عمل نظرات آنان با
واقعيتها فاصله زيادي دارد. زيرا نيروي اين انقلاب مردمي و اسلامي بدون
هيچگونه مرزبندي طبقاتي و گروهي بوده و ايدئولوژي ان اسلام ناب محمدي صلي
الله عليه و آله ميباشد كه سازش با نظامهاي رايج دنيا ندارد و رهبري آن
توسط يكي از مردان كم نظير تاريخ حضرت امام خميني (رحمت الله علیه) با
ويژگيهاي خاص خود بود. به همين دليل جريانات و تحولات قبل و بعد از پيروزي
انقلاب اسلامي مخالف غالب تحليها و پيش بينيهاي سياستمداران وتحليگران
سياسي بود.واقعيت اين است كه دنيا با چنين انقلابي آشنايي نداشت و لذا در
برخورد با آن نيز شيوهها و روشهاي معمول را به كار ميگرفت كه كارآيي و
تاثير چنداني در سير جريان ديده نشد. اگر نظرهاي مختلفي كه در مورد علل
تكوين وداوم انقلاب مطرح شده تدوين شود طبعاً صاحبنظران داخلي تائيد
ميكنند، اين است كه عوامل اساسي انقلاب عبارتند از : 1. رهبري حضرت
امام خميني (رحمت الله علیه) رهبر كبير انقلاب اسلامي و بنيانگذار جمهوري
اسلامي كه با شيوهاي استثنايي و فوقالعاده رهبري و فرماندهي را به عهده
گرفتند و تا پيروزي نهايي هدايت جريانات را به نحو احسن انجام دادند.
ويژگيهاي شخصي و رهبري امام خود موضوع بحثي جديد در جامعه شناسي سياسي
ميباشد. 2. حضور يكپارچه و متحد مردم در تمامي صحنهها قبل و بعد از
پيروزي انقلاب اسلامي ، آن چنان توان و قوتي ايجاد نمود كه هيچگونه امكاني
براي مقابله با آن در اختيار رژيم شاه و اربابانش نبود. 3. اعتقاد به
اسلام و موازين و ارزشهاي آن و همچنين عشق به خاندان پيامبر و اسوه بودن
آنان براي مردم و الهام از زندگي و شهادت آنان در راه خدا خصوصاً درس گرفتن
از عاشورا، آن چنان تحولي به وجود آورد كه نه تنها براي خارجيان بلكه براي
سران و كارگزاران سياسي ـ امنيتي رژيم شاه هم بخوبي شناخته شده نبود. به
همين دليل در كليه تجزيه و تحليهاي سياسي و اقتصادي و امنيتي اعتقادات
مردم و نقش ونفوذ علما مورد توجه نبود واتفاقاً مهمترين انگيزه انقلاب هم
بياعتنايي و تضعيف اسلام در امور مختلف كشور توسط رژيم شاه بود.بعضي تلاش
كردهاند تا مدرنيسم و صنعتي شدن، توسعه ارتباطات و مبادلات با غرب را علت
اصلي بروز انقلاب اسلامي تحليل و تبليغ نمايند اما واقعيت اين است كه
مقابله با مظاهر فاسد فرهنگ غرب و تهاجم همه جانبه سلطه استعماري براي از
بين بردن هويت اعتقادي و فرهنگي يكي از عوامل اصلي انقلاب مردم مسلمان بود.
زيرا اسلام با روابط مناسب و سازنده و مبادلات منطقي مخالف نيست بلكه
تاييد كننده و مشوق است.به طور خلاصه ميتوان گفت 22 بهمن 1357 نه تنها
سرآغاز دوران جديدي در تاريخ تحولات ايران بود، بلكه تغييرات زيادي را در
سطح منطقه و در سطح بينالمللي به دنبال داشته است .مفهوم انقلاب مطالعه
نظاممند مفهوم جدید انقلاب، از قرن نوزدهم میلادی آغاز شد. در فرهنگهای
سیاسی و علوم سیاسی، انقلاب را چنین تعریف میکنند: «سرنگونی یک نظام
اجتماعی کهنه و فرسوده و جایگزین کردن آن با نظام اجتماعی نو و مترقی» یا
«سرنگونی حکومت طبقه یا طبقات رو به زوال و جایگزین کردن آن با نظام
اجتماعی جدید». در برخی موارد هم برای تعریف عام انقلاب که هر نوع تحول
اساسی را در بربگیرد، آن را چنین تعریف میکنند: «هر نوع تحول کلی و
اساسی».انقلاب از دیدگاه اسلام دیدگاه
اسلام در مورد انقلاب، با تفسیر و تحلیل غربی و مارکسیستی آن کاملاً تفاوت
دارد. در تحلیل اسلامی، مهمترین عامل انقلاب، آرمانخواهی و عقیده به
مکتبی است که نخست گروه پیشرو و مجاهدان را وارد میدان مبارزه انقلابی
میکند و سپس با بسیج تودههای گسترده مردم، انقلاب را به درون جامعه
کشانده، از طریق تودههای مردم به پیروزی میرساند. از دیدگاه اسلام،
انقلابْ نوعی جهاد داخلی است که در آن گروهی برای خدا میجنگند و گروه دیگر
مانع راه خدایند.انقلاب اسلامی در انقلاب
اسلامی، عناصر فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هر کدام به گونهای تأثیر
گذارند. نیز در کنار این عناصر، بر خشم قهرآمیز مردم تکیه میشود. البته
میتوان ویژگیهای اصلی انقلاب اسلامی را در تعریف زیر مطالعه کرد: «انقلاب
اسلامی، دگرگونی بنیادی در ساختار کلی جامعه و نظام سیاسی آن، منطبق بر
جهانبینی و موازین و ارزشهای اسلامی و نظام امامت و بر اساس آگاهی و
ایمان مردم، و نیز حرکت پیشگام صالحان و قیام قهرآمیز تودههای مردم است».فرایند انقلاب اسلامی مقام
معظم رهبری در پیام خود به مناسبت بیستمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در
سال 1377 چنین میفرماید: «امام بزرگوار ما با تکیه به تعالیم اسلام ناب
محمدی صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، و با اعتماد به ایمان دینی مردم، و با
شجاعت و اخلاص و توکل کمنظیر خود، راه مبارزه را در میان سختیها و مصائب
طاقتفرسا گشود و پیش رفت و صبورانه و پیامبرگونه ذهن و دل مردم را با
واقعیتهای تلخ و راه علاج آن آشنا کرد. ملت ایران که از اولین قدمها به
ندای این مرد الهی و روحانی گوش فرا داده و به منطق حق و درس روشنگر او دل
بسته بودند، با انگیزه نیرومند ایمان و عشق به اسلام، فداکاریها و
جانفشانیهای فراموشناشدنی کردند. امام بزرگوار ما در این مدت، در عین
هدایت مردم و گستردن دامنه آگاهی همگانی و کشاندن توده میلیونی به مبارزه،
اندیشه حکومت اسلامی را نضج و قوام بخشید و در مقابل دو مکتب رایج سیاسی
عالم... راه اسلامی را مطرح کرد که در آن بر دو عنصر دین و انسان به طور
اساسی تکیه شده و ایمان دینی و اراده مردمی بزرگترین شاخصه آن است».ماهیت انقلاب اسلامی بزرگترین تحول قرن بیستم با
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، بزرگترین تحول جهانی قرن بیستم به وقوع
پیوست. بنیان گذار این انقلاب با قیام خود، غرور ملتهای مستضعفی را که
سالیانی مدید مورد ظلم قرار گرفته بودند، به آنان باز گرداند. او نه تنها
سرنوشت کشورش را تغییر داد، بلکه میلیونها انسان گمگشته در برهوت جاهلیت
عصر مدرن را به بازگشتی دوباره به معنویت و یکتاپرستی فراخواند. پیروزی
انقلاب اسلامی، چه در داخل و چه در خارج از کشور، ناظران را با پدیدهای
تازه در صحنه سیاسی جهان روبهرو ساخت. این پدیده بنا به ماهیت، اهداف و
سرنوشت خود، در هیچیک از معیارهای سیاسی جهان نمیگنجد.انقلاب آزادیبخش از
آنجا که انقلابهای آزادیبخش ملی، بر ضد سلطه امپریالیستی شکل میگیرد و
رژیم شاه در ایران نیز در طول انقلاب به عنوان رژیم دست نشانده امپریالیسم
آمریکا بود، برخی آن را به عنوان حرکتی ضدامپریالیستی و در گروه انقلابهای
آزادیبخش ملی قرار میدهند. اما با وجود جنبه ضدامپریالیستی انقلاب و نیز
وابستگی رژیم پهلوی از کودتای 28 مرداد 1332 به حمایتها و کمکهای مستقیم
آمریکا، از آنجا که اصطلاح «انقلاب آزادیبخش» به جنبشهایی گفته میشود
که بر ضد سلطه مستقیم خارجی شکل میگیرد، کاربرد آن در مورد انقلاب ایران
چندان راهگشا نیست.انقلاب اجتماعی اصطلاح
انقلاب اجتماعی، درباره انقلابهایی به کار میرود که بر اثر آنها تحولات
ساختاری اقتصادی ـ اجتماعی چشمگیری شکل میگیرد. برخی چون اِسکاچْپول که
تحولات اجتماعیِ ناشی از انقلابها را به شکل وسیعتر تعریف میکنند، بر
آناند که انقلاب ایران، انقلابی اجتماعی است؛ زیرا با دگرگونیهای ساختاری
و ارزشیِ وسیعی همراه بوده است.انقلاب اسلامی و همگانی از
آنجا که انقلاب ایران به روشنی بر جنبش سراسری و چند طبقهای متکی بود،
بسیاری از تحلیلگرانِ انقلاب، آن را انقلابی مردمی یا مردمگرا میدانند.
تردیدی نیست که انقلاب ایران از نظر نوع ائتلاف قشرهای مختلف اجتماعی در
آن، پدیدهای کمنظیر به شمار میآید و به همین دلیل «انقلاب مردمی» قلمداد
کردنِ آن جایز به نظر میرسد. البته انقلاب ایران بیشتر از هر عنوانی با
نام «انقلاب اسلامی» مطرح شده است. به نظر میرسد که با توجه به گفتمان
حاکم بر انقلاب ایران، رهبری انقلاب و همچنین شکل دولت و روابط اجتماعی بعد
از آن، جا دارد که انقلاب ایران به عنوان انقلاب اسلامی مطرح شود.زمینههای تأثیرپذیری جنبشهای اسلامی از انقلاب اسلامی ایران انقلاب اثرگذار انقلاب
اسلامی ایران بر جنبشهای سیاسی ـ اسلامیِ معاصر تأثیر گذاشت؛ زیرا موارد
مشترک فراوانی بین انقلاب اسلامی ایران و این جنبش دیده میشود که این
تأثیر را فراهم آورد. این زمینهها که از آنها به عنوان عامل همگرایی یا
عناصر همسویی و همرنگی نیز میتوان یاد کرد، عبارت است از عقیده مشترک،
دشمن مشترک، هدف مشترک، وحدتطلبی و مردمگرایی.عقیده مشترک انقلاب
اسلامی ایران، همانند هر جنبش اسلامی دیگر، به یگانگی خدا و رسالت پیامبر
اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم معتقد است، کعبه را قبله آرزوهای معنوی خود
میداند، قرآن را کلام خداوند و منجی بشر گمراه میپندارد، و به دنیای پس
از مرگ و صلح و برادری و برابری ایمان دارد؛ همان گونه که امام خمینی
رحمهالله فرمود: «در کلمه توحید که مشترک بین همه است، در مصالح اسلامی که
مشترک بین همه است، با هم توحیدِ کلمه کنید».دشمن مشترک انقلاب
اسلامی و جنبشهای اسلامی، دشمن مشترکی دارند. این دشمن مشترک که همان
استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا و اسرائیل است، همانند کفار قریش، مغولان
وحشی، استعمارگران اروپایی و صربهای نژاد پرست و...، کیان اسلام را تهدید
میکند. در مقابل، انقلاب اسلامی با طرح شعار «نه شرقی نه غربی» عَلَم
مبارزه بر ضد دشمن مشترک جهان اسلام را به دوش گرفته است.هدف مشترک هدف
انقلاب اسلامی ایران و جنبشهای اسلامی معاصر، برچیده شدن فساد، اجرای
قوانین اسلام، استقرار حکومت اسلامی در جامعه مسلمانان، و به اهتزاز
درآوردن پرچم لا اله الا الله در سراسر جهان با تکیه بر قدرت الهی و
تودههای مردم است. البته برخی از جنبشهای سیاسی معاصر، فقط عمل به احکام
اسلام را در کشورهای خود میخواهند و برخی نیز خواستار تشکیل حکومتی مستقل،
بدون تأکید بر شکل اسلامی حکومت هستند. بنابراین میتوان گفت که
جنبشهای اسلامی معاصر، حیات خود را مدیون انقلاب اسلامی هستند؛ زیرا
انقلاب اسلامی به اسلام و مسلمانان حیاتی تازه بخشید، آنان را از عزلت و
حقارت نجات داد و اسلام را به عنوان تنها راهحل برای زندگی سیاسی مسلمانان
مطرح ساخت.وحدتطلبی و مردمگرایی تکیه و
تأکید انقلاب اسلامی و رهبری آن بر لزوم وحدت همه قشرها و همه مذهبهای
اسلامی در نیل به پیروزی در صحنه داخلی و خارجی، زمینه گرایش جنبشهای
اسلامی معاصر به سوی انقلاب اسلامی است؛ زیرا انقلاب اسلامی با الگو قرار
دادن اسلام ناب محمدی صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، هیچ تفاوتی بین مسلمانان
سیاه و سفید، و غربی و شرقی قائل نیست و بر جنبههای اختلاف برانگیز در بین
مسلمانان پافشاری نمیکند؛ بلکه با برگزاری هفته وحدت، برپایی روز قدس،
صدور فتوای امام خمینی رحمهالله علیه سلمان رشدی و...، در راه اتحاد
مسلمانان گام برداشته است. به همین دلیل، انواع گروههای غیرشیعی و حتی
جنبشهای آزادیبخش غیراسلامی، انقلاب اسلامی ایران را الگوی خود قرار
دادهاند. مردمگرایی انقلاب اسلامی نیز، عاملی در گسترش انقلاب و پذیرش آن
از سوی ملتهای مسلمان بوده است.تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر جنبشهای سیاسی اسلامی انقلاب
اسلامی ایران بر حرکتهای اسلامی معاصر، تأثیر فراوانی گذاشته است که از
آن جمله میتوان به بازتاب سیاسی و فرهنگی آن اشاره کرد.الف) بازتاب سیاسی یکی
از مهمترین دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران، تجدید حیات اسلام در جهان
است. به بیان دیگر، عمر دورهای که اعتماد به نفس در میان مسلمانان از بین
رفته و خواهان هضم شدن در هویت جهانی بودند، به پایان رسید و انقلاب اسلامی
آن اعتماد به نفسی که روزگاری پشتوانه تمدن بزرگ اسلامی بود، احیا و بارور
کرد. این تجدید حیات اسلام، آثار مختلفی را برای جنبشهای اسلامی به
ارمغان آورد. یکی از این آثار، انتخاب اسلام به عنوان بهترین و کاملترین
شیوه مبارزه است. چنین رویکردی، به معنای کنار گذاشتن اندیشههای غیرمذهبی
است که همگی در نجات ملتهای اسلامی از چنگال استبداد داخلی و خارجی ناتوان
ظاهر شدند.ب) بازتاب فرهنگی انقلاب
اسلامی ایران، ارزشهای فرهنگی جدیدی را در مبارزه سیاسی جنبشهای اسلامی
مطرح کرد. یکی از این ارزشها، گرایش به جهاد است. جنبشهای اسلامی پس از
انقلاب اسلامی ایران، جهاد، شهادت و ایثار را به عنوان اصول اساسی
پذیرفتهاند. مردمی بودن که یکی از ویژگیهای انقلاب اسلامی ایران است،
در جنبشهای سیاسی اسلامی راه یافته است. این جنبشها دریافتهاند که
اسلام، توانایی بسیج تودههای مردم را دارد. تقلید شعارهای انقلاب
اسلامی ایران از سوی جنبشگران مسلمان، شکل دیگر تأثیر انقلاب اسلامی ایران
است. برای مثال شعار مردم مصر «لا شرقیه و لا غربیه»، مردم کشمیر «الله
اکبر» و «خمینی رهبر»، شعار مردم فلسطین «لا اله الا اللّه»، «اللّه
اکبر» و «پیروزی از آنِ اسلام است» میباشد. از دیگر مظاهر انقلاب
اسلامی ایران که در پیروان جنبشهای سیاسی اسلامی معاصر دیده میشود، حجاب
است. با پیروزی انقلاب اسلامی، گرایش به حجاب در نقاط مختلف جهان افزایش
یافت. تظاهرات به سبک ایران نیز یکی دیگر از آثار فرهنگی انقلاب اسلامی ایران بر حرکتهای اسلامی و سیاسی معاصر به شمار میآید.جهانشمولی پدیدههای
سیاسی و اجتماعی بزرگ هر جامعه، همچون انقلابهای مطرح در تاریخ بشر، بر
تحولات فکری، سیاسی و اجتماعی در خارج از مرزهای خود اثر میگذارند. انقلاب
اسلامی ایران نیز از این قاعده بیرون نبوده است؛ به ویژه آنکه با رویکرد
عقیدتی خود، از توانمندی تأثیرگذاری به گستره جغرافیایی جهان اسلام
برخوردار بود. ویژگی اصلی انقلاب اسلامی، تبلیغ اسلام و اصول اساسی آن است.
جهانی بودن انقلاب در گسترش فرهنگ اسلامی و افزایش اقتدار اسلامی جلوهگر
میشود. گسترش انقلاب اسلامی نه تنها حرکتی انقلابی، بلکه وظیفهای دینی به
شمار میآمد. به همین دلیل در اصل 154 قانون اساسی آمده است: «جمهوری
اسلامی ایران، سعادت انسانها در کل جامعه بشری را آرمان خود میداند و
استقلال، آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان میشناسد. بنابراین
در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر، از
مبارزه حقطلبانه مستضعفان در برابر مستکبران در هر نقطه از جهان حمایت
میکند».بازتاب انقلاب نور در جهان آسیای مرکزی استاد
جمعه علی خان (معاون وقت وزیر فرهنگ قرقیزستان) میگوید: «شناخت اولیه ما
از انقلاب، بسیار ناچیز بود... ما همین اندازه میدانستیم که امام خمینی
رحمهالله ، شخصیتی سازشناپذیر است که سالها در تبعید زندگی کرده و به
چیزی جز پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس حکومت اسلامی رضایت نمیدهد». مقامات
کشورهای تازه استقلال یافته، اعتراف کردهاند که با پیام امام خمینی
رحمهالله به گورباچف، به عمق شخصیت ایشان پی برده و دانستهاند امام خمینی
رحمهالله شخصیتی سیاسی در ردیف دیگر رهبران کشورها نیست. آنها پیام امام
را مهمترین و رساترین صدای انقلاب ایران در میان ملتهای خود میدانند.جنوب شرقی آسیا احیای
اسلام و تأثیر انقلاب در آسیای جنوب شرقی، به شیوههای گوناگونی به ویژه
در مالزی و اندونزی تجلّی یافته است. از نشانههای آشکار این امر، حجاب
بسیاری از زنان، توجه هر چه بیشتر مردم به نماز، روزه و دیگر عبادات،
برنامههای مذهبیِ بیشتر در تلویزیون، استناد به اسلام در سخنرانیهای
سیاستمداران و مشارکت بیشتر در سازمانهای اسلامی بینالمللی است. نظر
عمومی بر این است که انقلاب ایران، تأثیر مهمی بر عناصر آشنا به مذهب در
این کشورها داشته است و مسلمانان بیش از پیش هویت خود را شناختهاند.لبنان و فلسطین حرکتهای
اسلامی در لبنان کاملاً با انقلاب اسلامی ایران در ارتباط هستند. یکی از
اساتید دانشگاه لبنان میگوید: «در دنیای امروز، هر انسانی باید کسی را
بیابد که از طرف او حمایت شود. در این ایام، ترکیه با گرایش به غرب، اسلام
را رها کرد و کسی نبود که مسلمانان را حمایت کند. آمریکا و فرانسه و غرب
نیز مسیحیان را حمایت میکنند. در این برهه میبایست کسی اسلام و مسلمین را
حمایت میکرد. انقلاب اسلامی پیروز شد و مسلمانان لبنان و تمام مظلومان
جهان را مورد حمایت خود قرار داد».غرب و آمریک تحلیلگران
و صاحبنظران معتقدند که با آغاز عصر امام خمینی رحمهالله ، دین و
دینداری در همه جهان گسترش یافته و زنده شده است. از این رو، کلیساها جان
تازهای گرفتند و حتی مذهبی بودن در اروپا با ارزش تلقی شد. خلاصه اینکه
عصر امام خمینی رحمهالله ، عصر احیای دین و معنویت در جهان معاصر به شمار
میآید. یکی از اندیشمندان اسلامی در اینباره گفته است: «مهمترین
دستاورد حرکت امام خمینی، احیای دین و دینگرایی در جهان معاصر بود؛ به
گونهای که به برکت این حرکت، نه تنها پیروان دین اسلام، بلکه پیروان دیگر
ادیان، از جمله مسیحیت نیز حیاتی دوباره یافته و در نتیجه دین و دینگرایی
در سایر ملل نیز افزایش یافت».ویژگیهای انقلاب اسلامی گرایش دینی یکی
از ویژگیهای انقلاب مردم ایران، خدا محوری آن است. در اصل 56 قانون اساسی
جمهوری اسلامی میخوانیم: «حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم
او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است». در وصیتنامه پیر
عرفان و بنیان گذار انقلاب اسلامی، در اینباره چنین آمده است: «ما
میدانیم که این انقلاب بزرگ که دست جهانخواران و ستمگران را از ایران
بزرگ کوتاه کرد، با تأییدات الهی پیروز گردید. اگر نبود دست توانای خداوند،
امکان نداشت یک جمعیت 36 میلیونی با آن تبلیغات ضد اسلامی و ضد روحانی
خصوصا در این صد سال اخیر... یکپارچه قیام کنند و در سرتاسر کشور با ایده
واحد فریاد اللّه اکبر و فداکاریهای حیرتآور و معجزهآسا، تمام قدرتهای
داخل و خارج را کنار [زند].... تردیدی نیست که این یک تحفه الهی و هدیه
غیبی بود که از جانب خداوند منّان بر این ملت مظلوم غارت زده عنایت شده
است».مردمی بودن انقلاب مردمی بودن در
انقلابهای دیگر هم کم و بیش دیده میشود، ولی در انقلاب اسلامی ایران
بسیار برجستهتر است. در این انقلاب، بیشتر مردم به صحنه آمدند و خواستار
سرنگونی رژیم شاهنشاهی و برقراری نظام اسلامی شدند. نظامی، کارگر، کارمند،
کشاورز، روحانی، دانشجو و معلم، همه و همه در این انقلاب سهیم بودند. این
وجه از مردمی بودن انقلاب شاخص است. در بیشتر انقلابهای دیگر، عنصر اصلی
مبارزه، نیروهای متشکل حزبی و شبهنظامی بودند که از راه جنگ مسلحانه کار
را تمام کردند و نقش مردم بیشتر حمایت و پشتیبانی از آنها بود، ولی در
انقلاب ما، همه مردم نقش داشتند و در سراسر کشور با یک شدت و قدرت با رژیم
پهلوی به مبارزه برخاستند.رهبری و مرجعیت از
ویژگیهای مهم انقلاب اسلامی ایران که از ویژگی الهی بودن انقلاب سرچشمه
میگیرد، نقش دین، عالمان دینی و رهبری و هدایت انقلاب است. همه انقلابهای
دیگر به نوعی در مقابل دین و مذهب بودند، ولی این انقلاب با رهبری و هدایت
عالمان دینی آغاز شد و به سرانجام رسید. در رأس این بزرگان، شخص امام
خمینی رحمهالله قرار داشت که بالاترین جایگاه دینی، یعنی مرجعیت را دارا
بود. رهبری ایشان، ویژگیهای برجستهای داشت که برخی از آنها را
برمیشماریم: الف) امام که مرجعی دینی بود، پایگاه وسیع و عمیق مردمی داشت. ب)
ایشان با پایهگذاری قیام پانزده خرداد و مدیریت و شجاعت بیمانند در آن
جریان و ایام تبعید، رهبری سیاسی و انقلابی خود را به اثبات رساند. ج) رهبری ایشان قاطعانه بود. د) امام، هم طراح انقلاب بود و هم مدیر و مجری آن.اصالت اصالت
انقلاب اسلامی ایران دو بُعد دارد: نظری و عملی. در بعد نظری و فکری،
آرمانها و ایدههای این انقلاب، وارداتی نبوده، محصول جامعه و تاریخ ایران
است. اسلام و عقاید اسلامی هزار و چهارصد سال قبل از سوی ایرانیان پذیرفته
شده، در این مدت به عنصر اصلی و اساسی فرهنگ و ملیت ما تبدیل شد. در بُعد
عملی نیز میبینیم که مردم با نیروی خود و بدون کمکهای مالی و تسلیحاتی
شرق و غرب یا همسایگان و با اتکا به خداوند و شعار «پیروزی خون بر شمشیر»
به پیروزی رسیدند.اسلامی ـ دینی بودن انقلاب ایران یکی
از شروط درجه اول انقلاب ایران، اسلام است؛ زیرا رهبر این انقلاب فردی
روحانی و مرجع دینی بوده، سازماندهی آن از راه سازمان سنتی هزار ساله
حوزههای علمیه دینی صورت میگرفت. سازمانی که پنج عنصر و رکن اساسی داشت؛
علما و مراجع دینی، حوزههای علمیه و مدارس دینی، بقعهها و مزارهای متبرک،
مساجد و ائمه جماعات، دستجات و هیئتهای مذهبی. بنابراین به دلیل نقش
اساسی دین اسلام در شرایط انقلاب ایران، این پدیده متصف به صفت اسلامی
گردیده است.خاستگاه عاشورایی انقلاب از
دیدگاه بسیاری از اندیشمندانی که در زمینه علل و عوامل پیروزی انقلاب
اسلامی ایران نظریهپردازی کردهاند، عامل مذهب از قویترین و اصلیترین
عواملی است که در پیدایش و پیروزی انقلاب نقش بسزایی داشته است. همچنین
مروری بر ادبیات سیاسی رایج در روند وقوع انقلاب اسلامی، شعارها،
سخنرانیها و بیانیههای رهبران نهضت، بیانگر این واقعیت است که از میان
عناصر مذهبی، فرهنگ عاشورا و نهضت امام حسین علیهالسلام ، نقش بهسزایی در
این زمینه بر عهده داشته است. فرهنگ شهادت، مبارزه همیشگی با باطل،
طاغوتستیزی، اصل پیروی از رضایت خداوندی و مصالح مسلمانان، و نیز فرهنگ
نظارت عمومی و امر به معروف و نهی از منکر، از ویژگیهای مؤثر فرهنگ عاشورا
بر انقلاب ایران است.گونههای تأثیر فرهنگ عاشورا در پیدایش انقلاب اسلامی الف) تأثیر فرهنگ عاشورا بر اهداف افراد انقلابی هدف
و انگیزه مردم ایران از انقلاب اسلامی، نابودی ظلم، استبداد و استکبار،
برپایی حکومت عدل الهی، اجرای احکام اسلامی به عنوان «معروف»، و جلوگیری از
وابستگی به بیگانگان به عنوان «منکر» بود که همان انگیزه و هدف امام حسین
علیهالسلام از قیام عاشورا به شمار میآمد. حضرت امام درباره تأثیر قیام
عاشورا بر اهداف و انگیزههای انقلاب اسلامی میفرماید: «حضرت سید الشهدا
علیهالسلام به همه آموخت که در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید
کرد؟» به همین دلیل یکی از مهمترین شعارهای افراد انقلابی این بود: «نهضت
ما حسینیه، رهبر ما خمینیه». ب) تأثیر فرهنگ عاشورا بر رهبری انقلاب وجود
رهبری حسینگونه امام خمینی رحمهالله ، یکی از مهمترین جلوههای تأثیر
نهضت عاشورا در پیدایش انقلاب اسلامی بود. مردم ایران، صلابت، شهامت،
شجاعت، قاطعیت، سازشناپذیری و روح حماسی امام حسین علیهالسلام را در
شخصیت امام خمینی رحمهالله متجلی میدیدند و شرایطی که امام حسین
علیهالسلام برای رهبر و حاکم جامعه اسلامی توصیف میکرد، در او مییافتند.
شعار «خمینی، خمینی تو وارث حسینی» بیانگر این مطلب است. ج) فرهنگ عاشورا و شیوه مبارزه مردم
ایران، تحتتأثیر نهضت عاشورا، روحیه شهادتطلبی امام حسین علیهالسلام و
یارانش را در خاطرهها تکرار میکردند. جوانان انقلابی با شعارهای «الله
اکبر» و «توپ، تانک، مسلسل، دیگر اثر ندارد» با تانکها و مسلسلهای رژیم
ستمشاهی مقابله مینمودند. حضرت امام خمینی رحمهالله میفرماید: «کیفیت
مبارزه را... اینکه قیام در مقابل یک حکومت قلدری که همهجا را در دست
دارد، با یک عدهمعدود، باید چطور باشد، اینها چیزهایی است که حضرت
سیدالشهداء علیهالسلام به ملت آموخته است». د) عزاداری امام حسین علیهالسلام و انقلاب ایام
عزاداری امام حسین علیهالسلام و اماکن عزاداری مانند مساجد، تکیهها و
خیمههای عزاداری، به عنوان مهمترین زمان و مکان برای فعالیت نیروهای
انقلاب و آگاهی مردم از مفاسد حکومت پهلوی، و نیز سازماندهی آنان برای
راهپیمایی، تظاهرات و فعالیتهای انقلابی به شمار میآمد.فرهنگ عاشورا و پیروزی انقلاب اسلامی با
مروری بر مقاطع سرنوشتساز پیروزی انقلاب اسلامی، مشخص میشود که فقط آغاز
انقلاب، ایام عزاداری امام حسین علیهالسلام و با الهام از آموزههای نهضت
عاشورا بوده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم: 1. قیام پانزده خرداد، در پی سخنرانی امام خمینی رحمهالله در روز عاشورای سال 1342 پدید آمد. 2.
هفده شهریور نیز یکی از مقاطع مهم انقلاب بود که تحتتأثیر عاشورا و فرهنگ
آن شکل گرفت. امام خمینی رحمهالله در اینباره فرموده است: «هفده شهریور
مکرر عاشورا و میدان شهدا مکرر کربلا، و شهدای ما مکرر شهدای کربلا، و
مخالفان ملت ما مکرر یزید و وابستگان او هستند». 3. اعلامیه تاریخی امام
خمینی رحمهالله در روز 21 بهمن 1357 مبنی بر شکستن کودتا و حکومت نظامی
رژیم که تصمیم داشتند رهبران اصلی انقلاب را دستگیر کرده و به گمان خود
برای همیشه به انقلاب پایان دهند، نوعی حماسه عاشورایی به شمار میآید.فرهنگ عاشورا و تداوم انقلاب اگر
انقلاب اسلامی بخواهد بر مبنای فرهنگی که شکل گرفته تداوم یابد، ناگزیر
باید همواره به آن فرهنگ توجه کند. روحیه شهادتطلبی، آزادگی و شرف، عزّت
نفس، مبارزه با ظلم و... در عرصههای مختلف سیاست خارجی و روابط با دیگر
کشورها و همچنین عرصه سیاست داخلی، از سیاستگذاری در ابعادِ مختلف
اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... گرفته تا بخشهای اجرایی، همه باید
به آموزههای نهضت امام حسین علیهالسلام و فرهنگ عاشورا پایبند باشد.
امام خمینی رحمهالله در قسمتی از سخنان خویش میفرماید: «فداکاری حضرت
سیدالشهداء علیهالسلام است که اسلام را برای ما زنده نگه داشته است...
باید بدانید که اگر بخواهید نهضت شما محفوظ بماند، باید این نهضتها را حفظ
کنید».شعارهای راهبردی ایدئولوژی و ماهیت
هر انقلاب در شکل ساده و مردمی، در شعارهای آن تجلّی پیدا میکند و شعار،
از دیرباز ابزاری برای شناساندن اهداف و مظهر خواستههای مردم بوده است.
شعارهای مردم ایران که خواستههای آنها را مطرح میکرد، در واژههای زیر
قرار میگیرد. 1. استقلال بیتردید بنیادیترین شعار مردم در دوران
مبارزات ستمشاهی، استقلالطلبی بود. ایرانِ زمان شاه، در حکم «ژاندارم
منطقه» برای آمریکا و غرب عمل میکرد. قانون کاپیتولاسیون که از سوی دولت
ارائه شد و به تصویب مجلس شورای ملی وقت رسید، مصونیت مستشاران آمریکایی را
تضمین میکرد تا آنان بدون هیچگونه ترس و نگرانی، در داخل ایران به غارت
اموال و ثروت عمومی مردم بپردازند. ارتش رژیم شاه هم کاملاً در اختیار
ژنرالهای آمریکایی بود و از خود هیچ ارادهای نداشت. استقلال،
بزرگترین دستاورد انقلاب اسلامی برای مردم ایران بود. از این رو، قانون
اساسی جمهوری اسلامی در اصلهای مختلف خود، به صورت برجسته بر استقلال کشور
تأکید دارد. امروز بدون مبالغه میتوان گفت که ایران، مستقلترین کشور
دنیا به شمار میآید. 2.آزادی آزادی، در زمره مطالبات مردم و همواره
در صدر اهداف نهضتها و جنبشهای استقلالطلبی و آزادیخواهی ایران در دو
قرن اخیر بوده است. رژیم مستبد و دیکتاتور پهلوی با ایجاد جوّ اختناق و
خفقان، حداقل آزادیها را نیز از ملت ایران دریغ میورزید و به جای آن،
زندانها پُر از مجاهدان راه حق بود. مجلسها و دولتهای دست نشانده، یکی
پس از دیگری میآمدند و میرفتند و در این میان آنچه بیاهمیت مینمود، نقش
مردم و قانون بود. حکومت پلیسی که به ویژه پس از کودتای 28 مرداد 1332 با
هدایت آمریکا و انگلستان برای حمایت همهجانبه از رژیم شاه در ایران شکل
گرفت، تمام همت خود را صرف سرکوب آزادی و مبارزه با مجاهدان راه حق میکرد.
