هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

معجزه مشاركت
دوشنبه ۲ آبان ۱۳۹۰ ساعت 20:12 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
شاید از آن دسته جوان‌ها باشید كه می‌گویند خانواده به حسابشان نمی‌آورد و در تصمیم‌گیری‌های مهم دخالتشان نمی‌دهد یا از جمله والدینی باشید كه از بی‌تفاوتی جوانان نسبت به مسایل خانواده و دوری و فاصله بیش از حدشان از امور خانوادگی شكایت دارند. این نارضایتی‌ها میان فرزندان جوان خانواده‌ها و والدینشان در بسیاری از خانواده‌ها وجود دارد و متأسفانه در درازمدت آسیب‌های بسیاری را نیز بر روابط میان اعضا و از آن مهم‌تر بر ساختار كل خانواده وارد می‌كند كه به این راحتی‌ها قابل رفع و رجوع نیز نخواهد بود.

سرچشمه بیشتر این‌گونه نارضایتی‌ها معمولا انتظاراتی است كه والدین و فرزندان جوان در رابطه خانوادگی از یكدیگر دارند. والدین انتظار دارند فرزندانشان، حالا كه به سن جوانی رسیده‌اند، كمك حالشان باشند،‌ در مسائل و مشكلات خانوادگی همراهی‌شان كنند و بتوانند روی آنها برای درك شرایط و محدودیت‌های موجود خانواده حساب كنند. در مقابل، جوان‌ها انتظار دارند پدر و مادر در تصمیم‌گیری‌های مهم خانواده كه به زندگی و سرنوشت آنها هم ارتباط دارد، نظر آنها را هم بخواهند، یك طرفه تصمیم نگیرند و فقط بر اساس آن چیزی كه خودشان صلاح تشخیص می‌دهند، عمل نكنند. در خانواده‌هایی كه نارضایتی‌های این‌چنینی وجود دارد، عموما این انتظارات از سوی طرف مقابل بدرستی برآورده نمی‌شود.

راهكارها

اما چطور می‌توان بر این مشكلات فائق آمد و زندگی خانوادگی شیرینی را در كنار دیگر اعضای خانواده تجربه كرد؟ یكی از بهترین راه‌ها، فراهم كردن فضایی است كه همه اعضای خانواده در آن از امكان مشاركت در تصمیم‌گیری‌های خانوادگی برخوردار باشند. برای فراهم شدن چنین فضایی در میان والدین و فرزندان، همت و تمایل هر دو طرف لازم است. هم والدین و هم فرزندان باید در ایجاد و تداوم زندگی خانوادگی بر مبنای مشاركت كوشش كنند.

ما در خانواده پا به عرصه حيات می‌گذاریم، در خانواده آن‌چه را كه آموختنی است می‌آموزیم و از بستر خانواده به عرصه جامعه قدم مي‌گذاریم. خانواده بنیادی‌ترین واحد اجتماعی هر جامعه است. خانواده نمود اساسی‌ترین و كوچكترین شكل زندگی جمعی است و زندگی جمعی همیشه و در همه جا ویژگی‌ها و قواعد خاص خودش را دارد؛ قواعدی كه در بسیاری از موارد با زندگی فردی، متفاوت و حتی گاه مغایر است.

روح جمعی در خانواده

خانواده تنها مجموعه‌ای از افراد ـ معمولایك زن، یك مرد و فرزندانشان ـ نیست. خانواده، همچون جامعه صاحب روحی فراتر از مجموعه‌ اجزا و اعضای تشكیل‌دهنده‌اش است. آنان كه در یك مجموعه انسانی به نام خانواده گرد هم می‌آیند و بنا دارند سال‌های سال كنار هم زندگی كنند، باید در روابط و تعلقاتشان چیزی فراتر از چند نفر كه تنها در كنار هم، زیر یك سقف و در یك خانه زندگی می‌كنند، داشته باشند.

خانواده صاحب یك روح جمعی است. خانواده واقعی از افرادی تشكیل شده كه تك‌تك آنها نسبت به خانواده‌شان احساس تعلق دارند. خود را از آن خانواده و خانواده را از آن خود می‌دانند. حاضرند نه‌تنها برای راحتی و پیشرفت سایر اعضای خانواده، بلكه برای ارتقا و بهبود شرایط كلیت واحد خانوادگی تلاش و فداكاری كنند. مفاهیمی مثل آبروی خانوادگی، سربلندی خانواده، عزت و احترام خانواده و چیزهایی از این دست، نشانه‌هایی از وجود همین روح ناپیدای خانواده است.

بیرون رفتن این روح از جسم خانواده، اتفاقی است كه آسیب‌های پی‌‌درپی و پیامدهای ناگواری به دنبال خواهد داشت. خانواده بی‌وجود این روح، این تعلق، دیگر خانواده نیست؛ خانه‌ای است كه چند نفر آنجا در كنار هم زندگی می‌كنند. اعضای چنین خانواده‌ای، به معنای واقعی یك واحد منسجم خانوادگی را تشكیل نمی‌دهند، آنها تنها افرادی هستند كه با هم زندگی می‌كنند.

