هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

هفت دروغ شایع زنان به شوهرشان
سه شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 21:36 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

 هفت دروغ شایع زنان به شوهرشان

زندگی زناشویی، نیازمند درک متقابل زن و شوهر است. آنان گاهی مجبورند، به هر دلیلی دروغ بگویند! طنز پردازان از هفت دروغ شایع زنان به شوهرانشان و، همچنین، دلایل آن سخن گفته اند.

این 7 دروغ عبارتند از:

یک: من که عصبانی نیستم! زیرا آنان انتظار دارند که شوهرشرشان به جای سین-جیم کردن ایشان، شرایطشان را درک کنند.

دو. اصلا مهم نیست! این را وقتی می گویند که حواس شوهرشان پرت است یا به دغدغه آنان با استهزاء برخورد می کند.

سه. امروز اصلا چیزی نخورده ام! وقتی که زن می خواهد بگوید خیلی گرفتار بوده، یا می خواهد ببیند شما چقدر به او توجه خواهید کرد و در اغلب اوقات برای این که چیزی خورده که باعث چاقی اش می شود یا برای سلامتش ضرر دارد.

چهار. من رژیم دارم! جمله ای کاملا زنانه در محفلی، معمولا زنانه، که همه مراقب تناسب اندام، سلامتی، و چابکی خود هستند.

پنج. اینو توی حراج خریدم! حربه ای که همسرشان را متقاعد کنند ، جنس را ارزان خریده اند.

شش. بچه ها خیلی بهش احتیاج داشتن! زنان این را می گویند تا عواطف و احساسات مرد اجازه ندهد عقلش به کار بیفتد و به اضافی بودن این خرید یا پولش فکر کند.

هفت. این با همه لباسام ست می شه و خیلی راحته...! این را خانم محترمه وقتی می فرماید که شوهرش از دیدن قیمتی نگران شده یا با خریدی مخالف است

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:جام نیوز



:: موضوعات مرتبط: زنان
:: برچسب‌ها: هفت دروغ شایع زنان به شوهرشان, دروغ شایع زنان به شوهرشان
راه هایی ساده برای عطرآگین کردن خانه
سه شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 20:37 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

راه هایی ساده برای عطرآگین کردن خانه

تا به حال پیش آمده که به منزل یکی از دوستان یا اقوامتان رفته باشید و از بوی خوش خانه اش لذت برده باشید ؟ یا برعکس بوی بد خانه آنها برایتان آزاردهنده باشد ؟ همین اتفاق در خانه شما هم پیش می آید . این نوشتار به شما کمک می کند با راههای ساده خانه ای عطرآگین داشته باشید ..


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: هنر در خانه
:: برچسب‌ها: راه هایی ساده برای عطرآگین کردن خانه, عطرآگین کردن خانه, عطرآگین
زن اين دسته از آدم​ها نشويد!
سه شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:6 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
زن اين دسته آدم​ها نشويد!

آدم‌های موسوم به «قربانی» مظلوم به‌نظر ‌می رسند، اما بعد از مدتی می‌توانند زندگی را برایتان جهنم کنند..


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی، تست و مطالب روانشناسی
:: برچسب‌ها: انسان های قربانی, ازدواج
روانشناسی رنگ چشم ها
سه شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 18:34 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

 روانشناسی رنگ چشم ها

شناخت شخصیت افراد‌ از روی رنگ چشم، گزینه جد‌ید‌ی است که د‌ر روابط انسانی بی‌تاثیر نبود‌ه و چنانچه د‌رست به کار رود‌، مشکلات زیاد‌ی را حل خواهد‌ کرد‌.

مطلب زیر که توسط یکی از انجمن‌های اینترنتی عربی منتشر شد‌ه است، به بررسی انواع رنگ چشم و شخصیت د‌ارند‌گان آن می‌پرد‌ازد‌.

● رنگ چشم سبز
رنگ چشم سبز، نشان د‌هند‌ه آن است که صاحبان آن، شخصیتی قوی و اراد‌ه‌ای بالا د‌ارند‌. د‌ر تصمیم‌گیری‌ها، خیلی محکم عمل می‌کنند‌ و تا حد‌ی خود‌ رای و مغرور نیز هستند‌. این افراد‌، اعتماد‌ به نفس بالایی د‌ارند‌ و تا آخرین توان خود‌ به د‌یگران کمک می‌کنند‌...

● رنگ چشم آبی
د‌ارند‌گان چشم‌های آبی، د‌ارای نگاهی عمیق هستند‌ و شخصیتی حساس د‌ارند‌. این افراد‌ به راحتی فکر و نظر خود‌ را به د‌یگران تحمیل می‌کنند‌.

● رنگ چشم مشکی
صاحبان چشمان مشکی، انسان‌هایی رویایی هستند‌ که د‌ر فضای شاعرانه‌ای زند‌گی می‌کنند‌ و همچنین بسیار د‌ست و د‌ل باز هستند‌. بسیار سعی می‌کنند‌ با هر چه د‌ارند‌ به د‌یگران کمک کنند‌. این افراد‌ همچنین د‌ارای خلق و خوی اجتماعی و احساسات ظریف هستند‌.

● رنگ چشم قهوه‌ای
چشم قهوه‌ای، سمبل مهربانی و محبت است و هر چه تیره‌تر باشد‌ مهر و محبت صاحبش بیشتر است. چشم قهوه‌ای‌ها، بسیار خونسرد‌ند‌ و هرچه را که می‌خواهند‌ به راحتی تصاحب می‌کنند‌.

● رنگ چشم خاکستری
صاحبان چشم‌های خاکستری، د‌و د‌سته هستند‌. یا از شخصیتی آرام برخورد‌ارند‌ و یا شخصیتی عصبی و انقلابی د‌ارند‌، ولی د‌ر مجموع انسان‌هایی سرسخت و سنگین د‌ل هستند‌.

● رنگ چشم عسلی
با وجود‌ اینکه چشم ‌عسلی‌ها، انسان‌هایی خوش قلب هستند‌ ولی با د‌یگران صریح نیستند‌. این افراد‌ همیشه به د‌نبال د‌وست می‌گرد‌ند‌. چشم عسلی‌ها معمولاً از کود‌کی روی پای خود‌ می‌ایستند‌ و د‌وست ند‌ارند‌ به د‌یگران تکیه کنند‌.


http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:اطلاعات



:: موضوعات مرتبط: تست و مطالب روانشناسی
:: برچسب‌ها: روانشناسی رنگ چشم ها, روانشناسی رنگ, روانشناسی
رفتار های بد ما از کجا آب می خورد؟
سه شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 15:59 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
آشنایی با رفتارهای مخرب بشر

در مقایسه با بیشتر حیوانات، ما انسان ها رفتارهای داریم که برای نوع بشر و حتی خودمان مضر و مخرب است. ما دروغ می گوییم، خیانت می کنیم، روی بدن خود نقش و نگار ثبت می کنیم، مضطرب می شویم و حتی خود یا دیگران را می کشیم..


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی، تست و مطالب روانشناسی
:: برچسب‌ها: رفتار, انسان, خیانت, دروغ
عشق درمقابل احترام
سه شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 12:44 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )


از سالهای دور، از همان ابتدای پیدایش نوشتار، عشق ستوده شده است. به همان اندازه که ستوده شده، بر سر معنای آن بحث شده است. ذات عشق هر چه که باشد، به طریقی با احساس صمیمیت، محبت و وابستگی در ارتباط است.

احترام مفهومی است که اغلب با چهره‌ها و شخصیت‌های افتخارآفرین و قدرتمند مرتبط بوده است اما مفهومی بسیار قوی‌تر و پیچیده‌تر دارد..


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: برچسب‌ها: عشق درمقابل احترام, عشق, احترام
وقتی می‌گویید من درست می‌گویم و تو اشتباه می‌کنی
دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 22:39 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

خیلی‌ها این خصوصیت را دارند: سبک محاوره مخالفتی

کسی که این سبک محاوره را دارد کسی است که در مکالمات خود همیشه با طرف‌مقابل خود مخالفت کرده و سعی می‌کند حرف‌های او را اصلاح کند. ممکن است این کار را به طریقی کاملاً دوستانه یا خصمانه انجام دهد اما در هر حالت نظرات خود را در چارچوبی کاملاً متضاد با نظرات شما مطرح می‌کند. .


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی، موفقیت
:: برچسب‌ها: وقتی می‌گویید من درست می‌گویم و تو اشتباه می‌کنی
نکاتی درباره نوشیدن آب سرد بعد از غذا
دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 21:41 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

باورهای نادرست زیادی درمورد نوشیدن آب سرد بعد از غذا بین عموم شایع است. امروز می‌خواهیم به این باورها بپردازیم، باورهایی مثل سرطان‌زا بودن آن که هیچ سند و مدرک علمی پشت آن وجود ندارد. در گذشته گفته شده بود که نوشیدن آب سرد بعد از غذا می‌تواند به هضم و گوارش غذا کمک کند. علم جدید هیچ تفاوت عمده‌ای در تاثیرات یک لیوان آب سرد بعد از شام یا هر زمان دیگر از روز نمی‌یابد..


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: پزشکی و سلامت
:: برچسب‌ها: نکاتی درباره نوشیدن آب سرد بعد از غذا, نوشیدن آب سرد, نوشیدن آب سرد بعد از غذا
چهار ضدعفونی کننده خانگی غیرشیمیایی
دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:26 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

چهار ضدعفونی کننده خانگی غیرشیمیایی

همه ما از تجمع میکروب‌ها و مواد آلوده در محیط زندگی خود بیزاریم اما از طرفی هم می دانیم که ترکیبات موجود در ضدعفونی کننده‌های شیمیایی بویژه اگر زیاد مصرف شوند، سلامت انسان را به طور جدی به خطر می اندازند.


در این مقاله چهار نوع ضدعفونی کننده‌ طبیعی و خانگی معرفی شده که مانند ضدعفونی کننده های شیمیایی برای سلامتی مضر نیستند. این ضدعفونی کننده‌ های خانگی غیرشیمیایی عبارتند از:


- ترکیب سرکه و آب که یک ضدعفونی کننده مناسب است و می‌تواند در از بین بردن میکروب‌ها موثر باشد.


- آب لیموترش نیز یکی دیگر از ضدعفونی‌ کننده‌های طبیعی و موثر است که با ریختن آن روی سطوح مورد نظر، می‌توان آنها را ضدعفونی کرد.


- ترکیب روغن گیاه چای همراه با مقداری آب گرم نیز یکی دیگر از این مواد ضدعفونی کننده خانگی است که می توان از آن برای پاک کردن سطوح مختلف و آلوده استفاده کرد.


- همچنین ترکیب سرکه با گیاهان مختلف می‌تواند اثر ضدعفونی کنندگی و پاک کنندگی فوق العاده ای داشته باشد و برای استفاده از این ترکیب باید یک گیاه را انتخاب و تقطیر کرده و به آن سرکه و آب بیافزایید.


http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:ایسنا



:: موضوعات مرتبط: هنر در خانه
:: برچسب‌ها: چهار ضدعفونی کننده خانگی غیرشیمیایی, ضدعفونی کننده خانگی, ضدعفونی کننده خانگی غیرشیمیایی
هفت راه آسان برای متوقف کردن خروپف
دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 15:23 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

 هفت راه آسان برای متوقف کردن خروپف

خروپف کردن برخی افراد گاهی به مشکلات جدی در زندگی مواجه می‌شوند که پزشکان برای آن راهکارهای جالبی پیشنهاد داده‌اند.

 
شما ممکن است جزء ۴۵ درصد از افراد بزرگسالی باشید که گاهی خروپف می‌کنند یا حداقل اینکه احتمالاً کسی را که این عمل را انجام می‌دهد را بشناسید..


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: پزشکی و سلامت
:: برچسب‌ها: هفت راه آسان برای متوقف کردن خروپف, خروپف, متوقف کردن خروپف
های فلسفی اردیبهشت ماه ۹۲
دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 15:20 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
http://s1.picofile.com/file/7631625806/smsfalsafi.jpg

بهترین آدمهای زندگی شما آنهایی هستند

که چایتان پیش هم یخ کرده است . . . !

.

.

.

برای هر مشکلی راهی است هر چند کوتاه

و برای هر راهی مشکلی است هر چند کوچک . . .

.

.

.


دردهایت را دورت نچین تا دیوار شوند

زیر پایت بگذار تا پله شوند . . .

.

.



متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: پيامك، جملات فلسفی و عرفانی
:: برچسب‌ها: sms فلسفی اس ام اس اس ام اس 92 اس ام اس امید دادن
فال هفته
دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 10:1 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
متولدین فروردین: این دفعه باید تصمیم نهایی خود را بگیرید. دیگر زمانی برای این دست و آن دست‌كردن ندارید. سعی كنید در تصمیم‌گیری‌های خود بیشتر دقت كنید تا اشتباه​ جبران ناپذیری نداشته باشید. اجازه ندهید ترس​ بار دیگر شما را از مسیر صحیح دور كند.

متولدین اردیبهشت: درهای خوشبختی به روی شما باز خواهد شد و در این هفته شاهد اتفاق‌های خوشایندی خواهید بود. اجازه ندهید حرف‌های ناامیدكننده دیگران، این دلخوشی‌ها را از شما بگیرد. سعی كنید در راه خود مصمم و ثابت قدم باشید تا بتوانید به خواسته‌هایتان دست یابید. زمان‌هایی را هم به خودتان اختصاص دهید.

متولدین خرداد: همیشه نباید توقع داشت به تمام آن چیزی كه آرزو دارید دست پیدا كنید، اما می‌توانید با رسیدن به بخشی از آرزوهای خود احساس شادی را تجربه كنید. به خبرهایی كه این روزها به گوش شما می‌رسد نباید زیاد توجه كنید. برنامه‌ریزی بلندمدت می‌تواند موفقیت‌هایی را برای شما به ارمغان آورد.

متولدین تیر: نگران اوضاع مالی پیش آمده نباشید. بزودی این مشكل برطرف خواهد شد. بهتر است زمان بیشتری را با خانواده سپری كنید. صداقت و روی‌خوش می‌تواند رابطه شما را با نزدیكان‌تان بهبود ببخشد. پس آن را فراموش نكنید. زیاده‌روی در هیچ كار و فعالیتی خوب نیست. قدری جانب تعادل را نگه دارید.

متولدین مرداد: مدتی است دچار سردرگمی در زندگی شده‌اید. این موضوع در روزهای آینده حل خواهد شد، اما نكته مهم و قابل توجه نگرش شما نسبت به زندگی است كه باید بیشتر به آن دقت كنید. بد نیست زمان‌هایی را به ورزش‌های سبك اختصاص دهید و از بار كاری روزانه خود بكاهید.

متولدین شهریور: اجازه ندهید كارهای امروز شما به روزهای بعد موكول شود. سعی كنید همیشه تمام كارها را در زمان خود انجام دهید تا بتوانید به موقعیت دلخواه خود دست یابید. این موفقیت بسیار به شما نزدیك است و فقط با كمی دقت به آن دست پیدا خواهید كرد.

متولدین مهر: بسیار احساساتی هستید. این خصلت هم می‌تواند برای شما خوب و مفید باشد و هم اگر به درستی از آن استفاده نشود می‌تواند به شما ضرر برساند. بنابراین بهتر است كمی بیشتر دقت كنید و كارهای‌تان را با تأمل بیشتری انجام دهید. هیچ‌گاه نباید اجازه دهید احساسات شما تصمیم‌گیرنده اصلی باشد.

متولدین آبان: یكی از مهارت‌های لازم و ضروری برای همه انسان‌ها مهارت «نه» گفتن است، اما متأسفانه شما توانایی این كار را ندارید. اگر روحیه خود را تغییر ندهید و همان شیوه قدیم را ادامه دهید ممكن است با شكست‌هایی مواجه شوید. دیدار والدین را فراموش نكنید، حتی اگر فرصت كمی برای این كار دارید.

متولدین آذر: هیچ‌گاه و در هیچ یك از مراحل زندگی اجازه ندهید دیگران برای شما تصمیم بگیرند. موقعیتی كه در آن قرار دارید ممكن است دیگر برایتان پیش نیاید، پس این فرصت طلایی را با تصمیم‌های نادرست دیگران از دست ندهید.

متولدین دی: تصمیم مهم اما سختی گرفته‌اید. زیاد عجله نكنید. اجازه دهید زمان شما را به سمت هدف‌تان هدایت كند. همچنین نباید ناامید شد و دست از كار كشید. بدانید همیشه كارهای سخت‌تر نتیجه‌ای لذت‌بخش‌تر به همراه خواهند داشت.

متولدین بهمن: در طول هفته‌های گذشته، كارهای بسیاری را ناتمام گذاشته‌اید و به همین دلیل ممكن است افراد بسیاری را از خود رنجانده باشید. برنامه‌ریزی صحیح و منطقی می‌تواند كمك فراوانی به شما بكند.

متولدین اسفند: موقعیت كاری شما روند خوبی دارد و بزودی به موفقیتی چشمگیر دست می‌یابید. هفته آینده، هفته‌ای بسیار خوب و روشن برای‌تان خواهد بود. قدر این روزها را بدانید و همیشه به خدا توكل داشته باشید. خودتان تصمیم بگیرید.


حرف شنوی همسر،صد در صد تضمینی
دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 9:20 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

حرف شنوی همسر،صد در صد تضمینی

به بندگانم بگو: «سخنى بگویند كه بهترین باشد! چرا كه (شیطان بوسیله سخنان ناموزون)، میان آنها نزاع ودعوا می اندازد، همیشه شیطان دشمن آشكارى براى انسان بوده است!

« سخن » ، وسیله وابزاری است که انسان ها را به یکدیگر مرتبط نموده وافکار درونی خود را به هم منتقل میکنند . این سخن گاهی موجب آرامش یکدیگر وکسب محبت نسبت به هم می شود ، گاهی هم به تعبیر علی (ع) تیری به سوی مقابل می باشد واورا زخمی می کند ..


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی، زناشویی
:: برچسب‌ها: حرف شنوی همسر صد در صد تضمینی, حرف شنوی همسر, حرف شنوی
ايالات متحده و خليج‌فارس در قرن 21 (1)
دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 2:30 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
ايالات متحده و خليج‌فارس در قرن 21 (1)

استراتژي، امنيت و جنگ در عراق

به اعتقاد نويسنده‌ي مقاله(1) پس از حوادث يازدهم سپتامبر، آمريكا در حال باز تعريف اهداف استراتژيك خود در منطقه است. در اين راستا آمريكا از وضع موجود و حفظ روابط تاريخي مبتني بر دسترسي به انرژي و ثبات در بازارهاي نفتي جهان راضي نيست و مشاركت ميان آمريكا و عربستان سعودي در دست باز تعريف است. در حالي كه روابط آمريكا با كشورهاي خليج‌فارس در راستاي كمك به دستيابي به اهداف نظامي آمريكا برجستگي بيشتري يافته است. به اعتقاد نويسنده عمليات آزادسازي عراق روشن ساخت كه آمريكا ديدگاه وسيع‌تري در خصوص نقشي كه زور مي‌تواند به عنوان بخشي از يك استراتژي امنيتي جسورانه‌تر ايفا كند، در پيش گرفته است و عمليات آزادسازي عراق تنها آغازي براي پديده‌ي «نيروهاي مقدم براي جنگ عليه تروريسم» در استراتژي جديد دفاعي به حساب مي‌آيند. بنابراين به اعتقاد نويسنده در آينده ممكن است شاهد استفاده مكرر از نيروهاي مقدم در سراسر جهان براي مديريت يك محيط امنيتي نامطمئن باشيم.

درآمد

تحليل‌گران، پژوهشگران و متخصصان سياست‌گذاري در صورتي كه اندكي درباره‌ي سير وقايع در خاورميانه، خليج فارس و مناطق پيراموني آنها طي سه سال گذشته سردرگم شده باشند، قابل بخشش مي‌باشند. چرا كه در طي اين دوره، ايالات متحده براي سرنگوني ديكتاتور مستبدي كه زماني در خدمت منافع غرب بود، از شريك منطقه‌اي سابق خود، عربستان سعودي، فاصله گرفت و از نقش خود به عنوان داور در مناقشه اعراب و اسرائيل كاست. هر يك از اين سه عامل، محوري مهم در استراتژي امنيتي آمريكا طي 20 سال اخير بوده‌اند.
كنار نهادن روند صلح و فاصله‌اي كه بين ايالات متحده و سعوديها ايجاد شده در عين حالي كه جالب توجه مي‌باشد، تا حدودي به واسطه‌ي شرايط و سياست داخلي قابل توجيه است. پس از حملات 11 سپتامبر فشار بيش از حدي بر همكاري سياسي آمريكا- سعودي كه بيش از آن نيز به ضعف گراييده بود، وارد آمد. در واقع حادثه 11 سپتامبر به دنبال يك دهه خدشه وارد آمدن به روابط استرانژيك ميان دو كشور به وقوع پيوست. در خصوص روند صلح، دولت بوش كه در سال 2001 به قدرت رسيد، آشكارا اعتقاد خود را بدين‌صورت بيان نمود كه ايالات متحده در تلاش براي ايجاد صلح بين اسرائيل و فلسطينيها بيش از حد خود را درگير نموده است. دولت بوش در راستاي تحقق بخشيدن به وعده‌هاي انتخاباتي خود تنها با بي‌ميلي با طرفهاي دعوا به گفتگو و مذاكره پرداخت و نهايتاً با خودداري از تحت فشار دادن دوطرف براي اجراي «نقشه راه»، روند به اصطلاح صلح را كاملاً كنار نهاد و در انزوايي عجيب و غريب نظاره‌گر ادامه‌ي اعمال وحشيانه‌ي دو طرف در قالب دور به ظاهر بي‌پايان خشونتها گرديد.
اما تبيين تصميم به استفاده از زور عليه عراق و قرار دادن آن در چارچوب وسيع‌تري كه در بافت استراتژي و سياست منطقه‌اي آمريكا معني بدهد، دشوارتر است.
اين حقيقت دارد كه يك صدام متمرد و برنامه هاي پنهاني او براي توليد سلاحهاي كشتار جمعي تهديدي بالقوه نسبت به منطقه بود، اما اين نيز واقعيت دارد كه صدام نقشي مفيد در حفظ وضع موجود منطقه ايفا كرد و دژي مستحكم براي دولتهاي سني كم‌جمعيت اما نفت‌خيز حاشيه‌ي خليج‌فارس در برابر دولت شيعي ايران به شمار مي‌رفت. ريگان در اوايل دهه‌ي 1980 به بازنگري در روابط آمريكا و عراق به دليل نگراني شوراي امنيت ملي در خصوص چشم‌انداز پيروزي ايران در جنگ ايران و عراق پرداخت و رامسفلد به عنوان فرستاده‌ي ويژه به بغداد منصوب شد و در دسامبر سال 1983 با صدام ملاقات كرد. موضوعي كه اغلب ناديده گرفته شده اين است كه سياست آمريكا در قبال عراق و منطقه‌ي خليج‌فارس طي دهه‌ي 1990 بر اين فرض ضمني مبتني بود كه آمريكا خواهان يك صدام ضعيف اما نه خيلي ضعيف است. فرض مزبور پايه و اساس موضعي را تشكيل مي‌دهد كه غالباً توسط مقامات ارشد آمريكايي در خصوص «حفظ تماميت ارضي عراق» تكرار شده است. موضعي كه حتي پس از سال 1997 يعني زماني كه ايالات متحده علناً بر ايده «تغيير رژيم» در بغداد صحه گذاشت، بارها تكرار شد. از اين‌رو، تصميم به استفاده از زور براي سرنگوني صدام گوياي انحراف اساسي از فرضياتي است كه هدايت‌گر استراتژي و سياسيت آمريكا در منطقه‌ي خليج‌فارس در سراسر دوره‌ي پس از سال 1945 بودند. فقدان فشار سياسي داخلي براي تهاجم به عراق و مخالفت صريح بسياري از متحدين آمريكا، ‌تصميم به استفاده از زور را بسيار جالب‌تر نمود. در حالي كه اين واقعيت دارد كه به دنبال حملات 11 سپتامبر محيط تصميم‌گيري جديدي براي مقابله با تهديدهاي در شرف تكوين ايجاد شد، طرح اين ادعا كه عراق (و به ويژه برنامه‌ي هسته‌اي اين كشور) تهديدي قريب‌الوقوع نسبت به ايالات متحده است و رفع آن نياز به استفاده از زور دارد، بر پايه استدلال ضعيفي استوار بود.

1- چارچوبي جديد براي هزينه- فايده

تحليل ابتدايي هزينه- فايده تصميم به استفاده از زور عليه عراق محاسبات جالبي را آشكار مي‌سازد. استفاده از زور در عراق متضمن تقبل ريسك سياسي داخلي قابل ملاحظه‌اي براي دولت بوش بود و ريسك بزرگ‌تري براي اعتبار بين‌المللي آمريكا محسوب مي‌شد. محاسبه‌ي هزينه‌هاي مالي تنها به تازگي شروع شده است و نكته‌ي آخر كه از اهميت كمتري برخوردار نيست عبارت از هزينه‌اي است كه آمريكا صرف‌نظر از جان‌باختن هزاران عراقي، با خون نظاميان مرد و زن خود مي‌پردازد، اينها فقط نمونه‌هاي اندكي از هزينه‌هاي آشكار آمريكا را تشكيل مي‌دهند. فايده‌ي اصلي استفاده از زور اين است كه صدام رفته است و فايده‌ي فرعي آن كه در بردارنده‌ي مزاياي بلند‌مدت بيشتري است، برقراري تعادل سياسي داخلي جديدي است كه ممكن است بيشتر مطلوب آمريكا باشد. نتيجه‌ي مسلم استفاده از زور براي تغيير رژيم در بغداد اين است كه دولت جديدي در نهايت ايجاد خواهد شد و اين دولت بايد به گونه‌اي اجتناب‌ناپذير منعكس‌كننده‌ي نقش برجسته‌ي (اگر نه غالب) احزاب اسلام‌گراي سني و شيعه باشد. اگر دولت جديد در عراق بر مبناي نمايندگي تناسبي شكل نگيرد، احزاب سياسي شيعه نفوذ قابل‌توجهي بر اهرمهاي قدرت دولتي در عراق اعمال خواهند كرد.
حتي اين تحليل ابتدايي هزينه- فايده تغيير بنيادي ديگري را در محاسبات استراتژيك آمريكا آشكار مي‌سازد. از سال 1979 كه انقلاب اسلامي در ايران روي داد، يكي از اهدافي مهم و اساسي استراتژي امنيت منطقه‌اي ايالات متحده جلوگيري از ظهور و گسترش رژيمهايي بوده است كه آشكارا اسلام‌گرايي را در دستور كار خود قرار مي‌دهند. امروزه، ظاهراً ايالات متحده 180 درجه به صورتي عمدي يا غيرعمدي تغيير عقيده داده است. در حالي كه روشن است ايالات متحده از زور با نيت مشخص ترويج و گسترش حكومتداري به سبك اسلامي استفاده نكرد، نتيجه به دست آمده به صورتي انكارناپذير بايد حاصل استفاده از زور در عراق تلقي شود.
طي 25 سال گذشته، ايالات متحده، وقت و انرژي قابل توجهي را صرف پايان دادن به مناقشه‌ي اعراب و اسرائيل نمود و به موازات اين امر به ايجاد ساختار امنيتي پيچيده در منطقه خليج‌فارس و اطراف آن مبادرت ورزيد كه تا حدودي براي حفظ وضع موجود و جلوگيري از گسترش انقلاب اسلامي به شبه ‌جزيره عربستان طراحي شده بود. اين دو هدف به شكلي موفقيت‌آميز طي دهه‌ي 1990 يكديگر را تكميل مي‌كردند. نظام امنيتي خليج‌فارس كه با انجام «عمليات اراده‌ي مصممانه»(2) در مارس سال 1987 پا گرفت،‌ موضعي ذاتاً تدافعي داشت كه بازتاب استراتژي مهاري بود كه پس از جنگ جهاني دوم براي كنترل گسترش نفوذ شوروي در سراسر جهان اتخاذ شده بود. مهار- وضعيتي كه در خليج‌فارس نيز مصداق داشت- شامل يك رشته دايره‌هاي متحدالمركز منزوي كننده در اطراف دشمن مي‌شد. اين دايره‌ها شامل روابط نظامي و سياسي، نيروهاي خط مقدم و استراتژي ديپلماتيك هماهنگ براي حفظ حمايت بين‌المللي – در اين مورد خاص- از انزواي ايران و عراق مي‌شد.
به دنبال عمليات آزادي عراق، به نظر روشن مي‌رسد كه ايالات متحده، رهيافت منطقه‌اي خود را كه عمدتاً بر بازدارندگي اتكا داشت، كنار گذاشته است. اين رهيافت در دهه‌ي 1990 متكي بر استفاده متناوب از زور بود كه توسط ايالات متحده به عنوان ضمانت اجراي الزامات قيد شده در قطعنامه‌هاي شوراي امنيت سازمان ملل توجيه مي‌گرديد، در حالي كه استفاده از زور مطمئناً در مناطق پرواز ممنوع در عراق به دنبال «عمليات روباه صحرا» (3) در دسامبر سال 1998 به امري روزمره تبديل شد. ايالات متحده همچنان كاربرد زور را بر پايه‌ي اهداف اساساً تدافعي قرار مي‌داد، مانند حفاظت از جان خلبانها و در پي تضمين تبعيت از قطعنامه‌هاي شوراي امنيت بود. برعكس در عمليات آزادي عراق، ايالات متحده به جاي تعقيب اهدافي كه به استراتژي مهار مرتبط بودند از زور براي تغيير بنيادي وضع موجود بهره برد. يكي از نتايج استفاده از زور در عراق ممكن است شتاب بخشيدن به ظهور آن نوع سياست اسلام‌گرايانه‌اي باشد كه ايالات متحده 25 سال گذشته را صرف مهار آن نموده است.
ما چگونه به اين وضعيت رسيديم؟ درك پاسخ به اين سؤال، به تحليل‌گرايان و متخصصان اجازه مي‌دهد كه استنتاجات كلي‌تري از اوضاع به دست دهند. اين مقاله قصد دارد بر استنتاجات كلي‌تر تمركز كند.

2- بازگشت به اصول

كارل فن كلازويتس، استراتژيست آلماني معتقد بود كه از زور همواره بايد به عنوان ابزار سياست و نه يك هدف به طور في‌نفسه استفاده كرد. افزون بر اين، تفكر استراتژيك روشن‌بينانه و اهداف استراتژيك روشن‌بينانه و اهداف استراتژيك خوب تنظيم شده بايد به نوبه‌ي خود هدايت‌گر چنين سياستي باشند. اين گفته مشهور كلازويتس امروز نيز درست به اندازه‌ي همان روزي كه ادا شد، ارزشمند است. در وضعيت كنوني منطقه‌ي خليج‌فارس، استفاده از زور در جنگ دوم خليج‌فارس را بايد در چارچوب وسيع‌تر اهداف سياسي و نظامي در حمايت از آن چيزي مدنظر قرار داد كه در ادبيات مدرن مي‌توان آن را «افق استراتژيك» ناميد. تاريخ مملو از مثالهايي است كه در آنها پيروزي در ميدان نبرد در تحقق وعده‌ي صلح و امنيت به دليل فقدان چنين افقي ناكام مانده است.
دولت بوش شماري از اهداف جنگ دوم خليج‌فارس را بيان كرده است كه عباتنداز: 1- منتفي ساختن احتمال بازسازي توانايي عراق در ارتباط با برنامه‌ي توليد سلاحهاي كشتارجمعي كه ممكن است ايالات متحده و متحدينش را مورد تهديد قرار دهد؛ 2- منتفي ساختن احتمال قرار گرفتن اين تواناييها در اختيار سازمانهاي تروريستي فراملي كه قصد هدف قرار دادن آمريكا و متحدينش را دارند: 3- بركناري يك ديكتاتور به عنوان بخشي از يك برنامه‌ي وسيع‌تر براي ايجاد يك محيط منطقه اي مناسب‌تر براي دموكراسيهاي باثبات و جوامع آزاد. دو هدف اول همجنان از بار سياسي برخوردار بوده و در حالي كه براي اهداف سياسي داخلي مفيد مي‌باشند، به نظر مي‌رسد كه به نوعي به لحاظ منطق كلازويستي دچار كاستي باشند. گمان مي‌رفت كه برنامه‌ي هسته‌اي عراق طي دهه‌ي 1990 عمدتاً برچيده شده باشد، اما فاصله ميان اعلاميه‌هاي عراق و تلاشهاي سازمان ملل براي راستي آزمايي در خصوص برنامه موشكي عراق بسيار اندك بود. درست است كه تفاوت زيادي در خصوص برآورد برنامه‌هاي شيميايي و بيولوژيك عراق همچنان وجود داشت،‌اما استفاده از زور بر سر دعوا در مورد ميزان رشد اين صنايع، به نظر نمي‌رسد كه با منطق كلازويستي سازگار باشد، به ويژه از آنجا كه هيچ اجماعي در جامعه‌ي اطلاعاتي درباره‌ي اهميت اين تفاوت و اينكه آيا اين امر تهديدي جدي و قريب‌الوقوع براي ايالات متحده پديد مي‌آورد يا خير وجود نداشت.
با اين حال، به نظر مي‌رسد كه آخرين هدف به ويژه در چارچوب گفته‌ي مشهور كلازويتس به خوبي بگنجد،‌ايده‌ي استفاده از زور براي انجام دگرگونيهاي دامنه‌دار در سياست منطقه‌اي در قالب محاسبه‌ي سنجيده جوانب مثبت و منفي وسيله و هدف كه دولتها بايد در خصوص تصميم‌گيري براي دست زدن به جنگ به آن مبادرت ورزند، معناي بيشتري پيدا مي‌كند. با توجه به اينكه صدام طي 13 سال اعمال تحريمها و انزواي بين‌المللي، قابليت قابل توجهي براي بقا از خود نشان داده بود و بعيد به نظر مي‌رسيد كه به ميل خود صحنه را ترك كند، دگرگوني سياسي منطقه‌اي هدفي عمده و قابل قبول بود كه تنها مي‌توانست از طريق استفاده از زور محقق گردد. برخي بر اين باورند كه مقاله‌اي تحت عنوان «گسست كامل: يك استراتژي براي تأمين امنيت قلمرو» نوشته ريچاردپرل و ديگران، دستور كاري براي دولت بوش فراهم ساخت كه در آن هدف ايجاد تغييرات بنيادي در سياستهاي داخلي دولتهاي غربي در سراسر منطقه بود. اين مقاله كه در سال 1996 به مناسبت به قدرت رسيدن نتانياهو در اسرائيل منتشر شد از جمله خواستار تغيير رژيم در بغداد به عنوان بخشي از برنامه‌ي گسترش دموكراسي در سراسر منطقه و منزوي كردن دولتهاي مقاوم در برابر تغييرات سياسي يعني عربستان سعودي، سوريه و مصر شده بود. چنين استدلال شده بود كه گسترش دموكراسي مجموعه‌ي جديدي از بازيگران را در سراسر منطقه به وجود خواهد آورد كه به دستيابي به صلح با اسرائيل تمايل بيشتري از خود نشان خواهند داد. اين مقاله بازتاب قسمت اعظم تفكراتي بود كه پل ولفوويتز، معاون سابق وزير دفاع آمريكا، نسبت داده مي‌شد كه از او به عنوان نويسنده نخستين پيش‌نويس رهيافت دولت بوش نسبت به استراتژي امنيت ملي در اوايل دهه‌ي 1990 ياد مي‌شد.
اگر مقاله‌ي «گسست كامل» نمايانگر دستور كار احتمالي براي رويكرد جديدي در خاورميانه باشد، افق وسيع‌تر براي نقشي كه زور مي‌تواند به عنوان بخشي از استراتژي امنيتي جسورانه آمريكا ايفا نمايد، در گزارش سپتامبر سال 2000 مؤسسه‌ي محافظه‌كار «پروژه‌ قرن جديد آمريكايي»(4) به روشني بيان شده است. بسياري از اعضاي ارشد اين سازمان صاحب مناصب برجسته‌اي در دولت بوش گرديده‌اند. گزارش تحت عنوان «بازسازي دفاع آمريكا؛ استراتژي، نيروها و منابع قرن جديد» خواستار اين شد تا ايالات متحده رداي رهبري را بر تن كند و گامهاي ملموسي براي حفظ و گسترش موضع آمريكا در جهت سلطه بر جهان بردارد. در يك بند از اين گزارش كه مي‌توان آن را جهت‌گيري استراتژيك جديد دولت بوش تلقي كرد- حتي پيش از حملات 11 سپتامبر- نويسندگان گزارش در مقدمه‌ي آن اعلام كردند «ايالات متحده تنها ابرقدرت جهان است كه داراي قدرت نظامي برتر، پيشگامي در تكنولوژي و بزرگ‌ترين اقتصاد در جهان است». افزون بر اين، آمريكا در رأس نظامي از اتحادها قرار دارد كه شامل ديگر قدرتهاي دموكراتيك عمده‌ي جهان مي‌شود. در حال حاضر، ايالات متحده با هيچ رقيب جهاني مواجه نيست. استراتژي بزرگ آمريكا بايد هدف حفظ و گسترش اين موقعيت ممتاز را تا آنجا كه ممكن است در آينده دنبال كند بنابراين گزارش، نقش نيروهاي نظامي در اين استراتژي بزرگ عبارت است از تأمين امنيت و گسترش حوزه‌هاي صلح دموكراتيك؛ جلوگيري از ظهور يك قدرت بزرگ رقيب جديد؛ دفاع از مناطق كليدي اروپا، شرق آسيا و خاورميانه و سرانجام حفظ پيشدستي آمريكا با توجه به اين امر كه تكنولوژيهاي جديد در شرف دگرگون ساختن ماهيت جنگ مي‌باشند».
اگر استفاده از زور براي گسترش به اصطلاح «مناطق دموكراسي» به عنوان جزئي از استراتژي دگرگوني سياسي بيانگر هدف عمده‌ي استفاده از زور در عراق باشد، عقل حكم مي‌كند كه اين هدف در مورد كل منطقه مصداق داشته باشد. تصميم به استفاده از زور در تعقيب عمليات آزادي عراق به عنوان بخشي از افق استراتژيك وسيع‌تر دگرگوني سياسي كه به نبرد با تروريسم مربوط مي‌شود در گفتارهاي تند جورج‌بوش كه سرنگوني صدام را به برنامه‌ي شكست تروريسم و گسترش دموكراسي در خاورميانه ربط مي‌دهد، روشن به نظر مي‌رسد؛
«ما در حال عقب راندن تهديد تروريسم نسبت به تمدن هستيم، نه اينكه تنها بخواهيم حاشيه‌ي نفوذ آن را از بين ببريم بلكه در پي حمله به مركز قدرت آن هستيم. در عراق، ما در حال كمك به مردم آن كشور كه رنج و دردي طولاني را تحمل كرده‌اند،‌هستيم تا به بناي جامعه‌اي آبرومند و دموكراتيك در قلب خاورميانه بپردازند. ما به همراه يكديگر در حال تبديل مكان اتاقهاي شكنجه و گورهاي دسته‌جمعي به كشوري هستيم كه در آن قانون و نهادهاي آزاد حاكم باشند، اين كاري دشوار و پرهزينه است. با اين حال، اين براي كشور ما ارزشمند و براي امنيت ما بسيار مهم است. خاورميانه يا به مكاني پيشرفته و توأم با صلح و آرامش تبديل خواهد شد و يا صادركننده‌ي خشونت و ترور خواهد بود، به گونه‌اي كه جان افراد بيشتري را در آمريكا و ساير كشورهاي آزاد بگيرد. پيروزي دموكراسي و تساهل در عراق، افغانستان و ديگر نقاط شكستي سهمگين براي تروريسم بين‌الملل رقم خواهد زد. تروريستها از حمايت مستبدين و نارضايتي مردم ستم‌ديده سود مي‌بردند. هنگامي كه مستبدين سقوط مي‌كنند و نارضايتي جاي خود را به اميد مي‌دهد، مردان و زنان به هر فرهنگي كه تعلق داشته باشند ايدئولوژيهاي ترور را رد مي‌كنند و صلح را تعقيب مي‌كنند. »
مطمئناً اين گفتار بازتاب همان چيزها است كه در گزارش استراتژي امنيت ملي دولت بوش آمده است و بدون هيچ شك و شبهه‌اي هدف گسترش حوزه دموكراسي در سراسر جهان را به عنوان يك هدف استراتژيك عمده بيان مي‌كند. احتمالاً گسترش حوزه‌ي دموكراسي به نوبه‌ي خود كشورهايي را كه در اين حوزه قرار دارند نسبت به حمايت از گروههاي تروريستي و افراط‌گرايان مذهبي بي‌ميل‌تر مي‌كند. آن‌گونه كه در «استراتژي ملي براي مبارزه با ترويسم» آمده است: «تلاشهاي كنوني آمريكا براي حل مناقشات منطقه‌اي، پيشبرد توسعه اقتصادي، و سياسي، اقتصاد بازار آزاد حكومتداري خوب و حكومت قانون در حالي كه لزوماً بر مبارزه با تروريسم متمركز نيست به اين مبارزه از طريق پرداختن به شرايط بنيادي كه تروريستها اغلب در پي كنترل آنها در جهت منافع‌شان هستند، كمك مي‌كند.»‌
اسناد استراتژي دولت بوش روشن مي‌سازد كه زور نه تنها ابزاري براي پيشدستي در قبال تهديدات نوطهور است بلكه همچنين در جهت گسترش حوزه‌ي دموكراسي نيز در صورت ضرورت به كار گرفته مي‌شود. جورج‌ بوش در دبياچه گزارش موكداً چنين ابراز مي‌دارد: «جهان جديدي كه به آن وارد شده‌ايم، تنها راه به سوي صلح و امنيت، عمل و اقدام است». استفاده از زور براي تغيير رژيم در عراق بدون شك گام برداشتن در چنين مسيري بود.

