هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

تبيين روان شناسانه کبوتر با کبوتر ...
یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 21:24 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
تبيين روان شناسانه


"کبوتربا کبوتر..."
همانندي، از پيش نيازهاي مهم خانواده است.

خانواده استاندارد
 

يک خانواده استاندارد با ازدواج يک زن و مرد بالغ شخصيتي رواني، اجتماعي (و نه تنها بالغ جنسي و جسمي و شناسنامه اي) با توجه به دو فرآيند "انتخاب عاقلانه "و "زندگي عاشقانه" صورت مي پذيرد.
منظوراز ازدواج بر پايه انتخاب عاقلانه يعني ازداوجي که : 1-با توجه به پيش نيازها؛ 2-فراهم بودن نيازها؛ 3- "کشش لازم"؛ و 4- "گروهي از همانندي ها"پديد آمده باشد. منظوراز نيازها برخورداري از امکانات، شرايط و ابزارهايي است که براي يک زندگي متناسب با تيپ و طبقه هر کس وجود آنها ضرورت دارد و بر آن پايه هر کس ميزاني از امکانات را براي آغاز زندگي اش لازم مي داند. در اين قسمت به صورت فشرده درباره تناسب ها يا همانندي ها توضيح داده مي شود.

همانندي در انديشه
 

همانندي در انديشه بسيار با اهميت است. براي پي بردن به آن پيشنهاد مي شود هر دو نفر مطلب زير را براي هم بدون هيچ گونه ترس و نگراني، تعارف، خود سانسوري و خجالت بنويسند و نوشته هاي خود را با يکديگر هم زمان رد و بدل نمايند تا با مطالعه آن به ميزان هم سوي نگري هم تا حدي پي ببرند.
‏- نشانه هاي همسر دلخواه خود را جزء به جزء بنويسيد.
- از آنجا که آرزوهاي هرکس هدف هاي پنهان زندگي او هستند او و هر کس در نهايت مي کوشد تا به آرزوهايش برسد و اگراين آرزوها برآورده نشود ناکام از دنيا مي رود، لازم است مهم ترين آرزوهاي خود را به شريک آينده ي زندگي اش بگويد. در همين جا لازم است گفته شود که آرزوهاي ما هم بايستي پالايش يافته، خردمندانه، دست يافتني، و اخلاقي باشد.
- تعريف ويژه خود از زندگي، از خوشبختي و انتظاري را که از همسر آينده تان داريد به آگاهي يکديگر برسانيد.

همانندي سني
 

بررسي هاي انجام شده درباره خانواده هاي خوش بخت نشان مي دهد که اختلاف سني در حدود يک چهارم نسل يعني يبن 7 ‏تا 8 ‏سال بين زن و مرد متناسب است. زيرا دختران به لحاظ انديشه انتزاعي 7 -8 ‏سال از پسرها جلوترند و اين اختلاف سني مساله اي فوق را حل مي کند.

همانندي طبقاتي
 

هر يک از ما با توجه به پنج عامل ميزان درآمد، منبع درآمد، سطح تحصيلات، کار و پيشه و نشاني منزل، در سه طبقه بالا، متوسط و پابين قرار مي گيريم و سپس به طور اختصاصي تر در يکي از 9 ‏گروه فرعي تر بالاي بالا، بالاي وسط، بالاي پايين -وسط بالا - وسط وسط - وسط پايين و يا پايين بالا -پايين وسط و پايين پايين قرار داريم. عضويت در هر طبقه، روابط، نگرش و جهان بيني، باورها و ارزش ها، ويژه اي را به دنبال خواهد داشت. به بيان ديگر، مفهوم و معني بد و خوب، زشت و زيبا درست و نادرست در هر طبقه متفاوت مي شود. به طوري که حتي ورزش، بيماري، گرايش و خواست هاي هنري و اجتماعي هر طبقه مخصوص به خودش است. پس ملاک زن و شوهر خوب در يک طبقه با طبقه ديگر مي تواند گاهي معناي متضادي داشته باشد. و در نهايت، معناي خوب و بد در هر طبقه متفاوت است.

همانندي ايدئولوژيک
 

گوياي هم سويي يا عدم هم سويي دو نفر در زمينه باورهاي مذهبي، سياسي و اقتصادي مي باشد. در اين باره بهترين زوج ها کساني هستند که باور مشترک و به ميزاني برابر و هم سو در موارد بالا دارند.

همانندي تحصيلي
 

بهتر است که موقعيت شوهر به لحاظ مرتبه علمي و تحصيلي دست کم هم سطح همسرش باشد و پيشنهاد مي شود سطح تحصيلات شوهر از همسرش تا حد امکان کمتر نباشد و اگر بيشتر باشد، بهتر است.

همانندي ظاهري
 

دراين زمينه لازم است که به فرزندان خود بياموزيم ازدواج با کساني که از آراستگي و زيبايي ظاهري متوسطي برخوردارند (چه مرد و چه زن)، زندگي آرام تري را به دنبال خواهد داشت. در نهايت دو نفر بايد از لحاظ تناسب ظاهري از چنان همانندي برخوردار باشند تا در ديگري اين انديشه و احساس شکل نگيرد که يکي از ديگري "سرتر" است چون اين احساس و انديشه در رفتار ديگران نمود مي يابد و در زندگي افراد اثري آسيب زا خواهد داشت.

همانندي شغلي
 

اين شکل از تناسب بيشتر در مورد زن و شوهرهايي که هر دو کار مي کنند مطرح است. به طوري که دو آموزگار، دو کارمند دو پزشک و يا پزشک با پرستار يا دو هنرمند حرفه اي به طور نسبي، زبان مشترک و هم سويي بيشتري دارند.

همانندي شخصيتي
 

در اين جا منظور در درجه نخست ويژگي هاي برون گرايي و درون گرايي و ميزان آنها مطرح است. زيرا هر يک از ما بيشتر يا برون گرا هستيم و يا درون گرا و اين ويژگي از روي کشش ما به تفريحات و سرگرمي هايمان روشن مي شود. که بيشتر گروهي است يا فردي، و در ضمن ميزان آن نيز متفاوت است. در درجه دوم هر يک از ما به لحاظ شخصيتي داراي ساختاري هستيم که ترجيح مي دهيم که با مردم باشيم يا بي مردم و يا بر مردم. پس پي برد به گرايش شخصيتي و سوگيري در نسبت هاي "با"، "بر"، "بي " در خود و شريک آينده زندگيمان لازم است.

همانندي ساختار خانوادگي
 

هر يک از ما در يک ساختار خانوادگي ويژه اي به دنيا آمده ايم و در آن بزرگ شده ايم. ساختار خانوادگي ما، آزادمنشانه يا دموکراتيک، "مستبدانه" يا "ديکتاتورمآبانه" و يا "بي بند و بارانه "بوده است. افرادي که هم ساني ساختاري داشته باشند، راحت تر با هم کنار مي آيند. به ياد داشته باشيم که کنار آمدن، لازم و مثبت است ولي کوتاه آمدن درست نيست.

همانندي هيجاني
 

معناي اين نوع تناسب: "داشتن هيجان هاي همسان از پديده هاي يکسان "است. براي نمونه اگر زن و شوهري از ديدن يک سريال تلويزيوني، از يک مسافرت، از يک ميهماني و معاشرت، از يک برنامه ورزشي و يا حتي از خواندن يک کتاب هر دو به احساسي هم سان مانند خوب و متوسط و يا بد دست پيدا کنند، معنايش اين است که از پديده اي يکسان به هيجان همانند رسيده اند. که به اين آگاهي بايستي در معاشرت هاي پيش از ازدواج دست يافته باشند. در صورتي که زن و شوهر از يک پديده يکسان، هيجان متفاوت داشته باشند، پيوسته از هم دور مي شوند. و فاصله هاي غير فيزيکي احساسي ميلي متري، کم کم به کيلومترها تبديل مي شود تا آنجا که نه هم ديگر را مي بينند و نه صداي هم را مي شنوند و نه وجود هم را احساس مي کنند.


http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:نشريه موفقيت، شماره 186.


تأخیر ازدواج (علل و راه کار)
یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 21:23 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
تأخیر ازدواج (علل و راه کار)


چکیده

در این مقاله مباحث اجتماعی در خصوص تأخیر ازدواج در نظام خانواده را مورد بررسی قرار می دهیم تا آن جائی که فقط زمینه ها و ضرورت بازنگری در سن ازدواج را ارائه و پردازش نمائیم. مقولات قابل بررسی در این مقاله عبارتند از: معنی بلوغ و انواع آن از منظر آیات، سن ازدواج در روایات، زمینه های اجتماعی و فرهنگی، میانگین سن ازدواج، عوامل تعیین کننده سن ازدواج، بازتحلیل تحقیقات انجام شده درباره علل افزایش سن ازدواج
کلید واژه: ازدواج، تأخیر ازدواج، سن ازدواج، هدف ازدواج، بلوغ، خانواده، فاصله سنی.

مقدمه

وقتی سن بلوغ و ازدواج به عنوان مقوله ای اجتماعی و فرهنگی نگریسته می شود، گوئی کلافی به هم پیچیده و در هم تنیده را می کاویم که تارها و رشته های متعدد آن به هم پیچیده شده اند. دشواری این نوع مطالعات و تحقیقات، از آن جا ناشی می شود که موضوع مورد مطالعه، انسان است با تمام پیچیدگی های رفتاری و روانی او متغیرها و اسباب و علل تأثیرگذار متنوع و پیچیده است؛ نتایج تحقیق، به دشواری قابل تعمیم است؛ و اثبات خلاف آن و اراده مصادیق و شواهد، مخالف آن است. به همین دلیل است که در قلمرو علوم اجتماعی، کمتر از قوانین و قواعد ثابت و لایتغیر سخن گفته می شود. همه چیز سیال است و وابسته به ده ها شرط و علت و کشف رابطه علی و معلولی، سبب و مسببی و تأثیر و تأثّری بین پدیده-ها بسیار دشوار است. مقوله مورد بحث ما نیز در زمره مقولات اجتماعی قرار می گیرد و اگر از این زاویه به آن نگریسته شود نکات و مطالب فراوانی قابل کشف و مطالعه است.

بلوغ

در لغت عرب، بلوغ به معنی رسیدن به پایان مقصد است، اعم از این که مکان باشد یا زمان یا امر معینی. (1) در المنجد آمده است: «بَلَّغۀ بُلُوغَاً؛ نزد او رسید.»، «بَلَغَ الثَّمَر؛ میوه رسید.» یا این که «بَلَغَ الغُلامُ؛ پسربچه بالغ گردید.» همچنین بلاغ اسم مصدر ابلاغ و یا تبلیغ دانسته شده است. (2) از ریشه بلغ الفاظ و اصطلاحات متعددی از قبیل: ابلاغ و تبلیغ، بالغ، بلوغ، مُبَلِّغ و... ناشی شده است.
بلوغ در اصطلاح مورد نظر ما در موسوعه فقه چنین آمده است: بلوغ پایان دوره کودکی است و زمانی است که فرد مکلف می گردد. در کتاب الموسوعۀ العربیۀ المیسرۀ در تعریف بلوغ چنین آمده است: بلوغ عبارت است از شروع نضج جنسی در زمانی که اعضای تناسلی بتوانند وظایف خود را انجام دهند و این را سن مراهقه می گویند و در دختران از دوازده تا چهارده سالگی پدید می آید و با پدیده حیض و رشد پستان ها همراه است و در پسران از دوازده سالگی تا شانزده سالگی به تأخیر می افتد و با خروج منی و تغییر صدا و شروع نمو ریش همراه می باشد. (3)

* بلوغ حُلم

در سوره نور به نوعی بلوغ اشاره شده که از آن به بلوغ حُلم تعبیر می شود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ وَ الَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنکُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِن قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُم مِّنَ الظَّهِیرَةِ وَ مِن بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاءِ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَ لَا عَلَیْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیْکُم بَعْضُکُمْ عَلَى بَعْضٍ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ * وَ إِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنکُمُ الْحُلُمَ فَلْیَسْتَأْذِنُوا کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! بردگان شما، و همچنین کودکانتان که به حدّ بلوغ نرسیده‏اند، در سه وقت باید از شما اجازه بگیرند: پیش از نماز صبح، و نیم روز هنگامى که لباس‌های (معمولى) خود را بیرون مى‏آورید، و بعد از نماز عشاء؛ این سه وقت خصوصى براى شماست؛ امّا بعد از این سه وقت، گناهى بر شما و بر آنان نیست (که بدون اذن وارد شوند) و بر گِرد یکدیگر بگردید (و با صفا و صمیمیّت به یکدیگر خدمت نمایید). این گونه خداوند آیات را براى شما بیان مى‏کند، و خداوند دانا و حکیم است! و هنگامى که اطفال شما به سنّ بلوغ رسند باید اجازه بگیرند، همان گونه که اشخاصى که پیش از آنان بودند اجازه مى‏گرفتند؛ این‌چنین خداوند آیاتش را براى شما بیان مى‏کند، و خدا دانا و حکیم است!» (4)
حکم آیات مزبور این است که در سه نوبت در شبانه روز اطفال که به حد حُلم رسیده اند، به هنگام ورود به خلوت والدین خود باید اذن بگیرند. این سه نوبت زمانی است که معمولاً افراد پوشش مناسبی ندارند. بیان آیات مزبور متضمن این نکته است که حُلم و احتلام به معنای جماع در حال خواب، معیاری است برای تشخیص بلوغ اطفال. (5) احتلام، کنایه از رسیدن کودک به یک حد جنسی است که قوای جنسی او تحریک می-شوند. بنابراین، رسیدن به حُلم به معنای وقوع بلوغ است و اطفال کسانی هستند که به حد بلوغ جنسی نرسیده اند. (6)

* بلوغ نکاح

آیه ای از سوره نساء، متضمن مفهوم بلوغ نکاح است: «وَ ابْتَلُواْ الْیَتَامَى حَتَّىَ إِذَا بَلَغُواْ النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ؛ و یتیمان را چون به حد بلوغ برسند، بیازمایید! اگر در آن‌ها رشد (کافى) یافتید، اموالشان را به آن‌ها بدهید!» (7)
واژه یتامی در آیه مزبور به اتفاق جمیع مفسران و فقها شامل کودکان دختر و پسر می شود. خطاب آیه نیز به اولیای کودکان است که به آن ها دستور می دهد که یتیمان را بیازمایند تا موقعی که به حد نکاح رسیدند و در آن ها رشد عقلی حاصل گردد. (8) در این صورت ولایت خود را تمام شده بدانند و اموال آن ها را تحویل خودشان بدهند. در این آیه، ملاک بلوغ، رسیدن به حدی است که پسر یا دختر شایستگی نکاح را داشته باشند که این شایستگی برابر ادله دیگر در مورد مردان با احتلام و در مورد زنان با وقوع حیض تحقق می یابد. ملاحظه می شود که بلوغ مزبور دایره و قلمرو وسیع تر از بلوغ حُلم دارد؛ زیرا بلوغ نکاح به توان اداره خانواده و تشکیل خانواده تعبیر شده است، حال آن که بلوغ حُلم، تنها ناظر به دخول اطفال به خلوت والدینشان می باشد.