در چنین فضایی، ملت ایران فریاد «آزادی» را در کنار «استقلال» و «جمهوری
اسلامی» فریاد زدند. 3.جمهوری اسلامی شهید آیتاللّه مطهری بر این
عقیده بود که «جمهوری»، شکل حکومت بوده، «اسلامی» محتوای اداره کشور را
نشان میدهد. جمهوری اسلامی، با رأی بیش از 98 درصد مردم ایران جایگزین
رژیم سلطنتی شد. حضرت امام خمینی رحمهالله هم این روز را عید اعلام کرده،
در پیامی به این مناسبت فرمودند: «مبارک باد بر شما چنین حکومتی که در آن
اختلاف نژاد و سیاه و سفید و ترک و فارس و کرد و بلوچ مطرح نیست. همه
برابرند... و تفاوت بین زن و مرد و بین اقلیتهای مذهبی و دیگران در امر
اجرای عدالت نیست». 4.نه شرقی، نه غربی شعار مهم نه شرقی نه غربی،
گویای نفی سلطه بیگانگان بر امور داخلی کشور است. با پیروزی انقلاب اسلامی،
راهبرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی در ذیل سیاست نه شرقی، نه غربی بر چند
اصل استوار است: نفی هر گونه سلطهجویی و سلطهپذیری، حفظ استقلال
همهجانبه و تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان، عدم تعهد در
برابر قدرتهای سلطهگر، روابط صلحآمیز متقابل با دولتهای غیرمحارب،
ممنوعیت انعقاد هر قراردادی که موجب سلطه بیگانه شود، و حمایت از مبارزه
حقطلبانه مستضعفان در برابر مستکبران در هر نقطه جهان. در سایه اتخاذ چنین
سیاستی بود که ابعاد مبارزه با استکبار در ایران گسترش یافت و فرهنگ
بیگانهستیزی و ضداستکباری نهادینه شد.ضرورت شناخت انقلاب اسلامى در
قرن ما پيروزى انقلاب اسلامى در ايران حادثه مهم و حيرت انگيزى بـراى
جـهان بود كـه مـى توانست در رابـطه با مسأل سياسى جهان و منطقه ايفاگر نقش
تعيين كننده و تحولات غير قابل پيش بينى باشد. ايـن حادثه بزرگ قرن از
يكسو معادلات سياسى استكبار را در ادامه سـياست سلطه وتقسيم استعمارى جهان
بهم زد و از سوى ديگر يكى از اسـتـوارترين رژيـمهاى وابـسته را كـه از
حـمايت قـدرتهاى بـزرگ برخوردار بود ريشه كن نمود و در كشورى چون ايران با
اهميتى كه از نـظـر اسـتراتژيكى و اقـتصادى بـراى قـدرتهاى بـزرگ جـهان
دارد تحولى سياسى - مردمى و عظيم بوجود آورد. مـهمتر از ايـن دو رونـد
انـقلاب اسلامى با آگاهي هاى عميقى كه در مـيان مـلتهاىمسلمان جـهان بـويژه
در كشورهاى اسلامى بوجود آورد زمـينه تـحولات سـياسى ريشه دار و بـينشها و
گـرايشها و حـركتها و سازماندهي هاى سياسى چشمگيرى را فراهم آورد. ايـن
جـريان سـياسى يكبار ديگر اسلام را به عنوان يك قدرت تعيين كننده در جهان
مطرح نمود و چشم انداز وحدت بزرگ جهان اسلام و حركت عـظيم بـازيابى خويشتن
خـود و گريز از سلطه و ايستادگى در برابر اسـتعمار كـهنه و نـو و ايجاد قطب
سياسى جديد در جهان و فروريزى رژيـمهاى وابـسته و تـحميلى را در
سـرزمينهاى پـرنعمت اسلامى در بـرابر ديدگان مشتاق ولى غم و ياس گرفته يك
ميليارد مسلمان گشود و مـوجـى از وحـشـت و اضـطـراب در دلـهاى پـر از امـيد
و آرزوى استعمار گران آفريد. بـه اعـتراف تحليل گران سياسى شگفتيهاى كه
انقلاب اسلامى در جهان آفـريد بـيشتراز آنـهأى است كه دنيا در طول شصت سال
اخير بخود ديـده اســت, شــگـفتيهأى كـه تحليلها, تـئوريها و پـيش بينيهاى
صاحب نظران سياسى را بى اعتبار نموده است. انـقلاب اسـلامى بـلوك
بنديها و نـظام دوقـطبى تـثبيت شده در نظام بـين المللى كنونى جهان را درهم
ريخت و با وجود تضاد عميقى كه بر روابط دو ابرقدرت حاكم بود وآن دو را
آشتى ناپذير مى نمود وادار بـه سازش و اتخاذ موضع واحد در برابر اين پديده
سياسى جديد نمود و تحولات عمده اى را در مسأل مختلف جهان بدنبالآورد. غـرب
طـى چـند تـجربه تـلخ در مـصاف با يكپارچگى اسلام در جريان جنگهاىصليبى و
درگيرى با امپراطوريهاى اسلامى و مانند آن خاطرات تـرسناك وتكان دهنده اى
را در حافظه تاريخ خود بيان دارد ولى اين بـار خـطر عـظيمتر وگسترده تر و
دهشتناكتر از آن بود كه درگذشته ديده بود. پـديده كاملا نوظهور مقاومت
در لبنان با الهام از انقلاب اسلامى و جـهان اسـلامى درمصر و ديگر كشورهاى
اسلامى براى غرب بيش از آنچه كه تصور مى كرد وحشتناك و طليعه جهنمى سوزان
براى استكبار بود. انـقلاب اسـلامى در مـقايسه بـا انـقلابهاى ديگر جهان
از يك سلسله ويژگيها وامتيازهاى اصولى برخوردار است كه از نظر فرهنگ و
دانش و تـئورى انــقـلاب آن رادر رده بـالاى پـديده هاى سـياسى بـزرگ و
انقلابهاى مهم جهان قرار داده است مزايأى چون ماهيت ايدئولوژيكى , قـدرت
رهـبرى , و عـمق تـحولات نـاشى ازانـقلاب موجب گرديده كه بـسيارى از صـاحب
نظران علوم سياسى در تئوريهاىانقلاب در كشورهاى اسلامى تجديد نظر كنند و
الگوى جديدى را مورد بررسى قرار دهند. و از سـوى ديـگر متفكران و بنيان
گذاران حركتها و نهضتهاى اسلامى همواره الگوهاىانقلاب را در لابلاى تاريخ
اسلام جستجو مى كردند و هر كـدام سعى بر آن داشتند كه از حوادث برجسته
تاريخ اسلام در تبيين راه و حركت و خط مشى و شيوه خود الهام بگيرند و روند و
حركت خود را دنباله جريانهاى تاريخى گذشته اسلام قلمداد كنند. فـروغ
انـقلاب اسـلامى كـه پس از صدر اسلام مهمترين و ريشه دارترين وشـكوهمندترين
حـادثه تـاريخ اسلام است همه درخشندگيهاى فرازهاى بـرجسته تاريخ اسـلام را
دربـرگرفت و جـايگزين همه الگوهاى گذشته تاريخ اسلام گرديد. بـى شك با
مطالعه حتى سطحى و گذرا در زمينه ماهيت انقلاب اسلامى و بازتابهاىجهانى آن و
دستاوردهأى كه براى ملل مسلمان بويژه ملت مـسلمان ايـران به ارمغانآورده
است ما را به اين نتيجه مى رساند كـه انـقلاب اسلامى نه تنها حادثه بزرگ
قرن در جهان و تاريخ ايران اسـت بـــلــكـه خـود از مــهـمترين فـرازهـاى
تـاريـخ اسـلام و پـديده اىشگفت انگيز و معجزه ايست الهى كه تجلى قدرت
لايزال خداوند - عـلى رغم قدرتهاى مـادى و شـرأط بـر حـسب ظاهر غير قابل
تغيير سياسى و اجتماعى محسوب مى گردد. تـاريخ تـحـليلى انقلاب هاى
گوناگون, يكى از گنجـينـه هاى عظيم و ميراث هاى گرانبـهاى بـشرى است كه بـا
بـررسى آن ها مى توان نقش و اهميت هر يك را در مسير پـر فراز و نشيب جوامع
انسانى دريافت و با عبرت آموزى از آنها, مسير حركت خويش را روشن تر نمود;
چرا كه گذشتـه چـراغ راه آينده است و بـه فرموده حضرت امام خمينى(رحمت الله
علیه):((تاريخ معلم انسان هاست)). اكـنون بـه سی امین سالگرد انقلابى
نزديك مى شويم كه پيروزى آن موجب تبديل ساختار سياسى جهان از نظام دو قطبـى
بـه نظام سه قطبى ((اسلام(بـنيادگرايى اسلامى), كاپيتاليسم, كمونيسم))
گرديد. انـقلاب اسـلامى ايران, بـى هيچ ترديدى معجزه اى الهى بـود كه
بـه دست معجزه گر مردى از سلاله پـاك پـيامبـر(صلی الله علیه و آله و سلم),
بـه انجام رسيد و نگاه اميد مظلومان و مستـضعفان جـهان را بـه خـود خـيره
ساخـت. تـاثير عـملى و سريع انقلاب اسلامى در منطقه و بـرآشفتن شعله خشم
مردم مسلمان و غير مسـلمان در بـسـيارى از كشورهاى تـحـت سـلطه استعمار,
خود گواه روشنى بر اين مدعاست; زيرا در كمتر مقطعى از تاريخ بـشريت, شاهد
پـيروزى و تـاثير گذارى قاطع يك جنبـش صرفا مردمى بوده ايم. ايـن جـنبش
الهى, همه متفكران و سياستمداران را به حيرت و تعجب واداشت زيرا هيچ يك از
تـحليلگران و سازمان هاى جـاسوسى دنيا كه به دقيقترين وسأل كسب اطلاعات سرى
مجهز بـودند, نتوانستند وقوع چنين انقلاب شگرفى را در منطقه حساس
خاورميانه و در دوره اقتدار شاهنشاهى حاكم بر ايران پيش بينى نمايند. بـررسى
مـاهيت و علت و ابعاد مختلف اين حركت عظيم الهى نه تنها از آن رو ضرورى مى
نمايد كه شناخت اين نهضت به استمرار و حفظ آن كمك مى نمايد زيرا ادامه يا
ثـبـات آن بـدون شناخت دقيق ماهيت و ابـعاد آن, تقريبـا ناممكن است ـ بـلكه
لزومش از آن جهت نيز رخ مى نمايد كه بـدون فهم اعجاز و الهى بـودن آن و
همچنين استـثنإ بـودن اين حركت رعد آساى اسلامى, نمى تـوان از عمق جان,
بـدان دل بست و خداوند را بر آن شكر گزار بـود كه ((لئن شكرتم لازيدنكم))
شكر نعمت, نعمتت افزون كند. برای شناخت انقلاب اسلامی ابتدا به دلايل
لزوم پرداختن به بررسى نهضت انقلاب اسلامى مى پردازيم و سپـس ويژگى هاى آن
را مورد بـررسى قرار مى دهيم, وسپس نظريات مختلف در بـاب عوامل پيروزى
انقلاب اسلامى را در بـوته نقد قرار مى دهيم و پس از بـيان مختـصر دسـت
آوردهاى مهم انقلاب اسـلامى, در پـايان نتـيجـه عملى پرداختن به مباحث قبلى
را ذكر خواهيم نمود. الف ـ ضرورت شناخت تحليلى انقلاب اسلامى: بــه طـور كلى مى توان از پنج محور در جهت اثبـات ضرورت پرداختن به بررسى انقلاب اسلامى ايران بهره جست كه عبارتنداز: 1ـ دريافت ارزش انقلاب. 2ـ جلوگيرى از انحراف انقلاب. 3ـ تثبيت انقلاب. 4ـ تداوم انقلاب. 5ـ صدور انقلاب. اينك بـه تـوضـيح اجـمالـى هر يك از اين محـورها مىپـردازيم.دريافت ارزش انقلاب آگاهى
دقيق از سير پـيدايش اين نهضت و وضعيت فرهنگى, اقتصادى و سـياسى كـشور در
زمان رژيم سابق, سبب مى گردد تا گرانبـهايى اين گوهر استثنايى را در دنياى
زور و استكبار امروز, بهتر و بـيشتر دريابـيم و بـا احساس مسووليت عميق
تـرى, قدردان موهبـت استـقلال جمهورى اسلامى باشيم.جلوگيرى از انحراف انقلاب رمـز
انـحراف هر نهضتى, در انحراف از ريشه هاى استـوارى آن نهضت نهفته است, به
عنوان مثال, نهضتى كه بر پايه اقتصاد و تكيه بـر پـول پـولداران استوار شده
است, بـا تقليل امكانات مادى رو بـه انحطاط خواهد گذاشت. و بـالعكس, نهضتى
كه ايمان و ايدئولوژى در آن حرف اول را مى زند, گر چه از تـاثير عوامل
اقتـصادى بـر كنار نخواهد ماند, اما تهاجم فرهنگى بـرنده تـرين سلاح در قطع
ريشه هاى آن خواهد بود.تثبيت انقلاب اكـنون
كـه در مقطع خـاصى از تـاريخ تـحـولات جـهان و هم چـنين, موقعـيت حـسـاس و
سـرنوشـت سـازى از دوران انقـلاب اسـلامى قـرار گرفته ايم, مسئوليت ما
ايجاب مى كند تا واقعيت ها, ريشه ها و علل و آثـار پـديده هاى مخـتـلف
انقلاب را در ابـعاد سياسى, اقتـصادى و فرهنگى مورد شناسايى قرار دهيم تا
بتوانيم بـا يك بـرنامه ريزى حساب شده اركان انقلاب را تثبيت نماييم.تداوم انقلاب اسـتمرار
هـر جنبـشى, متوقف است بـر زنده نگاه داشتن انگيزه هاى اوليه و اصلى آن
جـنبـش. انگيزه هاى اصلى مردم مسـلمان ايران در رويارويى با رژيم طاغوت,
نيز عبـارت بـودند از: استقلال فرهنگى, آزادى سياسى و جـمهورى اسلامى. بـا
تـحليل دقيق اين انگيزه ها در مرحله نظر و سپس برنامه ريزى عملى براى پياده
كردن آن ها در سطح اجتماع, مى توانيم تـداوم انقلابـمان را تـا ابـد
تـامين نمأيم.صدور انقلاب هـر ايـده يا
فرهنگى از دو راه مى تواند گسترش يابد و از مرزهاى داخلى ملت خويش فراتر
رود: 1ـ تـحميل استـكبـارى اين فرهنگ بـا اسـتـفاده از تـبـليغات
دروغين(تـهاجـم فرهنگى)2ـ نفوذ واقعى و استـدلالى اين فرهنگ در فكر و روان
ملت هاى ديگر(تـبـليغ راستـين بـا تـحليل و شناخت ماهيت انقلاب اسلامى, مى
توانيم رموز نفوذ اين نهضت در ميان مردم ايران و نتـيجتـا ملت هاى ديگر را
بـه راحتـى تشخيص داده و با برنامه ريزى هاى درازمدت تبـليغى, در جهت گسترش
مرزهاى ايدئولوژيكى خود, گام هاى موثرى برداريم.ماهيت انقلاب بـه
تـعبير فـلاسفه هـر پـديده اى مـركب از دو چيز است ((ماهيت)) (چيستى) و
((وجود))(هستى) انقلاب نيز از اين قانون مستثنى نبوده داراى ماهيت و وجود
است اينك مى خواهيم ببينيم انقلاب ايران از چه ماهيتى برخوردار است؟
اقتصادى ؟ سياسى؟ ايدئولوژيكى ؟ يا هر سه ؟ يا اسلامى ؟ قـبل از ورود در
بـررسى مـاهيت انـقلاب مـلت ايـران بررسى نظرات ديـگران در رابـطه
بـاانقلابها امـرى ضـرورى اسـت و تـا جأى كه نـگارنده اطـلاع دارد سـه
نـظريه وجود داردكه طرفدار هر نظريه اى مـى خواهند هـمه انـقلابهاى دنيا و
از جمله انقلاب ملت ايران را با نـظريه خـود تـطبيق دهـند ايـنك بـطور
اخـتصار به آن سه (نظريه مى پردازيم:نظريه اقتصادى گـروهى
بـرآنند كـه هـر چـند انقلابها در دنيا با اشكال مختلف و گـوناگون واقـع
مى شوند ولى با دقت در آنها مى بينى كه همه به يك ريـشه برمى گردند و آن
همان ريشه مادىو اقتصادى بوده و به تعبير ديـگر ريـشه طـبقاتى دارنـد كـه
طـبقه فقير عليه طبقه مرفه قيام مـى كنند گـرچه بـصورت ظاهر چهره سياسى يا
ايدئولوژيكى و عقيدتى دارنـد لـذااين گروه (ماديين) همه انقلابهاى دنيا
(اعم از انقلاب كبير فرانسه و اكتبر روسيه وانقلاب چين و ...) را انقلابى
طبقاتى و اقـتصادى مـى دانند و مى گويند انقلابها هماننديك بيمارى است كه
در مـوارد مـختلف از خـود آثار گوناگون نشان مى دهند اما يك طبيب حـاذق و
پـزشك مـتخصص مـى فهمد كـه هـمه ايـن علأم و آثار مختلف نـشات گرفته از يك
اصل است لذا در انقلابها نيز اين نارضأيها به يك نارضايتى و همه اين خشم ها
به يك خشم و همه اين آرمانها به يك آرمـان برمى گردد و آن همان جنبه مادى و
اقتصادى است و خلاصه همه انقلابها انقلاب محرومين عليه مرفهين است و ريشه
همه آنها محروميت اقتصادى است.نظريه سياسى گـروهى
ديـگر مـى گويند اين طور نيست كه همه انقلابها به محروميت مادى واقتصادى
برگشته و همگى نشا ت گرفته از فقر و گرسنگى باشد چرا كه طغيان ازجهت گرسنگى
اختصاص به انسان ندارد بلكه حيوانات نيز در هنگام گرسنگى شديد ممكن است
طغيان نمايند البته ممكن است در جـأى كـه نـظام طـبقاتى حاكم است انقلاب در
آنجا ريشه طبقاتى داشـته بـاشد امـا ايـن موضوع كليت ندارد زيراممكن است
جامعه اى دوقـطبى نـبوده و مـردم بـه دو دسته گرسنه و سير تقسيم نگردند و
همگان در رفاه مادى باشند ولى از نظر سياسى در اختناق بسر برده وتـحت فـشار
باشند و چون اصل آزادى و آزاد زيستن يك اصل انسانى است ممكن است مردم براى
بدست آوردن آزادى قيام نمايند هر چند كه از نـظر اقـتصادى دررفـاه اند و
انقلاب كبير فرانسه بيشتر با اين انگيزه واقع شده است نه به انگيزه
اقتصادى. پس اين كه شرط اساسى انقلاب را دوقطبى بودن جامعه از نظر اقتصادى مى دانندنظريه صحيحى به نظر نمى رسد.نظريه ايدئولوژيكى مـمكن
اسـت انـقلابى در جـهان رخ دهد كه نه ماهيت اقتصادى داشته بـاشد و نـه
ماهيت سياسى و آزادى خواهى بلكه ماهيتى آرمان خواهى اعـتقادى وايـدئولوژيكى
داشـته بـاشد بدين معنى مردمى كه به يك مـكتب ايـمان و اعـتقاد داشته و به
ارزشهاى معنوى آن مكتب شديدا وابسته هستند وقتى آن مكتب را در معرض خطر و
آماج حمله هاى بنيان بـرافكن مشاهده نمايند, خشمگين و ناراضى ازآسيبهأى كه
بر پيكر مكتب شان وارد شده, براى برقرارى مكتبشان و جلوگيرى ازتباهى آن
دسـت بـه قيام مى زنند واين نوع انقلابها و قيامها ربطى به سير و گـرسنگى
شكم و يا ارتباطى به داشتن يا نداشتن آزادى سياسى ندارد چـرا كـه مـمكن
اسـت هـم شكمشان سـير بـاشد و هم از آزادى سياسى برخوردار باشند. بـنابراين
منحصر كردن انقلابها در اقتصادى صرف , يا سياسى منحصر يـا عـقيدتى خالص
روشـى بـه صـواب نـبوده بـلكه ايـن هر سه عامل مـى توانند سـبب بـروز
انـقلاب گردند ممكن است انقلابى ريشه عقيدتى داشته باشد همانند نهضتهاى
انبيا عليهم السلام و همه نهضتهأى كه در عـالم بـخاطر دفـاع از حريم دين و
عقيده انجام مى گيرد و ممكن است ريشه سياسى داشته باشد همانند انقلاب كبير
فرانسه وممكن است ريـشه اقـتصادى داشـته بـاشد هـمانند انقلابهاى كمونيستى
كه بجز (كار,نان و مسكن) چيز ديگرى را نمى فهمند و همه همشان تامين اين سـه
جهت است البته ممكن است انقلابى فرهنگى باشد و يا اشكال ديگر ...ماهيت انقلاب كبير ايران چيست ؟ همان
گونه كه نظرات سه گانه در رابطه با انقلابهاى دنيا وجود داشت صاحبان آن
نظرات هر كدام كوشش مى كنند كه انقلاب ملت ايران را نيز بـا نـظريه خـود
تـطبيق دهند و هر كدام هم براى اثبات مدعاى خود شـواهدى از انـقلاب آورده و
مـدعيند كـه انقلاب بـا نظر آنان قابل تـطبيق اسـت يـكى مـدعى اقـتصادى و
مادى بودن انقلاب است و ديگرى سياسى و سومى اعتقادى و ايدئولوژيكى. در
مـقابل ايـن سـه گـروه گـروهى مـدعى اند كه انقلاب بر خلاف همه انقلابها تك
بعدىنبوده بلكه هر سه جهت در آن است لذا با أتلاف و هـمكارى هر سه عامل
اين انقلاب تحقق پيدا كرده است پس انقلاب مردم ايـران انـقلاب تك عاملى
نيست بلكه داراى عوامل سه گانه اقتصادى , سياسى و عقيدتى است. ولـى با
دقت بيشتر روشن مى گردد كه هيچيك از اين نظرات چهارگانه از جـهتى صحيح
نبوده بلكه نظر ديگرى در اينجا صادق است و آن اين اسـت كـه انـقلاب مـردم
ايران بـه رهبرى امام خمينى ((رحمت الله علیه)) ماهيت اسـلامى دارد و تـك
عاملى است اما عاملى كه همه علل و عوامل قبلى را يـكجا در بـرداشته و تامين
كننده همه آن جهت ها است زيرا اسلام ديـن جـامع و كـاملى است كه براى
تامين سعادت بشر در همه جوانب آنآمـده اسـت و نـمى توان آن را در يـك بعد
منحصر دانست آنان كه انـقلاب اسـلامى رامـنحصر در بـعد اقـتصادى يـا سـياسى
يا عقيدتى دانسته اند به يك گوشه و يك بعد آن نگاه كرده اند و از بقيه
ابعاد آن غـافل مانده و يا سر به تغافل زده اند لذا پس از پيروزىانقلاب
بـراى نـامگذارى آن نـظرات گـوناگون عـرضه شـد ولـى امام خمينى فرمودند كه : ((جـمهورى
اسـلامى)) نـه يك كلمه زيادتر و نه يك كلمه كمتر زيرا قـرار دادن
لـفظدموكراتيك مثلا در كنار اسلامى اهانت به اسلام است چون نشانه آن است كه
اسلام مردمى نبوده و در اعطا آزادى ناقص است كه بايد با لفظ دموكراتيك آن
را جبران نمود. بـنابراين وقـتى انقلاب ماهيتى اسلامى داشت قهرا جنبه
هاى سياسى , اقـتصادى واعتقادى نيز در آن تعبيه شده است زيرا مسئله سياست و
اقتصاد و معنويت و اعتقادجز متن اسلام و از دستورات اصلى آن است كه ما
بطور خلاصه و فهرست به آن اشاره مى كنيم:عقيده و آرمان از
اين كه دين اسلام دين معنويت بوده و انسانها را بيش از هر چيز به معنويت
وكمالات معنوى سوق داده و تمام همش آن است كه مردم را بـسوى خـدا كشانده
وهمه سعادت بشر را در پرتو قرب به خدا تامين نـمايد جـاى بـحث و گـفتگو
نـيست ودستورات اسلام براى حفظ دين و مـبارزه بـالا مذهبان و دفاع از كيان
عقأد اسلامى بهترين شاهد بر مدعاى ماست. در بينش اسلامى و رهبران دينى
به هيچ وجه جاى تحمل اين جهت نيست كـه بنشينند و نـظاره كنند كه ديگران به
مقدسات دينى آنان اهانت كـرده و به راحتى ازكنار آن بگذرند فتواى تاريخى
امام در رابطه بـا كـفر جـبهه ملى كه گفته بودند: ((لايحه قصاص در اسلام يك
حكم غـير اصـولى و غير انسانى است)). و يا حكم به كفر واعدام سلمان رشـدى
نـويسنده كـتاب آيـات شـيطانى , و يـا نامه اى كه امام به مديرعامل صدا و
سيماى جمهورى اسلامى محمد هاشمى در تاريخ 9 / 11 / 1367 دررابـطه بـا
اهـانتى كه در يك مصاحبه راديوئى از ناحيه زنـى بـه مقام مقدس حضرت صديقه
طاهره فاطمه زهرا سلام الله عليها شده بود نوشته بود فرمود: شخصى كه متصدى
پخش اين برنامه راديوئى بـوده بـايد اخـراج و تعزير شود و آن فردى هم كه
چنين سخنانى را گـفته اسـت اگر ثابت شود كه قصد اهانت داشته است بايد اعدام
شود هـمه و هـمه روشـنگر اين جهت است و اصولا آنچه كه بيش از هر چيز مـردم
ايران را وادار بـا انقلاب عليه نظام طاغوت كرده است اعمال خـلاف اسـلام
نـظام طاغوت بـود از قـبيل تغيير تاريخ , كشف حجاب , اشاعه فحشا و....آزادى مـسا
لـه حـريت و آزادى از مسأل اساسى و اصولى اسلام بوده و با تـبعيضهاى
طبقاتى و به بردگى كشاندن انسان سخت مخالف است لذا به هـمه انسانها اعلام
مى دارد كه خدا ترا آزاد آفريده است تو خود را عـبد و بـرده ديگران قرار
مده و اگر كسى خواست ملتى را به بردگى بـكشاند آن مـلت بـايد بـه هـر طـريق
مـمكن (ولـو بـا انـقلاب و مـبـارزه) خود را از يـوغ بــردگى آزاد نـمايد,
لـذا مـولى عـلى عـليه السلام در وصيتى كه براىفرزندش امام مجتبى عليه
السلام تنظيم فرموده است مى فرمايد: و لا تكن عبدغيرك وقد جعلك الله حرا. و
در نـامه خـود به مالك اشتر حاكم مصر مى نويسد كه مبادا آزادى را از مـردم
سلب نمأى دل را سراپرده محبت توده مردم كن بر آنان مـهرورز و بـا آنـان
نرم باشد مباداهمچون درنده اى شكار افكن به ريختن خون آنان پردازى چرا كه
آنان دو دسته اند: يـا در ديـن بـا تو برادرند و يا در آفرينش با تو
برابر اگر از آنـان لغزشى سر زد (اگرمى خواهى خدا بر تو ببخشايد) تو نيز
آنان را بـبخش ... بـه مـردم جرئت و شهامت حرف زدن را بده تا بتوانند
حـقشان را از تو مطالبه نمايند و ميدان را براى اعتراضآنان باز گذار چون
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود امتى كه در بين آنان حق ناتوان
بى نگرانى و ترس از توانايان گرفته نشود هرگز رستگار نخواهد شد.و يا وقتى
كه مجاهدان صدر اسلام در قادسيه با لشكر رستم فرخ زاد فـرمانده سـپاه ايران
روبـرو مى شود رستم شب اول زهره بن عبدالله سـركرده سـپاه اسـلام را بـه
نزدخود طلبيده و به او پيشنهاد صلح مـى دهد و بـه ايـن صـورت كه پولى گرفته
و برگردندو اين پيشنهاد مـورد قــبـول فـرمـانده سـپـاه اسـلام قـرار نـمى
گيرد و پـس از گفتگوهاىبسيار رستم از فرمانده اسلام مى خواهد كه هدف از
دين شما چـيست ؟ درباره آن قدرى براى ما توضيح بده زهره بن عبدالله گفت: اسـاس
دين ما بر دو چيز است يكى شهادت به يگانگى خدا, دوم شهادت بـه رسـالت
مـحمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله و سلم , رستم مـى گويد: ايـن كـه
عـيب نـدارد ديـگر چه ؟ گفت: ديگر آزادساختن بـندگان خـدا از بـندگى
انسانهأى همانند خود و ديگر آن كه همه انـسان ها ازيـك پـدر و مـادرند لـذا
هـمگان بـا يكديگر برادر و خـواهرند پس كسى حق استعمار واستثمار ديگرى را
ندارد و اين است اصل آزادى در اسلام كه اساسش بر نفى بردگى و استثمار است. اسـلام
در بـعد اقتصادى نيز سرآمد مذاهب و مكاتب ديگر است و امـوراقتصادى در
روايـات مـا بـعنوان يكى از اركان دين و زندگى دنيا به حساب آمده كه
اگراغنيا به آن توجه نكنند و به فكر ضعفا و مـستمندان نـباشند يـك پايه آن
منهدم مى شود و فقر مالى در كلام اميرالمو منين عليه السلام به عنوان مرگ
بزرگ دانسته شد و در خطبه شـقشقيه حـضرت يـكى از عـوامل پذيرش مقام خلافت
را اين جهت معرفى فـرموده است كه خداوند از علما و دانشمندان هر قومى تعهد
گرفته است كه بر شكمبارگى ظالم و گرسنگى مظلوم صبر نكنند و مهمتر از آ ندر
نامه 53نهج البلاغه كه خطاب به مالك اشتر حاكم او در مصر است هم در رابطه
با تجار وبازار و صاحبان صنايع سفارش اكيد داشته و هـم در رابطه با
مستمندان جامعه كه فرمود : الله الله فى الطبقه الـسفلى من الذين لاحيله
لهم فى المساكين و المحتاجين واهل البو سى و الزمنى ... بـنابراين اگـر
گـفتيم انقلاب ملت ايران ماهيتى اسلامى دارد قهرا شـامل سـياست واقتصاد و
عقيده نيز هست هر چند كه عده اى بودند و نـخـواستند انـقـلاب را بـعـنوان
اسلامى بـپذيرند و از طـرفى نـيز نـمى توانستند مخالفت صريح داشته باشند
لذاكوششها كرده اند كه از مـتن اسـلام يـعنى از آيات و روايات كمك گرفته و
به نظراتشان رنگ اسـلامى داده و بدينوسيله نظرات خود را به مردم بقبولانند و
تمام هم اين گروه اين بود كه به اين انقلاب مقدس چهره و ماهيت اقتصادى و
طبقاتى بدهند لذا به مسئله استضعاف و استكبار و آيات و روايات مربوطه به آن
بسيار تمسك جسته وبه هر كسى هم كه از نظر مالى سر و سـامانى داشـته بـرچسب
اسـتكبارى مـيزده و بـا اوبـه مـبارزه بـرمى خواسته غـافل از اينكه موضوع
استضعاف و استكبار يك بعد از ابـعادوجودى اسـلام اسـت نـه همه ابعاد آن و
تازه آيات و روايات مـربوطه بـه اسـتكبار واسـتضعاف نمى خواهند سخنان
ماركسيستها را تـاييد كرده و بگويند بار انقلاب تنهابر دوش محرومين است و
طبقه مرفه عموما در جهت خلاف آنند بلكه نكته اصلى در آن آيات و روايات نـيز
چيزى است كه اين گروه از آن غفلت داشته و يا عمدانخواستند مـتــوجه آن
شـونـد و آن ايـن اســت كــه در اســلام و حــكـومت اسـلامى برنامه ريزى و
جهت گيرى آن بسوى ضعفا و مستمندان جامعه است و حـاكم اسلامى بايد بيشترين
سعى خود را در رفع نيازمنديهاى آنان قـرار دهد نه آنچه كه گروههاى منحرف
(منافقين و ...) از آن آيات و روايات استفاده كرده اند. لـذا در انـقلاب
ما همه اقشار از غنى و فقير از شهرى و دهاتى از طـلبه و دانشجو ازبازارى و
كشاورز همه و همه شركت داشته اند (هر چـند كـه مـمكن اسـت هـمگان سـهم
مادى نداشته باشند) و اصولا رمز مـوفقيت رهـبرى انـقلاب در همين اسلامى
بودن انقلاب بود اگر سخن از آزادى و سـياست بـود و اگـر سخن از اقتصاد و
امور مالى بود ويا امـور ديـگر همه و همه تحت تعليمات اسلام و با استناد به
آيات و روايـات اهـلبيت عليهم الـسلام بود وگرنه اگر رهبرى انقلاب سخن از
آزادى يـا مـسأل اقـتصادى بـه شيوه مـكاتب شرقى يا غربى مى داشت يقينا از
چنين موفقيتى برخوردار نمى شد. سـئوال : مـمكن است گفته شود چه فرقى است
بين اين نظريه (اسلامى بـودن انقلاب) و نظريه چهارم كه مى گفت در انقلاب
ايران هر سه عامل مـو ثـر بـوده وانـقلاب ايـران سـه بعدى بوده است يعنى چه
اينكه بـگوئيم انقلاب اسلامى است يابگوئيم عاملش اقتصادى سياسى و معنوى
است؟ جـواب : اولا : شـما هيچ انقلابى را در دنيا نمى توانيد پيدا كنيد كـه
اين سه عامل هماهنگ و دوشادوش هم (آنگونه كه در انقلاب اسلامى بـوده اند)
در ايجاد يك انقلاب و پيشبرد اهداف آن كوشا باشند, اگر در انـقلاب مـا
چـنين بـود مـعلوم مى شودكه اين عوامل سه گانه خود مستقلا عامل نيستند بلكه
تحت عامل فوق عمل مى كنند و آن اسلام است. و ثانيا: ما مى گوئيم انقلاب
ما نيز تك عاملى بوده و عامل آن نيز تنها اسلام بود وچون اسلام دين جامع و
كاملى است شامل بقيه عوامل نـيز هـست هـر چـند كـه ايـن نظريه به مذاق
خيليها خوش نمى آيد و نـمى خواهند ايـن نـهضت عـظيم و پـر ثـمر بنام اسلام
تمام شود لذا كـوششها مى شود كه به آن ماهيت سياسى يا اقتصادى داده شود,
ولى : يـريدون لـيطفئوا نـور الـله بافواههم و الله متم نوره ولو كره الكافرون. سـئوال
: بـراى پـى بردن به حقيقت و ماهيت يك انقلاب و نهضتى چه مـعيارى
وجـوددارد كـه انـسان از آن طريق به ماهيت آن انقلاب پى ببرد؟ مثلا ما از
كجا بفهميم كه ماهيت انقلاب ملت ايران اسلامى است ؟ يا غير اسلامى ؟ جـواب :
بـا تـوجه بـه چند امر در انقلاب ماهيت آن انقلاب شناخته مى شود: 1 - بررسى پيرامون افراد و گروههأى كه بار نهضت و انقلاب را به دوش داشتند. 2 - ريـشه يابى و ارزيـابى علل و عواملى كه باعث ايجاد و پيشبرد آن انقلاب مى شد. 3 - مطالعه و بررسى درباره اهدافى كه انقلاب تعقيب مى نمود. 4 - تحليل نقش رهبرى و تاكتيكهاى بكار گرفته از ناحيه او. 5 - بررسى شعارهأى كه به انقلاب و نهضت حيات و حركت مى بخشيد. 6
- تـوجه بـه گـستردگى و فراگير بودن نهضت از آن جهت كه به يك طبقه و
قشرخاصى تعلق نداشت يا به عكس وابسته به گروه خاص و قشر مخصوصى بود. هـمه
ايـنها مـى توانند پـرده از چهره انقلاب برداشته و ماهيت يك نـهضت را
مـشخص نمايند و مـا با توجه به همين امور است كه انقلاب ملت ايران را به
رهبرى امام خمينى((رحمت الله علیه)) اسلامى مى دانيم.