اگر ما دگرگوني سياسي را به عنوان يك هدف استراتژيك براي ايالات متحده در منطقه بپذيريم، موضوع منطقي بعدي براي تحليل اين است كه آيا چنين هدفي در چارچوب تاريخي استراتژي امنيت منطقه‌اي آمريكا مي‌گنجد و اگر چنين است چگونه؟ به عبارت ديگر، آيا هدف استفاده از زور براي انجام تغييرات سياسي نوعي دو راهي براي استراتژي امنيتي آمريكا محسوب مي‌شود؟ اگر چنين است،‌استفاده از زور در حمايت از دگرگوني سياسي در ساير دولتهاي منطقه چه نقشي ايفا خواهد كرد؟ سرانجام اينكه نيروهاي خط مقدم چه نقشي در اين فرآيند ايفا خواهند كرد و چگونه زيرساختي كه به دنبال جنگ خليج‌فارس ايجاد شد، در خدمت اين هدف وسيع‌تر قرار خواهد گرفت؟ ادامه اين مقاله به بررسي اين پرسشها جهت تعريف بهتر استراتژي امنيت منطقه‌اي آمريكا و تعيين اين امر مي‌پردازد كه آيا چارچوب امنيتي خليج‌فارس طليعه‌ي استراتژي دفاع جهاني در حال ظهوري است كه در سالهاي آتي پديدار خواهد شد؟

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:راسخون


مرکز رقابت (خلیج فارس)
دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 2:29 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
مرکز رقابت

نگاهي به موقعيت خليج فارس و ونقش قدرت هاي فرامنطقه اي در آن

منطقه خليج فارس در طول چند دهه گذشته مهمترين منطقه جهان محسوب شده و در قرن جديد همچنان در سياست هاي بين المللي نقش مهمي خواهد داشت. دلايل زيادي براي اهميت خليج فارس وجود دارد. اول آنكه ذخاير عظيمي از نفت و گاز جهان در كشورهاي ساحلي و درون خليج فارس نهفته و تمركز يافته است. به عبارت ديگر در افق تأمين نيازهاي نفت و گاز جهان منطقه ديگري به غناي خليج فارس وجود ندارد تا بتواند انرژي كشورهاي دنيا بويژه قدرت هاي صنعتي و يا در حال رشد و توسعه در آمريكا، اروپا، ژاپن، چين، كره و شبه قاره هند را در قرن جديد تأمين كند. اين موضوع به اندازه اي مهم است كه اگر بر اثر حوادثي نظير جنگ، انقلاب و شورش اين منطقه نتواند به صدور نفت و گاز خود ادامه دهد، فشار كشورهاي مصرف كننده انرژي در سطح بين المللي سبب خواهد شد تا صحنه خليج فارس را به گونه اي تنظيم و در چارچوب هاي مورد نظر درآورند كه به جريان توليد وعبور انرژي اختلال جدي وارد نيايد و به منافع اساسي ايشان لطمه چنداني وارد نشود.
بي اثر شدن نسبي تحريم هاي نفتي و اقتصادي ايالات متحده عليه ايران و عراق طي سياست مهار دوگانه واشنگتن بر ضد تهران و بغداد، بويژه سبب گرديد كه اين سياست با بن بست و سردرگمي مواجه گردد. رژيم بعث عراق با كليه برنامه هاي تحريم اقتصادي از جمله برنامه نفت در مقابل غذا و دارو به مقاومت و بازي پرداخت و در عمل دولت دمكرات آمريكا در زمان كلينتون را به چالش گرفت.
نفت در عراق به مانند بسياري از كشورهاي خليج فارس همواره علت جنگ هاي خارجي، نزاع هاي داخلي، كودتاها، تغييرات سريع دولت ها، شورش ها و توطئه ها بوده است. به اين ترتيب چندان نياز به ريشه يابي نيست كه چرا نيروهاي آمريكايي در هنگامه ورود به بغداد به عنوان نخستين مأموريت، كار حفاظت از وزارت نفت عراق را بر عهده گرفتند. در حالي كه موزه و كتابخانه ملي اين كشور به غارت و يغما رفت و يا دچار آتش سوزي عمدي گرديد.
بنابراين تلاش كشورهاي بزرگ جهان از جمله قدرت هاي اروپايي، روسيه، چين و تا حدودي ژاپن در مقابله با آمريكا جهت شكستن سياست هاي يكجانبه و نظامي گرايانه واشنگتن در خليج فارس، حاوي اين پيام است كه كدام فضا به علت موقعيت خاص آن نسبت به ساير فضاها، مي تواند مأمن بزرگ ترين قدرت جهان قرار گيرد. با اين حال به اين معني نيست كه كدام دولت در منطقه اي خاص به تفوق خواهد رسيد. به عبارت ديگر در سال هاي اخير نقش صاحبان و نگهبانان اصلي ذخاير بزرگ انرژي در خليج فارس از جانب ديگر قدرت هاي فرامنطقه اي مورد سؤال قرار گرفته و در مواردي در معرض چالش واقع شده است. اين امر به معناي آن است كه كشورهاي واردكننده نفت و گاز از خليج فارس، نمي توانند مسأله مالكيت و قدرت ذخاير انرژي را حتي در زمان جنگ و بحران ناديده گرفته و دست كم ارزيابي نمايند.
در ارزيابي كلي گفته مي شود، زمين سياسي (ژئوپولتيك) خليج فارس دچار تحول اساسي شده است. در نظريه هاي زمين سياسي (ژئوپلتيكي) گذشته، خليج فارس در شمار سرزمين هاي حاشيه اي محسوب مي شد. اما اكنون در نظريه هاي جديد زمين سياسي، خليج فارس به قلب زمين هارتلند ، محور و يا مركز- مركز تبديل شده است.
راهبردهاي نظامي در قرن بيست و يكم همچنان نقش اساسي داشته و تسلط بر قلمروهاي زمين راهبردي (ژئواستراتژيك) در رأس اهداف دولت ها قرار دارد. روند كنوني بيشتر بيانگر اين موضوع است كه قدرت جهاني را كسي خواهد داشت كه بتواند بر منابع و خطوط انرژي (نفت و گاز) تسلط داشته باشد. اين تفكر راهبردي قبل از هر چيز كنترل بر مناطق داراي ذخاير نفت و گاز در مقياس كلان را در مد نظر دارد. خليج فارس و پس از آن درياي مازندران، آسياي مركزي و قفقاز و سرزمين ها و راه هاي مجاور آن (در كشورهاي اطراف و عبوري) مانند افغانستان، پاكستان، تركيه و روسيه در ارتباط با حلقه هاي انرژي جهاني مورد توجه هستند.
يكي از ويژگي هاي اصلي نظام جديد جهاني اهميت يافتن اقتصاد در عرصه جهاني است. در حال حاضر قدرت اقتصادي تا حد زيادي، تعيين كننده جايگاه و نقش كشورها در نظام جهاني است. از اين رو مناطقي كه از نظر انرژي غني باشند اهميت مي يابند و در نتيجه در نظام جديد جهاني، مناطق زمين اقتصادي (ژئواكونوميك) موقعيت بهتري خواهند يافت.
بر اين اساس، در توازن قدرت هاي آينده، برتري متعلق به قدرتي خواهد بود كه بر مناطق زمين اقتصادي جهان مسلط شود. از اين نظر هر كشوري كه بر خليج فارس تسلط داشته باشد، به موقعيت برتري در صحنه بين المللي دست پيدا خواهد كرد.
قرن جاري را همچنان مي توان قرن نفت نامگذاري كرد. نفت و مشتقات آن به صورت سوخت اصلي و شايد مهمترين و غيرقابل اجتناب ترين ماده خام در جهان صنعتي امروز مطرح است. اين ماده خام در حال حاضر از نظر ارزش مهمترين كالايي است كه در سطح بين المللي مورد تجارت واقع مي شود. نفت و گاز كه بخش اعظم سوخت مصرفي را در جهان تشكيل مي دهند اساس زندگي و صنعت و شاهرگ حياتي حمل و نقل و موتور محركه جنگ هاي جديد محسوب مي شوند. با توجه به عامل مهم نفت و گاز، صحنه زمين سياسي (ژئوپولتيك) در خليج فارس، پيچيده، رقابت آميز و در مواردي به سختي قابل توضيح است. گرايشات گوناگون در نظام جهاني، نتايج متفاوتي بر خليج فارس دارد، با اين حال تأثير رقابت قدرت هاي خارج خليج فارس بر اين منطقه به صور مختلف مشهود است.
از زمان اكتشاف نفت در كشورهاي خليج فارس در اوايل قرن بيستم، رقابت خارجي همواره از مسايل اساسي اين منطقه بوده است. قدرت هاي خارجي بويژه نيروهاي غربي همواره در صدد اعمال نظر در سياست هاي داخلي كشورهاي خليج فارس بوده اند و تلاش داشته اند متحدان محلي موردنظر خويش را در جهت منافع خود به كار گيرند. امپراتوري بريتانيا و به دنبال آن دولت ايالات متحده سال ها توسط حمايت از متحدان محلي خود به سودهاي كلاني از عايدات نفتي رسيده اند. آنها با سرمايه گذاري بر روي عوامل شناخته شده در كشورهاي خليج فارس داستان هاي تكراري نفت، پول و قدرت را رقم زده اند. بهاي حقيقي چنين سياست هاي تحميلي و نزديك بينانه همواره آثار منفي خود را نشان داده است. در كوتاه مدت نيروي محركه مشابهي اساس بستگي حكام منطقه با غرب است كه منافع بيرون منطقه اي آن روشن بوده و در نهايت به نفع منافع و مصالح قدرت هاي فرامنطقه اي از كار درآمده است. در مواقعي كه يك بازيگر خارجي جديد پيدا مي شود، يك عامل محلي مستعد نيز در صدد بهره برداري از شرايط و اوضاع بر مي آيد. به اين ترتيب دخالت بازيگران بيروني با عملكرد بازيگران منطقه كه در جستجوي حمايت خارجي هستند، هماهنگ مي شود و سياست هاي نوين و موازنه قدرت جديدي در خليج فارس شكل مي گيرد. اغلب به همين دليل است كه پسر عليه پدر، برادر بر ضد برادر و ياران در مقابل همديگر در صحنه سياسي كشورها و يا منطقه قرار مي گيرند.
سند ديگر آن است كه خليج فارس منطقه اي باقي خواهد ماند كه منافع قدرت هاي بزرگ فرامنطقه اي و قدرت هاي متوسط مجاور منطقه در آن با يكديگر برخورد و فرسايش خواهد يافت. خليج فارس به رغم فروپاشي شوروي، همجنان براي روسيه به سبب نزديكي جغرافيايي اش داراي اهميت است. چين با توجه به توسعه فزاينده اقتصادي و جمعيت ميلياردي اش بطور طبيعي تمايل به ايفاي نقش در منطقه خليج فارس دارد. هند نيز به عنوان قدرتي رو به گسترش، به دلايل مشابه و به سبب جمعيت اقليت هاي هندي قابل ملاحظه در كشورهاي حوزه خليج فارس، توجه خاصي به اين منطقه خواهد داشت. پاكستان به نوبه خود سعي خواهد نمود كه در اين رقابت از هند عقب نماند. كشورهاي مهم در خاورميانه و اطراف آن نظير مصر، تركيه هر كدام منافعي را در خليج فارس دنبال مي كنند. ترك ها كه پس از فروپاشي امپراتوري عثماني از دسترسي به منابع نفت منطقه محروم شدند، با توجه به موقعيت جغرافيايي خود سعي خواهند كرد كه با افزايش جايگاه عبوري نفت و گاز (ترانزيت انرژي) خود در منطقه بخشي از نيازهاي خود در اين زمينه را تأمين نمايند. تحولات آتي عراق و بويژه موقعيت منطقه خودمختار كردستان در آن كشور در مسير خطوط نفتي عبوري عراق از تركيه تأثيرگذار خواهد بود. مصر كه همچنان خود را به نحوي ميراث دار قوميت عربي مي داند، براي خود علايقي در منطقه خليج فارس متصور است. هزاران مصري در كشورهاي عرب حوزه خليج فارس از كويت تا امارات مشغول به كارند كه درآمد اين نيروي كار رقم قابل ملاحظه اي (قابل مقايسه با كمك هاي خارجي) را تشكيل مي دهد. همچنين گردشگران عرب كشورهاي حوزه خليج فارس حدود نيمي از رقم جهانگرداني كه از مصر ديدار مي كنند را به خود اختصاص داده اند. به اين دو مورد كمك هاي مالي و جريان سرمايه گذاري هاي شيوخ عرب در قاهره كه از سياست ها و عملكردهاي مصر در منطقه رضايت دارند، را بايد اضافه نمود. در همين راستا چشم داشت كشورهاي بالنسبه پرجمعيت عرب خاورميانه نظير سوريه و يا شبه جزيره عربستان (يمن) به خليج فارس را در آينده نمي توان ناديده گرفت.
نظر به نيازهاي فزاينده اروپا به نفت و گاز و كاهش ذخاير درياي شمال و شمال آفريقا، تنها منطقه اي كه قادر به تأمين بخش اعظم انرژي اين قاره در قرن جديد خواهد بود، منطقه خليج فارس است كه نزديكي نسبي جغرافيايي آن با اروپا، نقش مهمي در روابط كشورهاي اروپايي با كشورهاي خليج فارس ايفا مي كند.
بطور كلي اروپا به جريان مطمئن و درازمدت نفت و گاز خليج فارس با قيمت مناسب و دسترسي به بازارهاي اين منطقه براي فروش و ارايه كالاهاي و خدمات خود بسيار وابسته است. ايران با توجه به منابع انرژي اش در زمينه نفت و گاز مورد توجه دولت هاي اروپايي بوده و شركت هاي نفتي اروپا در اين خصوص بسيار فعال وارد صحنه شده اند. اختلاف روسيه بااكراين بر سر قيمت گاز صادراتي، اروپاييان را وادار نمود كه خطوط جايگزين گاز از كشورهاي خليج فارس را در دستور كار خود قرار دهند. عراق با داشتن ذخاير نفتي بزرگ از مدت ها قبل مورد توجه كشورهاي اروپايي بوده كه در گذشته در صدد از ميان برداشتن تحريم هاي اقتصادي رژيم بعث عراق بودند. اين امر سبب گرديد كه در آستانه حمله آمريكا به عراق، اروپا مخالفت خود را بااقدام نظامي عجولانه عليه آن كشور ابراز دارد. با سياست جنگ طلبانه آمريكا جهت حمله به عراق بر پايه منطق دفاع از خود و رويكرد اروپا مبني بر لزوم مجوز شوراي امنيت براي آغاز هر گونه اقدام نظامي و جنگ، در پاييز 2002 بحران عراق وارد مرحله بسيار حاد و اختلاف برانگيز ميان اروپا و آمريكا گرديد. از اين به بعد محور برلين پاريس در تقابل و مخالفت با سياست يك جانبه گرايي نظامي آمريكا بويژه در منطقه خليج فارس تقويت شد. به نظر مقامات اروپايي عواقب يك چنين جنگي نه تنها منطقه خليج فارس و خاورميانه را بي ثبات مي كرد بلكه پيامدها و عواقب ناگواري نيز براي اروپا به عنوان يك همسايه منطقه اي كه بطور مستقيم تحت تأثير قرار مي گرفت، در پي داشت.
مخالفت كلي اروپا عليه اقدامات نظامي آمريكا استدلال هايي نظير فراهم آوردن يك اجماع فراگير بين المللي در مورد لزوم بكارگيري زور، مسأله هزينه ها و خطرهاي نظامي بالا، برانگيختن احساسات در جهان عرب و اسلام عليه غرب و احتمال افزايش عمليات تروريستي در كشورهاي غربي و بالا گرفتن موج بحران، بي ثباتي و ناامني در منطقه خليج فارس را به همراه داشت. اما مهمترين دليل مخالفت اروپا با جنگ، تلاش براي جلوگيري از به حاشيه رانده شدن خود و كنترل كامل منطقه خليج فارس از سوي آمريكا بود. اين انگيزه به ويژه در رفتارها و سياست هاي دو كشور آلمان و فرانسه مشهود بود. اين دو كشور مايل نبودند كه سياست هاي گذشته آن ها در مورد عراق يكسره بر باد رود و منابع نفتي قابل ملاحظه آن كشور توسط قدرت هاي رقيب انگلوساكسون اداره شود.
آن زمان به علت اختلافات دروني ناشي از ديدگاه ها و سياست هاي اروپايي و خط مشي هاي خاص ايالات متحده چگونگي رفتار و مناسبات با آمريكا، همواره يكي از عوامل اختلاف زا در درون اتحاديه اروپا بوده است.
نياز اروپاييان به نفت خليج فارس ايشان راوادار ساخته است كه روابط دوستانه اي با متحدان رسمي آمريكا در خليج فارس برقرار سازند. بطوري كه ملاحظات و نقطه نظرهاي سياسي كشورهاي مذكور را مد نظر داشته باشند. گرچه سطوح وابستگي اروپاييان به منابع نفت و گاز خليج فارس بسيار متفاوت است و كشورهاي اروپايي در شرايط بحراني اين منطقه ترجيح مي دهند منابع تأمين انرژي خود را از حالت انحصاري خارج و آن را متنوع نمايند، در هر صورت نزديكي جغرافيايي، حجم منابع و بازار بزرگ منطقه، صرفنظر نمودن اروپا از منابع نفت و گاز خليج فارس را در آينده ناممكن كرده است. موضوع امنيت منطقه نفت خيز خليج فارس از پايان جنگ جهاني دوم به بعد يكي از نگراني هاي بزرگ ايالات متحده بوده است. رؤساي جمهور آمريكا از هاري ترومن تا جرج بوش پسر، نقش مهمي در شكل دادن سياست هاي منطقه اي در خليج فارس و تأمين منافع ايالات متحده در اين بخش از جهان داشته اند. با وجود تفاوت هايي كه در دكترين ها، سياست ها، خط مشي هاي آنها وجود داشته، همگي هدف مشتركي را دنبال مي كردند و آن برقراري و حفظ سلطه آمريكا در اين منطقه و دور كردن رقباي احتمالي از ناحيه مذكور بوده است.
انقلاب اسلامي ايران، اشغال افغانستان توسط شوروي، جنگ هشت ساله ايران عراق، پايان جنگ سرد، تجزيه اتحاد جماهير شوروي به جمهوري هاي مستقل، جنگ نفت بر سر كويت و وقايع سال هاي 91 1990 و عواقب ناشي از آن، چنان وضعيت مناسبي را از نظر منطقه اي و بين المللي پيش آورد كه آمريكا به صورت قدرت بلامنازع خليج فارس درآمد. مجموعه اين عوامل سبب گرديد كه آمريكا گام هاي بزرگتري را در جهت سلطه غرب آسيا در پيش گيرد كه از آن به نظام امنيتي تك قطبي مي توان تعبير كرد.
اشغال عراق توسط آمريكا در مارس 2003، اوج بحران بين المللي بود كه با اشغال كويت توسط عراق در اوت 1991 شروع شد و هنوز تداوم دارد. اين بحران، كه از عمده ترين بحران هاي بين المللي پس از فروپاشي نظام دو قطبي محسوب مي شود، منطقه خليج فارس را به نحو بي سابقه اي وارد رقابت هاي جهاني نمود. گرچه ميزان تأثيرگذاري بازيگران گوناگون بين المللي در اين بحران به تناسب قدرت، موقعيت جغرافيايي (عوامل ژئوپلتيك) متفاوت است. با اين وجود نحوه سياست هاي جديد آمريكا در ارتباط با وضعيت منطقه خليج فارس از اهميت بيشتري برخوردار است. گرچه در طول حدود نيم قرن آمريكا تقريباً تمام توجه خود را صرف ايجاد متحدان نيرومند محلي براي سيطره بر منطقه خليج فارس مي كرده، از اواخر قرن بيستم يكجانبه گرايي نظامي ايالات متحده عوامل منطقه اي را ناديده گرفته و آنها را به حاشيه راند. آمريكا به منظور تأمين منافع انحصاري خود در خليج فارس سياست يكجانبه گرايي را بي توجه به منافع و نگراني هاي ديگران دنبال كرده است. آمريكا در همه مسايل مربوط به قدرت هاي منطقه اي از جمله فناوري هسته اي، اقتصاد، محيط زيست يا مسايل سياسي، مانع تحقق يافتن اهداف آنها مي شود و در بيشتر موارد با گردآوردن ديگر كشورها درصدد محكوميت و يا تنبيه كردن كشورهاي مستقل در سطح بين المللي است. آمريكا در ادامه رويكرد نظامي در منطقه خليج فارس، ده ها هزار سرباز با تجهيزات سنگين و گران قيمت مستقر كرده است و اگر بخواهد در حفظ وضع موجود و ادامه تسلط خود بر اين منطقه تلاش كند، (امري كه در بلندمدت در عمل غيرممكن است) نه تنها هزينه گزافي بر اين كشور تحميل خواهد كرد، بلكه متحدان عرب آن را در مناطق جنوبي خليج فارس تحت فشار قرار داده و آسيب پذيرتر مي سازد. نظر به عدم تحمل بار سياسي، نظامي و مالي سنگين ماجراجويي ها و حضور نظامي گسترده آمريكا در غرب آسيا و بويژه خليج فارس كه ديگر متحدان ايالات متحده نيز قادر و يا مايل به شركت در آنها نيستند، آمريكا مجبور خواهد شد كه كمتر تهاجمي عمل كند و سياست سلطه جويانه خود را تعديل كند. عدم تغيير رويه آمريكا و ادامه بلند پروازي مراكز تصميم گيري و سياستگذاري در واشنگتن، ايالات متحده را با مشكلات فراوان در جهان مواجه خواهد كرد.
تا زماني كه آمريكا يك تعريف صرفاً نظامي و انحصاري از مسأله امنيت در خليج فارس پيگيري مي كند و براي ايجاد صلح جامع در منطقه به ابزارهاي صرف نظامي تكيه نموده و چارچوب هاي سياسي را ناديده مي گيرد، با گزينه هاي سياسي سختي در آينده مواجه خواهد شد. انتظار پذيرش بي قيد و شرط رهبري ايالات متحده از جانب متحدان سابق دوران جنگ سرد آمريكا در اروپا بعيد نظر مي رسد. آمريكا كه بويژه در دو دهه پاياني قرن بيستم قدرت برتر بين المللي محسوب مي شد، اكنون با آسيب پذيري هاي بين المللي و منطقه اي روبه رو است كه سياست هاي آن كشور را تغييرپذير مي سازد.
با وجود اين موضوع امنيت تك قطبي در منطقه خليج فارس براي واشنگتن واجد اهميت اساسي است. در اين راستا تاواني كه مردم عراق بايد بپردازند، عاملي است كه براي واشنگتن ارزش چنداني ندارد زيرا براي ايالات متحده موفقيت در استراتژي بزرگ خود از همه چيز مهمتر است.

مطالعه و بررسي هاي مبتني بر واقعيات در منطقه نشان مي دهد كه استراتژي جاري ايالات متحده در بلندمدت قادر به ايجاد ثبات در خليج فارس نخواهد بود. اين استراتژي بيشتر متوجه تشديد تنش ها و تقويت اختلافات ميان و حتي درون كشورهاي منطقه است و كمتر در جهت ترويج مباني لازم براي همكاري و ثبات در محدوده منطقه حركت مي كند. آمريكا در خليج فارس ضمن بهره گيري از ابزارهاي نظامي، تلاش داشت تا الگوي مبتني بر يكجانبه گرايي را به عنوان بستر قدرت سازي خويش قرار داده و مخالفت خود با ساير كشورها را در اين چارچوب در عمل پياده كند. حوادث سال هاي 2001 تا 2005 بيانگر شرايطي است كه آمريكا از قدرت ساختاري لازم براي مقابله با تهديدات منطقه اي در خليج فارس برخوردار بوده و تلاش داشته تا نظم منطقه اي را بر اساس قابليت عملياتي خود سازماندهي كند. گرچه استراتژي آمريكا در منطقه خليج فارس خطوطي نوساني ميان ديدگاه واقع گرايانه متأثر از نظريه هابز در روابط بين الملل و ديدگاه آرمانگرايانه مبتني بر مباني ليبراليسم را دربر دارد، با اين حال اصل اساسي و ابزار بقاي كشورها در جهاني پر هرج و مرج و به فكر افزايش قدرت خود بودن و رقابت براي كنار زدن ديگر كشورها به سبك دوران جنگ سرد در سياست هاي آمريكا در خليج فارس مشهود است. روشن است كه اتخاذ سياست هايي از اين دست از جانب آمريكا در منطقه خليج فارس واكنش ساير رقباي جهاني ايالات متحده مانند اروپا، چين و روسيه را برانگيخته و آنها رويكرد تهاجمي تري در مناطق اطراف خود خواهند داشت. در چنين فضاي رقابتي فشرده اي حتي كشورهاي محافظه كار عرب منطقه خليج فارس متقاعد مي شوند كه چارچوب امنيتي منطقه بايد در قالب جهاني تعريف شود. بر اثر نواقص سياست آمريكا در خليج فارس كه با رويدادهاي عراق تشديد مي شود مفاهيم جديد سياست قدرت بر تفكر و عملكرد نخبگان حاكم بر كشورهاي خليج فارس غالب مي شود. دولت هاي منطقه براي ايجاد توازن نسبي قدرت با هدف حفظ حاكميت، ثبات داخلي و امنيت خارجي، از كمك قدرت هاي گوناگون فرامنطقه اي براي حفظ اين توازن قدرت بهره برداري خواهند كرد.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:راسخون


جايگاه خليج فارس و درياي عمان در توسعة روابط اقتصادي هزاره هاي پيش از ميلاد (1)
دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 2:29 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
جايگاه خليج فارس و درياي عمان در توسعة روابط اقتصادي هزاره هاي پيش از ميلاد (1)

چكيده:
 

پيدايش نظامهاي سياسي در بين النهرين و علاقه مندي به توسعة زميني و دريايي سبب شناخت بيشتر جزاير و بنادر خليج فارس و توسعة فنون كشتي سازي و دريانوردي با بهره گيري از دستاوردهاي ملتهاي ديگر شد. تاسيس شركتهاي تجاري و مهاجرنشينهاي اقتصادي، توانمندي زراعي بين النهرين و نياز شديد به واردات برخي كالاها به ويژه سنگها و كانيهاي فلزي، پيدايش تمدنهاي ماقبل آريايي در كرانه هاي شمالي خليج فارس و سواحل جنوب شرقي ايران و چند عامل ديگر سبب رونق و بالندگي اين منطقه شد. راههاي بازرگاني خليج فارس و درياي عمان به درياي سرخ، زمينه ساز ارتباط ميان جنوب آسيا، بين النهرين و هندوستان با افريقا بود و اين ارتباطها سبب اثرپذيري فرهنگي در نتيجة گسترش بازرگاني، داد و ستد مستقيم و مهاجرتهاي انساني گرديد. مجموعة اين دگرگونيهاي اقتصادي سبب شد شرق و جنوب شرقي ايران از هزارة چهارم پ.م. به يكي از مراكز پيدايش تمدن در جهان تبديل شود.
كليد واژه : ايران باستان، بين النهرين، خليج فارس، درياي عمان، روابط اقتصادي، كشتيراني، راههاي دريايي، كالاهاي تجاري.

مقدمه
 

هنگامي كه نخستين تكاپوهاي سازمان يافته و هدفمند سياسي و اقتصادي بشر آغاز شد، حوزة خليج فارس و درياي عمان، جايگاه ممتاز خود را نشان داد. تمدنهاي بين النهرين كه بيشترين شالوده هاي تمدن جهان را پديدار ساختند، ارتباطي تنگاتنگ با اين مرزهاي دريايي داشتند. آنان مي بايست جزو نخستين گروههاي انساني باشند كه به ارزش تجارت و روشهاي توسعة آن پي بردند.
پيش رفتگي آن دريا در هزاره هاي پيش از ميلاد و مجاورت بسياري از سرزمينهاي پسابندر و دور از ساحل امروزي با كرانه هاي خليج فارس؛ پيدايش نظامهاي سياسي در بين النهرين و علاقه مندي به توسعة زميني و دريايي كه به شناخت بيشتر جزاير و بنادر اين منطقه منجر مي شد؛ توسعة فن كشتي سازي و دريانوردي با بهره گيري از دستاوردهاي ملتهاي ديگر؛ شناخت راههاي بازرگاني زميني و دريايي؛ تعامل با مراكز اقتصادي برجستة هاراپا و موهنجودار و هند، ماگان، ملوخه و ديلمون؛ روابط تجاري با سواحل دوردست اقيانوس هند تا افريقاي شرقي؛ وجود بخشهاي وسيع بازرگاني بومي و خارجي در منطقه؛ تأسيس شركتهاي تجاري و مهاجرنشينهاي اقتصادي با شعبه هاي مرتبط با يكديگر در مناطق گوناگون؛ توانمندي زراعي بين النهرين و نياز شديد به واردات برخي كالاها به ويژه سنگها و كانيهاي فلزي؛ پيدايش تمدنهاي ماقبل آريايي در كرانه هاي شمالي خليج فارس و سواحل جنوب شرقي ايران؛ ارتباط تجاري و پيوستگي فرهنگي نزديك مناطق پسابندر ايران مركزي و داخلي با فعل و انفعالات درياي جنوب كه برخي از اين مراكز تمدني جهان باستان از لحاظ قدمت مدنيت هم طراز و يا حتي كهن تر از همنوعان خود در بين النهرين بودند و نقش ترانزيت و واسطه اي خليج فارس كه بسياري از مردم آن با استفاده از مكانهاي باراندازي و بارگيري در توزيع كالاها به سرزمينها و بازارهاي تقاضا شركت فعال داشتند، از عوامل اين رونق وبالندگي بود.
حضور درخشان خليج فارس و درياي عمان در روابط بين الملل هزاره هاي كهن، مركز ثقلي براي پيوندهاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي جوامع مختلف جهاني و محل التقاطي براي رشد و نمو انديشه هاي تكاملي نو پديدار كرد. پژوهش حاضر مي كوشد تا قدمت اهميت اين حوزة آبي استراتژيك را نشان دهد.
خليج فارس در نتيجة فعل و انفعالات پايان عهد ميوسن و عهد پليوسن از دوران سوم زمين شناسي كه سبب پيدايش كوههاي زاگرس و رشته كوههاي جنوبي ايران و فلات ايران شد به وجود آمد و پيش از اين دوره به صورت زبانة باريكي بود.
بر اين اساس در عهد پليوسن، واپسين عهد از دوران سوم زمين شناسي و نزديك ترين عهد به دورة چهارم يا فعلي، بر اثر پيدايش زاگرس در قسمت غرب فلات ايران و فرورفتگي در جنوب فلات ايران، آب اقيانوس هند از راه درياي عمان به سوي غرب سرازير شد و در دنبالة فلات ايران، خليج فارس را ايجاد كرد.
قسمت جنوبي خليج فارس يا شبه جزيرة عربستان داراي نشانه هايي از عهد كامبرين از دوران نخست زمين شناسي است كه هيچ گونه ارتباطي با عهد پليوسن و يا دوران سوم زمين شناسي ندارد. تنها سرزمين عمان از شبه جزيرة عربستان است كه بر اثر فشارهاي جانبي، در ميانه هاي عهد كرتاسه از دوران دوم زمين شناسي دگرگوني يافت و بعدها بر ارتفاعش افزوده شد. (مستوفي، ج1، 1341، ص 209؛ كيهان، 1341، ص 10؛ كامران مقدم، ج2، 1356، ص 3-4).
خليج فارس در آغاز شكل گيري وسعت بيشتري داشت و تا پايان دورة سوم زمين شناسي بخشهايي از خشكي جلگه هاي فعلي خوزستان، بهبهان، بوشهر و برازجان را در بر مي گرفت. (پيرنيا، ج1، 1370؛ ص 143).
بر اساس تحقيقات پروفسور روبرت آدامز در سالهاي 40-1339 ش. دهانة خليج فارس در هزارة اول پيش از ميلاد بسيار شمالي تر از موقعيت حاضر بود (1) (نگهبان، 1375؛ ص 26) چنانكه در روزگار سومريان خليج فارس از كرانة كنوني تا حدود 200 كيلومتر به سوي شمال پيشروي داشت. (جورج ولز، 1365، ص 205) اين روند از هزارة چهارم تا هزارة پيش از ميلاد ادامه يافت (كاژادان، ج1، 1379، ص174) و سبب شد بسياري از مناطقي كه امروزه پس بندر و دور از دريا هستند در كنار خليج فارس قرار بگرند و به شكل بنادر دريايي درآيند. شهر اريدو در بين النهرين كه هم اكنون بيش از 200 كيلومتر از خليج فارس فاصله دارد در 6500 ق.م بخشي از مناطق كرانه اي بود. (ولز، 1365، ص 205).
در متنهاي سومري آمده است، هنگامي كه سراسر منطقه را آب فرا گرفته بود، اريدو بنا نهاده شد. در آثار برجاي مانده از دورة سلسله هاي سوم اور مي خوانيم كه شولگي پسر اونامو به شهر اريدو كه در كنار دريا واقع است علاقة بسياري داشت ساكنان نخستين اريدو صياداني ماهر بودند و بخشي از درآمد و تغذية آنان بدين گونه فراهم مي شد. كشفيات باستان شناسي گونه هايي از نوعي نرم تن و به احتمال زياد نوع ويژه اي از حلزون را جزو خوراكيهاي اين منطقه نشان مي دهد. (ملك شهميرزادي، 1375، ص 292).
بررسي انسان شناختي نخستين خليج فارس و درياي عمان، ديدگاههايي متفاوت را بيان مي كند. پاره اي ديدگاهها، اصل مردم خليج فارس را به درهم آميزي سه شاخه از نسل انسان باستاني در كرانه هاي اين دريا در هزاره دهم پيش از ميلاد مي رساند. اين سه شاخه عبارت بودند از دراويديان كرانه هاي درياي عمان يا مكران كه با بلوچهاي فاتح درهم آميختند، سامي نژادان داخل شبه جزيرة عربستان كه حامي نژادان يا سياهان بومي را شامل مي شدند و عيلاميان (ايلام) جنوب غربي ايران. برخي منابع نيز به اسكان گروههاي سومري، فنيقي و بابلي در اين منطقه اشاره دارند. (مجتهدزاده، 1376، ص 36).
بررسي نژادي مناطق جنوب شرقي ايران و كرانه هاي جنوبي تنگة هرمز و سرزمين عمانات نوعي نزديكي و همگوني را در نژاد دراويدي نشان مي دهد كه با چهرة سيه چرده، موي صاف و سرِگرد به احتمال زياد از سرزمين هند مهاجرت كرده بودند. (فراي، 1368، ص 45 و 13) اكتشافات باستان شناسي بيان كنندة انحطاط آنان به دست اقوام آرياي و سپس مهاجرت سامي ها به اين منطقه است. (نفيسي، 1342، ص 4).
در پايان دورة پلوويال مربوط به 7000 سال پيش، اقوامي با سرهاي كشيده در سواحل خليج فارس استقرار يافتند كه بر اساس پاره اي ديدگاهها، نخست در آسياي مركزي ساكن بودند. (نشأت، 1344، ص 30). مردم سواحل متصالح يا جنوب خليج فارس را انسانهاي ماهي خوار(Ichthyophagi) نيز مي نامند كه حكايت از وابستگي آنان به دريا دارد. (هاولي، 1377، ص 27).
بين النهرين، جايگاه نخستين شالوده هاي تمدن بشري، در زمينة مسائل سياسي و اقتصادي خيج فارس و درياي عمان حركتهاي آغازين را انجام داد. تمدنهاي بين النهرين و ايران ساحلي و داخلي، كوششهايي فزاينده در شناخت هر چه بيشتر جزاير و بنادر خليج فارس و چگونگي بهره وري از آن داشتند. آشوريان، خليج فارس را در كهن ترين اثر بر جاي مانده، نارمرتو يا رودخانة تلخ مي ناميدند. (مشكور، 1355، ص 146). بابليها به عنوان قديم ترين اقوامي كه به مطالعة كرة زمين پرداختند، آن را مسطح فرض مي كردند كه رودخانة آب شور يا تلخ (نارمرتو) آن را احاطه كرده بود. نقشه هاي آنان از سلسلة سوم بابلي اور نشان مي دهد كه هشت جزيره به صورت مثلث يا پره اي ستاره مانند در درياي شور قرار دارد هر كدام از اين هشت ستاره يك نگو يا يك منطقه محسوب مي شد (بلك، گرين، 1383، ص 3-92؛ مجتهدزاده، 1376، ص15؛ بهمنش، 1369، ص 116؛ مجلة دانشمند، 1361، ص 90). اوستا، كهن ترين سرودهاي مذهبي آريايي ها كه مي تواند آگاهيهايي در مورد مسائل مختلف تاريخ نخستين ايران و تمدنهاي مجاور آن عرضه دارد (رضي، 1357، ص 12)؛ به خليج فارس، درياي عمان و اقيانوس هند اشاره كرده و ارتباط مردم ساكن فلات ايران را با اين مرزهاي دريايي نشان داده است.
در ادبيات ديني و جغرافياي اساطيري ايران، درياي فراخكرد، اقيانوس هند است و دو شاخة فراخكرد، خليج بنگال در شرق و درياي سرخ در غرب است. دو درياي پوئيديگ و سدويس به ترتيب خليج فارس و درياي عمان اند. بر اساس متنهاي مذهبي به هنگام آفرينش جهان، شش دريا شكل گرفتند كه در اين ميان درياي پوئيديگ (خليج فارس) در جنوب قرار گرفت. ميان اين دريا و درياي فراخكرد (اقيانوس هند) درياي سدويس (درياي عمان) به وجود آمد و پوئيديگ از طريق اين دريا به فراخكرد راه يافت. (بهار، ج1، 1362، ص 106 و 103).
در فرگرد پنجم، بخش چهارم از اوستا آمده است:
«كه تو اي اهورمزدا، آن آبها را به درياي پوئيديگ باز مي گرداني؟ اهورمزدا پاسخ داد: آري اي زرتشت چنين است كه تو گفتي. من اهورامزدا آبها را به درياي بوئيديگ باز مي گردانم. در آنجا آبها به جوش و خروش در مي آيند. در دل درياي پوئيديگ به جوش و خروش در مي آيند و هنگامي كه از آلايش پالوده شوند، ديگر باره به درياي فراخكرد روي مي آورند». (دوستخواه، ج2، 1370، ص 7-706).
شناخت مرزهاي خليج فارس و درياي عمان، همراه با افزايش توانمندي اقتصادي و پيشرفت موسسات تمدني سرزمينهاي مجاور آن به ويژه ايران و بين النهرين، تكاپوهاي بازرگاني را در اين حوزة استراتژيك توسعه داد؛ ترتيبي كه از دوران بسيار كهن اما در فرايندي تدريجي صورت گرفت.

پی نوشت ها :
 

1- در نيمة نخست سدة نوزدهم هرمز درسام، باستان شناس ترك، با اكتشافات ناحية العبيد بين النهرين مربوط به 4300 تا 3400 ق.م براي نخستين بار اين نظريه را مطرح كرد كه ساحل خليج فارس در 2000 ق.م.، 200 كيلومتر جلوتر از كرانة امروزين آن بوده است و رودخانه هاي دجله و فرات به صورت جداگانه به خليج فارس مي ريختند.
 

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:نشريه پايگاه نور شماره 25


استعمارگران در خليج فارس (آمريكايى ها) ق1
دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 2:28 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
استعمارگران در خليج فارس (آمريكايى ها)ق1


بـه دنبال حوادث بوشهر, تنگستان و دلوار در سال 1339 قمرى كه مردم غيور اين منطقه در مقابل هجوم بريتانيا ايستادگى كردند, به ابـتكار (چرچيل ) وزيرمستعمرات بريتانيا كنفرانسى سرى در قاهره تشكيل و تصميم گرفته شد كه ناوگانهاى انگليسى جاى خود را به نيروى هوايى آن كشور بدهند. از اين رو درسال 1347 قمرى دولت بـريـتـانـيا بر تعداد پايگاههاى هوايى خود در مناطق ساحلى خليج فـارس افـزود و از تـعـداد ناوگانهاى خود در خليج فارس كاست . درهـمـيـن ايـام شـركـتهاى آمريكايى وارد خليج فارس شدند و با انگليسى ها بر سرغارت اين منطقه به رقابت و نزاع پرداختند. از اين بـه بـعـد سـيـر نزولى تسلط بريتانيابر خليج فارس شروع شد, زيرا انگلستان با فرو ريختن پايه هاى سلطنت عراق ,متحد وفادار خود را از دسـت داد. در كـويـت نـيـز عـمـلـيـات گـسـتـرده اى بر ضد مـنـافـع انـگـلـيس آغاز شد و لوله هاى نفت و ايستگاههاى پمپاژ و تـاءسـيـسـات ديگر منفجرشد. در اردن نيز فرمانده انگليسى لژيون عـرب را اخراج كردند و در بحرين و قطرجنبش هاى مردمى دامنه بـيشترى پيدا كرد و سرانجام اعلام شد كه نيروهاى انگليسى تا سال 1391 قمرى از خليج فارس بيرون خواهند رفت و اين اعلامى بود بر پايان دوران دويست ساله سلطه نظامى بريتانيا بر خليج فارس .