* بلوغ اَشُدّ

درجه بالاتر و کامل تری از بلوغ که قرآن به آن اشاره کرده، بلوغ اَشُد است که در چندین آیه از قرآن به آن اشاره شده است:
«وَ لاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْیَتِیمِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ؛ و به مال یتیم، جز به بهترین صورت (و براى اصلاح)، نزدیک نشوید، تا به حد رشد خود برسد!» (9)
«وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَ عِلْمًا وَ کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ؛ و هنگامى که به بلوغ و قوّت رسید، ما «حکم» [نبوّت‏] و «علم» به او دادیم؛ و این‌چنین نیکوکاران را پاداش مى‏دهیم!» (10)
«وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوَى آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَ عِلْمًا وَ کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ؛ و هنگامى که (موسى) نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او دادیم؛ و این گونه نیکوکاران را جزا مى‏دهیم!» (11)
«هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخًا؛ او کسى است که شما را از خاک آفرید، سپس از نطفه، سپس از علقه (خون بسته شده)، سپس شما را به صورت طفلى (از شکم مادر) بیرون مى‏فرستد، بعد به مرحله کمال قوّت خود مى‏رسید، و بعد از آن پیر مى‏شوید.» (12)
در آخرین آیه، ملاحظه می شود که بلوغ اشد در کنار مقاطع سنی کودکی و پیری قرار گرفته است. یعنی در روند رشد و کمال جسمی و عقلی فرد. بلوغ اشد، دوره ای است که فرد دوران صباوت و کودکی را سپری کرده و قوای بدنی او استحکام یافته است. آیه اول، که در دو سوره عیناً تکرار شده است، بلوغ اشد را زمانی دانسته که طفل از حجر خارج شده و تصرفات مالی او مشروعیت می یابد. علامه طباطبایی (رحمۀ الله علیه) بلوغ اشد در تمام آیات را به یک معنی دانسته و آن را با بلوغ نکاح مذکور در آیه 6 سوره نساء یکی دانسته است. (13) ملاحظه می شود که مفهوم بلوغ اشد قلمرو وسیع تری نسبت به بلوغ حلم و بلوغ نکاح دارد؛ زیرا علاوه بر بلوغ جنسی، به بلوغ و استحکام عقل نیز اشارت دارد.
از بررسی مجموع آیات مربوط بلوغ و مفاهیم بلوغ حلم، بلوغ نکاح و بلوغ اشد، چند نکته نتیجه می شود:
1. آیات قرآن بین بلوغ دختر و پسر تفاوتی قائل نشده و الفاظ و عبارات، همه جا کلی است و یا این که مفسران، آن را این گونه تفسیر کرده اند.
2. در آیات قرآن، نه از سن و نه از هیچ علامت و نشانه دیگری برای بلوغ سخن به میان نیامده، منتها می توان بلوغ طبیعی و تکوینی را با توجه به مفاهیم حلم (احتلام)، رشد و قابلیت نکاح که مقولاتی طبیعی و تکوینی هستند، مستفاد نمود؛ بنابراین بلوغ از منظر آیات قرآن امری طبیعی و تکوینی است.
3. بلوغ در قرآن آغاز دوره ای از حیات افراد است که آنان وارد تکالیف و مسئولیت های فراوانی می شوند. عبادات، معاملات و امور حقوقی زمانی متوجه افرادی می گردد که به بلوغ رسیده باشند.
4. در خصوص «سن ازدواج» آیه 6 سوره نساء از «بلوغ نکاح» سخن گفته. این که بلوغ نکاح چیست و چه زمانی حاصل می شود و یا این که اماره-ها و نشانه های آن چیست، به ابتلا و آزمایش منوط گردیده و چنان که ملاحظه کردیم، آن را با احتلام در مردان و عادت ماهیانه در زنان قابل اثبات دانسته اند. (14)

سن ازدواج در روایات

پاره ای از روایات، در مقام تجویز ازدواج در سن یا موقعیت خاصی برآمده اند. این دسته از روایات، حکم جواز و مباح بودن ازدواج را اعلام داشته اند و مقرر کرده اند که ازدواج و نکاح دختران در فلان موعد مجاز است. برخی از این روایات عبارتند از:
قول امام صادق (علیه السلام) که می فرمایند: «هنگامی که دختر نُه ساله شد، کودکی او پایان می پذیرد و ازدواج می کند و حدود عمومی علیه او و به سود او جاری می شود.» (15) حضرت (علیه السلام) در جایی دیگر می فرمایند: «به درستی که دختر مانند پسر نیست، همانا دختر نُه ساله هنگامی که ازدواج کند و رابطه زناشویی برقرار نماید از کودکی خارج می شود.» (16) نیز حضرت امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: «زمانی که دختر ازدواج کند و عمل زناشویی انجام گیرد، در حالی که نُه ساله باشد، کودکی و یتم از بین می رود...» (17)
ملاحظه می شود که مجموع روایات مزبور ازدواج و نکاح را در معنی نزدیکی و هم بستری استعمال کرده اند نه به معنی یک عمل حقوقی و عقد نکاح؛ زیرا در فقه امامیه، انعقاد عقد نکاح حتی قبل از نُه سالگی مجاز شناخته شده است به این ترتیب که ولی قهری (پدر و جدّ پدری) می توانند فرزند صغیر خود اعم از دختر و پسر خود را به عقد نکاح درآورند: راوی می گوید از امام باقر (علیه السلام) در مورد پسربچه ای که به عقد ازدواج دختربچه ای در می آید سؤال نمودم، حضرت (علیه السلام) فرمودند: اگر پدران آن دو، آن ها را به عقد ازدواج یکدیگر در آورده است این عقد جایز است ولی این دختر و پسر هنگامی که بالغ شدند اختیار دارند که آن را بپذیرند یا نپذیرند. (18)
با توجه به آن چه گفتیم در جمع بندی از بررسی روایی می توان گفت که آن چه در عبارات معصومین (علیهم السلام) در خصوص بلوغ برای ازدواج آمده است نُه سالگی است. و بلوغ بیان شده ناظر به ازدواج به معنی رابطه زناشویی و هم بستری است. به عبارت دیگر، نُه سالگی از آن جهت زمان بلوغ معرفی شده که دختر قابلیت هم بستری و عمل نزدیکی را پیدا می کند. پس هنگامی که این قابلیت در سن نُه سالگی دختر، بر او ایجاد می شود، نباید دختر این سن را زیاد به تأخیر اندازد، نه این که گفته شود در همین سن ازدواج کند، ولی تأخیر انداختن زیاد در سن ازدواج می تواند انواع مشکلات جسمی، روحی، جنسی، خانوادگی، اجتماعی و... را به همراه داشته باشد.

زمینه های اجتماعی و فرهنگی

ازدواج و همسر گزینی از نگاه اجتماعی، جنبه ای از ویژگی اجتماعی زیستن انسان و از جمله روابط انسانی است که تابع عوامی ورای غرائز و طبایع بوده و تحت تأثیر شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی نیز می باشد. به عبارتی ازدواج: «برخوردی است دراماتیک بین فرهنگ و طبیعت و یا میان قواعد اجتماعی و کشش جنسی.» (19)
کارکردی را که انسان از ازدواج داشته، در نگاه متفکران متفاوت است. امام محمد غزالی آن را برای بقاء جنس آدمی و نسل وی و نه برای شهوت، دانسته است. خواجه نصیرالدین طوسی، تأسیس و بنای خانواده را مقتضای حکمت الهی و باعث آن را دو چیز دانسته: حفظ مال و طلب نسل و نه داعیه شهوت. (20)
مالینوفسکی، زناشویی را قراردادی به منظور به دنیا آوردن نوزادان و نگه داری آنان می داند. ساموئل کینگ ماهیت خانواده را نه تولید مثل و پرورش جسمانی فرزندان بلکه تربیت اجتماعی، اخلاقی و ایجاد شخصیت اجتماعی و فرهنگی دانسته است. و بالأخره لوئی روسل خانواده را وسیله ای برای کسب تعادل روانی و حوزه ای می داند که تاریخچه روان شناسی هر فرد در آن تجلی می یابد. کارکرد ازدواج را هرچه بدانیم یک نکته مشترک است و آن این که ازدواج قراردادی است که در حقیقت اساسنامه اولین و مهم‌ترین واحد اجتماعی یعنی خانواده است.
وقتی که از منظر اجتماعی به توصیف نظام خانواده و تحولات آن می پردازیم طیف وسیعی از تحولات و عوامل اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را شامل می شود. این عوامل به نحو چشم گیری ساخت خانواده، اَشکال ازدواج، روابط بین اعضای خانواده و غیره را تحت تأثیر قرار داده است. امواج رادیو، تلویزیون، ماهواره و اینترنت دیوارهای چهاردیواری را فرو ریخته و فضای خانواده ها را تسخیر نموده است؛ رسانه ها و نهادهای رسمی و غیر رسمی در رقابت با نقش سنتی خانواده تأثیر بیشتری در تربیت و شکل گیری شخصیت افراد دارد؛ خانواده دیگر محل استراحت و کار به دور از قیل و قال جامعه نیست. بلکه کانون فرهنگی و اجتماعی است که انسان ها به خانه می آیند تا بیاموزند و آگاهی یابند.
با وجود این ها، روابط اعضای خانواده رو به کاستی است و نوعی بحران عاطفی و تجزی و تجرّد شخصیت در خانواده حاکم است. کاهش تعداد فرزندان و مهاجرت خانواده های جوان و جدایی آن ها از خانواده والدین سبب شده است که ابعاد کمّی خانواده ها دچار تغییر شود. درجاتی از این تغییرات در تمام جوامع، اعم از صنعتی و در حال توسعه قابل مشاهده است.

افزایش سن ازدواج

اشکال اساسی که از منظر اجتماعی به سن قانونی بلوغ وارد است و ضرورت بازنگری در آن را ایجاب می کند، غیر واقعی بودن سن تعیین شده است. توضیح آن که، در جامعه امروزی ایران، آمارها حکایت از آن دارد که ازدواج دختران به مراتب بالاتر از سن قانونی صورت می گیرد و تعداد محدودی از ازدواج ها که در سنین پایین 9 تا 14 سال صورت می گیرد، به صورت استثنائی و در شرایط غیر عادی و استعلاجی و به دلائل خاص صورت می گیرد. سن واقعی ازدواج سنی است که دختر قوه و توانایی کافی برای مسئولیت پذیری، اداره خانواده، تربیت فرزند، قدرت فکری در امور اقتصادی و اجتماعی و توجه به سود و زیان در معاملات و مواظبت در حفظ و نگه داری از اتلاف اموال و صرف آن به صورت عقلائی داشته باشد. (21) این تصور اجتماعی از بلوغ که در حقوق، رشد نامیده می شود در مباینت آشکار با حکم قانونی مندرج در ماده 1043 قانون مدنی می باشد.
مگر نه این است که قواعد حقوقی برای تنظیم روابط افراد در یک جامعه وضع می شوند و مگر نه این است که حقوق در پی استقرار نظمی است که در سایه آن، روابط افراد سامان یابد؟ در پاسخ به این انتظارات است که قانون گذار در وضع قواعد حقوقی باید به واقعیات اجتماعی توجه داشته باشد؟ قاعده ای وضع نماید که حداقل با بنای عقلا و رسوم جاری و گرایش های غالب مردم هم سو باشد. قانون گذاری که دنیایی از سوابق و تجارب و آداب و رسوم را پیش رو دارد در وضع قانون، مبسوط الیه نیست. که اگر چنین باشد قوانینی وضع خواهد کرد که با عدم اقبال و یا تخطی و گریز مردم مواجه خواهد شد. سابقه وضع قوانین مخالف با واقعیات اجتماعی و مباین با گرایش غالب مردم تنها در مجموعه های قوانین جا خوش کرده و از مباحث واقعی فرهنگی و اجتماعی کاربردی در آن خبری نیست.
در مقوله مورد بحث، انتظار این می رود که حکم قانون برای افراد کوچه و بازار، تعجب آور و پرسش برانگیز نباشد و یا حداقل این که چنین حکمی را غیر قابل پذیرش ندانند. در حالی که جامعه رو به رشد ما جذابیت ها و فرصت هایی از این قبیل تحصیل، اشتغال، هنر آموزی و غیره را پیش روی دختران قرار داده است. آیا می توان تصور کرد که دختری قلم و دفتر خود را در دبستان بر زمین گذاشته و دل از بازی های کودکانه رها ساخته و روانه خانه شوهر شود و مسئولیت سنگین خانه داری، شوهر داری و تربیت فرزندان را بر عهده گیرد. اگر حداقلی از چنین ازدواج هایی شاهد مثال برای حکم عقلا آورده شود تصورشان این خواهد بود که چنین ازدواج هایی در خانواده های نابسامان با والدینی بی مسئولیت و در مواردی برای حفظ آبرو و حیثیت خانواده و از سر استعلاج صورت گرفته است. چنان که جامعه به زنان کم سن و سالی که کودکی نیز در آغوش دارند با دیده ترحم و شفقت نگاه می کنند. جامعه انتظار دارد که عقلا و حاکمان دینی برای مصلحت و حمایت از دختران کم سن و سال حداقل سن ازدواج را افزایش داده و حکم خلاف واقع خود را اصلاح نمایند.

میانگین سن ازدواج

زمانی که افراد یک جامعه برای ازدواج خود بر می گزینند آیینه تمام نمایی از باورها و نگرش ها، وضعیت اقتصادی جامعه، سیاست های مربوط به کنترل جمعیت، توقعات و انتظارات افراد جامعه در خصوص سطح امکانات و رفاه، گرایش به تحصیلات عالیه و ده ها متغیر تأثیرگذار دیگر می-باشد. حداقل این که «سن ازدواج» کمّی ترین متغیری است که می توان تأثیر عوامل کمّی و کیفی دیگر بر رخداد ازدواج را بررسی نمود. برای مثال بررسی و تحلیل داده های آماری و نتایج به دست آمده حاکی از آن است که وخیم بودن وضعیت اقتصادی و یا گرایش به تحصیلات عالیه عواملی هستند که میانگین سن ازدواج را افزایش می دهند. تغییرات در سبک زندگی، میل به استقلال اقتصادی، پایبندی به سنت ها و آموزه های دینی، سیاست های دولت و ده ها عنصر اجتماعی دیگر، رخداد ازدواج را تحت تأثیر قرار می دهند که کمّی ترین تأثیر آن را باید در سن ازدواج جستجو کرد.
فراگیر بودن ازدواج یکی از ویژگی های جامعه ایران است. یعنی برخلاف بسیاری از کشورهای صنعتی که گروه کثیری تمام عمر خود را به صورت تجرد و عزب سپری می کنند در ایران درصد بسیار ناچیزی ممکن است تا پایان عمر، مجرد باشند. نرخ خام ازدواج که بیانگر تعداد ازدواج نسبت به جمعیت رو به رشد در طول یک زمان می باشد حاکی از آن است که به رغم پاره ای از تغییرات که تحت تأثیر تحولات اجتماعی و فرهنگی شدید صورت گرفته جامعه ایران گرایش مطلوبی نسبت به ازدواج و تشکیل خانواده داشته اند پایین بودن نرخ خام ازدواج در سرشماری عمومی سال 1355 به دلیل حاکمیت ماده 23 قانون حمایت خانواده بوده است که حداقل سن ازدواج در دختران را هجده سال و در پسران 22 سال مقرر کرده بود. با پیروزی انقلاب و ایجاد انگیزه های شرعی برای ازدواج و ایجاد پاره ای تسهیلات و از همه مهم تر تعلیق ماده 23 قانون حمایت خانواده نرخ خام ازدواج در سرشماری 1360 بیانگر رشد می باشد. ولی در سرشماری 1365 این نرخ تحت تأثیر شرایط جنگی کاهش یافته و خلاصه آن که سرشماری ها از سال 1373 به بعد حاکی از کاهش سن ازدواج دارد که علت آن را باید در سیاست های کنترل جمعیت، میل جوانان به استقلال اقتصادی و فراهم کردن شرایط بهتر زندگی جستجو کرد. ضمن این که تفاوت ها و نوسانات مربوط به نرخ خام ازدواج در تمام نقاط کشور یکسان نبود که دلیل آن را باید در عوامل اقتصادی آداب و رسوم محلی و منطقه ای و ساختار سنی و ترکیب جمعیتی آن ها جستجو کرد. (22)
در مقام نتیجه گیری از مباحث و بررسی آمارها در خصوص وضعیت سن ازدواج، می توان گفت در دهه های اخیر، میانگین سن ازدواج افزایش یافته. سرعت تغییرات و رخدادهای مختلف همانند وقوع انقلاب و تشویق به ازدواج همراه با انگیزه های دینی، وقوع جنگ و اثرات مستقیم و غیر مستقیم آن بر ازدواج افراد، چه در زمان جنگ و چه پس از آن، سیاست های دولت در تشویق افراد در امر پیش گیری و کنترل باروری و ده ها عامل سیاسی و اقتصادی، چنین تغییراتی را سبب شده اند.
عوامل تعیین کننده سن ازدواج (23)
تصمیم به ازدواج از منظر فردی بیانگر موقعیت فرد از حیث اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حتی باورها و انتظارات وی از تشکیل خانواده می باشد و از منظر اجتماعی منعکس کننده شرایط عمومی جامعه، سیاست های دولت، انتظارات عمومی و ده ها نکته دیگر می باشد، بنابراین عوامل مؤثر بر سن ازدواج بسیار متنوع و متعددند ولی به دلیل تداخل و ارتباط تنگاتنگی که بین این عوامل می باشد تفکیک دقیق و غیر قابل خدشه بین آن ها دشوار است. یک سر این عوامل در ذهنیت و نگرش فرد و انتظارات او از زندگی زناشویی ریشه دارد و سر دیگر آن در سیاست های کنترل شده جمعیت دولت، بحران های اقتصادی و اجتماعی نیز هر یک به سهم خود اثرگذار می باشد.