منابع:كتاب انقلاب اسلامى و ريشه هاى آن، عباسعلی عمیدزنجانی كتاب مباحثى پيرامون انقلاب اسلامى ،شهيد حجت الاسلام باهنر ماهنامه پاسداراسلام ماهنامه گلبرگ ماهنامه دیدارآشنا پایگاه فرهنگی اطلاع رسانی راسخون
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:38 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

اشاره
به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در تاریخ 13/12/80 جمعی از خواهران
دانشجوی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهواز با حضرت آیت اللّه مصباح دیدار
کردند. ایشان در جمع آنها درباره ارزش نظام اسلامی و مقایسه آن با پیش از
انقلاب، علت مخالفت کشورهای استکباری با آن، ضرورت هوشیاری در حفاظت از آن و
وظیفه نسل حاضر، بخصوص جوانان، نکات ارزشمندی مطرح کردند. حاصل این
سخنرانی به محضر اهل معرفت تقدیم می گردد.
برقراری نظام مقتدر اسلامی؛ نعمتی بدون پیشینه
در این ایّام، مناسبتهای متعددی هست که جا دارد درباره هر یک از آنها در
چنین محافلی بحث و گفتوگو شود. به نظر من، آنچه ضرورت بیشتری دارد که همه
به آن توجه داشته باشیم این است که خدای متعال به مردم ما، به این ملت شریف
و ولایتمدار ایران، در این دوران نعمتی عطا کرده است که نظیرش را به زحمت
می توان در تاریخ پیدا کرد و آن برقراری یک «نظام مقتدر اسلامی» است که در
رأس آن، جانشین امام زمان ـ صلوات اللّه علیه ـ قرار دارد و تمام ارکان این
نظام باید اعتبار و مشروعیت خود را از ایشان کسب کند. چنین شرایطی را ما
در دوران تاریخ خودمان سراغ نداریم. دولتهای شیعی از همان زمان خلفای بنی
عبّاس هم در ایران تشکیل شده اند، ولی دولت هایی پراکنده، آن هم به عنوان
«تشیّع»; یعنی فقط به همین اندازه که رئیس حکومت شیعه بود یا بعضی از ارکان
حکومت علاقه مند مذهب تشیّع و احکام اسلامی بودند; اما اینکه قدرتی مرکزی و
فراگیر که رسماً بر اساس دین حکومت کند، در دوران تاریخ خودمان سراغ
نداریم و این نعمت عظیمی است که، آن طور که باید و شاید، به اهمیت این نعمت
نیندیشیده ایم.
انسان ارزش نعمتی را وقتی درک می کند که ضدّش را هم دیده باشد. انسان وقتی
ارزش سلامتی را درک می کند که یک مریضی کشیده باشد؛ وقتی ارزش سیری را درک
می کند که گرسنگی کشیده باشد؛ ارزش آب خنک را وقتی می داند که تشنه شده
باشد، وگرنه انسانی که سیراب است و یک جا نشسته و هوا هم سرد است، بگویند
یک لیوان آب سرد خنک چقدر خوب است، درک درستی از آن ندارد؛ چون هوا سرد است
و احتیاجی هم به آب سرد نیست. یا اگر ـ خدای نکرده ـ انسان بیماری پیدا
کند آن وقت می فهمد سلامتی چه نعمت ارزشمندی است!
شما ـ الحمدللّه ـ در دوران برقراری حکومت اسلامی زندگی می کنید و شاید
همه یا بیشتر شما هم در همین دوران متولد شده باشید. دوران قبلی را ندیده
اید که چه دورانی بود تا بدانید خدا چه نعمتی به ما داده است. خوب است گاهی
از دیگران بپرسید که در آن دوران چه بر متدیّنان می گذشت و خدای متعال به
برکت پیروزی انقلاب اسلامی، چه نعمت عظیمی به مردم ما داد و در سایه
برقراری این نظام، چه به مسلمانهای همه دنیا داد. اینها دو تا مطلب بسیار
مهم هستند که هر قدر درباره شان بیندیشیم کم است.
اجمالا عرض می کنم: امروز در دانشگاه شما نماز خواندن، عبادت کردن، احکام
دینی یاد گرفتن و حمایت از دین یک افتخار است؛ اما روزگاری بود که اگر کسی
در دانشگاه صحبت از دین می کرد مسخره اش می کردند؛ اگر می خواست نماز ظهرش
را در دانشگاه بخواند جرئت نمی کرد؛ چون دیگران به او می خندیدند و مسخره
اش می کردند; می گفتند: تو هنوز نماز می خوانی؟ اُمّی هستی! دهاتی هستی! و
مسائل دیگری که نه فرصت گفتنش هست و نه تاب شنیدنش. به هر حال، چنین دورانی
بود.
از طرف دیگر، نه تنها در ایران اصلا امیدی نبود برای اینکه اسلام به عنوان
یک قانون کشوری مطرح شود و کسانی به نام «دین» حکومت کنند، در سایر
کشورهای اسلامی هم اصلا کسی خوابش را نمی دید.
ایثارگریهای مردم مسلمان ایران؛ افسانه سازیهای تاریخی!
اما وقتی چنین نظامی در ایران برقرار شد و این انقلاب به پیروزی رسید،
مسلمانهای کشورهای دیگر هم بیدار شدند و به خود آمدند; هم احساس عزّت و
عظمت کردند و هم به فکر این افتادند که از ایران الگو بگیرند. علت اصلی
مخالفتهای آمریکا و کشورهای استکباری دیگر با این نظام هم همین ترسشان است
که اگر این نظام در ایران پا بگیرد و رواج پیدا کند، کشورهای اسلامی دیگر
هم هوس می کنند انقلاب کنند و منافع غرب، بکلی، به خطر می افتد. اینکه می
خواهند این نظام را ـ به اصطلاح ـ به بن بست بکشانند و بگویند اسلام نمی
تواند کشور را اداره کند، برای همین است که دیگران هوس نکنند انقلاب کنند.
خوب، این نعمت نصیب ما شد و حتماً هم دیده اید و شنیده اید گل هایی در سایه
این نظام پرورش یافتند; مردم چه فداکاری هایی کردند، چه ایثارهایی داشتند;
در دوران انقلاب، پس از انقلاب، در دوران جنگ و دفاع مقدّس; چیزهایی که
واقعاً در طول تاریخ کشور ما ـ با آنچه از تاریخ خودمان کم و بیش خبر داریم
ـ به صورت افسانه جلوه کرد.
من به عنوان نمونه، یک مورد کوچک را می گویم: من وقتی طلبه شده بودم قدری
با تاریخ اسلام آشنا بودم. یک داستان برای من بسیار شگفت انگیز بود و به
صورت رؤیا جلوه می کرد که چنین چیزی چطور ممکن بوده است! و آن داستان حنظله
غسیل الملائکه بود. ماجرا در جنگ «اُحد» اتفاق افتاد. جنگ اُحُد جنگی بود
که درست در دروازه شهر مدینه ـ اکنون احد جزو شهر شده است ـ رخ داد. میدان
جنگ مجاور شهر بود و چندان فاصله ای با آن نداشت. وقتی جنگ شروع شد
مسلمانها وارد صحنه شدند و سنگربندی کردند. جوانی بود به نام حنظله; جوان
نورسته ای که از قراین برمی آید تازه به استقلال رسیده بود، فرض کنید حدود
بیست سالش بود. این جوان تازه عروسی کرده بود. شب عروسی اش عده ای از
مسلمانها برای جنگیدن به جبهه احد رفته بودند. او شب را در مدینه ماند،
طبق رسم هایی که بود ـ به هر حال ـ باید عروس و داماد در شب زفافشان همدیگر
را ببینند. صبح با عجله به طرف میدان جنگ احد آمد، در حالی که فرصت نکرده
بود غسل کند. در همان حال جنابت وارد میدان شد و به جنگ رفت و به شهادت هم
رسید. پس از شهادت او، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمودند: می بینم
فرشتگان آسمان را که حنظله را از جنابت غسل می دهند و به این مناسبت، او را
«غسیل الملائکه» نامیدند; یعنی کسی که فرشتگان او را غسل دادند.
این داستان برای من عجیب بود که جوانی در آن زمان جوانی اش، در شب عروسی
هنوز غسل نکرده بیاید وارد میدان جنگ شود. دست کم صبر می کرد دو ساعت بعد;
مثلا، صبحانه ای می خورد، خودش را آماده می کرد، بعد به جبهه می رفت. این
چه اشتیاقی بود که هنوز غسل نکرده به میدان جنگ رفت و شهید شد؟ این برای ما
به صورت اسطوره جلوه می کرد که مگر می شود انسان این قدر به جهاد و شهادت
اشتیاق داشته باشد و سر از پا نشناسد، آن هم شب عروسی اش؟
در دوران طلبگی، همیشه این داستان در ذهن من بود که چقدر مسلمانهای صدر
اسلام فداکار بودند! چقدر از خودگذشته بودند! در مقابل وظیفه جهاد، لذتهای
دنیا برایشان ارزشی نداشت! تا اینکه ماجرای دفاع مقدّس اتفاق افتاد و
کسانی در این دوران، در کشور ما پیدا شدند که حنظله غسیل الملائکه به گرد
پای آنها هم نمی رسد. اگر ما یک نفر در تاریخ اسلام به نام حنظله غسیل
الملائکه داریم، در دوران دفاع مقدس، صدها و هزارها جوان هایی داریم که
حنظله باید خدمتگزار آنها باشد، از لحاظ ایثار و شهادت طلبی و داستانهای
عجیبی که هر کدام آنها درسی برای زندگی است، و اینها به برکت انقلاب و به
برکت نَفَس حضرت امام(قدس سره)که به مردم خورد، روحشان را عوض کرد و
آمادگی هرگونه فداکاری و شهادت طلبی پیدا کردند و عاشقانه به میدان جنگ
رفتند.
جوانان کشور اسلامی؛ مقایسه وضعیت دوران دفاع مقدّس و پس از آن
از این نمونهها زیاد شنیده اید. خوب است وقتی فرصتی پیدا می کنید این
داستانهای شهادت طلبی و ایثارگریهای جوانها را در دوران دفاع مقدّس
بخوانید. این فرصتی بود برای اینکه استعدادهای نابی که در جوانهای ما وجود
داشت شکفته شود و با سرعت اینها رشد کنند. نمونه اش حسین فهمیده بود که
امام (قدس سره) فرمودند: «رهبر ما آن نوجوان سیزده ساله است...»1اگر این
انقلاب واقع نشده بود، این جریانات واقع نشده بود، فکر می کنید اینها کجا
بودند؟ این جوان هایی که در میدان شهادت و سایر میدان ها، در میدان علم،
تحقیق ـ الحمدللّه استعدادهای گوناگونی در این دوران شکوفا شد ـ و از جمله
در ایثار و فداکاری و جهاد، اگر این انقلاب واقع نشده بود، اینها کجا
بودند؟ اینها از همین بچه هایی بودند که امروز می بینید; جوان هایی که به
مواد مخدّر آلوده می شوند، قاچاق فروش می شوند، در کوچهها و خیابانها ول
هستند، دنبال رفتارهای ناهنجار هستند و چیزهایی که متأسفانه کم و بیش در
گوشه و کنار مملکت دیده می شود، اینها به خاطر این است که شرایط فرهنگی
عوض شده، محیط فرهنگی عوض شده به جای اینکه آن جور پرورش پیدا کنند و رشد
کنند این جور انحطاط پیدا می کنند.
این مقایسه آن دو حال: از یک طرف، عظمت این نعمت را به ما نشان می دهد که
نعمت انقلاب به وجود رهبریهای حضرت امام(قدس سره) و آن حال و شور و هیجان و
شوق و اشتیاقی که در مردم به وجود آمده بود چقدر ارزشمند بود و چه
معجزهها آفرید! و از یک طرف، وضعیت حال جوانانی این چنین! البته اینها
چیزهای نادری است، ولی به هر حال، همین هم برای ملت شهید داده و انقلاب
کرده خسران است که بعضی از جوان هایش را شما ببینید به جای اینکه به اوج
شکوفایی معنوی و اخلاقی و روحی برسند در وادی دیگری وارد می شوند. این سیر
صعودی و نزولی ـ که می توانید آن را به صورت یک منحنی ترسیم کنید ـ کم و
بیش در همه جوامع وجود دارد.
صعود و نزول جوامع
بعضی جامعه شناسان چنین نظریه ای داده اند که اصولا هر جامعه ای یک سیر
صعودی و یک سیر نزولی دارد و در نهایت، به انحطاط آن جامعه منتهی می شود تا
از نو حرکت جدیدی در جامعه پدید بیاید و باز یک منحنی جدید صعودی رسم شود.
حال این نظریه از نظر علمی صحیح است یا نه ـ به جای خودش ـ ولی تجربه
تاریخی کم و بیش در همه جوامع چنین چیزهایی را نشان می دهد; یعنی وقتی یک
حرکت معنوی و حرکت تکاملی در جامعه پدید می آید، اول رشد می کند و زود
ترقّی می کند و به اوج خودش می رسد و پس از مدتی رو به انحطاط می رود; مثل
فواره ای که بالا می رود، بعد سرنگون می شود.
در قرآن کریم هم مطلبی شبیه این معنا داریم: در سوره حدید می فرماید:
(أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ
لِذِکْرِاللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا یَکُونُوا کَالَّذِینَ
أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ
قُلُوبُهُمْ وَکَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ) (حدید: 16) ترجمه آیه این
است: آیا وقت آن فرا نرسیده است که مؤمنان دل هایشان خشوع پیدا کند، نرم
شود، در مقابل یاد خدا دل هایشان فرو بشکند، خشوع پیدا کند و مثل گذشتگان
از اهل کتاب ـ منظور یهود و نصاراست ـ نباشند که زمان طولانی بر آنها گذشت
و دل هایشان سخت شد (فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ) و قساوت پیدا کرد و بسیاری از
آنها به فسق و فجور گراییدند؟ حال گذشتگان را ترسیم می کند. که از اینها
برمی آید که پیامبران آمدند آنها را هدایت کردند و رشد معنوی دادند، ولی
در اثر مرور زمان تغییر کردند. تعبیر قرآن این است که (فَطَالَ عَلَیْهِمُ
الْأَمَدُ)، زمانی بر آنها طولانی گذشت تا اینکه دل هایشان سخت شد. این
شبیه همان معناست، گویا یک منحنی را ترسیم می کند که اینها اول رشد کردند و
به کمالی رسیدند و بعد زمان که طولانی شد، آرام آرام دوباره رو به انحطاط
برگشتند.
لزوم عبرت آموزی از تاریخ
البته این به معنای جبر نیست که بر انسان تحمیل شود، اما جریانی عبرت آموز
است. جا دارد انسان با توجه به جریانات گذشته، که در اقوام سابق پیش آمده
است مطالعه کند و از داستانهای تاریخی عبرت بگیرد که مبادا به انحرافات
آنها دچار شود، بخصوص با توجه به یک مطلبی که در احادیث شریف آمده است: از
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)شیعه و سنّی به سندهای متعدد نقل کرده اند
که فرمودند: آنچه بر بنی اسرائیل گذشت بر شما هم خواهد گذشت; یعنی هر
حادثه ای برای بنی اسرائیل در تاریخشان پیش آمد برای شما هم پیش خواهد آمد.
بعد این جمله را اضافه کردند ـ جمله عجیبی است ـ اگر بنی اسرائیل وارد
لانه سوسماری هم شده باشند شما هم وارد خواهید شد!2منظور این است که آن قدر
جریانات تاریخی مشابه هم هستند که جا دارد انسان از گذشتگان و تاریخ گذشته
درس عبرت بگیرد و مواظب باشد به چالش هایی که آنها مبتلا شدند مبتلا
نشود.
البته اینها هیچ کدام جبرآور نیست و رفع تکلیف هم از ما نمی کند، فقط
برای این است که از گذشتگان عبرت بگیریم. اینکه خدای متعال وقتی به هر
جامعه ای نعمت هایی می دهد، اول قدردانی می کنند، مثل مریضی است که تازه از
بستر بیماری در آمده، قدر سلامتی را می داند. وقتی مریض است مدتی باید
پرهیز کند، درد و ناراحتی تحمّل کند، با خود شرط می کند که اگر سالم شد
دیگر مواظب باشد ـ مثلا ـ بد خوراکی نکند تا مریض نشود، یا خوب مسواک بزند و
مواظب باشد تا دندان هایش خراب نشود. ولی پس از مدتی یادش می رود، چند
وقتی که مزه سلامتی را چشید و کم کم به آن عادت کرد، با خود می گوید: اگر
امشب مسواک نزدم مهم نیست... بعد از چندی دوباره همان قضیه تکرار می شود.
در مسائل اجتماعی هم چیزی از همین قبیل وجود دارد. کسانی که سختیهای
دوران پیش از انقلاب را کشیدند، اوایل انقلاب قدر این نعمت را دانستند،
حاضر شدند برای حفظ این نظام، از همه چیزشان بگذرند. آن قدر مردم فداکاری
کردند که داستان هایش خواندنی و شنیدنی است. انقلاب که پیروز نشده بود و
شرکت نفت در اعتصاب بود، نفت پیدا نمی شد و در سرمای زمستان، مردم باید
صفها می کشیدند; نفت را جیره بندی کرده بودند. اما بعضی جوانها همان نفت
خودشان را به خانه فقرا، پیرزنها و افراد ناتوان می بردند; خودشان سرما می
خوردند و یک گالن نفتی که داشتند به همسایه ضعیفشان می دادند که او سرما
نخورد. آن صحنهها چقدر زیبا بود! یک ظرف نفت برای ما قیمت ندارد، اما
تحمّل سرما و اینکه انسان ظرف نفتی را که سهم خودش است به همسایه پیرزنش
بدهد، خیلی زیباست!
سیر صعودی ارزشها و فرهنگ در کشور ما
از این صحنهها زیاد بود. اوایل نهضت مردم قدر این انقلاب را خوب می
دانستند، آن قدر مواظب بودند احکام شرعی درست رعایت شود که نمی دانم چه
چیزی برای شما نقل کنم. اگر توهّم می شد که کسی در خیابان می خواهد یک
رفتار ناهنجاری انجام دهد آن قدر چشمها به او خیره می شد که خجالت می
کشید. مردان حتی با خواهر خودشان در خیابان درست نمی توانستند صحبت کنند یا
حرف بزنند یا بخندند; نکند کسی توهّم کند که ـ مثلا ـ زن مقابل او اجنبی
است! آن قدر ارزشها در جامعه مطرح شده بود که مواظب بودند ظواهر جامعه حفظ
شود، ارزشها محفوظ بمانند و تخلّفی از احکام شرع انجام نگیرد. اگر کسی با
خانمش می خواست به جایی برود در خیابان با هم صحبت نمی کردند یا اگر صحبت
می کردند خیلی مؤدبّانه، نه اینکه ـ مثلا ـ بخندند و با هم در خیابان شوخی
کنند. اینها اصلا دیده نمی شد. این نشانه آن بود که مردم قدر این انقلاب
را خوب می دانند. این قدر مواظب هستند که مبادا ارزشها کم رنگ شوند. اما
به تدریج، مثل انسانی که وقتی سالم می شود دوباره یادش می رود سلامتی چه
نعمت خوبی است و پرخوری می کند، ناپرهیزی می کند، کم کم راه برای فراموش
کردن ارزشها و دستاوردهای انقلاب باز شد، کسانی از بازارهای سیاه زمان جنگ
استفاده کردند، وارد کردن اجناس قاچاق شروع شد و از زمان جنگومسائل معنوی
هم به صورت دیگری سوء استفاده شد.
به هر حال، نمونههای زیادی هست، برای هر کسی متناسب با زندگی خودش. مرزها
شکسته شد و کار به جایی رسید که از بودجه همین خانوادههای شهدا ـ که
اینها در واقع، وارثان اصلی این کشور هستند ـ از بودجه متعلّق به ملتی که
این همه شهید داده است، جوایزی تهیه می کنند به نام یک نهاد دولت اسلامی،
هدیه می کنند به بعضی از اشخاصی که سوابق فاسدی در دوران رژیم گذشته و الان
دارند! بعضی اشخاصی که سوابق فاسدی در دوران رژیم گذشته داشتند و الان هم
در دوران انقلاب، در خارج از کشور یا در داخل، به کارهای ضدّ اخلاقی مشغول
هستند، وقتی می آیند اینها را احترام می کنند و برایشان جشن می گیرند.
وظیفه ما در دوران افول ارزش ها
این یک سیر نزولی است که متأسفانه در زمینه ارزشها و فرهنگ شروع شده است.
اگر بخواهیم ادامه پیدا نکند اول باید خودمان را بپاییم که به این
آلودگیها مبتلا نشویم، حواسمان را جمع کنیم; نگوییم «این کار عیبی ندارد،
مواظب آن کار باشیم!»، «بچهها رفتند، ما هم نمی توانستیم نرویم; جلسه
دوستانه ای بود!»، «همه فلان حرکت را انجام دادند، ما هم نمی توانستیم
انجام ندهیم; زشت بود، دعوتمان کردند به فلان پارتی شبانه یا روزانه، توقّع
داشتند. اگر نمی رفتیم پشت سرمان حرف می زدند!» اینها آغاز کار است.
قطعاً وقتی باب بعضی مجالس باز شد و بعضی حرکتها انجام گرفت، کم کم قبح
گناه جلوی چشم آدم می ریزد; اول گناهان کوچک و ـ خدای نکرده ـ بعد به
گناهان بزرگ کشیده می شود! اول خودمان را بپاییم که آلوده نشویم، دوم سعی
کنیم دست دوستانمان را بگیریم که نلغزند. زمینه لغزش، بخصوص برای جوان،
فراهم است، بیش از پیرمردها. پیرمردها اگر یک دوران چهل، پنجاه ساله عمرشان
را با سلامت گذرانده باشند به زودی سقوط نمی کنند، ملکه شان شده است، عادت
کرده اند به یک زندگی چهل، پنجاه ساله، زود تغییر مسیر نمی دهند. اما جوان
زندگی اش و روحیاتش شکل ثابت نگرفته، دایم در حال نوسان است، امکان لغزش
برایش خیلی بیشتر از سالمندهاست. اول باید خودمان را مواظب باشیم که
نلغزیم، به آفتهای انحرافی مبتلا نشویم، بعد هم سعی کنیم دست دوستانمان را
بگیریم. هم در عمل و هم در گفتار، سفارش کنیم، یادآوری کنیم:
(وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ)(عصر: 3) قرآن می
فرماید: مؤمنان همدیگر را سفارش می کنند. فقط نباید یک گروهی آنها را
موعظه کند و آنها فقط گوش شنوا داشته باشند، بلکه باید با همدیگر «تواصی»
داشته باشند; یعنی طرفین به همدیگر نصیحت کنند. این نکته دوم: کسانی که
هنوز نیفتاده اند مواظب باشیم نلغزند. سوم دست افتادهها را بگیریم، بلند
کنیم.
اول بنا شد مواظب باشیم خودمان نلغزیم; دوم دست دوستمان را بگیریم که نلغزند; سوم دست کسانی را که لغزیده اند بگیریم، بلندشان کنیم.
از سوی دیگر، باید سعی کنیم شرایط اجتماعی به گونه ای فراهم شود که
نتوانند کسانی از این شرایط سوء استفاده کنند و علیه ارزشهای اسلامی قدم
هایی بردارند. این کاری عظیم است، وظیفه ای است بزرگ، ولی به هر حال، وظیفه
واجبی است که به گردن نسل جوان است. صرف اینکه بگوییم در همه جوامع این
جور چیزها پیش آمده است، این مجوّزی نمی شود که ما آن کارها را انجام بدهیم
و در نتیجه، بلغزیم. درست است که مثل یک سنّت تاریخی می ماند که در همه
جوامع، این سیر نزولی و صعودی وجود داشته است، ولی به هر حال، هیچ وقت
تکلیف را از دوش کسانی برنداشتیم. این هشداری است که ما توجه داشته باشیم و
بترسیم از اینکه خودمان مبتلا بشویم! چون نظیرش برای دیگران پیش آمده است.
مواظب باشیم ما مبتلا نشویم! هیچ وقت این تجویز نمی کند که چون دیگران
شدند، پس ما هم مبتلا می شویم.
قرآن این همه داستان گذشتگان را که نقل می کند، می فرماید اینها به
عذابها و نکبت هایی مبتلا شدند: (وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ)
(شعراء: 8) کسانی که مبتلا شدند برای این بود که بیشترشان ایمان به خدا
نداشتند، به دستورات دین عمل نمی کردند. این معنایش آن نیست که شما مجاز
هستید مثل ما بشوید; معنایش این است که شما مثل آنها نشوید.
وظیفه ویژه نسل جوان در عصر حاضر
حاصل عرایضم این است: برکاتی در اثر این انقلاب برای ما حاصل شد، اعم از
برکات اخلاقی که بخصوص جوانهای ما رشد اخلاقی فوق العاده و ممتازی پیدا
کردند و هم نظم و انضباطی که در کشور واقع شد و امنیتی که ایجاد شد و هم
پیشرفتهای علمی. وقتی جوانی فکر سالم داشت و محیط آلوده نبود، او بهتر می
تواند درس بخواند، ولی وقتی بنا شد انواع و اقسام عواملی باشند که او را به
مجالس ناهنجار دعوت کنند طبعاً فرصت و انگیزه انسان برای درس خواندن کم می
شود. شاید یکی از دلایل اُفت تحصیلی در دورانهای اخیر هم همین باشد که
وسایل تفریحهای ناسالم زیاد شده است؛ جوانها به آنها می پردازند یا حتی
در خانه شان هم که نشسته اند بعضی فیلمها یا احیاناً بعضیها استفادههای
نامناسب از اینترنت و چیزهای دیگر باعث می شود که کمتر به درس بپردازند و
پیشرفت درسی شان کم بشود.
همین طور در زمینه سیاسی، ما به استقلالی رسیده ایم، به عزّتی رسیده ایم
که بیان آن داستان مفصّلی است. ما در نظر مردم دنیا چقدر پست بودیم، ما را
به حساب نمی آوردند، نوکر آمریکا بودیم، هر چه او می خواست می شد. اما پس
از انقلاب، کشور قدرتی در مقابل قدرت آمریکا شد. ایران چنان عزّتی پیدا کرد
که وقتی امام(قدس سره)سخنرانی می کرد رئیس جمهور آمریکا کارهایش را تعطیل
می کرد و گوش می داد، ببیند امام چه می گوید. در معادلات سیاسی بین المللی،
ایران جایگاه مهمی پیدا کرد. الحمدللّه هنوز هم تا حد زیادی این عزت برای
ما در سطح بین المللی محفوظ است. این همه که آمریکا با ایران دشمنی می کند،
باز می بینید ما در روابط دیپلماتیکمان، حتی با کشورهای اروپایی،
موفقیتهای بزرگی نصیبمان می شود، به کوری چشم آمریکا! ولی به هر حال،
اینها در معرض خطر قرار دارند. اگر بخواهیم این عزّت در سطح بین المللی،
آرامش و اطمینان خاطر در سطح روانی جوانانمان، پیشرفتهای اخلاقی، معنوی، و
همین طور پیشرفتهای اقتصادی، علمی، اختراعات و بسیاری از چیزهایی که در
دوران پس از انقلاب نصیب مردم ما شد، اینها هم محفوظ بماند و هم سیر صعودی
داشته باشد، ما باید همّت کنیم. هیچ کس از خارج نمی آید اینها را برای ما
تضمین کند. این بستگی به نسل جوان ـ بخصوص ـ دارد که در آینده همّت کند
این ارزشها را حفظ کند و خودشان راه را ادامه دهند و در جهت ارتقائش و
تعالی اش همّت بگمارند، زحمت بکشند و این حرکت تکاملی را ادامه دهند.
اما اگر روحیه راحت طلبی، تن آسایی و تنبلی در ما پیدا شد یا روحیه
وازدگی، عدم استقلال، تقلید کورکورانه از دیگران و چیزهایی از این قبیل،
همه اینها در معرض خطر قرار می گیرد. خدا هیچ ضمانتی نکرده است نعمت هایی
را که به مردم می دهد الی الابد حفظ کند. مادام که خودشان در جهت حفظ آن
نعمتها فعالیت می کنند، خدا هم کمک خواهد کرد. اما اگر خودشان نخواستند،
خدا آنها را برایشان حفظ نخواهد کرد.
ما از یک سو، باید برکات این انقلاب را همیشه به خاطر داشته باشیم و خدا
را شکر کنیم که در چنین زمانی زندگی می کنیم که به برکت خونهای شهدا،
امنیت، آسایش و وسایل تکامل معنوی برایمان فراهم شده است، و از سوی دیگر،
باید نگران این باشیم که مبادا در اثر ناسپاسیها و کفران نعمت، این
نعمتها از دستمان برود! به هر حال، دغدغه انجام وظیفه داشته باشیم که آیا
تکلیفی را که به عهده ماست و خدا از ما می خواهد، درست انجام می دهیم، یا
خدای نکرده ـ کوتاهی می کنیم؟
این ایام که ایّام تجدید میثاق با ولایت است، عید ولایت، و پیروزی انقلاب
اسلامی است، باید برای ما هم عید میثاق جدیدی باشد. خاطره این حوادث وقتی
تکرار می شود، بزرگداشت خواطر گذشته که به نام «عید» یا به نامهای دیگری
در طول تاریخ می ماند، برای این است که نظیر آن حوادث را ما در زندگی
خودمان داشته باشیم و از برکاتش استفاده کنیم.
جا دارد در ایّام پیروزی انقلاب اسلامی و در زمانی که ارزشها و هنجارهای
دینی احیا گردید، شکرگزار این نعمت باشیم و با خدای خود پیمان ببندیم که
شکرگزار نعمتهای الهی باشیم. در این ایّام، باز تجدید میثاق کنیم که پیرو
ولایت باشیم. این خاطره را همیشه در ذهن خودمان تجدید کنیم. ما امروز باید
فرمان رهبرمان را به جای فرمان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از
جان و دل گوش کنیم و سعی کنیم در راه دستاوردهای انقلاب و ارزشهای اسلامی و
اطاعت از مقام رهبری از هیچ چیزی مضایقه نکنیم.
پی نوشت:
1ـ امام خمینی، صحیفه نور، ج 14، ص 60، سخنرانی 22 بهمن 1359.
2ـ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 60، ص 126، روایت 14، باب 32.