انسجام و همدلی

در نگاه جامعه‌شناسان وجود حس تعلق اعضا نسبت به خانواده و حضور روح جمعی كه آنان را تبدیل به یك كل متشكل می‌كند، به مفهوم «انسجام» مربوط می‌شود. اگر با رویكردی اجتماعی به خانواده بنگریم، خانواده منسجم، همان خانواده كاركردی و مطلوب جامعه است. خانواده‌ای كه می‌تواند نقش مهم و اساسی‌اش را در ساختار جامعه بخوبی ایفا كند و برای بقا و تداوم اجتماع، نسل‌های متعهدی را پرورش دهد.

این انسجام در خانواده چگونه شكل می‌گیرد؟ چرا برخی خانواده‌ها فاقد انسجام و برخی دیگر منسجم هستند؟ تعلق اعضا به خانواده همواره تا حدی نتیجه وابستگی‌های عاطفی اعضا به این نهاد است، اما احساسات و عواطف میان اعضای خانواده برای حفظ انسجام آن كافی نیست.

فرزندان كه رفته‌رفته قد می‌كشند و بزرگ می‌شوند، گاه اختلاف سلیقه‌هایی میان والدین و فرزندان جوانشان پیش می‌آید؛ اختلاف سلیقه‌هایی كه در نهایت، انسجام خانواده را تهدید می‌كنند. فرزندان، به ویژه در سال‌های اول جوانی، تازه طعم استقلال عقیده و نظر را می‌چشند و بسیار دوست دارند به عنوان یك شخصیت مستقل مورد تأیید قرار گیرند و به آنها احترام گذاشته شود. طبیعی است كه انتظار داشته باشند، دیدگاه و رأی مستقل و حتی متفاوت آنها شنیده شود و در تصمیم‌گیری‌های خانوادگی مورد توجه قرار گیرد.

اختلاف سلیقه

اما با این اوصاف در بسیاری از خانواده‌ها، اختلاف سلیقه و شخصیت جوانان با والدین در تصمیم‌گیری‌ها، مشكل‌ساز می‌شود. والدین تصمیماتی اتخاذ می‌كنند كه فرزندان جوان نمی‌پسندند. فرزندان بدون مشورت با والدین، تصمیماتی می‌گیرند كه مورد پسند پدر و مادرهايشان نیست.

والدین انتظار دارند فرزندان با آنها همراهی كنند، اما وقتی پدر و مادر تصمیم‌هایشان را بدون نظرخواهی و توجه كردن به خواسته‌ها و دیدگاه‌های فرزندانشان گرفته باشند، معمولا این انتظار از سوی جوانان برآورده نخواهد شد.

جوانان دوست دارند والدین به آنها كمك كنند و دستشان را بگیرند، نه این‌كه سنگ پیش پایشان بیندازند، اما وقتی فرزندان جوان، والدین را در تصمیم‌گیری‌هایشان دخالت نمی‌دهند، این انتظارها برآورده نخواهد شد.

چاره كار در مشاركت است. فرزندان جوان زمانی احساس تعلق بیشتری نسبت به خانواده‌شان خواهند كرد كه احساس كنند در تعیین تكلیف مسایل و تصمیم‌گیری‌های مختلف خانوادگی نقشی دارند. همه اعضای خانواده وقتي در عملی‌كردن ایده‌ها و تصمیمات مربوط به خانواده همراهی و همدلی خواهند كرد كه خود در تصمیم‌گیری، مشاركت كرده باشند.

وقتی هر یك از اعضای خانواده احساس كنند، تصمیمی از سوی سایر اعضا برای آنان گرفته شده كه خود هیچ نقشی در اتخاذ آن نداشته‌اند، طبیعی است كه همراهی كمتری برای تحقق بخشیدن به آن تصمیمات از خود نشان خواهند داد. حتی اگر در نهایت این تصمیمات به نفع خود آنها باشد. این امر به ویژه میان فرزندانی كه سال‌های اول جوانی را سپری می‌كنند، مشهود است.فرزندان در این سن انتظار دارند پدر و مادر بیشتر آنها را به حساب بیاورند و در تصمیم‌گیری‌ها، مشاركتشان دهند.

خانواده‌ای كه در آن تصمیمات عمده با مشاركت همه اعضا به خصوص فرزندان جوان، گرفته می‌شود، خانواده‌ای منسجم است.

در این خانواده هم پدر و مادر و هم فرزندان جوان و نوجوان در خدمت اهداف خانواده هستند، چرا كه این اهداف را خارج از افكار و ایده‌های خود نمی‌بینند و همه اهداف خانواده از طریق مشاركت اعضای آن تعیین شده و حالا همه آماده‌اند دست به دست هم دهند تا خانواده شرایط بهتری داشته باشد و به ایده‌آل‌هایش برسد. این درست همان تصویری است كه از یك خانواده منسجم می‌توانیم در ذهن داشته باشیم.

شاید اگر در خانواده‌هايمان وقتی و فضایی برای دور هم نشستن و گفت‌وگو میان اعضا برای تصمیم‌گیری‌های عمومی تدارك ببینیم، روابط خانوادگی بهتری را تجربه مي‌كنیم. شاید اگر این امكان را فراهم كنیم كه دیگران هم در اتخاذ تصمیمی كه قرار است بر زندگی آنها هم تأثیر بگذارد، سهیم باشند و مشاركت كنند، نتایج بهتری بگیریم. شاید مشاركت در تصمیم‌گیری‌ها، علاوه بر انسجام، شور و نشاط و مهربانی را هم در فضای خانواده گسترش دهد. می‌توانیم امتحانش كنیم.



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی، تست و مطالب روانشناسی