* عوامل فکری و فرهنگی

تغییرات فرهنگ و نگرش جامعه در خصوص ازدواج یکی از علل تعیین کننده سن ازدواج است. اگر چه تأثیر عوامل فرهنگی و فکری به صورت غیر مستقیم و غیر قابل ارزیابی به عدد و رقم می باشد ولی نمی توان از تأثیر آن بر امر ازدواج غفلت کرد. چنان که در کشورهای غربی فلسفه مادی، دیدگاه های لیبرالی، تأکید افراطی بر حقوق و آزادی های فردی، فمنیسم مبتنی بر برترانگاری زن، سُست شدن پایه های ایدئولوژیک و دین-گرایانه ازدواج، ارضای نیازهای عاطفی و جنسی در خارج از چارچوب نهاد خانواده آموزه های فلسفی و نظری هستند که تمام شئون و ابعاد خانواده و از جمله زمان ازدواج را تحت تأثیر قرار داده اند. در جامعه ما اگر چه با پیروزی انقلاب، نظام خانواده بر پایه آموزه ها و تعالیم ارزش مدارانه و قداست آمیز اسلام در خصوص خانواده شکل گرفت، ولی نمی توان از پایه های تمایلات و ذهنیت ها در خصوص ازدواج، غفلت کرد.
میل به استقلال اقتصادی در کنار تمایل به استقلال و جدایی از خانواده، گرایش به محدود کردن مسئولیت های ناشی از زندگی مشترک، کم رنگ شدن نقش خانواده ها در انتخاب همسر و در مقابل، نقش مؤثر فرزندان در این امر، کم رنگ شدن سنت ها و آداب و رسوم بومی و محلی و گرایش به سمت روش ها و سبک های ملّی و عمومی تر، در مجموع، گرایش هایی هستند که ذهنیت و گرایش های درونی نسل امروزی را شکل می دهند. توجه و گرایش بیشتر به هماهنگی روحی و فکری و مفاهیمی همچون عشق و دوست داشتن و درک متقابل جایگزین مناسبات تحکم آمیز فامیلی و آمریت والدین شده است.
رشد فکری و معنوی جوانان امروزی سبب شده است که در خود صلاحیت انتخاب همسر را ببینند و بر مبنای اهدافی که خود تعیین می‌کنند اقدام به همسرگزینی می کنند؛ بنابراین برخلاف دهه های گذشته که ازدواج با رعایت مسائل طبقاتی و گرایش به وصلت های اجتماعی همسان صورت می گرفت، جوان امروز در انتخاب همسر به هماهنگی روحی می اندیشد. به طور کلی در نگاه فرهنگی به مقوله ازدواج باید به شکاف نسلی و اختلاف بین فرزندان با والدین توجه داشت: تفاوت در نگرش، تفاوت در نیازها و چگونگی زندگی، تفاوت در سطح توقعات، تفاوت در خواسته ها و آرمان ها که در بسیاری از موارد با واقعیات اقتصادی اکثر جوانان سازگار نبوده و به ناچار سن ازدواج را افزایش می دهد.
تأثیر برخی از رفتارها و روش های فرهنگی در خصوص ازدواج دوگانه گاه مثبت و گاه منفی ارزیابی می شود. نحوه آشنائی و ارتباط دختر و پسر این گونه است. در جوامع سنتی و بسته که امکان ارتباط و آشنائی سالم بین دختر و پسر وجود ندارد زمینه مساعدی برای برقراری ارتباط سالم و مشروع وجود ندارد فلذا، هنگام تصمیم گیری برای ازدواج چون شناخت متقابل وجود ندارد طرفین دچار مسائل عاطفی شده و با رفتارها و معیارهای نادرست، تن به ازدواج می دهند. از سوی دیگر، در جوامعی که امکان آشنائی و ارتباط، به سهولت فراهم است دختر و پسر به راحتی می-توانند با یکدیگر معاشرت آزاد و بدون محدودیت داشته باشند. حال، اگر این روابط و معاشرت ها در چارچوب و قالب ارزش های اخلاقی انجام نگیر سبب می شود که در نهایت طرفین راضی به ازدواج و پذیرش مسئولیت های ناشی از آن نگردند و به این ترتیب، سن ازدواج افزایش یابد.
عامل تعیین کننده دیگری که ذهنیت و تصمیم جوانان به ازدواج را تحت تأثیر قرار می دهد، تصویری است که جامعه رسانه ای و اخبار مربوط به فروپاشی خانواده ها و زندگی های ناموفق پیش روی او می گذارد. آمار بالای طلاق ها و اختلافات و تجارب تلخی که مزدوجین از ازدواج خود ارائه می دهند سبب می شود فردی که می خواهد در خصوص ازدواج تصمیم بگیرد دچار نگرانی و تشویش گشته و با احتیاط و نگرانی و در بسیاری موارد با تأخیر اقدام به ازدواج بنماید. به همان میزان تصویر روشن و امیدوار کننده افراد را تشویق به ازدواج و تشکیل خانواده نماید.
نقش خانواده ها نیز عامل تعیین کننده در نگرش و ذهنیت جوانان در خصوص ازدواج می باشد. با تمام گرایشی که جوانان به استقلال از خانواده نشان می دهند، انتظارات، ارشادات و القائات خانواده در شکل گیری ذهنیت و تصمیم جوانان مؤثر است. خانواده ای که در نهایت سلامت و ثبات با برنامه ریزی صحیح و دقیق، بستر اقتصادی و امنیت روانی مناسبی برای فرزندان خود فراهم می سازند و یا این که برعکس با اختلافات و کشمکش-های والدین و بی ثباتی و نا امنی اقتصادی و روانی سرنوشت ازدواج فرزند به دست تقدیر و طبیعت می سپارند تأثیر به سزایی در چند و چون ازدواج دارند.
گرایش فرهنگی و مذهبی مسلط در سطح جامعه و خانواده، عامل دیگری است که سن ازدواج از آن تأثیر می پذیرد. فرهنگ مذهبی، فرهنگ سنتی و فرهنگ غربی سه بُعد فرهنگی هستند که تأثیرات خاص خود بر ازدواج را دارند. در فرهنگ مذهبی که ازدواج سنت پیامبر (صلی الله علیه-وآله وسلم) است، گرایش خانواده ها بر آن است که فرزندان خود را برای اجتناب از آثار سوء تجرد، به ازدواج تشویق و ترغیب نمایند. پرهیز از گناه و انحرافات اخلاقی و تشکیل خانواده به عنوان یک مستحب مؤکد که همگی بر آمده از آموزه ها و تعالیم دینی است مبانی شرعی و دینی تشویق به ازدواج است. فرهنگ سنتی نیز به موازات فرهنگ دینی مشوق ازدواج بوده و تشکیل خانواده را یک سنت حسنه و ارزشمند می داند. در مقابل فرهنگ غربی که بر آمده از فلسفه خاص مبتنی بر آموزه های: لیبرالیسم، اومانیسم، فمنیسم، و شعار آزادی هرچه بیشتر می باشد مخرّب و نامطلوب است.
این تأثیرات که از طریق رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی گسترده و متنوع صورت می پذیرد و گاه از آن به تهاجم فرهنگی تعبیر می شود، فرهنگ سنتی و مذهبی را شدیداً مورد تهاجم قرار داده و بعضاً التقاط فرهنگی و تضاد بین ارزش های سنتی و مذهبی با هنجارهای ناشی از نفوذ فرهنگ غرب را در پی داشته است. مصرف زدگی و تجمل گرایی، روابط آزاد خارج از چارچوب حقوقی و اخلاقی ازدواج، شکستن قداست ازدواج با ورود ملاک های مادی همانند مهریه و جهیزیه سنگین و جایگزین شدن الزامات قانونی به جای پایبندی به معیارهای اخلاقی و در یک کلام، مادی-زدگی نهاد خانواده اوصافی است که بی ارتباط با القائات و هجمه فرهنگ غربی نیست و یا حداقل این که خارج از چارچوب فرهنگ مذهبی و سنتی می باشد.
عامل فرهنگی تأثیرگذار دیگری که برخلاف اسباب و عوامل سابق با زبان آمار و ارقام قابل بررسی و تحلیل می باشد، سواد و میل به تحصیلات عالیه می باشد، عاملی که در سال های بعد از انقلاب تأثیر زیادی بر افزایش میانگین سن ازدواج داشته است به طوری که بین سواد و میزان تحصیلات با ازدواج رابطه معکوس وجود دارد، یعنی هرچه میزان سواد و میل به تحصیلات عالیه بیشتر باشد، سن ازدواج به طور محسوس بالا می رود. مبنای چنین رابطه ای کاملاً روشن است؛ زیرا ادامه تحصیلات به ویژه اگر تحصیلات دانشگاهی در سطح تخصصی باشد بین بیست سالگی تا سی سالگی به طول می انجامد، حال اگر بین مقاطع تحصیلی نیز فاصله افتد چه بسا که فراتر هم برود، افزایش سنِ توأم با تحصیلات و بالا رفتن سطح دانش از چند جنبه افزایش سن ازدواج را به دنبال دارد. اول، این که در اوج دوران جوانی که حداقل غرایز جنسی انگیزه غالبی برای ازدواج می باشد، دانشجویان به اهداف و علایق تحصیلی مشغولند. دوم، آن که پس از تحصیل نیز به دنبال فرد هم شأن و شایسته خود می باشند و چه بسا که به مطلوب خود دست نیابند و سن ازدواج آن ها بسیار طولانی گردد و یا جمعیت هرگز ازدواج نکرده را در این بین افزایش دهد.

* عوامل اقتصادی

در بین عوامل مؤثر بر سن ازدواج ظاهراً عوامل اقتصادی ملموس تر است. کمتر کسی است که در بیان مشکلات و موانع ازدواج فوراً از مسکن و اشتغال نام نبرد. اهمیت تأثیر عامل اقتصاد تا بدان جاست که حتی در مباحث حقوقی و روان شناسی در بیان شایستگی و صلاحیت افراد برای ازدواج از عقل معاش درک سود و زیان و بلوغ اقتصادی سخن رانده می شود. واقعیت ملموس این است که در کشور ما همانند بسیاری از دیگر کشورها مقولات: اشتغال، مسکن، بالا رفتن هزینه ها، کاهش در آمد، تورم، بی کاری و... مانع اصلی در مسیر ازدواج جوانان می باشد. تشکیل زندگی مشترک و سپس اداره آن منوط به عوامل اقتصادی اشتغال و کسب در آمد و مسکن دارد. حتی اگر فردی زندگی خود را بر ملاک های غیر مادی و کاملاً ارزشی و اخلاقی بنا گذارد باز هم نیاز به در آمد مطمئن و ثابت و سرپناهی هرچند محقر اجتناب ناپذیر است.
مشکلات اقتصادی در مورد پسران از جهات مختلف اهمیت مضاعف دارد. از یک طرف اداره زندگی مشترک و تأمین نیازهای مادی بر عهده مرد است. از طرف دیگر مرد مشکل نظام وظیفه پیدا کرده و شغل مناسب را پیش رو دارد. فرهنگ اصیل اسلامی که ساده زیستی را سرلوحه زندگی به ویژه در آغاز زندگی قرار داده است، برگزاری مراسم پرهزینه ازدواج و دیگر هزینه های مالی آن حتی در بین مذهبیون غیر قابل انکار است. میل به استقلال از خانواده والدین که به عنوان بخشی از ذهنیت جوانان در خصوص ازدواج از آن یاد کردیم مشکلات اقتصادی پیش روی جوانان را دو چندان کرده است. به رغم گرانی مسکن و بالا بودن اجاره بها جوانان برخلاف گذشته میلی به حمایت پدر خانواده نداشته و به دنبال مسکن مستقل دو نفره می باشند.
مسائل اقتصادی در خانواده های مرفّه و با درآمد بالا و به گونه ای دیگر باعث افزایش سن ازدواج می شود؛ اولاً، در این خانواده ها ازدواج به عنوان مقوله ای برای کاستن از هزینه ها و کم شدن به اصطلاح نان خور خانواده مطرح نیست؛ ثانیاً، دسترسی به امکانات، تفریحات و سرگرمی های فراوان سبب می شود که رغبت کمتری به ازدواج به وجود آید؛ ثالثاً، وضع مالی خوب باعث بالا رفتن سطح توقعات و انتظارات می گردد و این افراد نسبت به همسر آینده خود حساسیت به خرج می دهند و همین امر منجر به افزایش سن ازدواج می گردد. بنابراین، عوامل و زمینه های اقتصادی در هر مورد مثبت و منفی بر بالا رفتن سن ازدواج تأثیر می گذارند.