منبع: فصلنامه معرفت
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:37 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

طرح موضوع و مسأله انقلاب اسلامى براى تحقيق و
بررسى، يك موضوع كلان است. از لحاظ متدولوژى و روش تحقيق سؤالات و مجهولات
اساسى زير در اين رابطه طرح مىشود: 1- تاريخچه و مراحل انقلاب اسلامى چه بوده است؟ 2- زمينهها، علل و عوامل شكلگيرى و پيروزى انقلاب اسلامى چه بودهاند؟ 3- اهداف و شيوههاى انقلاب اسلامى چه هستند؟ 4- در مقايسه با ساير انقلابها ويژگيهاى انقلاب اسلامى چه هستند؟ 5- انقلاب اسلامى در مسير خود با چه آفات و موانعى روبرو بوده است؟ 6- پىآمدها، آثار و نتايج انقلاب اسلامى چه هستند؟ در
يك پژوهش بنيادى و گروهى بايد پاسخهاى مستند و مستدل به سؤالات فوق ارائه
نمود. در آن صورت نسبت به انقلاب اسلامى شناختى وسيع، عميق و دقيق بدست
خواهد آمد. سؤال دوم از لحاظ علمى و فلسفى دشوارترين مجهول است. زيرا پرسش
از علت و چرايى پديدهها مشكل و سخت است. براى مثال در حاليكه بيش از دويست
سال از انقلاب فرانسه و بيش از هشتاد سال از انقلاب روسيه مىگذرد هنوز هم
درباره علل و چرايى آنها نظريهپردازى مىشود. (1)اهميت و ضرورت موضوع در
بين مجهولات فوق سؤال ششم حساسترين، سياسىترين و كاربردىترين پرسش
مىباشد. در حاليكه سؤال دوم عمدتاً در آكادمىها، دانشگاهها و پژوهشگاهها
مطرح مىباشد، سؤال ششم بطور وسيع و عميق در عرصه جامعه و در بين دولت و
ملّت، دوست و دشمن و داخل و خارج طرح مىشود. اين مدعا مبتنى بر اين
استدلال است كه انسانهاى ذيربط با انقلاب اسلامى اعم از موافق و مخالف،
واقعيت آن را پذيرفتهاند و مىگويند به هر دليلى و متأثر از هر علّتى
انقلاب اسلامى، دولت شاهنشاهى را براندازى كرده و جمهورى اسلامى را مستقر
كرده است. پس مهم آن است كه ببينيم اين پديده كلان چه آثار و نتايجى در عمل
ببار آورده است؟ و اين فضاى جديد چه تأثيرى بر زندگى ما داشته است؟ در اين
ميان آثار و نتايج اقتصادى انقلاب دانسته و ندانسته، كم يا زياد، مستقيم و
غير مستقيم، بحق يا ناحق، بيشتر مورد توجه و استناد قرار مىگيرد.ملاك اقتصادى براى
مثال در بسيارى از محافل كه گفتگوهايى بين توده مردم صورت مىگيرد مباحث
به گرانى و تورم كشيده مىشود و در اين رابطه قيمت اجناس و كالاهاى اساسى،
قبل و بعد از انقلاب با هم مقايسه مىشود. در اين موارد تبعاً مخالفان،
قيمت بالاى كالاها و خدمات در شرايط كنونى را مهمترين دليل براى ناكامى و
ناتوانى انقلاب مىدانند، در مقابل موافقان، ضمن توجه به اين امر، به برخى
از تحولات اساسى اقتصادى و صنعتى استشهاد مىكنند و از خدمات رسانى به
روستاها، افزايش توليد برق و گاز، لولهكشى، جاده كشى و... سخن مىگويند.
در اين موارد بعضاً مىگويند كه اصولاً ماديات و اقتصاد هدف اصلى و اولى
انقلاب نبوده و لذا به آثار و دستاوردهاى سياسى و فرهنگى انقلاب اشاره
مىكنند. در زمينه اهميّت اقتصاد به عنوان ملاك و معيار سنجش نتايج
انقلاب اسلامى مىتوان به تبليغات كشور در ايام بزرگداشت پيروزى انقلاب در
دههى فجر و همچنين ايام هفته دولت در شهريور ماه اشاره نمود. در اين مقاطع
نيز ديده مىشود كه دولتمردان و مقامات رسمى نيز بخش عمدهاى از گفتارشان
درباره آثار و نتايج اقتصادى انقلاب اسلامى است. در اين مناسبتها عمدتاً
آمارهايى از فعاليتهاى عمرانى و اقتصادى كشور ارائه شده و با قبل از انقلاب
مقايسه مىشوند. اين مقدار توجّه به اقتصاد كه به صورت دانسته يا ندانسته مبذول مىشود مىتواند ناشى از چند عامل باشد: اولاً
انسان از بدو تولد، دو دسته نيازهاى مادى و معنوى را بصورت بالقوّه با خود
دارد. ابتدا نيازهاى مادى فعليت مىيابند، گرچه نيازهاى معنوى از لحاظ
ارزشى تقدم و اولويت دارند و اينها نيز در وقت خودشان از قوّه به فعل
مىآيند. به اين ترتيب ملاحظه مىشود كه نيازهاى مادى از نظر فعليت تقدم
دارند و لذا تحريك پذيرى آنها بيشتر است. ثانياً متأثر از تمدن غرب، جوّ
نظام جهانى بشدت اقتصادى و مادى است و صنعت و اقتصاد بزرگترين ارزش و
دستاورد فرهنگ و تمدن غربى شده است. در چنين شرايطى براى ارزش گذارى هر
پديده انسانى و اجتماعى، از جمله انقلابها، چنين القاء مىشود كه چه
دستاورد مادى و اقتصادى داشته است؟ يعنى عملاً ارزش پديدهها تابع نتايج
مادى و اقتصادى شده است. البته اين حد افراط در اقتصاد و امور مادى
تنگناهايى در آن تمّدن ايجاد كرده است و خلأهايى در آنجا بوجود آورده است
كه اتفاقاً انقلاب اسلامى با پيامهاى انسانى و ارزشى خود مىتواند براى
آنها جالب و جاذب باشد امّا در وضعيّت كنونى به هر حال نتايج مادى و
اقتصادى پديدهها و ميزان رفاهى كه براى شهروندان دارند در ارزيابى و ارزش
گذارى آنها نقش اصلى را دارد.حساسترين مسأله در شناخت انقلاب اسلامى مجدداً
به اين مدعا باز مىگرديم كه ششمين سؤال و مسأله در باب شناخت انقلاب
اسلامى، مهمترين و حساسترين و سياسىترين پرسش مىباشد و اذهان همگان
بطور عمده متوّجه اين قضيه است كه صرفنظر از اينكه انقلاب اسلامى تحت تأثير
چه علل و عواملى ايجاد شده و پيروز گرديده است، اين پديده در عمل چه آثار و
نتايجى داشته است؟ طبعاً دو دهه پس از پيروزى انقلاب و استقرار جمهورى
اسلامى همه ما در اطراف خود مسائلى را لمس و تجربه مىكنيم كه بعضاً به
مذاقمان تلخ يا شيرين مىنمايد و آنها را نوعاً به حساب پيامدهاى انقلاب
اسلامى مىگذاريم. اهميت فوقالعاده اين قضيه آنجاست كه اگر اكثريت مردم
به اين نتيجه برسند كه در مجموع، انقلاب اسلامى دستاوردهاى مثبتى داشته و
مسير نظام به سوى خير و سعادت است، از تداوم و توسعه آن حمايت مىكنند.
امّا چنانچه استنتاج و استنباط عامه بر خلاف اين باشد، بايد در انتظار
انواع و اقسام بحرانها بود كه هزينهها و خسارت آن شايد قابل بررسى و
ارزيابى نباشد. بنابراين جا دارد كه آثار و نتايج انقلاب اسلامى بطور
عالمانه و منصفانه تحقيق و ارزيابى شده و به صورت شجاعانه و دلسوزانه تبليغ
و ترويج شود.اهميت ملاكها در ارزيابى آثار و نتايج انقلاب اسلامى همانطور
كه اشاره شد انبوه مردم و شهروندان بطور روزمره با كثيرى از وقايع و حوادث
مواجه مىشوند كه در وهله اول با آنها برخوردهاى احساسى و عاطفى دارند
بطوريكه در يك لحظه ممكن است تصور كنند نظام در وضع مطلوب بوده و به سوى
خير و سعادت مىرود اما در دقايقى ديگر بعكس بينديشند. پژوهشگران علوم
اجتماعى دنبال شناخت و كشف اين مسأله هستند كه در دراز مدت جمع بندى رأى و
نظر يك شهروند چيست؟ و از آن بالاتر جمع بندى افكار عمومى دربارهى شناخت و
ارزيابى ساختار و كاركرد نظام چيست؟ و از همه مهمتر اينكه چطور مىتوان
افكار عمومى را به يك تصور صحيح، وسيع و عميق از واقعيات درباره دولت و
نظام رساند تا بتوان حمايت و مشاركت شايستهاى از شهروندان كسب نمود. (2) اينك
برخى از اخبار و وقايعى را كه مردم و شهروندان به صورت كوتاه مدت و بلند
مدت با آنها مواجهند و به عنوان آثار و نتايج انقلاب اسلامى آنها را
ارزيابى مىكنند مورد اشاره قرار مىدهيم. برپايى كنفرانس سران كشورهاى
اسلامى، مشاركتهاى متعدد و وسيع مردم در انتخابات، راهپيمايىها و نماز
جمعهها، انواع آمار جرم و جنايت، گرانى و تورم، انواع آمار از عمران و
خدمات رسانى در شهرها و روستاها، افزايش ظرفيت دانشگاهها، تشديد اختلاف
درآمدها در بين اقشار مختلف مردم، رواج ابتذالهاى فرهنگى و اخلاقى در بين
نسل جوان، تثبيت موقعيت كشور در منطقه و جهان، توسعه و بسط نماز و روزه در
اقشار مختلف مردم و جوانان، تداوم اعتياد و قاچاق مواد مخدر، افزايش حجم و
ارزش صادرات غير نفتى، افزايش توليد برخى از اقلام اساسى كشاورزى، افزايش
سهم گاز در الگوى مصرف انرژى تا حد 30%، افزايش تعداد ميلياردرها، گرانى
نرخ خريد و اجاره مسكن و... شاهد مثالهاى فراوانى از اين دست مسايل،
بصورت خرد و كلان در ابعاد سياسى، اقتصادى و فرهنگى مىتوان ارائه نمود. هر
يك از اين مسايل به نوعى در اذهان و تصورات اقشار مختلف مردم بازتاب
مىيابد و هر فرد و هر گروهى به نسبتهاى مختلف از حوادث و جريانهاى فوق
متنفع و متضرر مىشوند. سؤال اين است كه مجموعه پديدههاى فوق چگونه
توسط مجموعه آحاد، افراد و اقشار دريافت و ارزيابى مىشود و نهايتاً افكار
عمومى مردم آثار و نتايج انقلاب اسلامى ايران را از زاويه اين مسايل چگونه
مىبينند؟ و آنها را با چه ملاكهايى بررسى و ارزيابى مىكنند؟ مهمترين ملاكها در ارزيابى انقلاب اسلامى در اينجا برخى از ملاكها براى بررسى و ارزيابى آثار و نتايج انقلاب اسلامى ارائه مىشود: 1- مقايسه نتايج و آثار با اهداف انقلاب اسلامى 2- مقايسه نتايج و آثار با امكانات دولت و كشور 3- سنجش نتايج و آثار انقلاب اسلامى با اهداف و امكانات به طور همزمان 4- مقايسه وضع موجود نظام جمهورى اسلامى با كشورهاى پيشرفته. 5- مقايسه وضع موجود نظام جمهورى اسلامى با كشورهاى همطراز 6- مقايسه وضع موجود نظام جمهورى اسلامى با قبل از انقلاب 7- مقايسه وضع موجود نظام جمهورى اسلامى با سناريوى فرضى كه اگر تا كنون شاهنشاهى دوام مىداشت؟اهداف انقلاب اسلامى بعنوان ملاك ارزيابى انقلاب
اسلامى در همهى ابعاد فردى و اجتماعى، داخلى و خارجى، سياسى و اقتصادى و
فرهنگى، اهداف بسيار بلندى براى مردم و دولت ترسيم نموده است. اين اهداف عمدتاً مأخوذ از قرآن و سنت بوده كه عمدتاً در كلام امام خمينى (ره) و شعارهاى مردم متجلى شدهاند. اين
اهداف درمنبع قانون اساسى بصورت رسمى و قانونى به تأييد و تصويب امام و
امت رسيدهاند. بطور بسيار عادى و عقلايى و حقانى، اين اهداف يكى از بهترين
ملاكها براى سنجش وضعيت كنونى نظام و ارزيابى آثار و نتايج انقلاب اسلامى
هستند و هر كس مىتواند بپرسد: بعد از دو دهه از وقوع انقلاب و استقرار نظام جديد، اهداف فوق چقدر محقق شدهاند؟و وضع موجود با اهداف فوق چقدر فاصله دارد؟ آيا اصولاً وضع موجود انقلاب و نظام در راستاى تحقق اهداف فوق هستند يا خير؟ اهداف
انقلاب و نظام جمهورى اسلامى در اصل سوم قانون اساسى بشرح زير ترسيم
شدهاند و هر خوانندهاى مىتواند با مطالعهى آنها و با اتكاء به اخبار و
اطلاعاتى كه شخصاً از وضع موجود دارد نسبت به آثار و نتايج انقلاب اسلامى
ارزيابى و قضاوت نمايد. البته حق آن است كه اين سنجش در يك پژوهش گروهى
وسيع و عميق متكى به آمار و ارقام و اسناد صورت بپذيرد و نتيجهى آن براى
همگان تبيين شود.اصل سوم قانون اساسى «دولت جمهورى اسلامى ايران موظف است براى نيل به اهداف مذكور در اصل دوم همه امكانات خود را براى امور زير بكار برد: 1- ايجاد محيط مساعد براى رشد فضايل اخلاقى بر اساس ايمان و تقوى و مبارزه با كليه مظاهر فساد . 2- بالا بردن سطح آگاهيهاى عمومى در تمام زمينهها با استفاده صحيح از مطبوعات و رسانههاى گروهى و وسايل ديگر. 3- آموزش و پرورش و تربيت بدنى رايگان براى همه در تمام سطوح و تسهيل و تعميم آموزش عالى. 4- تقويت روح بررسى و تتبع و ابتكار در تمام زمينههاى علمى و فنى، فرهنگى و اسلامى از طريق تأسيس مراكز تحقيق و تشويق محققان . 5- طرد كامل استعمار و جلوگيرى از نفوذ اجانب. 6- محو هر گونه استبداد و خودكامگى و انحصارطلبى. 7- تأمين آزاديهاى سياسى و اجتماعى در حدود قانون. 8- مشاركت عامه مردم در تعيين سرنوشت سياسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى خويش. 9- رفع تبعيضات ناروا و ايجاد امكانات عادلانه براى همه در تمام زمينههاى مادى و معنوى 10- ايجاد نظام ادارى صحيح و حذف تشكيلات غير ضرورى 11- تقويت كامل بنيه دفاع ملى از طريق آموزش نظامى عمومى براى حفظ استقلال و تماميت ارضى و نظام اسلامى كشور. 12-
پى ريزى اقتصاد صحيح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامى جهت ايجاد رفاه و رفع
فقر و برطرف ساختن هر نوع محروميت در زمينههاى تغذيه و مسكن و كار و
بهداشت و تعميم بيمه. 13- تأمين خودكفايى در علوم و فنون، صنعت و كشاورزى و امور نظامى و مانند اينها. 14- تأمين حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ايجاد امنيت قضايى عادلانه براى همه و تساوى عمومى در برابر قانون. 15- توسعه و تحكيم برادرى اسلامى و تعاون عمومى بين همه مردم . 16- تنظيم سياست خارجى كشور بر اساس معيارهاى اسلام، تعهد برادرانه نسبت به همهى مسلمانان و حمايت بى دريغ از مستضعفان جهان» همانطور
كه ملاحظه مىشود قانون اساسى همهى نيازها و اهداف مردم و نظام را از
جنبههاى فردى و اجتماعى، داخلى و خارجى، اقتصادى، سياسى و فرهنگى بصورت
وسيع و عميق طرح و ترسيم نموده است. بطور كلى مبتنى بر تجربيات شخصى
مىتوان اين مدعا و فرضيه را مطرح كرد كه در برخى از اهداف توفيقات نسبى
حاصل شده و در پارهاى ديگر عدم توفيقهايى ديده مىشود. براستى اگر
همهى شهروندان و امت در حال حاضر فعليت اهداف فوق را بخواهند آيا دولت
توان پاسخگويى را خواهد داشت؟ در اين مورد اگر فقط بند 12 اصل سوم مورد
توجه قرار گيرد وسعت و پيچيدگى و حساسيت مطلب روشن مىشود. براستى انقلاب و
جمهورى اسلامى چه مقدار رفاه را برقرار نموده و فقر را بر طرف كرده است؟
در زمينههاى تغذيه و مسكن و كار و بهداشت و تعميم بيمه چقدر محروميت زدايى
شده است؟ بدون يك پژوهش اسنادى و ميدانى و صرفاً مبتنى بر تجربيات شخصى و
محدود، مىتوان مدعى شد كه پس از دو دهه از انقلاب هنوز فاصلهى زيادى با
اهداف فوق داريم. در مورد بند 3 از اصل سوم نيز مىتوان پرسش كرد كه آيا
آموزش و پرورش و تربيت بدنى رايگان در جامعه محقق شده است؟ پيدايش و رشد
مدارس غيرانتفاعى با شهريههاى بالا و اخذ وجه از دانشآموزان به عناوين
مختلف، مسايل مشهود و ملموسى است كه تقريباً تمامى خانوادههاى كشور با آن
سرو كار دارند. اما به اهدافى نيز مىتوان اشاره كرد كه در راستاى عمل و
تحقق قرار دارند مثلاً بندهاى 2 و 4 در زمينه پيشرفتهاى علمى و فرهنگى
اهدافى را ترسيم نمودهاند كه مىتوان مدعى بود كه محقق شدهاند. قرائن
زيادى موجود است كه حكايت از بالا بودن سطح آگاهيهاى عمومى در تمام
زمينهها دارد. همچنين تشكيل و توسعهى دهها مؤسسهى پژوهشى و تحقيقى
مىتواند قرينهاى دال بر تقويت روح بررسى و ابتكار و تتبع در كشور باشد.
(3) در مجموع مدعا اين است كه اگر آثار و نتايج انقلاب با اهداف آن
مقايسه شود نمرهى بالنسبه پائينى حاصل مىشود. زيرا اهداف، فوقالعاده
بلند و عالى ترسيم و تدوين شده است. امكانات بعنوان ملاك ارزيابى انقلاب
اسلامى براى تحقق اهدافش و برآورده كردن خواستهها و نيازهاى مردم چه
امكاناتى در اختيار داشته است؟ اين پرسش، عقلايى است و در رشتههاى علمى و
معرفتى گوناگون بصور مختلفى متجلى شده است. مثلاً در علم حقوق و فقه
مىگويند: «تناسب حق و تكليف» يعنى(4) اگر كسى تكليفى بعهده داشت بايد
متناسب با آن حقوقى داشته باشد تا بتواند آن تكليف را انجام دهد. در علم
مديريت از تناسب وظايف و مأموريتها با امكانات و اختيارات سخن مىگويند.
(5) اصل سوم قانون اساسى نيز نكته فوق را ملحوظ داشته و چنين آورده كه:
«دولت جمهورى اسلامى ايران موظف است براى نيل به اهداف مذكور در اصل دوم،
همه امكانات خود را براى امور زير بكار برد» يعنى مقنن عنايت داشته كه براى
تحقق اهداف، قهراً امكاناتى مورد نياز است. با توجه به وسعت و كثرت اهداف
انقلاب اسلامى كه در اصل سوم بيان شده است، امكانات بسيار عظيمى بايد در
اختيار دولت باشد. همانطور كه مىتوان اهداف و نيازهاى انقلاب و نظام را به دو دستهى مادى و معنوى تقسيم نمود، امكانات نيز اعم ا مادى و معنوى است. امكانات كيفى و معنوى را مىتوان به اين شرح برشمرد: 1- ايمان و روحيه 2- اراده و عزم ملى 3- علم و عقل 4- زمان امكانات مادى را هم به اين شرح مىتوان نام برد: 1- منابع طبيعى 2- سرمايه 3- تكنولوژى (6) از
نظر معنوى مىتوان ادعا كرد كه انقلاب اسلامى امكانات عظيمى را آزاد و
فراهم كرد. بنابر اين براى تحقق اهداف بايد انتظار بالايى از آن داشت. اما
چرا اهداف آنچنانكه بايد و شايد حاصل نشدهاند؟ اولاً امكانات معنوى
عمدتاً شرط لازم براى تحقق اهداف هستند. يعنى براى تغيير و تحول و نيل به
وضع مطلوب لازم است مردمى با روحيه و با ايمان و با عزم و اراده در صحنه
حاضر شوند. اما اين كافى نيست بلكه اينان بايد امكانات و ابزار مادى هم
داشته باشند. ثانياً عمدهى امكانات معنوى و بسيج عمومى مردم براى حضور و
مشاركت، صرف دفع آفات و موانع انقلاب و حفظ اصل نظام و انقلاب و آب و خاك
شد و تحقق اهداف را تحت الشعاع قرار داد. آشوبها و تشتتهاى داخلى،
محاصره اقتصادى، حمله نظامى، تهاجم فرهنگى، امواج تروريسم، رشد شديد جمعيت،
مهاجرت وسيع از روستاها به شهر، آفات و موانعى هستند كه توان و انرژى فوق
العاده سنگينى براى دفع آنها صرف شده است و در نتيجه تحقق اهداف دچار ركود و
تأخير شدهاند. يكى از مهمترين امكاناتى كه براى تحقق هر هدفى مورد
نياز است، مقولهى زمان و زمانبندى است. بر اساس عقل و تجربه براى اينكه
بتوان در ايران مطابق بند 12 از اصل سوم، اقتصادى صحيح و عادلانه داشت كه
در آن رفاه ايجاد شده و فقر رفع شده باشد و در زمينه كار و بهداشت و مسكن و
تغذيه هيچ نوع محروميتى نباشد حتى در صورت فراهم بودن امكانات مادى و
معنوى، به چند سال زمان نياز هست؟ مسلماً اين هدف به زمان زيادى نياز دارد. اقتصاد
سرمايهدارى غرب براى تحقق رفاه حداقل چند صد سال از زمان رنسانس و انقلاب
صنعتى، وقت صرف كرده است با اين وجود در زمينه رفع فقر كاملاً موفق نبوده و
آمار حكايت از آن دارد كه دهها ميليون نفر در كشورهاى مرفه غربى زير خط
فقر زندگى مىكنند. (7) اقتصاد دولتى و اشتراكى شرق نزديك هفتاد سال
براى رفع فقر تلاش كرد اما توفيق چشمگيرى در زمينه رفاه عمومى نداشت و
سرانجام دستخوش فروپاشى و اضمحلال گرديد. اصولاً برخى از اهداف مندرج در
اصل سوم قانون اساسى به نوعى متخذ از قرآن و سنت مىباشند و مكتب اسلام از
صدر ظهور خود آنها را به عنوان اهداف و ايدهآلهاى نوع بشر مطرح كرده است و
در صورت فراهم بودن امكانات در هر عصر و دورهاى، انسانها بطور نسبى
مىتوانند به آنها نائل شوند. بنابر اين انقلاب اسلامى نيز با بيست سال عمر
و كمبود امكانات و هجمهى آفات و موانع، راه درازى تا تحقق اهداف اصولى و
كلان خود دارد. بنابر اين نكته مهم در ارزيابى آثار و نتايج انقلاب اسلامى
آن است كه حداقل مردم مطمئن باشند كه در مسير تحقق اهداف قرار دارند. پس از بررسى امكانات كيفى و معنوى و نقش آنها در تحقق اهداف اينك امكانات مادى و اقتصادى انقلاب اسلامى را بررسى مىكنيم. در
باب اهميت امكانات مادى كافى است به اين نكته اشاره كنيم كه اينها نه تنها
براى تحقق اهداف و نيازهاى مادى لازم و ضرورى هستند، حتى پيشبرد اهداف
معنوى و كيفى نيز نيازمند استفاده از ابزارها و امكانات مادى است. براى
مثال بند 1 از اصل سوم قانون اساسى يك هدف كاملاً اخلاقى و معنوى است: «1- ايجاد محيط مساعد براى رشد فضايل اخلاقى بر اساس ايمان و تقوى و مبارزه با كليه مظاهر فساد و تباهى اولاً- مبارزه با كليه مظاهر فساد و تباهى نيازمند هزينه و تشكيلات قابل توجهى است. ثانياً- بايد براى تبليغ و تعريف فضايل اخلاقى نيز تشكيلات ارشادى و تبليغى برپا كرد كه اين هم هزينهبر است. ثالثاً-
رواج يك اقتصاد خلاق و عادلانه كه در آن انسانها مجبور نباشند براى رفع
نيازهاى مادىشان پست و زبون شوند، از پيش شرطهاى ايجاد محيط مساعد براى
رشد فضايل اخلاقى است.» بنابراين دولت برخاسته از انقلاب اسلامى با
اهداف وسيع و كلان كه طبق اصل سوم در پيش رو دارد نيازمند امكانات مادى و
اقتصادى عظيمى است. بنابراين در ارزيابى آثار و نتايج انقلاب اسلامى بخصوص
در ابعاد اقتصادى و رفاهى بايد ميزان امكانات اقتصادى و مادى آن را ملاك
قرار داد. يكى از مهمترين و اصلىترين امكاناتى كه در اختيار نظام قرار
داشته است، درآمدهاى حاصل از فروش نفت مىباشد. از گذشتههاى دور، يعنى طى
چندين دههى اخير، اقتصاد ايران تك محصولى و تك پايهاى شده است، كه اين
امر به عنوان يكى از اتهامات مهم رژيم گذشته همواره مورد انتقاد مخالفان
رژيم شاه و شخص امام خمينى (رحمت الله علیه) بود و يكى از اهداف و آرمانهاى
انقلاب اسلامى نيز قطع وابستگى دولت و كشور به نفت بود. لذا در ارزيابى
آثار و نتايج انقلاب اسلامى اين نقد و ايراد قابل طرح است كه چرا با وجود
گذشت دو دهه از پيروزى انقلاب اين هدف حاصل نشده است؟ لكن در اين قسمت هدف
آن است كه بررسى شود كه دولت و نظام جديد در مقايسه با نظام و حكومت شاه چه
مقدار از درآمد نفت برخوردار بوده است تا بتواند اهداف انقلاب اسلامى را
محقق گرداند؟ براى اين منظور جدول زير ارائه مىشود: طى اين بيست سال جمعيت
تقريباً دو برابر شده است پس بطور كمى نيازها دو برابر شده است. اما از
لحاظ كيفى نيازها و خواستههاى مردم چند برابر شده است. اولاً- متأثر از شعارهاى عدالت خواهانه و آرمانى انقلاب اسلامى، توقعات مردم از اين نظام بيشتر است. ثانياً جمعيت شهرى طى اين مدت دو برابر شده است و الگوى مصرف زندگى شهرى بالا و پر تنوع مىباشد. ثالثاً- متأثر از شعارهاى عدالت خواهانه انقلاب اسلامى و رواج راديو و تلويزيون در روستاها، الگوى مصرف روستايى نيز شهرى شده است. رديفشاخصها13761356 1جمعيتايران33 ميليون نفر64 ميليون نفر 2توليد نفت6 ميليون بشكه3/5 ميليون بشكه 3مصرف نفت0/5 ميليون بشكه1/5 ميليون بشكه 4صادرات نفت5/5 ميليون بشكه روزانه2 ميليون بشكه 5درآمد نفت24 ميليون دلار14 ميليون دلار 6قيمت يك بشكه13 دلار13 دلار 7هزينههاى عمدهحفظ نظام شاهنشاهىهزار ميليارد دلار خسارت جنگ 8جمعيت شهرى17 ميليون نفر34 ميليون نفر 9جمعيت روستايى16 ميليون نفر30 ميليون نفر 10سرانه درآمد نفت750 دلار150 دلار 11انتظارات مردمپائينبالا 12قدرت خريد دلار1 دلار0/6 دلار 13سهم نفت در الگوى مصرف65%95% 14سهم گاز در الگوى مصرف1% 30% با اين تفاصيل، انتظارات و خواستههاى مردم از لحاظ كمى و كيفى نسبت به سال آخر حكومت شاه چندين برابر شده است. بنابراين
از لحاظ مفروضات نظريه سيستمها، اين حجم از توقعات و انتظارات كه به اين
سرعت متوجه هر نظام سياسى شود مىتواند بحرانزا و فلج كننده باشد. لكن طى
اين دو دهه به دلايل(8) مختلفى اين واقعه حادث نشده است كه اين را مىتوان
به حساب انعطاف و ظرفيت بالاى انقلاب اسلامى گذاشت. زيرا از يك طرف دولت
على رغم اين مشكلات و كمبودها، خدمات رسانى خود را در حد مقدور افزايش داده
است و از طرف ديگر مردم بخاطر مشروعيتى كه براى دولت خودشان قائل هستند تا
حد مقدور خواستهها و انتظارات خود را كنترل كرده و از قوه به فعل
نياوردهاند. در رديفهاى ديگر جدول ديده مىشود كه توليد نفت نسبت به
رژيم گذشته نصف شده است كه اين امر خودش از اهداف انقلاب اسلامى بود. زيرا
نفت يك مادهى معدنى تجديدناپذير و تمام شدنى است كه امام معتقد بود بايد
توليد آن حساب شده و محدود باشد تا نسلهاى آينده نيز از درآمد نفت و انرژى
سوختى آن بهرهمند باشند. (9) جدول نشان مىدهد كه طى اين مدت مصرف
داخلى نفت از نيم ميليون بشكه به 1/5 ميليون بشكه رسيده است يعنى على رغم
آنكه جمعيت حدود دو برابر شده اما مصرف نفت سه برابر شده است. اين افزايش
از نظر ارزيابى آثار و نتايج انقلاب اسلامى حاوى علايم و پيامهاى(10)
متفاوتى است: از يك طرف اين امر يك علامت مثبت است و نشان مىدهد كه نفت
بعنوان يك كالاى مهم و ضرورى كه در كنترل و مالكيت دولت مىباشد، بطور
وسيع در سطح كشور و بين اقشار مردم توزيع مىشود و اين امر مىتواند به رشد
و توسعه اقتصادى كشور كمك كرده و رضامندى عامه را نيز افزايش دهد. از
طرف ديگر افزايش مصرف نفت بيش از افزايش جمعيت مىتواند حامل پيامى منفى
باشد به اين صورت كه احتمالاً نفت بصورت غير بهينه و صرفاً به صورت سوخت
مصرف مىشود كه بإ؛2ط توجه به نقش بنيادى اين ماده در اقتصاد ملى كشور اين
امر يك نتيجه منفى است. همچنين آمار و قرائن دال بر آن است كه توزيع و مصرف
اين مادهى ارزشمند نيز نامناسب و ناعادلانه است. بطورى كه سهم يك روستايى
از اين ماده چند ده ليتر نفت سفيد در سال است. در حالى كه سهم يك فرد مرفه
و متمول شهرى چند هزار ليتر بنزين و گازوئيل براى اتومبيل و شوفاژ منزل
است. با توجه به يارانهى بالايى كه دولت براى هر ليتر فرآوردهى نفتى
مىپردازد مشخص مىشود كه(11) سهم اين فرد شهرى از يارانههاى دولتى دهها
برابر يك فرد روستايى است. در زمينهى صادرات نفت جدول نشان مىدهد كه
صادرات كشور نسبت به گذشته از نصف كمتر شده است. از يك نظر اين كاهش
مىتواند يك نتيجهى مثبت باشد يعنى مردم ما سهم بيشترى از توليد را به
مصرف خودشان اختصاص دادهاند و باقى را هم براى نسلهاى آينده گذاشتهاند.