شروع استعمار آمريكايى

از اين زمان , ديپلماسى آمريكا و عمال وى در منطقه دست در دست اسـتـعـمـارگـران انـگـلـيسى وارد عمل شدند و نخست به عمان پـرداخـتـنـد. درسـال 1348 شـمسى انگليسى ها به كمك سازمان جـاسـوسى (سيا) با انجام كودتاى نظامى سلطان تيمور را كه دست نـشانده انگليسى ها بود بر كنار كرده و پسرش (قابوس ) را كه درآن زمان سرگرم تحصيل در مدرسه نظامى انگلستان بود, جانشين او قـرار دادنـد واو را در جـهان به عنوان آزاديخواه و دمكرات معرفى كردند.
در همان سال دولت انگلستان قراردادى با سلطان قابوس امضا كرد. جـزيره (مسيره ) كه از اهميت سوق الجيشى برخوردار بود به پايگاه نـيـروى هـوايـى ودريايى انگلستان تبديل شود, انگستان نيز بطور پـنهانى موافقت كرد كه استفاده ازجزيره (مسيره ) را به آمريكايى ها واگذار كند.
بـا ايـن توافق آمريكا براى محكم كردن جاى پاى خود در منطقه به بازسازى جزيره پرداخت . در كنار اين حركتها آمريكا مى دانست كه از خاك عمان به آسانى مى توان بر دهانه تنگه هرمز, كه بخش عظيمى از نفت استخراجى منطقه از آن جاصادر مى شود, سلطه و حاكميت داشـت . از ايـن جـهـت موافقت نامه اى با عمان به امضا رساند كه به موجب آن سلطان نشين عمان , دستيابى به پايگاههاى نيروى هوايى و دريـايـى خـود را بـراى پـنـتـاگون (وزارت جنگ آمريكا) بطور گسترده اى تاءمين نمايد.
در سـال 1349 شمسى با توافق آمريكا, الغاى قيموميت انگلستان بر مجمع الجزاير, بحرين و استقلال اين امير نشين اعلام شد و ايران نيز از ادعاهاى خود براراضى اين جزاير دست برداشت , قطر نيز استقلال يافت . با الغاى قيموميت انگليس بر عمان و پيوستن هفت شيخ نشين (ابوظبى , دوبى , شارجه , فجيره ,عمان , ام الكرين و راءس الخيمه ) به هـمديگر, تشكيل دولتى مستقل و جديد به نام امارات متحده عربى اعلام گرديد.
بدين ترتيب , با ديپلماسى فعال واشنگتن سلطه انگلستان بر سواحل سلطان نشين مسقط برچيده شد. سياست آمريكا در اين راستا تجهيز حـكـومت شاهنشاهى ايران به پيشرفته ترين سلاحهاى جنگى بود تا خـلا عـدم حضور نيروهاى انگلستان در منطقه را پر نمايد و اجراى وظايف ژاندارمرى منطقه در تاءمين منافع آمريكا ومتحدانش را به عـهـده گـيـرد. در ايـن راسـتـا در سال 1350 شمسى (نيكسون ) و(كيسينجر) به هنگام بازديد از تهران , به شاه معدوم قول دادند كه بـا گـرفـتـن 20مـيـليارد دلار از شاه , ارتش ايران را به جديدترين سـلاحـهـاى ساخت آمريكا مجهزكنند. بعضى از آن سلاحها عبارت بوند از:
بـزرگترين انواع (اوركرافت ) عظيم ترين اسكادران هلى كوپترهاى جـنـگنده ,جديدترين هواپيماهاى شكارى اف 14 و اف 16, تازه ترين نـاوشـكـن هـاى مـوشـك انداز و هواپيماهاى جاسوسى آواكس و ... . پـنـتـاگون و سازمان جاسوسى سياامكانات وسيعى را براى چپاول مـنـطـقـه تـدارك ديدند, زيرا آنها عقيده داشتندآقايى آنهابرخليج فارس به كمك چنين نيروهاى مسلح پرقدرتى تامين خواهدشد.

اهداف آمريكا از سيطره بر خليج

اسـتـكـبار جهانى آمريكا از زمانى كه جاى پاى خويش را در منطقه خليج فارس رامستحكم نمود به ايجاد پايگاههاى نظامى قدرتمند و بـه وجود آوردن ژاندارمى دراين منطقه پرداخت و در سر اهداف و مـقـاصدى را مى پروراند و با تمام امكانات وابزار آلات نظامى و غير نظامى در صدد به دست آوردن آنها بود كه اهم آنهاعبارتند از: دسـتيابى به نفت : آمريكا داراى منابع نفتى فراوانى مى باشد ولى به خاطر هزينه بالاى استخراج , در پى نفت ارزان قيمت است كه آن را مى تواند ازمنطقه خليج فارس به دست آورد.
اجـراى سـياست بازگردانى : تك محصولى بودن كشورهاى خليج فـارس و اتـكـاءشديد آنها به فروش نفت و داشتن نفت فراوان باعث شده است كه دلارهاى بى اندازه اى به سوى آنان سرازير شود, آمريكا هـم سـعـى دارد با وارد كردن كالاهاى خود و فروش آنها دلارهاى نـفـتـى را باز پس گرفته روانه سرزمين خودنمايد. در كنار آن نيز كشورهاى خليج را تشويق نمايد تا با دلارهاى فراوان خود,در آمريكا سـرمـايـه گذارى كنند كه به عنوان نمونه عربستان در اوايل سال 1366حدود 142 ميليارد دلار در آمريكا سرمايه گذارى كرده است . حـذف رقـيـبـان از مـنطقه : شوروى سابق , اروپاى متحد و ژاپن از رقباى آمريكايى بودند كه در خليج فارس داراى منافع زياد بودند لذا آمريكا در صدد از ميدان به در كردن آنها بود.
سـلطه يافتن بر منطقه : اگر روزى بحران انرژى پيش بيايد قدرت بـرتـر از آن كسى است كه قدرت نظامى بيشترى در منطقه داشته بـاشـد. لذا آمريكا با اين ديد سعى دارد در منطقه پايگاههاى نظامى مختلفى داشته باشد كه ايران قبل از پيروزى انقلاب يكى از آنها بود علاوه بر اين مى تواند با سلطه يافتن بر منطقه از آن به عنوان اهرمى در جـهـت زيـر نـفـوذ قراردادن اروپائيان و ژاپن كه احتياج شديد به نفت آن منطقه دارند استفاده نمايد.
مقابله با جهان اسلام : حضور آمريكا به بهانه هاى مختلف در منطقه خـلـيـج فـارس , ازسـركـوبى عراق گرفته تا ايجاد امنيت در آنجا, حـفـاظت از منافع و ... همه به خاطرآن است كه بتواند اين منطقه حساس جهان اسلام را كنترل و حركتهاى اسلامى بپاخاسته در اين كشورها را مهار نمايد.

تلاشهاى آمريكا پس از انقلاب اسلامى

مـپـس از پـيروزى انقلاب اسلامى و از بين رفتن نظام شاهنشاهى ايـران يـعـنـى ژانـدارم حـقيقى آمريكا در خليج فارس , تمام منافع آمـريـكايى ها در اين منطقه مورد خطرجدى قرار گرفت و تمامى خواب و خيال هايشان نقش بر آب گرديد. آمريكابراى مقابله كردن با اين خطر و حفظ سيطره خود بر خليج فارس اقداماتى راانجام داد كه موارد ذيل گوشه اى از آنها مى باشد:
1 ـ تـقـويـت عربستان سعودى به عنوان جانشين نظام شاهنشاهى ايران در جهت ژاندارمى منطقه
2 ـ پشتيبانى از شوراى همكارى خليج فارس براى حمايت از صدام در زمـان جنگ تحميلى بر ايران به عنوان سدى در مقابل جمهورى اسـلامى و متحد كردن آنها در برابر ايران به عنوان خطر جدى براى كشورهاى خليج و امنيت آنها
3 ـ نـاامـن جلوه دادن منطقه , تا به بهانه اين ناامنى آمريكا و اعضاء نـاتـو جـاى پـايـى در مـنطقه پيدا نمايند و از نفوذ ايران در منطقه جـلـوگـيـرى نمايند. آوردن ناوگانهاى جنگى مختلف , هواپيماى بمب افكن فراوان و استقرار نيروهاى نظامى عظيم درخليج فارس از آثار آن است .

4 ـ مـطرح نمودن ايران به عنوان تنها عامل ناامنى در خليج فارس بـراى جـلـوگـيـرى از نفوذ اسلام ناب محمدى به ساير كشورهاى مسلمان .


http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:راسخون


سياست هاي استعماري بريتانيا در خليج فارس و واگذاري جزاير ايراني به قاسمي هاي شارجه
دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 2:27 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
سياست هاي استعماري بريتانيا در خليج فارس و واگذاري جزاير ايراني به قاسمي هاي شارجه (1)


چکيده
 

جزاير ايراني تنب بزرگ و کوچک، ابوموسي و سيري در سال 1282ش مصادف 1903 م بر اثرسياست هاي استعماري بريتانيا در خليج فارس اشغال و به قاسمي هاي شارجه واگذار شد. جزيره سيري در سال 1342 ش مصادف 1963 م و سه جزيره ديگر، پس از 68 سال در 1350 ش مصادف 1971 م به ايران بازگردانده شد. اينکه پرسش محوري در هر پژوهشي پيرامون تجزيه موقت جزاير از ايران، اين است که چرا دولت بريتانيا در سال هاي آغازين سده بيستم. اين جزاير ايراني را به قاسمي هاي شارجه واگذار کرد؟
پاسخ اين پرسش را بايد در رقابت دولت هاي استعماري در ايران، به ويژه انگليس و روسيه، در طول سده نوزدهم جستجو کرد. توضيح اينکه تحولات جهاني و منطقه ي در سال هاي آغازين سده نوزدهم بيش از يک سده ويژگي اصلي سياست خارجي ايران، رقابت دو قدرت روسيه و انگليس در ايران در چهارچوب تئوري تعادل مثبت بود؛ بدين معنا که دو قدرت، برتري ديگري را از نظر سياسي و اقتصادي در ايران نمي پذيرفتند. برتري نفوذ روسيه در ايران بر انگليس، در سال هاي پاياني سده نوزدهم و ايجاد مشکلاتي فرا روي منافع سنتي بريتانيا؛ به خطر افتادن امنيت هندوستان و سپس نفت در خليج فارس؛ سبب شد تا انگليس استراتژي تبديل خليج فارس را به منطقه انحصاري نفوذ خود پيگيري کند. يکي از راهکارهاي دولت بريتانيا براي رسيدن به اين هدف واگذاري جزاير ايراني در خليج فارس به قاسمي هاي شارجه بود؛ اعرابي که پيش از آن قراردادهاي تحت الحمايگي با دولت بريتانيا امضا کرده بودند.
واژگان کليدي: جزاير ايراني، خليج فارس، بريتانيا، استعمار، قاسمي ها .

مقدمه
 

پس از پايان جنگ اول نفت در خليج فارس در 1268 ش/ 1991 م، دولت امارات عربي متحده خواهان بازگردان جزاير تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسي شد؛ سپس اغلب سازمان هاي همکاري هاي منطقه اي اعراب؛شامل شوراي همکاري خليج فارس و اتحاديه عرب کشورهاي عضو، خواهان بازگرداندن جزاير به امارات متحده عربي متحده شدند.حال آنکه از نظر دولت ايران، مسئله جزاير در سال 1350 ش / 1971 م خاتمه يافت و سوء تفاهم موجود در روابط دو کشور نيز در چهارچوب تفاهم نامه 1350 ش / 1971 م حل شدني بود. اين جزاير، بر اثر سياست هاي استعماري دولت بريتانيا اشغال و به مدت 68 سال، از ايران جدا و به قاسمي هاي شارجه واگذار شد؛ پرسش اصلي در پژوهش حاضر اين است که:
«دليل اصلي تصميم بريتانيا در سال هاي نخستين سده بيستم مبني بر جدايي جزاير از ايران و واگذاري آن به قاسمي هاي شارجه چه بود؟»
افزون بر پرسش اصلي، پرسش هاي فرعي زير نيز مطرح مي شود:
- قاسمي ها (جاسمي ها) چه کساني بودند؟
- طوايف قاسمي به چه دليل در مسائل جنوب ايران دخالت کردند؟
- تحولات داخلي ايران بيش از قاجاريه و در دوران سلطنت قاجاريه چه تأثيري بر نقش قاسمي ها در تحولات جنوب ايران داشت؟
-چرا دولت بريتانيا با قاسمي ها همکاري کرد؟
- رقابت روسيه و انگليس در ايران سده نوزدهم چه نقشي در تصميم دولت بريتانيا مبني بر واگذاري جزاير به قاسمي ها داشت؟
- واکنش دولت وقت ايران در قبال جدايي جزاير از ايران چه بود؟
- فرضيه اساسي پژوهش بر آن است که:
«ضعف دولت مرکزي ايران و رقابت روسيه و انگليس در صحنه سياسي ايران در سده نوزدهم واوايل سده بيستم در چهارچوب تئوري تعادل مثبت، نقشي اساسي در جدايي جزاير از ايران داشت. شکست بريتانيا از روسيه در صحنه سياست خارجي ايران پس از لغو امتياز توتون و تنباکو و کوشش هاي دولت بريتانيا براي جبران شکست خود از راه توجه به جنوب، سبب جدايي جزاير از ايران شد، ضمن آنکه دولت ايران هم به دليل درگير بودن در حوادث مشروطيت نمي توانست واکنشي بيش از اعتراض لفظي نشان دهد.»
در اين پژوهش به پرسش هاي مطرح شده پاسخ داده مي شود و درستي يا نادرستي فرضيه مقاله با اتکا به اسناد و منابع تاريخي به روش توصيفي- تحليلي بررسي مي شود.

قاسمي ها در بندر لنگه
 

حمله طايفه هاي افغان به ايران و سقوط دولت صفويه در 1135ق مصادف 1722 م، که سبب کاهش نفوذ دولت مرکزي ايران در سواحل خاوري و جنوبي خليج فارس شد، فرصت مناسبي در اختيار اعراب قاسمي يا جاسمي مستقر در کرانه هاي شبه جزيره مسندم(musandam) قرار داد تا قلمرو فعاليت خود را گسترش دهند؛ به گونه اي که شيخ قاسمي کرانه هاي مسندم از اوضاع آشفته اطراف بندرعباس و هرمز در 1130 ق مصادف 1720 م بهره گرفت و براي خود در باسعيدو،واقع در جزيره ايراني قشم، بندري ايجاد کرد (مجتهدزاده، ص93). پس از سال 1150 ق مصادف 1736 م براي مدتي کوتاه با افزايش قدرت نادرشاه افشار و کوشش هاي وي براي گسترش نفوذ ايران در خليج فارس از راه تأسيس نيروي دريايي،ايران حاکميت خود را بر جزاير و کرانه هاي شمال و جنوب خليج فارس به دست آورد.
پس از مرگ نادرشاه افشار و بروز درگيري ميان طايفه هاي افشار، زند و قاجار، به دليل نهادينه نشدن قدرت در زمان نادر و همچنين به سبب شيوه زمامداري کريم خان زند (1171-1193ق/ 1857- 1779م) و مدارا کردن وي با اعراب سواحل جنوبي خليج فارس به منظور استفاده از آنها جهت حکومت درايران،قاسمي ها دوباره فرصت يافتند تا در جنوب ايران نفوذ کنند. سياست کريم خان سبب شد تا يکي از رؤساي قبيله قواسم (جواسم) موفق شود فرمان کلانتري بندر لنگه را بر مبناي سنت استيجاري از حمکران ايراني ناحيه جهانگيريه براي خود و اعقابش به دست آورد و اين منصب تا اواخر سلطنت ناصرالدين شاه قاجار در اختيار رؤساي اين قبيله باقي ماند (شيخ الاسلامي، ص 209).
بندر لنگه در تقسيمات اداري آن زمان مرکز ولايتي بود که بندرهاي کنگ، لافت، چارک و جزاير قشم، کيش، تنب بزرگ و کوچک، ابوموسي و سيري را در بر مي گرفت؛ پس بديهي است که همانند گذشته، بندرها و جزاير ياد شده بخشي از قلمرو حکومت قاسمي هاي بندرلنگه به شمار آيد (مجتهدزاده، ص 93-94). قاسمي هاي بندر لنگه، کارگزاران دولت ايران بودند و به دولت مرکزي ماليات مي پرداختند و به پادشاه قاجار وفادار بودند. لرد کرزن، سياستمدار معروف انگليسي، در کتاب ايران و قضيه ايران، در اين باره مي نويسد:
جمعيت لنگه شامل ايراني و عرب و نيمي هم آفريقايي است و تعدادي نيز از افراد دو رگه مختلط، که در تمام کرانه هاي واقع در مشرق پرت سعيد ديده مي شوند. اعراب آنجا به قبيله قواسم که عامه جواسم مي نامند، تعلق دارند و ايشان ازتيره عمده اي به شمار مي روند که جماعت ديگري از آنها در آن سوي خليج فارس در رأس الخيمه سکونت دارند و.. حکومت لنگه تا چند سال با شيخ قبيله مزبور بود، وي در شهر اقامت داشت و از جانب دولت ايران نايب الحکومه بود (همو، ص 492-493).
بدين ترتيب قاسمي هاي مستقر در بندر لنگه از سال 1194 تا 1304 ق مصادف 1780 تا 1887 م اداره جزاير ايراني تنب بزرگ و کوچک، ابوموسي و سيري را در اختيار داشتند تا اينکه در اواخر سده نوزدهم دولت قاجار تصميم گرفت در تقسيمات کشوري ايران تجديد نظر کند. بر اساس طرح جديد، سراسر ايران به 27 ايالت و هر ايالت به چند ولايت تقسيم مي شد. در اين طرح، ايالت 26 با نام ايالت بنادر خليج فارس، کرانه ها و جزاير خليج فارس را در بر مي گرفت. با اعلام تقسيمات جديد، امين السلطان، والي ايالت جديد بنادر خليج فارس شد؛ وي تصميم گرفت به حکومت قاسمي هاي بندر لنگه پايان دهد (مجتهد زاده، ص 93). به دنبال آن حکمران ايراني بندرعباس، سرتيپ حاج احمد خان کبابي(1) در سال 1304 ق مصادف 1887 م شيخ قضيب جواسمي، آخرين حاکم عرب بندر لنگه، را به دستور دولت مرکزي از مقامش عزل کرد و او را با زنجير و محافظ به تهران فرستاد (شيخ الاسلامي، ص 210-211). يکي از مأموران سياسي بريتانيا در خليج فارس، هدف دولت ايران را از اين کار کوشش براي احياي نفوذ خود در خليج فارس مي داند:
چنانکه ديديم سال هاي 1887 و 1888 م شاهد تلاش جدي دولت ايران براي گرفتن جايي در سياست هاي خليج فارس بود که به نظر مي رسد نخستين گام در اين راه از طرف مأمور مورد علاقه شاه، امين السلطان، برداشته شد. وي مأمور ايالت بنادرخليج فارس بود. در نحوه اداره استان تحت حکومت وي در روابط خارجي اش، به زودي نشانه هايي از آمال محدود ساختن نفوذ خارجي پديد آمد (مجتهدزاده، ص96).
در سال 1304 ق مصادف 1888 م، نيروهاي ايراني در جزيره سيري پياده و مستقر شدند و دولت ايران در خصوص تنب و ابوموسي نيز ادعاي حاکميت کرد، اما بيش ازاين کاري انجام نداد و دولت بريتانيا و مأموران انگليسي مستقر در هند نيز واکنش نشان ندادند. دولت بريتانيا در سال 1319 ق مصادف 1902 م مدعي شد که قاسمي هاي مستقر در بندر لنگه، نماينده طوايف قاسمي بخش عرب نشين خليج فارس بوده اند (زرگر، ص 256) و رأس الخيمه يک سال بعد پرچم خود را نخست در ابوموسي و سپس در جزاير تنب به اهتزار در آورد و اين آغاز جدايي جزاير از ايران بود. سردنيس رايت، نخستين مأمور سياسي بريتانيا در ايران، پس از کودتاي 28 مرداد 1332 نقش دولت متبوعش را در جدايي موقت جزاير از ايران تأييد کرد.
از سال هاي 1880 م بر سر مالکيت چهار جزيره کوچک ميان ايران و انگلستان اختلافات مکرري بروز کرد. اين جزاير عبارت بودند از تنب بزرگ و کوچک، سيري و ابوموسي... از زماني که شيوخ قاسمي به عنوان حاکم بندر لنگه به ايران خراج مي دادند، در مورد اين جزاير مشاجره اي نبود و بطور کلي متعلق به ايران تلقي مي شد... اما در پي کشمکش و کشتار در ميان قبيله قاسمي و تعيين حاکم ايراني براي بندر لنگه، شيوخ عرب از آن سوي ساحل سر برداشتند و انگلستان هم از ادعايشان پشتيباني کرد که اين جزاير سرزمين پدريشان است و حاکميت آنها بر عهده شيوخ قاسمي رأس الخيمه و شارجه مي باشد و چنين نتيجه گيري شد که اعمال حق حاکميت از طرف حاکم بندر لنگه بر آنها نه از حقوق حکومتي او به عنوان حاکم لنگه، بلکه در مقام شيخ قاسمي بوده است (همو، ص 64-76).
بدين ترتيب از 1268 ش/ 1903 م، با وجود اعتراض دولت ايران، چهار جزيره ايراني تنب بزرگ و تنب کوچک، ابوموسي و سيري از حاکميت ايران خارج شد و علت اصلي تصميم دولت بريتانيا براي جدايي جزاير از ايران به تغيير سياست خارجي اين کشور در برابر ايران باز مي گشت؛ موضوعي که تبيين و درک آن تنها با تحليل سياست خارجي بريتانيا در ايران در طول سده نوزدهم و سال هاي آغازين سده بيستم براساس رقابت با روسيه در چهارچوب تئوري تعادل مثبت امکان پذير است. با توجه به اين امر، نخست دلائل ورود ايران به حوزه سياست بين الملل و رقابت روسيه و انگليس، در صحنه سياست خارجي اين کشور براساس دکترين تعادل مثبت بررسي مي شود و اينکه چگونه برتري روسيه و شکست بريتانيا در صحنه سياست ايران سبب شد تا انگليس راهکارهايي براي جبران عقب ماندگي خود در ايران بيابد که يکي از پيامدهاي آن جدايي موقت جزاير ايراني در خليج فارس از ايران و واگذاري آن به قاسمي هاي شارجه بود.

ورود ايران به حوزه سياست بين الملل
 

در دهه هاي واپسين سده هيجدهم و سال هاي آغازين سده نوزدهم ميلادي، در سطح منطقه و جهان رويدادهايي به وقوع پيوست که سبب ورود ايران به حوزه سياست بين الملل شد. دولت بريتانيا در 1201 ق / 1786 م از راه کمپاني هند شرقي توانست بر هندوستان مسلط شود؛ واقعه اي که سبب شد خليج فارس براي بريتانيا افزون بر اهميت تجاري، اهميت امنيتي نيز بيابد. (هوشنگ مهدوي، ص191). واقعيتي که بيش از يک سده نقش اساسي در شکل دهي سياست هاي بريتانيا در منطقه داشت. جنوب ايران هنگامي براي بريتانيا اهميت يافت که روسيه در شمال، پس از گذشت سالها؛ يعني از زمان مرگ پطر کبير و به قدرت رسيدن کاترين دوم در 1191 ق / 1776 م، دوباره سياست پيشروي به سمت جنوب و دستيابي به آبهاي گرم خليج فارس را براي نزديکي به هندوستان در پيش گرفت (همانجا).
به لحاظ فرا منطقه اي نيز دو رويداد بر اهميت ايران افزود؛ رويداد نخست وقوع انقلاب صنعتي در اروپا و تکوين موج دوم استعمار بود که سبب شد اروپاييان براي سلطه بر ديگر مناطق جهان کوشش کنند، تحولي که ايران را تحت تأثير قرار داد؛ چرا که هم خود از نظر اقتصادي اهميت داشت و هم پلي براي رسيدن به هندوستان بود. واقعه دوم به قدرت رسيدن ناپلئون در فرانسه بود؛ زيرا او تصميم گرفت براي مقابله با برتري دولت بريتانيا در اروپا، نخست با ابداع سيستم قاره اي و سپس حمله به مستعمره هاي بريتانيا در همه نقاط جهان اين کشور را تضعيف کند. اگرچه مجريان سياست هاي اخير اروپايي بودند، اين سياست ها تأثير فراملي و بين المللي داشت (روزلت پالمر، ج1، ص 480-492).
با شکست ناپلئون در واترلو و سپس تصميم کنگره وين،موضوع ناپلئون و سياست هاي او دست کم تا مدتي به فراموشي سپرده شد و زمامداران بريتانيا از اين بابت آسوده خاطر شدند، اما سياست هاي تهديد آميز دولت روسيه از راه ايران پاياني نداشت. روس ها نخست با راهکار نظامي در قالب جنگ هاي اول و دوم ايران و روسيه که سبب امضاي عهدنامه گلستان و ترکمانچاي شد، تا کناره هاي رود ارس پيشروي کردند و سپس با چشم پوشي از سياست گسترش ارضي در ايران، راهکار گسترش نفوذ سياسي و اقتصادي را در دستور کار خود قرار دادند.
دولت بريتانيا نيز با توجه به اهميت سياسي و اقتصادي ايران کوشيد تا سياست هاي روسيه را درايران خنثي کند؛ واقعيتي که سبب شد بيش از يک سده، رقابت روسيه و انگليس بر اساس تئوري تعادل مثبت ويژگي اصلي سياست خارجي ايران را تشکيل دهد؛ براساس چنين رهيافتي انگيس و روسيه برتري سياسي، اقتصادي و نظامي طرف مقابل را نمي پذيرفتند؛ پيامد مثبت اين مهم حفظ استقلال و تماميت ارضي ايران و جلوگيري از تبديل اين کشور به مستعمره اي کامل بود؛ البته اين امر سبب شد که ايران به دولتي حائل با پوشالي در منطقه تبديل شود (فوران، ص 181)، دولتي که نه آن قدر ضعيف بود که زير سلطه يکي از دو قدرت رقيب قرار گيرد و نه مي توانست براي منافع آنها در منطقه خطري ايجاد کند.
پايان جنگ هاي اول و دوم ايران و روسيه و تحولات پس از آن، که سبب افزايش نفوذ سياسي و اقتصادي دولت و روسيه در ايران شد، رهبران بريتانيا را وادار کرد تا براي جبران عقب ماندگي از رقيب و دفاع از منافع خود در ايران و منطقه راهکارهايي بيابند؛ يکي از اين راهکارها پيشنهاد تضمين استقلال و تماميت ارضي ايران به روسيه در سال 1250 ق/ 1834 م و ديگري کوشش براي به دست آوردن امتيازهاي اقتصادي و سياسي شبيه روس ها در ايران با ديپلماسي بود(2) (هوشنگ مهدوي، ص 248-263). دولت بريتانيا از نظر منطقه اي نيز براي دفاع از منافع خود در هندوستان با جدايي هرات و بخش هايي از سيستان از ايران و تشکيل افغانستان متحد، حريم امنيتي جديدي براي هندوستان ايجاد کرد و در جنوب ايران به صورت عام و خليج فارس به صورت خاص نفوذ خود را افزايش داد.

پی نوشت ها :
 

1-وجه تسميه اين فرد، به دليل پذيرايي از حاکمان و اميران عرب خليج فارس با کباب ايراني بود.
2-براساس مفاد قراردادي که در 27 اکتبر 1941 در تهران به امضاي مکنيل، کاردار انگليس در ايران، و ميرزا ابوالحسن خان ايلچي، وزير خارجه وقت ايران رسيد، دولت بريتانيا امتيازهايي شبيه به امتيازهاي روس ها گرفت که در عهدنامه ترکمانچاي به دست آورده بودند.
 

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:نشريه پايگاه نور،شماره 23.


اهمیت استراتژیک منطقه ی خلیج فارس
دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 2:26 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
اهمیت استراتژیک منطقه ی خلیج فارس

پیشروی آب اقیانوس هند و دریای عمان در شیار هلال گونه ای در جنوب زاگرس، دریای نیمه بسته خلیج فارس را به وجود آورده است. این محدوده، در حد فاصل کشورهای ایران، عراق، کویت، عربستان، قطر، بحرین، امارات متحده و عمان قرار دارد و بخشی از منطقه ی خاورمیانه به شمار می آید.مدخل آن در تنگه هرمز، با حدود 85 کیلومتر و بخش پایانی آن در رأس خلیج فارس، با حدود 320 کیلومتر بوده و بیش ترین عرض آن، شامل 325 کیلومتر است. مساحت این خلیج، 226 هزار کیلومتر مربع و ژرفای متوسط آن 35متر ثبت شده است که در پاره ای نقاط، به نود تا صد متر نیز می رسد. بنابراین، برخلاف بحر احمر یا خلیج العربی که در آن سوی جزیره العرب واقع است، دریای کم عمقی به شمار می آید.خلیج فارس در منطقه ای فرو رفته است که در جنوب آن، فلاتی لم یزرع و در شمال آن، فلات دیگری با نمایی از کوهپایه های زاگرس قرار گرفته است.(1)به گونه ای که تمامی خلیج فارس، یک فلات قاره را تشکیل می دهند.به لحاظ زمین شناسی، این منطقه از پدیده های دوران سوم زمین شناسی است و حدود سی میلیون سال قبل به وجود آمده است.(2) و آن گونه که زمین شناسان مطرح می کنند، وسعت آن تقریباً دو برابر وسعت فعلی بوده که اثر تحولات زمین شناسی و ریزش رسوبات رودخانه ای، پسرفت نموده است.اهمیت این منطقه، در گذشته ای با پیشینه چند هزار ساله ریشه دارد؛ چرا که محل برخورد تمدن های بزرگ باستان بوده و قرار گرفتن در چهار راه ارتباطی سه قاره، اهمیت آن را در قرون میانه بیش از پیش آشکار می کرد. گذشتن راه های مهم تجاری از این منطقه، عاملی در گسترش تجارت بود، به ویژه تجارت مروارید که اهمیت ویژه ای داشت. اندک اندک با ورود استعمار و رقابت های جهانی، این منطقه به عرصه تاخت و تاز قدرتهای جهانی تبدیل شد و قدرتهای پرتقالی، هلندی، فرانسوی، بریتانیایی، روسی و آمریکایی، به ترتیب شانس خویش را در چپاول اقتصاد جوامع آن به بوته آزمایش گذاشتند تا این که در نیمه قرن بیستم، با اکتشاف نخستین چاه های نفت، در بحبوحه جنگ های جهانی، توجه بیش از پیش کشورهای صنعتی به این منطقه جلب شد.در سده بیستم با اکتشاف نفت، این منطقه به عنوان گذرگاه شصت درصد ذخایر جهانی نفت، نگاه نیازمندانه جهانیان را به سوی خود کشانده و سرزمین های پیرامون خویش را به تب نوسانات اقتصادی- سیاسی جهان پیوند داده است. کشورهای این منطقه در درون مرزهای زمینی خود کانسارهای پرمایه نفت و گاز دارند، در ر گستره 220 هزار کیلومتر مربعی آب های خلیج فارس کانسارهای بزرگ نفت و گاز غنوده است و همین خود پرسمان، «فلات قاره» و «دریای سرزمینی» و در پی آن موضع گیری های اقتصادی و سیاسی و نظامی در پیوند با این پرسمان را به میان می کشد.(3)آری، آن چه خلیج فارس را به شاهرگ حیاتی جهان تبدیل نمود، کشف طلای سیاه بود؛ کالایی که پس از گذشت قرن ها، با وجود پیشرفت علم و فناوری هنوز جای گزین مناسبی برای آن یافت نشده است. اما اهمیت این منطقه، صرفاً در وجود منابع گسترده معدنی آن خلاصه نمی شود و نقش سیاسی منطقه خلیج فارس، با توجه به اهمیت ایدئولوژیکی، ارتباطی، ژئواکونومیک و ژئواستراتژیک آن متبلور و آشکار می شود. در واقع، برای بررسی و تحلیل اهمیت استراتژیک منطقه خلیج فارس، بررسی و مطالعه مؤلفه های ذیل امری ضروری می نماید:
الف)وضع طبیعی و موقعیت جغرافیایی خلیج فارس؛
ب)ذخایر عظیم نفت و گاز؛
ج)بازار مصرف؛
د)نقش فرهنگی و ایدئولوژیکی.
الف)وضع طبیعی و موقعیت جغرافیایی خلیج فارس:
خلیج فارس به لحاظ وضع طبیعی و موقعیت جغرافیایی، از دیر زمان حائز اهمیت بوده است. از یک طرف، این منطقه حلقه ارتباطی میان شرق و غرب بوده و از سوی دیگر، به دلیل داشتن تنگه هرمز که یکی از استراتژیک ترین تنگه های جهانی است، از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده است.در واقع:خلیج فارس محور ارتباط بین اروپا، آفریقا، آسیای جنوبی و جنوب شرقی است و از نظر استراتژیک، در منطقه خاورمیانه، به عنوان بزرگ ترین و مهم ترین مرکز ارتباطی بین سه قاره است و بخشی از یک سیستم ارتباطی را که دو دریای مدیترانه و سرخ و دو اقیانوس هند و اطلس را به هم می پیوندد، تشکیل می دهد. به همین جهت، این موقعیت از روزگاران پیشین مورد توجه قدرت های جهانی بوده است و تجار و بازرگانان، کالاها را از شرق و جنوب آسیا به خلیج فارس حمل می کردند و از آن جا به سواحل مدیترانه و اروپا و بالعکس می برند.(4)در حقیقت تا قبل از کشف آمریکا، یعنی سال 1492 میلادی، کالاهایی چون مروارید، ابریشم، چینی، ادویه و...، از دو راه به غرب حمل می شد و آن دو راه مهم عبارت اند از:
1.راه زمینی معروف به جاده ابریشم
2.راه دریایی معروف به راه ادویه
دو راه حیاتی فوق، از خلیج فارس و سواحل شرقی مدیترانه می گذشته اند... . با کشف دماغه امید نیک، اهمیت خلیج فارس از نظر ارتباط کاسته نشد؛ زیرا به واسطه دوری مسیر دریایی، از دیرباز خلیج فارس یک چهار راه ارتباطی دریایی محسوب می شده است و از این رو، بنادر خلیج فارس لنگرگاه مناسبی برای کشتی ها بوده است. در حقیقت، کشتی ها خلیج فارس را ایستگاه دریایی مناسبی برای دریافت خدمات دریایی و تبادل کالا می دانستند.(5)اما نکته قابل توجه آن که بحث اهمیت استراتژیک خلیج فارس، بدون بررسی مسایل تنگه هرمز کامل نخواهد بود؛ زیرا این تنگه، به عنوان مدخل خلیج فارس، تأثیر ویژه ای بر حوادث منطقه دارد.این تنگه، با طول حدود 158 کیلومتر و عرض حداقل 56 و حداکثر 180 کیلومتر و عمق 115 متر، یکی از استراتژیک ترین گذرگاه های جهان به شمار می آیدکه خلیج فارس را از راه دریای عمان (مکران) اقیانوس هند و خطوط کشتی رانی بین المللی دریای آزاد پیوند می دهد، این آبراه به علت موقعیت خاص استراتژیک، شاهرگ حیات اقتصادی جهان به حساب می آید.(6)و به عنوان راه ورودی و خروجی خلیج فارس، از موقعیت ژئواستراتژیکی برخوردار است. از آن جا که روزانه حدود چهل درصد نفت مصرفی ج از این تنگه عبور می کند، احاطه و سلطه بر این گذرگاه، امکان عبور و مرور نفتکش ها را در منطقه فراهم می آورد.این آبراه، نقش بسیار حساس و بی چون و چرایی در توازن اقتصاد، مالی و تجاری کلیه کشورهای صنعتی و کشورهای ساحلی منطقه ایفا می کند و هر رخدادی که سلامت و امنیت دریانوردی را در این ناحیه تهدید نماید، به همان نسبت منافع این کشورها را در معرض خطر قرار خواهد داد.(7)هم چنین تنگه هرمز، راه ارتباطی ساحلی خلیج فارس به اقیانوس هند بوده و بنابراین، همواره به صورت منطقه ای عملیاتی در استراتژی های نظامی مورد توجه بوده است.
ب)ذخایر عظیم نفت و گاز
مهم ترین عامل استراتژیک خلیج فارس، وجود منابع عظیم نفت و گاز است، به گونه ای که این منطقه را «مخزن نفت جهان» نام نهاده اند.با وجود تحولات دهه های اخیر و تلاش برای جای گزین کردن انرژی های آب، باد، خورشید، اتم و...، هم چنان نفت به عنوان انرژی برتر و اصلی ترین ماده اولیه تولیدی صنایع، اهمیت خویش را حفظ کرده است و روز به روز بر ارزش آن افزوده می شود. در واقع نفت، «کالای استراتژیک»(8) به شمار می آید که از راه های گوناگون بر سیاست های جهانی تأثیرگذار است و هر گونه تغییر و تحولی در صادرات آن، پیامدهای یکسانی بر کل جهان دارد و عدم ثبات بهای نفت، تهدیدی جدی است که همواره بازارهای نفتی را با بحران مواجه می کند.نفت در طی قرن بیستم، در حقیقت عامل بسیار مهمی در تحولات نظامی سیاسی و اقتصادی جهان بوده و برای سال های قابل پیش بینی نیز چنین خواهد بود. در این میان منطقه خلیج فارس، به علت تسلط بر ذخایر عظیم و قدرت تولید و توان صادراتی قابل توجه، در حقیقت مرکز این تحولات و وقایع مهم بوده است و هست و تقریباً همه کشورهای جهان، کم و بیش وابسته به این حوزه می باشند و حیاط اقتصادی و نظامی- سیاسی بسیاری از این کشورها، به خصوص کشورهای عتی غرب و ژاپن، به ادامه بی وقفه جریان نفت از حوزه خلیج فارس وابسته است.(9)بنابراین خلیج فارس از مهم ترین مخازن انرژی جهان به شمار می آید که در تأمین انرژی آینده جهان، نقشی اساسی بر عهده دارد. نیاز روزافزون کارخانجات صنعتی به نفت و غیر قابل جای گزین بودن آن توسط انرژی های دیگر، به منطقه خلیج فارس «جایگاه ژئواکونومیکیِ» خاصی بخشیده است. در واقع، منطقه خلیج فارس افزون بر موقعیت ژئوپولتیک، موقعیت ژئواکونومیکی نیز دارد و آنچه از همه بر احراز چنین موقعیتی تأثیرگذار بوده، مسأله نفت و گاز است.تحولات نظام بین الملل، بیانگر آن است که در هزاره سوم میلادی، قدرت برتر از آنِ کسی خواهد بود که بر انرژی جهانی، به ویژه نفت و گاز تسلط یابد و بنابراین، جای تعجب نیست که خلیج فارس به عنوان بزرگ ترین مخزن انرژی جهان، کانون توجه جهانی قرار گرفته است.این منطقه، دارای ذخایر نفتی جهانی بسیار بالایی است و از این نظر، برای کشورهای صنعتی شاهرگ حیاتی به شمار می آید که چرخه اقتصاد را به گردش در می آورد. کشورهای خلیح فارس، 62 درصد از مجموع نفت مصرفیِ بازارهای جهان را تولید می کنند.(10)به علاوه، عمق کم این خلیج، امکان بهره برداری از منابع نف هم چنین منابع دریایی آن را به سهولت و ارزانی فراهم می آورد و هزینه های پایین استخراج نفت و گاز، توجه کشورهای صنعتی را به خود جلب کرده است. اکتشاف نفت، باعث درآمیختن خلیج فارس با اقتصاد جهانی شده، به ویژه آن که استخراج نفت از این منطقه، بسیار به صرفه تر از دیگر مناطق جهان برآورد می شود.به طور کلی، عرضه کنندگان نفت در جهان دو گروه هستند: اعضای اوپک و کشورهای غیر اوپک. البته بیش ترین تولید، از آنِ کشورهای عضو اوپک است. که بیش تر آن ها، از کشورهای حوزه خلیج فارس هستند.تفاوت اصلی میان مخازن کشورهای اوپک و غیر اوپک در این است که دسترسی به مخازن غیر اوپکی ها مشکل تر است، به ویژه در میان مدت هزینه تولید بیش تر می شود. در بسیاری از کشورهای غیر اوپک، به دلیل کوچک بودن میادین نفتی و «نسبت کم میانگین تولید»، هزینه تولید بیش تر است.(11)با توجه به مطالعات توماس استوفر(12) تحلیلگر آمریکایی نفت، تولید هر بشکه نفت خشکی در ایران، ابوظبی، عراق، کویت و عربستان سعودی، یک تا چهار دلار هزینه در بر دارد. این رقم که با توجه به بازده چاه برآورد شده، شامل هزینه های اکتشاف، ارزیابی و توسعه و نرخ بازگشتی حدود ده تا پانزده درصد می باشد. د قابل، این هزینه ها در دریای شمال دوازده تا بیست دلار در هر بشکه، در غرب تگزاش هفده تا نوزده دلار و در کانادا بیش از نوزده دلار می باشد. در عین حال، هزینه ایجاد یک بشکه ظرفیت تولید اضافه، در شش کشور عضو اوپک، در منطقه خلیج فارس (ایران، عربستان، عراق، کویت، امارات متحده عربی و قطر) بسیار کم تر از هر نقطه دیگری در جهان است. برای نمونه، این هزینه در عراق کم تر از پنج هزار دلار در هر بشکه، و در ایران در حدود شش هزار دلار می باشد. در کل، این هزینه در خلیج فارس حدود سه هزار دلار برای هر بشکه ظرفیت تولید اضافی است که در مقایسه با سایر تولید کنندگان اصلی غیر اوپک، نظیر دریای شمال و آمریکای شمالی، بسیار کم تر است.(13)افزون بر این، پیش بینی می شود، سهم منطقه خلیج فارس در تولید جهانی نفت، از 7/25 درصد در سال 1996، به 9/40 درصد تا سال 2020 افزایش یابد. بر این اساس، احتمالاً در آغاز هزاره جدید، وابستگی اقتصادهای آسیا، اروپا و آمریکا به تولیدات نفتی خلیج فارس، البته در سطوح مختلف افزایش خواهد یافت.(14)به علاوه، عمر متوسط ذخایر نفتی کشورهای خلیج فارس، در برخی نقاط به صد سال نیز می رسد؛ در حالی که عمر نفت در دیگر نقاط جهان، ب ور متوسط هیجده سال است.با ورود بازارهای نفتی جدید و مصرف کنندگان نوظهور، تقاضای جهانی برای نفت افزایش می یابد و با رشد تقاضا، رقابت در این بازار گسترش یافته، به افزایش قیمت ها خواهد انجامید. در واقع، رقابت در بازار نفت، نقش مهمی را در تثبیت قیمت های بالاتر خواهد داشت.اقتصادهای بزرگ آسیا نظیر چین، کره جنوبی و هند، به حجم معتنابهی انرژی، به ویژه نفت نیاز خواهند داشت که با احتمال زیاد، باید از منطقه خلیج فارس و هم چنین دریای خزر تأمین شود. ضمناً پیش بینی می شود که آمریکای شمالی 20%، اروپای غربی 31% و آسیا 86%، از نیازهای نفتی و انرژی خود را از دو منطقه مزبور تأمین کنند.(15)با وجود آن که با گذشت زمان، روز به روز بر تعداد مصرف کنندگان نفت خلیج فارس افزوده می شود، سیاست های نفتی کشورهای عمده صنعتی، در درازمدت به سود تولید کنندگان نفت نخواهد بود؛ به ویژه سیاست ذخیره سازی انرژی که از سوی بیش تر این کشورها دنبال می شود، اهمیت و نقش کشورهای تولید کننده و اوپک را در سیاست قیمت گذاری کم رنگ خواهد کرد.پیش بینی می شود که تقاضای جهانی انرژی تا سال 2020 در مقایسه با سال 1970، تا سه برابر افزایش یابد و تقاضای انرژی از سوی کشوای صنعتی تا سال 2010، تا بیش از دو برابر افزایش خواهد یافت. در نتیجه، تقاضاهای جهانی از 6/71 میلیون بشکه در روز، به بیش از 115میلیون بشکه تا سال 2020 خواهد رسید.البته برخی تحولات پیش بینی نشده، می تواند روند پیش بینی تقاضا را برای انرژی تغییر دهد. در این میان، می توان از مواردی نظیر رکورد اقتصاد جهانی، تغییر سیاست های یارانه ای یا مالیات بندی در کشورهای مصرف کننده و فناوری های مقرون به صرفه نام برد.(16)بر اساس پیش بینی های به عمل آمده، از سال 2010، یگانه تولید کنندگان عمده نفت جهان، کشورهای حاشیه خلیج فارس، به ویژه ایران، عراق و عربستان خواهند بود و به لحاظ ویژگی های منحصر به فرد نفت این منطقه، از جمله هزینه تولید پایین، ظرفیت بالا، کیفیت مطلوب نفت و... روز به روز بر اهمیت آن افزوده می شود.به طور خلاصه به لحاظ ذخایر نفتی، مزیت خلیج فارس در برابر دیگر نقاط جهان، به شرح ذیل است:
الف)منابع نفتی فراوان منطقه (64 درصد کل ذخایر جهان، در کشورهای حوزه خلیج فارس قرار دارد).
ب)سهولت استخراج
ج)هزینه تولید پایین (هزینه تولید اوپک، بین یک تا سه دلار در مقایسه با هزینه شش تا ده دلار برای هر بشکه تولید کنندگان غیر اوپک می باشد).
د)مازاد ظرفیت تولید، به طوری که این کشورها، دارای مصرف بسیار محدود بوده و اصولاً جهت صادرات و اقدام به تولید و استخراج نفت می نمایند. کل کشورهای اوپک، دو درصد و کشورهای حوزه خلیج فارس، کم تر از یک درصد مصرف جهانی نفت را دارند.
ه)کیفیت بالای نفت خام منطقه
و)سهولت حمل و نقل
ز)توان تولید زیاد چاه های نفت (در حوزه خلیج فارس، از هر حلقه چاه نفت، حدود 250000 تن نفت در سال می توان استخرج کرد، در حالی که حجم قابل مقایسه در آمریکا، فقط 1000 تن در سال است)
ح)امکان کشف ذخایر جدید نفتی وسیع در این منطقه، در مقایسه با سایر مناطق جهان.(17)

حداکثر

متوسط

حداقل

تقاضای کل

8/93

7/91

6/89

تولید

95/44

2/42

7/47

اوپک

جدول شماره 1:پیش بینی موازنه عرضه و تقاضای جهانی نفت تا سال 2010 (بر مبنای میلیون بشکه در روز

حداکثر

متوسط

حداقل

کشورها                        

7/0

6/5            

6/0           

ایران

4/0

3/5            

   3/0           

عراق

5/0

45/0

4/
0

قطر

4/6

4/4            

2/3           

امارات

13/0

12/5            

12/0          

عربستان

جدول شماره 2:سناریوی پیش بینیِ ظرفیت تولید کشورهای خلیج فارس در سال 2010 (بر مبنای میلیون بشکه)یکی دیگر از منابع پراهمیت انرژی، گاز طبیعی است. مصرف این انرژی به لحاظ زیست محیطی، کم خطر تر از دیگر انرژی های متداول، چون نفت و زغال سنگ بوده، آلودگی کم تری به همراه خواهد داشت. از این رو، تلاش برای جای گزین کردن گاز طبیعی به جای نفت خام در مصارف سوختی، هر روز بیش تر و بیش تر می شود.میزان قابل توجهی از این انرژی، در منطقه خلیج فار س یافت می شود. تحقیقات نشان می دهد که بیش ترین رشد در ذخایر گاز جهان، مربوط به دو ناحیه اتحاد شوروی سابق و کشورهای حاشیه خلیج فارس و خاورمیانه بوده است. پس از روسیه، جمهوری اسلامی ایران، قطر، امارات متحده عربی و عربستان، به ترتیب دومین، سومین، چهارمین و پنجمین ذخایر بزرگ گاز را در دنیا در اختیار دارند. ذخایر این منطقه، مخازن گازی شمال قطر و میدان پارس جنوبی ایران را در بر می گیرد.(20)به دلیل بالا بودن هزینه های بهره برداری، تولید، انتقال و توزیع گاز طبیعی، صنعت گاز منطقه خلیج فارس، عمدتاً توسعه نیافته است و صرفاً طی سالهای اخیر، شاهد حرکت برخی از این کشورها به سمت اکتشافات و توسعه گاز هست.