* عوامل اجتماعی

بخشی از علل افزایش سن ازدواج را باید در مسائل اجتماعی جستجو کرد. شهرنشینی و مهاجرت از روستاها به شهرها و ایجاد حاشیه ها سبب می شود که سنت ازدواج در سنین پایین، کم رنگ شده و عملاً بین بلوغ اقتصادی و بلوغ جنسی فاصله بیفتد. ضمن این که تجربه فضای کار و زندگی متفاوت با روستا مهاجران را با تضادها و درگیری های ذهنی و روانی متعددی درگیر می سازد. میزان بالای مهاجرت به شهرها و خالی شدن بسیاری از روستاها از سکنه گویای تحول مهمی در این زمینه است. جوانان مهاجر در شهرهای بزرگ زندگی های مرفّه را الگو قرار می دهند و به امید زندگی مرفّه و متفاوت از همسالان خود و به منظور پس انداز بیشتر، هرچه بیشتر ازدواج و شروع زندگی خود را به تأخیر می اندازند.
سیاست های تنظیم خانواده و کنترل باروری نیز عاملی است که در افزایش سن ازدواج مؤثر است. مجموع سیاست های دولت مبنی بر کنترل موالید و شعار پُرجذبه «فرزند کمتر، زندگی بهتر» بسیاری از افراد را به این نتیجه می رساند که برای نیل به شعار مزبور بهتر است ازدواج دیرتر صورت بگیرد. انگیزه داشتن فرزند و در آغوش گرفتن او که قبلاً از محرک های قوی برای اقدام به ازدواج بود، اینک قدرت و نفوذ کمتری دارد. آمار نشان می دهد زنانی که تا 25 سالگی ازدواج نکرده اند، عملاً تعداد فرزندانشان کمتر از زنانی است که در سنین پایین تر ازدواج کرده اند. (24)
بازتحلیل تحقیقات انجام شده درباره علل افزایش سن ازدواج (25)

1) سن مناسب برای ازدواج مردان

منظور از سن مناسب برای ازدواج در مردان، سن یا حدودی از سن است که مردان یک جامعه به طور متوسط دارای حداقل شرایط جسمی، روحی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی برای ازدواج باشند. بنابراین سن مناسب برای ازدواج، یک بُعدی نیست و تنها به شرایط جسمانی و احساس نیاز به سن مخالف محدود نمی شود. این متغیر اگر چه در گروه ها و سنخ های مختلف اجتماعی متفاوت است، اما علی رغم این تفاوت، در جامعه همواره تصویری از مناسب ترین سن ازدواج برای مردان و زنان وجود خواهد داشت.
در تحقیقات انجام شده توسط متخصصین، متغیر سن مناسب برای ازدواج مردان، بدین صورت است:
- در نیمی از تحقیقات، مد سن مناسب، در گروه 25 تا 29 سال واقع شده است.
- در تحقیق های سال های اخیر، سن مناسب برای ازدواج، بالاتر در نظر گرفته شده.
- در تحقیق ارزش ها و نگرش های ایرانیان که در سال 1382 به صورت ملی انجام شده، میانگین سن مناسب برای ازدواج 25.4 بوده است.

2) سن مناسب برای ازدواج زنان

- در تحقیقات انجام شده، بیشترین آمار، سن مناسب برای ازدواج زنان را 20 تا 25 سال ذکر کرده اند.
- سن مناسب برای ازدواج زنان تقریباً یک گروه سنی یعنی پنج سال کمتر از سنی است که برای مردان ذکر شده است.
- در سال 1375 متوسط سن زنان در هنگام ازدواج در کل کشور 22.4 و در مناطق شهری 22.5 بوده است. تقریباً الآن نیز این‌چنین است.
- در تحقیقاتی که از جمعیت های دانشجویی انجام شده، میانگین سن مناسب برای ازدواج 2 تا 3 سال بالاتر از میانگین مذکور است.

3) مناسب ترین فاصله سنی دختر و پسر

- بر اساس تحقیقات بررسی شده، فاصله سنی مناسب بین دختر و پسر بیش از 3 سال و کمتر از 5 سال است.
- در فاصله سنی در نظر گرفته شده، پیش از آن که پایین بودن سن ازدواج زنان مد نظر باشد، بالا بودن سن ازدواج مردان در نظر گرفته شده است. علت این امر پیش از هر چیز به وضع اشتغال و وضع اقتصادی مردان در هنگام ازدواج، مربوط می شود که قبل از سنین 25 تا 29 سال، کمتر امکان پذیر است.
- تمایل به ازدواج با همسر هم سن یا با یک سال فاصله، تقریباً بین ده درصد از پاسخ گویان وجود داشته است.
- تمایل به ازدواج با همسر دارای فاصله سنی زیاد (بالای پنج سال) بین 40 إلی 50 درصد افراد وجود داشته است. این نکته نشان دهنده گرایش های سنتی در ازدواج است. این نگرش با توجه به مسئله جمعیت شناسی تنگنای ازدواج، می تواند پیامدهای ناگواری داشته باشد.

4) تمایل به ازدواج

پیش از آن که به طرح عوامل ایجاد کننده تأخیر ازدواج بپردازیم، لازم است این موضوع را بررسی کنیم که میزان تمایل به ازدواج در جمعیت های بررسی شده تا چه اندازه بوده است. در سنجش این متغیر به این نتیجه می رسیم که: بیشترین تعداد از افراد بررسی شده تمایل به ازدواج داشته-اند، ازدواج را ضروری می دانسته اند، به طور جدی برای آن اقدام کرده اند و یا در این راه، شکست خورده اند. وجود میزان بالای تمایل به ازدواج، در نظر داشتن فردی برای ازدواج و یا بالاتر از آن، اقدام کردن برای ازدواج نشان دهنده وجود فاصله قابل ملاحظه بین هدف (ازدواج) و امکان عملی رسیدن به آن است.

5) هدف ازدواج

یکی از عوامل تعیین کننده سن ازدواج، بی گمان هدف ازدواج است. در جامعه کشاورزی، که داشتن فرزند یکی از اهداف مهم ازدواج تلقی می شود، سن ازدواج به ویژه برای زنان پایین است. بر اساس نتایج حاصله از تحقیقات انجام گرفته می توان گفت:
- مهم ترین اهداف ازدواج عبارتند از: داشتن هم فکر، انجام دادن دستور دین، نیاز به عشق و محبت، نیاز به استقلال، گریز از تنهایی و فشار خانواده یا دوستان.
- برطرف کردن نیاز جنسی به عنوان عاملی کم اهمیت در ازدواج ذکر شده است. علت این موضوع اگر به «حریم» شمرده شدن مسائل و نیازهای جنسی مربوط نشود، باید به ارتباط ضعیف ازدواج و برطرف کردن نیاز جنسی مربوط باشد.
- ترس از مفاسد اجتماعی و گریز از تنهایی را باید از جمله اهداف جدید ازدواج به شمار آورد.
- آشنایی با فرد ایده آل، یکی از مهم ترین دلائل ازدواج است. معنای عکس این موضوع آن است که یکی از مهم ترین موانع و مشکلات ازدواج، پیدا نکردن فرد ایده آل است.

6) ترس از ازدواج

مفهوم ترس از ازدواج شاید مفهومی جدید و مهجور به نظر آید. اما اگر به معنا و گستره آن دقت کنیم، درمی یابیم که با واقعیتی مهم مواجه هستیم. ترس از ازدواج را باید به معنی عدم اطمینان به موفقیت ازدواج، عدم اطمینان از وجود ویژگی های مورد انتظار در فرد انتخاب شده، ترس از سنگینی بار مسئولیت های خانوادگی و عدم توان تحمل پاسخ گویی به آن، ترس از محدود شدن آزادی های فردی، ترس از عدم امکان پیشرفت در شغل و تحصیل برای دختر و امثال آن تلقی کرد. اطلاعات در تحقیقات انجام شده نشان می دهد که:
- ترس از مشکلات و سختی های پس از ازدواج، زیاد یا خیلی زیاد است.
- ترس از محدود شدن آزادی‌های فردی در دختران برای 90 درصد از افراد به اندازه های مختلف وجود داشته است.
- ترس از عدم امکان پیشرفت دختر پس از ازدواج تا حد زیادی مؤثر دانسته شده است.
تر از محدود شدن پس از ازدواج به مثابه عامل تأخیر در ازدواج تا اندازه «زیاد» یا «خیلی زیاد» برای 16.5 درصد از افراد وجود داشته است.
نکته: در مجموع اطلاعات نشان می دهد که ازدواج، دیگر، تنها امکان و تنها راه و هدف مهم زندگی تلقی نمی شود. بسیاری کسان اگر آن را محدود کننده بدانند از آن پروا خواهند داشت.

7) علل تأخیر سن ازدواج

باید در نظر داشت بین علل اظهار شده با علل واقعی افزایش سن ازدواج تفاوت قابل ملاحظه ای وجود دارد؛ هرچند در اظهارات مردم می توان نشانه هایی از واقعیت را یافت. نتایج حاصله تحقیق در این مورد عبارتند از:
مشکلات اقتصادی، مشکل در تأمین مخارج زندگی، مشکل مسکن، اشتغال، طولانی شدن تحصیل، عدم اعتماد به جنس مخالف، روابط نا مشروع، بی تجربگی و عوامل نا مناسب در محیط زندگی، از جمله عوامل مهم مؤثر بر تأخیر ازدواج دانسته شده اند؛ که مهم ترین عامل، مشکلات اقتصادی-اند، و در بین مشکلات اقتصادی تأمین مخارج زندگی، مسکن و شغل از سایر عوامل اقتصادی مهم تر تشخیص داده شده اند.

8) موانع و مشکلات ازدواج

- عواملی که بیشترین تأثیر را بر تأخیر ازدواج دارند: نداشتن شغل مناسب، ادامه تحصیل، بدبینی و هدم اعتماد به جنس مخالف.
- عواملی که کمترین تأثیر را بر تأخیر ازدواج دارند: عدم امکان شناخت معیارهای انتخاب، شناخت ناکافی از زندگی متأهلی، اختلاف نظر با خانواده، تجربه جنسی قبل از ازدواج و خواهر و برادر ازدواج نکرده.
- سایر عوامل مهم در سایر تحقیقات به این قرارند: نیافتن همسر مناسب، سخت گیری پدر و مادر، نا مشخص بودن آینده زندگی، عیب تلقی شدن آشنایی با جنس مخالف، احساس گناه در مواجه شدن با جنس مخالف، نداشتن انگیزه، نگرانی از اُفت تحصیلی و سایر عوامل دیگر.
- از بین همه عوامل، می توان بر دو عامل اساسی مشکلات اقتصادی و نیافتن همسر مناسب، تأکید کرد. سایر عوامل را می توان در این دو عامل خلاصه کرد و یا آن ها را عوامل کم اهمیت شمرد که در صورت وجود شرایط مالی مناسب و پیدا کردن همسر مناسب، تأثیر چندانی نخواهد گذاشت.

9) تأکید بر اجرای سنتی مراسم و آداب ازدواج

سنتی بودن شامل تهیه جهیزیه، اجرای مراسم عروسی و تشریفات و هزینه های مترتب بر آن ها می باشد. نتایج حاصله از تحقیقات در این مورد عبارتند از:
- پاسخ گویان تحقیقات مختلف، با متعارف و معمولی برگزار کردن مراسم و تهیه جهیزیه موافق بوده اند.
- در بسیاری از تحقیق هایی که به این موضوعات پرداخته اند، تأثیر این موضوع روی تأخیر ازدواج و اهمیت این موضوع در ازدواج، زیاد دانسته شده است.

10) شاغل نبودن

نتایج حاصله از تحقیقات در این مورد عبارتند از:
- تقریباً در تمام تحقیقات بررسی شده، تأثیر نداشتن شغل بر تأخیر ازدواج «خیلی زیاد» دانسته شده است.
- در تحقیقات یاد شده در مورد تقدم شغل بر ازدواج، اهمیت شغل همسر در انتخاب، تأثیر نداشتن ثبات شغلی بر تأخیر ازدواج، اهمیت اشتغال زنان برای ازدواج و داشتن شغل مناسب به مثابه پیش شرط ازدواج، تأکید شده است.
- شغل از دو جهت حائز اهمیت است: 1. از بُعد اقتصادی که وضعیت مالی فرد را برای تشکیل خانواده مناسب می سازد؛ 2. داشتن شغل مناسب به معنی تعیین پایگاه اجتماعی و هویت اجتماعی فرد است.
- داشتن شغل مناسب، پیش از آن که برای زنان در هنگام ازدواج مطرح باشد، برای مردان اهمیت دارد. این موضوع خود نشان دهنده جایگاه سنتی زنان و مردان در ازدواج است. به بیان دیگر، تفکیک نقش های ابزاری و عاطفی، هنوز در جامعه ایرانی کاربرد دارد.

11) اهمیت نداشتن مسکن مناسب

نتایج حاصله از تحقیقات در این مورد عبارتند از:
- 45 درصد از پاسخ گویان، میزان اهمیت نداشتن مسکن به مثابه مانعی برای ازدواج را «بسیار زیاد» دانسته اند.
- شیوه سنتی سکونت در خانه پدری مرد یا مشترک با پدر و مادر، دیگر مانند گذشته مورد توجه و پذیرش زن و شوهر در هنگام ازدواج نیست.

12) وجود خواهر یا برادر بزرگ تر ازدواج نکرده

در جامعه سنتی، برادران و خواهران، تا هنگام ازدواجِ خواهران و برادران بزرگ‌تر از خود، ازدواج را به تأخیر می انداختند. این رسم هنوز در بسیاری مناطق ایران، خواه شهری و خواه روستایی، پا برجاست. نتایج حاصله از تحقیقات در این مورد عبارتند از:
- اهمیت وجود خواهر یا برادر بزرگ‌تر ازدواج نکرده به مثابه مانع ازدواج در همه تحقیقات تأکید شده و میزان تأثیر آن را «متوسط» یا «زیاد» دانسته اند.
- اهمیت داشتن این موضوع، پیش از هر چیز نشان دهنده اهمیت خانواده و مصالح آن در ازدواج افراد است؛ طبیعی است که در این موارد صحبت از مصالح فرد و اهمیت فرد بی معنی است.

13) تمایل به ادامه تحصیل

ادامه تحصیل به ویژه برای دختران، عاملی مهم در کنار ازدواج، برای ارتقای اجتماعی یا تحرک اجتماعی است. گرایش روز افزون دختران به تحصیل در مقطع آموزش عالی، گواه این دعاست. با در نظر گرفتن نسبت بسیار بزرگ دختران و پسران دانشجو، در مقایسه با کل جوانان کشور، می توان نتیجه گرفت که یکی از عوامل بالا رفتن سن ازدواج در ایران، تحصیل در مقطع کارشناسی و بالاتر (برای دختران) است. این عامل از یک سو سن ازدواج دختران را بالا برده و از سوی دیگر دایره همسرگزینی و شانس ازدواج را برای ایشان محدود کرده است.
علاوه بر این، تحصیل در مقطع آموزش عالی موجب تغییر نگرش ها و رفتارهایی می شود که بعضی وقت ها در جامعه سنتی و در گزینش های سنتی ازدواج، ناپسند به نظر می آید. در نهایت باید به این موضوع توجه کرد که اگر در گذشته، و در شیوه های سنتی ازدواج، نظر دختر و ملاک-های او کمتر دخالتی در گزینش همسر آینده داشت، ادامه تحصیل و پیدایش ایده ها و ملاک ها باعث تنگ تر شدن دایره همسرگزینی فرد می شود؛ و از آن جا که تحصیل دختران در اغلب موارد با اشتغال همراه نیست، به عاملی منفی در شانس در ازدواج تبدیل شده است. ضمن آن که، هنوز در جامعه، پایین بودن سن دختر به مثابه شانس برای ازدواج تلقی می شود.