اما كاهش توليد و صادرات از اين پس مىتواند يك اثر و نتيجهى منفى تلقى
شود. زيرا بطور منطقى ميزان توليد و صادرات بايد با ميزان ذخاير شناخته شده
و ظرفيت توليد و روند رشد اقتصادى كشور و نيازهاى ارزى آن تناسب داشته
باشد. واقعيت آن است كه ايران با قريب يكصد ميليارد بشكه ذخاير، حدوداً
معادل 10% ذخاير جهان را در اختيار دارد و از سوى ديگر ظرفيت توليد ايران
قريب 4/5 ميليون بشكه مىباشد و(12) نسبت به توليد بالفعل خود نزديك يك
ميليون بشكه اضافهى ظرفيت توليد دارد. با توجه به(13) اينكه ايران براى
ظرفيتسازى توليد ميلياردها دلار خرج كرده است كه با مشكلات اقتصادى كه
دارد مىتوانست آن را در ساير بخشهاى اقتصادى خود هزينه كند، حق دارد كه در
حد ظرفيت توليد كند تا سرمايهگذاريهايش توجيه اقتصادى داشته باشد. به
همين ترتيب ايران مىتواند حداقل سهمى معادل گذشته در توليد و صادرات داشته
باشد. امإ؛گأ شرايط سياسى و اقتصادى نظام بينالملل، سهم كنونى را در واقع
به ايران تحميل كرده است. چون با محدوديت تقاضا و افزايش عرضه، افزايش
توليد و صادرات ايران مىتواند موجب كاهش شديد قيمت و درآمد نفت شود. بنابراين اگر ايران بخواهد بعنوان يكى از اهداف و نتايج مهم انقلاب اسلامى سهم شايستهاى از توليد و صادرات نفت جهان را داشته باشد: اولاً با يك سازماندهى و ديپلماسى فعال منطقهاى و جهانى بايد جلوى كاهش قيمت نفت را بگيرد. ثانياً
افزايش سهم ايران در توليد و صادرات نفت نبايد موجب ناديده گرفتن هدف
انقلابى يعنى قطع و كاهش وابستگى دولت و اقتصاد به نفت شود. نكتهى
بديعى كه در مسألهى نفت وجود دارد آن است كه در حال حاضر قيمت يك بشكه نفت
تقريباً معادل قيمت بيست سال قبل از آن است در حاليكه كشورهاى جهان سوم
براى هزينههاى جارى و عمرانى خود عمدتاً وابسته به صادرات مواد خام هستند
قيمت اين مواد متأسفانه يا ثابت مانده يا كاهش مىيابد در حاليكه قيمت
كالاهاى ساخته شده كشورهاى پيشرفته روز به روز بيشتر مىشود. يكى از
مهمترين دستاوردها و نتايج مثبت انقلاب اسلامى آن بود كه موجب شد قيمت نفت
كه 13 دلار بود به حدود سه برابر افزايش يابد و به مرز بشكهاى 40 دلار
برسد، و همواره با(14) چشمانداز توسعه و صدور انقلاب به كشورهاى نفت خيز
منطقه، كشورهاى بزرگ اين نگرانى را داشتند كه قيمت نفت نيز به همان ميزان
افزايش يابد و كنترل عرضه و قيمت اين مادهى حياتى در اختيار دولت اسلامى و
انقلابى جديد قرار گيرد و بتواند از اين اهرم براى پيشبرد اهداف انقلاب
اسلامى استفاده نمايد. همين نگرانى مىتواند يكى از دلايلى باشد كه دولتهاى
بزرگ مصرف كنندهى نفت جهت تضعيف، تجزيه و براندازى انقلاب اسلامى دست به
اقدام بزنند. محاصره اقتصادى، تقويت دستجات معارض، فشار و انزواى سياسى،
حملهى نظامى، تهاجم فرهنگى(15) و... از جملهى اين اقدامات بود كه ضمن
خارج كردن كنترل عرضه و قيمت نفت از دست ايران، بخش عمدهاى از امكانات و
توان انقلاب اسلامى را صرف كرده و در نتيجه به تحقق اهداف انقلاب آسيبهاى
شديدى وارد كرد. بنابراين تحت تأثير مجموعهى شرايط فوق ملاحظه مىشود
كه قيمت نفت پس از يك افزايش شديد و انقلابى در سالهاى اوليهى پيروزى
انقلاب، به سرازيرى كاهش افتاد و اينك پس از بيست سال بجاى اول خود بازگشته
است در حاليكه افزايش قيمت نفت يك هدف عمده و اصلى انقلاب بوده است. بخاطر
ثابت ماندن قيمت نفت و كاهش صادرات كشور، در نتيجه درآمد نفتى كشور به
حدود نصف كاهش يافته است. اين امر نشان مىدهد كه تا چه مقدار تعادل بين
اهداف و نيازهاى انقلاب از يك سو با امكانات از سوى ديگر بهم خورده است و
از همين جا مىتوان به ميزان ازدياد مسايل و مشكلات نظام پى برد. يعنى
جمعيت دو برابر شده اما درآمد نفت نصف شده است. مشكلات اين امر زمانى روشن مىشود كه بدانيم درآمدهاى دولت از سه منبع مىباشد: 1- فروش نفت 2- مالياتها 3- سود كارخانجات دولتى. اقلام
دوم و سوم نيز وابسته به نفت مىباشند. چون كارخانجات و فعاليتهاى اقتصادى
و صنعتى دولت براى تأمين مواد اوليه، تعميرات قطعات يدكى، خريد ماشين
آلات، اساساً به ارزهاى حاصل از نفت وابسته هستند. همچنين چون كل اقتصاد
كشور وابسته به نفت و تزريق ارزهاى حاصل از نفت بوده، رشد و رونق فعاليتهاى
كشور، وابسته به ميزان ارز تزريقى نفت مىباشد و در شرايط ركود اقتصادى
ناشى از جنگ و انقلاب، دولت نمىتوانسته چندان مالياتها را مورد توجه قرار
دهد و فشارهاى مالياتى به مردم را به ساير فشارها اضافه نموده و نارضايتى و
ناخرسندى تودهها را افزايش دهد. با توجه به نكات فوق معلوم مىشود كه
درآمد نفت چقدر براى دولت و نظام حياتى و اساسى است و كاهش و افت آن تا چه
ميزان مىتواند آسيب آفرين باشد. نكتهى ديگر آن است كه قدرت خريد دلار و
ارزش برابرى آن در برابر ساير ارزهاى معتبر طى بيست سال اخير كاهش چشمگيرى
داشته است. درآمدهاى نفتى كشور به دلار محاسبه و پرداخت مىشود اما ايران
بايد عمدهى خريدهاى خود را از ژاپن و اروپاى غربى انجام دهد. به اين ترتيب
مىتوان تخمين زد كه 14 ميليارد دلار درآمد نفتى در سال 76 شايد قدرت
خريدى معادل 8 ميليارد دلار سال 1356 داشته باشد. بنابراين در حاليكه جمعيت
دو برابر شده است، درآمد نفتى به حدود يك سوم كاهش يافته است و اين نكته
ميزان مشكلات نظام و دولت را در تحقق اهداف و رفع نيازهاى ملت را شفافتر
مىنمايد. از تقسيم كل درآمد نفت در يك سال به كل جمعيت، شاخصى بنام
درآمد سرانه نفت بدست مىآيد كه اين رقم در سال 1356 حدوداً معادل 750 دلار
و در حال حاضر معادل 200 دلار مىباشد. به اين ترتيب سهم هر ايرانى از
درآمد نفت به يك چهارم تقليل يافته است و اگر افت ارزش دلار نسبت به بيست
سال قبل را در نظر بگيريم، اين رقم به حدود 100 دلار مىرسد و در واقع به
طور واقعى سهم هر نفر از درآمد نفت نسبت به گذشته به يك هفتم كاهش يافته
است. در جمع بندى مطالب بالا و نقش نفت در انقلاب و تأمين نيازهاى نظام
مىتوان گفت: در حالى كه درآمد صورى و واقعى كشور چندين برابر كم شده، اما
جمعيت دو برابر شده است. ضمن آنكه دولت جديد مطابق قانون اساسى وظايفش
فوقالعاده متنوع و متعدد شده و انتظارات و نيازهاى مردم نيز به دلايل
عديدهاى از لحاظ كمى و كيفى چندين برابر شده است. پس صورت مسأله نظام و
انقلاب اسلامى چنين است: اهداف، خواستهها و نيازهاى فوقالعاده وسيع و
بزرگ اما امكانات مادى بالفعل، فوقالعاده محدود و كم. اين صورت مسأله،
مقابل هر علم و عقلى گذاشته شود راه حلها و تجويزهاى محدود و معينى قابل
ارائه است و بحرانهاى عديدهاى قابل پيش بينى است. قدرتهاى بزرگ نيز صورت
مسأله ايران را نوعاً اينطور مىبينند و پيشبينى و تجويزشان اين است كه
مردم و مسئولان در يك بازى منطقى و عقلايى يا از اهداف و اصول و ارزشهاى
انقلابى دست بر مىدارند و يا براى تأمين امكانات مادى كشور به كشورهاى
بزرگ متوسل مىشوند. كه اين امر نيز در دراز مدت(16) نتيجهاش استحاله
انقلاب و كنار گذاشتن اصول و آرمانهاى انقلاب است. لذا مشاهده مىشود كه
براى تشديد مسأله فوق و هضم انقلاب اسلامى و نظام برخاسته از آن، در روند
نظام بينالمللى، آمريكا همواره نفت را اهرم كرده است. مثلاً در نوبتهاى
مختلف خريد نفت ايران تحريم شده است يا طى طرح داماتو سرمايه گذارى در بخش
بالادستى و افزايش ظرفيت توليد ايران تحريم شده است، يا از طريق تقويت
بازارهاى بورس تلاشى در جهت كاهش و تثبيت قيمت نفت بعمل آورده است. (17) صورت
مسألهاى كه به انقلاب و نظام تحميل شده است بايد بطور وسيع، عميق و دقيق
از سوى دولت و جناحهاى سياسى تبيين و تبليغ شود. فى الواقع يكى از مهمترين
كاربردهاى احزاب و دستجاب سياسى آن است كه توان خود را صرف مسألهشناسى و
نياز سنجى نظام كرده و به عنوان آموزش سياسى آن را به صورت شايسته تبليغ
كرده و راه حلهاى مناسب تجويز نموده و مردم را براى حل مسايل و مشكلات بسيج
و تجهيز نمايند. شايد يكى از مهمترين وظايف نخبگان سياسى و جناحها آن
باشد كه بتوانند صورت مسأله را تغيير دهند تا راه حلها و تجويزها سهلتر
شود. در حال حاضر بنظر مىرسد كه رجال سياسى و گروههاى اجتماعى و احزاب به
دلايل مختلفى كمتر به اين امر توجه دارند و شدت رقابتها و بازى سياسى آنها
را از اين مهم باز داشته است. واقعيت آن است كه صورت مسأله نظام و
انقلاب بطور شايستهاى قابل تغيير است بطوري كه راهحل ها و راه كارهاى آن
مستقل بوده و از كنترل و نظارت قدرتهاى بزرگ بىنياز باشد. اولاً امكانات بالقوه مادى و معنوى نظام زياد است و كم نيست. بايد آنها را شناخت و فعليت بخشيد. ثانياً
نيازها، خواستهها و اهداف را بايد زمانبندى و اولويت بندى و مرحلهبندى
كرد. قطعاً تحقق فورى همهى آنها امرى محال و غير منطقى است. پس اين نكته
را بايد درست تحقيق و تبليغ شود. ثالثاً عامه و تودهى مردم نيز با صورت
مسأله فعلى و موجود نظام آشنا هستند و عمدهى مشكلات و كمبودهاى مادى و
اقتصادى را براى يك نظام اسلامى و انقلابى و جنگ زده، طبيعى مىدانند و
تحمل مىكنند. قرينهى اين مدعا آن است كه طى دو دهه با وجود همين مسايل
با نظام و دولت همراهى كردهاند. اما چيزى كه قابل توجيه نيست و تحمل مردم
را محدود مىكند تبعيضهاست. مردم مىدانند امكانات مادى و اقتصادى محدود
است اما متأثر از روح انقلاب اسلامى و اصل عدالت، انتظار دارند اين امكانات
محدود لااقل منصفانه و عادلانه توزيع شود و ضمن رعايت اين نكته بدانند كه
نظام با تحمل اين مشكلات در راستاى اهداف انقلاب حركت مىكند و در بعد
اقتصادى نيز «توسعه» هدف است. آخرين نكتهاى كه در جدول قابل ذكر است
افزايش سهم گاز در الگوى مصرف انرژى كشور مىباشد. اين امر اهداف قابل توجه
اقتصادى انقلاب بوده و حصول آن به عنوان يكى از آثار و نتايج مثبت انقلاب
اسلامى قابل ارزيابى است. اين ارقام نشان مىدهد كه سهم گاز در الگوى مصرف
انرژى طى دو دهه از انقلاب به حدود 30% رسيده است. بنابراين گاز كه يك
ثروت(18) عظيم خدادادى است و ساليان درازى بىمصرف مىسوخت، اينك جايگزين
نفت مىشود و وابستگى صنعت و اقتصاد كشور به نفت را كم مىكند و اين فرصت
را نيز فراهم مىكند كه سهم بيشترى از نفت بجاى مصرف داخلى صادر شده و براى
اقتصاد ما ارز فراهم شود. در اينجا براى ارزيابى آثار و نتايج انقلاب
اسلامى، از منظر امكانات، مىتوانيم پس از احتياجات بالنسبه طولانى فوق به
اين مدعا برسيم كه: با توجه به امكانات بالنسبه محدود مادى وابسته به درآمد
نفت آنچه كه در زمينه تحقق اهداف و برآورد خواستههاى مادى مردم صورت
گرفته است مثبت و قابل توجه مىباشد.تلفيق اهداف و امكانات معمولاً
آحاد مردم كه براى پيروزى انقلاب اسلامى رنجها و زحمات زيادى را متحمل
شدهاند، آثار و نتايج انقلاب اسلامى را با ملاك اهداف و نيازهاى خود
مىسنجند كه در اين صورت - به دلايلى كه در سطور و صفحات قبل ذكر شد اين
اهداف و نيازها چنانكه بايد و شايد محقق نشدهاند، لذا اين مدعا قابل طرح
است كه از زاويه اين ملاك، مردم نمره بالنسبه پائينى به آثار و نتايج
انقلاب مىدهند. از سوى ديگر دولت كه طبق قانون اساسى مكلف به تحقق
اهداف انقلاب اسلامى است، عملكرد خود را با توجه به امكانات مادى كه در
اختيار داشته مىسنجد و نظر به تنگناها و مشكلاتى كه از اين بابت وجود
داشته، قاعدتاً نمره بالايى به خودش مىدهد و آثار و نتايج انقلاب را
عمدتاً خوب و بالا ارزيابى مىنمايد. بنابر اين دولت و ملت به دليل
تفاوت ملاك، ارزيابيهاى مخالفى از آثار و نتايج انقلاب اسلامى مىكنند كه
همين امر مىتواند موجب انشقاق و تكدر رابطهى اين دو قطب مهم نظام شده و
فوق العاده آسيبزا باشد. با توجه به اين امر بايد گفت كه بررسى و ارزيابى
آثار و نتايج انقلاب اسلامى از اين نظر امرى بسيار لازم و ضرورى است كه
بايد درست تحقيق شده و درست تبليغ شود. بنابراين در قدم نخست شايسته است
ملاكى عالمانه و منصفانه فراهم كنيم و اين چيزى نيست جز آنكه براى ارزيابى
آثار و نتايج انقلاب اسلامى، بطور توأمان از هر دو ملاك، يعنى اهداف و
امكانات استفاده كنيم. تبليغ نتايج چنين تحقيقى مىتواند تا حد زيادى موجب
تقرب و بسط روابط دولت و ملت شده به ايجاد ثبات و رفع بحران و تنش يارى
كند. اگر دولت و ملت هر كدام فقط به ملاكهاى خودشان بسنده كنند تفرقه و
تشتت زيادى قابل پيشبينى است. براى مثال آحاد ملت با توجه به
نيازهايشان، خيلى فورى و آنى خواهان مسكن، كار، بهداشت، تغذيه، امنيت، عزت و
عفت هستند، اين طبيعت نيازهاى انسان است كه بايد سريعاً اشباع شوند. اما
از طرف ديگر دولت با توجه به كمبودها و مشكلات مادى ممكن است بگويد براى
اشباع اين نيازها و تحقق اين اهداف در سطح عمومى پنجاه سال وقت نياز است.
اين هم مىتواند منطقى باشد اما نوشداروى بعد از مرگ است. اما اگر ملاك
تلفيقى مورد قبول واقع شود از يك سو ملت تلاش مىكند همهى توانهاى
بالقوهى خود را بالفعل كند و از سوى ديگر تا حد ممكن نيازها را محدود كرده
و به تأخير بيندازد. دولت نيز تلاش مىكند ضمن توزيع عادلانهى امكانات
محدود، اعتماد و مشاركت عمومى را جلب كرده و براى افزايش توليد و بالفعل
كردن امكانات بالقوه تلاش بيشترى بعمل آورد.مقايسه با كشورهاى پيشرفته مانند
ديگر انقلابها، انقلاب اسلامى ايران نيز تلاشى بود براى بر هم زدن وضع
موجود(نظام شاهنشاهى) و برقرارى وضع مطلوب (جمهورى اسلامى). يكى از
ملاكهايى كه مىتواند بسنجد كه انقلاب در تحقق مدينه فاضله و جامعه آرمانى
خود به چه نتايجى رسيده، وضعيت و موقعيت كشورهاى به اصطلاح پيشرفته و توسعه
يافته است. چرا؟ اين كشورها به حق و ناحق، درست يا غلط الگوى توسعه و تحول
هستند و اينك در مرحلهاى از ثبات و رفاه هستند كه مطلوب بسيارى از ملل
است. نكتهى فوق از كلام بسيارى از غرب رفتهها شنيده مىشود كه دانسته يا
ندانسته، به عمد يا غير عمد از آسايش و رفاه و امنيت و... آن بلاد سخن
مىگويند. رسانههاى گروهى نيز به همين سبك با نمايش زندگى مردم آن سامان
تودهى مردم غرب نديده را به مقايسه وضع ايران با آن كشورها سوق مىدهند و
نتيجهى اين مقايسه نيز كم و بيش روشن است. اما براى استفاده از اين
ملاك و معيار، در سنجش و ارزيابى آثار و نتايج انقلاب اسلامى و عملكرد نظام
حتماً بايد به چند نكته توجه داشت تا نتيجهى تحقيق، عالمانه و منصفانه
باشد: اولاً كشورهاى پيشرفته و مرفه اقتصادى و صنعتى طى چه زمانى، طى چه
مراحلى و با چه امكاناتى به وضع موجود فعلى رسيدهاند؟ از لحاظ نظرى و
فكرى و فرهنگى و علمى، آنها حداقل اين مسير را از 5 قرن قبل و از زمان
رنسانس آغاز كردهاند و از لحاظ علمى، فنى و تكنولوژيك و از لحاظ ادارى و
سياسى و حقوقى، اين مهم را از دويست سال پيش با انقلاب فرانسه شروع
نمودهاند. (19) با اين شاخصها، مقايسه انقلاب بيست سالهى ايران با آنها وجهى نداشته و فعلاً زود است. ثانياً
مهمترين هدف و غايت دولت و تمدن نوين غربى، ايجاد بهشت روى زمين بود. اين
هدف(20) در ضديت با فرهنگ و سلطه كليسايى قرون وسطى بود كه بطور افراطى
بىتوجه به نيازهاى مادى، انسانها را دعوت به ترك دنيا و تقرب به يك خدا و
آخرت آلوده به خرافات مىنمود. در حالى كه انقلاب اسلامى هدف غايى و
نهايىاش معنويت و تقرب به خداى واحد و منزه است. و البته بطور واقعى و
متعادل، اقتصاد و نيازهاى مادى را هم بعنوان وسيله و ابزار مىپذيرد. ثالثاً
بايد ديد كه پس از پانصد سال اين بهشت روى زمين به چه بهايى بدست آمده
است؟ و چشم انداز آيندهى آن چيست؟ مهمترين هزينه و پيامد اين بهشت روى
زمين و جامعهى مادى و رفاهى، آلودگى و تخريب شديد طبيعت بوده است. يعنى
بهشت طبيعت مبدل به جهنم مىشود تا بهشت شهر صنعتى حاصل شود. اينك تمدن
غربى با اين سؤال اساسى مواجه است كه آيا آنچه را كه از دست داده و
چشمانداز ترسناكى كه از اين رهگذر براى آينده وجود دارد، نسبت به آنچه كه
بدست آورده مىارزد يا خير؟ (21) - اين بهشت روى زمين به بهاى استعمار و
استثمار و عقب ماندگى جهان سوم حاصل شده است و در حال حاضر فقط 15% از
جمعيت جهان كه در نيمكره شمالى هستند از مواهب اين بهشت مادى برخوردار
هستند كه در آنجا نيز بخشى از مردمان زير خط فقر زندگى مىكنند. - افراط
دولتمردان و رجال كليسا در قرون وسطى در معنويت گرايى (كه آلوده به خرافات
بود) موجب افراط اصحاب رنسانس در دنياطلبى و ماده گرايى شد و اين افراط
گرايى نوين دارد آثار منفى خودش را بروز مىدهد و گروههاى زيادى از مردمان
كه شاهد قربانى شدن اخلاق و معنويت و افزايش جرم و جنايت و شيوع بيماريهاى
نوين جسمى و روانى، متلاشى شدن و تضعيف شديد خانواده و... هستند به مسايل
معنوى گرايش نشان مىدهند. اين نكته مىتواند يكى از مهمترين اهداف و
آثار و نتايج انقلاب اسلامى را كه عرفان و معنويت باشد تبليغ و ترويج
نمايد. دلزدگى مردمان غرب از بهشت روى زمين و جامعه رفاهى و مصرفى و گرايش
آنها به سوى حقيقت و معنويت، عمدتاً دچار آسيبهاى جدى شده است و از
جنگيرى و شيطان پرستى، پوچ گرايى، جادوبازى و احضار ارواح و... سردرآورده
است كه بعنوان عوارض و آسيبهاى جدى تمدن نوين بايد به آن نگريست. در واقع
يكى از اهداف و انگيزههاى وقوع انقلاب اسلامى در دو دههى قبل، اعتراض به
ماده گرايى حكومت شاه بود. آن دولت با الگو قرار دادن توسعه غرب در آمدهاى
نفتى را هزينه كرد و ضمن آنكه نتوانست همان جامعه مادى و رفاهى غرب را هم
محقق نمايد، بلكه قسمتى از آسيبها و ابتذالهاى فرهنگى و معنوى آنجا را وارد
كرد و من حيث المجموع سبب در هم ريختگى و نابسامانى شديد جامعه ايران شد. بنابراين
استفاده از ملاك كشورهاى پيشرفته براى سنجش و ارزيابى آثار و نتايج انقلاب
جاى ترديد و تأمل دارد چون غايت فرهنگ و ارزش آنها ماديت و اصالت و اولويت
اقتصاد است، در حاليكه غايت انقلاب اسلامى معنويت و نگاه ابزارى به اقتصاد
است.(22)مقايسه با كشورهاى همطراز يكى از
ملاكهاى عالمانه و منصفانه براى سنجش و ارزيابى انقلاب اسلامى مقايسه با
كشورهاى همطراز است. در اين رابطه مىتوان موقعيت كنونى كشور را كه نتيجهى
دو دهه عملكرد انقلاب اسلامى است با وضعيت كشورهايى مانند مصر، پاكستان و
تركيه سنجش كرد. اين كشورها مسلمان هستند و با ايران، هم منطقه مىباشند.
از لحاظ جمعيتى كم و بيش در حد و اندازهى ايران هستند. در يك تحقيق وسيع و
دقيق و مبتنى بر آمار و اطلاعات ضروريست كه پژوهشگران جمهورى اسلامى را با
اين كشورها مقايسه كنند. نتايج چنين پژوهشى از لحاظ نظرى و كاربردى
مىتواند فوقالعاده مفيد و قابل استفاده باشد. در چنين پژوهشى بايد بررسى
كرد كه كشورهاى همسايه و همطراز ايران طى دو دههى گذشته در حالىكه جنگ و
انقلاب نداشتهاند، اينك از لحاظ اقتصادى، فرهنگى و سياسى چه وضعيتى دارند؟ يك
نكتهى بديع و مهم اين است كه اغلب اين كشورها از لحاظ مادى و اقتصادى،
اتفاقاً از انقلاب اسلامى ايران و جنگ تحميلى منتفع نيز گرديدهاند. در
حالى كه ايران بطور طبيعى ضمن آنكه از آثار و بركات معنوى جنگ و انقلاب در
دراز مدت به بلوغ و جوشش رسيده است لكن از لحاظ مادى و اقتصادى لطمات
فراوانى ديده است. زمانى كه ايران بواسطهى پيروزى انقلاب اسلامى و در
راستاى حفظ استقلال خود از پيمان نظامى سنتو خارج شد و مبدل به تهديدى براى
منافع غرب گرديد، آمريكايىها و غربيها براى جبران اين خلأ و كنترل اين
تهديد كمكهاى فراوان مالى، اقتصادى و نظامى به پاكستان و تركيه ارائه
نمودند. (23) همين كشور تركيه زمانى كه بين ايران و عراق جنگ شعلهور
بود و راههاى تجارى خليج فارس براى آنان ناامن شده بود بعنوان مركز ترازيت
كالا براى دو كشور ميلياردها دلار سود برده است. مصر نيز بعنوان سردمدار
صلح و سازش با اسرائيل و سد نفوذ انقلاب اسلامى در منطقهى عربى و اسلامى،
از لحاظ سياسى و اقتصادى مورد توجه بيشتر آمريكا و غرب قرار گرفت. پاكستان نيز وضعيتى مشابه مصر و تركيه داشت. با
وجود اين مسايل، كشورهاى فوق اينك از لحاظ مادى و معيشتى و رفاهى در
مقايسه با ايران چه وضعيتى دارند؟ و براى جلب و جذب كمكهاى اقتصادى، مالى و
نظامى غرب، از لحاظ سياسى و فرهنگى چه هزينه و خسارتهايى نمودهاند؟ اين
سؤالاتى است كه در يك تحقيق بايد منصفانه و عالمانه به آن پاسخ گفت تا
بتوانيم با شجاعت و صراحت نقاط قوت و ضعف كشورمان را شناسايى كنيم. اما در
حد اين نوشتار و مبتنى بر برخى از خواندهها و شنيدهها، حداقل مىتوان چند
فرضيه و مدعا را مطرح كرد تا پژوهشگران بعداً آنها را شرح و آزمون كنند. اولاً
كشورهاى مذكور اغلب بدهيهاى خارجى سنگينى دارند. براى مثال تركيه 90
ميليارد دلار بدهى دارد. در حاليكه ايران با توجه به هزينههاى سنگين
بازسازى حدود 12 ميليارد دلار(24) بدهى دارد. مصر نيز بدهيهاى زيادى دارد
كه در جريان جنگ نفت خليج فارس در 1990 زمانى كه به تبعيت از آمريكا در
لشكركشى عليه عراق مشاركت نمود به عنوان پاداش، چند ميليارد دلار از اين
بدهيها بخشوده شد كه طبعاً اين امر از لحاظ استقلال و حيثيت ملى نمىتواند
خوشايند باشد. نكتهاى كه پژوهشگران در اين مقايسه بايد مدنظر داشته
باشند، وضعيت تورم، پيشرفت امور زيربنايى اقتصادى و توليدى، حجم فعاليتهاى
عمرانى و رفاهى، وضعيت توزيع ثروت و درآمدها و چگونگى قشربندى جمعيت بر
اساس ثروت و درآمد و مقايسه وضعيت زندگى شهرى و روستايى است. اين كشورها
با وجود اينكه طى دو دههى گذشته، در حد ايران و انقلاب اسلامى خطر و
تهديد نداشتهاند، لكن حجم وسيعى از درآمدهايشان صرف تجهيز ارتش و خريد
تسليحات از خارج گرديده است كه مسلماً موجب فشار به مسايل مادى و معيشتى
مردم مىشود. ارقام تورم در تركيه بالاست. نكتهى قابل توجه آن است كه
انقلاب اسلامى از ابتدا عزم و ارادهى جدى براى توسعهى صنعتى و اقتصادى،
توجه به امور زيربنايى، بهبود وضعيت روستاها، توزيع عادلانه امكانات،
استقلال و خلاقيت صنعتى و اقتصادى داشته است. لكن در عمل به دليل مشكلات
ناشى از انقلاب و جنگ و فشارهاى بينالمللى و برخى ضعفها و سوء مديريتها،
هنوز نتوانستهاند اهداف و آرمانها را در حد مطلوب محقق گرداند، اما داشتن
اين اهداف و داشتن عزم و اراده براى تحقق آنها مسألهى مثبتى است كه بايد
به فال نيك گرفت در حاليكه غالب كشورهاى همطراز عليرغم داشتن برخى از آثار
توسعه و رفاه فاقد اهداف و ارادهى فوق هستند. ثانياً بايد بررسى شود كشورهاى همطراز همين مقدار از توسعه و رفاه را به چه بهايى بدست آوردهاند؟ از
نظر اقتصادى اينها به اقتصاد بينالملل و اقتصاد كشورهاى بزرگ بشدت پيوند
خورده و وابسته شدهاند و تبع اين امر تنگناها و محدوديتهاى زيادى از نظر
اقتصادى و سياسى دارند. براى مثال از لحاظ سياسى اين كشورها علىرغم منافع
ملى و اسلامى خودشان، تا حدود زيادى همراه و همگام سياستهاى غرب و آمريكا
هستند كه اين نكته مشروعيت مردمى اين دولتها را آسيبپذير كرده است و
تنشهاى داخلى و سياسى قابل توجهى ايجاد كرده است. بطوريكه در همين راستا
جريانهاى ملى و مذهبى نسبتاً نيرومندى در اين كشورها ايجاد شده است كه
مىتوان آن را(25) بطور غير مستقيم از آثار و نتايج انقلاب اسلامى تلقى كرد
كه بعضاً اين دولتها و همراهان غربىشان براى سرپوش گذاشتن به ضعفها و
عملكردهايشان آن را بطور مستقيم به مداخله جمهورى اسلامى نسبت مىدهند تا
بهانهاى براى اعمال فشار و تحريم بر عليه ايران فراهم كنند. از لحاظ
سياسى مىتوان نگاهى به وضعيت ديگر كشورهاى مسلمان منطقه انداخت. عراق،
عربستان، كويت و امارات كه به همراهى كشورهاى بزرگ در مقابل انقلاب اسلامى
صف آرايى كردند و عملاً بطور مستقيم و غير مستقيم در اشغال ارتش آمريكا
هستند و قراردادهاى فراوانى در زمينهى سياسى امنيتى، نظامى و اقتصادى با
غرب و آمريكا بستهاند كه مسلماً استقلال آنها را بشدت آسيبپذير كرده است. نكتهى
ديگرى كه بايد به آن توجه شود هزينههاى فرهنگى است. هويت زدايى دينى و
مذهبى در تركيه و مصر سابقهى طولانى دارد اما آنها بعنوان سد نفوذ انقلاب
اسلامى و جلب حمايت اقتصادى غرب اين روند را توسعه و تشديد كردند، اما تا
حدودى نتيجهى عكس گرفتهاند و موجب تحريك عواطف ملى و مذهبى مردم خودشان
شدهاند و همانطور كه اشاره شد دولتهاى آنان با امواج وسيع و قوى اسلام
گرايى مواجه شدهاند.مقايسه انقلاب با قبل از انقلاب يكى
از مهمترين و رايجترين شيوههاى سنجش و ارزيابى آثار و نتايج انقلاب
اسلامى مقايسه با قبل از انقلاب مىباشد. اين ملاك اهميت و كاربرد
فوقالعادهاى دارد. يك نكتهى مهم آن است كه اصلىترين علت وقوع انقلاب
نارضايتى وسيع و عميق عمومى از ساختار و عملكرد نظام شاه بود. مردم و
رهبران بوسيله انقلاب اسلامى آن وضعيت را به اميد دست يافتن به يك وضع
مطلوب طرد و نفى كردند. اينك اگر ثابت نشود كه بوسيله انقلاب، در راستاى
تحقق وضع مطلوب هستيم و تا كنون نتايج قابل قبولى بدست آوردهايم، فلسفهى
وجودى انقلاب و جاذبيت و نافعيت آن مورد سؤال و ترديد قرار مىگيرد. نكتهى
ديگر آن است كه بخش عمدهاى از جمعيت جوان كشور خود شخصاً نظام پيشين را
لمس و تجربه نكردهاند و شايد دقيقاً با تمام وجود ندانند و حس نكنند كه
چرا نسل ما قبل آنها دست به انقلاب زده است. اين نسل وضعيت موجود نظام را
با انتظارات و توقعات و آرمانهاى خودش مىسنجد و عمدتاً ممكن است وضعيت
مادى زندگى غربى را الگوى ارزيابى و سنجش قرار دهد. با توجه به اين ملاك
نتيجهى ارزيابى كم و بيش مشخص است. واقعاً اگر چنين باشد چگونه مىتوان
آثار و نتايج انقلاب اسلامى را براى اين نسل تحقيق و تبليغ كرد؟ اما
نسلى كه شرايط قبل از انقلاب را درك و لمس كرده و خود در وقوع و پيروزى آن
نقش آفرينى كرده تحت چه شرايط و ضوابطى قبل و بعد از انقلاب را مقايسه
مىكند؟ عمدهى اين نسل، زحمات و لطمات انقلاب و جنگ را صبورانه و
داوطلبانه به اميد تحقق اهداف و آرمانهاى انقلاب تحمل كردهاند و بسيارى از
نتايج اقتصادى، سياسى و فرهنگى نظام را مثبت تلقى كرده و عملكردها و
روندها را در راستاى تحقق اهداف مىدانند. اما در عين حال از برخى مسايل
رنج مىبرند و از يك انقلاب الهى و مردمى بسيار بسيار انتظار دارند. مثلاً
در ابعاد اقتصادى، همواره مسألهى تورم، گرانى، احتكار، افزايش شديد ثروت
برخى از افراد و اقشار، تبعيضها و اختلاف درآمدها، كاهش قدرت خريد اقشار
متوسط و ضعيف... آزار دهنده است. بنابراين پارهاى از مشكلات طبيعى و
غير طبيعى ناشى از جنگ و انقلاب مىتواند براى تعدادى از افراد و اقشار
ترديد آفرين باشد. مثلاً قشر چند ميليونى كارگر و كارمند و حقوقبگير حساب
مىكند قيمت بسيارى از كالاها و خدمات با ضريب بسيار بيشترى نسبت به
دستمزدهايش افزايش يافته است و اين به معنى كاهش قدرت خريد وى مىباشد. بنابر
اين نسل انقلاب نيز كه خود با تمام وجود شرايط دو نظام را حس و لمس كرده
است ممكن است از اين زاويه نمره بالايى به آثار و نتايج اقتصادى انقلاب
ندهد. در بعد فرهنگى و اخلاقى نيز مسايل و سؤالاتى نسل اول انقلاب و
تحليلگران و پژوهندگان را به خود مشغول مىكند. نكته آن است كه بزرگترين
هدف و نتيجهى انقلاب، احياء دينى و اخلاقى و فرهنگى و معنوى بوده است و
بسيارى از كسان آثار و دستاوردهاى معنوى و فرهنگى انقلاب را آنقدر زياد و
روشن مىبينند كه معتقدند تمام خسارات و هزينههاى مادى و اقتصادى كه تا
كنون به نظام تحميل شده، به اين دستاوردها مىارزد. اما در كنار اين
آثار قرائنى ديده مىشود كه بايد تأمل كرد. مثلاً چرا هنوز تعداد قابل
توجهى معتاد وجود دارد و چرا عدهاى درگير قاچاق مواد مخدر هستند؟ چرا برخى
از جوانان و اقشار ما دچار ابتذال و تهاجم فرهنگى شده و نشانههايى از
منكرات و منهيات بصورت نيمه آشكار و پنهان ديده مىشود؟ بطوريكه برخى
مىگويند فساد اخلاقى و ابتذال فرهنگى قبل از انقلاب آشكار بود اما اينك
پنهان شده است و از بين نرفته است. سؤالات و نكات فوق در يك پژوهش گروهى
و همه جانبه و عميق بايد عالمانه و منصفانه شرح و اندازهگيرى شود تا ما
بتوانيم تصوير دقيق و درستى از نقاط قوت و ضعف جمهورى اسلامى داشته باشيم.