درصد دنیا-1999 ذخایر                                 

درصد دنیا-1999                      تولید

کشور

15/7-23/0

2/3-25/5         
 

ایران

  5/8-8/49

  1/0-24/0         
 

قطر

4/1-6/00

1/6-38/

امارات

4/0-5/79

     2/0-46/2           

عربستان

جدول شماره 3: ذخایر گاز طبیعی در ایران، قطر، امارات، عربستان با وجود این، منطقه خلیج فارس به صورت بالقوه، ذخایر عظیم گاز طبیعی دارد. برای نمونه، کشوری چون ایران، به تنهایی با در اختیار داشتن بیش از 14% گاز طبیعی جهان، استعداد فراوانی را برای تبدیل شدن به یک تولید کننده مهم گاز دارا می باشد.رویکرد سیاست گذاران این کشورها، هم چنین سیاست هایی که در راه کنترل مصارف داخلی به عمل آمده و سرمایه گذاری های اخیری که برای استخراج بیش تر گاز منطقه صورت گرفته، به احتمال زیاد، آینده روشنی را برای صنعت گاز منطقه خلیج فارس رقم خواهد زد.
ج)بازار مصرف:کشورهای حاشیه خلیج فارس که بیش تر از شمار کشورهای جهان سوم هستند، در اولیل قرن نوزدهم و با اکتشاف نفت، به درآمدهای بادآورده ی کلانی دست یافتند که هیچ گونه تلاشی برای کسب آن انجام نداده بودند. از سویی دیگر، به دلیل ساختار غیر دموکراتیک حاکمیت در این منطقه، بیش تر حاکمان، مقبولیت چندانی در بین افکار عمومی داخلی نداشتند و با علم به این واقعیت، حرکت به سمت سیاست های رفاه عمومی را آغاز کردند، بی آنکه اقتصاد این کشورها از زیرساخت های مناسب برخوردار باشد. کم کم فرهنگ مصرف گرایی در میان اقشار جامعه رواج یافت و دولت مجبور بود برای پاسخ به تقاضاهای مصرفی، هر روز بیش از پیش به واردات کالاهای لوکس خارجی بپردازد.هم چنین در حوزه سرمایه گذاری های صنعتی، از آن جا که توانایی جذب سرمایه های کلان را نداشتند، به جای گسترش صنایع مادر، به توسعه صنایع مونتاژ اکتفا کردند و بدین ترتیب، هر روز بیش از پیش به واردات خارجی وابسته شدند.اسراف در مصرف، تمایل زیاد به واردات و افزایش بی حساب هزینه های نظامی موجب برگشت قسمت زیادی از درآمدهای نفتی به غرب گردید و بیش تر ممالک عضو اوپک، برای پرداخت قروض خارجی خود، ناگریز به گرفتن وام ی سنگین از سازمان های مالی بین المللی شده اند.(22)ذخایر ارزی فراوان و بالا رفتن قدرت خرید، این امکان را به وجود آورده است که هر کالایی را به هر قیمتی که شده، از هر نقطه دنیا، از ریودوژانیرو گرفته تا توکیو، و نیویورک تا سنگاپور تهیه کنند. مقامات دولتی برای خشنودی مردم، بدون آینده نگری، هر آن چه را با پول می توان به دست آورد، خریداری می کنند و تلاش دارند که کمبودها را با واردات جبران کرده، اشتباهات خود را پوشیده نگاهدارند، بدین ترتیب، درآمدهای کلان نفت، مانع ظاهر شدن نارسایی ها و مشکلات موجود حاصله از اعمال سیاست های غلط کشاورزی و صنعتی می شود.(23)این کشورها، حتی برای تهیه مواد غذایی نیز نیازمند بازارهای خارجی شده، و در حوزه کشاورزی نیز که عموماً تا قبل از آن صادر کننده بودند، نیازمند واردات از خارج شده اند. در واقع، مصرف گرایی بیماری جدیدی است که اقتصاد کشورهای حاشیه خلیج فارس را فلج نموده و بیش از پیش به محصولات خارجی وابسته ساخته است. گویی تولید و استخراج نفت، بیش از آن که به نفع تولید کنندگان باشد، در راستای منافع کشورهای سرمایه داری است. درآمدهای بادآورده ی نفت، توان خرید این کشورها را بالا برده و به تبع، زان واردات آن ها را افزایش داده است و به این ترتیب، دلارهای نفتی، بار دیگر به ممالک صنعتی بازگردانده می شوند.از سویی دیگر، اختلافات مرزی و ایدئولوژیکی و تنش های موجود در منطقه، عامل محرکی برای تمایل کشورهای این حوزه به خرید اسلحه و تجهیزات نظامی است، به گونه ای که در سالهای اخیرصدور اسلحه و تجهیزات مدرن جنگی به کشورهای حوزه خلیج فارس، بیش از کالاهای دیگر رونق گرفته است... . تخصیص قسمتی از درآمدهای نفت به خرید اسلحه، علاوه بر هدر دادن ذخایر ارزی، موجب افزایش نفاق، دشمنی، عدم اعتماد و همکاری های منطقه ای شده است.(24)دیگر کشورهای منطقه نیز، بودجه های کلانی را به خرید تسلیحات نظامی اختصاص می دهند که همه این درآمدها، به جیب سهام داران کارخانجات تسلیحاتی می رود.در این میان، سیاست های مالی بی برنامه و سرمایه گذاری های بی اساس، این کشورها را با کسری پرداختی مواجه ساخته که لزوماً برای پرداخت قروض خارجی خویش، مجبور به گرفتن وام های کلان از مؤسسات مالی و بانکی بین المللی شده اند. این رویکرد، عامل دیگری برای وابستگی دوباره آنان و خروج ذخایر ارزی از این کشورها می شود. به تعبیر دیگر، اقتصاد کشورهای صادر کننده ی نفت، قدرت ج سرمایه های کلان را نداشت. رهبران اوپک (کشورهای حاشیه خلیج فارس، اندونزی و...) قسمتی از ذخایر ارزی خود را صرف سرمایه گذاری های مستقیم و یا خرید سهام و اوراق بهادار کردند. قسمتی دیگر هم به صورت وام در اختیار مؤسسات مالی بین المللی و بانک های بزرگ گذاشته شد تا بعد از اتمام منابع، مورد استفاده قرار گیرد.(25)به طور کلی می توان گفت:جمعیتِ حدود یک صد میلیونی حوزه خلیج فارس که مشمول درآمدهای نفتی می شود، بازار مصرف جویی برای کشورهای صنعتی غرب اند. در نتیجه، بر سر تصرف این بازار و جذب دلارهای نفتی آن، بین قدرت های اقتصادی غرب، چون آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و اخیراً روس ها رقابت هایی وجود دارد. سالیانه میلیاردها دلار پول های بادآورده نفتی، خرج سلاح های جنگی غربی ها می گردد.(26)و به دلیل کمبود نیروی انسانی ماهر و متخصص در زمینه نظامی و صنایع، این منطقه، از مهم ترین بازار فروش خدمات به شمار می آید.
د)نقش فرهنگی اهمیت ایدئولوژیکی به گواه تاریخ، منطقه خلیج فارس، همواره گهواره تمدن های درخشان بشری بوده است و اقوام بسیاری چون ایلامی ها، سومری ها، کلدانی ها، آشوری ها، بابلی ها، مصری ها، کنتانی ها و فنیقی ها، فرهنگ خویش را از راه خلیج فارس به دیگر نقاط جهان صادر می کردند. گویی آنان «از خلیج فارس به عنوان کانون صدور پیام تمدن خود استفاده می نمودند.»(27) به علاوه، این منطقه نه تنها جایگاه تمدن های بزرگ بوده، بلکه خاستگاه پیامبران بزرگ الاهی نیز بوده است؛ به ویژه، زادگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آخرین پیامبر الاهی، در این منطقه قرار دارد.دین اسلام در قرن هفتم میلادی با ظهور پیامبر بزرگ آن، حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله، در شبه جزیره عربستان و در حقیقت در سرزمینی که تا آن زمان بستر حوادث و درگیری های بزرگی بود، به وجود آمد. این تفکر الاهی ، به سرعت گسترش یافت و قلمرو عظیمی را از اقیانوس اطلس تا کرانه های غربی اقیانوس آرام در برگرفت.در حال حاضر، مجموعه عظیم جغرافیای جهان اسلام، سرزمینی را به طول یازده کیلومتر و به عرض بیش از پنج هزار کیلومتر، با ترکیبی بسیار متنوع از نظر انسانی و طبیعی شامل می شو(28)که همه این مجموعه عظیم، تحت رهبری ایدئولوژیکی مرکز آن، یعنی خلیج فارس قرار دارد، به گونه ای که این منطقه، امروز به عنوان قلب جهان اسلام، هدایت تمام جریان های اسلامی را بر عهده گرفته است و خط دهنده تمامی حرکت های سیاسی- مذهبی و اسلامی سراسر جهان به شمار می آید.از آن جا که تحولات بزرگ سیاسی مذهبی جهان اسلام از این منطقه آغاز شده است، از ابتدای پیدایش قدرت های جهانی و شکل گیری سیستم های بین المللی، به این منطقه توجه ویژه ای صورت گرفته است؛ به خصوص حوزه خلیج فارس که حکم قلب منطقه را بازی می کند. این توجه، روزبه روز ابعاد گسترده تری به خود گرفته است، تا جایی که گستره آب های خلیج فارس و دریای عمان، به عنوان محور استراتژی های جهانی در قرن بیست و یکم مورد تأکید قرار گرفته است.(29)پس از فروپاشی شوروی در سال 1991 و تضعیف کمونیسم، اسلام به عنوان نیروی سوم که همواره در تقابل لیبرال- دموکراسی ظاهر شده، مورد توجه بیش از پیش نظام سرمایه داری قرار گرفته است. از یکسو خاطرات سال ها استعمار سرزمین های اسلامی و از سوی دیگر، بنیان های اندیشه دینی- اسلامی، مردم کشورهای این حوزه جغرافیایی را در رویارویی با هجوم فیزیکی و معنوی غ به تحرک وا می دارد. مکتب اسلام که از اساس با لیبرال دمکراسی غرب جمع ناشدنی است، یگانه رغیب پرقدرت ایدئولوژیکی آن به شمار می آید که در رویارویی با فرهنگ و تمدن غربی به پا خواسته است. این حقیقتی است که اندیشمندان غربی نیز بدان معترف اند و در پی چاره جویی از آن برآمده اند.زی بیگنیو برژینسکی در کتاب خارج از کنترل می نویسد:اسلام در مقام یکی از مهم ترین مذاهبی که گرایش به آن شدید است، اگر چه از دیرباز بیش از مسیحیت به تسلیم پذیری در برابر تقدیر متمایل بوده است، ولی در عصر حاضر، به نیروی محرکی تبدیل شده است که نابرابری را از طریق انکار نوگرایی غربی طرد می کند؛ زیرا از نظر اسلام معاصر، نوگرایی غربی اساساً فاسد است و از فرهنگ تسلیم سریع به هوای نفس نشأت می گیرد. در عصر حاضر، متفکران اسلامی از دستاوردهای تکنولوژیکی تمدن غربی منهای مفاسد فرهنگی آن بهره مند شوند. در این تلاش، اندیشمندان اسلامی، فصلی از تاریخ گذشته اسلامی را نجوا می کنند که در آن دوران، جهان اسلام پیشرو علم و دانش خلّاق در جهان بوده است. در این مسیر، تلاش متفکران اسلامی در نوگرایی فلسفی- اجتماعی، با تلاش برای خنثی کردن چیزی که از نظر بسیاری از مسلمانان در ایسه با برتری غرب شرایط نابرابر سیاسی و فرهنگی تلقی می شود، همراه است.در واقع، در جهان اسلام که از گرایش های مذهبی جامع تر و قاطع تری برخوردار است، یک نظریه تدافعی در حال رشد است که نفوذ تباه کننده غرب را نفی می کند، در حالی که تجدید حیات و نوگرایی تمدنِ به خواب رفته ی طولانی مدت مسلمانان را نیز ترغیب می نماید. بنابراین، مذهب و سیاست هر دو برای فراهم ساختن یک راه حل اسلامی که در آن نوگرایی تکنولوژیکی و نه فرهنگی در داخل نظام ارزشی مبتنی بر معیارهای مذهبی جذب شده، در آمیخته اند. در تحقق این هدف، اسلام شرایطی را که در آن حاکمیت فرهنگ بیگانه ای که از نظر فلسفی فاسد و از نظر اقتصادی مخرّب و از نظر سیاسی امپریالیستی است، نفی می کند.(30)این واقعیت که تنها اسلام قابلیت مواجهه با تمدن غرب را دارد، نظریه پردازانی چون هانتینگتن را واداشته تا با ارائه «دکترین برخورد تمدن ها» آشتی ناپذیری این دو گفتمان فرهنگی را تشریح کنند.

آقای مظفر نامدار در کتاب خود، از قول «برنالد لوئیس» می نویسد:مواجهه بعدی، یقیناً از ناحیه جهان اسلام خواهد بود... ما با روحیه و حرکتی فراتر از سطح مسائل و سیاست هایی که دولت ها به دنبال آن هستند، روبه هستیم. این اوضاع، چیزی جز برخورد تمدن ها نیست. ممکن است این مسأله غیرمنطقی تصور شود، ولی تردید یک واکنش تاریخی است که رقیب دیرینه ما [اسلام] بر ضد میراث یهودی- مسیحی و سکولاریزم ما، و هم چنین گسترش جهانی این دو پدیده، از خود نشان می دهد.(31)آری، هراس غرب از نفوذ فرهنگ ملتی است که پس از سالها چپاول اقتصاد و فرهنگ، در حال بیداری است. احیای تفکّر اصیل اسلامی، زنگ خطری است که فرهنگ غرب را به چالش خواهد کشید، آن گونه که برژینسکی می گوید:ممکن است آمریکا با خطر رویارویی فرهنگی- فلسفی با جهان اسلام روبه رو شود؛ جهانی که غرب را به طور قابل توجه ای از گرایش های عقیدتی و بنیادگرایانه آن در هراس است و در عین حال، به شدت در پی تحقیر آن نیز برآمده است.(32)دنیای اسلامی که در هفتاد- هشتاد سال گذشته، هم چون غولی به خواب رفته بود، امروز دوباره بیدار گردیده است. حرکت یک مذهب که هم راه مردمی و اجتماعی و هم جهت سیاسی یک انسان را برنامه ریزی می نماید، شروع شده است.(33)این در حالی است که رهبری و هدایت مسلمانان جهان، در منطقه خلیج فارس قرار دارد؛ منطقه ای که خاستگاه دین اسلام بوده و مقدس ترین مکان های مذهبی مسلمانان در آن واقع است. ز یکسو با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1979، الگویی عینی برای حرکت های اسلامی به ویژه جنبش های شیعی شکل گرفته و باور مبارزه با غرب در ذهن مسلمانان تقویت شده است و جمهوری اسلامی ایران را به عنوان خط دهنده ی حرکت های اسلامی به جهان اسلام معرفی نموده است و از سویی دیگر، نگاه جهان اسلام به عربستان سعودی دوخته شده، کشوری که زادگاه پیامبر و مکان های مقدسی چون مکه و مدینه (قبیله مسلمانان و مرقد مطهر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله) در آن قرار دارد و داعیه دار رهبری جهان اسلام به ویژه جهان عرب به شمار می آید. از این رو، تحولاتی که در این منطقه رخ می دهد، هر چند کوچک و جزئی، تأثیری ژرف بر جهان اسلام خواهد داشت و جای تعجب نیست که کشورهای غربی، به رویدادهای منطقه حساس بوده و همواره از خود واکنش نشان می دهند.حضور قدرت ها در منطقه خلیج فارس حدود سال 1506 م بود که پرتغالی ها با کشف دماغه امید نیک، به آب های اقیانوس هند و پس از آن، به آب های دریای عمان و خلیج فارس راه یافتند و این نخستین استیلای یک قدرت خارجی بر این منطقه بود. پس از آن، هلندی ها و سپس فرانسه، بریتانیا و روسیه به این منطقه گام نهادند. طولی نکشید که این طقه، جزو منافع حیاتی انگلستان شمرده شد و این کشور، روز به روز بر نفوذ خود افزود، به ویژه پس از جنگ اول جهانی و با کشف نفت، حرص قدرت های خارجی در چنگ انداختن بر خلیج فارس افزایش یافت.در پایان جنگ جهانی دوم، انگلستان که بیمار جنگ بود و با مشکلات پس از آن دست به گریبان، جایگاه خود را در منطقه به آمریکا سپرد. این گونه بود که آمریکا، جای پای خویش را محکم ساخت و به حاکم بی چون و چرای خلیج فارس تبدیل شد.حوادث دو جنگ خلیج فارس یعنی تجاوز عراق به ایران و کویت، باعث گردید که آمریکا بیش ترین قدرت نظامی خود را در منطقه متمرکز نماید.(34)افزون بر آن، به بهانه ی خلع سلاح عراق در سال 2003 و با لشکرکشی به این کشور و سرنگونی حاکم آن، تسلط خویش را در منطقه تثبیت نمود.آن چه گذشت، سیر تاریخی تسلط قدرت های خارجی بر منطقه، از سال 1506 تا 2004 میلادی است که به اختصار بیان شد. گرچه هر کدام از این کشورها، سالیانی طولانی، ویرانی و مصیبت با خود به ارمغان آوردند، ولی بیان آن ها در این مجموعه ضروری نیست. اینک که در سال 2004 میلادی به سر می بریم،آمریکا و متحدانش، مهم ترین قدرت های امپریالیستی هستند که در منطقه ایفای نقش می کنند.ایالات متحد مریکا، همانند سایر قدرت های جهانی در جستجوی بهره گیری از امکانات خلیج فارس و به ویژه «نفت» آن، پا به منطقه گذاشت.(35)منطقه ای که هم به لحاظ ژئوپولیتیکی و هم ژئوکونومیکی امیت دارد.از دیدگاه دستگاه سیاست گذاری ایالات متحده، منافع این کشور، از جمله امنیت کشورهای میانه رو عرب و هم چنین خروج آزادانه نفت از منطقه، از سوی منابع گوناگون مورد تهدید است. از این رو، آمریکا به حضور نظامی خود در منطقه شرقی مدیترانه، خلیج فارس و اقیانوس هند هم چنان ادامه خواهد داد.(36)

پی نوشت ها:

1-ناصر تکمیل همایون، مسایل خلیج فارس، ص 11.
2-همایون الاهی، خلیج فارس و مسایل آن، ص10.
3-لواء فیلی رودباری، کویت (کتاب سبز)، صص 15و16.
4-بهادر زارعی، «جغرافیای سیاسی خلیج فارس»، رسالت، 14شهریورماه 1378، ص1.
5-عبدالله رفیعی، «بازنگری جایگاه استراتژیک خلیج فارس و جزاری ایرانی»، نشریه ابرار، 20آذرماه 1381، ص 1.
6-همان.
7- مصطفی دولتیار، رژیم حقوقی تنگه های بین المللی با تأکید بر مسایل حقوقی تنگه هرمز، ص 100.
8-کالای استراتژیک: (STRATEGIC MATERIAL) هر نوع ماده خام یا اولیه که از نظر استراتژی با ارزش، و برای دفاع ملی و پیشبرد جنگ مدرن ضروری باشد. اگر در یک کشور عرضه واقعی یا بالقوه کالاهای استراتژیک کم تر از مقداری باشد که برای شرایط اضطراری پیش بینی شده است، قبل از پدید آمدن چنین شرایطی، اقدام به ذخیره سازی (STOCKPILING) می گردد. فرهنگ علوم سیاسی و نمایه انگلیسی فارسی، ص 329.
9-همایون الاهی، پیشین، ص 113.
10-لواء فیلی رودباری، پیشین، صص 16و 17.
11-نفت در آستانه قرن 21، سیاست و تعامل نیروهای بازار، ترجمه: داود علمایی، ص 43.
12-THOMAS STAUFFER.
13-علی امامی میبدی و مرتضی بهروزی فر، «قدرت اوپک در بازار جهانی»، ماهنامه اطلاعات سیاسی- اقتصادی، ش 166-165، سال 1380، صص 146و 147.
14-جودت بهجت، «امنیت نفت در هزاره جدید، ژئواکونومی در برابر ژئو استراتژی»، ترجمه: قدیر نصری مشکینی، ماهنامه اطلاعات سیاسی- اقتصادی، ش 165-166، سال 1380، ص 170.
15-جعفری کمپ، «خلیج فارس منطقه ای همیشه استراتژیک»، ترجمه و تلخیص: غلامرضا عباسیان، سلام 4، 6و8 اسفندماه 1377.
16-همان، ص 2.
17-همایون الاهی، پیشین، ص 117.
18-ماهنامه اطلاعات سیاسی-اقتصادی، ش165-166، سال 1380،ص157.
19-همان.
20-جودت بهجت، پیشین، ص 62.
21-ماهنامه اطلاعات سیاسی- اقتصادی، پیشین، ص157.
22-امیر باقر مدنی، اوپک اثرات تخریبی تطبیق قیمت نفت، ص 222.
23-همان، ص 149.
24-همان، ص 150.
25-همان، ص 172.
26-بهادر زارعی، پیشین، ص 2.
27-همایون الاهی، پیشین، ص 18.
28-عزت الله عزتی، جغرافیای سیاسی جهان اسلام، ص 31.
29-همان، ص 33.
30-زی بیگنیو برژینسکی، خارج از کنترل اغتشاشات جهانی در طلیعه قرن بیست و یکم، ترجمه: دکتر عبدالرحیم نوه ابراهیم، صص 205 و 206.
31-مظفر نامدار، پیشین، ص 11.
32-زی بیگنیو برژینسکی، پیشین ، ص 225.
33-ویلهیم دیتل، جهاد در راه خدا، ترجمه: دکتر جواد کرمانی و سکینه کرمانی، 1376، ص 20.
34-عبدالله رفیعی، پیشین، ص 2.
35-شمس الدین صادقی، «نقش منافع ژئوپلتیکی ممالک نافذ خاجری در برخورد با مسایل خلیج فارس»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، ش 2، س 8، تابستان 1380، ص 116.
36-همان، ص 128.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: کتاب جغرافیای سیاسی شیعیان منطقه خلیج فارس


جايگاه خليج فارس در تحولات ژئواکونومي جهان (1)
دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 2:25 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
جايگاه خليج فارس در تحولات ژئواکونومي جهان (1)

(مطالعه ي موردي: صادرات گاز طبيعي ايران)
 

حوضچه ي خليج فارس و کشور هاي پيرامون آن بزرگ ترين منبع غني نفت و گاز جهان است که 40 درصد ذخاير گاز طبيعي و 61/5 درصد از ذخاير نفت جهان را در خود جاي داده است. در اين ميان ايران با دارا بودن 28/13 تريليون متر مکعب گاز طبيعي (15/5 ذخاير جهاني) و 137/5 ميليارد بشکه نفت (11/5ذخاير جهاني) مهم ترين کشور منطقه از نظر ذخاير انرژي فسيلي است. از اين رو بيش از پيش در کانون تحولات بين المللي انرژي قرار گرفته است. موقعيت مناسب جغرافيايي ايران و رشد فزاينده ي اقتصادي بازار هاي شبه قاره ي هند، شرق آسيا و اروپا نيازمندي آنان به انرژي به ويژه گاز طبيعي را افزايش داده و زمينه را براي احداث لوله ي گاز طبيعي از ايران به بازار هاي مصرف ايجاد کرده است.
واژه هاي کليدي: ژئوپليتيک، ژئواکونومي، خليج فارس، ايران، خط لوله ي گاز.

مقدمه
 

خليج فارس، يکي از مهم ترين مراکز ثقل مناسبات ژئوپليتيکي و بين المللي است که تحت سيطره ي دو قلمرو ايراني و عربي قرار دارد. (1) منطقه ي ژئوپليتيکي خليج فارس، متشکل از 8 کشور ايران، عراق، کويت، عربستان، بحرين، قطر، امارات متحده عربي، عمان است که در کرانه هاي حوضچه ي خليج فارس گرد هم آمده اند. نبود فعاليت هاي آذرين، وجود مادر سنگ هاي متعدد و بسيار غني از مواد آلي، سنگ مخزن هاي متخلخل و تراواي متعدد با سنگ پوش هاي مناسب، شرايط منحصر به فردي را براي توليد و انباشت هيدرو کربن در اين منطقه فراهم کرده تا اين پهنه، يکي از غني ترين حوضه هاي رسوبي منابع نفت و گاز دنيا باشد. عمدتاً اين ذخاير نفتي در سازند آهک آسماري مشاهده مي شود. (2) خليج فارس 61/5 درصد از ذخاير نفت جهان را دارا است که در اين ميان، عربستان با 22 درصد و ايران با 11/5 درصد از سهم جهاني در منطقه، بيشترين سهم را دارا مي باشند. (3) منابع عظيم نفت خليج فارس و نياز هاي فزاينده کشور هاي توسعه يافته به نفت باعث شد تا در نيمه ي دوم سده ي بيستم قدرت هاي منطقه اي و فرا منطقه اي به اين منطقه توجه ويژه کنند. کشف ميادين گازي خليج فارس افزايش جهاني قيمت نفت کاهش ذخاير نفت الزام پيمان کيوتو (سوخت پاک) و سازگاري بيشتر گاز طبيعي با محيط زيست باعث شد تا در دهه ي پاياني قرن بيستم، خليج فارس بيش از پيش در کانون توجه مناسبات ژئواکونومي * جهاني قرار گيرد. (4)
توسعه ي فزاينده ي کشور هاي جنوب و جنوب شرق آسيا و افزايش بي سابقه ي قيمت نفت در سال هاي اخير (قيمت هر بشکه نفت تا 147 دلار رسيد) و پس از آن عدم ثبات قيمت نفت و شمارش معکوس براي اتمام ذخاير نفت تا 40 سال آينده، همچنين مجاورت جغرافيايي آنان با منطقه ي خليج فارس، باعث شده است تا اين کشور ها براي تأمين نياز هاي روزافزون انرژي خود به ذخاير عظيم گاز خليج فارس توجه کنند. از طرفي ديگر چالش هاي ژئوپليتيکي روسيه (به عنوان تأمين کننده ي انرژي گاز اروپا) با اروپا و قطع خطوط لوله گاز در زمستان هاي طاقت فرساي اروپاي شمالي در کشور اوکراين از جانب روسيه و بي ثباتي بازار نفت باعث شده کشور هاي اتحاديه ي اروپا نيز به ذخاير گاز خليج فارس توجه کنند. از اين رو مسئله ي صادرات گاز و خطوط لوله ي گاز از خليج فارس به جنوب و جنوب شرق آسيا و اروپا مطرح شده است.

* Geoeconomics
 

چارچوب نظري در تحقيق
عصر ژئواکونومي و ژئوپليتيک انرژي
پس از سقوط جهان دو قطبي، گسستي در نظام سياسي جهاني پديد آمده است. برخي از صاحب نظران بر آن شدند تا ايده هايي را درباره ي چگونه پر کردن اين گسست و چگونگي شکل دادن به نظام ژئوپليتيک جهان پيش کشند. (5) به عبارت ديگر از فرداي فروپاشي نظام دو قطبي تا به امروز، نظريه پردازان و صاحب نظران در قالب تئوري و نظريات مختلف به دنبال تبيين نظام سياسي جهان بوده اند که هر کدام به نوعي به بخشي از موضوع پرداخته اند که از نشانه هاي دوره ي گذار ژئوپليتيک پست مدرن معروف است - انديشه هاي ژئوپليتيکي شکل گرفته اند که به نظر مي رسد ايده ي ژئواکونومي و اصالت اقتصاد در برابر نظامي گري ادوارد لوتواک، * بيش از ديگر تئوري ها به واقعيت نزديک است. حتي در تئوري هاي ژئوپليتيک عصر پست مدرن، نمود آشکاري دارد (6) به عبارت ديگر ارائه ي تئوري هاي ژئوپليتيکي بدون در نظر گرفتن قدرت اقتصادي نمي تواند وضعيت ژئوپليتيک قرن حاضر را تبيين کند. با پايان جنگ سرد و در سده ي 21 م شاخص رهبري براي کشور هاي سرمايه داري و قدرت مند در صحنه ي بين المللي، ديگر قدرت نظامي نيست (7) و کارکرد ژئواستراتژي در مناسبات بين المللي رنگ باخته است. لوتواک معتقد است که زوال جنگ سرد، در واقع نشان دهنده ي تغيير مسير و حرکت نظام جهاني از سوي ژئوپليتيک به سمت ژئواکونومي مي باشد. (8) به عبارت ديگر وي خبر از آمدن نظام جديد بين المللي در دهه ي نود مي دهد که در آن عوامل اقتصادي، جاي گزين اهداف نظامي مي شوند و عامل درگيري ها ديگر موضوعات دوران گذشته نيست، بلکه در کنار هر تنشي، يک عامل اقتصادي، خودنمايي مي کند. لوتواک در مقاله ي خود، اين چنين استدلال مي کند که تنها زماني منطق تجارت، قادر به اداره ي امور دنيا خواهد بود که با کاهش اهميت برخورداري از قدرت نظامي، رقابت واحد ها داراي ماهيتي صرفاً اقتصادي باشند. (9) در عصر ژئواکونومي، وسايل و علل مناقشه، ماهيتي اقتصادي پيدا مي کند و در صورتي که منازعات و اختلافات

*Edward Luttwak
 

تجاري منجر به کشمکش هاي سياسي شود، چنين درگيري هايي را مي بايست با استفاده از ابزار اقتصادي حل و فصل نمود که از جمله اين ابزار ها مي توان به محدوديت واردات، در نظر گرفتن يارانه در خصوص صادرات، تأمين اعتبارات فن آوري طرح هاي رقابتي، حمايت از روش هاي آموزشي، شرايط زير ساخت هاي رقابتي و غيره اشاره کرد. (10) همان طور که گفته شد در تفکر ژئواکونومي، نفوذ و رخنه در بازار ها جاي گزين پايگاه هاي نظامي خارج از کشور قدرت هاي بزرگ مي شود (11) و به نظر مي رسد که ژئواکونومي مفهومي است که ورود موضوع اقتصاد را به صحنه ي جهاني به ويژه به لحاظ انگيزه ي سودگرايي تأييد مي کند. در واقع هر زمان که رقابت ميان قدرت ها در نظام جهاني بر موضوع اقتصاد و برداشتن مرز هاي اقتصادي باشد صحبت از ژئواکونومي است. اين قدرت ها هستند که سياست هاي اقتصادي را در فضا (نظام جهاني) اعمال و رهبري مي کنند و برآيند اين فرايند ژئواکونومي است که به عنوان پديده اي سيال جهت پوشش دادن به فضاي جديد رقابتي در نظام جهاني و روشي براي توجيه و تحليل سياست هاي جهاني اکثر قدرت هاي غربي درآمده است. در اين ميان، انرژي مهم ترين عنصر در رقابت هاي ژئواکونومي است که موضوع ژئوپليتيک انرژي را به وجود آورده است.
حيات کنوني بشر، وابسته به انرژي است و انرژي محرکه تمامي فعاليت هاي صنعتي، حمل ونقل، خدمات، کشاورزي و ... است. در جهان کنوني، مهم ترين عناصر انرژي، نفت ، گاز طبيعي و زغال سنگ است. به عبارت ديگر همچنان مهم ترين منابع انرژي، منابع هيدروکربني است؛ گرچه در دهه هاي اخير توجه ويژه اي به انرژي هسته اي شده است، اما نتوانسته است سهم عمده اي در ميان ديگر حامل هاي انرژي پيدا کند. رودلف کلين، يکي از ويژگي هاي پنج گانه ي کشور به عنوان يک واحد قدرت مند را گئو پليتيک مي داند که منظور وي مشخصات جغرافيايي است. (12) وي در واقع معتقد است که يکي از سطوح حکومت فيزيوپليتيک است که به ظرفيت و ذخاير طبيعي يک کشور اشاره دارد. (13) به عبارت ديگر با تولد واژه ي ژئوپليتيک کلين به نوعي ژئوپليتيک انرژي و اهميت آن در پايداري حيات دولت ها و مناسبات ميان آنان اشاره کرده است.
به نظر مي رسد منابع انرژي به عنوان يکي از مهم ترين متغير هاي ژئوپليتيکي در نظام سياسي کنوني جهان در تعاملات بين المللي ميان کشور ها و نيز انتقال از مکان ها و فضا هاي بدون انرژي يا نيازمند انرژي، و نيز کنترل منابع توليد و مسير هاي انتقال انرژي، و نيز تکنولوژي ها و ابزار هاي توليد، فن آوري و انتقال و حتي مصرف انرژي براي حفظ سيادت جهاني و منطقه اي و به چالش کشيدن رقبا در عرصه ي بين المللي، جملگي داراي ابعاد مکاني، فضايي و يا جغرافيايي است و به همين اعتبار، انرژي را به موضوع ژئوپليتيکي مهمي تبديل نموده است؛ زيرا انرژي و تمام ابعاد و جنبه هاي آن ملتقاي سه پارامتر جغرافيا، قدرت و سياست مي باشد. (14) در حقيقت، ژئوپليتيک انرژي، از عدم انطباق مراکز مصرف (کشور هاي توسعه يافته) با منابع انرژي در کره ي خاکي به وجود آمده است که پي آمد آن دخالت قدرت هاي مصرف کننده در حوزه هاي ذخاير انرژي مي باشد.
عدم دسترسي يکسان کشور ها و جوامع انساني به منابع باعث شده که دولت هاي قدرت مند و توسعه يافته توجه ويژه اي به مناطق غني انرژي کنند و با استفاده از قدرت و توان و توسعه ي تکنولوژيکي خود به دنبال دست يازي و تسلط بر اين مناطق باشند. يکي از انبار هاي مهم و در واقع بزرگ ترين انبار انرژي هيدروکربني جهان، خليج فارس است که تقريباً دو سوم ذخاير اثبات شده ي نفت و يک سوم ذخاير گاز طبيعي جهان را در اختيار کشور هاي اين منطقه قرار داده است و اگر ذخاير انرژي حوضه ي درياي خزر را نيز به ذخاير انرژي خليج فارس اضافه کنيم در حدود 70 درصد ذخاير تثبيت شده ي جهاني نفت و بيش از 40 درصد از منابع گاز طبيعي آن در داخل منطقه اي تخم مرغ شکلي از جنوب روسيه و قزاقستان تا عربستان سعودي و امارات متحده عربي محصور گرديده است. جفري کمپ * اين منطقه بيضي شکل را بيضي انرژي استراتژيک ** مي نامد. (15)

* Geoffy Kemp
 

** The strategic energy ellipse
بايد توجه کرد که منابع عظيم نفت و گاز اين منطقه با کشور هاي صنعتي يا در حال صنعتي شدن نظير هند، چين، ژاپن، ببر هاي آسيا (سنگاپور، مالزي، هنگ کنگ، تايوان) در شرق و کشور هاي صنعتي اروپايي در طرف غرب احاطه شده است اما آن چه حائز اهميت است توسعه ي صنعتي کشور هاي جنوب و جنوب شرق آسيا همزمان با قدرت مند شدن آن ها در عرصه ي بين الملل و در مقام بازيگران قدرت مند در عرصه ي جهاني است. از اين رو دسترسي آسان کشور هاي هند و چين به مراکز انرژي خليج فارس و به خصوص ايران، بيش از پيش مورد توجه آن ها قرار گرفته است. آن چه که در اين مقاله به آن توجه شده و از نظر ژئواکونومي حائز اهميت است، روند رو به رشد گاز طبيعي در سبد انرژي جهان و نياز هاي فزاينده ي بخش انرژي کشور هاي هند و چين به گاز طبيعي براي دست يابي به رشد اقتصادي دو رقمي و سرمايه گذاري و دسترسي آن ها به ذخاير گازي خليج فارس، به خصوص ميدان گازي پارس جنوبي است که نقش خليج فارس را بيش از گذشته در کانون مناسبات ژئوپليتيکي و ژئواکونوميکي جهان قرار مي دهد. اين امر با چالش هاي ژئوپليتيکي روسيه و غرب در منطقه ي قفقاز و به ويژه گرجستان و اروپاي شرقي (بر سر مسئله ي استقرار سپر موشکي ايالات متحده در لهستان و چک و استقرار سپر موشکي روسيه در بلاروس) به اوج خود رسيده و امنيت انرژي خطوط لوله گاز از روسيه به مقصد اروپا را با تهديد مواجه کرده است.
در يک جمع بندي و به طور خلاصه مي توان مؤلفه هاي مهم چارچوب نظري تحقيق را به شرح ذيل بيان کرد:
- نقش بي بديل قدرت اقتصادي در مناسبات قدرت هاي جهاني؛
- نقش ذخاير انرژي به عنوان نيروي محرکه اقتصاد جهاني؛
- رقابت قدرت ها براي دسترسي و نفوذ در کانون هاي انرژي؛
- دست يابي به انرژي هاي ارزان و سازگار با محيط زيست؛
- موقعيت مناسب جغرافيايي از حيث ارتباطي (زميني، دريايي و هوايي) و سهولت دسترسي.