14) تأثیر عدم اعتماد به جنس مخالف

خروج روز افزون دختران از خانه، تغییر در نگرش های مرتبط با روابط بین دختران و پسران قبل از ازدواج، که در اثر تحولات اجتماعی جامعه ایرانی، به ویژه تحصیل دختران اتفاق افتاده، صرف نظر از نتایج مثبت، کارکرد منفی نیز به همراه داشته است. کارکرد منفی آن عبارت است از پایین آمدن سطح اعتماد به جنس مخالف. ناهنجاری هایی که در مناسبات برخی از گروه های اجتماعی، اعم از دختران و پسران، مشاهده می شود بر جوّ سوء ظن و بدگمانی و بی اعتمادی به جنس مخالف دامن زده است.
گسترش جوّ عدم اعتماد را شاید بتوان به ضعف کنترل اجتماعی سنتی و گمنامی افراد در جامعه شهری نسبت داد. این موضوع با توجه به محدود بودن فضای زیست و زندگی مشترک (اشتغال، تحصیل، تشکل های مدنی و عرصه عمومی) توجیه پذیر است.

15) اظهار نظر پاسخ گویان برای کاهش سن ازدواج

نتایج حاصله از تحقیقات در این مورد عبارتند از:
- مهم ترین راه حلی که مردم ارائه کرده اند، ایجاد شغل و حمایت مالی دولت برای تأمین مسکن است.
- پس از دو مورد فوق می توان به عوامل زیر اشاره کرد:
1. از بین بردن سنت های غلط؛
2. رواج الگوهای فرهنگی صحیح؛
3. خدمات مشاوره ای؛
4. کاهش توقعات و تجمل گرایی؛
5. پایین آوردن هزینه های زندگی و...

نتیجه گیری

مباحثی که در این مقاله به آن ها پرداخته شد و نتایجی که از این مقاله عاید ما می گردد به شرح ذیل می باشد:
1. در قرآن به سه نوع بلوغ اشاره شده: * بلوغ حُلم؛ * بلوغ نکاح؛ * بلوغ اَشُد.
2. نرخ خام ازدواج، بیانگر تعداد ازدواج نسبت به جمعیت رو به رشد در طول یک زمان می باشد.
3. فرهنگ مذهبی، فرهنگ سنتی و فرهنگ غربی سه بُعد فرهنگی هستند که تأثیرات خاص خود بر ازدواج را دارند.
4. علل تأخیر سن ازدواج: مشکلات اقتصادی، مشکل در تأمین مخارج زندگی، مشکل مسکن، اشتغال، طولانی شدن تحصیل، عدم اعتماد به جنس مخالف، روابط نا مشروع، بی تجربگی و عوامل نا مناسب در محیط زندگی و...
5. عواملی که بیشترین تأثیر را بر تأخیر ازدواج دارند: نداشتن شغل مناسب، ادامه تحصیل، بدبینی و عدم اعتماد به جنس مخالف.
6. عواملی که کمترین تأثیر را بر تأخیر ازدواج دارند: عدم امکان شناخت معیارهای انتخاب، شناخت ناکافی از زندگی متأهلی، اختلاف نظر با خانواده، عدم تجربه جنسی قبل از ازدواج و خواهر و برادر ازدواج نکرده.
7. پیشنهادات برای کاهش سن ازدواج: 1. از بین بردن سنت های غلط؛ 2. رواج الگوهای فرهنگی صحیح؛ 3. خدمات مشاوره ای؛ 4. کاهش توقعات و تجمل گرایی؛ 5. پایین آوردن هزینه های زندگی و...

پی‌نوشت‌ها:

1. مفردات راغب، ص 243
2. المنجد، ص 35
3. الموسوعۀ العربیۀ المیسرۀ، ص 43
4. نور، 58 و 59
5. تفسیر نمونه، ج 14، ص 538
6. تفسیر المیزان، ج 15، ص 225
7. نساء، 6
8. تفسیر مجمع‌البیان، ج 5، ص 26
9. انعام، 152؛ اسراء، 34
10. یوسف، 22
11. قصص، 14
12. مؤمن (غافر)، 67
13. تفسیر المیزان، ج 3، ص 97
14. تدبیر قانونی در سن ازدواج، ص 22
15. مستدرک الوسایل، ج 1، ص 31
16. وسایل الشیعه، ج 1، ص 18
17. مستدرک الوسایل، ج 13، ص 142
18. وسایل الشیعه، ج 20، ص 278
19. مقدمه ای بر جامعه شناسی خانواده، ص 23
20. مقاله خانواده قدیم و جدید، ص 24
21. مجله پیام زن، شماره 32
22. تدبیر قانونی در سن ازدواج، ص 143
23. اقتباس از کتاب تدبیر قانونی در سن ازدواج، صص 148- 156
24. روزنامه ابرار، 25 شهریور 1370
25. اقتباس از کتاب بازتحلیل چالش های خانواده در زمینه تنگنا و تأخیر ازدواج در ایران، صص 104- 143

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنابع:
1. قرآن کریم.
2. احمدی، امیدعلی، بازتحلیل چالش های خانواده در زمینه تنگنا و تأخیر ازدواج در ایران، انتشارات راه دان، بی چا، تهران، 1389ش.
3. اشراف، محمدشریف، الموسوعۀ العربیۀ المیسرۀ، انتشارات دارالعلم، بی چا، قاهره، بی تا.
4. بروجردی، لیلی، تدبیر قانونی در سن ازدواج، انتشارات اطلاعات، چاپ اول، تهران، 1386ش.
5. بندرریگی، محمد، ترجمه المنجد، انتشارات اسلامی، بی چا، تهران، 1371ش.
6. راغب اصفهانی، ابوالقاسم الحسینی بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، انتشارات منشورات المکتبه المرتضویه، بی چا، بی جا، بی تا.
7. ساروخانی، باقر، مقدمه ای بر جامعه شناسی خانواده، انتشارات سروش، بی چا، تهران، 1370ش.
8. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه ناصر مکارم شیرازی، انتشارات مرکز نشر فرهنگی رجا، قم، 1363ش.
9. طبرسی، ابو علی الفضل بن الحسن، مجمع‌البیان، انتشارات ناصرخسرو، چاپ سوم، تهران، 1372ش.
10. عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، انتشارات مکتبه الاسلامیه، 1339ق.
11. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، انتشارات دارالکتب الإسلامیه، چاپ مکرر، قم، 1377ش.
12. نوری طبرسی، حسین، مستدرک الوسایل الشیعه، انتشارات مؤسسه آل البیت لإحیاء الثرات، بی چا، بیروت، 1987م.
13. داوری، رضا، مقاله خانواده قدیم و جدید، کتاب نقد شماره 17، زمستان 1379ش.
14. روزنامه ابرار، 25 شهریور ماه 1370ش. (آمار ازدواج و طلاق در ایران و جهان)
15. مجله پیام زن، شماره 32، آبان ماه 1373ش. (مقاله: سن ازدواج)


معيارهاي انتخاب همسر از ديدگاه اسلام (1)
یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 21:22 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
معيارهاي انتخاب همسر از ديدگاه اسلام (1)


چکيده
 

انتخاب همسر مرحله اي مهم و سرنوشت ساز در تحقق ازدواج موفق محسوب مي شود . روند رو به تزايد طلاق در سال هاي نخست زندگي مشترک ، بيانگر نشانگر نقصمان بينش داوطلبان ازدواج در مسايل گوناگون از جمله امور مربوط به انتخاب همسر است . اسلام اين مکتب حيات بخش که سعادت انسان را تضمين مي کند ، در خصوص موضوع انتخاب همسر معيارهاي متعددي را ارائه کرده که در نظر داشتن آنها زمينه ساز تاسيس خانواده مطلوب به شمار مي رود . در اين مقاله ، معيارهاي انتخاب همسر از ديدگاه اسلام در قالب شش دسته کلي تحت عناوين دينداري و ايمان ، ارزش هاي اخلاقي ، خصوصيات جسمي ، صلاحيت خانوادگي ، خصوصيات اقتصادي و ويژگي هاي اجتماعي مورد بررسي قرار گرفته است . در اسلام ، بر اصل همسان همسري به عنوان معيار همسر گزيني و ضامن انجام خانواده ، در ذيل عنوان « کفويت » تاکيد شده است . اما ديدگاه هاي ارزشي اسلام به ارائه تعريف خاصي از کفويت زن و شوهر انجاميده است . برخورد ايجابي با برخي جنبه هاي همسان همسري و برخورد سلبي با جنبه هاي ديگر (همساني قومي ، نژادي و طبقاتي) ، نشان دهنده کوشش قانون گذار اسلام در جهت تغيير نگرش هاي فرهنگي نسبت به موضوع همسان همسري است .
کليد واژه ها : ازدواج ، انتخاب همسر ، معيارهاي انتخاب همسر ، کفويت ، همسان همسري

مقدمه
 

ازدواج در منطق قرآن کريم زمينه ساز ايجاد آرام بخش ترين رابطه ها و آغازگر زندگي خانوادگي همراه با مودت و رحمت است . خداوند متعال کارکرد اين سنت نبوي صلي الله عليه وآله را قرآن کريم چنين تبيين مي فرمايد : « و از نشانه هاي او اينکه همسراني از جنس خودتان براي شما آفريد تا در کنار آنان آرامش يابيد ، و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد ؛ در اين نشانه هايي است براي گروهي که تفکر مي کنند ! » (روم : 21) اما هنگامي که زندگي آن گونه که افراد توقع دارند ، پيش نمي رود ، اکثر زوج ها به حالتي از ناباوري و سرخوردگي زناشويي مي رسند . سرخوردگي زناشويي (1) کاهش تدريجي دلبستگي عاطفي است که شامل کاهش توجه در رابطه با همسر ، بيگانگي عاطفي و افزايش يک نوع بي علاقگي و بي تفاوتي نسبت به همسر است . (2 ) اينک اين سوال مطرح است که چرا اين کانون آرامش ، مودت و رحمت جاي خود را به سرخوردگي ، ناسازگاري و خشونت مي دهد و در مواردي نه چندان اندک (3 ) نتيجه اي جز طلاق و جدايي ندارد ؟
تحقيقات ارائه شده توسط معاونت مطالعات و تحقيقات سازمان ملي جوانان و مرکز مطالعات و پژوهش هاي جمعيتي آسيا و اقيانوسه ، (4 ) در خصوص آمار طلاق در سال 1385 حاکي از آن است که بالغ بر 75 درصد طلاق ها مربوط به زوجين با کمتر از 10 سال سنوات زناشويي است . در علاوه بر اين ، نزديک به 50 درصد طلاق ها نيز در چهار سال اول زندگي اتفاق مي افتد . تحقيق آقاجاني مرسا ، که به بررسي علل طلاق در سه طبقه اجتماعي بالا ، متوسط و پايين شهر تهران پرداخته نيز نشان مي دهد که از بين 450 نفر از زناني که حکم طلاق آنها صادر شده است ، 7. 48% پاسخ گويان در طبقه پايين در اولين سال زندگي مشترک با يکديگر اختلاف داشته اند . اين ميزان در طبقه متوسط به 7. 34% و در طبقه بالا به 7. 46% مي رسد .(5)
بررسي هاي به عمل آمده توسط سپهريان (6 ) در خصوص مواردي که طي سال هاي 1373 و 1374 در شهرستان اروميه حکم طلاق درباره آنها صادر شده است ، نيز حاکي از آن است که 70% از خانواده هاي طلاق ، اظهار نموده اند که هنگام ازدواج اختلاف پيدا کرده اند . آمارهاي فوق گوياي اين مطلب است که در مواردي که بيان آن گذشت ، شناخت دو طرف از يکديگر تا حدي ناقص و محدود است که به مجرد ازدواج و تنها با گذشت زماني اندک از زندگي مشترک پي به ناهماهنگي خود مي برند و ادامه آن را نا ممکن مي شمارند . بر اساس آمارهاي فوق که بخش اندکي از تحقيقات انجام شده در اين خصوص است ، ضعف شناخت در انتخاب همسر از جمله عوامل موثر در عدم سازگاري همسران جوان به شمار مي رود . چنان چه بتوان بينش و آگاهي جوانان در شرف ازدواج را در مورد انتخاب همسر افزايش داد ، مي توان به وقوع ازدواج هاي موفق و کاهش نرخ طلاق در جامعه اميدوار بود همچنان که در پژوهش آقاجاني مرسا ، که بدان اشاره شد ، 82% پاسخ گويان در طبقه پايين و 70% پاسخ گويان در طبقه متوسط و 3. 53% در طبقه بالا بر اين باورند که انتخاب همسر مي تواند در پايداري ازدواج بيشترين نقش را داشته باشد . (7 )
هرچند ضعف شناخت مي تواند ناشي از کمبود آگاهي در مورد خصوصيات فرد مورد نظر باشد . اما عدم توجه به مهم ترين معيارهاي انتخاب همسر نيز عامل عدم موفقيت بسياري از ازدواج ها به شمار مي رود . اسلام به عنوان دين برخوردار از نظام جامع ، که سعادت انسان را تضمين مي کند ، در خصوص موضوع انتخاب همسر نيز معيارهاي متعددي را ارائه کرده که در نظر داشتن آنها ، زمينه ساز تاسيس خانواده مطلوب به شمار مي رود . اين مقاله ، مي کوشد معيارهاي انتخاب همسر از ديدگاه اسلام را بررسي کرده و ميزان اهميت هريک را مشخص نمايد.
در اسلام معيارهاي انتخاب همسر در قالب شش دسته ملاک ديني ، اخلاقي و روان شناختي ، خانوادگي ، جسماني ، اجتماعي و اقتصادي مورد توجه قرار گرفته و در منابع اسلامي در خصوص ميزان اهميت هريک مباحثي مطرح شده است . اسلام براي معيارهاي مختلف وزن يکساني در نظر نگرفته و به نوعي اولويت بندي در مورد معيارهاي گوناگون پرداخته است . اينک ديدگاه اسلام را در خصوص هريک از معيارهاي انتخاب همسر و ميزان اهميت آنها مورد توجه قرار مي دهيم .

