هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

همه ما فاميليم؛ زبانت را غلاف ‌كن
دوشنبه ۲ آبان ۱۳۹۰ ساعت 20:10 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
اره دادن‌ها و تيشه‌گرفتن‌هاي زندگي مگر تمام مي‌شود؟ يك روز بر سر بي‌پولي است، يك روز به خاطر بيكاري، يك روز براي اجاره‌نشيني و يك روز هم دعواهاي خانوادگي به خاطر حضور چند نفر. اين چند نفر را همه مي‌شناسند: داماد، عروس، مادرشوهر، مادرزن، پدرزن، پدرشوهر، جاري و باجناق.

فكر مي‌كنيد چند نفر در اين كشور پيدا مي‌شوند كه با يكي از اين افراد مشكل نداشته باشند؟ يا چند نفر كه لااقل در ظاهر با آنها در صلح و تفاهم به سر ببرند؟ حتما آدم‌هاي كمي هستند كه با اين فاميل‌هاي سببي مشكل نداشته باشند يا دست‌كم مشكل‌شان با آنها خيلي حاد نباشد و اين تعداد به اندازه‌اي كم است كه وقتي داستان زندگي پرصفايشان را براي ديگران نقل مي‌كنند يا شنوندگان باورشان نمي‌شود يا از روي حسادت و غبطه انگشت به دندان مي‌گزند، اما واقعا هدف از يك ازدواج در افتادن با فاميل‌هاي سببي نيست؛ قرار است يك ازدواج دنيايي تازه را به رويمان باز كند و موقعيت‌هاي جديدي را پيش پايمان بگذارد تا در سايه زندگي و ارتباط با آدم‌هاي تازه مزه شيريني زندگي را بهتر حس كنيم.