پي نوشت ها :
 

1- هادي ويسي، چالش هاي ژئوپليتيکي ايران در منطقه ي خليج فارس، رشد آموزش جغرافيا، (ش 4، تابستان 1384) ص 38.
2- اطلس ملي ايران «زمين شناسي» (تهران، سازمان نقشه برداري کشور، 1375) ص 56.
3- British petroleum [online], Available: 4- مراد کاوياني و هادي ويسي، انتقال گاز ايران به جنوب و جنوب شرق آسيا (فرصت ها و تهديد ها) (تهران: دومين کنگره انجمن ژئوپليتيک ايران، 1384) ص 298.
5- پيروز مجتهد زاده، جغرافياي سياسي و سياست جغرافيايي (تهران: سمت، 1381) ص 248.
6- هادي ويسي، تفکر ژئواکونومي 21 و تأثير آن بر امنيت جمهوري اسلامي ايران (مطالعه ي موردي انتقال گاز به هند)، پايان نامه ي دوره ي کارشناسي ارشد (دانشگاه تربيت مدرس، 1385) ص 22.
7- عزت اله عزتي، ژئوپليتيک در قرن بيست و يکم (تهران: سمت، 1380) ص 106.
8- ژيرويد اتوتايل، و ديگران؛ انديشه هاي ژتوپليتيک در قرن بيستم، ترجمه ي محمدرضا حافظ نيا و هاشم نصيري (تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1380) ص 249-248.
9- Luttwak Edward. N(1990) From
geopolitics to geo economics: Logic of conflict grammar of commerce. from the national interest.In: O Tuathail, G& others. the geopolitics reader, (London: Routledge 1998),p: 125.
10- Ibid,p:128.
11- عزت اله عزتي، پيشين، ص 108.
12- Glassner martin & Fahrer chuck, political geography, (USA: John
Wiley & sons,inc 2004), p: 271.
13- Anderson Evan & Anderson Liam, Strategic minerals, (Newyork: John Wiley sons, 1998),p: 2. &
14- محمدرضا حافظ نيا، اصول و مفاهيم ژئوپليتيک (مشهد: پاپلي، 1385) ص 103.

15- جفري کمپ، رابرت هارکاوي، جغرافياي استراتژيک خاورميانه، ترجمه ي سيد مهدي حسيني متين (تهران: پژوهشکده ي مطالعات راهبردي،1383) ص 13-14.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:راسخون


خليج فارس و ناسيوناليسم عربي
دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 2:24 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
خليج فارس و ناسيوناليسم عربي

آبراهي كه ايران را از شبه جزيره عربستان جدا مي‌‌كند براساس تمامي اسنادتاريخي ـ جغرافيايي از دوران باستان تا دورة معاصر و همچنين بيانيه‌هاي سازمان ملل متحد (مصوب 5 مارس 1975 و 1 ژانويه 1999 آمريكا) خليج فارس ناميده شده و حتي در تمامي منابع تاريخي و جغرافيايي عربي كه پيش از دهة 1960 آمريكا نوشته شده و يا به چاپ رسيده است از عنوان بحر فارس يا خليج‌الفارسي و غيرعربي استفاده گرديده است. با اين وجود كوشش‌هاي چندي پس از دهة 1960 آمريكا از سوي برخي از افراطيون ملي‌گراي عربي براي تغيير نام خليج فارس به خليج‌العربي صورت گرفته كه پايه و اساس علمي نداشته و ندارد اين در حالي است كه افراطيون ملي‌گراي عرب هرگز سعي بر احياء نام قديمي درياي احمر به خليج‌العربي نداشته‌اند.
چنين بنظر مي‌رسد كه تلاشهاي بعمل آمده براي تغيير نام خليج فارس به خليج عربي ارتباط تنگاتنگي با پديدة استعمار و نفوذ آن در جريان ناسيوناليزم عربي دارد كه اين جريان را در مسير اهداف و آرمانهاي خود بكار گيرد. هم‌آوايي محافل استعماري غربي با تغيير نام خليج فارس پديده‌اي نيست كه بتوان به سادگي از كنار آن عبور كرد. اتحادية اروپا در پايگاه اينترنتي خود از نام مجعول «خليج عرب ـ فارس» استفاده مي‌كند. تعداد قابل توجهي از اروپائيان پسوند اين آبراهه را حذف كرده‌اند و آنرا «خليج» مي‌خوانند خصوصاً راديو «بي‌بي‌سي» در بخش‌‌هاي خبري خود همواره تلاش بر آن دارد كه تنها از واژه «خليج» استفاده كند و اين در حالي است كه مقامات سياسي بريتانيا پذيرفته‌اند كه نام اين آبراهه همان نام تاريخي و قديمي آن «خليج فارس» است. نامي كه از حدود 2600 سال پيش باستناد منابع تاريخي و جغرافيايي از اصالت برخوردار است. انجمن ملي جغرافيا (National Geogrtaphysociety) كه مقر آن آمريكا است اخيراً براي نخستين بار اين نام جعلي را بكار برد. در سايت وزارت دفاع كانادا نيز از اين نام جعلي استفاده شده است. نكتة تأسف بارتر اينكه كشورهاي حاشيه‌ خليج فارس به شدت از ورود نقشه‌هايي كه نام «خليج فارس» دارد جلوگيري مي‌كنند در صورتي كه نقشه‌هايي كه با عنوان جعلي خليج‌العربي چاپ شده به وفور يافت مي‌شود و در گوشه و كنار اين كشورها به فروش مي‌رسد.
بي‌ترديد اگر تلاش‌هاي گسترده محافل رسمي و غير رسمي ايراني و علمي نبود در مقابل اين هجوم هدفدار كه مؤيد پيوند استعمار با ناسيوناليزم افراطي عربي (پان عربيسم ناصري) است شايد در آتيه‌اي نه چندان دور اين تحريف در بيانية بعدي سازمان ملل متحد، جنبة رسمي و بين‌المللي به خود مي‌گرفت.
مقاله حاضر بر آن است در ابتدا مختصر تاريخچه خليج فارس را به ياري اسناد و منابع تاريخي و جغرافيايي ذكر، آنگاه مفهوم ناسيوناليزم را مورد بررسي قرار دهد. سپس مراحل چهارگانة جنبش ناسيوناليزم عربي را به كنكاش بنشيند تا اين فرضيه را ثابت كند كه «بين تلاش‌هاي ناسيوناليزم افراطي عربي براي تغيير نام «خليج فارس» به خليج العربي و محافل استعماري غرب ارتباطي تنگاتنگ و هدفدار وجود دارد.»
ضمناً از آنجا كه پرداختن به جريان شووينيزم ايراني عصر رضاشاه كه در ايجاد زمينة افراطي‌گري ناسيوناليزم غ = عربي بي‌تأثير نبود بر حجم مقاله بيش از اين مي‌افزود به مختصر اشاره‌اي در اين خصوص و با ارجاع به تحقيقات جديد در اين زمينه بسنده شده است. با آن اميد كه اين مقاله توانسته باشد شمه‌اي از واقعيات تاريخي بخش مهمي از تاريخ ايران زمين را تبيين نمايد.

مختصر تاريخچه نام خليج فارس

خليج فارس ارمغان زلزله عظيمي است كه در دوره سوم زمين‌شناسي شكل گرفت. اين خليج درياي كم عمقي است كه در حاشيه غربي اقيانوس هند واقع شده است و بين شبه جزيره عربستان و جنوب شرقي كشور ايران قرار دارد. با مساحت تقريبي 000/240 كيلومتر مربع. بيشترين عمق خليج فارس مربوط به سواحل ايران است كه شايط عبور و مرور جهت كشتي‌هاي پهن‌پيكر را فراهم مي‌سازد واز اين رو موقعيت ايران در ارتباط با سواحل و جزاير خصوصاً تنگة هرمز فوق‌العاده سوق‌الجيشي و استراتژيك است.
اين خليج قبل از تسلط آريائيها بر فلات ايران و بر طبق كتيبه‌اي از آسوريان Narmarratu كه به معني رود تلخ است نام داشته و در كتيبة داريوش كه در تنگة سوئز (ترعه سوئز) يافته‌اند، عبارت درايه تيه‌هچاپارسا آئي‌تي1 يعني دريايي كه از پارس مي‌رود كه همان خليح فارس ناميده شده است. 2 در زبان يوناني عبارت پرسيكوس سينوس3 به معناي درياي پارس است.
در منابع دوران اسلامي نام خليج فارس يا بحر فارس به كرات ذكر شده است از جمله در كتاب مختصر كتاب‌البلدان تأليف در 279 ق از بحر فارس كه به بحر هند پيوسته است نام برده شده است. 4 اصطخري5 نيز در كتاب مسالك‌الممالك خود كه براساس كتاب صورالاقاليم ابوزيد بلخي است از حدود جغرافياي پارس نام برده است.
ابوالحسن علي‌بن الحسين بن علي مسعودي در مروج‌الذهب در التنبيه و الاشراف از درياي پارس نام مي‌برد6 و در مروج‌الذهب چنين مي‌گويد:«از اين دريا كه درياي هند يا حبشي باشد خليجي ديگر منشعب مي‌شود كه درياي پارس است» و در التنيبه و الاشراف درباره حدود عراق به درياي پارس اشاره مي‌كند. ابوريحان بيروني دانشمند قرن پنجم نيز هم از واژه درياي پارس استفاده مي‌كند هم از خليج پارس7 حاجي خليفه صاحب كتاب مشهور كشف‌الظنون در كتاب ديگر خود «جهان‌نما» در جغرافياي عالم كه به تركي تأليف شده است به اين دريا كه در مشرق واقع شده است خليج فارس مي‌گويد. 8 به نقل از پيروز مجتهد‌‌زاده از قرن دهم تا قرن حاضر عبارت درياي فارس به تدريج جاي خود را در ادبيات جغرافياي عرب و اسلامي به عبارت خليج فارس مي‌دهد.» 9 در نقشه‌هاي موجود جغرافيايي نيز همواره خليج‌الفارسي و يا Persian Gulf و خليج فارس به وفور به چشم مي‌خورد. از اينرو تلاش مؤسسه نشنال جئوگرافيك در بكارگيري نام مجعول خليج عربي و اطلاق جزاير تنب بزرگ، كوچك و ابوموسي به جزاير اشغال شده توسط ايران، دقيقاً‌ بر‌خلاف اسناد و مدارك تاريخ از قديم‌الايام تاكنون مي‌باشد و هدفي جز ايجاد تفرقه بين ايران اسلامي از يكسو و كشورهاي عربي خصوصاً در حوزه خليج فارس تعقيب نمي‌كند و در راستاي طرح صهيونيستي امريكايي خاورميانه بزرگ تنظيم شده است. هر چند بدنبال اعتراضات به حق مسئولين و محافل علمي و مردمي اين مؤسسه درصدد اصلاح خطاي هدفدار خود برآمد اما اين به منزله پايان ماجراي محافل آمريكايي ـ صهيونيستي و پان عربيست‌هاي افراطي نيست. خاصه آنكه ناسيوناليزم افراطي هنگاميكه با استعمار پيوند مي‌خورد ديگر اسناد و مدارك نمي‌شناسد و حتي منكر استناداتي مي‌گردد كه در تاريخ و فرهنگ خويش تنظيم شده است. از اينرو تلاش مي‌كند حقارت‌هاي خود را هر از چند گاه در پوشش برانگيختن احساسات قومي خود پنهان سازد. في‌الواقع اگر اين جريان افراطي قصد زنده كردن ميراث تاريخي و فرهنگي و جغرافيايي خود را دارد باستناد منابع متقن تاريخي مي‌تواند هم از حقوق حقه خود بر فلسطين اشغال شده توسط صهيونيست‌ها بهره گيرد و هم درياي احمر را به نام تاريخي خود «خليج العربي» بخواند تا تشفي خاطري براي عقده‌هاي فرو خورده خويش باشد. باستناد منابع تاريخي و جغرافيايي دريايي كه امروزه آنرا بحر احمر مي‌خوانند در زبان يوناني آنرا سينوس آرابيكوس (Sinus Arabicus) يعني خليج عربها مي‌گفتند. در كتاب حدود العالم من المشرق الي المغرب ـ مؤلف آن ناشناخته است ـ صراحتاً خليج‌العربي آمده است: «خليجي ديگر هم بدين پيوسته به رود بناحيت شمال فرود آيد تا حدود مصر و باريك گردد تا آنجا كه پهناي او يك ميل گردد آنرا خليج عربي مي‌خوانند و خليج ايله نيز خوانند و خليج قلزم نيز خوانند.»10 در كتاب جهان‌نما حاجي خليفه كاتب چلبي نيز بر درياي احمر عبارت «سينوس آرابيكوس» اطلاق شده است. 11 به اين ترتيب در استنادات متعدد تاريخي و جغرافيايي قديم اعم از يوناني، ايراني و خصوصاً عربي همواره نام درياي پارس و يا خليج پارس به كرات ذكر شده و نقشه‌هاي جغرافيايي از قديم‌الايام تاكنون نيز به اين مهم اشاره كرده‌اند و هويت تاريخي و فرهنگي خليج‌فارس مسلم و خدشه‌ناپذير است اما همچنانكه گفته شد وقتي پاي تعصبات افراطي ناسيوناليست به ميان آيد اسناد نمي‌شناسد.

مفهوم ناسيوناليزم

ناسيوناليزم12 به مفهوم مدرن آن مبتني بر چارچوب جغرافيايي مشخص و فرهنگ و زبان و قوميت مشترك است كه در فرهنگ ديني و سنتي خاورميانه چندان سابقه نداشته است. محققان بر سر ريشه‌هاي تاريخي ناسيوناليزم اختلاف نظر دارند. گروهي از محققان تحت عنوان ابزار گرايان شامل موقعيت‌گرايان13 و نوگرايان14 بر اين اعتقادند كه اين پديده محصول دوران مدرن است در حالي كه كهن‌گرايان بر اين اعتقادند كه ناسيوناليزم به عنوان يك پديده طبيعي جهان شمول ريشه در تاريخ كهن‌دارد. اين عده كه افرادي مانند «ادوارد شيلز» و «كليفورد گيرتر» در رأس آنها قرار دارند بر اين استدلال تكيه مي‌كنند. تعريف كهن‌گرايان از ناسيوناليزم بيشتر مبتني بر پيوندهاي خويشاوندي قومي است كه با تغيير و تحول در شرايط از بين نخواهد رفت. در مقابل ره‌يافت‌هاي نوگرايان كه بيشتر از سوي متفكران ماركسيست مطرح شده قوميت و ناسيوناليزم را به دوران سرمايه‌داري نسبت مي‌دهند. از نظر والرشتين نه فقط قوميت و نژاد بلكه ملت و ناسيوناليزم نيز محصول نظام جهاني سرمايه داري و همگي ساخته‌هاي سرمايه‌داري تاريخي است. هابسباوم در ميان متفكران غير ماركسيست ناسيوناليزم را يك موجوديت كهن و غير‌قابل تغيير اجتماعي نمي‌داند، بلكه ‌آنرا منحصراً متعلق به دوران ويژه و تاريخي اخير مي‌داند. او بر اين باور است كه «ره يافت ژنتيك به قوميت كاملاً نامربوط است، زيرا مبناي يك گروه قومي به عنوان يك سازمان اجتماعي، بيشتر فرهنگي است تا بيولوژيك»15
در اينكه ناسيوناليزم به مفهوم مدرن آن محصول عصر مدرن و خصوصاً پس از انقلاب كبير فرانسه است ترديد وجود ندارد اما اين حقيقت كه عامل و يا عوامل اصلي ناسيوناليزم در كشورهاي غير‌سرمايه‌داري و در كشورهاي باصطلاح جهان سوم چيست؟ نكته‌اي است كه كمتر مورد توجه متفكران واقع شده است و يا چه تفاوتي ميان ناسيوناليزم اروپايي و آسيايي و آفريقايي وجود دارد؟ روي همين سبب است كه عده‌اي مانند «آنتوني اسميت» بر اين اعتقادند كه براي تبيين ناسيوناليزم و قوميت بايد ديدگاهي بين كهن‌گرايي و نوگرايي رابرگزيد. درست است كه ديدگاه كهن‌گرايي براي درك مباني عاطفي قوميت و بقاي علايق قومي مفيد است اما اين مسئله تبديل اين مباني را به يك تحول اجتماعي كه بي تأثير از عوامل اقتصادي و سياسي نيست از نظر دور مي‌دارد. همچنانكه ديدگاه مدرن به قول اسميت اين ايراد را دارد كه به لحاظ تاريخي كم عمق است.
اسميت جمع بين اين دو مكتب را چنين تبيين مي‌كند كه «ناسيوناليزم به عنوان يك جنبش سياسي، محصول مدرنيته است اما قوميت يك بعد تاريخي ماقبل مدرن نيز دارد.» 16 به تعبيري ديگر ناسيوناليزم در گذشته بيشتر مبتني بر پيوستگي‌هاي قومي است در حاليكه در عصر مدرن علاوه بر داشتن اين ويژگي، مفهوم سرزميني نيز بر آن اضافه مي‌شود و تلاش براي تشكيل دولت نوعي هويت جمعي سياسي شده را ايجاد مي‌كند و به تعبيري، قوميت سياسي مي‌شود.سياسي شدن قوميت تابع شرايط و عوامل خاصي است. ضعف مركزيت سياسي براي اعمال حاكميت بر قوميت‌ها، تجمع قوميت در مرزهاي يك كشور، تحريك احساسات قومي از سوي عوامل خارجي و احساس همبستگي آگاهانه تنها بخشي از اين شرايط و عوامل است كه پديدة قوميت به مفهوم كهن را در عصر جديد مبدل به ناسيوناليزم حتي افراطي مي‌كند. حال با اين مقدمه بر مفهوم ناسيوناليزم به بررسي ظهور ناسيوناليزم عربي و عوامل آن مي‌پردازيم:

ظهور ناسيوناليزم عربي و عوامل آن:

همچنانكه گفته شد ناسيوناليزم به عنوان يك جنبش سياسي محصول مدرنيته است و براي ظهور آن عوامل چندي از جمله آگاهي و احساس همبستگي و تلاش جمعي در شرايطي خاص دخالت دارد. هر چند در ميان اعراب ناسيوناليزم به مفهوم قوميت‌گرايي و تعصبات شديد قومي بر طبق قرآن و منابع تاريخي17 مسبوق به سابقه‌اي بس طولاني است و حركتي است درون قبيله‌اي نه براي قبيله اما تا اواخر قرن نوزدهم ميلادي ـ‌ يك قرن پس از انقلاب كبير فرانسه ـ به شكل‌گيري ناسيوناليزم منجر نشد. بر طبق نظر آلبرت حوراني «ناسيوناليزم و بيداري عربي هنگامي ظهور كرد و نمودار شد كه جهان عرب مورد نفوذ فرهنگي و تجاوز نظامي غرب واقع شد» 18 اشاره حوراني به حمله ناپلئون به مصر به عنوان يكي از پاشانشين‌هاي امپراطوري عثماني است كه منجر به ظهور حس همبستگي سياسي اعراب گرديد به گونه‌اي كه از صحراي ليبي نيز گروهي از قبايل به ياري مردم مصر شتافتند. همچنانكه ادامه عمليات ناپلئون در منطقه شامات اين حس همبستگي را در ميان اعراب كه متعاقباً به اين حس همبستگي عربي، «ناسيوناليزم عربي» اطلاق شد افزود. 19 علاوه بر اين، اين حمله ضعف و فتور امپراتوري عثماني را براي اعراب آشكار ساخت و آنان به اين مهم پي بردند كه ضعف امپراتوري موجبات افزايش خطرات ناشي از نفوذ سياسي ـ اقتصادي و فرهنگي اروپا در سرزمين‌هاي عربي خواهد گرديد. بنابراين روشنفكران عرب به تدريج به اين باور رسيدند كه تنها راه نجات سرزمينهاي عربي از سلطه اقتصادي، سياسي و فرهنگي غرب و آگاه از سلطه امپراتوري همبستگي امت واحده عرب و رسيدن به استقلال سياسي است.
نخستين تلاش‌ها براي استقلال سياسي و ايجاد يك هويت مستقل از سيطره امپراتوري از مصر آغاز شد. قيام قاهره و روي كارآمدن محمد‌علي پاشا در 1807 م. خصوصاً پس از ناكامي نيروهاي انگليسي اين باور را در مردم ايجاد كرد تا خود را از سيطره سياسي امپراتوري آزاد نمايند به همين سبب پاشاي ترك و دولت امپراتوري عثماني پس از اين تاريخ نتوانست حاكميت خود را بر مصر اعمال دارد.
مصري‌ها كه تلاش داشتند وحدت عربي را در چهارچوب يك امپراتوري جديد عربي در مناطق عرب‌نشين و عرب‌زبان عثماني از طريق حمله به شامات در نيمه نخست قرن نوزدهم تحقق بخشند در كشاكش رقابت‌هاي استعماري انگلستان و فرانسه و با پذيرش پيمان لندن در 1840 ميلادي به محمد‌علي پاشا، ناكام ماندند. هر چند تلاش و تكاپوي مصريان در اين برهه را نمي‌توان صرفاً در راستاي جنبش ناسيوناليزم عربي تفسير و تحليل نمود اما رخنه انديشه‌هاي سياسي ليبراليستي غربي در لبنان و سوريه و در نتيجه ظهور متفكران عرب در اين دو منطقه، زمينة ظهور ناسيوناليزم عربي را فراهم ساخت.
فعاليت‌هاي ميسيونرهاي مذهبي، بخصوص ميسيونرهاي آمريكايي و فرانسوي و تأسيس مدارس جديد در شهرهاي بيروت، دمشق، حلب و بسياري از شهرهاي ديگر سوريه و لبنان و بالاخص تأسيس كالج پروتستان سوريه20 و دانشگاه يسوعي سن ژوزف21 توسط ميسيونرهاي آمريكايي و فرانسوي در بيروت موجب شد تا بسياري از متفكران بعدي عرب در فضاي فرهنگي و سياسي اين مؤسسات، ناسيوناليزم را به شيوه جديد آموزش ببينند كالج پروتستان سوريه كه متعاقباً دانشگاه آمريكايي بيروت22 شهرت يافت بيشترين نقش را در تربيت جوانان ناسيوناليست عرب بر عهده داشت. روي همين سبب است كه برخي از محققان و مورخان با ارائه اسناد و مدارك ثابت مي‌كنند كه مراكز ميسيونري مسيحي و مسيحيان نقش ويژه‌اي در شكل‌گيري انديشه ناسيوناليست عربي داشته‌اند. 23 هر چند فعاليت‌هاي ميسيونرهاي مذهبي مسيحي را نمي‌توان درشكل‌گيري و شروع جنبش ناسيوناليزم عربي در ميان اعراب مسلمان ناديده انگاشت اما احساس ترس آنان از لطمه وارد شدن به ارزش‌هاي ديني در سايه فعاليت‌هاي اين ميسيونرها زمينه ترويج ناسيوناليزم را در ميان مسلمانان حتي غير‌عرب تقويت كرد.
جريان تنظيمات در امپراتوري عثماني، خصوصاً در دورة عبدالحميد ثاني خود عامل ديگري براي ترويج انديشه‌هاي ناسيوناليستي در جامعه عرب مسلمان گرديد. فعاليت‌هاي فرهنگي مسيحيان سوريه و لبنان كه به تمدن غرب و جاذبه‌هاي آن متفاوت از ساير اعراب مي‌نگريستند و تحصيل برخي از آنان در اروپا بويژه در فرانسه و آشنايي آنها با صنعت چاپ و يكي از مهمترين محصول اين صنعت يعني حرفه روزنامه‌نگاري، موجب شد تا انتشار نخستين روزنامه در لبنان و سوريه تأثير بسزايي در بيداري سياسي عربي بر جاي بگذارد.
دكتر «كرنليوس وانديك» ميسيونر معروف آمريكايي در آموزش سردبيران و روزنامه‌نگاران عرب مسيحي نقش ويژه‌‌اي داشت. فعاليت‌هاي وي باعث شد تا نسلي از متفكران عرب مسيحي از قبيل يعقوب صروف، شبلي شميل، جرجي زيدان تربيت شوند و بتوانند جريان ناسيوناليزم عربي را حتي در ميان مسلمانان و اتحاد آنان در برابر امپراتوري عثماني، سازماندهي كنند. 24
به نقل از حميد عنايت، حمايت عثماني از كشتار 1860 م. مسيحيان لبنان سرانجام پاي قدرتهاي استعماري اروپايي خصوصاً فرانسوي‌ها را به منطقه كشاند و با دخالت فرانسويان در 1861م لبنان منطقه‌اي خودمختار شد و مسيحيان عرب براي مقاومت در برابر عثماني، نداي يگانگي عربي را سردادند و از اعراب مسلمان و مسيحي خواستند جهت احياء امت عرب اختلافات مذهبي و فرقه‌اي راكنار گذارده متحده شوند. بنابراين فعاليت‌هاي اعراب مسيحي امپراتوري از يك طرف و تلاشهاي مسيحيان حوزه بالكان و ديگر اتباع امپراتوري در اين حوزه از سوي ديگر، احساسات ناسيوناليستي را به ساير اعراب منتقل كرد. 25
در پي يك چنين وضعيتي ـ همچنانكه متعاقباً خواهد آمد ـ احساسات ناسيوناليستي مسيحي عربي در اين برهه درصدد برآمد نظر مسلمانان ليبرال را به سمت خود جلب نمايد. تلاش روشنفكران عرب مسيحي همچون «پطرس بوستاني» و به خصوص نجيب عازوري از طريق احياي زبان و فرهنگ عرب، در بالا بردن سطح آگاهي عموم اعراب نسبت به مسايل سرزمين‌شان و برانگيختن آنها به قيام جهت رهايي از قيد امپراتوري عثماني، بسيار مؤثر واقع شد. 26 به اين ترتيب ضعف امپراتوري عثماني در دفاع از مصر، تلاش‌هاي فرهنگي سياسي ميسيونرهاي مذهبي در سوريه و لبنان و تربيت اعراب مسيحي و ترويج انديشه‌هاي ناسيوناليزم توسط اين گروه و فعاليت‌هاي جريان‌هاي ناسيوناليستي در حوزه بالكان و تسلط قدرتهاي امپرياليستي بر امپراتوري عثماني و سرزمين‌هاي عربي و آشكار شدن ضعف اين امپراتوري دردفاع از اتباع خود، جامعة عرب را به سمت ناسيوناليزم سوق داد. اين جريان از ‌آغاز تا به امروز در ميان جامعه عرب مراحلي را طي نموده است كه به آن مي‌پردازيم:

مراحل ناسيوناليزم عربي

الف ـ مرحله اول جنبش ناسيوناليزم عربزوال فرمانروايي عثماني در نيمه دوم سدة هيجدهم ميلادي انديشه عدم مغلوبيت يك دولت مسلمان آن هم بدست بي‌دينان را با بن‌بست مواجه ساخت و خدشه‌دار نمود بنابراين اصطلاح‌طلبان درون امپراتوري را به چاره‌انديشي واداشت. درست است كه اتباع مسيحي امپراتوري نخستين كساني بودند كه به پژواكهاي اين زوال پاسخ دادند و مسير ناسيوناليزم را پيشة خود ساختند اما عدم همراهي اتباع مسلمان امپراتوري به منزلة شكست حقارت آميز اتباع مذكور تلقي مي‌شد لذا درصددبرآمدند عربيت را در جامعة عرب مسلمان ترويج نمايند. از جانب ديگر پيروزي ناسيوناليزم در حوزة بالكان كه از پشتيباني دول اروپايي برخوردار بود باعث شد تا «متفكران مسلمان از خطر زوال مداوم قدرت اسلامي ـ امپراتوري ـ آگاه شده و بردباريشان را در برابر استبداد سلطان كه به نام اسلام اجرا مي‌شد از دست دهند و زير نفوذ ليبراليزم و ناسيوناليزم اروپايي پذيرش اين انديشه‌ها را تشويق نمودند. به اميد آنكه امپراتوري عثماني توانش را دوباره بدست ‌آورد. 27 بنابراين هر چند كه نخستين مرحله در سير تكاملي ناسيوناليزم عربي به تحريك و تشويق روشنفكران عرب مسيحي شروع شد اما به اين معنا نبود كه روشنفكران عرب مسلمان خواهان جدايي سياسي از مركزيت امپراتوري باشند و يا جدايي حوزه دين از سياست را تعقيب نمايند. 28 عكس‌العمل اعراب در برابر زوال امپراتوري صرف‌نظر از عوامل داخلي، بيشتر به دليل سلطة خارجي ـ انگلستان و فرانسه ـ‌ بر شمال آفريقا، رنگ اسلامي ـ عربي داشت و كمتر به مسايل سياسي در رابطه با حكومت عثماني و مخالفت علني با آن مربوط مي‌شد. امااز نيمه دوم قرن نوزدهم نهضت بيداري عرب خصوصاًً در سوريه و لبنان شكل سياسي به خود گرفت. در اين رابطه همچنانكه گفته شد نقش متفكران مسيحي عرب در برانگيختن احساس عربيت قابل ذكر است. براساس نوشته‌هاي آنتونيوس اولين تلاش سازمان يافته ناسيوناليست‌هاي عرب در سال 1875م توسط پنج جوان مسيحي29 تحصيل‌كرده كالج پروتستان سوريه ـ دانشگاه آمريكايي بيروت ـ صورت گرفت كه با تشكيل يك انجمن مخفي در بيروت فعاليت خود را شروع كردند. اين انجمن كه علاوه بر بيروت در دمشق، طرابلس و صيدا نيز شعباتي داير كرد بر اين تلاش بود تا انديشه مليت و ناسيوناليزم را در اذهان مردم عرب جا بياندازد چرا كه مرزبندي موجود بين ساكنان امپراتوري از زاوية مذهب تفسير و تحليل مي‌شد و عرب و غير‌عرب مطرح نبود بلكه صحبت از مسلمان و مسيحي بود بر همين اساس زدودن مرزبندي از طريق مذهب و جايگزيني آن براساس نژاد ـ عرب و غير عرب ـ استراتژي اصلي انجمن مذكور بودكه از طريق گسترش زبان و ادبيات عرب وارد عمل شدند ـ تسلط تركها بر امپراتوري و مطرح شدن حقوق امت عرب در امپراتوري به تدريج زمينه سست شدن مرزبندي مذكور ـ‌مذهبي ـ را فراهم ساخت. ارتباط انجمن مخفي بيروت با لژهاي فراماسونري موجب شد تا برخي از مسلمانان مرتبط با اين لژها خصوصاً در بيروت قول مبارزه با تركها را به رهبران انجمن بيروت بدهند. 30 اما عليرغم اين قول مساعدت، جامعه مسلماني عرب همكاري با امپراتوري مسلمان را در برابر مسيحيان هم‌وطن خود ترجيح مي‌داد. هر چند به نقل از خدوري متفكران مسلمان با آگاهي از خطر زوال مداوم قدرت اسلامي بردباريشان را در برابر استبداد سلطان كه به نام اسلام اجراء مي‌شد از دست دادند، اما اين بدان معنا نبود كه خواهان جدايي سياست از مركزيت خلافت و يا جدايي حوزة دين از سياست باشند بلكه چنانكه عبدالرحمن كواكبي استدلال مي‌كند وحدت امپراتوري مي‌بايست حفظ شود منتهي تحت نظريه قديمي كه يكي از شرايط خلافت و خليفه را قريشي بودن ـ عربي بودن ـ‌ مي‌دانست، اداره شود. اين طرز تفكر مؤيد آن بود كه جريان ناسيوناليزم عربي در اين مرحله بيشتر رنگ اسلامي ـ عربي داشت. حتي نجيب عازوري مسيحي كه از رهايي عربها از فرمانروايي عثماني جانبداري مي‌كرد با مطرح كردن تقسيم‌بندي سرزمين‌هاي عربي، قسمت جنوبي اين سرزمين‌ها را با مركزيت عربستان به عنوان جايگاه خلافت اسلامي و هلال خصيب را به عنوان مركز دولت عربي غير‌ديني نوگرا (سكولار ـ مدرن) قلمداد كرد.31
با بررسي انديشه‌هاي كواكبي و عازوري چنين به نظر مي‌رسد كه انديشة ناسيوناليزم عربي تا انقلاب تركان جوان (1908 م) بين اسلاميت و عربيت در نوسان است و اتباع مسيحي سلطان بر اين تلاش‌‌اند تا با تشويق نوگرايان مسلمان عرب زمينه جدايي آنان از امپراتوري ترك عثماني، را فراهم، آنگاه از طريق ناسيوناليست‌هاي مسلمان عرب، زمينة گرايش به عربيت را در جامعة عرب آماده سازند و در نتيجه تلاش‌هاي اتحاد عرب و عثمان ـ حزب‌الاخاء العرب و العثمان ـ را خنثي سازند. در اين رابطه استبداد تركان جوان ـ ‌پس از بركناري عبدالحميد ثاني ـ به كمك گروه مذكور شتافت لذا مرحله جديدي در جنبش ناسيوناليزم عربي آغاز كه به آن مي‌پردازيم.
ب ـ مرحله دوم جنبش ناسيوناليزم عربچنانكه گفته شد انقلاب تركان جوان در تحقق اهداف ناسيوناليست‌هاي مسيحي عرب مبني بر تحريك حس قوميت‌خواهي عربي در جامعه مسلمان عرب، بسيار مؤثر واقع شد. هر چند در آغاز جنبش ناسيوناليزم ترك ـ پان تركيسم ـ «ملت را بر پاية زبان تعريف مي‌كرد»32 و حتي داعيه ليبراليزم نيز داشت و حتي برخي از پيشگامان آن بدليل در اختيار داشتن مناصب سياسي در سرزمين‌هاي عربي، مثل مدحت‌پاشا، طبق تعريف از ملت بيشتر بر پايه زبان، سياست ترويج زبان تركي در نظام تعليم و تربيت مناطق عرب‌نشين را اتخاذ كرده بودند تا حوزه جغرافيايي دولت آينده ترك رافراتر از تركيه فعلي گسترش دهند، يك چنين تلاش‌هايي موجب شد تا بين متفكران مسلمان عرب با متفكران مسيحي عرب كه از طريق گسترش فرهنگ و زبان عرب فعاليت‌هاي ناسيوناليستي خود را شروع كرده بودند، پيوند ايجاد شود.
نا اميدي اعراب از زندگي در سايه ليبراليزم ترك، رهبران مسلمان مسيحي و عرب را در حل اختلافاتشان پيرامون مؤتلفه‌هاي ناسيوناليزم عربي، به توافق نظر مصمم ساخت. اما در اين مرحله نه اعراب مسلمان و نه اعراب مسيحي، نمي‌توانستند پيشنهاد استقلال كامل از امپراتوري را مطرح سازند همين قدر كه بين جريان اسلامي ـ‌ عربي و دولت عثماني بواسطه سلطه تركان جوان (1908 م) فاصله افتاده بود خود بزرگترين پيروزي براي متفكران مسيحي عرب محسوب مي‌شد كه ناسيوناليزم را در حوزه جدايي دين از سياست تعقيب مي‌كردند. تأسيس حزب «لامركزيه الاداريه» در اواخر سال 1912 م در سوريه و طرح ديدگاههاي نو، در جريان ناسيوناليزم عربي، آغازگر مرحله جديدي در ناسيوناليزم عرب بود. حمله ايتاليا به ليبي و شروع جنگ‌هاي بالكان و تسخير مراكش بدست فرانسه زمينه فعاليت حزب مذكور را تقويت بخشيد و سياست اداره غير متمركز عثماني را براي حفظ سرزمين‌هاي عربي از خطر خارجي از سوي اعضاي برجسته اين حزب و ديگر اعضاي احزاب عربي همچون القحطانيه و به خصوص «جمعيت العربيه الفتاه» ـ‌جمعيت جوانان عرب ـ در پاريس، تكرار شد.
بدنبال افزايش فشار تركها بر اعراب، رهبران الفتاه در پاريس در 1913 م براي مقابله با سركوب عثماني طرح برپايي يك كنگره بزرگ را مطرح ساختند. حزب لامركزيه در قاهره از اين پيشنهاد و با حضور گسترده خود در اجلاس پاريس سرانجام ناچار ساختند تا دولت اتحاد وترقي ـ‌ ترك‌هاي جوان نماينده‌اي را ـ مدحت پاشا ـ به كنفرانس پاريس اعزام و خواسته‌هاي اعراب را مورد ملاحظه قرار دهد. در نتيجه مذاكرات بعمل آمده ناسيوناليست‌هاي عرب موفق به بيان درخواست‌هاي چند ماده‌اي با نماينده دولت تركان شدند كه اهم اين درخواست‌ها به شرح زير است:
1ـ زبان عربي به عنوان زبان رسمي پذيرفته شود.
2ـ خدمات سربازي اعراب به استان‌هاي عرب محدود گردد.
3ـ مشاركت اعراب در دولت ترك‌ها و ورود سه وزير به دولت تركان و به تعبير ديگر دولت دو مليتي ترك و عرب.
پذيرش اين توافق از سوي تركان هر چندپيروزي مهمي براي ناسيوناليست‌هاي عرب محسوب مي‌شد اما آنان را به سمت جدايي از امپراتوري سوق نمي‌داد. عدم پذيرش تقسيم مناصب از سوي دولت تركان را «آغازي بر فروپاشي عثمانيسم در داخل محافل بزرگ غير‌ديني»33 دانسته‌‌اند بنابراين مرحله ديگري در جنش ناسيوناليزم عرب آغاز شد كه به آن مي‌پردازيم.
ج ـ مرحله سوم جنبش ناسيوناليزم عربعدم پذيرش پيشنهاد حكومت دو مليتي ترك و عرب از سوي تركان جوان، خصوصاً رهبر برجسته آنان ـ شوكت‌پاشا ـ از يك طرف و شروع جنگ جهاني اول و سياست حمايت تركان از آلمان، امپراتوري را در وضعيتي قرار دادكه دول غربي در تحريك هر چه بيشتر اين جريان ناسيوناليستي خصوصاً در ارتباط با اعراب مسيحي، مصمم وارد عمل شوند و فروپاشي امپراتوري را از طريق تحريك احساسات استقلال‌طلبانه عربي، تسريع بخشند.
سركوبي فعالان جنبش ناسيوناليزم عرب در سوريه توسط جمال پاشا فرمانده عثماني راه هرگونه سازش را برطرفداران وحدت با عثماني، ‌مسدود كرد.ارتباط تنگاتنگ انگلستان با شريف حسين كه در حجاز داعيه رهبري معنوي اين جنبش را داشت، آغازگر تحول جديدي در سير اين جنبش به سمت وابستگي به قدرت‌هاي جهاني خصوصاًً انگلستان است. ناسيوناليزم عربي در اين مرحله، علاوه بر وابستگي به قدرت‌‌هاي استعماري «تحت تأثير انديشه‌هاي اروپايي ... ضرورتاً ليبرالي و در خصلت تقريباً غير‌مذهبي شد زيرا در برابر وحدت اسلامي واكنش نشان مي‌داد به اين ترتيب ناسيوناليزم عرب با و جود گستردگي عرصه، تحت تأثير اروپا، خصلتش را از يك جنبش مثبت به جنبش منفي تغيير داد... پس از جدايي از حاكميت عثماني، تحت سرپرستي بيگانه قرار گرفت، از اين پس ناسيوناليسم عرب خصلتي منفي به خود گرفت. زيرا نفوذ خارجي با ايجاد دولت‌هاي كوچك و ضعيفي كه آسان زير سلطه مي‌ماندند آنان را از وحدت موعود محروم كرد.» 34 به اين ترتيب ناسيوناليزم عربي به لحاظ خصيصه از يك طرف ضد ترك و از طرف ديگر غير‌مذهبي و از جانب سوم از حالت ملي خارج شده، ‌شكل طايفه‌اي به خود مي‌گيرد و از همه مهمتر آنكه استقلال خود را از دست مي‌دهد و تبديل به ابزاري در دست قدرتهاي خارجي مي‌گردد. با اين وصف امت واحده عربي كه آرمان اصلي ناسيوناليزم عربي بود مبدل به آرمان‌هاي طايفه‌اي ـ‌حزبي در جغرافياي كوچكي شد كه قرارداد سايكس پيكو35 بين بريتانيا و فرانسه سرنوشت ناسيوناليزم عرب را با ايجاد و تأسيس دولت‌هاي عربي تحت‌‌الحمايه بريتانيا ـ فرانسه رقم زد. خصوصاً بريتانيا با صدور اعلامية بالفور در حين حمايت از اين جنبش مبني بر جدايي از عثماني از طريق فروپاشي آن امپراطوري، مقدمه جدايي فلسطين از جغرافياي منطقه خاورميانه و فراهم ساختن مقدمات تأسيس دولت اسرائيل (1947 م) راه را بر اتحاد عربي كاملاً مسدود ساخت. من‌بعد اين جريان خصيصه ديگري نيز پيدا كرد كه ستيز برخي با صهيونيزم و سازش گروهي ديگر با اين پديده شوم ـ صهيونيزم ـ در خاورميانه بود و چون در آزاد‌سازي سرزمين‌هاي عربي و اسلامي ناكام ماند در تحريف اساسي جغرافيايي منطقه خصوصاً منطقه ژئوپلتيك خليج فارس برآمد تا شايد از اين رهگذر طرفي بربندد و حقارت ناشي از تفرق خود را فرافكني كند البته در اين فرافكني و ستيزش دولت استعماري انگليس نيز وي را جهت داد. در اينجا و در ادامه بحث مرحله چهارم اين بخش را مورد بررسي قرار مي‌دهيم.
د ـ‌ مرحله چهارم جنبش ناسيوناليزم عرب: (ناسيوناليزم نوين عربي)چنانكه گفته شد جنبش ناسيوناليزم عرب به عنوان جرياني كه از نيمه دوم قرن 19 آمريكا در امپراتوري عثماني آغاز شد نه تنها خصيصة ضد ترك نداشت بلكه در پي اتحاد با عثماني به منظور مقابله با استعمارگران اروپايي بود. اما سياست نابخردانه تركان جوان در طي جنگ جهاني اول مبني بر حمايت از ‌آلمان از يك سو و مقابلة با رهبران ناسيوناليست عرب خصوصاٌ در سوريه، از سوي ديگر، زمينه فراهم شدن دخالت قدرت‌هاي اروپايي ـ‌ بريتانيا و فرانسه ـ در اين جنبش را فراهم ساخت. دخالت قدرت‌هاي خارجي بخصوص بريتانيا اهداف جنبش را در مسير آرمان‌هاي امپرياليستي تغيير داد و ضمن جلوگيري از اتحاد دردنياي عرب موجب تفرقه در جهان اسلام شد. از اولين ثمرات شوم اين تفرق فراهم شدن زمينة تثبيت دولت اسرائيل در قبلة اول مسلمين ـ قدس ـ بود. اغلب رهبران اين جريان، بي اتكا به انگلستان و يا فرانسه تشكيل دولت ندادند. اكتشاف چاههاي نفت در منطقه نيز بهترين انگيزه را براي دخالت قدرت‌هاي استعمارگر خارجي در جريان ناسيوناليزم عربي بدست مي‌داد. به همين سبب اين جنبش بجاي آنكه تمامي هم خود را مصروف مبارزه با دشمن جديد يعني صهيونيزم بكند و به عواقب سو‌ء ناشي از تشكيل دولت غاصب اسرائيل پي ببرد تحت تأثير القائات بيگانگان، در اين مرحله، خصيصة ايراني‌ستيزي را دنبال كرد. در راستاي ايراني‌ستيزي بود كه هويت ايراني خليج‌فارس از سوي نمايندة سياسي دولت انگلستان به خليج عربي تحريف شد. نامي كه تا اوايل دهة 1960 آمريكا در منابع جغرافيايي و اسناد تاريخي سابقه نداشت براي نخستين بار نمايندة سياسي انگليس بلگريو كه سي‌سال فتنه‌انگيزي‌هاي استعمار رادر منطقه رهبري مي‌كرد و داراي گرايش‌هاي ضد‌ايراني خيلي شديد بود، در كتاب خود نوشت: «خليج فارس كه اعراب آنرا خليج عربي مي‌گويند»36 در حاليكه هرگز تا آن زمان، اعراب به خليج فارس نام ديگري نداده بودند اما او فريبكارانه اين واژه را به اعراب آموخت و اعراب كه از سياست‌هاي استعماري «تفرقه بيانداز و حكومت كن» بريتانيا براي غارت منابع نفتي غافل بودند كوركورانه تقليد كردندگويي تمامي مشكلاتشان با تغيير نام خليج فارس به خليج‌العربي حل مي‌شد. پس از پاشيدن اين بذر توطئه توسط بيگانه نخستين رهبر عربي كه اين اصطلاح جعلي را بكار برد، عبدالكريم قاسم37 بود كه طي كودتايي در 1958 آمريكا در عراق بر سر كارآمده بود براي سوءاستفاده از احساسات عمومي اعراب نام جعلي «خليج‌‌العربي» را به جاي خليج فارس بكار گرفت با آن اميد كه بتواند توجه جهان عرب را از قاهره ـ پان عربيسم ناصر ـ به بغداد از طريق رهبري خود، عليه ايران منحرف سازد. اين اقدام حتي در عراق نتيجه‌اي بدنبال نداشت.
پس از آن بار ديگر انگليسي‌ها وارد عرصه تفرقه‌افكني شدند و روزنامة تايمز لندن اين اصطلاح جعلي را بكار برد. اقدام اين روزنامه در اوج پان عربيسم ناصر بود. روي همين جهت ناصر نيز از اين اصطلاح كاملاً جعلي و هدفدار، به واسطة اختلافاتي كه با شاه ايران ظاهراً بر سر شناسايي اسرائيل توسط دولت داشت، بهره برد. هر چند كه قبل از اين، ناصر حدود جغرافيايي دنياي عرب مورد نظر خود را از اقيانوس اطلس تا خليج فارس ترسيم كرده بود38 اين حقيقت انكارناپذير را منكر و نام جعلي خليج‌العربي را بكار برد.
اقدام ناصر چون با جريان ناسيوناليست افراطي عربي توأمان شده بود اثرات منفي خود را در شيخ‌نشين‌هاي خليج فارس گذارد. از آنجا كه وسيلة اجرايي سياست مصر خصوصاً طي سالهاي 65 ـ 1964 اتحاديه عرب بود39 براي نخستين بار در 13 اوت 1964 اين اتحاديه، نام مجعول خليج‌العربي را در يك سند رسمي ذكر كرد و بدنبال آن تصميم گرفت اين نام مجعول را در برنامه‌هاي درسي كليه كشورهاي عضو اتحاديه و مكاتبات رسمي بكار ببرد. عدم همراهي شيخ شارجه با تصميم اين اتحايه سرانجامي جز كودتا با دخالت مصر و اين اتحاديه عليه او در زمستان 1964 در پي نداشت. همچنين روزنامة مصري‌الاهرام در راستاي عربي نمودن خليج فارس ايران را متهم كرد كه جزيره ابوموسي را اشغال كرده است. 40
مطبوعات ايران دخالت‌هاي مصر طي سالهاي مذكور را با هوشياري دنبال مي‌كردند. به دنبال سفر عبدالخالق حسونه دبير كل اتحاديه عرب به خليج فارس روزنامة اطلاعات طي سرمقاله‌اي اين سفر را كه از آن بوي توطئه و تحريك نمودن شيخ‌نشين‌ها توسط مصر عليه ايران به مشام مي‌رسيد مورد نقد و بررسي قرار داد. اين موضع خصمانه ناسيوناليزم افراطي عربي به رهبري مصر عليه ايران از سال 1967 نخست بدليل شكست اعراب بويژه مصر در جنگ شش ‌روزه با اسرائيل و ديگر به دليل تغيير موضع دولت ايران مبني بر اينكه اسرائيل بايد اراضي اشغالي اعراب را به صاحبان آن بازگرداند، دگرگون شد. اين شكست همچنين موجب شد موضع خصمانه مصر عليه ايران در منطقه ژئوپلتيك خليج فارس براي مدتي تا انقلاب اسلامي تغيير كند. چرا كه شكست مصر از اسرائيل موجب كاهش نفوذ اين كشور در خليج فارس شد. از همه مهمتر انعقاد پيمان صلح جداگانه‌اي بين مصر و اسرائيل (كمپ‌ديويد) نفوذ مصر در كشورهاي عربي و تحريك احساسات ناسيوناليستي اعراب عليه ايران را ضعيف و با ايجاد رابطه بين سادات و شاه ايران، دغدغه اين تحريكات تا انقلاب اسلامي فروكش كرد. وقوع انقلاب اسلامي و احساس خطر جدي نسبت به انقلاب از سوي اغلب سران عربي و تحريكات بيگانگان خصوصاٌ دولت آمريكا عليه ايران و مأموريتي كه به صدام براي مقابله با انديشه راستين انقلاب داده شد فرصتي طلايي در اختيار مصر منزوي عليه ايران اسلامي براي دخالت در خليج فارس و تحريك احساسات ناسيوناليستي شيخ‌نشين‌ها براي اين كشور از طريق حمايت از صدام قرار داد. حسني مبارك رئيس جمهوري مصر اظهار داشت: «ميان امنيت مصر و امنيت خليج فارس رابطة مستقيمي قرار دارد و مصر به هيچ وجه شكست عراق و يا تهديد دولت‌هاي خليج فارس را تحمل نخواهد كرد.» 41
اهميت اقتصادي و ژئوپلتيكي خليج فارس براي دولت‌هاي فقير عربي از جمله مصر انگيزة لازم را براي كشوري كه زماني داعيه رهبري پان عربيسم را در كشورهاي عرب زبان داشت بدست مي‌دهد تا هر از گاهي كه شرايط براي دخالت مساعد است از دخالت‌هاي بيموردخودداري نورزد. لذا اين كشور كه همواره به دنبال رفع مشكلات خوش از طريق دلارهاي نفتي شيوخ منطقه است در اختلافات مرزي ايران و امارات بر سر جزاير تنب و ابوموسي چه به صورت انفرادي و چه در اجلاس (مصر و سوريه)2+6 اتحادية عرب بذر نفاق را عليه ايران اسلامي پاشيده است. همچنين «اين كشور نخستين كشور عربي است كه پيشنهاد كرد براي تصرف جزاير بايد به قواي خارجي متوسل شد»42 ديدار توطئه‌گرايانه حسني مبارك در دسامبر 1992 به كشورهاي منطقه خليج فارس از جمله امارات و ديدار با شيخ زايد بن سلطان آل نهيان و اظهارات تفرقه‌افكنانة وي عليه ايران و ديدار شيخ از مصر و بيانيه مشترك دو كشور مبني بر واگذاري جزاير به امارات و قطع روابط تمامي كشورهاي عربي با ايران و محاصره اقتصادي ايران و تقاضا از غرب بويژه كشورهايي كه با شيخ‌نشين‌هاي خليج فارس همكاريهاي امنيتي دارند مبني بر موضع‌گيري عليه ايران،43 دوره جديدي از مخالفت‌ها عليه ايران اسلامي تحت لواي پان عربيسم آغاز شد.
راديو قاهره تا ‌آنجا پيش‌رفت كه اقدام ايران را باحمله و اشغال كويت از سوي عراق برابر دانست و تهديد كرد كه با ايران بايد همانگونه رفتار شود كه با عراق در مورد كويت. 44 اما موضع‌گيري شيخ زايد بن سلطان آل نهيان رئيس امارات متحده عربي از روش رسانه‌هاي مصري مبني بر حل مسائل في‌مابين از طريق ديپلماسي45 آب سردي بر تكاپوهاي پان عربيسم مصري براي حل مشكلات اقتصادي خود بود. جايگاه اقتصادي و سياسي ـ فرهنگي ايدئولوژيكي ايران اسلامي در منطقه بخصوص با تحولات سالهاي اخير در سياست خارجي جمهوري اسلامي كه محور گفتگوي تمدنها قرار گرفته، مبني بر رفع ابهامات با كشورهاي منطقه و مواضع اصولي جمهوري اسلامي در برابر تحولات و مسائل منطقه همچون مسئله فلسطين، عراق، كويت، افغانستان عليرغم تلاش‌هاي توطئه‌گرايانه صهيونيزم و شووينيزم عربي، نه تنها صهيونيزم و پان عربيزم و امپرياليزم نتوانسته است منكر نقش سازنده و سرنوشت‌ساز جمهوري اسلامي ايران در ايجاد ثبات و امنيت منطقه گردد، بلكه در جريان اين تحولات بر نقش جمهوري اسلامي افزوده شده است. افزايش ارتباطات اقتصادي، سياسي فرهنگي جمهوري اسلامي ايران با دول همسايه از جمله شيخ‌نشين‌هاي خليج فارس و حتي تلاش‌هاي بعمل آمده براي تشنج‌زدايي در روابط ايران و مصر، عليرغم برخي فرازها و فرودها ـ حكايت از نوعي واقع‌بيني در ميان دنياي عرب نسبت به ايران اسلامي دارد.
نقش فعال جمهوري اسلامي ايران در كنفرانس‌هاي سران كشورهاي اسلامي، پيشرفت‌هاي فني و اقتصادي اين كشور و خصوصاٌ دستيابي به انرژي هسته‌اي صلح‌آميز مي‌رود تا نقش ايران را نه تنها در تحولات منطقه‌اي بلكه بين‌ المللي پررنگ‌تر سازد. به رغم تلاش‌هاي اخيرنشنال جئوگرافيك مبني بر تغيير نام خليج فارس ـ كه ناچار درصدد اصلاح آن برآمد ـ و پاسخ قاطعانه محافل علمي فرهنگي و مردم به اين تحريكات تفرقه‌افكنانه، زمينه‌هاي فراوان فرهنگي، مذهبي، اقتصادي سياسي و جغرافيايي بين ايران و ساير كشورهاي عربي حوزة خليج فارس مانع عمده‌اي بر سر راه تلاش‌هاي توطئه‌گران داخلي (پان عربيسم) و خارجي (آمريكا و متحدانش) است.
تحولات اخير در منطقه (اشغال عراق توسط آمريكا و متحدان وي) حضور روز افزون شركت‌‌هاي اقتصادي خارجي در خليج فارس نقش هارتلند (قلب زمين) را به خليج فارس بخشيده است. وجود منابع عظيم انرژي در اين منطقه و بازار عظيم اقتصادي آن انگيزه لازم را براي ايجاد توطئه و اختلاف از سوي قدرت‌هاي خارجي بويژه آمريكا بدست مي‌دهد تا هر از چند‌گاه با ايجاد بحران در روابط كشورهاي منطقه بويژه بين جمهوري اسلامي ايران و كشورهاي عربي حوزه خليج فارس هم از نقش فعال جمهوري اسلامي به عنوان الگوي توسعه اقتصادي و سياسي در منطقه بكاهدو هم حضور غير‌مشروع خود را در اين منطقه حساس و اقتصادي،46 توجيه نمايند. 47 و اين در حالي است كه ايرانيان و اعراب دو ملت قديم و ريشه‌دار در منطقه مي‌باشند و دين اسلام بر اين قدمت تاريخي، پيوستگي ايجاد كرده و جريان‌هاي افراطي ناسيوناليست چه به لحاظ داخلي و چه با تحريكات خارجي در هر دو كشور نمي‌تواند آنها را از پيوندهاي محكم تاريخي و اعتقادي جدا سازد. مشروط بر آنكه با بحران‌هاي موجود، برخوردي اصولي صورت گيرد و جريان‌هاي افراط‌گرايانه تحت هر لوا امكان بروز و ظهور نيابند.