دينداري و ايمان
 

دينداري و ايمان به خداوند از جمله معيارهايي است که در منابع اسلامي مورد توجه جدي قرار گرفته و رعايت آن شرط اساسي در همسر گزيني به شمار آمده است . بر اين اساس ، مردان و زنان مومن از وصلت با افراد بي ايمان ، حتي در صورت برخورداري از ساير معيارهاي همسر مطلوب ، نهي شده اند . (بقره 221) منظور از « ايمان » در قرآن کريم ، ايمان به سه اصل(8) است که اساسي ترين آنها ، ايمان بالله خواهد بود که اگر جامع و کامل باشد ، ايمان به دو اصل ديگر را نيز تامين مي کند .(9) البته ايمان صرف ادراک نيست ، بلکه عبارت است از پذيرايي و قبول مخصوصي از ناحيه نفس نسبت به آنچه درک کرده ، قبولي که باعث شود نفس در برابر آن ادراک و آثاري را که اقتضاء دارد ، تسليم شود . نشانه چنين قبولي اين است که ساير قوا و جوارح آدمي نيز آن را قبول نموده ، مانند خود نفس در برابرش تسليم شود . (10) ايمان مقتضي عمل صالح است و ما را به انجام آن وا مي دارد . (11)در واقع ، ايمان مانند چشمه اي از قلب مي جوشد ، به سوي اعضا و جوارح جريان پيدا مي کند و به صورت اعمال صالحه و حسنه ظاهر مي شود . (12) اهميت ايمان در انتخاب همسر از آنجا روشن تر مي گردد که ريشه اخلاق و ارزش اخلاقي از ديدگاه اسلام ايمان است و براي به دست آوردن تقوا و تخلق به اخلاق شايسته ، نخست بايد به تحصيل ايمان مبادرت شود . (13) با توجه به نقش دينداري در سعادت زندگي زناشويي ، مي توان برخورداري از انگيزه الهي در ازدواج را نخستين گام بهرمندي از ولايت خداوند (14) و زمينه ساز تحصيل ساير معيارهاي همسر مطلوب (ممتحنه : 10) به شمار آورد . اسلام همساني ديني را شرط لازم براي تحقق ازدواج دائم دانسته(15) مسلمانان را از برقراري پيوند زناشويي با غير مسلمانان بر حذر مي دارد . (16) اهميت دينداري در استحکام خانواده ، در تحقيقات پژوهشگران نيز به اثبات رسيده است ، به طوري که ويتز (17) و همکاران (1985) با فرا تحليل 56 مطالعه انجام شده درباره مذهب و احساس خشنودي بيان کردند که خشنودي زناشويي ، تحت تاثير مذهب قرار دارد . مذهب و پايبندي به آن مي تواند ميزان طلاق را در افراد مذهبي تا حدود نصف کاهش دهد .(18) از ديدگاه اسلام ، علاوه بر همساني ديني زوجين ، همساني آنان در مراتب دينداري نيز مورد توجه قرار گرفته است . چنانچه در حديثي رسول خدا صلي الله عليه و آله مرد مومن را هم شان زن مومن و مرد مسلمان را همتاي زن مسلمان قلمداد مي کنند .(19) در روايت ديگري تاکيد شده که اگر حضرت علي عليه السلام نبود ، همتايي در ميان انسان ها براي ازدواج با حضرت زهرا عليها السلام يافت نمي شد . (20) در منابع اسلامي ، محبت اولياي الهي نيز جلوه اي از دينداري همسر به شمار آمده (تحريم : 5) و بر نقش آن در انعقاد نطفه بنده خداوند تاکيد شده است . 4 همچنين منابع اسلامي ، علاوه بر موارد فوق ، که مشترک بين زن و مرد است بر وجود خصايص ديگري در زنان همچون همياري با همسر در انجام وظايف ديني ، (21) بندگي و بازگشت از گناه به سوي خداوند تاکيد کرده است ، حاصل آنکه ، مي توان گفت که اسلام ازدواج با افراد همسان را مورد تاکيد قرار داده است . البته بر خلاف ديدگاه همسان همسري در روان شناسي اجتماعي ، که همساني زوجين را در تمامي عرصه ها يا لااقل در عرصه هاي نژاد ، دين و منزلت اقتصادي - اجتماعي لحاظ کرده است ،( 22) منابع اسلامي معيار همساني را ، که از آن با عنوان « کفوت » نام مي برند ، تنها هماهنگي سطح ديني طرفين ازدواج مي دانند .

ارزش هاي اخلاقي
 

پايبندي به ارزش هاي اخلاقي از جمله مهم ترين معيارهاي همسر شايسته از ديدگاه اسلام محسوب مي شود . به گونه اي که بيشترين توصيه هاي پيشوايان ديني در خصوص توجه به وجود ارزش هاي اخلاقي در بين داوطلبان ازدواج ارائه شده است . ارزش هاي اخلاقي طيفي از احکام دستوري در چهار عرصه اخلاق فردي ، خانوادگي ، اجتماعي و زيست محيطي را در بر مي گيرد . (23) از جمله ارزش هاي مهم اخلاقي ، که موجب رضايت مندي زناشويي مي گردد ، حسن خلق است . به دليل اهميت فوق العاده اين ويژگي ، امام رضا عليه السلام ازدواج با فرد بد اخلاق را روا ندانسته و از آن نهي مي کنند . (24 ) امام صادق عليه السلام ، حسن خلق را عبارت از فروتني ، نيکوگفتاري و خوش رويي مي دانند.(25)بنابراين ، مهرورزي به همسر ، که برآيند اين صفات است ، به عنوان يکي از شاخص هاي مهم همسر مطلوب محسوب شده است . (واقعه : 36 (26) همچنين با توجه به تاثير گفتار در روابط همسران ، بر پرهيز از گزينش افراد بدزبان به عنوان همسر تاکيد شده است . (27) علاوه بر خصوصيات فوق ، که در مرد و زن مورد تاکيد قرار گرفته ، در خصوص ارزش هايي همچون نرم خويي ، (28) سپاس گزاري( 29)و پرهيز از پرخاشگري (30)در زنان عنايت ويژه اي صورت گرفته است .
بخش ديگري از ارزش هاي اخلاقي مورد نظر اسلام در قلمرو انتخاب همسر ، با موضوع عفت و پاکدامني (احزاب : 59) مرتبط است . در اين زمينه ، يکي از ويژگي هاي مهم همسر گزيني ، رعايت پوشش مورد نظر اسلام است و آن که زنان جلوه هاي زيبايي اندام خود را در معرض ديد نامحرمان قرار ندهند . (نور : 31) (احزاب : 32) همچنان که آنان از تبرج و جلب توجه ديگران منع شده اند . وجود اين خصلت در زنان ، آن چنان از اهميت برخوردار است که دارنده آن از جمله برترين زنان به شمار آمده است . از ديگر ارزش هاي قابل توجه در موضوع عفاف ، اين است که مرد و زن داوطلب ازدواج ، چشم خود را از مشاهده صحنه هاي حرام بپوشانند . عفت در گفتگو با نامحرم ، هم از نظر محتوا و هم از نظر سبک گفتگو از ديگر شاخص هاي مربوط به همسر گزيني است . از منابع اسلامي به دست مي آيد که افراد داراي روابط دوستانه با جنس مخالف نيز از صلاحيت لازم براي انتخاب شدن به عنوان همسر مطلوب برخوردار نيستند . با توجه به آن که اهتمام زنان به حضور و خودداري آنان از خروج بي مورد از منزل ، يکي از زمينه هاي مهم تحقق عفاف در قلمروهاي پيش گفته مي باشد ، اين موضوع نيز به عنوان شاخصي براي تشخيص عفت زن محسوب مي شود . (احزاب ، 33)(31)
در مورد مردان شايسته نيز با وجود تاکيد بر خصلت غيرت و مطلوب دانستن آن ، (32 ) به تاثيرات منفي غيرت نابجا و نقش آن در ايجاد انحراف در زنان اشاره شده است . (33 ) بنا براين ، بايد از ازدواج با مرداني که به گونه اي افراطي دچار بد بيني هستند ، اجتناب شود . آيات قرآن کريم با عنايت ويژه به خصيصه پاکدامني در گزينش همسر ، مردان و زنان جامعه اسلامي را به ازدواج با افراد پاکدامن فرا خوانده (مائده :5 ؛ نساء : 24) و ايشان را از وصلت با فاسقان بر حذر داشته است . (نور : 3 و 26) (34 ) پيشوايان اسلامي نيز ضمن آن که همساني را در عفاف دانسته اند ،(35 ) در دعاهاي خود ، بر خورداري از پاکدامن ترين همسران را از خداوند طلب کرده اند . (36 ) افزون بر دو ارزش عمده اخلاقي حسن خلق و عفاف ، منابع اسلامي بر احراز خصوصيات اخلاقي و روان شناختي ديگري نيز در همسر مطلوب تاکيد کرده اند . از جمله آن که ، خصلت وفاداري به عنوان يکي از صفات همسر شايسته لحاظ شده و از ازدواج با ساکنان برخي از مناطق جغرافيايي ، به دليل وجود رگه هايي از عدم وفاداري در آنان نهي به عمل آمده است . (37 )يا ضمن تاکيد بر ويژگي تعقل زن ، ازدواج با زنان کودن به دليل رنج آور بودن معاشرت با ايشان و نيز ناتواني آنان در تربيت صحيح فرزند جلوگيري شده است . (38 ) همچنان که پرهيز از دنيا طلبي و تفاخر به جلوه هاي مادي از معيارهاي زن شايسته قلمداد شده است . (احزاب : 28) (39 ) سرانجام ، به ازدواج با زناني توصيه شده که از خصيصه صبر و استقامت در برابر مشکلات برخوردار بوده و در برخورد با ناملايمات احساس ناتواني نکنند .(40 ) اهتمام به احراز اين ارزش ها در همسر است که نويد زندگي توام با آرامش را به همسران خواهد داد .(روم : 20) (41)

پي‌نوشت‌ها:
 

* دانشجوي دکتري روان شناسي تربيتي .
1 . maritial disaffection
2 . سمانه کوهي ، و ديگران ، معرفي مدل درماني سرخوردگي زناشويي در زوجين ، مشاوره خانواده و بهداشت جنسي ، ص 226 .
3 . حسين بستان ، اسلام و جامعه شناسي خانواده ، ص 11 .
4 . همان ، ص 25 .
5 . همان ، ص 51 .
6 . همان ، ص 19 .
7 . حسين آقاي جان ، « عوامل موثر بر طلاق بر حسب طبقه اجتماعي مورد : شهر تهران » جامعه شناسي ، ش 2 ، ص 55 .
8 . توحيد ، نبوت و معاد .
9 . محمد تقي مصابح يزدي ، اخلاق در قرآن (مشکلات) ، تحقيقق و نگارش محمد حسين اسکندري ، ج 1 ، ص 130 .
10 . سيد محمد حسين طباطبايي ، الميزان ، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني ، ج 11 ، ص 484 .
11 . محمد تقي مصابح يزدي ، اخلاق در قرآن (مشکلات) ج 1 ، ص 166 .
12 . همان ، ج 1 ، ص 147 .
13 . همان ، ج 1 ، ص 166 .
14 . محمد محمدي ري شهري ، تحکيم خانواده از نگاه قرآن و حديث ، ترجمه حميد رضا شيخي ، ص 74 .
15 . امام خميني ، تحرير الوسيله ، ج 2 ، ص 285 .
16 . willts , F . K .
17
18 . مجتبي حيدري ، دينداري و رضامندي خانوادگي ، ص 35 .
19 . محمد بن يعقوب کليني ، الکافي ، ج 5 ، ص 341 .
20 . محمد بن علي صدوق ، من لا يحضره الفقيه ، ج 3 ، ص 393 .
21 . نهج الفصاحه ، ص 511 ؛ محمد بن علي صدوق ، من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 578 .
21 . محمد بن يعقوب کليني ، کافي ، ج 5 ، ص 337 .
22 . Michael Hughes , and et al ., Sociology : the core , P . 326
23 . ملاني و جوديت اسمتانا کيلن رشد اخلاقي ؛ کتاب راهنما ، ترجمه محمدرضا جهانگير زاده قمي ، و ديگران ، ج 1 ، ص 33 .
24 . محمد بن يعقوب کليني ، کافي ، ج 5 ، ص 563 .
25 . همان ، ج 2 ، ص 103 .
26 . همان ، ج 5 ، ص 326 ؛ سيد فضل الله الراوندي ، النوادر للراوندي ، ص 48 ؛ حسن طبرسي ، مکارم الاخلاق ، ص 216 .
27 . محمد بن علي صدوق ، من لا يحضره الفقيه ، ص 429 ؛ محمد بن الحسن ، تهذيب الاحکام ، ج 7 ، ص 400 .
28 . محمد بن يعقوب کليني ، الکافي ، ج 5 ، 324 .
29 . سيد فضل الله الرواندي ، النوادر للراوندي ، ص 48 .
30 . محمد بن يعقوب کليني ، الکافي ، ج 5 ، ص 323 ، فيض کاشاني ، مهجه البيضا ، ج 3 ، ص 86 .
31 . همان ، ص 323 .
32 . همان ، ص 536 .
33 . محمد باقر مجلسي ، بحار الانوار ، ج 74 ، ص 216 .
34 . محمد بن الحسن طوسي ، تهذيب الاحکام ، ج 7 ، ص 400 ؛ محمد محمدي ري شهري ، تحکيم خانواده از نگاه قرآن و حديث ، ص 104 .
35 . محمد بن يعقوب کليني ، کافي ، ج 5 ، ص 347 .
36 . همان ، ص 324 .
37 . محمد بن علي صدوق ، من لا يحضره الفقيه ، ص 393 ؛ يعقوب کليني ، کافي ، ج 5 ، ص 352 ؛ محمد بن علي صدوق ، من لا يحضره الفقيه ، ص 566 .
38 . محمد بن يعقوب کليني ، کافي ، ج 5 ، ص 353 - 354 .
39 . مولي محسن فيض کاشاني ، المحجه البيضاه في تهذيب الاحياء ، ج 3 ، ص 86 .
40 . محمد بن يعقوب کليني ، کافي ، ج 5 ، ص 323 .
41 . محمد بن علي صدوق ، من لا يحضره الفقيه ، ج 3 ، ص 389 .
 

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: نشريه اسلام و پژوهش هاي تربيتي شماره 4


ازدواج، نکات کلیدی و راهکارها
یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 21:20 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
ازدواج، نکات کلیدی و راهکارها