دعواهايي به قدمت تاريخ

بي‌شك گوي سبقت دعواهاي حاصل از ازدواج را دعواي عروس‌ها و مادرشوهرها مي‌ربايد. جنگي كه 2 طرف آن هر دو زن و از يك جنس‌اند و اگر بخواهند جنگي تمام‌عيار راه بيندازند هيچ‌كدام مغلوب ديگري نمي‌شوند. زن‌هاي زيادي هستند كه وقتي در جايگاه عروس قرار مي‌گيرند و از اين جايگاه حرف مي‌زنند نام مادرشوهر را همراه يك «آه» به زبان‌ مي‌آ‌ورند تا شنوندگان بدانند كه آنها به خاطر كارها و رفتارهاي مادرشوهر چه زجري كشيده‌اند. در مقابل مادرشوهرهاي اهل دعوا و جنگ هم هميشه از دست عروس‌ها مي‌نالند و از روزهايي مي‌گويند كه پسر مثل دسته گل‌شان پسر خانه بود و مادر را روي سرش مي‌گذاشت. وقتي اين عروس‌ها و مادرشوهرها جايي در مقابل هم قرار مي‌گيرند حتما از خجالت يكديگر درمي‌آيند و با تيرهاي زبانشان همديگر را نشانه مي‌گيرند. البته اين دعواها هميشه خيلي رو نيست تا به چشم همه بيايد، بلكه بيشتر وقت‌ها اين احساسات منفي از چشم ديگران مخفي نگه داشته مي‌شود تا مبادا آبرويشان برود و مثلا از سوي شوهرانشان شماتت شوند. چنين جدال‌هايي بيشتر در خلوت اتفاق مي‌افتد و هم اين‌كه يكي از طرف‌ها زخم‌زباني به طرف مقابلش بزند و آن طرف هم جوابش را با زخم‌زباني ديگر بدهد برايشان كفايت مي‌كند. در مورد مادرزن و داماد هم گرچه تفاوت‌هايي وجود دارد، اما تقريبا چنين شرايطي حاكم است. دعواي مادرزن و داماد جنگي است كه يك طرف آن زن و طرف ديگرش مرد است كه اين مرد، دختر مادرزن را در خانه‌اش دارد پس هر اتفاقي كه بين آن دو نفر بيفتد روي زندگي دختري كه براي مادر عزيز است، تاثير مي‌گذارد. پس جنس دعواها و اختلافات داماد و مادرزن طوري است كه نمي‌تواند جنگي تمام‌عيار باشد، چون اگر اين‌طور باشد خانواده دختر لطمه‌هاي بيشتري مي‌خورد. در اين ميان رابطه پدرها با عروس‌ها و داماد‌ها نسبت به رابطه مادرها با اين افراد فرق‌هاي اساسي دارد. در خانواده‌هاي ما هنوز پدر قداست خودش را دارد يعني هنوز هم نزديك‌شدن به مرزهاي وجودي پدر با احتياط و احترام همراه است ضمن اين كه اغلب پدرها نيز خودشان را نسبت به مادرها كمتر وارد مسائل حاشيه‌اي زندگي مي‌كنند. البته اين به‌ آن معني نيست كه پدرهايي وجود ندارند كه عامل ايجاد مشكل يا دامن‌زننده به مشكلات نيستند چون دامادهاي زيادي وجود دارند كه از پدرزن مي‌نالند و عروس‌هاي زيادي هستند كه به جاي مادرشوهر از پدر همسر مي‌نالند و البته در اين بين پدران زيادي هم هستند كه بدون آن كه خطايي كرده باشند چوب داماد و عروس را مي‌خورند و اما جاري‌ها و باجناق‌ها؛ حكايت اين دو دسته از فاميل‌ها شنيدني است. اينها 2 گروه 2 يا چند نفره هستند كه اغلب چشم ديدن همديگر را ندارند و بيشتر از اين كه خودشان را اعضاي يك فاميل بدانند به چشم رقبايي به هم نگاه مي‌كنند كه بايد به هر قيمتي كه شده از هم جلو بيفتند. بعضي از جاري‌ها و باجناق‌ها در پي حذف همديگر نيز هستند و اگر روزي بتوانند با تهمت و بدگويي و تحقير آنها را از سر راه بردارند خوشحال مي‌شوند. البته داستان جاري‌ها و باجناق‌ها كمي پيچيده است. اينها افرادي هستند كه به نوبت وارد يك فاميل مي‌شوند و وقتي مي‌بينند قبل از آنها عروس و دامادهايي هستند كه جاي خودشان را در دل خانواده همسر باز كرده‌اند حس بدي پيدا مي‌كنند.

اينها البته وقتي مي‌بينند با وجود همه تلاش‌هايشان نمي‌توانند جايگاه دامادها و عروس‌هاي قديمي را پيدا كنند كينه‌ آنها را به دل مي‌گيرند و دعوا و قطع ارتباط را كليد مي‌زنند. در اين ميان مادر و پدرها هم آتش‌بيار معركه مي‌شوند و فضاي خانواده و نشست‌هاي فاميلي را به سمت بالابردن يك عروس يا داماد و كوبيدن عروس و داماد ديگر سوق مي‌دهند. براي همين است كه اغلب باجناق‌ها و جاري‌ها در درون، چشم ديدن همديگر را ندارند و اگر روزي بتوانند به‌ آنها ضربه‌اي بزنند هرگز از اين كار صرف‌نظر نمي‌كنند.