پي نوشت :

1. Draya tya hacha parsa aity
2. نگاه كنيد به دكتر محمد‌جواد مشكور، «نام خليج فارس در طول تاريخ» وزارت اطلاعات و جهانگردي، اسفند ماه 2535، ص 7.
3. Persicus sinus
4. مختصر كتاب‌البلدان ابن الفقيه همداني باهتمام دي خويه طبع ليدن 1885،‌ص 8 ، كتابخانه دانشگاه تهران.
5. مسالك‌الممالك اصطخري طبع ليدن 1927 باهتمام استادي خويه ص 28.
6. مروج‌الذهب و معادن‌الجوهر، ابوالحسن علي‌بن حسين مسعودي، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ج 1، تهران بنگاه ترجمه و نشر كتاب 1344، ص 255.
7. التفهيم الاوائل صناعه التنحيم،‌به اهتمام جلال همايي تهران، 1318، ص 167.
8. جهان‌نماي كاتب چلبي طبع استامبول 1145 هـ . ص 78، كتابخانه تبريز.
9. كشورها و مرزها در منطقه ژئوپلتيك خليج فارس، ترجمه و تنظيم حميد‌رضا ملك‌محمدي نوري، دفتر مطالعات سياسي وزارت امور خارجه تهران، 1373، ص 25.
10. حدود العالم من المشرق الي المغرب، مؤلف ناشناخته، تهران، طهوري 1362، به كوشش منوچهر ستوده، ص 77.
11. كاتب چلبي، همان، ص 77.
12. Nationalism
13. Situationalists
14. Modernists
15. نگاه كنيد به دكتر حميد احمدي، قوميت و قوم‌گرايي در ايران، افسانه و واقعيت، تهران، نشر ني، چاپ سوم، 1382، فصل چهارم، صص 149 ـ 141.
16. احمدي، همان، ص 152.
17. قرآن كريم آيه 33 / احزاب و 154 / آل عمران و 50 / مائده و نيز مراجعه شود به الميزان تفسير القرآن، ج 16، ذيل آيه 33 / احزاب و مجمع‌البيان في‌تفسيرالقرآن، طبرسي، ج 1، ذيل ‌آيه 154 / آل عمران و التفسير الكاشف محمد‌جواد مغنيه، ج 3، ذيل آيه 50 / مائده و خطبه‌هاي 95، 133، 147، 191، 196، 198 نهج‌البلاغه علي (ع) و نيز مراجعه شود به مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي و تاريخ يعقوبي، ج 1، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، و جامعه‌شناسي ديني جاهليت قبل از اسلام، يوسف قضايي و بلوغ‌الارب في معرفه‌احوال العرب سيد‌محمد شكري آلوسي.
18. See. Albert Hourani, Syria and Lebanon, Oxford university Press London, 1954,p.97.
19. نگاه نيد به تاريخ عرب در قرون جديد، اثر لوتسكي ترجمه پرويز بابايي تهران انتشارات كتاب‌هاي جيبي 1356.
20. Syrian protestant college
21. Jesuitt universite saint – Joset.
22. American university of Beirut.
23. نگاه كنيد به «التبشير و الاستعمار في‌البلاد العربيه» اثر مصطفي خالدوي و عمر فروج، بيروت 1973 و نيز نگاه كنيد به «نگاهي به جنبش ناسيوناليسم عرب» اثر ضياءالدين احمد، ترجمه حيدر بوذرجمهر، تهران انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1365، ص 68.
24. ضياءالدين احمد، همان، ص 30 و ص 444 و ص 39 ـ 38.
25. نگاه كنيد به حميد عنايت «سيري در انديشيه سياسي عرب» تهران،‌اميركبير، 1363، ص 227.
26. همان، ص 228 ـ‌حميد عنايت اورا ـ‌ عازوري ـ نمودار همه اميدها و ناكامي‌هاي جنبش عربي در آغاز قرن بيستم مي‌داند. لازم به ذكر است كه نجيب عازوري را پدر ناسيوناليزم عرب نيز لقب داده‌اند چرا كه او اولين عربي بود كه خواستار جدايي كامل اعراب از امپراتوري عثماني شد و روح استقلال را در اعراب برانگيخت با اين حال به دليل اعتماد بيش از حد او به فرانسه و نيز سياست‌هاي خصمانه فرانسويان پس از جنگ جهاني اول در سوريه موجب شد تا بسياري از ناسيوناليست‌هاي عرب نسبت به وي بدگمان شوند.
27. نگاه كنيد به مجيد خدوي «گرايش‌‌هاي سياسي در جهان عرب» ترجمه عبدالرحمن عالم، دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي وزارت امور خارجه چاپ دوم، 1369، ص 21.
28. نگاه كنيد به ساطع‌الحصري «محاضرات في نشوء الفكر القوميه»: (سخناني پيرامون تكامل انديشه ناسيوناليزم) قاهره، 1951 آمريكا صص 175 ـ 165 كه مبين نقش متفكران مسيحي عرب در پيشگامي ناسيوناليزم عربي است. و نيز نگاه كنيد به:
George Antonius, the Arab Awakening, London 1938 (بيداري)
29. به نقل از آنتونيوس رهبران اصلي اين انجمن عبارت بودند از «فارس نمر، يعقوب صروف، ابراهيم اليازيجي، شاهين مكاريوس. در همين رابطه ناصيف اليازيحي كه با انتشار آثار خود متوجه احياي زبان عرب و حس قوميت در ميان اعراب بود. نقش ويژه‌اي داشت.
30. در مورد فعاليت‌هاي لژهاي فراماسونري در خاورميانه و شمال آفريقا نگاه كنيد به:
Robert Morris, Freemasonry in the holyland, New York, 1873.
همچنين به عبدالهادي حائري، «تاريخ جنبش‌ها و تكاپوهاي فراماسونري در كشورهاي اسلامي خاورميانه» انتشارات آستان قدس رضوي.
31. خدوري، پيشين، با كمي دخل و تصرف، ص 24.
32. نگاه كنيد به ژان پي‌ير در ينيك «خاورميانه در قرن بيستم» ترجمه دكتر فرنگيس اردلان، تهران انتشارات جاويدان چاپ اول، 1368، فصل اول، ص 29 به بعد.
33. نگاه كنيد به هشام شرابي «روشنفكران عرب و غرب» سالهاي تكوين 1914 ـ 1875، ترجمه عبدالرحمان عالم، دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي وزارت امور خارجه چاپ اول، 1368، ص 139 به بعد.
34. خدوري، پيشين، صص 29 ـ 27.
35. درينيك، همان، صص 82 ـ 78.
36. نگاه كنيد به دكتر ناصر تكميل همايون «خليج فارس»، دفتر پژوهشهاي فرهنگي، چاپ دوم، پائيز 1380، ص 77.
37. امثال عبدالكريم قاسم بي‌تأثير از زمينه سازيهاي شووينيست‌هاي ايران عصر رضاشاهي كه تلاش بر جدايي عنصر ايراني از اعراب مسلمان داشتند نبودند جهت اطلاع بيشتر نگاه كنيد به عبدالله شهبازي «نظريه توطئه» صعود سلطنت پهلوي در ايران و تاريخ‌نگاري جديد، تهران مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1377، از ص 170 به بعد.
38. نگاه كنيد به پيروزمجتهد زاده «كشورها و مرزها در منطقه ژئوپلتيك خليج فارس» ترجمه و تنظيم: حميد‌رضا ملك‌محمد نوري، دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي وزارت امور خارجه چاپ سوم، 1373، ص 20ـ 19.
39. در خصوص چگونگي شكل‌گيري اتحاديه عرب نگاه كنيد به ژان پي‌ير درينيك، همان، صص 175 ـ 173.
40. نگاه كنيد به اصغر جعفري ولداني «ژئوپلتيك جديد درياي سرخ و خليج فارس» دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي وزارت امور خارجه، ج اول، 1381، صص 191 ـ 188.
41. جعفري ولداني، همان، ص 208.
42. روزنامه جمهوري اسلامي، 28 شهريور 1371.
43. روزنامه ابرار، 3 شهريور 1371.
44. روزنامه جمهوري اسلامي، 13 مهر 1373.
45. روزنامه اطلاعات، 13 مهر 1373.
46. خليج فارس با 565 ميليارد بشكه نفت معادل 63% كل ذخاير نفتي شناخته شده جهان را در اختيار دارد و7/30 تريليون متر مكعب گاز طبيعي كه برابر 5/28 درصد كل ذخاير شناخته شده دنيا در اين منطقه اقتصادي است و مهمترين انبار انرژي جهان محسوب مي‌شود و براي كشورهاي غربي بويژه آمريكا اين منطقة جنبه حياتي دارد. «نگاه كنيد به پيروز مجتهد‌زاده، همان، صص 62 ـ 53» و اين در حالي است كه ارزش و اهميت اقتصادي خليج فارس تنها به منابع انرژي نيز محدود نمي‌گردد.
47. آمريكا در طرح نظم نوين جهاني و تحقق آن به رهبري اين كشور اهداف بلند پروازانه‌اي را در خاورميانه بخصوص خليج فارس دنبال مي‌كند از جمله تسلط بر منابع انرژي، مقابله با بنيادگرايي اسلامي، حل مسئله اعراب و اسرائيل به نفع اسرائيل، بدست گرفتن اقتصاد منطقه، تا به اين وسيله بتواند ضمن ايجاد اختلاف در امنيت اقتصادي كشورهاي رقيب به موقعيت برتر در نظم نوين دست يابد. ابزار داخلي آمريكا براي حضور ايجاد تنش و بحران در روابط في‌ مابين جمهوري اسلامي ايران و كشورهاي حوزه خليج فارس از يك سو و جلوگيري از اتحاد كشورهاي عربي از سوي ديگر است.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:راسخون


خليج فارس در آينه تاريخ
دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 2:22 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
خليج فارس در آينه تاريخ

در طول تاريخ، خليج فارس نه تنها بخشي از خاك ايران محسوب مي‌شده و حاكميت آن در دست ايراني‌ها بوده است، بلكه به اذعان تمام منابع تاريخي موجود اين پهنه آبي با عناويني نظير خليج فارس، خليج عجم، درياي فارس و يا بحر فارس شناخته شده است.
نام خليج فارس از جمله نام‌هاي تاريخي است كه از گذشته بسيار دور تاكنون در اسناد، قراردادها و مكاتبات مورد استفاده همه اقوام و ملت‌ هاي دور و نزديك آن، از فارس و عرب، ترك و هندي تا اروپاييان قرار داشته است. از اين رو خليج فارس به عنوان مهمترين گذرگاه نفتي جهان با موقعيت تمدني ايران پيوندي تنگاتنگ داشته و دارد.
با اين حال در دهه‌هاي گذشته برخي از همسايگان در اقدامي كه با روح همزيستي مسالمت‌آميز ملل و فرهنگ‌هاي منطقه ناسازگار بوده است، به جاي استفاده از نام معتبر «خليج فارس»، نام خليج عربي يا خليج را به كار گرفته‌اند و اخيراً نيز علاوه بر كشورهاي عربي پاره‌اي از سازمان‌ها، ارگان‌ها، خبرگزاري‌ها يا مجلات و رسانه‌هاي بين‌المللي به اين نامگذاري مجعول روي آورده‌اند.
با توجه به اينكه كوشش‌هاي ملي‌گرايان افراطي عرب براي تغيير نام «خليج فارس» به «خليج عربي» در سطح بين‌المللي از هيچ گونه پايه و اساس علمي برخوردار نيست، كوشش آنها تنها وحدت واقعي جهان اسلام را به مخاطره مي‌اندازد. بعضي كشورهاي عربي كه در تقابل با ايران به سر مي‌برند، در قبال نام خليج فارس به دنبال منافع خود هستند و در اين بين وحدت جهان اسلام را ناديده مي‌گيرند. اين عمل در شرايطي صورت مي‌پذيرد كه نيروهاي فرامنطقه‌اي حضور روز افزون خود را با استفاده از همين گونه تنش‌ها و اختلافات تثبيت مي‌كنند.
در اين نوشتار ضمن تشريح موقعيت استراتژيكي خليج فارس، به بررسي تبارشناسانه نام خليج فارس و چگونگي شكل‌گيري ادعاهاي واهي اعراب در استفاده از نام جعلي خليج يا خليج عربي خواهيم پرداخت.

جغرافياي طبيعي و راهبردي خليج فارس

خليج فارس، شيار هلالي شكلي است كه بيش از يك چهارم ذخاير فسيلي جهان را در خودجاي داده و از طريق درياي عمان به اقيانوس هند و آب‌هاي آزاد راه مي‌يابد. اين خليج طولي نزديك به 900 كيلومتر و پهنايي نزديك به 240 كيلومتر دارد و در كشاله و چين‌خوردگي‌هاي پست و فرو افتاده جنوب زاگرس پديد آمده است.
خليج فارس به عنوان شعبه‌اي بزرگ از اقيانوس هند كه بر سر راه كليه خطوط دريائي در مشرق عدن واقع شده است، مانند دالاني است كه بين 24 دقيقه 30 درجه عرض شمالي و 48 دقيقه 50 درجه طول شرقي واقع شده است. حدود آن از شمال و شمال خاوري به سواحل ايران، از شرق به درياي عمان، از جنوب و غرب به شبه جزيره عربستان محدود است. رودخانه‌هاي دجله و فرات و كارون و كرخه كه از جبال ارمنستان و تركيه سرچشمه گرفته‌اند، به انضمام رودخانه‌هاي جراح، هنديان و رودهاي كوچك ديگر به اين دريا مي‌ريزند.
آبهاي خليج فارس كم عمق و زير بستر آن داراي منابع نفت و گاز (هيدروكربن) فراوان است. اين عمق در دهانه خليج 70 تا 90 متر است و هر قدر به طرف بالاي خليج مي‌رود كمتر مي‌شود و به مسافت 90 كيلومتري تا دهانه شط به 30 متر مي‌رسد. عمق خليج فارس در بيشتر موارد از 50 متر تجاوز نمي‌كند و حداكثر عمق آن به حدود صد متر مي‌رسد. اين امر به سادگي امكان حفاري و استخراج منابع آن را فراهم مي‌سازد. در صيدگاه‌هاي مرواريد عمق خليج فارس كمتر از 36 متر است. مساحت خليج فارس 97 هزار مايل مربع است و طول آن از سواحل عمان تا رأس دريا در حدود 50 مايل و عرض آن در مناطق گوناگون ميان 29 تا 180 مايل است.1
حاشيه خليج فارس شامل كشورهاي ايران، عراق، كويت، بحرين، عربستان، قطر، امارات و عمان مي‌شود و در اين بين بيشترين ساحل خليج فارس كه قابليت كشتيراني نيز دارد، تحت حاكميت ايران مي‌باشد.
خليج فارس به مثابه يك راه آبي و دريايي از آغاز تاريخ موقعيت برجسته سياسي داشته است و به نوعي خاستگاه تمدن‌هاي بزرگ خاور باستان با پيشينه‌اي چند هزار ساله است. از قرن‌ها پيش عيلامي‌ها از بندر بوشهر و جزيره خارك براي سكنا و كشتيراني و حكمفرمايي بر سواحل خليج فارس و بازرگاني با هند غربي و دره نيل استفاده مي‌كردند.
اكثر مورخان يوناني ـ از جمله هرودوت ـ معتقدند كه بابلي‌ها وسائل مورد نياز خود را كه از عربستان و هندوستان تهيه مي‌كردند، از طريق خليج فارس حمل مي‌نمودند. به لحاظ موقعيت سوق‌الجيشي نيز بابل در حوالي خليج فارس در كنار دجله و فرات قرار گرفته بود و سه درياي فارس، هند و اسود را به هم مرتبط مي‌ساخت. همچنين هرودوت و استرابون تأكيد مي‌كنند كه در اين نواحي مراكز مهم تجارتي وجود داشته است. 2
هم اكنون نيز خليج فارس مهم‌ترين آبراه بين‌المللي جهان است كه بيش از 50 درصد انرژي جهان در آن نهفته است . 3 خليج‌فارس و كشورهاي ريز و درشت پيرامون آن (ايران، عراق، كويت، عربستان سعودي، بحرين، قطر، امارات متحده عربي و عمان) نزديك به 10 درصد ازگستره 44 ميليون كيلومتر مربع قاره ‌آسيا را در بر مي‌گيرند.
خليج فارس در مقام محل و معبر مبادله كالا و تجارت ميان شرق و غرب؛ نه تنها از زمان‌هاي دور صحنه رقابت و كشمكش‌هاي ملل ذينفع و متجاوزان و استعمارگران بوده است بلكه هميشه و بيش از هر درياي ديگري مورد توجه علماي معرفه‌الارض و باستان‌شناسان و مورخان و جغرافيا نويسان قرار داشته است.

پيشينه تاريخي

بنابر مدارك متقن، خليج فارس از هزاران سال پيش نه توسط ايرانيان، بلكه توسط ملت‌هايي كه با ايرانيان مراوده داشته‌اند، از جمله يونانيان و روميان با عنوان «درياي پارسي» ناميده شده است. عرب‌هانيز قرن‌ها آن را «خليج‌فارس» يا «بحر فارس» ناميده‌اند. خليج فارس با همين نام طي هزاران سال گذشته شناخته شده و تمامي كشورها و اقوام مختلف از جمله اعراب از اين نام استفاده كرده‌‌اند.
تمام متون قديمي جغرافي جهان از نقشه‌هاي هكاتايوس و بطلميوس تا آثار جغرافيدانان و جهانگردان مسيحي و مسلمانان، شعبه‌‌اي بزرگ از اقيانوس هند را كه از جنوب ايران به موازات بحر احمر تا قلب دنياي قديم پيش رفته است، خليج فارس يا درياي فارس ناميده‌اند.
از سده‌هاي هفتم و هشتم پيش ميلاد تمام عالمان از جمله آناكسي ماندر، هكاتوس، هرودوت، اراتوستن، هيپارك، پومپوني مله، كراتس مالوس، استرابون، بطلميوس، مايكروپيوس، ايزيدورسويلي، محمد‌بن موسي الخوارزمي، ابوزيد بلخي، ابن سرابيون، ابن رسته، ابن فقيه، قدامه، ابن فضلان، ابن خردادبه، مسعودي، استخري، ابن حوقل، مقدسي، ناصرخسرو، ادريسي، جيحاني، فرازي، بيروني، ابن جبير، ياقوت، قزويني، مستوفي، ابن بطوطه، حافظ، شرف‌الدين علي يزدي، ابوالغازي و … درياي جنوبي ايران را تحت اسامي و عناويني نظير خليج فارس، خليج پارس، درياي فارس، بحرالفارس، بحر فارس، سينوس پرسيكوس،4 ماره پرسيكوس،5 گلف پرسيك،6 پرژن گلف (گالف)، 7 پرزشير گلف، پرسيس8 ياپرسيكوس،9 ناميده‌اند.
بررسي و بازنمود اوضاع و احوال اجتماعي،‌سياسي و اقتصادي خليج فارس و جزاير آن پس از اسلام تا برهه تجاوز پرتغالي‌ها و تشريح وضعيت آن از عصر صفويه تا امروز مبحثي عظيم مي‌طلبد كه از حوصله اين نوشتار خارج است. در ادامه به بررسي سنديت نام خليج فارس از ميان منابع تاريخي ـ جغرافيايي ايراني، يوناني، اسلامي، غربي و اسناد حقوقي خواهيم پرداخت.

1ـ منابع ايراني:

خليج فارس طبق اسناد موجود از هزاره هشتم پيش از ميلاد مورد استفاده تجاري و نظامي ملل دنياي قديم قرار گرفته است. در سنگ نبشته داريوش هخامنشي در مصر متعلق به سال 518 تا 505 پيش از ميلاد، كه هنگام حفر كانال سوئز به دست آمده است، در عبارت «درايه تپه هچا پارسا آيي تي هني» به معناي دريايي كه از پارس مي‌رود يا سر مي‌گيرد، نام درياي پارس آمده است.
ايرانيان در روزگار هخامنشي اين دريا را «پارسا درايا» يا درياي پارس مي‌خواندند. در كتيبه‌هايي كه از داريوش در تنگه هرمز نيز يافت شده، عبارتي پيرامون دريايي كه از «پارس‌رود» سرچشمه مي‌گرفته است به چشم مي‌خورد.
در كتاب حدود العالم به عنوان قديمي‌ترين كتاب جغرافيا به زبان فارسي كه حدود هزار سال قبل تأليف شده است آمده است: «خليج پارس از حد پارس برگيرد، با پهناي اندك تا به حدود سند.»
مي‌توان گفت از هنگامي كه بشر تاريخ‌نويسي را آغاز كرد درياي جدا كننده فلات ايران از شبه جزيره عربستان را «درياي فارس» يا «خليج فارس» ناميده است. و در هيچ يك از اين ادوار تاريخي نام ديگري به آن نهاده نشده است.

2 ـ منابع يوناني

طبق نوشته مورخان و جغرافي نگاران يوناني كه پيش از ميلاد مسيح مي‌زيسته‌اند چون هرودت (484 ـ 425 ق. م) كتزياس (445ـ 380 ق. م)، گزنفون (430 ـ 352 ق. م) استرابن (63 ق. م ـ 24 م)، يونانيان نخستين ملتي هستند كه به اين دريا نام پرس و به سرزمين ايران پارسه، پرساي، ‌پرس‌پوليس، يعني شهر يا مملكت پارسيان داده‌اند.
نئارخوس، سردار مقدوني نيز موجب اشتهار درياي مكران و پارس شده است.وي در سال 326 ق . م به دستور اسكندر مقدوني‌، از رود سند گذشت و درياي مكران و خليج فارس را با كشتي طي كرد و تا دهانه آن پيش رفت.
«هكاتيوس هلطي» از علماي قديم يونان و ملقب به پدر جغرافيا در سال 475 قبل از ميلاد از نام درياي پارس استفاده كرده است. در نقشه‌هاي باستاني از قول هرودوت و گزنفون به اين دريا، درياي پارس10 اطلاق شده است.
كلوديوس پتوله مااوس (بطلميوس)، جغرافي‌نگار، نقشه‌نگار و رياضي‌‌دان مشهور قرن دوم ميلادي، در كتاب جغرافياي عالم كه به زبان لاتين نگاشته شده، و هم‌چنين در نقشه‌اي كه كشيده، از خليج فارس با نام پرسيكوس سينوس ياد كرده است.
«كوين توس كوروسيوس روفوس» مورخ رومي كه در قرن اول ميلادي مي‌زيسته اين دريا را درياي پارس يا آبگير فارس خوانده است. همچنين در كتاب‌هاي جغرافيايي لاتين، آب‌هاي جنوب ايران (درياي مكران و خليج فارس) را ماره پرسيكوم يعني درياي پارس نوشته‌اند.
بنابراين مورخان و جغرافي‌نگاران يوناني پيش از ميلاد در شرح وقايع تا سده 7 ق. م يعني سقوط حكومت عيلام و تشكيل حكومت ماد و روي كار آمدن هخامنشيان درياي مكران و خليج فارس را درياي پارس مي‌خواندند.

3ـ منابع اسلامي

پس از فتح ايران توسط اعراب در سده هفتم پس از ميلاد، تلاشي براي تغيير نام «درياي پارسي» صورت نگرفت. اعراب مسلمان، عموماً اين خليج را«بحرالفارسي» (درياي پارسي) مي‌ناميدند و اين نام از سوي امپراتوري‌هاي ايراني، ترك و عربي هم كه در 1200 سال بعد منطقه را تحت سلطه خود داشتند مورد احترام قرار گرفت.
محققان اسلامي نظير استخري، مسعودي، بيروني، ابن حقول، مقدسي، مستوفي، ناصرخسرو، الطاهرين مطهر المقدسي (بشاري)، ابوالقاسم بن محمدبن حوقل و … كه مطالعه در اطراف اين درياي ايراني را تا قرن 15 ادامه دادند، در اثار و نوشته‌هاي خود از آب‌هاي جنوب ايران به نام‌هاي بحر فارس، البحر الفارسي، بحر مكران، الخليج الفارسي و خليج فارس ياد كرده‌اند. حتي از اين جغرافي‌دانان نقشه‌هايي موجود مي‌باشد كه اقيانوس هند را البحر الفارسي نام گذارده‌اند.
جغرافي‌دانان عرب و اسلامي اين نام را از دو تمدن باستاني گرفتند و همزمان مورد استفاده قرار دادند. بدين ترتيب كه «پارسا دراياي» ايراني را «بحر فارس»11 و «سينوس پرسيكوس»12 يوناني را «خليج فارس» مي‌ناميدند و حتي منظور از دو دريا در سوره‌الرحمن قرآن مجيد را نيز همان درياي فارس و درياي متوسط مي‌‌دانستند.
ابوعلي احمد بن عمر معروف به ابن رسته در كتاب الاعلاق النفسيه كه در سال 290 هجري به رشته تأليف درآورده،‌ تصريح مي‌كند: «فاما البحر الهندي يخرج منه خليج الي ناحيه فارس يسمي الخليج الفارسي». «اما از درياي هند خليجي بيرو مي‌آيد به سمت سرزمين فارس كه آن را «خليج فارس» مي‌نامند.» 13
به گفته جرجي زيدان تاريخ‌دان عرب، «بحر فارس» محدود به آب‌هايي مي‌شود كه دنياي عرب را دور مي‌زند. جرجي زيدان مي‌گويد: «بحرفارس ـ ويراد به عندهم كل البحور المحيطيه ببلاد العرب من مصب ماء دجله في‌العراق الي ايله فيدخل فيه مانعبر عنه اليوم بخليج فارس و بحرالعرب و خليج عدن و البحر الاحمر و خليج العقبه…». «درياي فارس ـ نزد آنان مقدم بر همه درياهايي كه سرزمين‌هاي عرب از مصب آب دجله گرفته تا ايله را احاطه مي‌كند، به عنوان درياي فارس تعبير مي‌شده و از آن جمله است آنچه را كه ما امروز از آن به «خليج فارس» و درياي عرب و خليج عدن و درياي سرخ و خليج عقبه تعبير مي‌شده و از آن جمله است آنچه را كه ما امروز از آن به «خليج فارس» و درياي عرب و خليج عدن و درياي سرخ و خليج عقبه تعبير مي‌كنيم».14
محمد عبدالكريم صبحي نيز در كتاب «علم‌الخرائط» در نقشه‌هايي كه با ترجمه عربي نقل كرده است، درياي جنوب ايران را «الخليج الفارسي» و «بحر فارس» ناميده است. 15
نقشه‌هاي فراواني كه از اين قرون در دست است، علاوه بر تأكيد و تأييد نام خليج فارس، دگرگوني ياد شده در تغيير نام بحر فارسي و دگرگوني در دايره شمول اين نامها را ترسيم مي‌كنند.

4ـ منابع غربي:

بيشتر كساني كه در مورد درياي پارسي و درياي مكران مطلب نوشته‌اند بيگانگان و به ويژه انگليسي‌ها بوده‌اند، زيرا به لحاظ موقعيت ويژه‌اي كه در اين منطقه داشته‌اند كوشيده‌اند تا حقيقت نهفته بماند و نام‌هاي جعلي و ناقص جاي اسامي درست را بگيرد. اما منابعي از ‌آن‌ها بجاي مانده است كه بر صراحت نام خليج فارس تكيه مي‌كنند.
در سال 1892، لرد كرزن، وزير خارجه انگلستان، در كتاب «ايران و قضيه ايران» مكرراً به نام خليج فارس اشاره كرده است.
ويليام راجرز، وزير امور خارجه وقت ايالات متحده آمريكا، در گزارش مورخه 1971 ميلادي خود در مورد سياست خارجي اين كشور از نام خليج فارس استفاده كرده است.
در فرهنگهايي كه به زبانهاي مختلف تدوين و چاپ شده است، از جمله فرهنگهاي آلماني، انگليسي، امريكايي،‌فرانسوي، تركي و … خليج فارس نيز به همين نام آورده شده است.
امروزه در ميان‌آثار اعراب نيز بحر فارس به فراموشي سپرده شده و از تركيب خليج فارس استفاده مي‌شود. يكي از معروف‌ترين دايره‌المعارف‌هاي دنيا يعني المنجد، سند قاطعي براي مراجعه است كه از تركيب خليج فارس بهره برده است.

5ـ اسناد حقوقي

الف ) اسناددلايل و مستندات حقوقي معتبري درباره اصالت نام خليج فارس وجود دارد كه به قرن 16 ميلادي باز مي‌گردد. طي سالهاي 1507 تا 1560 در كليه موافقت‌هايي كه پرتغال، اسپانيا، بريتانيا، هلند، فرانسه، آلمان با دولت ايران داشتند حتي در متون عربي نيز از عبارت «خليج الفارسي» و در متن انگليسي «پرشين گلف» استفاده شده است.
از جمله اين اسناد استقلال كويت است كه ميان امير اين كشور ونمايندگان بريتانيا منعقدشده است. اين سند كه توسط عبدالسالم الصباح نيز امضا شده است، چنين آغاز مي‌شود: «حضرت صاحب الفخامه الفخيم السياسي لصاحبه اجلاله من الخليج فارسي المحترم …»
ب ) سازمان ملل متحد:سازمان ملل متحد تا به حال دو بار نام تاريخي و اصيل اين آبراه را «خليج فارس» اعلام كرده است. سازمان ملل خليج فارس را نامي تازه مي‌داند كه از آغاز قرن بيستم جانشين نام كهن درياي پارس شده و بيش از درياي فارس مورد استفاده قرار گرفته است.
دبيرخانه اين سازمان در سند مورخ 5 مارس سال 1971 ميلادي و يادداشت (AD311/GEN) به دولت ايران يادآور مي‌شود كه بنابر عرف جاري در دبيرخانه سازمان ملل متحد در اسناد و نقشه‌هاي جغرافيايي، منطقه آبي بين ايران از سمت شمال و خاور و تعدادي از كشورهاي عربي از سوي جنوب و باختر به نام خليج فارس ناميده مي‌شود،‌و اين بنا بر عرف قديمي انتشار اطلس‌ها و فرهنگهاي جغرافيايي است.
دومين بيانيه به تاريخ دهم آگوست 1984 ثبت شده است و در هر موقعيت، همه 22 كشور عربي نيز اسناد سازمان ملل را امضا كرده‌اند.
اين دبيرخانه همچنين بابت اشتباهاتي كه سازمان ملل در برخي اسناد در به كار بردن نام خليج فارس مرتكب شده، عذرخواهي كرده آن را اشتباه سهوي دانسته (سند 26 ژوئن 1991 ميلادي در سازمان ملل) و از كارگزاران سازمان خواسته است كه همواره اين موضع ايران را در نظر داشته باشند. ضمن اينكه كنفرانس ساليانه سازمان ملل درباره هماهنگي در مورد نام‌هاي جغرافيايي نيز هر سال بر نام خليج فارس تأكيد كرده است.

