هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » احمد زاهدی »سحرخوابی
شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 1:51 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

سحرخوابی

نه‌برماندن به دوستی نشسته‌ایم، که تهی دست
و نغمه‌ی چرخانِ گرامی، تنهاست
نگاهایمان بر هم محو می‌شود و عبور می‌کند
یکی آرام سیاه می‌شود

پیاله‌ای که پر خواهد شد، تعلل ماندن است
ورنه نگاها که محو و سیاه

قمر، دیگر نمی‌چرخد که کوک گرامی هم تمام می‌شود
- آقا، صدا کنید نخوابد
دوستان نشسته‌اند
چشم آن یکی آرام، باز می‌شود به‌جمع
-‌‌ «سلام»
دستی دسته‌ی دستگاه را کار می‌گیرد
و قمر دوباره می‌چرخد و می‌خواند

تا کلامی جای پیاله‌های خالی، پر شود؛ صبح شده
و دوستان یک‌به‌یک رفته‌اند
آوازِ قمر نمی‌چرخد، دیگر
و نگاهی آرام سیاه می‌شود.