آن روي داستان

اما هميشه زندگي به اين تلخي نيست و روابط به اين اندازه تيرگي ندارد. عروس‌هاي زيادي هستند كه مادر همسر را مثل مادر خودشان يا دست‌كم مثل يكي از عزيزانشان دوست دارند همين‌طور مادر شوهرهاي مهرباني كه از هيچ‌گونه حمايتي در قبال عروس دريغ نمي‌كنند. حتي بعضي عروس‌ها هستند كه مادر همسرشان را بيشتر از مادر خودشان دوست دارند چون مهرباني‌هاي مادر شوهر و حمايت‌هايي كه از عروس مي‌كند او را به اين نتيجه رسانده كه مادر شوهر دشمن عروس نيست. همين‌طور مادرزن‌هاي زيادي وجود دارند كه محبوب قلب دامادها هستند و دامادهاي زيادي كه مادرزن را دوستي قابل اعتماد مي‌دانند كه براي رفتن به سفر و تفريح مي‌تواند بهترين همراه باشد. سينه خيلي از مادرزن‌ها مالامال از رازهاي دامادها است همان حرف‌هايي كه آنها ممكن است حتي به خانواده خودشان هم نگويند. قلب‌هاي عروس و دامادهاي زيادي هم محل عشق‌ورزيدن به پدر همسر است، همان مردهاي مهربان و وظيفه‌شناسي كه يك‌بار عشق را نثار فرزندشان كرده‌اند و حالا همان عشق را به همسر فرزند هديه مي‌دهند. آسمان روابط بين باجناق‌ها و جاري‌ها نيز هميشه ابري نيست. در بعضي خانواده‌ها اين فاميل‌هاي سببي به جاي اين كه بگويند ژيان كه ماشين نيست و بادمجان كه جزو ميوه‌ها حساب نمي‌شود همديگر را فاميل‌هاي تازه يافت‌شده خود مي‌دانند و حتي جايگاه همديگر را تا درجه يك دوست صميمي بالا مي‌برند.

پس چه بهتر آنهايي كه وارد يك خانواده مي‌شوند يا آنهايي كه عضوي جديد به خانواده‌شان اضافه مي‌شود بدون هيچ پيشداوري و روي‌آوردن به تفكرات قالبي نادرست، به فرد تازه وارد اجازه عرض‌اندام بدهند و به مرور زمان او را به خاطر رفتارهايش مورد قضاوت قرار دهند، نه به خاطر نقشي كه در خانواده دارند.

مشكل اينجاست

هر چقدر هم كه ما بگوييم و بنويسيم باز هم ذهن يكه‌شناس آدم‌ها را نمي‌توان عوض كرد. اصلا انگار فرهنگ ما به ما ديكته مي‌كند كه وقتي ازدواج مي‌كنيم بايد دچار مشكل شويم و به هيچ وجه امكان ندارد كه يك زندگي سالم و دور از جنجال داشته باشيم، اما باور كنيد داشتن چنين زندگي‌اي شدني است فقط كافي است آدم‌هايي را كه با آنها سر و كار داريم، بشناسيم.