اما نگارنده در حد تجربيات و معلومات و متدولوژى خود در پاسخ سؤالات و
ترديدهاى فوق فرضيهها و مدعاهايى را پيش مىنهد. نگارنده كه مىتواند
بصورت عينى و تجربى دو دهه قبل و بعد از انقلاب اسلامى را به محك آزمون و
مقايسه بزند، مبتنى بر يافتهها، خواندهها و ديدههايش مىگويد كه ايران
از نظر فردى و اجتماعى، اقتصادى و سياسى و فرهنگى، داخلى و خارجى، طى دو
دههى گذشته تحولات وسيع و عميق و عمدتاً مثبتى را حاصل كرده است. لكن شدت
حب و بغضهاى موافقان و مخالفان و غوغاى طبيعى انقلاب و جنگ تا كنون مانع از
آن بوده كه اين امر بطور عالمانه و دلسوزانه و نقادانه بطور روشن و دقيق،
تحقيق و تبليغ شود. ذيلاً برخى تحولات و نتايج انقلاب اسلامى را در ابعاد
اقتصادى و فرهنگى و سياسى بررسى مىشود: در سطح اقتصاد كلان در مقايسه با قبل از انقلاب نكات زير قابل توجه است: افزايش
صادرات غير نفتى، بسط و توسعه فعاليتهاى عمرانى و رفاهى در سطح روستاها از
قبيل تأسيس خانه بهداشت، ساخت راه، حمام بهداشتى، برق، آب لولهكشى، تلفن،
تأسيس مدارس تا سطح دبيرستان، توسعه ظرفيت پالايشگاهها و خودكفايى در
تأمين فرآوردههاى نفتى عليرغم افزايش شديد مصرف و جمعيت جلوگيرى از اتلاف
گاز و جايگزين كردن براى نفت و پوشش دادن صدها شهر و ميليونها نفر، افزايش
قابل توجه ظرفيت توليد برق تا حد رفع خاموشيها، توسعه ظرفيت پتروشيمى و
افزايش توليد آن تا بيش از بيست برابر. براى نمونه مسألهى افزايش
صادرات غير نفتى يك توفيق راهبردى است كه مىتواند در آينده آرمان استقلال
اقتصاد از نفت را تحقق بخشيده و آسيب پذيرى امنيت اقتصادى كشور را مانع
شود. در حالى كه در سالهاى 56 و 57 صادرات غير نفتى ايران حدود نيم ميليارد
دلار و معادل(26) يك چهلم صادرات نفت ارزش داشت، در برخى از سالهاى اخير
صادرات غير نفتى تا مرز 5 ميليارد دلار پيش رفت يعنى ده برابر شدن نسبت به
قبل از انقلاب. اين رقم معادل يك سوم ارزش صادرات نفت بود كه با يك چهلم
قبل از انقلاب اگر مقايسه شود نشانه افزايش توان اقتصاد فعلى كشور است.
البته افزايش صادرات غير نفتى كه يك شاخص مثبت در اقتصاد كلان ماست به دليل
فراهم نبودن برخى از زمينهها، در سطح اقتصاد خرد آثار ناخوشايندى داشت
بطوريكه قيمت عمده اقلام صادراتى براى مصرف كننده داخلى افزايش يافت. اما
با تمام اين مشكلات نشان داده شد كه در صورت فراهم كردن شرايط، اقتصاد ملى
توان بسط صادرات غير نفتى را تا حد بسيار بالايى دارد و اين علامت بسيار
اميدوار كنندهاى بر رشد و استقلال اقتصادى ماست. اما از نظر سياسى مسايل كلان زير قابل توجه است: سقوط نظام استبدادى، طرد نفوذ استعمار، حصول آزادى و استقلال، عطف توجه سياست خارجى به جهان سوم و جهان اسلام. آثار
و نتايج فوق شايد بعضاً در ميان مدت جلب توجه ننمايند، اما در دراز مدت
قطعاً ثمرات آنها بسيار ملموس و روشن خواهد بود. براى مثال نظام سلطنتى
استبدادى وابسته به يك فرد به نام شاه، موجب ركود و عدم رشد شخصيت آحاد ملت
مىشود. در حالىكه بزرگترين سرمايهى يك كشور افراد آن هستند كه در يك
فضاى آزاد و سازنده اگر رشد كنند همينها اصلىترين عوامل توسعه و پيشرفت
هستند. جمهورى اسلامى بايد فضاى آزاد و خلاق را براى حفظ و بسط شخصيت
شهروندان محافظت كند. از نظر فرهنگى نكات زير قابل بحث است: بزرگترين
هدف و دستاورد انقلاب ايران تجديد حيات اسلام بود. در عصر ارتباطات جهانى و
سلطه اقتصاد بر تمام شئون بشر، بطور كلى مكتب و اخلاق و ايدئولوژى تعطيل و
طرد شده بود. اما انقلاب اسلامى حاوى اين پيام بود كه اخلاق و معنويت براى
انسان ارزشمندتر است و(27) اسلام براى اداره و هدايت زندگى بشر در همه
زمانها و مكانها مفيد و عملى است. افزايش و رشد مطبوعات و نشريات،
افزايش ظرفيت دانشگاهها، گسترش مراكز علمى و تحقيقى در همه زمينهها،
افزايش و گسترش مدارس در همه مقاطع، توجه به كتاب و كتابخوانى، گسترش كمى و
تحول كيفى حوزههاى علميه و مدارس دينى، همگى نكاتى هستند كه در توسعه و
تحول فرهنگى نقطه قوت و توجه هستند. با توجه به نتايج كلان فرهنگى و
سياسى و اقتصادى فوق مىتوان اين فرضيه و مدعا را مطرح نمود كه تحقيقاً
انقلاب اسلامى آثار و دستاوردهاى فراوانى داشته است، در عين حال علىرغم
اينكه بطور تحقيقى چنين نتايجى حاصل شده از نظر تبليغى نيز بايد علمى و
هنرى برخورد شود، مثلاً در ايام هفته دولت و دههى فجر مسئولان از طريق
وسايل ارتباط جمعى و تبليغى معمولاً از آثار و نتايج انقلاب بخصوص در بعد
اقتصادى سخن مىگويند و براى اثبات پيشرفت كشور وضعيت فعلى را با قبل از
انقلاب مقايسه مىكنند ديده شده كه عدم ظرافت در اين شيوهى تبليغى،
معمولاً در مخاطبان اثر عكس گذاشته و مىگويند چرا و چقدر مقايسه با نظام
قبل؟نتيجه گيرى حاصل كلام آنكه اگر مبتنى بر
اطلاعات وسيع و عميق و به مدد ملاكهاى علمى و عينى كه در اين نوشتار مطرح
شده آثار و نتايج انقلاب اسلامى را بررسى كنيم مشاهده مىشود كه اهداف
زيادى محقق شده و اهداف زيادى هم در راستاى تحقق هستند، اما در عين حال عدم
توفيقها و ناكاميهايى نيز بچشم مىخورد. نكته آن است كه نتايج مثبت
براى انقلابها طبيعى و ضرورى است. زيرا انقلاب يعنى بر هم زدن وضع موجود
جهت تحقق جامعه مطلوب، اما ناكاميها و نتايج منفى براى انقلابها غير طبيعى و
خطرساز است. بنابراين بايد اينها نيز دقيقاً شناسايى و علتيابى شوند.پي نوشت : (1) -آلن، بيرو، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه باقر ساروخانى، كيهان، 1370، ص 323. (2) -باقر، ساروخانى، دائرةالمعارف علوم اجتماعى، كيهان، 1370، ص 589. (3) -وزارت فرهنگ و آموزش عالى، مركز مدارك علمى ايران، مؤسسات پژوهشى كشور (بخش دولتى)، 1376. (4) -دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، درآمدى بر حقوق اسلامى، سمت، 1368، ص 219. (5) -على محمد، اقتدارى، سازمان و مديريت، چ 12، دانشگاه تهران، 1355، ص 73. (6) -عبدالعلى، قوام، اصول سياست خارجى و سياست بين الملل، سمت، 1370، ص 69. (7) -ژان، فوراستيه، تمدن سال 2001، خسرو رضايى، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1368، ص 77. (8) - the sovier economic experiment.ed iuy susan .millar james r -1 .university of illiois 1990 :urban .linz .P j} (9) -فرامرز، رفيع پور، توسعه و تضاد، دانشگاه شهيد بهشتى، 1376، ص 40. (10) -روابط عمومى وزارت نفت، نفت در كلام امام، 1364، ص 49. (11) -گزارش اقتصادى و ترازنامه سال 1375 بانك مركزى و سال 1375. (12) -روابط عمومى وزارت نفت، نشريه مشعل، سال 4، خرداد 77، ش 133، ص 8. (13) -مؤسسه مطالعات بين المللى انرژى، تحولات بازار نفت، ش 6 مورخ 77/6/31، ص 49. (14) -گزارش اقتصادى و ترازنامه سال 1375 بانك مركزى، ص 32. (15) -پىير، ترزيان، داستان اوپك، عبدالرضا عفرانى، فرانديش، 1367، ص 355. (16)
-مجيد، مختارى، تجزيه و تحليل اجمالى مقاطع و مراحل جنگ ايران و عراق،
فصلنامهى بررسيهاى نظامى سال 5، شماره 18، 1373، ص 41-45. (17) -دفتر
نمايندگى دائمى جمهورى اسلامى ايران در سازمان ملل، خطوط اصلى استراتژى
آمريكا و اولويتهاى اطلاعاتى آن در دهه 90، مرداد 1369، ص 20. (18) -روابط عمومى وزارت نفت، نشريه مشعل، سال 4، خرداد 77، ش 133. (19) -پل، كندى، ظهور و سقوط قدرتهاى بزرگ، محمود رياضى، نشر خجسته، 1369. (20) -بهاءالدين، پازارگاد، فلسفه سياسى غرب، ج 2، نشر زوار، چ 4، 1359. (21) - greeno owen the glbalization of world politics edited by john baylis and steve smith oxford 1997 p 314 (22) -مقدمه قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران. (23) -سيامك، كاكايى، نقش تركيه در منطقه خاورميانه پس از جنگ سرد، (فصلنامه خاورميانه) شماره 4، 1376، ص 75. (24) -هرايرد دكميجيان، جنبشهاى اسلامى در جهان عرب، حميد احمدى، انتشارات كيهان، 1373. (25) -گزارش اقتصادى و ترازنامه سال 1375 بانك مركزى، ص 49. (26) -گزارش اقتصادى و ترازنامه سال 1373 بانك مركزى، ص 68. (27) - مهران، كندرى، ايدئولوژى، فصلنامه فرهنگ، كتاب نهم، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1370، ص 197. منبع: کانون اندیشه جوان
دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:34 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

بخش اول واپسین روزها خروج شاه از کشور و بازگشت امام
خمینی به ایران نشانه پایان سلطنت محمد رضا شاه بود.از آن پس، دیگر بحث
درباره نظام مشروطه سلطنتی و قانون اساسی سال 1285 و متمم آن، در بین هیچ
یک از گروههای سیاسی مطرح نبود. پس از انتخاب مهندس مهدی بازرگان به
نخست وزیری، ماموریت اساسی دولتبرگزاری رفراندوم و رجوع به آراء عمومی ملت
درباره تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی و نیز تشکیل مجلس مؤسسان
برای تصویب قانون اساسی جدید بود. از نخستین روز ورود امام خمینی به
ایران و سخنرانی در فرودگاه و بهشت زهرا، مقامات مختلف رژیم در حال انقراض،
با اعلام استعفا و همبستگی به امام خمینی نسبتبه یکدیگر سبقت گرفتند.جواد
شهرستانی، شهردار تهران، اولین مقام کشوری بود که به نشانه همبستگی با
انقلاب استعفا کرد.سپهبد بازنشسته کمال نیز اعلام همبستگی نمود. (1) تلاش
در پیشی گرفتن اعلام همبستگی بین مقامات رژیم شاه، شتاب گرفت، و بااعلام
نخست وزیری بازرگان، در همه ارگانهای مملکت گسترش پیدا کرد. نمایندگان
مجلسین، یک شبه طرفدار انقلاب شدند.روز 18 بهمن 46 تن از نمایندگان مجلس
شورای ملی استعفا کردند.اینان همان نمایندگان دوران «رستاخیزی» بودند که
از غربال ساواک گذشته بودند و سه هفته پیش، به دولتبختیار، رای اعتماد
داده بودند! سازمانهای دولتی، حتی کارمندان نخست وزیری، با صدور اعلامیه
در روزنامهها از دولتبازرگان پشتیبانی میکردند.کارکنان وزارتخانهها در
اعلامیههای خود، ضمن تایید بازرگان آمادگی خود را برای استقبال از وزیران
کابینه او اعلام کردند. سران ارتش، که تا چند روز پیش درباره کودتا و
وادار به فرود اجباری ساختن هواپیمای امام خمینی، بحث و مذاکره میکردند،
یکی پس از دیگری، با مقامات دولتبازرگان، برای اعلام همبستگی تماس
میگرفتند.سپهبد ربیعی، فرمانده نیروی هوایی ضمن دفاع در دادگاه انقلاب گفت
«پنجشنبه 19 بهمن، برادرم آمد خانه ما...گفت اعلام همبستگی کن.گفتم
چشم.تلفن را برداشتم و با جناب آقای عسگری، اعلام همبستگی کردم» . (2) تماس
سران ارتش با نمایندگان امام خمینی، به منظور اعلام همبستگی از روزهای آخر
اقامت ژنرال هایزر در ایران شروع شده بود.سپهبد ربیعی، در دفاعیات خود، از
این ارتباط و تماسها پرده برداشت.بخشی از بیانات او به شرح زیر است: «ربیعی:
...در جلسه سوم، بعد از اینکه هایزر اندکی نشست، گفت «خوب، شاه هم که
رفت» البته گفتار او حالت تحکیم نداشت، بلکه حالت رفاقت آمیز، و حالت
همگامی داشت.بعد از اتاق بیرون رفت و یک صورتی با خود آورد که حاوی شماره
تلفن نمایندگان حضرت امام بود، به ما داد. رئیس [دادگاه] : چه کسی نامه را داد؟ ربیعی:
آن سرلشکری که رئیس مستشاری آمریکا در ایران بود.بایستی عرض کنم که رئیس
مستشاری در ایران، یک سرلشکر بود و سه سرتیپ در سه نیرو فعالیت داشتند
[...] آن سرلشکر رفتبیرون و بعد از اینکه با تلفن با شخصی تماس گرفت، آمد
درون اتاق، بعد هایزر گفت «من فکر میکنم به صلاح ارتش باشد که با
نمایندگان امام تماس بگیرد» حالا من فکر میکنم که تلفنهایی که به مادادند،
بیشتر از دو، تا سه شماره تلفن بود.من در آن موقع تازه تصمیم گرفته بودم
که درباره مسائل فکر کنم.از چیزی که استنباط کردم فهمیدم هایزر دو هدف
داشت، یا اینکه ارتش را به سمت نمایندگان امام ببرد و ارتش همبستگی خود را
اعلام کند، یا اینکه ارتش باعثبشود که بختیار با نمایندگان امام با هم
نزدیک بشوند، اما در عین حال هیچ وقت نمیگفت که از بختیار پشتیبانی
نکنید.معمولا جملهای به کار میبرد، منظورش این بود که بختیار بد عمل
نمیکند.» ربیعی، در مورد نقش قرهباغی در تماسهای خود با نمایندگان امام
خمینی چنین میگوید: «...قرهباغی، سه چیز از هایزر درخواست میکرد، اول
اینکه حضرت امام را مجبور کنند اعلامیه کمتری بین مردم منتشر کند.دوم
اینکه حضرت امام سفر خود را به ایران به تعویق بیندازند.سوم اینکه بی.بی.سی
را ساکت کنند.این سه چیز را که من نمیدانم قرهباغی با بختیار قبلا
هماهنگ کرده بود یا نه؟ .... هایزر گفت: من همین امشب با کارتر تماس
دارم.به اطلاع او خواهم رساند.باید به عرض شما برسانم که هایزر جلسات خیلی
بیشتری با قرهباغی داشت که صبحها بود و این هفتیا هشت جلسهای که من با
او بودم، مجموعه گفتاری بود که عین واقعیت را گفتم، و به عرض میرسانم صحبت
از اینکه ارتش را یکباره وادار به عملی بکند، به خدای یکتا، مطلقا در میان
نبود.اصولا من نشنیدم.باور کنید هرگز مسئله کودتا مطرح نبود و هایزر هم
بیشتر جنبه دوستانه و مشاوره را به خود گرفته بود.او میگفت، قرهباغی هم
یادداشت میکرد.البته مقدم [سپهبد ناصر مقدم رئیس ساواک] مشاور سیاسی
قرهباغی بود که جلسات دیدار با نمایندگان امام را، ایشان باید ترتیب
میداد. یک جلسه درباره جای ملاقات بحثشد و جلسات دیگر هم تشکیل شد. رئیس (3): در منزل چه کسی؟ ربیعی: در منزل آقای دکتر بهشتی. رئیس: اصولا قرهباغی نمیخواستبرود آنجا. ربیعی: خیر، میگفت آنجا سالم نیست که رئیس ستاد ارتش برود. رئیس: منظور او امنیتبود؟ ربیعی:
بله...و قرار شد منزل قرهباغی ملاقات صورت بگیرد و بعد ملاقاتهاییانجام
شد، که من نمیدانم با آقای دکتر بهشتی شد، یا نشد.اما مطمئن هستم که این
ملاقاتها با آقای بازرگان انجام شد.حتی روز یکشنبه 22 صبح من به خاطر دارم
تلفنی داشتند صحبت میکردند و قرار ملاقات میگذاشتند با آقای بازرگان و
تاکید میکردند که بختیار هم باید حضور داشته باشد و یکشنبه بعد از ظهر،
برای تشکیل جلسه آنها هماهنگ و تایید شد (4) اما من نمیدانم آن طرف تلفن
چه کسی بود که قرهباغی برنامهها را با او هماهنگ میکرد.» سپهبد ربیعی،
در جای دیگر میگوید: «...مرتبا بین جلسات، در جلساتی که داشتیم، بختیار
معذرت میخواهم قره باغی و مقدم عضو سیاسی بودند، دائما میگفتند ما تماس
داریم با نمایندگان امام، با جناب آقای دکتر بهشتی، مهندس بازرگان، جناب
آقای سحابی و جناب آقای صباغیان ما در حال صلح و مذاکره هستیم.ما فکر
میکردیم که ارتش صلح و مذاکره میکند...» . (5) سپهبد ربیعی که در
دادگاه انقلاب محکوم به اعدام شد و حکم اعدام درباره او اجرا گردید، در
دفاعیات خود به واقعیتهای تلخی اعتراف میکند، از وابستگی شاه به آمریکا،
بیخبری فرماندهان نیروهای مسلح از ماهیت ارتش شاهنشاهی و نقش «استعماری»
آن.ارتشی که با رفتن شاه، دگرگون میشود و رئیس ستاد کل، بالاترین مقام
فرماندهی به ژنرال آمریکایی میگوید «اعلیحضرت به ما گفت که به شما اعتماد
کنیم و از شما اطاعت نماییم!» (6) این نیز حقیقتی است که سپهبد ربیعی،
با طی عالیترین مدارج آموزشی و فرماندهی ستاد هوایی، عضو تیم اکروبات تاج
طلایی و به عنوان یک فرمانده نیروی هوایی در سطح جهانی، که میتوانست منشا
خدمات بزرگی در خدمتبه کشورش شود، ندانسته، فدای سیستم و رژیمی شد که هیچ
پیوندی با مردم ایران نداشت.ربیعی و امثال او، پس از رفتن شاه و مشاهده
دگرگونی اوضاع، بیدار شدند و چه بسا، از نتیجه آن همه کار وکوشش گذشته،
افسوس خوردند.به بیانات سپهبد ربیعی توجه کنیم: «....ایشان [هایزر] اول
نشست و گفت که ملت ایران و دنیا، دیگر سیستم فردی را نمیپسندد و دولت
متبوع من، دیگر از شاه پشتیبانی نخواهد کرد و شاه بایستی برود.البته
مذاکرات به این نحو بود که صحبتهای ایشان ترجمه میشد و به قره باغی داده
میشد و ایشان آنها را در یک کتابچه کلفتیادداشت میکرد [....] گفت که
کشورهای اروپایی هم دیگر نمیتوانند شاه را ببینند و شاه را در این سیستم
بپذیرند و شاه باید برود.» سپهبد ربیعی در پاسخ به سؤال رئیس دادگاه، که
عکس العمل او در مقابل گفتههای هایزر چه بود، جواب میدهد: «درست مثل
خمیری که وا برود.ما جملهای نمیگفتیم، قره باغی میگفت و ما ترجمه
میکردیم.در ارتش، اصولا آموزش سیاسی، به مولایم علی، به کسی داده نشده
است.هایزر میگفتسفرش [شاه] هم از شمال آمریکاست - چون طیارهاش را من
باید در نظر میگرفتم - [...] اولش آن جملات، یعنی وقتی گفتشاه برود، برای
خود بنده یک «شوک» بود، که مگر شاه ما را یک ژنرال آمریکایی میتواند
بگوید باید برود.او [شاه] که میگفت من آخرین نفری هستم که کشته میشوم.من
اولین نفر، کشته میشوم [....] به همین سادگی! به مقدسات عالم در زندگی من
بزرگترین ضربه است که تازه فهمیدم اصولا شاه مثل یک ساختمانی است، که به یک
چوب پوسیده لغزان سوار است.درست مثل اینکه دم موش را بگیرند و بیندازند
بیرون... دادگاه: من از فحوای گفتار شما این طور به نظرم رسید که یعنی
شما، وابستگی شاه و نوکری او را که مثل یک موش، به تعبیر خودتان در اختیار
آمریکا بود، تا این لحظه به هیچ وجه نم دانستید؟ ربیعی: تا حدودی
میدانستم همکاری دارد، اما واقعا نمیدانستم این قدر هیچ است.وقتی او
اینقدر هیچ باشد، من که فرمانده نیروی هوایی هستم، هیچ ترم.نمیخواهم این
را بگویم، ولی به خدا، که اگر من هر کجای دنیا بودم، فرمانده نیروی هوایی
بودم. الآن هر کجای دنیا باشم، 40 هزار یا 50 هزار تومان حقوق من است.15
سال....در هر صورت به عقیده من، جملات آن شب هایزر، خیلی مسائل را روشن
کرد...» (7) لزوم تماس با ارتش، از سوی مقامات سیاسی و مذهبی از اواخر دی،
مورد تایید قرار گرفته بود، در کنفرانس مطبوعاتی که روز 5 بهمن 1357، با
شرکت و حضور آیت الله مطهری، دکتر مفتح، مهندس محمد توسلی، مهندس بنی اسدی،
دکتر ناصر میناچی، دکتر غلام عباس توسلی و دکتر قاسم صالح خو، در حسینیه
ارشاد برگزار گردید گفته شد: «...لیدرهای سیاسی و مذهبی، با کسب اجازه،
به اعتبار اینکه ارتش را از خودشان میدانند و ارتش این ملت است، نه به
اعتبار اینکه ارتش خودش یک دولت است، بنابراین حق دادند به خودشان که با
ارتش خودشان صحبت کنند، و این منافات با مسئله دولت و عدم شناسایی دولت از
طرف ایشان ندارد...» (8) تماس سران ارتش با رهبران سیاسی و مذهبی، همراه
با تظاهرات همافران نیروی هوایی و اعلام وابستگی به انقلاب نشانه نزدیک
شدن فروپاشی رژیم شاه و سقوط دولتبود و بختیار که خطر را احساس میکرد، در
صدد برآمد به نحوی آبرومندانه، قدرت را به بازرگان واگذار کند.بدین منظور،
در مصاحبهای که روز 18 بهمن با رادیو لندن به عمل آورد گفت: «حاضر به
همکاری با طرفداران آیت الله خمینی است و نه تنها وزرای طرفدار امام خمینی
را در یک دولت ملی خواهد پذیرفت، بلکه نقش آیت الله را در رابطه با حل و
فصل مسائل اجتماعی و مذهبی نیز خواهد پذیرفت...» (9) روز بعد، در کنفرانس مطبوعاتی اظهار داشت: «....با
مهندس بازرگان تماسهایی گرفته است [....] من برای بازرگان احترام زیادی
قائلم.اگر او بخواهد با دولت تماس بگیرد و همکاری کند، من برای این کار
حاضرم.بازرگان مردی وفادار است و ما، در بسیاری مسائل میتوانیم به توافق
برسیم.برای مذاکره با او، هیچ شرطی قائل نخواهم شد [...] اگر قانون اساسی
بناست عوض شود، باید این امر به وسیله پارلمان باشد....» (10)زد و خورد مسلحانه روز
19 بهمن گروهی از همافران و درجه داران نیروی هوایی در تظاهرات و
راهپیمایی به طرفداری از انقلاب شرکت کردند.سپس به نشانه همبستگی با امام
خمینی به اقامتگاه ایشان رفتند و در برابر امام رژه رفتند.این خبر و تصویر
رژه در روزنامههای عصر آن روز انتشار یافت. (11) درگیری مسلحانه بین
مردم و نیروهای ارتش، از اواخر شب 20 بهمن از پادگان دوشان تپه شروع شد.در
جریان نمایش فیلم مراسم استقبال امام خمینی، هنرجویان نیروی هوایی نسبتبه
امام ابراز احساسات میکنند.افراد گارد شاهنشاهی مامور نیروی هوایی برای
ساکت کردن هنرجویان و دیگر پرسنل نیروی هوایی مداخله مینمایند و کار به زد
و خورد و تیر اندازی میکشد.با انتشار خبر شورش افراد پادگان نیروی هوایی،
مردم برای یاری آنها، به دوشانتپه روی میآورند و وارد پادگان
میشوند.اسلحه خانهها را باز میکنند و با استفاده از تفنگ و مسلسل به
ساختن سنگرهای خیابانی و نبرد با افراد گارد شاهنشاهی میپردازند. همزمان
با زد و خورد در دوشانتپه، مردم به چند کلانتری نیز حمله کردند و با خلع
سلاح افراد، نقاط دیگر حساس پایتخت نیز به تصرف مبارزان درآمد.شهربانی
محاصره شد.فرماندار نظامی به منظور مقابله با انقلابیون، ساعات عبور و مرور
را از ساعت 5/4 بعد از ظهر تا 5 صبح روز بعد اعلام کرد، ولی به فرمان امام
خمینی، مردم به اخطار فرماندار نظامی اعتنا نکردند و به خیابانها ریختند. برای توجیه آشفتگی ارتش و نگرانی فرماندهان یگانهای انتظامی، در روز 21 بهمن، بخشی از گفتههای ارتشبد قرهباغی را نقل میکنیم: «...پس
از صحبتبا سپهبد رحیمی، به نخست وزیر تلفن زده اظهار داشتم درباره
کلانتریها، سپهبد رحیمی اظهار میکند یکی دو کلانتری را بدون اطلاع و
اجازهوی تخلیه کردهاند و اضافه میکند، چون کلانتریها را آتش زده بودند،
پاسبانان چارهای جز تخلیه نداشتند [...] به سپهبد بدرهای تلفن زده، نتیجه
بررسی و اقداماتش را سئوال کردم.اظهار نمود «مشغول هستیم، دستور دادم
تعدادی ارابه جنگی آماده کنند تا برای کمک به سپهبد ریاحی به مرکز آموزش
هوایی دوشانتپه بفرستیم» [...] از سپهبد بدرهای سئوال نمودم چطور نیروی
زمینی نتوانستبا گردان قزوین ارتباط برقرار نماید؟ جواب داد: نخیر.گفتم
یعنی چه؟ اظهار کرد تیمسار نمیدانید وضع یگانهای نیروی زمینی چقدر خراب
است! گفتم: من که بعد از شورا دستور دادم، اگر لازم شد از افراد گارد
جاویدان استفاده کند.جواب داد: «سرلشکر نشاط، فرمانده گارد جاویدان موافقت
ندارد و اظهار میکند که گارد جاویدان ماموریت مخصوص دارد! گفتم: تیمسار!