ادعاهاي واهي

چندين دهه از كوشش‌هاي برنامه‌ريزي شده اعراب براي تغيير نام تاريخي خليج فارس مي‌گذرد. آبراهي كه ايران را از شبه جزيره عربستان جدا مي‌سازد بر اساس تمام اسناد تاريخي‌ـ جغرافيايي، نقشه‌هاي موجود از يونان باستان تا دوره معاصر و همچنين بيانيه‌هاي سازمان ملل متحد، «خليج فارس» نام دارد و حتي در تمام نوشته‌ها و نقشه‌هاي عربي كه پيش از دهه 1960 به چاپ رسيده است از عنوان «الخليج الفارسي يا بحر فارس» استفاده شده است. صحت ادعاي فوق حتي در بخشي از سرود ملي قديمي مصر نيز ديده مي‌شود كه در آن از خليج فارس ياد شده و مرزهاي اعراب را از خليج فارس تا درياي مديترانه ترسيم نموده است: «حدود نامن الخليج الفارسي حتي بحر الابيض.»
موضوع تغيير نام خليج فارس از دهه سوم قرن بيستم به دنبال سياست فارسي‌زدايي انگليسي‌ها در منطقه خليج فارس مطرح شد. هدف اصلي سياست ياد شده توسعه سرزمين انگلستان در منطقه خليج فارس بود مانع اصلي اين سياست را بايد هويت ايراني دانست كه ساليان دراز بر منطقه خليج فارس سايه افكنده بود. 16
اصطلاح «خليج عربي» براي اولين بار از سوي يك ديپلمات بريتانيايي در منطقه خليج فارس عنوان شد. «سرچارلز بلگريو» كه بيش از سه دهه نماينده سياسي دولت بريتانيا در خليج فارس بود، پس از مراجعت به لندن درسال 1345 هجري خورشيدي كتابي درباره سواحل جنوبي خليج فارس منتشر كرد و در آ‌ن براي نخستين بار از عنوان تازه و جعلي خليج عربي استفاده نمود. چارلز بلگريو در كتاب خود با عنوان «ساحل دزدان» ـ نامي كه پيشتر به سواحل جنوبي خليج فارس اطلاق مي‌شد ـ ادعا نموده بود كه اعراب علاقه‌مندند خليج فارس را خليج عربي بنامند. بدين ترتيب بلافاصله پس از انتشار كتاب،‌استفاده از اصطلاح جعلي خليج عربي در مطبوعات آغاز شد و پس از چندي در مكاتبات رسمي كشورهاي حاشيه خليج فارس،‌ نام خليج عربي17 به جاي خليج فارس18 نشست.
اگر چه دولت ايران در همان زمان در قبال اين عمل واكنش نشان داد و از قبول محموله‌هايي كه نام «خليج عربي» را به خود داشت خودداري مي‌نمود، اما ديپلمات بريتانيايي ـ در راستاي سياست قديمي تفرقه بيانداز و حكومت كن ـ كار خود را كرده بود و اعراب را با واژه تازه‌اي آشنا نموده بود كه بيش از پيش به جنگ لفظي عرب و عجم دامن مي‌زد. از اين رو دولت‌هاي حاشيه‌اي خليج فارس تبليغات سياسي، مكاتبات ديپلماتيك و محور برنامه‌هاي آموزشي خود را بر نام خليج عربي متمركز نمودند.
در اقدامي ديگر از سوي انگليسي‌ها، روزنامه تايمز لندن در سال 1962 در يكي از مقالات خود از خليج عربي به جاي خليج فارس استفاده كرد و از آن زمان به بعد برخي از دولت‌ها و شيخ‌نشينان عرب با خريدن روزنامه‌نگاران و خبرنگاران خارجي و يا با پرداخت مبالغ هنگفت به چاپ نقشه‌هايي كه خليج فارس را خليج عربي نشان مي‌داد مبادرت نمودند. اين تحركات ابتدا از سوي چهره‌هايي چون عبدالكريم قاسم در عراق و سپس توسط جمال عبدالناصر رهبر جنبش ملي جهان عرب در مصر ادامه يافت.
در سال 1958 سرهنگ عبدالكريم قاسم با كودتايي در عراق به حكومت رسيد و پس از مدتي داعيه‌دار رهبري جهان عرب گرديد. در راستاي چنين انديشه‌اي از تاكتيك دشمن‌تراشي براي تحريك احساسات عمومي ملي سود جست و براي نخستين بار «خليج فارس» را به نام جعلي «خليج عربي» خواند. قاسم كه با اين عمل قصد داشت با مطرح نمودن ايران به عنوان دشمن اصلي اعراب، توجه جهان عرب را از قاهره به بغداد جلب كند و به رهبري خود در جهان عرب دامن زند، با شكست مواجه شد. به شهادت اسنادي كه در همان دوران در عراق و حتي از سوي دانشگاه بغداد چاپ و منتشر شد، ‌قاسم حتي نتوانست توجه مقامات رسمي دانشگاهي عراق را نيز به خود جلب نمايد.
سرهنگ جمال عبدالناصر رهبر جنبش ملي جهان عرب در مصر كه در نظريه وحدت عربي خود، دنياي عرب را از اقيانوس اطلس تا خليج فارس «من المحيط الاطلسي الي الخليج الفارسي» ناميده بود، ديري نپائيد كه با اوج‌گيري هياهو و جنجال پان عربيسم خود،19 و براي سرپوش گذاشتن بر شكست‌‌هاي اعراب از اسرائيل20 از نام ساختگي خليج عربي سود جست. ناصر با طرح چنين سياستي دو هدف عمده را پيگيري مي‌كرد. نخست زنده كردن تعصبات نژادي اعراب و سپس رويارويي با شاه ايران كه با اسرائيل روابط خوبي برقرار كرده بود.
دولت ناسيوناليست مصر كه با دامن زدن به چنين مسائلي سعي در قوام و دوام بخشيدن به اتحاديه عرب داشت، از شيخ نشين‌هاي بحرين، قطر، دوبي، ابوظبي، شارجه و سلطان‌نشين عمان نيز درخواست نمود كه در راه ‌آرمانهاي مشترك ملت عرب و رفاه عمومي منطقه با جمهوري عربي متحده21 همكاري نمايند. از اين رو در 23 مرداد 1342 كميسيون اتحاديه عرب در شيخ‌نشين‌هاي خليج فارس براي نخستين بار نام خليج عربي را در يك سند رسمي ذكر نموده و به دنبال آن اتحاديه عرب تصميم گرفت اين نام مجعول را در برنامه‌هاي درسي كليه كشورهاي عضو اتحاده و مكاتبات رسمي به كار گيرد. 22
با اين حال مقاصد اعراب از تغيير نام خليج فارس فراتر مي‌رفت و شامل استان نفت‌خيز خوزستان نيز مي‌شد كه آن را عربستان مي‌ناميدند. اعراب خوزستان را بخشي از سرزمين عربي مي‌دانستند كه رضاشاه با حمايت و پشتيباني انگلستان از چنگ اعراب خارج ساخته است در اين راستا در 11 دسامبر 1964 كنفرانس حقوق دانان عرب، خوزستان را جزو لاينفك ميهن عربي دانست و در 10 نوامبر 1965 رژيم بعثي سوريه اين ادعا را پذيرفت و از آن پشتيباني كرد. 23 در واقع پشت كلمه خليج عربي، جزاير عربي، خوزستان عربي (عربستان)، حكم فرمايي بر تنگه هرمز و تبديل كردن ايران به زائده جهان عرب نهفته بود.24
اگر چه تلاشهاي ناصر برخي از سياستمداران عرب را نيز با وي همراه كرده بود اما در نهايت نتيجه دلخواهي در پي نداشت. زيرا رستاخيز عرب آنطور كه ناصر در روياي خود مجسم كرده بود، با واقعيات فاصله‌هاي زيادي داشت. علت اصلي آن نيز عدم انسجام و يكپارچگي دولت‌هاي عربي بود. در واقع ملتي كه ناصر از آن دم مي‌زد، چيزي جز تخيل نبود.25
تلاش‌هاي قاسم و ناصر در جهان عرب با قدرت يافتن صدام حسين در عراق بار ديگر توسط او ادامه يافت. صدام كه در وهله نخست صدها ميليون دلار هزينه كرده بود تا با كمك گروهي روزنامه‌نگار، دانشگاهي، ناشر و مركز نقشه‌سازي، نام خليج فارس را تغيير دهد؛ در پي وقوع انقلاب اسلامي در ايران دست به تجاوز به خاك ايران زد. هشت سال جنگ تحميلي كه با ادعاهاي واهي صدام مبني بر حاكميت بر اروند رود و عربي خواندن خوزستان و شهرهاي ديگر ايران آغاز شده بود، در نهايت با شكست عراق خاتمه يافت. در واقع نتيجه عملي اين تجاوز، افزايش حساسيت ايرانيان بر نام خليج فارس بود كه در پي آن ايرانيان استفاده از نام خليج عربي را نوعي ستيز با ايرانيت و تجاوز به تاريخ ايران قلمداد نمودند.
پس از جنگ دوم خليج فارس و تهاجم عراق به كويت در سال 1991، نفوذ نظامي ايالات متحده بر منطقه بيشتر شد و ديري نپائيد كه امريكايي‌ها براي مقابله با جمهوري اسلامي ايران به رودر رويي كشورها و شيخ‌نشين‌هاي ساحل جنوبي خليج فارس با ايران دامن زدند. از اين رو شيخ‌نشين‌هاي شارجه و ابوظبي در مقابل ايران قرار گرفتند و به طرح ادعاهاي واهي نسبت به مالكيت جزاير سه گانه (ابوموسي، تنب كوچك و تنب بزرگ) پرداختند. شيخ زايد بن سلطان آل نهيان، صدها ميليون دلار براي تغيير نام خليج فارس و ترديد آفريدن بر مالكيت مطلق ايران بر جزاير سه گانه هزينه كرد ولي گذشت زمان به او نشان داد كه در اين زمينه به موفقيتي دست نخواهد يافت. اگر چه ادعاي «شوراي همكاري خليج فارس» در بيست و پنجمين نشست سران كشورهاي عرب حاشيه خليج فارس در بحرين نام شوراي همكاري كشورهاي خليج فارس را به شوراي همكاري كشورهاي خليج عربي (مجلس التعاون لدول الخليج العربيه) تغيير دادند؛26 اما به نظر مي‌رسد سياست ايراني‌زدايي و فارسي ستيزي اعراب، با توجه به تعلق بيش از نيمي از خليج فارس و حساس‌ترين نقاط استراتژيك و ژئواكونوميك آن به ايران راه به جايي نخواهد برد. در واقع همانگونه كه تلاش براي كنار گذاردن و يا ناديده انگاشتن ايران از ساختار امنيتي منطقه بي‌ثمر مي‌باشد، تغيير نام خليج فارس نيز ناممكن مي‌نمايد.
با اين حال نبايد از خاطر برد كه اعراب در طول ساليان و دهه‌هاي اخير تبليغات گسترده‌اي را به منظور تغيير نام خليج‌فارس آغاز كرده‌اند. آنها در حالي نام شركتهاي هواپيمائي، روزنامه‌ها، مجلات، شركتها و بسياري از چيزهاي ديگر را بنام خليج يا خليج عربي تغيير داده‌اند كه نام «خليج پارس» در برگيرنده هزاران سال تاريخ است و عدم استفاده از آ‌ن، بي‌ارزش ساختن پيشينه و تمدن‌هايي است كه پيرامون آن باليده‌اند.
به كار بردن نام جعلي «خليج عربي» به جاي «خليج فارس»،‌عنوان «شيخ شعيب» براي «جزيره لاوان»، «قيس» براي جزيره‌ي «كيش» ـ و «شط‌العرب» براي «اروند رود» از جمله مواردي است كه عليرغم مسلمان بودن مردم منطقه، به منازعات هويتي و قومي ميان كشورها دامن مي‌زند. زيرا تغيير نام‌هاي كهن جغرافيايي، تحريف واقعيت‌هاي تاريخي و جعل هويت‌هاي موجود است. شعيب بهمن

پی نوشت:

1. براي مطالعه بيشتر در مورد ژئوپلتيك خليج فارس رجوع كنيد به:
پيروز مجتهدزاده، كشورها و مرزها در منطقه ژئوپلتيك خليج فارس، ترجمه: حميد‌رضا ملك، محمد نوري، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي، 1382.
2. هرودوت، تاريخ هرودوت، ترجمه‌ هادي هدايتي، دانشگاه تهران، جلد اول، صص 58ـ 40.
3. 565 ميلياد بشكه نفت (65 درصد از ذخاير نفتي دنيا) و 30/7 تريليون متر مكعب گاز در خليج فارس مي‌باشد.
4. Sinus Persicus
5. Mare Persicum
6. Sinus Persicus
7. Mare Persicus
8. Gulf Persique
9. Persis Gulf
10. Persis
11. Persicus
12. Sinus Persicus
13. ابوعلي احمد بن عمر (ابن رسته)، الاعلاق النفسيه، جلد هفتم، ص 84.
14. عليرضا باونديان، خليج هميشه فارس در آينه داوري تاريخ، باشگاه انديشه، 12/11/1383.
15. همان.
16. پيروز مجتهد‌زاده، دروغي از آن سوي خليج فارس، ماهنامه زمانه، 29 دي 1383.
17. Arabian Gulf
18. Persian Gulf
19. در دوران حكومت «جمال عبدالناصر» و گسترش ايدئولوژي «پان عربيسم» در جهان عرب نفوذ معنوي و تاريخي مصر عمق بيشتري يافت و در اين ميان جنبش‌هاي متعددي نيز در كشورهاي عربي پا گرفت كه از ناسيوناليست‌هاي افراطي تا اسلامگرايان بنيادگرا رادر بر مي‌گرفت.
20. در جنگ ژوئن سال 1967 كشورهاي عرب در مدت 6 روز از اسرائيل شكست خوردند. شكست اعراب و از دست دادن نقاط استراتژيك سرزمين فلسطين ـ غرب رود اردن و باريكه غزه ـ و اشغال بخشي از دو كشور عربي (سوريه و مصر) توسط اسرائيل آنچنان براي اعراب تحقير‌آميز بود كه هيچ گاه نتوانستند خاطره تلخ آن را به فراموشي بسپارند.
21. جمهوري عربي متحده از اتحاد مصر و سوريه و يمن بوجود آمد. ليبي نيز پس از مرگ ناصر به اين اتحاد پيوست.
22. عبدالرضا هوشنگ مهدوي، سياست خارجي ايران در دوران پهلوي، تهران: نشر پيكان، 1380، ص 349.
23. روزنامه كيهان، 23 آذر 1343.
24. احمد ميرفندرسكي، در همسايگي خرس، تهران: پليكان، 1382، ص 206.
25. همان، ص 147.
26. خبرگزاري كار ايران (ايلنا).

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي



خلیجی همیشه فارسی
دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 2:17 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
خلیجی همیشه فارسی

خلیج فارس از سمت شمال با ایران، از غرب با کویت و عراق و از جنوب با عربستان، بحرین و امارت متحده عربی همسایه است. وسعت آن 240،000 کیلومتر است و پس از خلیج مکزیکو و خلیج هودسن سومین خلیج بزرگ جهان محسوب می‌شود.
این خلیج توسط تنگه هرمز به دریای عمان و از طریق آن به دریاهای آزاد مرتبط است و جزایر مهم آن عبارت‌اند از: خارک، ابوموسی، تنب بزرگ، تنب کوچک، کیش، قشم، و لاوان که تمامی آنها به ایران تعلق دارد.
خلیج فارس و سواحل آن معادن سرشار نفت و گاز دارد و مسیر انتقال نفت کشورهایی چون کویت، عربستان و امارات متحده عربی است. به همین دلیل، منطقه‌ای مهم و استراژیک محسوب می‌شود. بندرهای مهمی در حاشیه خلیج فارس وجود دارد که از آنها می‌توان بندر شارجه، دوبی، ابوظبی و بندر عباس را نام برد.
دریانوردی در خلیج فارس سابقه بسیار طولانی دارد ولی اولین مدارک قطعی در این زمینه به قرن چهارم قبل از میلاد مربوط است.
پس از بسته شدن راه تجارت بین شرق و غرب در دوره عثمانی، پرتغالی‌ها متوجه اهمیت این خلیج شدند، به طوری که سراسر قرن شانزدهم میلادی خلیج فارس را در تصرف خود داشتند. اما پس از آن انگلستان توانست کشورهای رقیب را از آن خارج کند و در آغاز قرن نوزدهم بر آن تسلط یابد. با این حال، در سال‌های بعد نیز کشورهای حاشیه جنوبی آن به تدریج مستقل شدند و انگلستان پایگاه‌های خود را از دست داد.
کشورهای ایران، عمان، عراق، عربستان سعودی، کویت، امارات متحده عربی، قطر و بحرین در کناره خلیج فارس هستند.
به سبب وجود منابع سرشار نفت و گاز در خلیج فارس و سواحل آن، این آبراهه در سطح بین‌المللی، منطقه‌ای مهم و راهبردی بشمار می‌آید.
زمین شناسان معتقدند که در حدود پانصدهزار سال پیش، صورت نخستین خلیج فارس در کنار دشت‌های جنوبی ایران تشکیل شد و به مرور زمان، بر اثر تغییر و تحول در ساختار درونی و بیرونی زمین، شکل ثابت کنونی خود را یافت.
خلیج فارس و سواحل آن معادن سرشار نفت و گاز دارد و مسیر انتقال نفت کشورهای ایران، عراق، کویت، عربستان و امارات متحده عربی است، و به همین سبب، منطقه‌ای مهم و راهبردی به شمار می‌آید. بندرهای مهمی در حاشیه خلیج فارس وجود دارد که از آنها می‌توان بندرعباس، بوشهر، بندرلنگه و بندر ماهشهر در ایران، و شارجه، دوبی و ابوظبی را در امارات متحده عربی نام برد.

نام خلیج فارس


خلیج فارس نامی است به جای مانده از کهن‌ترین منابع، زیرا که از سده‌های پیش از میلاد سر بر آورده‌است، و با پارس و فارس - نام سرزمین ملت ایران - گره خورده‌است. در سالهای اخیر نام خلیج عربی نیز در برخی منابع بطور محدود بکار رفته که مخالفت ایرانیان و غیرایرانیان را برانگیخته‌است.

از دیدگاه حقوق بین‌الملل

سازمان ملل متحد در چندین نوبت در بیانیه‌ها، اصلاحیه‌ها و مصوبه‌های گوناگون و با انتشار نقشه‌های رسمی، نه تنها بر رسمی بودن نام «خلیج فارس» تاکید کرده، بلکه از هیات‌های بین‌المللی خواسته که در مکاتبات رسمی به ویژه در اسناد سازمان ملل از نام کامل «خلیج فارس» استفاده نمایند.

فهرست اسناد سازمان ملل درباره نام «خلیج فارس»

سند شماره ۶۱ نشست بیست و سوم سازمان ملل متحد در وین (۲۸ مارس تا ۴ آوریل ۲۰۰۶) با عنوان «رسمیت تاریخی، جغرافیایی و حقوقی نام خلیج فارس»
سند ST/CS/SER.A/۲۹/Add.۲ در تاریخ ۱۸ اوت ۱۹۹۴ (۲۷ مرداد ۱۳۷۳)
قطعنامه UNLA ۴۵٫۸.۲ در تاریخ ۱۰ اوت ۱۹۸۴ (۱۹ مرداد ۱۳۶۳)
قطعنامه UNAD ۳۱۱/Qen در تاریخ ۵ مارس ۱۹۷۱ (۱۴ اسفند ۱۳۴۹)
نقشه رسمی کمیسیون اقتصادی و اجتماعی غرب آسیا، شماره ۳۹۷۸ چاپ سازمان ملل (سپتامبر ۲۰۰۷)
نقشه رسمی ایران، شماره ۳۸۹۱ چاپ سازمان ملل (ژانویه ۲۰۰۴)
نقشه رسمی غرب آسیا، شماره ۳۹۷۸ چاپ سازمان ملل (نوامبر ۱۹۹۸)

فهرست اسناد سازمان هاي مهم درباره نام «خلیج فارس»


1-در وب سايت معروف www.fifa.com كه سايت فدراسيون جهاني فوتبال ميباشد.دربخش اطلاعات جغرافياي كشورهاي حاشيه خليج فارس به هر چهار زبان اصلي خود يعني (انگليس،آلماني،اسپانيولي و فرانسوي ) ازلغات هم معني خليج فارس
(persian gulf,golfe persique,persischer golf,golfo persico) استفاده شده است.لازم بذكر است كه گستردگي فيفا تاحدي است كه تعداد كشورهاي عضو آن از تعداد كشورهاي عضو سازمان ملل بيشتر است.
2-در همين فرهنگنامه بزرگ ويكيپديا به دهها زبان زنده دنيا در هنگام معرفي خليج فارس از واژه هم معني استفاده شده است وحتي در بخش زبان عربي نيز نقشه نمايشگر خليج فارس رابالغت Persian gulf نمايش داده است.همچنين نقشه اي قديمي از خليج فارس در يكي از موزههاي امارت متحده عربي به نمايش گذاشته شده است ودرآن نقشه قديمي، خليج فارس را بانام persian gulf معرفي كرده است ولي مسئولين موزه لغت persian را بطور ناشيانه پاك كرده اند بطوري كه جاي آن مشخص است وجالب اينجاست كه دربخش انگليسي از ويكي پديا آن نقشه مورد نمايش گذاشته شده است وباطعنه در مورد حذف نام persian درنقشه توسط مسئولين موزه توضيح داده است.

در دوران باستان


قدمت خلیج فارس با همین نام چندان دیرینه‌است که عده‌ای معتقدند«خلیج فارس گهواره تمدن جهان یا خاستگاه نوع بشر است.» ساکنان باستانی این منطقه، نخستین انسان‌هایی بودند که روش دریانوردی را آموخته و کشتی اختراع کرده و شرق و غرب را به یکدیگر پیوند داده‌اند.

دوران هخامنشی

دریانوردی ایرانیان در خلیج فارس، قریب پانصد سال پیش از میلاد مسیح و در دوران سلطنت داریوش اول آغاز شد. داریوش بزرگ، نخستین ناوگان دریایی جهان را به وجود آورد. کشتی‌های او طول رودخانه سند را تا کرانه‌های اقیانوس هند و دریای عمان و خلیج فارس پیمودند، و سپس شبه جزیره عربستان را دور زده و تا انتهای دریای سرخ کنونی رسیدند. او برای نخستین بار در محل کنونی کانال سوئز فرمان کندن کانالی را داد و کشتی‌هایش از طریق همین کانال به دریای مدیترانه راه یافتند. در کتیبه‌ای که در محل این کانال به دست آمده نوشته شده‌است:
«من پارسی هستم. از پارس مصر را گشودم. من فرمان کندن این کانال را داده‌ام از رودی که از مصر روان است به دریایی که از پارس آید پس این جوی کنده شد چنان که فرمان داده‌ام و ناوها آیند از مصر از این آبراه به پارس چنان که خواست من بود.»
سفرنامه فیثاغورث ۵۷۰ قبل از میلاد تا سال ۱۹۵۸ در تمام منابع مکتوب جهان نام خلیج فارس و یا معادلهای آن در دیگر زبانها ثبت شده‌است.
در دوره داریوش دوم ناوگانی ایرانی به رهبری سردار صداسپ ماموریت یافت تا جهان را دور بزند. وی عازم دریای مدیترانه و سواحل شنقیط (موریتانی) تا نزدیک اشانتی و سواحل بنین پیش رفتند ولی در اثر برخورد با اقوام وحشی سفر را ناتمام کذاشتند.
داریوش در این کتیبه از خلیج فارس به نام «دریایی که از پارس می‌آید» نام برده‌است. در کتاب اوستا اگرچه از نام خلیج فارس بطور صریح نام برده نشده اما در مهر یشت در مبحث مهر یا میترا اشاره‌ای نیز به اروندرود شده‌است که در آن دوره ارونگ گفته می‌شده‌است:
دارنده دشت‌های فراخ و اسب‌های تیزرو که از سخن راستین آگاه است و پهلوانی است خوش اندام و نبرد آزما، دارای هزار گوش و هزار چشم و هزار چستی و چالاکی یاد شده، کسی است که جنگ و پیروزی با اوست، هرگز نمی‌خسبد، هرگز فریب نمی‌خورد، اگر کسی با او پیمان شکند خواه در شرق هندوستان باشد یا بر دهنه شط ارنگ، از ناوک او گریز ندارد، او نخستین ایزد معنوی است که پیش از برآمدن خورشید فنا ناپذیر تیز اسب بر بالای کوه هرا بر می‌آید و از آن جایگاه بلند سراسر منزلگاه‌های آریایی را می‌نگرد.

در میان یونانیان باستان

یونانی‌های باستان این خلیج را «پرسیکوس سینوس» یا «سینوس پرسیکوس» که همان خلیج فارس است، نامیدند. از آنجا که این نام برای نخستین بار در منابع درست و معتبر تاریخی که غیر ایرانیان نوشته‌اند آمده‌است، هیچ گونه شائبه نژادی در وضع آن وجود ندارد. چنان که یونانیان بودند که نخستین بار، سرزمین ایران را نیز «پارسه» و «پرسپولیس» یعنی شهر یا کشور پارسیان نامیدند. استرابن جغرافیدان سدهٔ نخست میلادی نیز به کرات در کتاب خود از خلیج فارس نام برده‌است. وی محل سکونت اعراب را بین دریای سرخ و خلیج فارس عنوان می‌کند. همچنین فلاریوس آریانوس مورخ دیگر یونانی در کتاب تاریخ سفرهای جنگی اسکندر از این خلیج به نام «پرسیکون کیت» که چیزی جز خلیج فارس، نیست نام می‌برد.
البته جست‌وجو در سفرنامه‌ها یا کتاب‌های تاریخی بر حجم سندهای خدشه ناپذیری که خلیج فارس را «خلیج فارس» گفته‌اند، می‌افزاید. این منطقه آبی همواره برای ایرانیان که صاحب حکومت مقتدر بوده‌اند و امپراتوری آن‌ها در سده‌های متوالی بسیار گسترده بود هم از نظر اقتصادی و هم از نظر نظامی اهمیت خارق العاده‌ای داشت. آن‌ها از این طریق می‌توانستند با کشتی‌های خود به دریای بزرگ دسترسی پیدا کنند و به هدف‌های اقتصادی و نظامی دست یابند.

در صده‌های اخیر

تا قرن ۱۹ میلادی، تقریبا در تمامی اسناد موجود، این آبراهه در فارسی با نام خلیج فارس یا دریای فارس، در عربی با نام‌های الخلیج الفارسي یا بحرالفارسي یا بحرالعجم، و در زبان‌های اروپایی با نام‌هایی مانند Persian Gulf، Sinus Persicus، Persische Golf، و Golfo di Persia نامیده می‌شده است.
در بازه زمانی کوتاهی در قرن ۱۷ میلادی، در اسناد بریتانیایی از این آبراهه با عنوان خلیج بصره نام برده شده بود که حکایت از اهمیت بصره در تجارت آن دوران داشته است. احتمالا از آنجایی که بصره در کنار خلیج فارس واقع نشده، استفاده از این نام پس از مدت کوتاهی متوقف شد.

در زبان عربی

خلیج فارس با نام بحر فارس مشخص شده استآثار عرب زبان نیز بهترین و غنی‌ترین منابعی هستند که برای شناسایی و توجیه کیفیت تسمیه این دریا می‌تواند در این بررسی مورد استفاده قرار گیرد. در تمام منابع عربی تا قبل از سال ۱۹۵۸ خلیج فارس با نام بحر فارس و یا خلیج فارس ثبت شده‌است در این منابع و آثار از دریای فارس و چگونگی آن بیش از آثار فرهنگی موجود در هر زبان دیگری گفت و گو شده‌است. در آثار ابن بطوطه، حمدالله مستوفی، یاقوت حموی، حمزه اصفهانی، ناصرخسرو قبادیانی، ابوریحان بیرونی، ابن بلخی و دیگرانی که اکثر آنان کتاب‌های خود را به زبان عربی نیز نوشته‌اند، و همچنین در آثار نویسندگان جدید عرب از نام «خلیج فارس» بدون کم و کاست یاد شده‌است.

بحر فارس

بحر فارس نامی است که عرب‌ها در قرون اولیه اسلام بجای دریای پارس بکار می‌بردند و این مفهوم شامل خلیج فارس و دریای عرب نیز می‌شد ولی در قرنهای اخیر تنها به پهنه آبی که شامل تنگه هرمز تا دهانه اروند رود می‌شود و بجای بحر فارس خلیج فارس می‌گفتند تا اینکه از سال ۱۹۵۸ به دنبال یک فراخوان از سوی رهبران قوم پرست در اتحادیه عرب مقرر شد که خلیج فارس را خلیج عربی نامند و اکنون این نام جدید در ۲۲ کشور عربی به کار می‌رود و در بعضی از رسانه‌های غربی نیز این نام جدید بکار گرفته می‌شود. که این امر اعتراض شدید ایرانیان را برانگیخته‌است. ایرانیان بر این باور هستند که نام جدید جعلی و با انگیزه سیاسی و از روی تعصب قومی بکار می‌رود و همچنان نام تاریخی خلیج فارس باید استفاده شود.

پیشینهٔ تغییر نام خلیج فارس

درباره نام خلیج فارس تا اوایل دههٔ ۱۹۶۰ میلادی هیچ گونه بحث و جدلی در میان نبوده و در تمام منابع اروپایی و آسیایی و آمریکایی و دانشنامه‌ها و نقشه‌های جغرافیایی این کشورها نام خلیج فارس در تمام زبان‌ها به همین نام یاد شده‌است.
اصطلاح «خلیج عربی» برای نخستین بار در دوره تحت قیمومت شیخ نشین‌های خلیج فارس توسط کارگزاران انگلیس و بطور ویژه از طرف یکی از نمایندگان سیاسی انگلیس مقیم در خلیج فارس به نام رودریک اوون در کتابی به نام حبابهای طلایی در خلیج عربی در سال ۱۹۵۸ نوشت که «من در تمام کتب و نقشه‌های جغرافیایی نامی غیر از خلیج فارس ندیده بودم ولی در چند سال اقامت در سواحل خلیج فارس متوجه شدم که ساکنان ساحل عرب هستند بنابر این ادب حکم می‌کند که این خلیج را عربی بنامیم» وی و فرد دیگری به نام سر چارلز بلگریو به قصد تفرقه بین ایران و کشورهای عرب این موضوع را مطرح کردند.
سر چارلز بلگریو که بیش از ۳۰ سال نماینده سیاسی و کارگزار دولت انگلیس در خلیج فارس بوده‌است، پس از بازگشت به انگلستان در سال ۱۹۶۶ کتابی درباره سواحل جنوبی خلیج فارس منتشر کرد و در آن نوشت که «عرب‌ها ترجیح می‌دهند خلیج فارس را خلیج عربی بنامند».
بلافاصله پس از انتشار کتاب سرچارلز بلگریو که نام قبلی سواحل جنوبی خلیج فارس یعنی «ساحل دزدان» را بر روی کتاب خود نهاده اصطلاح «الخلیج العربی» در مطبوعات کشورهای عربی رواج پیدا کرده و در مکاتبات رسمی به زبان انگلیسی نیز اصطلاح «عربین گولف» جایگزین اصطلاح معمول و رایج قدیمی «پرشین گولف» شد.

نظر قوم‌گرایان افراطی عرب

در بیست سال گذشته، مقالات و کتاب‌هایی که در دفاع از تغییر نام خلیج‌فارس در همین کشورهای تازه تأسیس، منتشر شده، بر سه موضوع استوار است:
در سال ۱۷۶۲ «کارستن نیبور» نوشته‌است: سواحل خلیج‌فارس تابع دولت ایران نیست!
«رودریک اوون» در کتاب «حباب‌های طلایی در خلیج عربی» نوشته‌است: در همه نقشه‌هایی که دیده‌ام، خلیج‌فارس در آنها ثبت شده‌، اما من با زندگی در بحرین دریافتم که ساکنان دو سوی این دریا عرب هستند، پس ادب حکم می‌کند که این دریا را «خلیج عربی» بنامیم.
کشورهای عربی بیشتر از ایران هستند.
فقط ایرانی‌ها آن آبراه را خلیج فارس می‌نامند!

خلیج انگلیسی و خلیج آمریکایی

انگلیس‌ها نخستین عاملان کاشته شدن این تخم نفاق بودند زیرا از قدیم در صدد بودند که خلیج فارس را تبدیل به یک دریای انگلیسی کنند. بعدها در دههٔ ۱۹۸۰ میلادی آمریکایی‌ها هم به پیروی از آن‌ها از تبدیل خلیج فارس به خلیج آمریکایی سخن گفتند. از نظر آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها این منطقه «شریان حیاتی غرب» در منطقه «استراتژیک غربی» و «حوزه منافع ویژه» است، لذا اگر قادر باشند خلیج فارس را به طور مستقیم یا غیر مستقیم تحت تسلط خود در می‌آورند.

تلاش‌های دولت ایران در برابر تغییر نام

دولت ایران در روز ۱۳ مرداد سال ۱۳۳۷ به دلیل تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی از سوی عراق و برخی دیگر از کشورهای عربی و انگلیس اعتراض خود را به دولت جدید عراق به رهبری قاسم که با یک کودتای نظامی بر سر کار آمده بود و تمایل به حرکت‌های آزادی خواهانه مصر به رهبری جمال عبدالناصر داشت، اعلام کرد.
همچنین دولت ایران در همان زمان در برابر این نام مجعول واکنش نشان داد و گمرک و پست ایران از قبول محموله‌هایی که به جای خلیج فارس نام خلیج عربی بر روی آن نوشته شده بود، خودداری کرد. ایران همچنین در مجامع و کنفرانس‌های بین‌المللی نیز در صورت به کار بردن این اصطلاح ساختگی از سوی نمایندگان کشورهای عرب واکنش نشان می‌داد. در این زمان بعضی از کشورهای عربی حتی اعتبار هنگفتی از محل درآمدهای کلان نفتی خود در اختیار بعضی از ماموران سیاسی در خارج می‌گذاردند تا با تطمیع مطبوعات خارجی نام مجعول خلیج عربی را به جای خلیج فارس رواج بدهند.
در نیمه نخست بهمن ماه سال ۱۳۷۰ سر ویراستار سازمان ملل متحد با اشاره به اعتراض‌های پیاپی نمایندگان ایران در آن سازمان به استفاده از نام ساختگی خلیج عربی در اسناد این سازمان از کارکنان سازمان ملل خواسته تا اعتراض دولت ایران را همیشه در نظر داشته باشند. کار به جایی رسید که در یازدهم شهریور سال ۱۳۷۱ هنگامی که حیدر ابوبکر العطاس نخست وزیر جمهوری یمن در اجلاس سران جنبش عدم تعهد که در جاکارتا پایتخت اندونزی برگزار می‌شد، از نام ساختگی خلیج عربی استفاده کرد، با اعتراض شدید نمایندگان ایرانی رو به رو شد. او سرانجام از نمایندگان ایران عذرخواهی کرد. و این کار را غیر عمد خواند.
اما واقعیت مطلب این است که خلیج فارس یک نام کهن تاریخی است که از بدو تاریخ بر روی این خلیج گذاشته شده‌است و انگیزه تلاش حساب شده‌ای که برای تغییر این نام به عمل می‌آید جز ایجاد فتنه و اختلاف بین کشورهای این منطقه نیست. همچنان که ژان ژاک پرینی نویسنده کتاب خلیج فارس اعتراف می‌کند. «ملت‌ها و قوم‌های بسیاری بر کرانه‌های خلیج فارس استیلا یافته و فرمانروایی کرده‌اند ولی روزگارشان سپری شده و منقرض شده‌اند. تنها قوم پارس است که با هوش و درایت خود همچنان پا برجا زیسته و میراث حاکمیت خود را تاکنون نگهداری کرده‌است.»

انواع آبزیان خلیج فارس

خليج فارس بزرگترين پناهگاه موجودات دريايی به ويژه آبزيان ظريف و كوچك از قبيل ماهی های تزئينی زيبا و رنگارنگ مرجان ها، صدف ها، حلزون ها، نرم تنان، شقايق ها، اسفنج ها، عروس های دريايی و غيره است.تعداد زيادی از اين آبزيان كه در نوع خود زيباترين موجودات دريايی هستند، به علت حوادث مختلف و مسايل زيستی به اين پناهگاه آرام وگرم پناه آورده اند و از هزاران سال پيش در آن به زندگی خويش ادامه می دهند. قباد( شاه ماهي)، را شكوه حلوا سفيد يا زبيده، شوريده، حلوا سياه، سرخو، شعري، سبيتي، خاور و دختر ناخدا از مهمترين ماهی های خــوراكی و اره ماهي، بمبك، ماهی لقمه،اسب ماهی از ماهی های غير خوراكی خليج فارس محسوب می شوند.علاوه بر اين خليج فارس دارای صدها گونه ماهی تزئينی است. كه برخی از نمونه های آن مانند(امپراتور) در جهان نادر است جراح دم زرد، آنتن دار، دلقك آبي، كاردينال، هامور، سقماهي، دم گاوي، نئون، آرايشگر، صندوق ماهي، شاخدار، خروس دريايي، پيكاسو، ملوان، چيتي، شقايق، ژله و پيكاسوی مشكی از ديگر ماهی های تزئينی آبهای پيرامون كيش هستند.

ماهیهای خوراکی خلیج فارس

شیر ماهی:

شیر ماهی در خلیج فارس زیست و صید می شود و دارای اسکلت استخوانی است. ماهی شیر تقریباً به شکل هواپیمای جت است و رگه های عرضی تیره به مقدار کم و روی بدن ماهی مشاهده می شود و تقریباً شبیه ماهی قباد بوده اما از آن بزرگتر است.

هوور یا تن:

این ماهی دارای گوشتی پرخون به رنگ شکلاتی تیره است و در بنادر خلیج فارس از آن برای تهیه ماهی سوری استفاده می کنند.

کولی:

همان کوسه است که در داخل دهان دارای دندانهای مخروطی نوک تیز و بسیار برنده است. از انواع کولی می توان به انواع زیر اشاره کرد: کولی بلند، کولی بی دندان، کولی پنگ، کولی جرجور(ظاهر این کوسه نوزاد خود را در شکم پرورش داده و بعد به دریا رها می سازد).

شوریده:

این ماهی که در بندرعباس موش دندان نامیده می شود در جلوفک دو دندان شبیه دندان موش دارد و رنگ بدن آن در پشت و در قسمت شکم نقره ای می باشد و پولک های آن ریز است.

حلوا:

این ماهی از انواع ماهی استخوانی است که دو نوع حلوا سفید و حلوا سیاه دارد. ماهیهای حلوا عموماً در دریا زندگی کرده و وارد خلیج کوچک چابهار و خورموسی شده و تغذیه می کنند و در زمستان و اواسط پاییز به دریا می آیند.

شورت:

بدن ماهی شورت نقره ای با اثرات تیره در پهلوهاست. دارای 11 تا 12 شعاع در باله پشتی است. ماهی شورت بیشتر در شن و یا روی شن و در کنار دریا زندگی می کند.

سرخو:

نام دیگر این ماهی حمرو یا سبیتی است. رنگ آن قرمز متمایل به صورتی می باشد و دارای گردن ضخیم و گوشتالویی است، دهان سرخو بزرگ بوده و کوهان دارد، وزن آن به سه تا چهار کیلو هم می رسد. از انواع آن می توان به سرخوی دم سیاه، سرخوی خونی، سرخوی کم پولک و ... اشاره کرد.

شهری:

رنگ این ماهی سفید مایل به زرد و دارای پولک است، لبه سرپوش آبشش نوعی از آن قرمز درخشنده است. از سخت پوستان و نرم تنان تغذیه می نماید، از انواع آن می توان به شهری خال قرمز، دراز صورت، جلادار، نوار زرد و قوزی چشم درشت اشاره کرد.

سنگسر یا دختر ناخدا:

تقریباً دراز و به رنگ سفید تقریباً دراز و به رنگ سفید و مات بوده، پشت سرش مثل سنگ سفت و شکم و پهلوهایش دارای پولکهای کاملاً نقره ای است. رنگ بدن در ماهی بالغ خاکستری با جلای نقره ای می باشد.

میش ماهی یا ماهی کر(KER):

ماهی درشت و بزرگی است، رنگ شکم آن تقریباً کاهی سفید و سرش بزرگ است، پولکهای نسبتاً پهنی داشته و در پشت قهوه ای رنگ و در ناحیه شکم سفید متمایل به زرد می باشد.

گاریز یا کاریز:

ماهی کوچکی است به اندازه 10 تا 15 سانتیمتر یا بیشتر به وسیله مشتا Moushta یا حدر (Hadr) صید می شود.

چمن:

شبیه سرخو و از نوع سرخو است. اما بزرگتر و کمرنگتر از آن است و تقریباً صورتی است.

بیاه:

این ماهی بزرگ و شبیه ماهی راشگو است ولی سرش پهن تر می باشد و در بیشتر مواقع در سطح آب شناور است.

راشگو:

این ماهی در آبهای گرم و ساحل شنی به مقدار خیلی کم یافت می شود ولی طرفداران بسیار دارد. پشت این ماهی سرمه ای کم رنگ و شکم آن نقره ای است. ماهی راشگو نسبتاً بزرگ و دارای گوشت لذیذی است،ضممناً خیلی زود صید می شود.

قباد:

این ماهی در قسمت شکم نقره ای رنگ و در سراسر پشت سیاه می باشد و در زمره ماهیان پرطرفدار جنوب می باشد.