در مورد اختلافات مادرشوهر و مادرزن با عروس و داماد ـ همين طور پدر شوهر و پدرزن ـ يك ريشه عميق و اصلي وجود دارد. دعواي اين چند نفر از اينجا شروع مي‌شود كه عروس و داماد رفتارها و حرف‌هاي مادرها و پدرها را نوعي دخالت در زندگي خود مي‌دانند و رفتارشان را سبب توهين به خودشان. اين در حالي است كه مادرها و پدرها تحمل ندارند كه عضوي تازه وارد خانواده شود و تمام معادلات را برهم بزند. چون آنها دوست دارند كه اين عضو جديدالورود احترامشان را نگه دارد و جايگاه ويژه‌شان را فراموش نكند. در اين ميان وضعيت مادرها نسبت به پدرها حساس‌تر و قابل توجه‌‌تر است. روان‌شناسان مي‌گويند مادر طي سال‌ها زندگي، نوعي احساس هويت ويژه در خانه پيدا مي‌كند و خانه را با ارزش‌ها و افكار و سلايق خود اداره مي‌كند. او عشق فرزندان و همسرش نسبت به خود را احساس ‌كرده و از سوي ديگر عشق و محبتش را نثار آنها مي‌كند. پس مادر در خانواده‌هاي ما نقش نظارتي بر خانه و خانواده دارد و طبيعي است كه هر فردي يا هر شرايطي كه اين نقش را با مخاطره روبه‌رو كند يا عشق و عواطف فرزندان را از او به جانب ديگري بازگرداند نوعي تهديد براي او، عواطفش، احساس ارزشمندي، هويت و نقش نظارتي‌اش محسوب مي‌شود. حالا اگر ديده مي‌شود كه آتش مادرشوهرها تندتر از مادرزن‌ها است هم يك علت روان‌شناختي دارد. به گفته روان‌شناسان، پسر براي مادر ثمره تلاش‌ها و درگيري عاطفي او است. براي همين وقتي مي‌بيند پسرش به سمت زن ديگري رفته با خودش فكر مي‌كند كه مبادا تاثيرش را بر فرزندش از دست داده و اين سوال را از خود مي‌پرسد كه چرا پسر به اندازه گذشته از او اطاعت نمي‌كند و برايش احترام قائل نمي‌شود؟ پس عروس‌هايي كه زندگي مسالمت‌آميزي با مادرشوهر دارند ـ همين‌طور دامادها و مادرزن‌ها ـ همان كساني هستند كه خوب درك كرده‌اند كه نياز اوليه مادر همسر كسب احترام و حرمت است. البته اين دليلي براي تاخت و تاز مادران نيست چون آنها هم وظيفه دارند كه به عروس و دامادشان به عنوان افرادي مستقل احترام بگذارند و ياد بگيرند كه بيان هر سخن يا انجام هر رفتاري نمي‌تواند به محبت و دلسوزي تعبير شود.

قابل توجه مادران و پدران

مادر يا پدربودن خودش يك دنيا احترام و جايگاه مي‌آورد و اگر مادرها و پدرها اين را بدانند طوري رفتار نمي‌كنند كه به جايگاهشان لطمه وارد شود. بي‌شك پدرها و مادرها نمي‌توانند انتظار داشته باشند كه رفتار عروس‌ها و دامادها كاملا بر خواسته‌هاي آنها منطبق باشد چون اين اعضاي تازه‌وارد، دختران و پسراني كم‌تجربه و كم‌سن و سال هستند كه دنبال اهداف و خواسته‌ها و آرزوهاي خودشان آمده‌اند، نه اجراي دستورات مورد‌پسند پدر و مادران همسر. اين در حالي است كه پدر و مادرها گاهي بايد سياست در رفتار را چاشني كارشان بكنند و با اين روش جلوي بسياري از جنجال‌ها را بگيرند. مثلا لزومي ندارد كه پدر و مادرها هميشه به دنبال احقاق حقوق فرزندانشان از همسرانشان باشند بلكه چه بهتر گاهي هم روي محبت و حمايتشان را به سمت و سوي و داماد بگردانند و به نيازهاي آنها هم توجه كنند. حتي اين روش در مواقع بحراني كه اختلافات به اوج خودش رسيده است هم كارايي دارد، اما چه بايد كرد كه بيشتر پدر و مادرها در چنين مواقعي از فرزندشان كه فكر مي‌كنند مظلوم واقع شده حمايت مي‌كنند و با كنارزدن عروس و داماد آتش اختلافات را تندتر مي‌كنند.

پدر و مادرهايي كه از فرزندشان حمايت مالي مي‌كنند خوب است به اين نكته هم توجه داشته باشند كه بازگوكردن اين موضوع و يادآوري احتياج مالي عروس و داماد به آنها فقط به رابطه ميانشان لطمه مي‌زند و استقلال آنها را از بين مي‌برد، براي همين است كه روان‌شناسان توصيه مي‌كنند اگر پدر و مادرها احساس مي‌كنند كه فرزندانشان نياز به حمايت و همراهي آنها دارند بايد اين كار را بدون منت و بدون پرده‌دري انجام دهند تا به روحيه آنها صدمه‌اي وارد نشود.

