هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » مهدی فاضل »ساقی
سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۰ ساعت 0:2 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

ساقی

ازمن نمی ماند به جا
جز قامتی خسته به راه
ازمن نمی اید صدا
جز هق هق و ناله وآه
محتاج باتو بودنم
ای که تو خورشیدی و ماه
بر جسم بی جانم کنون
تنها تویی یک تکیه گاه
چشم تو خورشید پگاه
افسون کنی با هر نگاه
خنجر زنی این خسته را
زخمی کنی دلبسته را
از شوق تو راهی شدم
در آ‌ب چون ماهی شدم
من از برای دیدنت
تاآسمان ها رفته ام
حتی در این یخ بستگی
تا عمق دریا رفته ام
من خسته ام من خسته ام
با عشق پیمان بسته ام
هفت خان ها دیده ام
من از خطر ها جسته ام
با من تو از دوری مگو
شاید نمی خواهی مرا
در دام تو افتاده ام
از من نمی پرسی چرا
من گویمت من گویمت
گوش کن بهر خدا
آن روز که اندوه زمان
در چهره ی من شد نهان
با گرمی دستان خود
دادی به من تاج شهان
مهر تو در قلبم نشست
اندوه شب ها را شکست
شادی وجودم را گرفت
ساقی به مهمانی نشست
می جامی از عشق تو بود
می عقل و هوشم را ربود
آنگه که گشتم مست تو
ناجی نبود جز دست تو
کنون بیا جامم بده
از آن می نابم بده
من غرق دریای تو ام
یک جرعه معنایم بده