سچل:

این ماهی را سه کله، سکله هم می نامند و معتقدند که در اصل سگ کله بوده است، رنگ آن سیاه روشن است، طول آن نیز گاهی به شصت سانتیمتر می رسد و گوشت خوشمزه ای دارد و از خانواده تن ماهیان است.

صافی یا سافی:

دو نوع دارد. صافی عجمی، با رنگ سیاه (یا قهوه ای متمایل به سبز) و لکه های سفید و ماهی صافی عربی با رنگ قهوه ای روشن تا سبز و شکم نقره ای. این ماهی در ماههای تیر و مرداد و شهریور در آبهای خلیج فارس فراوان است و با گرگور صید می شود. جثه ماهی صافی کوچک است و طول بزرگترین آن به سی و پنج سانتیمتر می رسد و گوشت لذیذی دارد.

ساردین:

ساردین یا حشینه یا مومغ دارای رنگ سفید است و طول آن بین 10 تا 20 سانتیمتر می باشد. پشت این ماهی متمایل به رنگ آبی، پهلوها نقره ای و بدن دراز و الستوانه ای می باشد. در بنادر و جزایر خلیج فارس این ماهی را نمک سود کرده و با آن مهیاوه تهیه می کنند.

سینگو SINGOO

در اصطلاح مردم جنوب، به خرچنگ سنگو(Sengoo) یا سینگو، می گویند. سینگو دارای انواعی به این شرح می باشد:
سینگو آدمی: خوراکی است.
سینگو کلگری(Kolgery): خرچنگی است که به وسیله کلگر یا قفس سیمی صید می شود.
سینگو شه یوب(hahyyoob): به مصرف صید ماهیان می رسد.
سینگو باکمال(Bacoumal): در سنگهای ساحلی زندگی می کند.
سینگو کندراشکن(Kandar Eshkan)، یا خرچنگ چوب شکن، سینگو گاری: چثه ای کوچک دارد.
سینگو ملا(Mulla): رنگش سفید و پشتش گل گلی است.
خرچنگ: دراری رنگ سرخ است و سنگو نرمو: پشتش نرم است.
سینگو مرجان: در محلهای سنگی و در بین مرجانها، زندگی می کند.

میگوی خلیج فارس

یکی از محصولات پر ارزش خلیج فارس و دریای عمان، میگو، است.میگوی خلیج فارس از جنس پنائاس، میباشدو بین 7 تا 15 سانتیمتر طول دارد. بدن میگو کشیده و دراز و از دو طرف به هم فشرده است، میگو از سه قسمت سر و سینه و شکم تشکیل یافته و بر روی سر و قطعات سینه، پوسته سختی موجود است. در دنبال شکم، دم میگو واقع گردیده که از شش حلقه کیتینی پوشیده شده است، این قسمت که در واقع دنبه میگو محسوب می شود مملو از یک قطعه پروتئینی سفید است. همین دم میگو است که پس از صید در کشتی بلافاصله از سر جدا و مخلوط با یخ نگهداری شده تا به موقع ممنجمد و بسته بندی و آماده صدور به داخل یا خارج کشور گردد.

انواع میگو:

بنا به اظهار کارشناسان شیلات، تاکنون بیش از ده نوع میگو در آبهای خلیج فارس صید و شناخته شده است که مشهورترین آنها لابستر یا شاه میگو است که وزن آن تا یک کیلو و گاه بیشتر می رسد. از این نوع میگوی کمیاب که در سواحل صخره ای و نزدیک ساحل زیست می کند سالی حدود 200 هزار عدد صید می شود. بعد از شاه میگو معروفترین نوع میگو یوفایو است که هر 5 عدد آن یک پاوند وزن دارد. کوچکترین نوع میگوی خلیج فارس که در زبان محلی به آن چکو و سرتیز میگویند، برای کنسرو مورد استفاده قرار می گیرد. وزن یکصد تا دویست عدد از این میگو به یک پاوند میرسد و به حد وفور در خلیج فارس یافت می شود.

شناسايي كوسه ماهيان خليج فارس

کوسه ماهیان از گروه ماهیان غضروفی با بدن دوکی شکل بوده که اجداد آنها در 450 میلیون سال قبل می زیسته اند . کوسه ها یکی از ذخایر پر ارزش آبزیان هستند که از گذشته نه چندان دور به علت سود جویی استفاده از گوشت ، روغن سرشار از ویتامین ، باله ها ،پوست ،دندانها و به دلیل ذهنیت ، شناخت نادرست و وحشت بی مورد که از این حیوان وجود دارد مورد هجوم بیرحمانه بشر قرار گرفته اند.
این ماهیان دارای بزرگترین کبد در ببین آبزیان بوده و از دستگاهی به نام آمپول لور نزی برای دریافت میدان الکتریکی طعمه خود استفاده می نمایند . همچنین این ماهیان در عمق عضلات خود دارای مبدل های حرارتی بوده که دمای بدن آنها را c 10ْبالاتر ازمحیط آب نگه می دارد.
در آبهای خلیج فارس 7 خانواده از کوسه ماهیان به شرح ذیل وجود دارند که عبارتند از :

1-کوسه ماهیان درنده:

نام انگلیسی: Requiem sharks
نام علمی : Carcharhinidae
در جنوب کشور به آن بمبلک یا کولی می گویند عموماً بچه زا بوده و بچه های حاصله دو قلو هستند اندازه این ماهیان حدود یک متر بوده و کوسه چانه سفید از این خانواده جزء خطرناکترین کوسه ماهیان خلیج فارس بشمارمی آید . همچنین کوسه درنده کارون تنها کوسه موجود در آبهای داخلی ایران از این خانواده بوده و به اعتقاد بعضی ها علت اصلی ورود این کوسه به رودخانه های اطراف کارون علاقه به خوردن خربزه و خرما است .

2-کوسه گربه ماهیان

نام انگلیسی Bambo sharks
نام علمی Hemisyllidae (orectolobidae))
علت اصلی استفاده از کلمه گربه در نام این ماهیان دارا بودن سبیلک است که در هر سوراخ بینی یک زائد نخی شکل بنام سبیلک وجود دارد همچنین در این خانواده سر از ناحیه پشتی به شکمی فشرده شده است . این ماهیان بسیارخطرناک و حریص بوده وبصورت دسته جمعی حرکت می کنند.

3-نهنگ کوسه ها یا کوسه کر

نام انگلیسی whale sharks
نام علمی Rincodon tidae
اعضای این خانواده دارای دهان انتهایی بوده و دارای رژیم غذایی پلانکتونخواری هستند همچنین این ماهیان دارای یک جفت سبیلک در سوراخ بینی خود می باشند.

4-کوسه ماهیان سرچکشی

نام انگلیسی Scalloped hammed head
نام علمی Sphranidae
این خانواده دارای دو برجستگی در دو طرف سر خود هستند که آنها را به چکش شبیه می سازد بر روی این برجستگیها چشمها و بینی قرار دارد و بعضی های معتقدند که این شکل ( برجستگیهای دو طرف سر ) به ماهی قدرت احاطه بیشتری نسبت به محیط می دهد.

5-کوسه روباه دریایی

نام علمی Alopiidae
نام انگلیسی Thresher sharks
در این کوسه ماهیان شاخه بالایی باله دمی بسیار بلند بوده و به همین دلیل به این نام خوانده میشود.

6- كوسه ماهيان شكاري

نام انگليسي: Houndsharks
نام علمي: Triakidae
اعضاي اين خانواده داراي دهان تحتاني و پلك سوم بوده و فاقد سبيلك مي باشند.

7- كوسه ماهيان گوره‌خري

نام انگليسي:
Zebra Sharks
نام علمي: Stegostomatidae
اين ماهيان داراي باله دمي بسياربلند و ممتد بوده و داراي يك جفت سبيلك هستند.

خلیج فارس

ای خــــلیج فارس ، جاویدان تویی
مــــظهر ایـــرانی وایــــــران تویی
اشک ما، خود قطره دریای توست
تا ســــری داریم خــاک پای توست
صـــــخره تو پـــــیکر پـــولاد مـــا
ای وجــــــــودت مـــــــــایه ایجاد ما
شوری آب تو زاشک شور ماست
موج هایت موج شوق وشورماست
نمی گــــــذاریمت جدا از ما شوی
تا جهان باقی ست ، کی تنها شوی؟
کی ســــخن از کفر واسلام توست
نــــام ایـــــــران در کنار نام توست
تا تن تو پاره ای از جـــان ماست
پـــاره بی تو – پــیکر ایران ماست
بی تو هرگز مادر ایــــــران مباد
زنده در ایران زمـــین یک تن مباد
اثر : استاد نواب صفا
منابع :خلیج فارس http://daneshnameh.roshd.ir
تاریخچه نام گذاری خلیج فارس http://www.persiangeo.com
ماهیهای خوراکی خلیج فارس http://www.iranview.ir
شناسايي كوسه ماهيان خليج فارس http://aqu.blogfa.com
خلیج فارس http://fa.wikipedia.org
ماهیهای خوراکی خلیج فارس http://www.hums.ac.ir
خلیج همیشه فارس http://khalije-fars.blogfa.com/


همسرتان را عاشق خودتان کنید
یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 22:18 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

همسرتان را عاشق خودتان کنید

«همسرم از لحاظ احساسی بسیار خاص است، اعتمادی به عشق ندارد، به ابراز احساسات و عواطف، علاقه ندارد و میگوید به این مزخرفات احتیاجی نیست. هرگاه از احساساتش صحبت میکنیم همه چیز را به مسخره میگیرد»


این جملات گلایه رایج خیلی از خانمهاست، آنها همیشه شکایت میکنند که با مردی بی احساس زندگی میکنند که هیچ درکی از ابراز عشق و محبت ندارد؛ اما چاره چیست؟ باید با چنین مردی چگونه رفتاری داشت آیا میتوان امید داشت که احساسات در او زنده شود..


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: زناشویی، تست و مطالب روانشناسی
:: برچسب‌ها: همسرتان را عاشق خودتان کنید, عاشق
7 روش مرسوم‌ كلاهبرداری اینترنتی در ایران
یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 21:16 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
7 روش مرسوم‌ كلاهبرداری اینترنتی در ایران

این در حالی است كه اگر كاربران به طور مرتب اطلاعات خود را از منابع تائید شده را به روز كنند، می‌توانند مجرمان دنیای مجازی را در اجرای نقشه‌های خود ناكام بگذارند. در این گزارش، هفت روشی را كه در كشورمان كلاهبرداران اینترنتی از آن بهره می‌برند تا سر كاربران اینترنت كلاه بگذارند، با هم مرور می‌كنیم..


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی
:: برچسب‌ها: 7 روش مرسوم‌ كلاهبرداری اینترنتی در ایران, روش مرسوم‌ كلاهبرداری اینترنتی, روش مرسوم‌ كلاهبرداری اینترنتی در ایران, كلاهبرداری اینترنتی
زیباتر شدن شما در گرو دندان های شماست! (2)
یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:13 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
سفید دندان (2)

همه فکر می‌کنند تنها مو و پوست است که ظاهر را پیر نشان می‌دهد در حالی که یک لبخند جوان و زیبا می‌تواند بیشتر از آنکه فکرش را بکنید فرد را جوان نشان دهد!


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: پزشکی و سلامت
:: برچسب‌ها: دندان, سفید, زیبایی
خانه و دفتر‌کار را با هم داشته باشید!
یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 16:10 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
دفتر کار خانگي من

اگر می‌خواهید محیط کار خانگی خوبی داشته باشید با کمک چند توصیه ساده می‌توانید چیدمان مناسبی را برای اتاق کارتان در نظر بگیرید و با کار کردن در محیطی زیبا و راحت، بازده کاری خوبی داشته باشید..


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: موفقیت
:: برچسب‌ها: دفتر کار, کار خانگي, محیط کار, اتاق خواب
مشورت در سيره پيامبر(ص)
یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 15:9 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
مشورت در سيره پيامبر(ص)


در اين مقاله بر آنيم تا مباحث زير را مطرح كنيم:
1 سيره در لغت و اصطلاح
2 مشورت در لغت و اصطلاح
3 نگاهى به اسرار و اهداف مشاوره در سيره معصومان(ع).
4 اسرار مشورت از ديدگاه مولوى
5 اهميت و ضرورت مشورت در قرآن و حديث
6 نمونه‏هايى از مشاوره نبى اكرم(ص)
الف مشاوره در امور نظامى و مسائل جنگى
ب مشاوره در امور غير نظامى و مسائل فردى، خانوادگى و...

واژه سيره در لغت و اصطلاح

واژه سيره در لغت از كلمه سير به معناى رفتن و جريان داشتن‏است. سيره در اصطلاح منطق عملى و اصول عملى است كه همچون‏قوانين رياضى قابل تغيير نيست و راهنماى زندگى انسان است.
راغب اصفهانى مى‏نويسد: سير يعنى حركت در روى زمين، در زمين‏راه رفتن و گذشتن و عبور كردن. «سيره‏» يعنى حالت و روشى كه‏انسان دارد، نوع خاص حركت انسان نوع رفتار و كردار و عملكردانسان را «سيره‏» گويند.
مورخانى كه در باره پيامبر اكرم(ص) و روش زندگى او كتاب‏نوشته‏اند، تاريخ خود را «سيره‏النبى‏» ناميده‏اند. سيره‏شناسى‏به معناى سبك‏شناسى و رفتارشناسى است.

واژه مشورت و شورا در لغت و اصطلاح

مشورت و شورا در لغت از«شارالعسل‏» گرفته شده و به معناى بيرون آوردن عسل از كندوبه دست آوردن عسل ناب است. اين لغت در اصطلاح به معناى به دست‏آوردن راه درست و متقن از طريق نظر خواهى از عقلا و خردمندان‏است. وجه تسميه مشورت و مشاوره اين است كه به بهترين انديشه ومحكمترين راى از طريق نظر خواهى و گفتگو با ديگران همچون عسل‏ناب استخراج شده از كندو به دست مى‏آيد و هدايت و صلاح و خيرهاو خوبيها در پرتو آن تحصيل و موجب پيروزى مى‏گردد. اين پرسشهااهميت و ضرورت بحث مشاوره و شورا را تبيين مى‏كند. شكى نيست كه‏عمل به شورا، از اصول مسلم سيره عملى پيامبر اكرم(ص) و اولياى‏الهى به شمار مى‏آيد.
رسول خدا (ص) و جانشينان آن حضرت با آنكه معصوم بودند و حتى‏با قطع نظر از وحى و مقام والاى الهى از نظر فكر و بينش و منش‏از مشورت بى نياز بودند، با مشورت كردن دو نكته را تعقيب‏مى‏كردند:
1 اهميت مشورت و شورا را به مسلمانان ياد آورى كنند و اين‏روحيه را در عرصه‏هاى مختلف جامعه اسلامى، ايجاد و تقويت‏نمايند.
2 ضمن آموزش عملى به مسلمانان بياموزند كه چگونه به اين سيره‏عمل كنند و از ثمرات درخشان آن برخور دار شوند; پس از آن‏حضرت، اين سنت الهى را به نيكى استمرار بخشند و زندگى را براساس مشورت بنياد نهند.
3 نگاهى به اسرار و اهداف مشاوره در سيره معصومان(ع) يكى ازمسائل اساسى در سيره و منطق عملى پيشوايان معصوم(ع) مساله‏مشورت و مشاوره است. در سيره پيامبر اكرم(ص) و اهل بيت(ع)مى‏خوانيم كه با اصحاب خود بسيار مشورت مى‏كردند، به طورى كه ازبرخى از اصحاب رسول اكرم(ص) و عايشه چنين نقل شده است: هيچ كس‏را نديديم كه با اصحاب خود بيشتر از رسول خدا با اصحابش مشورت‏كند. در اينجا اين پرسشها به ذهن مى‏رسد: چرا رسول اكرم(ص) واهل بيت(ع) آنقدر مشورت مى‏كردند؟ آيا آنان به مشورت نيازداشنتد؟ مگر انديشه و قواى ذهنى آنان چنان كامل و نيرومندنبود كه حتى با قطع نظر از وحى و مقام خليفه‏اللهى، باز ازمشورت بى نياز بودند؟

آنان چه ضرورتى در اين اصل احساس مى‏كردند؟

آيا آنچه براى آنان اهميت داشت، پرورش روحيه مشورت در عرصه‏هاى‏مختلف فرهنگى، اجتماعى، سياسى، نظامى و... بود يادستاوردهاى آن؟
آنان با چه كسانى مشورت مى‏كردند و چه كسانى با ايشان به‏رايزنى مى‏پرداختند؟ آنان در نهايت چگونه تصميم مى‏گرفتند؟
شورا مايه انس و صفا و الفت اجتماعى، پيوند مردم، ارزش يافتن‏آنان، استفاده از ديدگاهها و مواضع فكرى و علوم و آگاهى‏ديگران، پرهيز از استبداد راى و پى‏آمدهاى وخيم خود رايى،مشخص شدن قدر و جايگاه انسانها در امور اجتماعى و عرصه‏هاى‏فكرى و فرهنگى مى‏گردد.
اهل حديث و مفسران و مورخان، در بيان سر مشورت آن حضرت مطالب‏مبسوطى را آورده‏اند كه نشان مى‏دهد يكى از اهداف آن حضرت وجانشينان او در مشورت كردن با امت پرورش اين روحيه در مردم وارزش يافتن آنان نزد يكديگر بوده است.
ابو جعفر محمد بن جرير طبرى، ضمن مباحث مبسوطى در اين زمينه،مى‏نويسد: «ليتبعه المومنون بعده... و يستنوا بسنته فى ذلك.»
امام فخر رازى از حسن و سفيان بن عيينه چنين آورده است:
«ليقتدى به غيره فى المشاوره و يصيرسنه فى امته.» آلوسى‏بغدادى مى‏نويسد: «ان تكون سنه بعده لامته.» گروهى از مفسران‏شيعه هدف حضرت را اقتداى امت‏به اين سنت نيك دانسته، چنين‏تعبير كرده‏اند:
«لتقتدى به امته فى المشاوره‏» ابو الفتوح رازى مى‏گويد:
«خواست تا مردمان به او اقتدا كنند از پس او .» شريف لاهيجى‏نيز در تفسيرش مى‏نويسد: آنكه اين سنت‏حسنه مشورت در امت آن‏حضرت باقى بماند و بدون مشورت كارى نكنند.» دوران حكومت‏اسلامى نبى اكرم(ص) و زندگى آن حضرت بخوبى نشان داد كه يكى ازعوامل موفقيت پيامبر اكرم (ص) در پيشبرد هدفهاى اسلامى، همين‏مساله مشورت بوده است. آن حضرت نشان داد كه با مشورت و رعايت‏اصول و مبانى مديريت مى‏توان جامعه را در موقعيت‏هاى بحرانى به‏سلامت اداره كرد و خود رايى و خود سرى را، كه از بزرگترين‏آفتهاى فرهنگى و اجتماعى است، از ساحت اجتماع دور ساخت. آن‏حضرت به همگان آموخت كه همه انسانها، حتى آنها كه از فكر قوى‏بر خوردارند و صاحب بهترين افكار و انديشه‏اند، به مشورت‏نيازمندند و اگر خود را از مشاوره با ديگران بى نياز بينند،خوى استبداد و استكبار مى‏يابند. اما اگر با مردم مشاوره ورايزنى داشته باشند و شخصيت، ديدگاههاى آنان را ناديده نگيرندو از استعدادهاى آنان بهره برند، نه تنها از خطر فرو رفتن دراستبداد دور مى‏گردند; بلكه به آرا و انديشه‏هاى محكم و متقن‏دست مى‏يابند. تجارب تايخى نشان داده است كه بهترين افراد ومحكمترين نظامها در صورت فرو رفتن در استبداد به هلاكت مى‏رسند،جنبه مردمى خود را از دست مى‏دهند و در مسير انحطاط مى‏افتند.
اميرمومنان (ع) مى‏فرمايد:
«من استبد برايه هلك.» هركس استبداد راى ورزد، هلاك مى‏شود.
«لاظهير او ثق من المشاوره.» هيچ پشتيبانى مطمئن‏تر از مشورت‏نيست. در مكتب اسلام مشورت كردن عين هدايت است; گرد آوردن‏خوبيها و خيرها در پرتو اين سنت‏حسنه به دست مى‏آيد و هركه باخردمندان مشورت كند، از انوار خردهاى آنان فروغ مى‏گيرد; «من‏المشاور ذوى العقول استضاء بانوار العقول.» يكى از راههاى‏اساسى مشاركت در عقل و علم و دانش صاحبان انديشه و فرهنگ وخرد، مشورت كردن است. «و من شاور الرجال يشاركها فى‏عقولها.» به همين جهت‏بايد گفت:
آيه «وشاورهم فى الامر» به منظور لطف به امت و كرامت‏به آنهاو فروغ بخشيدن به عقول آنان وارد شده است.

4 اسرار و اهداف مشورت از ديدگاه مولوى

مولوى در اين باره مى‏گويد:
امر شاورهم پيامبر را رسيد گرچه رايى نيست رايش را نديد در ترازو جور ضيق زرشدست نى از آنك جو چو زر گوهر شدست روح، قالب را كنون همره شدست مدتى سگ حارس درگه شدست مشورت كن با گروه صالحان بر پيمبر امر شاورهم بدان امر هم شورى براى اين بود كز تشاور سهو و كژ كمتر رود اين خردها چون مصابيح انور است بيست مصباح از يكى روشن‏تر ست
بنا بر اين، سركلام حضرت اميرمومنان (ع) روشن مى‏گردد كه‏مى‏فرمايد: براى در امان ماندن از لغزشها و پشيمانيها باصاحبان خرد مشورت كن. «شاور ذوى العقول تامن الزلل والنوم‏»

5 اهميت و ضرورت مشورت در قرآن و حديث

اخلاق رسول خدا(ص) قرآن‏بود و عمل او مشورت. مساله شورى در قرآن در كنار نماز وانفاق، به عنوان يكى از ويژگيهاى اساسى انسان رشد يافته، مطرح‏شده است: «... والذين استجابوا لربهم و اقاموا الصلاه و امرهم‏شورى بينهم و مما رزقناهم ينفقون والذين اذا اصابهم البغى هم‏ينتصرون.» و آنچه نزد خداست‏بهتر و پايدارتر است‏براى كسانى‏كه ايمان آوردند... و دعوت پروردگارشان را اجابت كردند و نمازرا به پا داشتند و كارشان ميانشان به مشورت است و از آنچه به‏آنان روزى داديم انفاق مى‏كنند و كسانى كه چون تجاوز مسلحانه‏اى‏به آنان شود يكديگر را در انتفام كشيدن يارى مى‏دهند.
علامه طباطبايى در باره اين آيه مى‏گويد:
در جمله «و امر هم شورى بينهم‏» به ويژگى مهم و بنيادى‏مومنان اهل رشد و عمل اشاره شده، بدين صورت كه آنان در به دست‏آوردن انديشه صحيح و ديدگاه جامع و متقن به صاحبان عقل وانديشه و خرد مراجعه مى‏كنند و ضمن جمع آورى كليه ديدگاههابهترين آنها را گزينش و تبعيت مى‏كنند و در واقع اين آيه به‏نظر من با آيه «والذين يستمعون القول فيتبعون احسنه‏» نزديك‏است: و راه رسيدن به بهترين راههاى موجود در هر عرصه‏اى براى‏دستيابى به واقعيت مشورت است; چرا كه «و ماتشاور قوم الاوفقوا الاحسن ما فى ضميرهم‏» هيچ قومى در كارهايشان با يكديگرمشورت نكردند مگر آنكه به بهترين راههاى موجود دست‏يافتند. ازديدگاه پيامبر اسلام(ص)، جامعه‏اى كه فافد سنت مشورت است ورهبران مستبد و خود سر و توانگران تنگ نظر دارد، حق حيات‏ندارد. چرا كه فقدان سنت مشورت در جامعه شخصيت افراد را مى‏كشدو رشد فرهنگ و انديشه‏ها را متوقف مى‏سازد. اين حقيقت در حديث‏نبوى چنين آمده است:
«اذا كان امراكم خياركم و اغنياءكم سمحاءكم و امركم شورى‏بينكم فظهر الارض خيرلكم من بطنها و اذا كان امراءكم شراركم واغنياءكم بخلا كم ولم يكن امر كم شورى بينكم فبطن الارض خيرلكم‏من ظهرها.» هرگاه زمامداران شما نيكان و توانگران شماسخاوتمندانتان باشد و كارهايتان به مشورت انجام شود، در اين‏موقع روى زمين از زير زمين براى شما بهتر است (و شايسته حيات‏و بقا هستيد); ولى اگر زمامدارانتان بدان و توانگرانتان بخيلان‏باشند و كارها با مشورت برگزار نشود، در اين صورت زير زمين ازروى آن براى شما بهتر است.
مشورت ادراك و هشيارى دهد عقلها مر عقل را يارى دهد مشورت در كارها واجب شود تا پشيمانى در آخر كم شود
نبى اكرم (ص) در امور مختلف مشورت مى‏كرد و سپس تصميم مى‏گرفت وعمل مى‏كرد.
چنانچه امام رضا(ع) فرمود: «ان رسول الله(ص) كان‏يستشير اصحابه ثم يعزم على ما يريد.» البته مشورت نبى‏اكرم(ص) در امور مربوط به خدا و رسولش كه حكم صريح داشت و به‏عنوان نص ارائه مى‏شد، صورت نمى‏گرفت، بلكه مشورتها در امورمربوط به امت تحقق مى‏يافت. ضمير «هم‏» در آيه «و امر هم‏شورى بينهم‏» به اين نكته اشاره دارد; زيرا اجتهاد در مقابل‏نص جايز نيست. و آيات متعددى از قرآن آن را باطل مى‏داند. «فلاو ربك لايومنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى‏انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما.» نه به خدايت‏سوگند،ايمان نمى‏آورند تا تو را در اختلافهاى خويش حاكم كنند; سپس دردلهاى خود از آنچه حكم كرده‏اى، ملالى نيابند و كاملا تسليم‏گردند.

6 نمونه‏هايى از مشاوره نبى اكرم(ص)

در اينجا نمونه‏هايى ازمشاوره‏هاى نبى اكرم (ص) و جانشينانش را نقل مى‏كنيم:

الف مشاوره در امور فرهنگى و مسائل نظامى

1 از نمونه‏هاى برجسته سيره مشاوره پيامبر (ص) جنگ بدر است كه‏در باره اصل جنگ، تعيين مكان نبرد و اسيران جنگ با ياران خودمشورت كرد و فرمود: «اشيروا اعلى ايهاالناس.» اى مردم آراءخود را برايم بگوئيد.
جنگ بدر در سال دوم هجرى روى داد. به پيامبر گزارش رسيد كه‏كاروانى از قريش اموال فراوان به طرف شام مى‏برد.
حضرت به منظور مقابله به مثل از مدينه خارج شد، به تعقيب‏كاروان پرداخت و به آن دست نيافت. كاروان قريش به شام رفت، پس‏از مدتى گزارش دادند كه كاروان قريش در حال باز گشت است.
پيامبر(ص) با313 تن در ماه مبارك سال دوم براى مصادره اموال‏قريش، در مقابل اموال مصادره شده مسلمانان ; از مدينه خارج‏شد، نيروى كمكى مكه با تجهيزات كامل براى كمك با كاروان قريش‏حركت كرد. پيامبر(ص) اصحاب خود را گرد آورد و در مورد اينكه‏آيا دشمن را تعقيب كنند يا با گروه نظامى قريش رو به رو شوندو يا به مدينه باز گردند، با آنان مشورت كرد: «فاستشار الناس‏و اخبرهم عن قريش.» در اين جريان نخست ابوبكر بر خاست و نظرخويش را مبنى بر جنگ با دشمن اعلام كرد. سپس عمر نظرى مشابه‏نظر او داد. آنگاه مقداد برخاست و گفت: «اى رسول خدا، آنچه‏خداوند برايت مقرر فرموده عمل كن; ما با تو هستيم. به خداسوگند، ما آنچه را كه بنى اسرائيل به موسى گفتند به تونمى‏گوئيم كه «فاذهب انت و ربك فقاتلا انا ههنا قاعدون‏»; توبا پروردگارت برويد و خودتان جنگ كنيد كه ما اينجا نشسته ومنتظريم. ما مى‏گوييم: تو و پروردگارت برويد و بجنگيد و ما هم‏به امر شما جنگ مى‏كنيم.
رسول خدا(ص) مقداد را ستود، در حقش دعا كرد و باز فرمود:
«اشيروا على ايهاالناس.» و مقصود حضرت، انصار بودند زيرا ازطرف آنان، اكثريت‏بودند و از طرفى در عقبه با پيامبر(ص) پيمان‏دفاعى بسته بودند. پيامبر(ص) مى‏خواست نظر آنان را در اين خصوص‏بداند. سعد ابن معاذ برخاست نظر خويش را مبنى بر حركت رسول‏خدا(ص) و اطاعت مطلق از وى است و جنگ با دشمن اعلام كرد.
سخنان سعد، انبساطى در رسول خدا(ص) ايجاد كرد و او را خشنودساخت. پس فرمود: «به راه افتيد و بشارت باد شما را كه خداوند(پيروزى بر) يكى از اين دو گروه را به من وعده داده است. (ياتصاحب كاروان و يا پيروزى بر قريش) سوگند به خدا، گويا هم‏اكنون جاى كشته شدنشان را پيش روى خود مى‏بينم.» رسول خدا (ص)با به كارگيرى اين جلسه مشورتى از منزل «ذفران‏» حركت كرد;از گردنه‏اى كه موسوم به «اصافر» بود، گذشت; به سوى قريه‏اى‏كه در پايين گردنه قرار داشت، سرا زير شد; نزديك بدر فرود آمدو به كسب اطلاعات پرداخت. در دشت‏بدر آبهاى مختلفى بوسيله‏چاههايى كه در آن حفر شده بود، وجود داشت و به همين جهت محل‏توقف كاروانهابود، مسلمانها زودتر از قريش كنار چاهها فرودآمده بودند، واقدى مى‏گويد:
پس از فرود آمدن در كنار اولين چاه، پيامبر(ص) از اصحاب خودمشورتى خواست و فرمود: «اشيروا على فى المنزل‏» نظر مشورتى‏شما در باره اين مكان چيست؟ حباب بن منذر بر خاست و نظر خويش‏را مبنى بر عدم مناسبت اين مكان براى نبرد با دشمن اعلام كرد وگفت: «اكنون كه فرمان خاص در مورد اين مكان نرسيده و صرفاتدبير جنگى است، دستور دهيد تا آخرين چاه، كه به دشمن نزديك‏است، پيشروى كنيم و در آنجا اردو بزنيم. رسول خدا(ص) فرمود:
«راى صواب همان است كه گفتى. در اين داستان به مشاوره اصحاب‏نيز با نبى‏اكرم (ص) اشاره شده است. بدين ترتيب، با استفاده ازيكى از اصول و مبانى مديريت و رهبرى حكيمانه و عمل به اصل‏اساس مشورت و بهره‏گيرى از روشهاى نظامى بجا و روح ايمان،مسلمانان با وجود نيروى كم در مقابل نيروى بسيار دشمن به‏پيروزى چشمگيرى دست‏يافتند و اسيران بسيار گرفتند.
پيامبراسلام(ص) در باره اسيران و امور ديگر مربوط به جنگ نيزبارها با اصحاب خود مشورت فرمود. مشاوره شيوه عملى رسول‏خدا(ص) در جنگهاى مختلف بود كه به نمونه‏هاى ديگرى اشاره‏مى‏كنيم.
2 در نبرد احزاب يا خندق نيز همين شيوه به كار رفت. و حضرت‏رسول (ص) با اصحاب خود، جلسه مشورتى تشكيل داد.
3 در پيكار بنى قريظه، در مورد كيفيت و كميت جنگ با يهوديان‏مدينه، مشورت كرد.
4 در پيكار نبى نضير، در بر خورد با يهوديان مدينه، نيز چنين‏كرد.
5 در روز حديبيه نيز در موضوعهاى مختلفى به مشورت پرداخت.
6 در فتح مكه، هنگامى كه آمدن ابوسفيان به حضرت گزارش شد،مشورت كرد.
7 در غزوه طائف، پس از محاصره آنها، پيامبر اسلام (ص) بااصحاب خود مشاوره كرد و سپس تصميم گرفت.
8 در غزوه تبوك، در امور مختلف، با اصحاب خود به مشورت‏پرداخت; «اشيروا على‏» فرمود و نظرهاى صائب و آراى صحيح ونوين اصحاب را مورد ستايش قرار داد.
9 در جنگ احد در باره اينكه سپاه اسلام در مدينه مستقر شود يابيرون رود; با اصحاب مشورت كرد و با اينكه خود موافق نبود نظراصحاب را پذيرفت.
اين نمونه‏ها و دهها نمونه ديگر، حاكى از مشاوره نبى اكرم(ص)در امور جنگ بود.

ب مشاوره در امور غير نظامى و مسايل غير جنگى

مورخان دههانمونه ديگر از مشورتهاى نبى اكرم(ص) در امور غيرنظامى و مصالح‏غير جنگى در عرصه‏هاى مختلف فرهنگى، اقتصادى، سياسى، اجتماعى وامور فردى و خانوادگى و غيره نقل كرده‏اند. اين موارد بيانگرآن است كه شورا و مشورت به عنوان يك امر اساسى در مسائل‏مديريت و حكومت و فرماندهى منحصر نيست; بلكه در همه شئون‏مربوط به امت راه دارد و ثمرات درخشانى در پى خواهد داشت.
برخى از اين موارد عبارت است از:
1 پيامبر (ص) در باره كسانى كه به عايشه تهمت زدند، با اصحاب‏خود مشورت كرد و نظر آنها را خواست. مورخانى چون ابن اسحاق،واقدى، بخارى، مسلم، احمد بن حنبل، ترمذى، بيهقى و ديگران اين‏جريان را به طور مبسوط آورده‏اند و ضمن اشاره به امور جلسات‏مشورتى نبى اكرم(ص) با اصحاب، تاكيد كرده‏اند كه نبى اكرم(ص)در اين حادثه با حضرت على بن ابيطالب (ع) و اسامه بن زيد به‏طور ويژه مشورت كرد. مفسران اهل سنت نيز در ذيل آيات 11 تا16سوره نور كه مربوط به «افك‏» (تهمت عظيم) است، مطالب مبسوطى‏در باره تهمت‏به عايشه آورده‏اند و به مواردى از مشورت نبى‏اكرم(ص) با اصحاب و مشورت اصحاب با حضرت اشاره كرده‏اند كه جاى‏نقد و بررسى دارد و مفسران شيعى به نقادى مطالب مفسران اهل‏سنت پرداخته‏اند.
2 پيامبر(ص) در مورد اعزام افراد براى تبليغ و اداره امور يك‏منطقه و اعطاى مسئووليت‏به افراد به منظور فرماندارى واستاندارى و مديريت و حكومت‏بخشى از مناطق تحت اداره خويش بااصحاب مشورت مى‏كرد.
اصحاب آن حضرت نيز، با پيروى از اين سنت نيكو، نه تنها بارسول‏اكرم(ص) در امور مختلف به مشورت مى‏پرداختند; بلكه باهمديگر نيز مشورت مى‏كردند. پژوهشى در باره روش‏شناسى مشاوره‏نبى‏اكرم(ص) با اصحاب و بالعكس و همين طور مشاروه‏هاى مسلمانان‏در صدر اسلام نيازمند مقاله مستقل و جامعى است.
آنچه گذشت، بخوبى نشان مى‏دهد كه پيامبر اسلام(ص) با وجود آنكه‏معصوم بود و از نظر فكر و تدبير و تصميم‏گيرى به مشورت نيازنداشت، براى احياى اين سنت و آموزش و پرورش امت، پيوسته بااصحاب خويش مشورت می‏كرد. 
http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: ماهنامه كوثر


شور و شورا
یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 15:8 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
شور و شورا


( به مناسبت نهم ارديبهشت ماه، روز «شوراها» )

اسلام به عنوان مكتبي جامع و همه‌جانبه‌نگر به تمام ابعاد وجودي و نيازهاي انسان توجه كرده است. يكي از مسائل مهم و ارزشمند در گستره زندگي اجتماعي، تعامل، همفكري و مشورت است. دين اسلام به لحاظ جامعيت، بالندگي، سعادت‌بخشي و پويايي كه در قوانين و آموزه‌هاي خود دارد، به همفكري و مشورت توجه ويژه‌اي نموده و اهميت، جايگاه و فوايد آن را گوشزد نموده است.
روايات بسيار و آياتي از قرآن مجيد به اين امر اختصاص يافته است. همان‌طور كه مي‌دانيد كامل بودن و جامعيت از ويژگي‌هاي ‌منحصر به فرد دستورات اسلام است. در قرآن كريم كلمات همخانواده «مشورت» در سوه بقره در آيه 233، آل‌عمران در آيه 159 و سوره شوري در آيه 38 ذكر شده است و به معناي «توافق و هم‌رأيي»، «اهتمام به جلب نظر و رأي مردم در مسائل حكومتي» و «يكي از عوامل موثر در تشكيل يك جامعه سالم» به كار رفته است.
خداوند متعال مي فرمايد: (و شاور هم في الامر ) ، (و امر هم شوري بينهم) كه بر مطلوبيت مشورت دلالت مي كند و مسلمانان را از عواقب ترك مشورت بر حذر داشته است.
در احاديث و روايات هم مشاوره عمدتاً به معناي گفتگو و تبادل نظر با افراد صاحب نظر و خردمند و استفاده از رأي و نظر آنان در تصميم‌گيري‌هاي مهم ودشوار آمده است. در اسلام حتي به برگزيده و كامل‌ترين مخلوق الهي يعني پيامبر گرامي(ص) با اينكه (قطع نظر از وحي آسماني) آنچنان فكر نيرومندي داشت كه نيازي به مشاوره نداشت توصيه مي‌شود كه در امور عمومي مسلمانان (كه جنبه اجراي قوانين الهي دارد نه قانونگذاري) و در مسائل سياسي و اجتماعي مشورت كند. اصولاً رهبران و مردمي كه در كارهاي مهم خود را با مشورت و صلاح‌انديشي يكديگر انجام مي‌دهند و صاحب نظران آنها به مشورت مي‌نشينند كمتر گرفتار لغزش مي‌شوند و بيشتر كارهاي آنان قرين موفقيت، سلامتي و بالندگي بوده است. همچنين در فرمايشات پيامبر گرامي اسلام(ص) وائمه اطهار(ع) به افراد توصيه شده است تا با اشخاص عاقل مشورت كنند و از فكر و نظر آنان بهره گيرند و از مشورت كردن با افراد جاهل بر حذر باشند.
پيامبر گرامي(ص) مي فرمايند: كسي نيست كه با ديگران مشورت كند و به سوي رشد وكمال هدايت نشود. در تقويم رسمي كشور ما ايران روز نهم ارديبهشت به عنوان روز شوراها نامگذاري شده است. شورا يك اصل عقلي است كه آموزه‌هاي دين اسلام در كتاب و سنت نيز بر آن صحه گذاشته است. انقلاب اسلامي ايران نيز بر مبناي آموزه‌هاي اسلامي، تحقق مشاركت عمومي مردم در تعيين سرنوشتشان را به عنوان يك هدف ايجابي برگزيد و اصل ارزشمند شورا را مورد توجه جدي قرار داد. قانون اساسي نيز از انتخاب اعضاي شوراهاي اسلامي به عنوان ابزاري براي تحقق حاكميت مردم و تجلي اراده عمومي ياد كرده است. همين قانون، شوراها را از اركان تصميم‌گيري و اداره امور كشور ذكر كرده است.
شورا يك نهاد جمعي تصميم‌گيري مبتني به شيوه دموكراسي است. در چنين چارچوبي جايي براي تكروي خردگرايانه باقي نمي‌ماند. بنابراين ضروري است آن دسته از افرادي كه با نگرشي غير از اين به عضويت شوراها در آمده‌اند، نگاه خويش را تغيير دهند. مردم نيز بايد اين نكته را مد نظر داشته باشند و در انتخابات آينده شوراها، افرادي را كه داراي منش شورايي هستند براي اين نهادها انتخاب كنند. اگر بهترين قوانين براي فعاليت شوراها به تصويب برسد و اگر بهترين افراد داراي منش شورايي به عضويت اين نهادها در آيند و اگر ارتباط شوراها با ساير نهادها در بهترين سطح ممكن برقرار گردد، اما مردم به عنوان كساني كه اعضاي شوراها به عنوان نمايندگان آنها قصد تحقق اراده و حاكميت آنها را دارند در اين مسير جدي گرفته نشوند، بدون ترديد شوراها در نيل به اهداف خود ناتوان خواهند بود. همراهي و همگامي مردم با شورها نيز نيازمند فراهم بودن بسترهاي مناسب فرهنگي و اجتماعي است. فراهم نمودن اين بسترها نيز بيش از هر چيز بر عهده خود شوراهاست. در حقيقت فلسفه لزوم مشورت چيزي جز دستيابي به حقيقت نيست.
مولوي مي گويد:
مشورت ادراك و هشياري دهد
عقل ها مر عقل را ياري دهد
گفت پيغمبر بكن اي رايزن
مشورت، كالمستشار مؤتمن
مشورت در كارها واجب بود
تا پشيماني در آخر كم شود
مشورت كن با گروه صالحان
بر پيمبر امر شاورهم بخوان
امرهم شوري براي اين بود
كز تشاور سهو و كژ كمتر شود
كاين خردها چون مصابيح انور است
بيست مصباح از يكي روشن‌تر است
اولين دوره برگزاري انتخابات شوراهاي اسلامي شهر و روستا در هفتم اسفند سال 77 با حضور پرشور مردم در پاي صندوق‌هاي رأي برگزار شد تا حقوق شهروندان از طريق تشكيل پارلمان‌هاي محلي محقق شود. نهم ارديبهشت، سالروز تشكيل شوراهاي اسلامي كشور را با عنوان روز ملي شوراها گرامي مي‌داريم.

منابع و مآخذ:

1- لغتنامه: علي اكبر دهخدا
2- فرهنگ نشر نو : محمدرضا جعفري
3-مشاوره و روان درماني: رابرت گيبسون و ميشل
4- مثنوي معنوي: جلال الدين محمد مولوي
5- فقه حكومت اسلامي: كاظم قاضي‌زاده

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: ido.ir