چکیده
ازدواج، راهی برای تکامل و سعادت است چرا که خداوند انسان را زوج آفریده و ازدواج- که مظهر بروز زوجیت است- خود بزرگ‌راهی برای خروج انسان از فردگرایی و خود محوری، به زوجیت و دیگرنگری است. همان‌گونه که سعادت فردی انسان، در پرتو تنظیم روابط با خدا، خلق و خود آدمی به دست می‌آید، در عرصه ازدواج نیز اگر اهداف اساسی آفرینش- که همان کمال یابی انسان در تقرب به خداوند است- فراموش نشود، مرحله بالاتری از کمال در دسترس انسان خواهد بود؛ لذا به خاطر این که به این سعادت دست پیدا کنیم این گرد آوری را در مورد ازدواج انجام داده‌ایم. در ابتدای این پژوهش ضرورت ازدواج را در هر سه گروه موجودات زنده (گیاهان،‌ جانوران و انسان‌ها) بیان کرده‌ایم و اهمیت آن را در آیات و روایات آورده‌ایم همان طور که پیامبر اکرم ازدواج را نیمی از ایمان معرفی کرده‌اند. در مرحله بعد از معرفی ازدواج، انواع مختلف آن را بر طبق روایات و قداست ازدواج آوردیم و در بحث قداست بیان کردیم که اگر زندگی به منظور تأمین خواسته‌های نفسانی و دنیایی باشد و تنها کامروایی مد نظر قرار گیرد، روشن است که این نوع زندگی، روزنه‌ای به سوی کمال نخواهد بود. ولی اگر تشکیل خانواده را صحنه‌ای برای ابتلا و آزمایش و جلوه گاهی برای بروز ارزش‌ها دانستیم، آنگاه زندگی خانوادگی را، شاه‌راهی به سوی کمال خواهیم یافت. این از فواید ازدواج است که عرصه مناسبی را برای بروز صفات ارزشمند انسانی فراهم کند. منشأ ازدواج جبر اجتماعی نیست، بلکه نیاز روحی و جسمی آدمی است که او را نیازمند به ازدواج می‌سازد. براساس بررسی‌های گوناگون علمی و مشاهده احوال و رفتار انسان‌ها در طول مدت زندگی، می‌توان گفت: هیچ کس و هیچ چیز نمی‌تواند طبیعت بی‌قرار دو انسان بالغ و جوان را رام کند، مگر ازدواج و هیچ‌کس نمی‌تواند طبع سرکش انسان را رام نماید، مگر همسری که واقعاً شریک زندگی باشد. اما رکن زندگی زوجین که می‌تواند این عطش و نیاز درونی آن‌ها را مرتفع سازد، انس و محبت و همدردی و تفاهم است. که به همین جهت این شرایط را در فلسفه ازدواج آورده‌ایم ولذا برای اینکه انسان بخواهد ازدواج کند و به این فضایل و فواید ازدواج دست پیدا کند باید یک سری شرایط و مقدمات برایش فراهم باشد تا بتواند با توکل بر خدا و دست پیدا کردن به آن شرایط یک ازدواج موفق و خوبی را داشته باشد که در این پژوهش یک دسته از شرایط و مقدمات ازدواج را آوردیم. امادر اینجا این نکته قابل توجه است که اگر ازدواج صحیح و به موقع انجام نگیرد دچار خطراتی می‌شود که در این پژوهش با بیان این خطرات آگاهی مختصری را به خواننده می‌دهیم تا با مطالعه آن بتواند خود را از این خطرات نجات دهد ولی در رسیدن به یک ازدواج موفق هم موانعی وجود دارد که این موانع باعث شده است ازدواج‌ها به تاخیر بیافتد امیدواریم که این مجموعه بتواند جامعه و خانواده‌ها را بر آن کند تا بتوانند این موانع را از سر راه جوانان بردارند. بنابراین باید گفت: زندگی زناشویی که بر پایه ایمان، اخلاق، تفکر، تفاهم، احترام و ارزشمندی بنیان گردیده است، بدون تردید عرصه‌ای برای سعادت و تکامل خواهد بود. باشد که با ارائه این پژوهش بتوانیم خدمتی به جامعه و خانواده‌ها داشته باشیم.
کلید واژه: ازدواج، زوجین، زن و مرد، زناشویی، زندگی، تکامل
مقدمه:
اراده عالمانه، حکیمانه و عادلانه حضرت حق، در نظام متقن هستی خلقت و آفرینش موجودات به صورت جفت می‌باشد. در این بساط جفت بودن و زوج بودن هر چیزی حقیقتی است که استثنا برنمی‌دارد. راستی این چه قدرت شگرف و چه اراده عظیمی است، که بین دو عنصر سوزان و سوزنده، آنچنان الفت و رابطه و حالت عشق برقرار می‌کند که از ازدواج آن دو عنصر، آب سرد و چشمه سار با صفا، و رود‌های خروشان، و دریاهای عظیم، و اقیانوس‌های بی کران، و باران لطیف بوجود می‌آید؟ این چه نیروی شگفت انگیزی است که با ترکیب عناصر با یکدیگر در دل خاک سیاه و تیره، و در قلب سنگ خارا، و در بستری قیر گونه و تیره تر از شب، الماس به وجود می‌آورد!؟ این چه اراده قاهری است که از ترکیب چند مادّه در تاریکی معادن یمن، عقیق سرخ، و از عمق خاک نیشابور، فیروزه آسمان رنگ، و از آمیختن خاک با فسیل حیوانات، هزاران جنس مورد نیاز بشر پدید می‌آورد!؟ انتخاب همسر در فرهنگ پاک اسلام به خودی خود مستحب و کاری بسیار پسندیده، و برنامه‌ای نیکوست، از همه مهم‌تر بهترین و برترین و محکم‌ترین و عالی‌ترین روش و برنامه جهت پیشگیری از گناه، و حفظ جامعه از افتادن در غرقاب فحشا و منکرات، ازدواج پسران و دختران به وقت نیاز و زمان مناسب آن است، بر این اساس برآن شدیم تا با مراجعه به دو منبع اصیل معارف اسلامی کتاب و سنت دیدگاه صحیح اسلامی را فارغ از مشهورات زمانه درباره شرائط ازدواج از شروع تا مسائل دوران نامزدی همراه با بیان برخی از احکام و داستان‌های ازدواج به صورت دسته بندی شده و خلاصه ارائه کنیم؛ باشد که مورد رضایت حضرت حق و استفاده دوستان گرامی قرار گیرد. در پایان از همه کسانی که با نقادی‌ها و تفکرات خود به عبادت و نیایش عقلانی می‌پردازند و چراغی فرا راه پویندگی‌های خود و دیگران قرار می‌دهند کمال امتنان و تشکر را دارم.

آیین ازدواج در نظام هستی(1)
 

گیاهان:
برنامه ترکیب یا به عبارت دیگر لقاح و توالد و تناسل در میدان حیات نباتات و گیاهان، بگونه‌ای است که هر بیننده‌ای را در دریائی از تعجب و حیرت غرق می‌کند. اگر در میان گل‌ها دقت کرده باشید، میله‌ها و پرچم‌های ظریفی در وسط آن دیده می‌شود، که آن‌ها را نافه می‌نامند، و تعداد آن‌ها در گل‌ها مختلف است، و در عین حال حساب مخصوصی دارد. در بالای این میله‌ها، برآمدگی کوچک و زردرنگی است که آن را «بساک» می‌گویند، در میان بساک، کیسه بسیار کوچکی است که چهار حفره دارد، و در میان آن‌ها دانه‌های گرده قرار گرفته است. دانه‌های گرده، دانه‌های بسیار ریز میکروسکوپی هستندکه در عمل شباهت تامّی با نطفه حیوانات دارند!! پس از برقراری عمل لقاح بین آن و قسمت‌های مادّه، تخم گل درست می‌شود. دانه‌های گرده با آن کوچکی به نوبه خود دارای ساختمان تو در تو و نازک کاریهای شگفت آوری می‌باشند. در میان آن‌ها مقدار زیادی موادّ پرتوپلاسمی و موادّ چربی، قندی، نشاسته ای، و ازتی می‌باشد، و در وسط آن‌ها دو هسته که یکی کوچک‌تر و دیگری بزرگ‌تر است وجود دارد، بزرگ‌تر را هسته روینده، و کوچک‌تر را هسته زاینده می‌نامند، که وظیفه مهم این دو را بزودی خواهید دانست.
مادگی: همان قسمتی است که روی محور گل قرار گرفته و در ناحیه فوقانی آن برآمدگی مخصوصی بنام کلاله است، و سطح آن را مادّه لزج و چسبناکی پوشانیده، کار این مادّه چسبنده نگاهداری و جذب دانه‌های نر و کمک به رویاندن آن‌هاست. در پائین مادگی که متصل به قسمت تحتانی گل است، ناحیه برجسته‌ای وجود دارد که آن را « تخمدان » می‌گویند، و در میان آن تخمک‌های کوچکی یافت می‌شود، که با دنباله مخصوصی به دیواره تخمدان اتّصال دارند، و به وسیله آن آب و موادّ لازمه را جذب می‌کنند، تخمک‌ها نیز به سهم خود ساختمان قابل ملاحظه‌ای دارند.
عمل زفاف: پس از آنکه کیسه‌های گرده بساک از هم پاره شد و گرده‌ها روی کلاله ماده قرار گرفتند فوراً شروع به نمّو می‌کنند، در اینجا باید متذکّر شد که برای رسیدن گرده به کلاله ماده، وسائل مختلفی وجود دارد که از مشاهده آن تعجّب عمیقی به مطالعه کنندگان جهان خلقت دست می‌دهد. از جمله اینکه حشرات گوناگونی این وظیفه حیاتی را بدون اینکه توجّه به کار خود داشته باشند انجام می‌دهند، یعنی در اثر رنگ و بوی مطبوع، و مادّه قندی مخصوصی که در بن گل‌ها جای دارد به طرف آن‌ها حرکت کرده، و روی آن‌ها نشسته، و دانه‌های گرده را با پای پشم آلود خود از این نقطه به آن نقطه حمل می‌کنند، این عمل مخصوصاً در گلهائی که میله‌های نر و مادّه آن‌ها از هم جداست و روی دو پایه قرار دارد بسیار شایان اهمیّت است. همانطور که گفتیم وقتی دانه‌های گرده روی کلاله قرار گرفت، شروع به رشد و نمّو می‌کند، هسته بزرگ‌تر که همان هسته روینده است همراه آن نمّو کرده و به طرف تخمدان سرازیر می‌شود، و در نزدیکی آن به کلی از بین رفته و نابود می‌گردد، ولی هسته کوچک‌تر که از زاینده است، از میان این لوله باریک عبور کرده وارد تخمدان می‌شود، و با تخمک‌ها ترکیب شده، عمل لقاح و زفاف در آن محیط مخفی و تاریک صورت می‌گیرد، نطفه گل بسته و تخم اصلی آن بوجود می‌آید. هوا و آب و انسان، واسطه‌ها و دلال‌های دیگری هستند که زمینه لقاح و زفاف نباتات و گیاهان را فراهم می‌کنند. در عرصه گاه حیات نباتات، همانند وضع جمادات قوانین و شرایط ترکیب، توالد و تناسل و زفاف به اراده حضرت حق، بدون پیش آمدن اختلاف و بی مهری، و نزاع و طلاق، کار خود را دنبال می‌کنند، و از این طریق سفره روزی موجودات زنده به خصوص انسان را غرق در انواع ثمرات، حبوبات و میوه جات می‌نمایند.
حیوانات:
میل حیوان نر به ماده، و ماده به نر، و رابطه عاشقانه‌ای که بین این دو موجود زنده، برای لذت بردن از زندگی و توالد و تناسل، و بقاء نسل وجود دارد، از شگفتی‌های غیرقابل توصیف است. تعاونی که بین ماده و نر جهت لانه سازی، ساختمان کاشانه، حفظ اسرار، انتخاب جا و مکان و وقت و زمان، و از همه مهم‌تر عمل لقاح، و توجه به وضع جوجه، و تأمین مواد برای او، و تعلیم امور لازمه به فرزند، و نگهداری او از حوادث و خطرات، و سایر برنامه هائی که بر عرصه گاه حیات حیوانات حاکم است، و در حقیقت تجلی اراده حضرت حق است، باید از عجایب مسئله هستی شمرده شود. دنیای پر از اسرار تخم گذاران و پستانداران در برنامه آمیزش و لقاح، و توجه به حفظ تخم‌ها، و یا حفظ جنین و نوزادان، آدمی را در پرده‌ای از حیرت و بهت می‌اندازد. شرایط و قوانین ازدواج و توالد و تناسل در حیوانات شرایطی مناسب، و قوانینی خدائی و الهی است. هیچ حیوانی به غیر جنس مخالف خود که نرینه‌ای از نوع خود اوست در عین این که کپسولی از شهوت جنسی است، میل نمی‌کند. حیوان نر، شهوت خود را آلوده به ناپاکی و خلاف کاری نمی‌نماید، و از راه مستقیم الهی منحرف نمی‌شود. در زمینه غریزه جنسی برای حیوانات آلودگی و انحراف نیست. نطفه حیوان نر برای ماده مربوط به خود اوست و در این مسیر توجهی به غیر ندارد. در آن‌ها چشم چرانی، و تعقیب غیر، و تجاوز به ماده‌ای که در زوجیت نر دیگر است وجود ندارد. در این زمینه بین تخم گذاران و پستانداران تفاوتی نیست داستان نظم و انضباط در تمام مسائل زندگی به خصوص توالد و تناسل در پرندگان، خزندگان، چرندگان، حیوانات آبی داستانی شگفت آور، و برای اهل دقت موجب اعجاب فراوان است. شکل زندگی حیوانات همراه با شرایط و قوانینی که بر آنان حاکم است کلاس درس، و زمینه عبرتی است برای انسانهائی که از فضای هدایت حق دور افتاده، و از معنویت و نورانیت جدا زندگی می‌کنند. حیوانات در نظم و انضباط همانند جمادات و عناصر و ماه و خورشید، و آسمان و زمین، و همچون نباتات و گیاهانند.

انسان و ازدواج:
 

ازدواج و ترکیب و تولید، و توالد و تناسل، در عرصه گاه حیات جماد و نبات و حیوان، بر اساس قوانین تکوین و جهت گیری صحیح غرائز صورت می‌گیرد، ولی انجام این مسئله حیاتی و برنامه عالی طبیعی باید بر مبنای مقررات و نظامات شرعیه، و قوانین الهیه که در قرآن مجید، و گفته‌های ملکوتی انبیاء و امامان آمده، جامه عمل بپوشد. مایه‌های اولیه این حقیقت به صورت غریزه، میل، دوستی، عشق، و مهربانی در مرد و زن به اراده حکیمانه حضرت حق قرار داده شده:
و از آیات خداوندی است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید، که در کنار او آرامش یابید، و میان شما عشق و محبّت و مهربانی قرار داد، که در این حقیقت نشانه هائی از خداست برای مردمی که در گردونه اندیشه و فکر نسبت به حقایق به سر می‌برند! (2)
وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ مِنَ الْمآءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کانَ رَبُّکَ قَدیراً. (3) و اوست خداوندی که بشر را از آب آفرید، و میان آنان خویشی و پیوند ازدواج قرار داد، و خدای تو بر هر چیزی قدرت دارد.
انتخاب همسر در فرهنگ پاک اسلام به خودی خود مستحب و کاری بسیار پسندیده، و برنامه‌ای نیکوست، ولی در صورتی که مجرد ماندن و عزب زندگی کردن، دامن پاک زندگی را به گناه و معصیت، و فحشا و منکرات آلوده نکند، در غیر این صورت ازدواج و تشکیل زندگی ضروری و مسئله‌ای واجب، و تکلیفی قطعی است. اینجاست که باید دستور حضرت حق را نسبت به ازدواج با جان و دل به اجرا گذاشت، و از آینده آن به خصوص در برنامه مادیّت و خرج و مخارج بیمی به خود راه نداد، که ترس از آینده نسبت به گذران امور زندگی برنامه‌ای شیطانی، و مولود ضعف نفس، و عدم اتکاء و اعتماد به کارگردان بساط هستی است.

