آن ِ زایش
شعری برای نوشیدن
جامی که سرکشیدنِ تقدیر است
خودم، تجویز کرده برای دکتر
سنگ، بیهوا تاب/ در هوا دنبالِ…
کبوتری در آب جان میکند
و آبی انعکاسِ آسمان است
یا دریا/ برعکس
«چه فرقی میکند؟»
مهم آبیاست که میخورده
از هرکجا حالا
حالا که مرده.
آب، شعر میشود
کبوتر قربانی
و شاعر، مینوشد
جامی برای قربانی
زبان، خیسِ شعر است
و کبوتر باز
رفعِ عطش کرده باشد انگار، میپرد.
گنبدِ خورشید پایینتر
آسمان، آبی است
در آبِ حوضِ کنارِ من
شعری میتابد انگار
از آفتاب.