تیشه ای کو ؟
نسترن ها ، یاسمن ها ، سرو ها ، شمشادها
جمله دست افشان و ما دامنکشان ، چون بادها !
دست ِ پیری ، گر نویسد ، نکته ها دارم شگفت
کز جوانی ، مانده بر دیوار ِ مغزم ، یادها !
گنج ِ خسرو ، تا درخشد ، وصل ِ شیرین حاصل است
تیشه ای کو ؟ تا زنم ، بر فرق ِ این فرهادها !
بر گرانگوشان ، مگر سیلاب ِ خون آرد پیام
ورنه ، هرگز نشنوند ، آوازی ، از فریادها !
داغ ِ ناپیدای ِ بس زنجیرمان ، بر گردن است
ما ، به صورت مانده از هر طوق و بند ، آزادها !
ای که ، در چنگال ِ گرگان ، گوسفندی می کنی
دست و پایی زن ، خدارا ، پیش این جلادها !
بی نشانی ، به ، که از هر ناسزا ، گیری نشان
پاس ِ بس یفماگری ها ، یاد ِ بس بیدادها !
دوردستان ، نیکبختانند و بر آتش دلان
آتش دیگر بود ، لبخند ِ این دلشادها !
ما ، هزاران نقش ِ خوش دیدیم و ، نابینا شدیم
رنج ِ ما ، بیش است از این کوران مادرزادها !
سیل ِ بی پروای ِ رعد آوای ِ رود آسا کجاست
تا فرو ریزد به هم ، بنیاد ِ بی بنیادها !
پیش ِ استادان ، فریدون ، سر ز شاگردی مپیچ
تا ز شاگردی ، به پیشت دم زنند ، استادها !