خدایا! عشقی را در دلهایمان جاری ساز که به لطافت گلبرگ های سرخ زندگی باشد و از دریای زلال و بی کرانت سرچشمه گرفته وبه روح کوچک ما سرازیر شود و استقامتش را به کوهی مانند کرد که هیچ گاه گردباد حوادث سنگ ریزه هایش را فرو نریزد و برای دلهایمان دری بگذار که قفلی بر سرش باشد که کلید آن فقط یکرنگی و صداقت است.
هنوز جمله تمام نشده است که باز هم آسمان برقه ی سیاه خود را به چهره زد. برقه ای که با الماسهای ریز زرین تزئین شده است.بازهم آسمان با این برقه، زیبایی منحصر به فردی را پیدا کرده و من از این همه زیبایی به شگفت آمده و چشمانم آنقدر که زیبایی می بیند، سیاهی نمی بیند. شاید هم این زیبایی ها به خاطر زمینه ی سیاهی است که آسمان دارد. احساس میکنم از لابه لای سیاهی ها به اوج می توان رسید و شیرینی پرواز در رویاها رااحساس کرد.
:: موضوعات مرتبط:
داستان و متن آموزنده