قابل توجه عروس‌‌ها و دامادها

يك رابطه خوب مسلما با حركت مثبت 2 طرف رابطه ايجاد مي‌شود و حتما در روابط ميان عروس‌ها و دامادها با خانواده همسرانشان يك دست صدا ندارد. يعني نمي‌شود كه پدر و مادرها هميشه در حال خوبي‌كردن و احترام‌گذاشتن باشند، اما عروس‌ها و دامادها حركتي نكنند و طلبكار باشند. عروس و داماد بايد مهارت‌هاي ارتباطي را ياد بگيرند و بدانند كه گاهي تمام لجبازي‌ها و بي‌قراري‌هاي پدر و مادر همسر ناشي از دلتنگي‌هاي آنها است كه مثلا يك رفت و آمد ساده و يك دلجويي بي‌خرج آنها را سر ذوق مي‌آورد. پس اگر حس مي‌كنيد مثلا مادر شوهرتان دوست دارد هفته‌اي يكبار با شما و فرزندش ملاقات داشته باشد شما هم به اين خواسته پاسخ مثبت بدهيد و ابتكار عمل را در دست بگيريد. نكته دوم اين كه خوب است عروس‌ها و دامادها بدانند كه هر رفتاري از سوي پدر و مادر همسر، دخالت محسوب نمي‌شود، پس لزومي ندارد بدون فكر جلوي آنها موضعگيري كنيم و پايمان را در يك كفش كنيم كه نمي‌خواهيم آنها به ما خط بدهند. به جاي اين كار مي‌توانيد همسرتان را متقاعد كنيد كه خودتان بايد براي زندگي‌تان تصميم بگيريد چون نه خانواده شما و نه خانواده همسرتان نمي‌توانند در زندگي شما تصميم‌گيرنده باشند، هرچند آنها بزرگ‌ترهاي باتجربه‌اي هستند كه مي‌توانيد در صورت نياز، بهترين مشورت‌ها را از آنها بگيريد.

عروس و دامادها براي داشتن يك زندگي خوب و بدون دغدغه در كنار خانواده همسرشان چاره‌اي جز دست‌برداشتن از اعتراف‌گيري ندارند. ما بايد باور كنيم كه هم خانواده ما و هم خانواده همسرمان به خاطر انسان‌بودنشان ممكن است دچار اشتباه شوند، پس چه بهتر كه بابت اين خطاها مچ‌گيري نكنيم و از همسرمان نخواهيم تا قاضي ميان ما و خانواده‌اش باشد چون بي‌شك اين كار مشكلي را حل نمي‌كند و همسرمان را گرفتار احساسي ناخوشايند مي‌كند.

حركت آخر

البته بعضي وقت‌ها اتفاق مي‌افتد كه با وجود تلاش يك طرف، طرف ديگر نرم نمي‌شود و همچنان با پيروي از تفكرات قالبي‌اش به دشمني با فاميل سببي‌اش ادامه مي‌دهد. در اين‌گونه موارد توصيه اين است كه سكوت به جار و جنجال ترجيح داده شود و دوري‌كردن به اصطكاك‌هاي مداوم برتري داده شود. يك اصل پذيرفته‌شده در دنيا وجود دارد كه مي‌گويد قرار نيست همه مردم دنيا ما را دوست داشته باشند، چون آن چيزي كه مهم است اين است كه ما خودمان را دوست داشته باشيم و شاخص‌‌هاي انساني را در روابط‌مان در نظر بگيريم و با فاميل سببي خود منصفانه رفتار كنيم و تمام عشق و احترام‌مان را نثار آن سوي رابطه كنيم و باور داشته باشيم كه احترام، احترام مي‌آورد و عشق جوابي عاشقانه دريافت مي‌كند، اما اگر چنين اتفاقي برايمان نيفتاد دنيا به آخر نيامده و زندگي همچنان جريان دارد.



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی