هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » صمد نارونی »فانی
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:10 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

فانی

کاش نیامده بودم
کاش نبوییده بودم
عطر گل یاس را
 تو باش جاودان
غوطه ور در زمان


شاعران » صمد نارونی »در مدار نو
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:9 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

در مدار نو

 در دور گرد احساس و اندیشه
 به کدامین جهت در شتابی
 بیا که سکوت و تکرار را بشکنیم
و دوباره را در مدار نو آغاز کنیم
چرخه اجباری رها کرده
چرخشی دیگر آغاز کنیم


شاعران » صمد نارونی »که گفته بود
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:9 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

که گفته بود

که گفته بود ،‌ اسیر زمین باشم
گرفتار و بی یقین
نشکفته ، زار و حزین باشم
 ستاره من
که گفته بود
غمین باشم


شاعران » صمد نارونی »با دانه ها
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:9 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

با دانه ها

برف سنگین بود
راه ها بسته شدند
 دانه ها ، ناپیدا
پرندگان ، خسته شدند
جامه سفید پوشیدم
دانه ها در کف خشک ایوان
ریختم


شاعران » صمد نارونی »پی دانه
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:9 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

 پی دانه

در بی کران آسمان ، زیر یک بام
زیر برف و باران
در نقطه ای مبهم از هستی
در پی یک پناه
از هراس باد و بوران
نظر گاه ژرفی است
از ورای پنجره ها
نگاهمان در هم آلوده
پگاهمان در پی دانه

شاعران » صمد نارونی »سراغ
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:8 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

سراغ

با پوششی از ریا
به سراغ من نیا
به زلالی آب زلال قسم
ملامت صداقت را ، به جان خریده ام


شاعران » صمد نارونی »خواستن
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:8 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

خواستن

 من تو را می خوانم
 من تو را می نالم
من تو را می بینم
من تو را می چینم
 من ،‌ به تو می بالم
 ز نگاهم پیداست
من تو را می جویم


شاعران » صمد نارونی »زمان
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:8 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

زمان

 گرفتی رویای کودکی را
 گرفتی نشاط جوانی را
 ربودی ، شور آشنایی را
 گرفتی عشق نهانی را
در کمینی که بگیری
زندگانی را


شاعران » صمد نارونی »دعوت
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:7 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

دعوت

 کنار خواهم گذاشت
تمامشان را
چو دریای آزاد
چو آهو ، کنار صحرا
کنار خواهم گذاشت
 ترس را ، آرزو را
و با باد خواهم رفت
به ساحل دریا
بیا
تو هم بیا

 


شاعران » صمد نارونی »از دوردست رویاها
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:7 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

از دوردست رویاها

 به عمق دریا ، به وسعت صحرا
 بلندی کوههای راستینی
و ایستایی را در تو می بینم
گام های استوار را در تو می جویم
من تو را می شناسم ، از دور دست رویا
عشق پناه گرفته در وجودت
آسان می کند ، شناخت دریا را
مهر درمان ناپذیرت
آسان می کند شناخت صحرا را
صداقت و ایمانت
آسان می کند باور کوهها را
من تو را می شناسم


شاعران » صمد نارونی »در سینه
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:7 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

در سینه

تو گویی حرف ناگفته ای مانده
در کیر و دار بودن و نبودن
تو گویی گل نشکفته ای مانده
در هزاران شب تردید
تا ابد غم من در سینه به تکاپو مانده


شاعران » صمد نارونی »دوباره
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:6 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

دوباره

 درسهایم را دوباره خواهم خواند
 و مشقهایم را ،‌ دوباره خواهم نوشت
شاید اشتباهی شده است
و من دوباره آغاز خواهم کرد
و از حالا اکنون
فاصله زیادی است
این مسافت را ، هرگز نتوانستم طی کنم
شبی سخت بود شب رفتن
و حبابی را می ماند زندگی
و خالی شدن از هیجان و نشاط
تجربه تلخی بود
و گلایه ای نیست
وقتی که انتظاری در میان نباشد
در ترانه و شعر
فریاد می زنم هر بار
احساس مشترکی ، ما را نجات خواهد داد
و این بیت را خوب فهمیدم
حقیقت تلخ این است
فاصله حرف اول را می زند
بازار چه شیرین بود ،‌ برای سوداگران
دوباره را ،‌ دوباره آغاز می کنم
در س هایم ، مشق هایم ، دردهایم
و رقابت درسی بود
با نمره ای به مفهوم فقر
و رقابت
پوسته زمین را مانند خوره ای ، خواهد برد
شاید روزی بیاید که خود را تحمل کنم
 و آن روز تو را خواهم باخت
 عشق نیز قیمتی دارد
خواهم پرداخت
خواهم باخت
خواهم ساخت
و خواهم نواخت
رفتنت ای گل ، نگاه تلخی را می ماند
نیامدنت راه حل قطعی برای دنیا بود
و باور نمی کنم
کسی صلاح را به طور قطع بداند
ما زندگی را به محصول باختیم
و راه انتخابی معقول بود


شاعران » صمد نارونی »راحتی
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:6 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

راحتی

برای همه می خواهم
خانه ، خانه ، چه راحت است
چه کوچک و بزرگ
چه زشت وزیبا
چه دور چه نزدیک
برای همه می خواهم
تنهاییم را در آن
پنهان خواهم کرد
تنها
در تنهاییم بمان