سرپرستی گارد شاهنشاهی را هم شما به عهده دارید.خودتان دستور بدهید.مهمتر
از این ماموریت چیست که مسلسلسازی به دست مخالفین نیفتد؟ جواب داد:
«سرلشکر نشاط موافقت نمیکند، من چکار کنم!» و اضافه کرد: تیمسار: واقعا
نمیدانم چه بکنم و جواب کی را بدهم...» (12) در مورد آشفتگی و هرج و
مرجی که در ارتش و نیروهای انتظامی وجود داشت، حرفی نیست، نکته اینجاست که
قرهباغی سعی دارد مسئولیت فروپاشی ارتش را به گردن دیگران بیندازد و خود
را در نقش فرماندهی که وظیفهاش را تا آخرین لحظه انجام داده
استبشناساند.قرهباغی از مذاکرات پنهانی خود با مقامات سیاسی و مذهبی و
هدف از این تماسها، سخنی به میان نمیآورد و علت «عدم اجرای دستورات را،
همبستگی فرماندهان با کمیته امام» میداند و میگوید: «....به دفتر
گفتم سرلشکر نشاط را بگیرند تا با من صحبت کند، به سرلشکر نشاط، وضع نیروی
زمینی و جریان مسلسلسازی را گفته اضافه کردم که دستور بدهید 300 نفر سرباز
در اختیار سپهبد بدرهای بگذارند.جواب داد «تیمسار، خوب میدانید که گارد
جاویدان ماموریت مخصوصی دارد» گفتم: تیمسار نشاط، حالا وضعیتبحرانی
است.اظهار نمود: «به سپهبد بدرهای هم گفتم که بر خلاف اوامر اعلیحضرت
نمیتوانم کاری انجام بدهم.» در صورتی که بعدا معلوم شد علت عدم اجرای
دستورات اوامر اعلیحضرت نبوده، بلکه «اعلام همبستگی با کمیته امام» بوده
که در همان روز 22 بهمن انجام داده بود. (13) طی روز 21 بهمن، هفت
کلانتری در تهران اشغال شد و افراد آن خلع سلاح شدند.در زد و خورد
انقلابیون با نیروهای مسلح، در 22 بیمارستان تهران 175 تن کشته و 664 تن
مجروح و بستری گردیدند.در سراسر کشور تظاهراتی به طرفداری از انقلاب برپا
شد.در ورامین هنگام تصرف شهربانی، عدهای کشته و مجروح شدند.در شهرهای
اصفهان، مشهد، قم، کرمانشاه، همدان، ساوه، رشت، کرج، برخوردهای شدید بین
مردم و نیروهای ارتش روی داد و منجر به تلفات زیادی شد. صبح روز 22
بهمن، نبرد با شدت بیشتری ادامه یافت.در نزدیکی تهران پارس، مردم راه را بر
ستون زرهی بستند، چند ارابه جنگی را آتش زدند.سرلشکر ریاحی، فرمانده ستون
کشته شد.دستور بختیار، در مورد بمباران تاسیسات تسلیحات و مسلسلسازی که در
محاصره مردم قرار گرفته بود اجرا نشد.مقارن ظهر تعداد بیشتری از
کلانتریهای شهر سقوط کرد.شهربانی نیز اشغال شد و سپهبد رحیمی دستگیر
گردید.سپس نوبتبه اشغال پادگانهای نظامی رسید.ناگفته نماند که در حملات به
تاسیسات نظامی و غارت اسلحهخانهها، افراد وابسته به چریکهای آموزش دیده
وابسته به گروههای چریکی پیشگام بودند.اعلام بیطرفی ارتش تصمیم
درباره اعلام بیطرفی ارتش، امری غیر قابل اجتناب بود و عدم صدور این
اعلامیه، تاثیری در سرنوشت نیروهای مسلح نداشت.از صبح روز 21 بهمن، فروپاشی
ارتشی که سران و فرماندهان آن به تدریج روحیه خود را باخته بودند، شدت
گرفت.افسران جزء، درجه داران و افراد، طی شش ماه حکومت نظامی و زد و خورد
با مردم، و نیز تحت تاثیر تبلیغات، جنگ روانی، خسته و فرسوده شده بودند و
از ادامه برادرکشی بیزاری میجستند.حادثه پادگان لویزان و کشته و مجروح شدن
چند تن از افسران گارد شاهنشاهی، ضربه شدیدی به روحیه و توان ارتش و
نیروهای انتظامی وارد ساخت و سرانجام، فرار شاه، راه را برای تجزیه و
پراکندگی نیروهای مسلح، هموار ساخت. ژنرال هایزر، به رغم خوش بینی
نسبتبه ارتش ایران در برآورد توانایی و کارآیی رزمی آن و نیز، ضعف اساسی و
عمده سران ارتش و وابستگی آنها با یک فرد، یعنی شاه اشاره میکند و
میگوید: «...ضعف بزرگ آنها، در مقایسه با استانداردهای نظامی غرب،
عمدتا وابستگی به یک رهبر مرکزی قوی بود.من به این حقیقت پی برده بودم که
شاه افسران را از ردههای پایین، تا بالاترین ردهها، بدین منظور تربیت
کرده بود [...] ارتش ده روز پس از بازگشت [امام] خمینی و هفت روز پس از
رفتن من سقوط کرد.چرا؟ به گمانم جناح مخالف به ضعف نیروهای مسلح پی برده
بود....» (14) شمارش معکوس برای متلاشی شدن ارتش از روز 12 بهمن، هنگام
بازگشت امام خمینی به ایران، شتاب گرفت و روز 22 بهمن، انفجار رخ داد.در
این فاصله، هیچ نیرویی، تاب تحمل و مقاومت در برابر طوفان سهمگین انقلاب را
نداشت.تنها سادهلوحانی چون زبیگنیو برژینسکی در کاخ سفید، چشم امید به
معجزه از سوی ارتشایران آن هم به رهبری قرهباغی دوخته بودند! دکتر
بختیار به طور حتم میدانستبه ارتشی که در شرف متلاشی شدن است نمیتواند
تکیه کند و با استفاده از آن با تظاهرات و اعتصابها مقابله نماید.تجربه پنج
ماه گذشته در حکومتشریف امامی و ارتشبد ازهاری نشان داده بود که حتی با
حضور شاه به عنوان فرمانده کل قوا، استفاده از ارتش برای سرکوب انقلاب، جز
از طریق جاری شدن سیل خون، امکان نداشت. صبح روز 22 بهمن، بختیار، سپهبد
قرهباغی را به نخست وزیری احضار میکند تا درباره علل اجرا نکردن دستور
العمل او مبنی بر بمباران انبارهای اسلحه در کارخانه مسلسل سازی و انبارهای
اسلحه، با او مذاکره کند. (15) در همین اوان، قرهباغی فرماندهان و رؤسای
سازمانهای ارتشی را برای تشکیل یک شورای ستادی به ستاد بزرگ دعوت میکند.در
این جلسه اعلامیه بیطرفی ارتش صادر میشود: «...به سرلشکر جناب رئیس
دفتر ستاد بزرگ، ماموریت دادم فرماندهان و معاونین نیروها و رؤسای
سازمانهای ارتش و ادارات ستاد بزرگ ارتشتاران را تلفنی و فوری دعوت نماید
که هر چه زودتر به ستاد بزرگ بیایند. آقای بختیار تلفن زده اظهار نمود:
میخواستم که تیمسار ساعت 30/9 بیاید به نخست وزیری، ضمنا به سپهبد رحیمی
هم گفتهام بیاید تا ببینیم چه کار باید بکنیم. [...] گفتم: من فرماندهان و
رؤسا را خواستهام که به ستاد بیایند.تامل کنید تا ما آخرین ضعیتخصوصی و
اشکالات نیروها را در شورای فرماندهان بررسی کنیم، پس از روشن شدن، به نخست
وزیری خواهم آمد.اظهار کرد: بسیار خوب.» (16) بختیار درباره احضار قرهباغی به نخست وزیری میگوید: «....صبح
روز یکشنبه در ساعت هشتبه نخست وزیری رفتم.با همه گرفتاریها و مشغلهها،
تمام مدت با تعجب در فکر سکوت قرهباغی بودم.در ساعت نه و بیست دقیقه گفتم
به او تلفن کنند.به من گفتند در جلسهای بسیار مهم است ولیبلافاصله پس از
ختم آن، با هلیکوپتر میرسد [....] دقایق میگذشت و هر لحظه بیشتر به من
ثابت میشد که این جلسه باید حقیقتا فوق العاده مهم بوده باشد.درباره چه
میتوانستباشد؟ [...] در ساعتیازده، بالاخره تماس تلفنی با قرهباغی
برقرار شد.قرهباغی به من میگوید که ارتش بیطرفی خود را اعلام کرده
است.به او گفتم: حدس زده بودم! ....» در اینجا بختیار، به متزلزل شدن ارتش
اعتراف میکند و میگوید: «ارتش متزلزل شده بود، ارتش خیانت کرده
بود.این قرهباغی کذا، که شاه برای من به جا گذاشت و حسین فردوست (17) یکی
از نزدیکان اعلیحضرت، با استفاده از مختصر همدستی رئیس ساواک، بیست و پنج
امیر را در شورای عالی نیروهای مسلح، که موجودیت قانونی نداشت و فقط برای
نیازهای ظاهری ابداع شده بود، گرد هم آورد و این شورا قطعنامه [...] را
صادر کرد....» (18) ارتشبد قرهباغی چگونگی گردهمایی صبح روز 22 بهمن و تصمیم درباره اعلام بیطرفی ارتش را بدین شرح روایت کرده است: «....بتدریج
که فرماندهان نیروها به ستاد میرسیدند، برحسب معمول میآمدند به دفتر من،
ابتدا سپهبد مقدم آمد، سؤال کردم. طرحی که نخست وزیر دیشب در شورای امنیت
ملی دستور داد اجرا شد؟ گفت «نخیر» اظهار نمودم چطور؟ جواب داد برای اجرای
طرح خیلی دیر شده بود.مگر در آن آشوب دیشب شهر و وضع تخلیه کلانتریها مقدور
بود که بشود کسی را دستگیر کرد [...] سپهبد ربیعی آمد بهدفترم.وضعیت
نیروی هوایی را سؤال کردم، اظهار نمود «وضع نیروی هوایی بسیار خطرناک است،
برای ما کمک نرسید.در اطراف مرکز آموزش هوایی جمعیتخیلی زیادی جمع
شدهاند، تیراندازی هم به شدت ادامه دارد...» در این موقع تلفن زنگ زد.آقای
مهندس جفرودی بود که اظهار داشت «آقای نخست وزیر الآن تلفن کردند و قرار
شد آن جلسهای که قرار بود با حضور ایشان و آقای مهندس بازرگان و تیمسار
تشکیل شود، امروز ساعت چهار بعد از ظهر در منزل من تشکیل میشود.از او
خواستم به اطلاع تیمسار برسانم که آقایان ساعت چهار بعد از ظهر منتظر
تیمسار خواهند بود» گفتم نخست وزیر در این مورد با من صحبتی نکرده
است.اظهار کرد «خود آقای بختیار به تیمسار تلفن خواهند کرد» [....] چیزی
نگذشته بود که نخست وزیر تلفن زد و جلسه ساعت چهار بعد از ظهر منزل آقای
جفرودی را تایید نمود [...] سپس آقای بختیار اضافه کرد «سپهبد رحیمی
فرماندار نظامی را خواستم، میگویند در ستاد است.آیا آنجاست؟» جواب دادم در
دفتر من نیست، ولی به طوری که گفتم، فرماندهان را خواستهام، حتما در راه
است.اظهار کرد «اجازه بدهید بیاید نخست وزیری» گفتم: بلافاصله بعد از آنکه
سپهبد رحیمی وضعیت فرمانداری نظامی و شهربانی را در شورا تشریح کرد، او را
میفرستم به نخست وزیری، سؤال نمود «حتما لازم است در شورا شرکت کند؟»
اظهار کردم بلی.بر حسب معمول باید وضع یگانهای مامور به فرمانداری نظامی را
تشریح نماید.آقای بختیار اظهار نمود «میخواستم که سپهبد رحیمی فورا بیاید
اینجا» گفتم: بسیار خوب، به محض رسیدن به ستاد خواهم گفت که به نخست وزیری
بیاید.» به گفته قرهباغی، پس از آمدن سپهبد رحیمی او را به نخست وزیری
میفرستد.چند تن از سران ارتش مانند ارتشبد طوفانیان، سپهبد آذر برزین به
بهانههایی، در جلسه شورا حاضر نمیشوند.در ساعت 30/10 روز 22 بهمن شورای
عالی نیروهای مسلح، در تالار شورا، در مرکز ستاد کل، با حضور 27 تن
فرماندهان، معاونین و رؤسا و مسئولان سازمانهای ارتش، به شرح زیر تشکیل
میشود: 1.ارتشبد عباس قرهباغی: رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران 2.ارتشبد
جعفر شفقت: وزیر جنگ 3.ارتشبد حسین فردوست: رئیس دفتر ویژه اطلاعات 4.سپهبد
هوشنگ حاتم: جانشین ستاد بزرگ ارتشتاران 5.سپهبد ناصر مقدم: معاون نخست
وزیر و رئیس ساواک 6.سپهبد عبد العلی نجیمی نائینی: مشاور رئیس ستاد بزرگ
ارتشتاران 7.سپهبد احمد علی محققی: فرمانده ژاندارمری کشور 8.سپهبد عبد
العلی بدرهای: فرمانده نیروی زمینی 9.سپهبد امیر حسین ربیعی: فرمانده
نیروی هوایی 10.دریا سالار کمال حبیب اللهی: فرمانده نیروی دریایی 11.سپهبد
عبد المجید معصومی نائینی: معاون پارلمانی وزارت جنگ 12.سپهبد جعفر صانعی:
معاون لجستیکی نیروی زمینی 13.دریا سالار اسدالله محسن زاده: جانشین
فرمانده نیروی دریایی 14.سپهبد حسین جهانبانی: معاون پرسنلی نیروی زمینی
شاهنشاهی 15.سپهبد محمد کاظمی: معاون طرح و برنامه نیروی زمینی 16.سرلشکر
کبیر: دادستان ارتش 17.سپهبد خلیل بخشی آذر: رئیس اداره پنجم ستاد بزرگ
18.سپهبد علی محمد خواجه نوری: رئیس اداره سوم ستاد بزرگ 19.سرلشکر پرویز
امینی افشار: رئیس اداره دوم ستاد بزرگ 20.سپهبد امیر فرهنگ خلعتبری: معاون
عملیاتی نیروی زمینی 21.سرلشکر محمد فرزام: رئیس اداره هفتم ستاد بزرگ
22.سپهبد جلال پژمان: رئیس اداره چهارم ستاد بزرگ 23.سرلشکر منوچهر
خسروداد: فرمانده هواپیمایی نیروی زمینی 24.سپهبد ناصر فیروزمند: معاون
ستاد بزرگ 25.سپهبد موسی لاریجانی: رئیس اداره یکم ستاد بزرگ 26.سپهبد محمد
رحیمی آبکناری: رئیس آجودانی ستاد بزرگ 27.سپهبد رضا طباطبائی وکیلی: رئیس
اداره بازرسی مالی ارتش. ارتشبد قره باغی پس از اعلام رسمیت جلسه
میگوید: منظور از دعوت تیمساران، تشریح آخرین وضعیت نیروهای مربوط و توضیح
مشکلات به وسیله فرماندهان و بحث و بررسی درباره آنهاست.سپس خبر مربوط به
درگیریهای شب گذشته (21 بهمن) هنر جویان و همافران نیروی هوایی را در دوشان
تپه با افراد گارد شاهنشاهی، شکستن در اسلحه خانهها و غارت سلاحها را به
وسیله مردم، تخلیه تعدادی از کلانتریها، محاصره و تیراندازی به تاسیسات
مسلسل سازی و تسلیحات ارتش و دیگر رویدادها را به تفصیل توضیح میدهد. (19) آنگاه
سپهبد بدرهای فرمانده نیروی زمینی از کمبود نیروی ذخیره برای کمک به
فرمانداری نظامی و جلوگیری از ورود گردان پیاده لشگر قزوین و ممانعت از
حرکتستون تانک در حدود تهران پارس و نامطلوب بودن وضع نیروی زمینی، صحبت
میکند. سپهبد صانعی معاون نیروی زمینی، پس از تشریح امکانات نیروی
زمینی میگوید: «وظیفه خود دانستم به اطلاع تیمسار برسانم که روی نیروی
زمینی حساب نکنند.» سپهبد بدرهای گفته معاون خود را تایید میکند، فرمانده
نیروی هوایی نیز با شرح حوادث شب پیش دوشان تپه میگوید با محاصره مرکز
آموزش نیروی هوایی، قادر به انجام هیچ عملی نیست. آنگاه، سپهبد محققی
فرمانده ژاندارمری، سپهبد خواجه نوری رئیس اداره سوم ستاد، و سرلشکر پرویز
امینی افشار، رئیس رکن دوم ستاد خبر قطع ارتباط واحدها با ستاد و فرار
سربازان و محاصره مراکز و تاسیسات ارتش را گزارش میکنند. در این موقع
قرهباغی به اطاق دیگری میرود تا با نخست وزیر بختیار با تلفن صحبت کند و
به او وعده میدهد که پس از پایان جلسه، به نخست وزیری خواهد آمد.دنباله
گفتههای قرهباغی بدین شرح است: «...پس از مراجعتبه اطاق شورا، سپهبد حاتم، جانشین رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران چنین اظهار داشت: به
طوری که تیمساران ملاحظه میکنید، با توجه به آخرین وضعیتخصوصی یگانها،
که فرماندهان نیرو تشریح کردند، به عللی که همه میدانیم، ارتش در
موقعیتخاصی قرار گرفته است که نیروها، بنا به اظهار فرماندهانشان، قادر به
انجام عملی نمیباشند.از طرف دیگر اعلیحضرت تشریف بردهاند و بنا بر اظهار
نخست وزیر، مراجعت نمیکنند.ماههاست که امور کشور تعطیل است، آیت الله
خمینی خواهان جمهوری اسلامی است، تمام ملت ایران هم عملا در این مدت نشان
دادهاند که پشتیبان ایشان و خواستار جمهوری اسلامی هستند.آقای بختیار هم
با توجه به اظهاراتش در مجلسین، حتی اظهارات دیروز در مجلس سنا و همچنین
مصاحبههایش میخواهد جمهوری اعلان کند ولی طرفداری در بین مردم ندارد
[....] پیشنهاد من این است که در این مناقشه سیاسی هم ارتش خود را کنار
کشیده و مداخله ننماید.» قرهباغی میگوید: «اظهارات و پیشنهاد سپهبد
حاتم با توجه به اوضاع بحرانی آن روز کشور نیروهای مسلح شاهنشاهی و توضیحات
فرماندهان نیرو و رؤسا، درباره حوادث و وقایع نیروها و امکانات آنها مورد
استقبال و تایید فرماندهان و رؤسای سازمانهای نیروهای مسلح و ادارات که در
جلسه حضور داشتند قرار گرفت.» قرهباغی، برای توجیه تصمیم شورای افسران،
نخستبه دستور شاه در مورد پشتیبانی ارتش از دولتبختیار اشاره میکند.سپس
با استناد به گفته سپهبد حاتم مبنی بر اینکه «چون بختیار خواستار رژیم
جمهوری است ارتش وظیفه ندارد از دولتبختیار حمایت کند» میگوید: «...در
این موقع لازم دیدم اوامر اعلیحضرت را به تیمساران یاد آوری کنم، اظهار
کردم به طوری که چند روز قبل، که غالب تیمساران حضور داشتند بیان نمودم،
اعلیحضرت علاوه بر دستور جلوگیری از خونریزی که همیشه بر آن تاکید
مینمودند، در جلسهای با حضور نخست وزیر و فرماندهان نیروهای سه گانه،
پشتیبانی ارتش از دولت قانونی را امر فرمودهاند.علاوه بر این در یکی از
جلسات شرفیابی «حفظ و تمامیت و وحدت ارتش شاهنشاهی» را تاکید
فرمودند.سپهبد حاتم اظهار کرد «قطعا منظور اعلیحضرت در مورد پشتیبانی از
دولت تا موقعی بوده که نخست وزیر پشتیبان قانون اساسی باشد، نه خواهان
جمهوری.حالا که آقای بختیار مانند مخالفین میخواهد جمهوری اعلام کند،
بنابر این دیگر ارتش وظیفه ندارد از ایشان پشتیبانی کند [...] ما باید به
ملتبپیوندیم و اعلام همبستگی کنیم تا به این برادرکشی خاتمه داده شود.چون
دیگر شاه به مملکتبرنمیگردد و ما باید برای بقای ارتش و نگهداری آن تلاش
کنیم.» (20) در این موقع، سپهبد فیروزمند، سپهبد معصومی نائینی، سپهبد
خلعتبری، سپهبد حسین جهانبانی، ارتشبد حسین فردوست، ارتشبد شفقت، از
پیشنهاد سپهبدحاتم جانبداری میکنند، سرلشکر خسرو داد نیز طرفدار اعلام
همبستگی بود، اینان امیرانی بودند که تا چند روز پیش درباره کودتا، طرح
جلوگیری از ورود امام خمینی به ایران و فرود اجباری هواپیمای او بحث و
گفتگو میکردند. (21) «سناریو» به پایان خود نزدیک میشود.سخنان قرهباغی را دنبال میکنیم: «...به
سپهبد حاتم گفتم: تیمسار، صورتجلسه شورا را بنویسید، وی ضمن مشاوره با
تیمساران از جمله سپهبد فیروزمند و سپهبد رحیمی لاریجانی رئیس اداره یکم
ستاد، شروع به نوشتن صورتجلسه کرد.بعد از مدتی نامبرده صورتجلسه شورا را
قرائت نمود.پس از اظهار نظر اصلاحی چند نفر از تیمساران، سپهبد مقدم
پیشنهاد نمود کلمه «با تمام قدرت» در آخر جمله اضافه شود [...] بعد از
قرائت مجدد صورتجلسه و توافق نظر در متن اعلامیه ارتش به شرح زیر،
فرماندهان و رؤسای آن را تایید و امضا نمودند.» (22) متن اعلامیه که در ساعتیک و پانزده دقیقه روز 22 بهمن از رادیو پخش شد، بدین شرح است: 22/11/1357 اعلامیه
ارتش ارتش ایران وظیفه دفاع از استقلال و تمامیت کشور عزیر ایران را داشته
و تاکنون درآشوبهای داخلی سعی نموده استبا پشتیبانی از دولتهای قانونی،
این وظیفه را به نحو احسن انجام دهد.با توجه به تحولات اخیر کشور، شورای
عالی ارتش در ساعت 30/10 روز 22 بهمن 1357 تشکیل و به اتفاق تصمیم گرفته شد
که برای جلوگیری از هرج و مرج و خونریزی بیشتر، بیطرفی خود را در مناقشات
سیاسی فعلی اعلام و به یگانهای نظامی دستور داده شد که به پادگانهای خود
مراجعت نمایند.ارتش ایران همیشه پشتیبان ملتشریف و نجیب و میهن پرست ایران
بوده و خواهد بود و از خواستههای ملتشریف ایران با تمام قدرت پشتیبانی
مینماید. (23) قرهباغی اعلامیه بی طرفی ارتش را یک اقدام و نتیجهگیری
منطقی و مناسبترین راه حل برای اجرای دستورات شاه و حفظ تمامیت و وحدت
ارتش و جلوگیری از جنگهای داخلی میداند و میگوید: «...من، تصمیم شورای
عالی ارتش را یک نتیجه گیری منطقی از اوضاع و احوال آن روز کشور، و
امکانات نیروهای مسلح دانسته و مناسبترین راه حل برای ارتش تشخیص دادم،
زیرا این راه حل مشمول دستورات اعلیحضرت و منطبق با وضع عمومی کشور (که
آقای بختیار به وجود آورده بود) امکانات نیروهای مسلح، نظرات تمام
فرماندهان و رؤسا و خواسته پرسنل نیروهای مسلح بود که ضمن حفظ تمامیت و
وحدت نیروهای مسلح، از ادامه خونریریهای بیهوده، طرد ارتش از طرف ملت و
بروز جنگهای داخلی و برادر کشی جلوگیری و استقلال و تمامیتسرزمین کشور را
تامین مینمود.» (24) 1 به اعتقاد ما، صدور اعلامیه بیطرفی ارتش، تنها
راهی بود که در برابر سران ارتش وجود داشت، و صرفا بهانهای بود برای
پاسخگویی به اتهامات آنها در برابر دادگاههای انقلاب.از صبح روز 22 بهمن
1357 ارتش شاهنشاهی، نفسهای آخر را میکشید و در انتظار «تیر خلاص»
بود.صدور اعلامیه «بیطرفی» و یا «همبستگی» از سوی 27 تن امیرانی که تا
دیروز رجزخوانی میکردند و امروز به فکر فرار از مهلکه بودند، تاثیری در
سرنوشت ارتش نداشت. سران و فرماندهان عالیرتبه ارتش، از روزهای پیش
درصدد یافتن راهی برای نجاتخود بودند.قرهباغی از مدتی پیش با سران انقلاب
در تماس بود.سپهبد ربیعی فرمانده نیروی هوایی، روز 19 بهمن همبستگی خود را
اعلام کرده بود.سرلشکر نشاط، فرمانده گارد جاویدان، قدرتمندترین یگان زرهی
ارتش، همراه با سرلشکر بیگلری، معاون فرمانده گارد شاهنشاهی روز 21 بهمن
اعلام همبستگی کرده بودند، اینان در پیام خود که از رادیو، تلویزیون پخش شد
گفته بودند: «...نشاط میگوید، رفقا علیه ما، خبر دروغ منتشر
کردهاند.خواهش میکنم هیئت منصفهای بیاید وضع ما را ببیند.ما، روزی
ناممان گارد شاهنشاهی بود، فردا نام دیگری که ملتبه ما بدهد قبول میکنیم
[...] به خدا، چهل و هشتساعت پیش این پیشنهاد من بود که به
ملتبپیوندیم.به کلام الله، ما کسی را فرستادیم پیش تیمسار قرهباغی و
مهندس بازرگان و گفتیم باید وحدت ارتش حفظ شود [...] بیایید آمار بگیرید،
همه افراد در لویزان هستند.در آرامگاه همه تسلیم شدهاند، در نخست وزیری
تسلیم شدهاند.ما حتی در سلطنت آباد و سایر جاها گفتیم به مردم تیراندازی
نکنند.» (25) 1 سر لشکر نشاط، پس از دستگیری، در دفاعیات خود در دادگاه گفت: «...من کسی هستم که یک روز قبل از آنکه ارتش اعلام همبستگی کند، اعلام همبستگی کردم.» (26) 1 در
همان موقع که سران و فرماندهان ارتش در ستاد بزرگ سرگرم تهیه اعلان
بیطرفی بودند، انقلابیون حمله به تاسیسات و پایگاههای ارتش را آغاز کرده
بودند.ستونهای زرهی پراکنده شده بود، پادگانهای نیروی هوایی در دوشان تپه،
به اشغال در آمده بود.مردم، بیاعتنا به تهدید بمباران تاسیسات اسلحه سازی،
دیوارهای تسلیحات ارتش را با دیلم و کلنگ خراب کرده بودند، در پادگان عشرت
آباد، نظامیان شورش کرده بودند و یگانهای لشکر گارد در آن پادگان سقوط
کرده بودند.سلاحهای بیشماری به دست مهاجمین، مخصوص افراد وابسته به مجاهدین
خلق و فدائیان افتاد. فرماندهی لجستیکی نیروی زمینی در پادگان عباس
آباد، یگانهای هوانیروز در باغشاه، دانشکده افسری، دانشکده پلیس، پادگان
جی، پادگان قصر، و ستاد فرماندهنیروی دریایی، بدون کمترین مقاومتی، یکی پس
از دیگری سقوط کردند.سپهبد رحیمی، رئیس شهربانی دستگیر شد.چند تن از
امیران، از جمله سپهبد جعفریان، سرلشکر بیگلری کشته شده بودند.قرارگاه ستاد
بزرگ در محاصره قرار داشت.چند ساعتبعد، سپهبد بدرهای فرمانده نیروی
زمینی به قتل رسید و پادگان و قرارگاه لویزان اشغال شد. (27) 1 عصر روز 22 بهمن 1357 سازمانی به نام «ارتش شاهنشاهی» وجود نداشت.رژیم سلطنتی پهلوی، سقوط کرده بود....توافق بختیار برای کناره گیری تماس
و مذاکره با بختیار به منظور قانع ساختن او برای کناره گیری، در روزهای
بعد از بازگشت امام خمینی به ایران ادامه یافت. این مذاکرات، نخستبنابر
سابقه دوستی و همکاریهای گذشته که بین مهندس بازرگان و دکتر بختیار وجود
داشت، شروع شد. شورای انقلاب این مذاکرات و تماسها را تصویب کرده بود.سپهبد
ناصر مقدم نیز در ترتیب دادن ملاقاتها فعال بود.در همین اوان، گفتگوهایی
بین ارتشبد قرهباغی و مهندس بازرگان و دکتر ید الله سحابی، به منظور
جلوگیری از برخورد نیروهای مسلح و مردم جریان داشت. به گفته مهندس
بازرگان، بختیار میدانست که قادر به مقابله با انقلاب نیست.وی، همچنین این
نکته را درک کرده بود، که زمامداری او، دیری نخواهد پایید و قصد داشت
آبرومندانه کناره گیری کند.بختیار یک بار، ضمن مذاکره با مهندس بازرگان
گفته بود «نمیخواهم به هر قیمتی که هستبر سر کار بمانم.» موضع ارتشبد
قرهباغی نیز حفظ نیروهای مسلح بود، از برخورد نظامیان با مردم ناراحتبود و
میگفت «ارتش نگهبان و مدافع استقلال مملکت است و نباید مورد نفرت مردم
قرار گیرد...» (28) دکتر بختیار بعد از انتصاب مهندس بازرگان به نخست
وزیری دولت موقت، در مذاکراتش با دکتر ید الله سحابی، ارتشبد قرهباغی،
سپهبد مقدم و امیر انتظام، سعی داشت این طور وانمود کند که نمیتواند ارتش
را متوقف کند.قره باغی و مقدم نیز میخواستند بگویند، ارتش در اختیار
بختیار نخست وزیر است.با این حال، بختیار قانع شده بود در جلسه روز 20
بهمن، که شرح آن خواهد آمد، کناره گیری کند. «...قرار جلسه بعد، عصر روز
20 بهمن بود، ولی در آن روز جلسه را به روز یکشنبه 22 بهمن موکول کرد و یک
مرتبه ساعات حکومت نظامی را از ساعت 10 شب به 4 بعد از ظهر تقلیل داد
[....] صبح یکشنبه 22 بهمن به دفتر مهندسبازرگان تلفن کرد و گفت امروز
چهار بعد از ظهر (یعنی یکشنبه 22 بهمن، 4 بعد از ظهر) خواهد آمد و استعفا
خواهد داد، ولی تصمیم روز یکشنبه باعثشد که ارتش منهدم گردد.» (29) دکتر بختیار، در مورد یکی از دیدارهایش با مهندس بازرگان میگوید: «...دیدار
بازرگان به نظرم نافع آمد، چون هم به اندازه سنجابی، دمدمی مزاج نبود و هم
متدین بود و میتوانست کمکم کند.به علاوه سابقه آشنایی ما هم، با مبارزات
گذشته و خفقانی که مشترکا در زندانهای پادشاه چشیده بودیم عامل دیگری بود
که به این دیدار حکم میکرد. ملاقات ما، میبایستبه بیسروصداترین نحو،
برگزار میشد.از دکتر سیاسی رئیس اسبق دانشگاه تهران خواستم که ما را در
خانهاش بپذیرد و چون امروز او در فرانسه به سرمیبرد، میتوانم بدون وحشت
از اینکه صاعقه ژوپیتر اسلامی بر سر او نازل شود، نامش را ببرم و در ضمن از
این فرصتبرای اظهار تشکر از او استفاده کنم.ما، حدود یک ساعت و نیم به
بحث نشستیم....» (30)جلسه بعد از ظهر 22 بهمن ترتیب
گردهمایی بعد از ظهر روز 22 بهمن، برای بحث درباره استعفای دکتر بختیار،
در منزل مهندس جفرودی، از پیش فراهم شده بود.شرکت کنندگان در این جلسه
عبارت بودند از: مهندس مهدی بازرگان (نخست وزیر دولت موقت)، دکتر ید
الله سحابی (استاد سابق دانشگاه و وزیر مشاور)، دکتر علی اکبر سیاسی (رئیس
سابق دانشگاه تهران)، مهندس عبد الحسین خلیلی (رئیس سابق دانشکده فنی)،
مهندس جهانگیر حق شناس (وزیر راه کابینه دکتر مصدق)، مهندس عباس امیر
انتظام (معاون نخست وزیر در دولت موقت) و مهندس کاظم جفرودی (سناتور سابق) . در
این گردهمایی، مهندس جفرودی واسطه و رابط بود.بختیار استعفا میداد و برای
جلوگیری از برخورد افراد نیروهای مسلح با مردم و بازگشت آنها به
سربازخانهها، تصمیم گرفته میشد، ولی با اعلام همبستگی ارتش، و برخورد
شدید مردم با نیروهای انتظامی وارتش، بختیار در جلسه حضور نیافت و ارتباط
با او قطع شد.به بیان دیگر، عصر روز 22 بهمن انقلاب پیروز شده بود و برخلاف
انتظار و خواست دولتبازرگان و شورای انقلاب، با حمله گروههای مسلح به
پادگانهای نظامی، ارتش متلاشی گردید. ارتشبد قرهباغی، ماجرای گردهمایی بعد از ظهر 22 بهمن را بدین شرح نقل کرده است: «...در
حدود ساعت 5 بعد از ظهر بود که آقای مهندس جفرودی تلفن کرد و اظهار داشت:
آقایان منتظر تیمسار هستند.به سپهبد حاتم گفتم: من، بعد از خاتمه جلسه به
ستاد بزرگ خواهم آمد و با سپهبد مقدم از ستاد نیروی زمینی (لویزان) حرکت
کردیم. وقتی وارد محوطه خانه شدیم، آقای مهندس جفرودی در مقابل ساختمان
منتظر بود.وی اظهار نمود: «قبل از اینکه نزد آقایان برویم، اجازه بفرمایید
من چند کلمه مطلب خصوصی دارم و ما را به اطاق دیگری راهنمایی و اظهار کرد:
اگر قدری تلفن دیر شد، علتش این است که با آقای دکتر بختیار مشغول مذاکره
بودیم.ایشان استعفای خودش را نوشته و فرستاده، ولی هنوز در متن آن توافق
نشده است.دو نوع استعفا تهیه شده، یک متن را آقای بختیار نوشته، دیگری را
هم آقایان تنظیم کردهاند.متن را بردهاند نزد آقای بختیار، به هر صورت
مطمئن هستم که توافق حاصل میشود...» (31) آقای جفرودی اظهار نمود:
آقایان منتظر هستند، و من سپهبد مقدم را به سالن پذیرایی راهنمایی کردم.با
ورود به سالن، تعجبم بیشتر شد، زیرا من که بنا بر اظهار آقای جفرودی و خود
آقای بختیار فقط قرار ملاقات با آقای بختیار و بازرگان را داشتم، با عده
دیگری که هیچ گونه آشنایی با آنها نداشته و از حضورشان در آنجا بیاطلاع
بودم روبهرو شدم. (32) باری، آقای مهندس جفرودی حاضرین را معرفی کرد
[...] آقای بازرگان اظهار کرد: ارتش ایران و افسران ارتش مورد احترام همه
ملت ایران هستند.سپسسؤال نمود: ارتش از دولت موقت پشتیبانی میکند؟ جواب
دادم ارتش بیطرفی خود را اعلام کرده است [...] سپس اظهار کردم: در ستاد
نیروی زمینی که بودم گزارشات حاکی بود که از صبح امروز آشوبگران به
سربازخانهها و مؤسسات نظامی حمله مینمایند [...] برای جلوگیری از خونریزی
بیهوده، لازم است اعلامیهای صادر و مردم را از تجاوز به این اماکن، شدیدا
منع نمایید.آقایان بازرگان و سحابی، ضمن تایید اظهار نمودند: مطمئن باشید
همین الآن اقدام خواهیم کرد که هر چه زودتر چنین اعلامیه ای داده شود، تا
کسی به تاسیسات نظامی حمله ننماید [...] آقای بازرگان اظهار نمود: نیروهای
مسلح از لحاظ برقراری امنیت لازم استبه ما کمک کنند.گفتم شورای عالی ارتش
برای جلوگیری از ادامه خونریزی بیهوده و حفظ تمامیت وحدت نیروهای مسلح، به
منظور امکان حفظ امنیت داخلی و استقلال کشور، تصمیم به اعلام بیطرفی
گرفت... در این موقع، شخصی وارد شده، به گوش آقای جفرودی چیزی گفت،
ایشان از سالن خارج شد و در مراجعت کاغذی را با خود آورده و به آقایان
سیاسی و بازرگان نشان داد، و آهسته با هم صحبت میکردند.با اظهارات قبلی
آقای جفرودی، معلوم بود که استعفانامه آقای بختیار است....» (33) ادعای
ارتشبد قرهباغی در مورد آوردن استعفا نامه دکتر بختیار، در جلسه بعد از
ظهر روز 22 بهمن 1357 مردود است.آقایان دکتر سحابی، مهندس بازرگان و مهندس
حق شناس که در آن جلسه حضور داشتند، این ادعا را تکذیب کردند. (34) به طوری
که گفته شد، قرار بود بختیار، در ساعت چهار بعد از ظهر در جلسه منزل مهندس
جفرودی حاضر شود، ولی شتاب رویدادها، بخصوص پس از اعلام بیطرفی ارتش، به
حدی بود که امکان هر نوع فعالیتی را از بختیار سلب کرده بود و راهی جز
تسلیم، یا فرار از مهلکه نداشت. پس از قطع ارتباط با بختیار، افراد حاضر در
منزل مهندس جفرودی متفرق شدند. بختیار چگونگی ماجرای دوران آخر
زمامداریش را، پس از اطلاع از تصمیم شورای عالی فرماندهان به وسیله
قرهباغی، بدین شرح نقل کرده است: «....پس از آنکه گوشی را گذاشتم، آرام
ماندم ولی میدانستم همه چیز از دست رفته است [....] نیش تلخ تمام این
مسائل را حس میکردم و قسمتهایی از حوادث آن 37 روز گذشته از جلوی چشمم
میگذشت [...] در خیابان سر و صدا بلند بود. صدای محافظینی که آنها را دور
میکردند تا به نخست وزیری حمله نکنند میشنیدم، صدای اصابت [گلوله]
مسلسلها، به روی اتاقی که در آن نشسته بودم به گوش میرسید.کسی در دفتر مرا
زد.بیآنکه من جوابی داده باشم، دو نفر وارد شدند، یک افسر پلیس و یک افسر
ساواک. - آقای نخست وزیر، اوضاع آشفته است... - میدانم، هر وقت موقع رفتن بود میروم. دستگاه
دولتبا سرعت متلاشی میشد.تقریبا تمام وزرا، وزارتخانهها را ترک کرده
بودند.تصمیمها در خیابان گرفته میشد [....] خواستم که هلیکوپتری برای
بردن من به دانشکده افسری بیاید، چون هیچ راه دیگری برای خروج نداشتم. حوالی
ساعت دو و پانزده دقیقه بعد از ظهر، از نخست وزیری بیرون آمدم.منشی من، که
تا آخرین لحظه در محل خدمتش مانده بود، وقتی از پلهها پایین میرفتم
پرسید: - کی برمیگردید؟ - گفتم: نمیدانم، ولی برمیگردم.... در دانشکده افسری هم افسران با کمال احترام با من برخورد کردند [...] هلیکوپتر مرا به طرف مقصدی که معین کرده بودم برد.... .» (35)واکنش واشینگتن در برابر فرو پاشی ارتش پس
از بازگشت ژنرال هایزر به آمریکا، ژنرال فیلیپ گاست، رئیس هیئت مستشاری
نظامی آمریکا در ایران، با سران ارتش ارتباط داشت و اخبار و اطلاعات مربوط
به اوضاع ایران و نیروهای مسلح را، همه روزه با تلفن به وزارت دفاع
(پنتاگون) گزارش میکرد. گزارش هیئت مستشاری، پیرامون زد و خورد همافران و
افراد گارد شاهنشاهی در دوشان تپه بدین شرح بود: «در ساعت 30/8 بعد از
ظهر روز 9 فوریه (20 بهمن) تلویزیون ایران برنامه اختصاصی بازگشت [امام]
خمینی را پخش کرد.همافران پایگاه هوایی دوشان تپه با تماشای فیلم مزبور به
هیجان در آمدند و با ابراز احساسات نسبتبه [امام] خمینی، با افراد گارد
شاهنشاهی که در آن پادگان بودند، به زد و خورد پرداختند.نیروهای کمکی به
یاری افراد گارد فرستاده شد و زد و خورد با تیراندازی از داخل و خارج
پادگان شدت گرفت.در ساعت 3 صبح روز بعد، آرامش برقرار شد ولی چند ساعتبعد،
نبرد از سر گرفته شد.همان شب، همافران به انبارهای اسلحه در پادگان روی
آوردند و بیش از 2000 قبضه تفنگ و مسلسل به غنیمت گرفتند و بخشی از آن را
از دیوارها و نردهها، به عناصر مخالف رژیم دادند. فرمانداری نظامی،
عبور و مرور را از ساعت 30/4 بعد از ظهر 10 فوریه (21 بهمن) ممنوع اعلام
کرد ولی مردم به این اخطار اعتنا نکردند و زد و خورد ادامه یافت.ژنرال گاست
در یکی از دفاتر ستاد فرماندهی کل گرفتار شد و نتوانستبه سفارت باز گردد.
تظاهرات، توام با تیراندازی پراکنده، در سراسر شهر ادامه دارد....» (36)
زبیگنیو برژینسکی، پس از دریافت گزارش رویدادهای مزبور، از اعضای کمیته
هماهنگی دعوت کرد که در ساعت 30/8 روز 11 فوریه (22 بهمن) در جلسه اضطراری
کمیته حضور بهم رسانند. رئیس شورای امنیت ملی کاخ سفید چگونگی مذاکرات
اجلاس کمیته مزبور را بدین شرح نقل کرده است: «...اوضاع در ایران،
وخامتبار شده بود.ما در مقابل سقوط حتمی رژیم بختیار قرار گرفته
بودیم.وارن کریستوفر، دیوید نیوسام، از وزارت امور خارجه، چارلز دونکن و
ژنرال دیوید جونز، از وزارت دفاع و ستاد مشترک، ستان تورنر (37) و فرانک
کارلوچی (38) از «سیا» گری سیک و سرهنگ بیل اودوم (39) معاونان من و دیگر
مقامات سازمانهای اطلاعاتی در جلسه کمیته حضور داشتند. ما، درباره سه
موضوع بحث و تبادل نظر کردیم، نخست از ارتش بخواهیم به مذاکره برای حصول
سازش با بازرگان، که از سوی [امام] خمینی به جای بختیار انتخاب شده است،
ادامه دهد.دوم، به سران ارتش ایران توصیه کنیم برای حفظ وحدت و قدرت خود،
در سربازخانهها مستقر شوند.سوم، با فرض اینکه ارتش ایران توانایی انجام
عملیات دارد و خواستار چنین عملیاتی ستسران آن را تشویق کنیم که برای
تامین نظم و امنیت، مستقیما وارد عمل شوند. پیش از بحث درباره هر یک از
سه شق بالا، من موضوع تخلیه آمریکاییها را از ایران مطرح کردم.مهمترین
مسئله تامین لجستیک یک گروه تفنگدار دریایی و شش فروند هلیکوپتر و تمرکز
آنها در پایگاههای ترکیه بود.این تفنگداران به منظور تقویت افراد دسته
مامور حفاظتسفارت تهران در نظر گرفته شد و هلیکوپترها، برای تخلیه
آمریکاییها در وضع اضطراری مورد استفاده قرار میگرفت.افزون بر این، من
توصیه کردم، لشکر 82 هوابرد، در حالت آماده باش قرار گیرد. در ابتدای
جلسه، پرزیدنت کارتر، و سایروس ونس از کمپ دیوید، با تلفنتماس گرفتند.من و
دونکن، رویدادهای صبح را برای آنها توضیح دادیم.در همان موقع کنسول ما از
تبریز خبر داد که کنسولگری، مورد حمله و غارت مردم قرار گرفته و چند تن
ژنرال ایرانی اعدام شدهاند.دونکن درباره طرح اضطراری تخلیه آمریکاییها از
تهران با رئیس جمهوری صحبت کرد من نیز خلاصه مذاکراتمان را به پرزیدنت
گزارش کردم. با احتمال بدتر شدن اوضاع و تصویب رئیس جمهوری، تصمیم
گرفتیم لشکر 82 هوابرد، به حال آماده باش در آید.سپس تعداد آمریکاییها و
محل اقامت آنها در ایران و نیز پیشنهاد سولیوان در مورد تخلیه آنها، مورد
مذاکره قرار گرفت.کریستوفر گفت: سفیرمان تخلیه آمریکاییها را توصیه نمیکند
و معتقد استبرای تامین امنیت آنها، باید با دولت جانشین بختیار به توافق
رسید. کمیته پیشنهاد سولیوان را تایید کرد.ضمنا قرار شد آمریکاییها از
منازل خود خارج نشوند و سفارت به تماس با همه گروهها در ایران برای تامین
امنیت اتباع ایالات متحده، ادامه دهد. گزارشات رسیده حاکی از این بود که
ارتش ایران در جریان اوضاع و شرایط موجود، تصمیم به مداخهل ندارد.همچنین
سران ارتش متمایل به حمایت از بختیار نیستند.آیا این بدان معنی است که قصد
دارند از خمینی پشتیبانی کنند؟ کریستوفر (معاون وزارت خارجه) پیشنهاد کرد
از ارتش بخواهیم وحدت خود را حفظ کند و از هر دولتی که بر سر کار است،
پشتیبانی نماید.وی پرسید آیا راه دیگری وجود دارد؟ من گفتم اگر دولت جدید
هوشمندانه عمل نماید، ارتش را یکباره تصفیه نمیکند و پس از مدتی اقدام به
این کار خواهد نمود، نخستبدرهای و ربیعی را از سر راه برمیدارد و سپس به
دیگران میپردازد [...] من نگران متلاشی شدن ارتش بودم.سپس گفتم اگر ارتش
ایران قابلیت و توانایی خود را حفظ کرده باشد و نیز متمایل به تحت کنترل در
آوردن اوضاع باشد، ما باید به عنوان یک قدرت بزرگ، خود را آماده پشتیبانی
از آن کنیم.فرانک کارلوچی، معاون تورنر، گفت که ارتش با دریافت تضمینهایی
به خمینی خواهد پیوست، این تضمینها شامل حفظ سازمانهای اطلاعات برای تامین
امنیت ملی و غیره، زیر نظارت وزیر جنگ خواهد بود. در ساعت 40/9 خبر رسید
که فرماندار نظامی دستگیر و در قرارگاه خمینی بازداشتشده است [...] من در
این اندیشه بودم که سرانجام اوضاع به کجا خواهد انجامید و خاطرنشان کردم
که ارتش نمیتواند در صحنه سیاسی عمل کند و بهتر آن است که برای تامین نظم و
قانون، مستقیما وارد عمل شود.همچنین در این اندیشه بودم که از ژنرال گاست و
ژنرال هایزر بپرسم آیا انتخاب طرح «ث» (40) دراوضاع و شرایط موجود، انجام
شدنی است؟ توصیه قبلی ما این بود که خواست دولت ایران را در اعمال قدرت
برای حفظ بختیار و نیز حمایت از ایران طرفدار غرب را، پشتیباین
کنیم.کریستوفر گفت ارتش ایران انسجام لازم را برای ایستادگی ندارد.من
خاطرنشان ساختم که اگر ارتش به خمینی ملحق شود، تغییرات اساسی به عمل خواهد
آمد و افزودم که باید هنوز هم در آخرین ساعات، طرح «ث» را با وجود خطر
بزرگ آن مورد بررسی قرار دهیم، زیرا موفقیت آن، موضع ایالات متحده را در
منطقه تقویتخواهد کرد.ژنرال جونز (رئیس ستاد مشترک) نسبتبه موفقیت طرح
«ث» خوشبین نبود.دونکان گفت گمان نمیکند، طرح مزبور قابل اجرا باشد [...]
من بر این باور بودم که اگر ارتش انضباط خود را حفظ کرده باشد، قادر به
اجرای عملیات خواهد بود.سپس پیشنهاد کردم به ژنرال گاست و سولیوان تلفن
کنیم تا از نظریات و ارزیابی آنها از اوضاع ایران آگاه شویم. در ساعت
10/10 خبر رسید که رادیو و تلویزیون ایران اشغال شده و تانکها از خیابانها
رفتهاند.دقیقهای بعد، مقامات رسمی خبر دادند که ارتباط آنها با اعضای
هیئت مستشاری نظامی قطع شده و دسترسی به ژنرال گاست ناممکن است.به کمپ
دیوید تلفن کردم تا آخرین خبرها را به اطلاع رئیس جمهوری و ونس، وزیر امور
خارجه برسانم.خبر دادند که هر دو به کلیسا رفتهاند.... به جلسه کمیته
بازگشتم و گفتم در جریان گفتگو با سولیوان و هایزر، از آنها پرسیده شود آیا
در میان دیگر راه حلها، هنوز طرح نظامی «ث» قابل اجراست؟ همچنین از آنها سئوال شود در مورد انتقال تجهیزات و وسایل حساس به بندرعباس و نیز لزوم بازگشت هایزر به ایران چه نظری دارند.... در
ساعت 37/10 پرزیدنت تلفن کرد، من او را از آخرین رویدادهای ایران آگاه
کردم و در ضمن به او گفتم «اگر نظامیان با ولتبازرگان سازش کنند، ارتش
متلاشی خواهد شد» و افزودم «ارتش هنوز هم نسبتا منسجم و فعال است» رئیس
جمهوری فتباید اعزام تفنگداران بیشتری را به جزایر آزور مورد بررسی قرار
دهیم، همچنین برای حفظ و حراست آمریکاییهای مقیم تهران، با دولتبازرگان
وارد مذاکره شویم.در همین اوان، چارلز دونکن با ژنرال هایزر تماس تلفنی
برقرار کرد.هایزر گفت که اجرای طرح «ث» بدون تعهدات وسیع دولت آمریکا قابل
اجرا نیست.همچنین سران ارتش ایران نیازمند به تشویق و دلگرمی زیادی هستند
[...] نیوسام پیشنهاد کرد با بازرگان به طور مستقیم وارد مذاکره شویم و به
او اطلاعدهیم که آمریکا خواهان ایران باثبات در حال صلح و آرامش است.من در
پاسخ گفتم که در صورت تماس و مذاکره با بازرگان باید خاطرنشان سازیم که ما
در ارتش نفوذ داریم، و استفاده ایران از نفوذ ما، منوط به چگونگی تضمین
دولت ایران در همکاری با ما خواهد بود....» (41) شرح مذاکرات کمیته
مخصوص هماهنگی در کاخ سفید، در حالی که دولتبختیار ساعات آخر عمر خود را
طی میکرد و ارتش ایران متلاشی شده بود، به منظور توجیه این نکته است که
واشینگتن و سران دولت آمریکا، تا چه حد در شناسایی ایران، و نیز در ارزیابی
قدرت و توان ارتش، و تحلیل اوضاع حتی در روزهای آخر حکومتبختیار ضعیف و
ناتوان بودهاند.این بیخبری تا بدان پایه بود که پس از اعلام همبستگی ارتش
و فروپاشی نیروهای مسلح، طراحان بلند پایه سیاست آمریکا، همچنان در فکر
استفاده از ارتش ایران به عنوان یک اهرم قدرتمند بودهاند و درباره اجرای
طرح کودتا، بحث و مذاکره میکردند! زبیگنیو برژینسکی، رئیس شورای امنیت
ملی، در ساده اندیشی، سرآمد آن دسته از کسانی است که برای اجرای طرح کودتا،
چشم امید به ارتش ایران داشتند.برژینسکی، که تحت تاثیر نظریات اردشیر
زاهدی، سفیر ایران در آمریکا بود، چاره کار را تنها در اعمال سیاستسرکوب و
مداخله ارتش میدانست.برژینسکی، بعدها نیز از اینکه نتوانست نظریه خود را
در مورد اجرای کودتای نظامی، به دولت آمریکا بقبولاند، ابراز تاسف
میکند.وی در یادداشتهای روزانه خود در تاریخ 20 فوریه 1979 (11 اسفند
1357) مینویسد: «...داستان غم انگیزی از هرج و مرج و ابهام، افسردگی
شدید از شنیدن خبر رویدادها، و در نهایت تاثر و تاسف از اینکه نتوانستم
لزوما، موافقت دولت آمریکا را در اجرای کودتا در ایران کسب کنم، سخت
ناراحتم کرده بود.» (42)پی نوشت: 1.اعلام
همبستگی افرادی چون شهرستانی و سپهبد کمال، جنبه اغفال و فریب
داشت.شهرستانی شهردار تهران، از مداحان شاه بود، کمال نیز، از همکاران
کودتاچیان 28 مرداد بود و سالها ریاست رکن دوم ستاد ارتش را بعد از کودتا،
به عهده داشت.افراد دیگری بودند که در دو دهه و نیم قبل از انقلاب، با
اعلام طرفداری از جنبش مردمی، خود را در صف ملت جای زدهاند و در حساسترین
دوره مبارزه از پشتبر پیکر ملت ما، خنجر فرو کردند.تعداد این فرصت طلبان
فراوان است و نمونه مشخص آن مظفر بقائی، محسن پزشکپور، احمد بنی احمد
هستند.اولی از پیشتازان نهضت ملی بود و در گرماگرم پیکار، به خدمت دشمن
درآمد، دومی، پس از کودتای 28 مرداد، با انتشار روزنامه خاک و خون از شاه و
انقلاب سفید دفاع کرد، سومی (بنی احمد) کودتای 28 مرداد را، رستاخیز ملت
نامید و کتابی زیر عنوان «پنج روز رستاخیز ملت» منتشر کرد.پزشکپور و بنی
احمد از نمایندگان دوره 24 مجلس شورای ملی بودند.اینان، همراه مظفر بقائی،
در اوج پیروزی انقلاب، تظاهرات فریبندهای به عمل آوردند که مورد توجه هیچ
یک از جناحهای ملی و مذهبی قرار نگرفت. 2.روزنامه اطلاعات، 21 فروردین 1358. 3.رئیس دادگاه انقلاب، حجت الاسلام خلخالی بود. 4.درباره گردهمآئی بعد از ظهر 22 بهمن توضیح داده خواهد شد. 5.روزنامه اطلاعات، 21 و 23 فروردین 1358. 6.Huyser;op.cit.,p.131. 7.روزنامه اطلاعات، 23 فروردین 1358، مجله فرانسوی اکسپرس، 15 دسامبر 1979. 8.آخرین تلاشها، در آخرین روزها، صفحات 185- 181. 9.کیهان هوائی، 18 بهمن 1357. 10.اطلاعات، 19 بهمن 1357. 11.اطلاعات، 21 بهمن 1357. 12.اعترافات ژنرال، صفحات 338- 337. 13.همان، صفحه 339. 14.Huyser;Ibid.,pp.288 -289. 15.حمله
به کارخانجات اسلحهسازی در سلطنتآباد (انتهای خیابان پاسداران) از جمله
هدفهای انقلابیون بود.بختیار برای جلوگیری از دستیابی مردم به سلاحهای
فراوانی که در آن محل وجود داشت، دستور بمباران کارخانجات را صادر کرده
بود. 16.اعترافات ژنرال، صفحه 346. 17.در کتابی که در سال 1370 به
نام: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست انتشار یافت و باید با احتیاط زیاد،
مندرجات آن را باور کرد، فردوست مدعی است که افسران حاضر در جلسه شورا را
وادار کرد به بیطرفی ارتش رای بدهند.وی میگوید: «....خطاب به حاضرین گفتم
قانون وظیفه ارتش را مشخص کرده و آن عبارت است از حفاظت مرز و بوم ایران
در مقابل ارتش متجاوز بیگانه و در وظیفه ارتش نوشته نشده که از نخست وزیر
هم پشتیبانی کند، لذا تیمسارانی که موافقند دستخود را بلند کنند.همه بلند
کردند و ربیعی هنگامی [دستخود را] بلند کرد که او را نگاه کردم! [...] من
امضا کردم و به ترتیب به امضای سایرین رسید.در این موقع قرهباغی دوبار به
اتاق مجاور رفت و به بختیار تلفن کرد.بار اول با عجله مراجعت کرد و گفت:
«اگر این صورت جلسه امضا شود خواهد رفت» (خاطرات ارتشبد حسین فردوست،
صفحات 626- 625) . 18.یکرنگی، صفحات 230- 229. 19.اعترافات ژنرال، صفحات 347- 345. 20.همان کتاب، صفحه 360- 358. 21.سپهبد
احمد علی محققی، رئیس ژاندارمری کل کشور که از امضاء کنندگان اعلامیه
بیطرفی ارتش در روز 22 بهمن بوده در جلسه شورای فرماندهان در ستاد بزرگ،
مورخ 9 بهمن 1357 چنین گفته است: «...این رئیس دولت، اگر میخواهد
حکومتبکند [یک] شب، چه فاسدین گذشته، چه مفسدین فعلی را، همه را مامورین
بگیرند زندان کنند، آویزان کنند.تند و انقلابی جلو برویم، هیچ کس هم هیچ
کاری نمیتواند بکند، همه بر میگردند به طرف ما، اگر این طور شل شلی برویم
جلو، این که رفت، اصلا دیگر هیچ کس نمیآید و جرئت اینکه نخستوزیر شود
ندارد [...] الآن 200 نفر آخوند که در دانشگاه تحصن کردهاند، و خوب حالا
فرودگاه را باز کردیم.آقا تشریف میآوردند.باز کنیم، تشریف بیاورند، توی
هوا، آقا را بگیرند.آقا را، زندانش کنند با همه نفراتش. مگر افغانستان که
کرد چطور شد؟ ....» (نگاه کنید به: مثل برف آب خواهیم شد.مذاکرات شورای
فرماندهان ارتش، از انتشارات: نشرنی، 1365، صفحه 220) . 22.ارتشبد شفقت
وزیر جنگ، اندکی پس از امضای اعلامیه، به سپهبد فیروزمند معاون ستاد بزرگ
مراجعه کرد و گفت: «من با بیطرفی ارتش موافقم، ولی چون وزیر هستم نباید در
این تصمیم گیری شرکت میکردم» سپس امضای خود را خط کشید. 23.تصویر اعلامیه بیطرفی ارتش پیوست است. 24.اعترافات ژنرال، صفحات 364- 363. 25.روزنامه اطلاعات، دوشنبه 23 بهمن 1357. 26.روزنامه اطلاعات، 22 فروردین 1358. 27.روزنامه اطلاعات، 22 بهمن 1357. 28.مصاحبه مؤلف با مهندس مهدی بازرگان، تهران، 22 مرداد 1370. 29.روزنامه اطلاعات، 18 بهمن 1358، نامه امیر انتظام. 30.یکرنگی، صفحات 218- 217. 31.آقایان
دکتر سحابی و مهندس بازرگان در مصاحبه با مؤلف در تاریخ 7 و 18 شهریور
1370، موضوع استعفانامه بختیار را، به شرحی که ارتشبد قرهباغی نقل کرده،
تایید نکردند. 32.این قسمت از گفته ارتشبد قرهباغی، در مورد آشنا نبودن
او، با افرادی چون دکتر سحابی و دکتر سیاسی حقیقت ندارد، زیرا قرهباغی
سالها پیش رئیس دادگاهی بود که دکتر سحابی، مهندس بازرگان و دوستان ایشان
را محاکمه و محکوم کرد.وی همچنین در دوران حکومت ازهاری و سپس بختیار،
بارها با دکتر سحابی مذاکره و گفتگوی تلفنی داشته است (مصاحبه مؤلف با دکتر
سحابی، 7 شهریور 1370، تهران) . 33.اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قرهباغی، صفحات 374- 372. 34.مصاحبه مؤلف با مهندس حقشناس، مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی، مورخ 6 و 7 شهریور 1370، تهران. 35.یکرنگی، صفحات 232- 229. بختیار
پس از ترک نخستوزیری، مدتی مخفی بود.سپس، خود را به فرانسه رساند.دوبار
به جان او سوء قصد شد.در اولی جان بدر برد ولی در سوء قصد دومی (18 مرداد
1370) در خانهاش همراه با یکی از دستیاران خود به نام سروش کتیبهای، به
قتل رسید. 36.sick;All Fall Down,p.155. قرارگاه هیئت مستشاری نظامی
آمریکا در تهران، در طبقه زیرزمین ساختمان ستاد کل ارتش ایران (محل فعلی)
بود.روز 22 بهمن، پس از اعلام بیطرفی ارتش، شماری از افسران ارکان ستاد کل
و همچنین ژنرال گاست، رئیس هیئت مستشاری و چند تن افسر آمریکائی در ستاد
حضور داشتند.از عصر آن روز، انقلابیون بتدریج راههای ورود به ساختمان ستاد
را در اختیار گرفتند و با محاصره قرارگاه ستاد کل، راه خروج افسران ایرانی
و آمریکائی را که در داخل ساختمان بودند بستند. مقارن نیمهشب، افسران
محاصره شده، با تلفن، با قرارگاه نخست وزیر موقت، تماس گرفتند و خبر دادند
که ساعتهاستبدون غذا، آب و استراحت، در محاصرهاند و درخواستیاری
کردند.حدود ساعت 2 صبح روز 23 بهمن، سرهنگ نصراله توکلی، که عهدهدار امور
نظامی و ستادی دولت موقتبود، همراه با دکتر ابراهیم یزدی و تعدادی افراد
مسلح، به محل ستاد کل رفتند و افسران ایرانی و آمریکائی را، از اطاقهای در
بسته خارج کرده و با اتومبیل به منازلشان فرستادند. 37.Stan Turner 38.Frankcarluoci 39.billodon. 40.منظور طرح کودتاست. 41.power and principle,pp.391 -393. 42.power and principle,pp.393. منبع: تاریخ سیاسی بیست و پنجساله ایران، ج 2
یکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۲ ساعت 22:27 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

یکی از روش های ارتباطی با کودکان حرف زدن است. اگر بتوانید روش های صحیح
حرف زدن خود با کودکان را یاد بگیرید، به طور غیرمستقیم درست حرف زدن را به
او نیز می آموزید..
متن کامل در ادامه مطلب..
:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط:
كودك
:: برچسبها:
حرف زدن,
والدین,
کودکان
یکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۲ ساعت 20:21 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
یکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۲ ساعت 16:51 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
یکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۲ ساعت 14:48 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

همهگیر شدن اینترنت و قابل دسترس بودن آن در خانهها، موجب شد مهمانان
جدیدی به این دنیا وارد شوند که بیش از پیش جهان واقعی را به رقیب مجازیاش
پیوند دهند. این مهمانان جدید و قدرتمند «خانمهای خانهدار» هستند. .
متن کامل در ادامه مطلب..
:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط:
سبک زندگی
:: برچسبها:
فیس بوک,
دنیای مجازی,
اینترنت
یکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۲ ساعت 11:13 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

هر طرف می رویم می رسیم به جدیدترین تکنولوژی ها؛ آی پد، تبلت و ... که از
آنها استفاده می کنیم.تا قبل از این درباره خطرات موبایل ها هشدارهایی
داده شده بود اما آیا آی پدها و تبلت ها، که شاید به نوعی گوشی بزرگتری
هستند این خطرات را چند برابر نمی کنند؟
متن کامل در ادامه مطلب..
:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط:
پزشکی و سلامت
:: برچسبها:
تبلت,
امواج مضر,
آی پد
شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۲ ساعت 23:33 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
 ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﮎ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﯾﺎﻟﻮﮒِ مادر ﻫﺎ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ:
ﺑﯿﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺍﯾـــﻦ ﭼـــﯿـــﻪ؟!!!
ﺁﺩﻡ ﺳﮑﺘﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﺑﺨﺪﺍ
…
گشت ارشاد: شما با ایشون چه نسبتی دارین؟؟؟
دختر: برام شارژ میخره
…
نمیگم سلامتی…
میگم گور بابای دوست و رفیقی که وقتی سودی براش نداری خبری ازش نیس!
…
متن کامل در ادامه مطلب..
:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط:
پيامك
:: برچسبها:
اس ام اس خنده دار 21 دی 1392 اس ام اس طنز اس ام اس
شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۲ ساعت 22:33 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

فوبیا انواع بسیاری دارد و شاید صدها نوع ترس شدید تاکنون کشف و اعلام شده
باشد. اما کارشناسان فوبیا را که نوعی اختلال اضطرابی است به طور کلی به سه
دسته تقسیم می کنند: آگورافوبیا، فوبیا اجتماعی و فوبیاهای خاص..
متن کامل در ادامه مطلب..
:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط:
پزشکی و سلامت
:: برچسبها:
فوبیا,
ترس
شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۲ ساعت 20:43 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

هیچکس از آدم های افاده ای خوشش نمی آید. همه دوست دارند اطرافیانش خاکی و
دوست داشتنی و خالی از غرورهای کاذب و افاده و تکبر باشند. دوستی با آدم
های افاده ای بسیار دشوار است. نمی توانید با آنها راحت باشید. .
متن کامل در ادامه مطلب..
:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط:
تست و مطالب روانشناسی
:: برچسبها:
افاده,
غرور
شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۲ ساعت 19:23 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

حافظ معمایی است. او چه در روزگاران قدیم و چه در زمانه ای که مدرنیته تمام
سنت ها را به چالش می کشد. همچنان در ناخودآگاه ذهن و زبان ما حضور پررنگ
دارد. شعرش را که می شنویم، به نظرمان آشنا می آید و با اینحال بیشترمان
وقت خواندنش به تته پته می افتیم..
متن کامل در ادامه مطلب..
:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط:
سبک زندگی
:: برچسبها:
حافظ خوانی,
آموزش
شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۲ ساعت 14:45 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

برای این شماره ستی انتخاب کردهایم که با پوشیدن آن خیلی راحت قد بلند به
نظر خواهید رسید.از آن جایی که رنگهای شادی هم دارد این شادابی را در
صورتتان منعکس خواهد کرد و به چهرهتان انرژی و سرزندگی خواهد داد..
متن کامل در ادامه مطلب..
:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط:
مد و لباس
:: برچسبها:
بلند قد شدن,
مد و پوشاک,
ست لباس
شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۲ ساعت 12:21 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

این مطلب برای زن هایی نوشته شده است که همه تلاش خود را می کنید تا رابطه
خود را همیشه شاد و در جریان نگه دارند. برای این منظور نیز همه افکار و
انرژی خود راصرف می کنند. اما این باعث می شود تا به تنهایی همه مشکلات
زندگی را به دوش بکشند..
متن کامل در ادامه مطلب..
:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط:
موفقیت،
زنان
:: برچسبها:
موفقیت در زندگی,
زنان
جمعه ۲۰ دی ۱۳۹۲ ساعت 22:11 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
ارتباط شما و همسرتان در چاردیواری خانه به ارتباط خانواده شما با
دیگران بستگی دارد. هر کدام از شما فرزند یک خانواده هستید و زمانی که با
هم ازدواج میکنید با شریک زندگیتان وارد خانواده جدیدی خواهید شد. ضمن
این که به نوعی همسرتان وارد خانواده پدریتان میشود و شما نیز همین طور.
پس علاوه بر این که باید حواستان به ارتباط فیمابین باشد، باید مراقب
«استراتژیهای برونمرزی» هم باشید..
متن کامل در ادامه مطلب..
:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط:
سبک زندگی،
زنان
:: برچسبها:
سیاست خارحی در زندگی مشترک عروس و مادر شوهر,
زندگی مشترک عروس و مادر شوهر
جمعه ۲۰ دی ۱۳۹۲ ساعت 14:16 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

بسیاری از زنان جوامع مختلف، در مورد رابطه خود با مردان باورهای اشتباهی
دارند که در انتها به تنهایی، غمگینی و جدا شدن از مرد دلخواهشان منجر می
شوند. برخی از این باورها بسیار خطرناک هستند و باید هر چه سریع تر آنها را
از ذهن و روش زندگی خود حذف کرد..
متن کامل در ادامه مطلب..
:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط:
تست و مطالب روانشناسی،
زنان،
مردان
:: برچسبها:
رابطه,
زن و مرد
جمعه ۲۰ دی ۱۳۹۲ ساعت 14:13 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
بگذار خودم باشم، با آسمانی که دوست دارم و پرندگانی که قفسنشینیشان پیرم کرده است. بگذار
خودم باشم، با پیراهنی از پاییز که راهراه میگردد و به بنبست میرسد.
بگذار خودم باشم با چشمانی که در چلههای زمستان ظهرا ظهر تابستان را رصد
میکند و میدود به دنبال ستارگانی که فقط سر شب سقوط میکنند.
بگذار
سر بر شانههای صخرهای کوهستان بگذارم و برای کبکهایی که تازه سر از برف
درآوردهاند، دامی که نه، دانهای باشم تا دهان باکره جوجههایشان خالی
نماند.
بگذار
فریاد فرهادوارم بیستون بیستون شیرین بپراکند و لیلانههای کردیام، جنون
لیلایی صحراها را بریزد در دامن بادهایی که نیامده، میروند تا پاییندست.
بادهایی
که زوزه میکشند در سرشاخههای پاییزی چنارهای خیابان ولیعصر، بادهایی که
زیپ کاپشنم را تا زیر گلویم بالا میآورند و آنقدر تند میوزند در زیر
پیراهنم که پالتوها گرانفروش میشوند.
بگذار
خودم باشم پدر! بگذار خودم باشم مادر! من 16 پیراهن در آفتاب چهار فصل
تنها خشک کردهام و 16 سال زندگیام را آویزان کردهام به چوبرختی که شما
برایم خریدهاید. من 16 سال تمام با بهار و بیبهار در سایه شما قد کشیدم و
به تابستان رسیدم. با شیرینی لالاییهای شما شبهایم را به آفتاب پیوند
زدم و امروز میخواهم خودم باشم.
اینها
را پسرم میگوید که امروز 16 سال و یک روز و چند ساعت و دو دقیقه از عمرش
میگذرد و انگار «تهمتنی» شده است و نمیداند سهراب هم که باشد،
«گردآفریدی» او را به مسلخ پدر میکشاند و آنگاه برای رستمی چون من پشت دست
به دندان گزیدنی میماند ولاغیر.
او میخواهد خودش باشد، خودش که نه، میخواهد مثل رفیقانش باشد. مثل آنها بپوشد، مثل آنها بنوشد و مثل آنها بکوشد.
گاهی
میگویم «هرچند سکندر جهانی/ بیپیر مرو به زندگانی» ولی او خود را در این
زمینه عقل کل میداند و حاضر نیست دانستهها و تجربههای من را، نه این که
به کار گیرد، بلکه بشنود.
گاهی
آهسته در گوشش زمزمه میکنم «ظلمات است بترس از خطر گمراهی» و فردا
آنقدرها که میگویند آفتابی نیست و امشب هم معلوم نیست ماه از کدام نقطه،
آسمان را شروع کند و در کدام نقطه سر بر شانههای افق بگذارد. گاهی
میگویم: آسمان هم با همه مهربانیاش همیشه آفتابی نمیماند و همه ابرها
باران زا نیستند، ولی کو گوش شنوا.
او
میگوید بگذار خودم باشم و من میگویم بگذار خودمان باشیم، تنهایی برای
هیچ کداممان خوب نیست، ولی انگار «نرود میخ آهنی بر سنگ» من دست بردار
نیستم و او کوتاه نمیآید، انگار نبرد پسران و پدران به این زودیها تمام
شدنی نیست.
:: موضوعات مرتبط:
داستان و متن آموزنده،
سبک زندگی
جمعه ۲۰ دی ۱۳۹۲ ساعت 13:9 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
|
|