شاعران » صمد نارونی »در شب سرودن
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:6 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

در شب سرودن

این منم که در وجود خود تو را می بینم
تو هم می بینی
 و در دالان شب ، گهی کنار من می نشینی
آرزو ،‌ گم کرده در خیال تو
تکیه گاهی نیست در مدار روشنایی
 و از تو می پرسم
کدامین ره به رویای تو می پیوندد
و از نگاه تو می یابم
رنگ بی تو ،‌ در شب سرودن را


شاعران » صمد نارونی »آن هم
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:5 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

آن هم

 شور
هیجان
نشاط
باور
عشق نیز، با وجود تو بود
توفان آمد
همه گریختند
تنها اندک نشاطی ماند
آن هم ، اگر تو بمانی


شاعران » صمد نارونی »گریستن
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:5 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

گریستن

زنی با چتر می گذشت
نگاهش کردم
گریه کرده بود
باران می بارید


شاعران » صمد نارونی »جدایی
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:5 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

جدایی

موسیقی بود
قهوه بود
سیگار بود
آفتاب دلچسبی هم بود
فقط تو بودی


شاعران » صمد نارونی »بودن
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:5 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

بودن

وقتی با منی ،‌ خود را احساس می کنم
وقتی برای تو تلاش می کنم
هستم
وقتی به یاد توام
هستم
برای همین است
که دوستت دارم
با تو هستم


شاعران » صمد نارونی »در راه
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:4 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

در راه

راه می رفت و می خندید
 نزدیکش شدم
پرسیدم
بالاخره چه باید کرد
خندید و براهش ادامه داد


شاعران » صمد نارونی »هویت
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:4 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

هویت

بسط رویا
بسط تفکر
عمق نگاه
ناگهان اتفاق افتاده بود
و تحمل را ناپایدار می نمود
هویت بافتش درشت تر شده بود


شاعران » صمد نارونی »با من
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:4 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

با من

 درها در زمانی که باید
باز می شدند
باز شدند
اگر چه ، من ،‌ می خواستم
ولی به حساب خود نمی گذاردم
او را فراموش نکردم
اگر درها باز نمی شدند نیز
فرقی نمی کرد
او
باز با من بود


شاعران » صمد نارونی »عبور
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:3 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

عبور

افق مرا می خواند
من می خواندم
هیبت هستی را
اگر چه شعرم کلمه ای بیش نبود
زندگی را
عبور از وهم وحیرت می خواستم
به سادگی
نه
 نمی توانستم بیان کنم
یقینا ، ساده نبود عبور من


شاعران » صمد نارونی »عبوری نا مطمئن
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:3 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

عبوری نا مطمئن

عبوری نا مطمئن بود به تو پیوستن
برق چشمانت را در ورای انتظار خواهم دید
 تو را جستجو می کنم
گر چه نیست نشانی
و از خود می پرسم
 کیست که این چنین رویای مرا رنگین کرده است
 طنین صوت
ذره ذره می شکافد وهم را
عبوری نامطمئن بود
به تو پیوستن


شاعران » صمد نارونی »سپردن
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:3 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

سپردن

 رودخانه
جنگل و
دریا را ، به زمین سپردم
 و زمین را
به آسمان و خورشید
باید بروم
سیاهی ، بهترین بستر نور بود


شاعران » صمد نارونی »گلدان بی رنگ
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:2 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

گلدان بی رنگ

 من
گلدان بی رنگ
گل میخک
و رویای ممتد
تق تق در
 زمان دوباره آغاز می شود


شاعران » صمد نارونی »اتفاق
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:2 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

اتفاق

 هر شعر اتفاقی است در خلا
اینجا که منم
می بویمش
می جویمش
 هر شعر
اتفاقی است در خلا


شاعران » صمد نارونی »پرسش
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:1 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

پرسش

کاش من هم
 در کوچه و بازار روان بودم
و روزنه نگاهم
 مانند همه ،‌ در پی رزق روزانه ام بود
بیا با سکوت آشتی کنیم
و لرزان بیندیشیم به فردای خویش
و ندای وهم و عدم را ،‌ در سرودی نو
بخوانیم و عبور کنیم از من و ما
 و در نگاهی نو در آمیزیم
و از کوه بیاموزیم
 ایستاده لرزیدن را
از دریا ،‌تلاطم را
و از سحر ،‌ سکوت را
و از خود بپرسیم


شاعران » صمد نارونی »ستاره ای
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:0 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

ستاره ای

 ستاره ای تو را خواهد چید
مانند گل نسترن
شاید شعر
گره ای از تو بازگشاید


شاعران » صمد نارونی »اعتیاد
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:0 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

اعتیاد

 چشمانت
را بستی
 گوش هایت
کر نما
 زبانت
ساز خود
مشامت
در مسیر باد
دستانت را باز کردی
 که داشته باشی
لعنت بر این اعتیاد


شاعران » صمد نارونی »دریچه ها
جمعه ۱ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:0 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

دریچه ها

 وضع بهتر شده بود
دریچه های آرزو را کمی باز کردم
دریایی متلاطم بود
پایانی نداشت
و هر دریچه
دریچه دیگری را باز کرد
بهتر آن دیدم که دریچه ها را ببندم