آیات ازدواج:
 

فقر نباید مانع از ازدواج شود
مردان و زنان بی‌همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی‌نیاز می‌سازد خداوند گشایش‌دهنده و آگاه است. (4)
وجود مهربانی و رحمت خدا بین زوجین
و از نشانه‌های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، ودرمیانتان مودّت ورحمت قرار داد. این نشانه‌هایی است برای گروهی که تفکّر می‌کنند! (5)

رضایت طرفین در ازدواج
 

و هنگامی که زنان را طلاق دادید و عدّه خود را به پایان رساندند، مانع آن‌ها نشوید که با همسران (سابق) خویش، ازدواج کنند! اگر در میان آنان، به طرز پسندیده‌ای تراضی برقرار گردد. این دستوری است که تنها افرادی از شما، که ایمان به خدا و روز قیامت دارند، از آن، پند می‌گیرند (و به آن، عمل می‌کنند). این (دستور)، برای رشد (خانواده‌های) شما مؤثرتر، و برای شستن آلودگی‌ها مفیدتر است و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید. (6)

هدف اصلی ازدواج (توالد و تناسل)
 

زنان شما، محل بذرافشانی شما هستند پس هر زمان که بخواهید، می‌توانید با آن‌ها آمیزش کنید؛ و (سعی نمائید از این فرصت بهره گرفته، با پرورش فرزندان صالح) اثر نیکی برای خود، از پیش بفرستید! و از خدا بپرهیزید و بدانید او را ملاقات خواهید کرد و به مؤمنان، بشارت ده! (7)

تحریم ازدواج‌های اجباری با زن‌ها
 

‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید! برای شما حلال نیست که از زنان، از روی اکراه (و ایجاد ناراحتی برای آن‌ها)، ارث ببرید! و آنان را تحت فشار قرار ندهید که قسمتی از آنچه را به آن‌ها داده‌اید (از مهر)، تملک کنید! مگر اینکه آن‌ها عمل زشت آشکاری انجام دهند؛ و با آنان، به طور شایسته رفتار کنید! و اگر از آن‌ها، (به جهتی) کراهت داشتید، (فوراً تصمیم به جدایی نگیرید!) چه بسا چیزی خوشایند شما نباشد، و خداوند خیر فراوانی در آن قرار می‌دهد! (8)

ارزش و اهمیت ازدواج از نظر روایات:
 

از پیامبر خدا (ص) است که فرمود: در چهار موقع عنایت و رحمت حق متوجه انسان می‌شود: به وقت باریدن باران، به هنگام نظر کردن فرزند به صورت پدر، از باب مهر و محبت، در آن زمان که در خانه کعبه باز می‌شود، و آن وقت که عقد و پیمان ازدواج بسته شده، و دو نفر با یکدیگر جهت زندگی جدید، وارد عرصه نکاح می‌شوند. (9)
رسول خدا (ص) فرمود: ازدواج کنید، و پسران و دختران مجرّد را همسر دهید، نشانه نیک بختی مسلمان این است که مخارج شوهر کردن زنی را به عهده بگیرد. چیزی نزد حضرت حق محبوب‌تر از خانه‌ای که در اسلام به سبب نکاح آباد شود نیست. (10)
حضرت صادق (ع) می‌فرماید: مردی نزد پدرم حضرت باقر آمد، فرمود همسر داری؟ عرضه داشت ندارم، پدرم به او گفت دوست ندارم دنیا و آنچه در آن است از من باشد و یک شب را بدون همسر به سر برم، آنگاه پدرم گفتارش را ادامه داد و فرمود:الرَّکْعَتانِ یُصَلّیهِما رَجُلٌ مُتَزَوِّجٌ أَفْضَلُ مِنْ رَجُل أَعْزْبَ یَقُومُ لَیْلَهُ وَ یَصُومُ نَهارَهُ. دو رکعت نمازی که مرد همسردار می‌خواند، بهتر است از قیام شب مرد عزب به عبادت و روزه گرفتنش در روز!! آنگاه پدرم هفت دینار به آن مرد داد و فرمود با این پول وسائل ازدواجت را فراهم کن، که رسول حق (ص) فرمود:إِتَّخِذُوا الاَْهْلَ فَإِنَّهُ أرْزَقُ لَکُمْ. همسر انتخاب کنید که باعث وسعت رزق است. (11)

انواع ازدواج:(12)
 

زن و مرد از سه راه به یکدیگر محرم می‌شوند: نسب (خویشاوندی)، رضاع (شیرخوردن) و ازدواج.
راه سوم (ازدواج) بر دو قسم است:
دائمی: عقد دائم آن است که مدّت زناشویی در آن تعیین نشود.
موقت: عقد موقّت آن است که مدت زناشویی در آن تعیین شود. برای مثال زن را به مدت یک ساعت، یک روز، یک ماه، یک سال و یا بیشتر عقد نمایند، زنی را که به این قسم عقد کنند، متعه و صیغه نیز می‌نامند. (13)
پیشینه ازدواج موقت در اسلام، از زمان پیامبر (ص) مشروعیت داشته و در زمان ابوبکر نیز عمل می‌شده است ولی خلیفه دوم آن را منع نمود. این روایت مکرر در متون شیعه و اهل سنت نقل شده است که خلیفه دوم اعلام کرد: «متعتان کانتا فی عهد رسول‌اللّه و انا احرمهما و اعاقب علیهما» و یا «انا محرمهما و معاقب علیهما» یعنی، دو متعه (متعة الحج و متعه زنان) در زمان پیامبر (ص) وجود داشت ولی من آن دو را تحریم نموده و عامل آن‌ها راعذاب می‌کنم؛ و این یکی از هفتاد مواردی است که خلیفه برخلاف نص دست به اجتهاد رأی زده است. (14) هر دو ازدواج در بسیاری از احکام و مسائل مشترک است به عنوان مثال در هر دو باید صیغه خوانده شود و تنها راضی بودن زن و مرد کافی نیست. خود زن و مرد می‌توانند این صیغه را بخوانند و یا دیگری را وکیل کنند که از طرف آنان بخواند. در پاره‌ای از مسائل نیز با یکدیگر تفاوت دارد مانند:
1. ذکر نشدن مهر در عقد دائم، عقد را باطل نمی‌سازد بر خلاف عقد موقت.
2. زن و شوهر در عقد دائم از یکدیگر ارث می‌برند بر خلاف عقد موقت.
3. جایز نیست زن و شوهر در عقد دائم شرط کنند که نزدیکی انجام نگیرد بر خلاف عقد موقّت.
4. شوهر در عقد دائم باید نفقه زن را بپردازد برخلاف عقد موقّت.
5. زن در عقد دائم بدون اجازه شوهر نمی‌تواند بیرون برود ولی در عقد موقت می‌تواند مگر آنکه باعث تضییع حق شوهر شود.
6. ذکر مدت در عقد دائم لازم نیست ولی در عقد موّقت باید مدّت ذکر شود.

انواع ازدواج در زمان جاهلیت:
 

عمل نامشروع زنا در نظر اعراب زمان جاهلیت زشت نبود، بسیاری از مردان برای خود چند رفیقه داشتند و زنان نیز دارای چند دوست بودند. اعراب در زمان جاهلیت گاهی زنان خود را مجبور به زنا می‌کردند تا از آن طریق سودی عایدشان گردد. مردم زمان جاهلی دارای نکاح‌های مختلفی بودند که اقسامی از آن، از نظر خوانندگان عزیز می‌گذرد:
ازدواج معمولی: در آن عصر مانند سایر دوران، مردی دختری را برای همسری انتخاب می‌کرد، پدر دختر برای فرزندش مهریه قرار می‌داد و او را به آن مرد تزویج می‌کرد.
ازدواج پرچمی: زن‌هایی بودند که برای استفاده عموم، خود را در معرض قرار می‌دادند و برای راهنمایی و جلب توجه مردم بالای منازل خود پرچم‌هایی نصب می‌کردند تا هر کس بخواهد، بدون مزاحمت به منزل آنان برود.
ازدواج استبضاع: هنگامی که زن از قاعده زنانگی پاک می‌شد، شوهرش او را نزد هر کس که می‌خواست می‌فرستاد و دستور می‌داد با او همبستر شود، پس از آن، شوهر با زن همبستر نمی‌شد تا آثار حمل زن از مرد بیگانه روشن شود، سپس به خود اجازه همبستر شدن می‌داد، این تأخیر در میان قوم برای آن شوهر دلیل نجابت بود.
ازدواج بدل: هر کس از اعراب جاهلی که زن دیگری را می‌پسندید حق داشت به آن مرد پیشنهاد معاوضه کند ; یعنی زن خود را به او بدهد و زن طرف مقابل را برای خود بردارد، مدت معاوضه هم طبق تمایل طرفین بوده و زنان سیه بخت در این میان یک وظیفه بیشتر نداشتند و آن تسلیم بدون قید و شرط بود.
ازدواج اشتراکی: عده‌ای از جوانان عرب، که گاهی تعدادشان به ده نفر می‌رسید، زنی را مشترکاً گرفته و با او همبستر می‌شدند. پس از وضع حمل آنان را احضار می‌کرد و می‌گفت: می‌دانید چه کرده‌اید ؟ از میان آنان یک نفر را انتخاب می‌کرد و فرزند را به او منتسب می‌نمود و می‌گفت: این فرزند توست نام او را هر چه می‌خواهی بگذار.
ازدواج شغار: اعراب جاهلی زنان و دختران خود را، گاهی به عنوان مهریه زن دیگر قرار می‌دادند ; به این صورت که شخصی دختر یا خواهرش را به دیگری می‌داد که متقابلاً شخص دیگر خواهر یا عیالش را به ازدواج او درآورد مهریه در این ازدواج زنان و دختران بودند.ازدواج‌های دیگری نیز در عربستان مرسوم بود که در کتاب‌های تاریخی مفصل ذکر شده است.(15)

قداست ازدواج:(16)
 

از دیده گاه اسلام (ازدواج) یک عمل مقدسی شمرده شده است، در این رابطه اشاره‌ای به یک آیه از قرآن مجید می نمائیم: (قرآن کریم مرد را در لباس زن و زن را لباس مرد معرفی می‌فرماید، یکدیگر را موجب آرامش هم خواند و آن همه امتیازات که برای این دنیا و دنیای ابدی برای هر دو منظور داشت) (17) (و در این باره پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: )ازدواج کردن یکی از سنت‌های من است کسیکه از آن سرپیچی کند از امّت من نیست (18) (در روایت دیگر می‌فرماید: کسی که ازدواج کند نصف دینش را حفظ کرده و در نگهدای نصف دیگرش کوشا باشد و از نافرمانی خداوند هراسان باشد) (19) (و باز نبی اکرم اسلام (ص) در روایت دیگر می‌فرماید: )بهترین امّتم ازدواج کرده‌ها هستند و بدترین آن‌ها عَزَبْها می‌باشند و اکثر اهل جهنّم عَذَبها هستند (20) (21) اما مسیحیت ازدواج را خلاف تقدس می‌داند و لذا پاپ و بزرگان باید ازدواج نکرده باشند و اجازه ازدواج در مسیحیت به خاطر جلوگیری از فساد بیشتر و به اصطلاح دفع افسد به فاسد است. قداست ازدواج عللی دارد:
کم شدن گناه
کانون نسل سازی

فلسفه ازدواج: (22)
 

آرامش روحی:یکی از خصایص و نیازهای بشر انس و الفت است. تنهایی برای انسان دشوار است و نیاز به کسی دارد که امین و غمخوار و مهربان و رازدار باشد تا با او انس بگیرد، نیاز به کسی دارد که عشقش را و مودت خالصانه‌اش را، نثار او کند. بهترین فردی که می‌تواند این نیاز را تامین کند همسر است؛ چه زن و چه شوهر.
حفظ دین
پیش گیری از گناه: رسول خدا (ص) به جوانان فرمود: با ازدواج چشم و دامن خود را از گناه پاک بدارید (23) رسول خدا (ص) فرمود: هر کس که در جوانی ازدواج کند صدای ناله شیطان بلند می‌شود که واویلا دوثلث دینش ازدستبرد من مصون می‌ماند (24)
عمل به سنت پیامبر: النکاح سنتی فمن رغب عن سنت فلیس منّی (25)
تولید مثل: در روایات انتخاب همسر به صفاتی اشاره شده که در نسل اثر می‌گذارد و معلوم است که یکی از هدفهای ازدواج تولدی نسلی سالم و صالح است. اسلام به انتخاب همسرو داشتن فرزند تشویق کرده است رسول خدا (ص) فرمودند: چه مانع دارد همسری انتخاب کنید شاید خداوند فرزندی به شما عطا کند که با گفتن:لا اله الا الله زمین را سنگین کند (26)

فواید ازدواج: (27)
 

سلامتی:دانشمندان می‌گویند: ارضای صحیح و به موقع غریزه جنسی برای سلامت جسم و جان یک ضرورت است و ترک آن باعث بیماری‌های روانی وامراضی از قبیل ضعف اعصاب، اضطراب، افسردگی، یأس، تشنج، تندخویی، بد بینی، گوشه‌گیری و گاهی سوء هاضمه و سردرد می‌شود. (28) استقلال:دختر و پسر قبل از ازدواج جزء خانواده و تابع محسوب می‌شوند، در حالی که بعد از ازدواج مستقل، مبتکر و تصمیم گیرند و مسؤلیت می‌پذیرند و محصول کسب و کارشان به واحد نوبنیاد خانواده تعلق می‌گیرد.
امنیت:اگر بنیاد خانواده‌ها مستحکم باشد؛ به طور محسوس از فسادها، طغیان‌ها، ولگردی‌ها، قتل و سرقت‌ها، جنایت‌ها و ناامنیتی ها، تجاوز به عنف‌ها و اعتیادها و خودکشی‌ها کاسته می‌شود. چون اکثر این افراد از کسانی هستند که از کانون گرم خانواده محرومند. (29)
توسعه روحی: انسان مجرد می‌گوید: خودم، متأهل می‌گوید: خودم و همسرم و فرزندم
تلاش:کسی که مخارجش سنگین شد مجبور به فکر کار و تلاش است (وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها) (و آبادی آن را به شما واگذاشت!) (30) خانه سازی، ایجاد کار، بازار رقابت
آینده نگری:کسی که ازدواج کرد و فرزند داشت برای تامین زندگی نسل خود آینده نگری هم دارد

نقش ازدواج
 

گستردگی فامیل: انسان که فامیل نسبی دارد، فامیل سببی نیز پیدا می‌کند
پر کردن اوقات فراغت
نجات از خود بینی به دیگران
تربیت نسل
انگیزه کار و تلاش
تقویت روحیه خدمت رسانی، عاطفه، استقلال در زندگی، تحمل و کظم غیظ، صبر، اطعام، امر به معروف، ایثار، آماده باش، آینده نگری، زندگی اجتماعی، صرف نظر از خواسته‌های خود به خاطر خواسته‌های دیگران

شرایط ازدواج: (31)
 

سن ازدواج
طبیعت و آفرینش سن ازدواج را تعیین کرده و آن سن بلوغ است، لکن به تناسب شرایط جغرافیائی، محیط اجتماعی و خانوادگی و روحی نوسان پیدا می‌کند غریزه جنسی در سنین 17 و 18 در پسران و 14 و 15 در دختران کاملا بیدار شده است؛ و جوان تحت فشار قرار می‌گیرد و مانند نیاز به آب و غذا است؛ و جز ارضای مشروع چاره‌ای نیست. فقط با ورزش و تفریح و... می‌شود ازدواج را مقداری به تاخیر انداخت. سنّ ازدواج در اسلام برای پسر و دختر زمانی است که یا به اختیار می‌توانند ازدواج کنند یا به اجبار زمانی، به اختیار آن است که درک مسؤلیت خانوادگی داشته باشند و بتوانند همسرداری کنند یا به طور خلاصه بتوانند به یکدیگر خیر برسانند. امّا سن ازدواج به اجبار زمانی، آن است که هرگاه پسر یا دختر متوجّه شوند که به علّت نداشتن همسر به گناه آلوده می‌شوند لازم است برای دفع گناهان ازدواج نمایند. (32)
اجازه ولی
در ازدواج پسر اراده والدین شرط نیست و خود پسر باید تصمیم بگیرد و در حد امکان رضایت والدین را جلب نماید. اما در مورد دختر؛ او هم در امر ازدواج آزاد است و کسی حق ندارد بر او تحمیل کند، ولی علاوه بر اجازه و رضایت دختر اجازه ولی شرعی او هم لازم است. البته احادیث بین دختر باکره و بیوه فرق گذاشته، اسلام از دختر سلب استقلال نکرده، بلکه برای جلوگیری از خطا و اشتباه توصیه کرده از تجربیات پدر و جد استفاده کند، چون دختر دوشیزه از یک نوع خوش بینی و زودباوری برخوردار است و از حیله و نیزنگ بعضی شیادان بی اطلاع است و لذا نیاز به مشاوره دارند و چه مشاوری دل سوزتر از پدر. البته اجازه ولی در 2 مورد استثناء شده است:1- دسترسی به پدر و جد پدری نیست.2- همسر مناسبی پیدا شده و پدر بی‌جهت مخالفت می‌کند
تذکر: در صورت نبود پدر و جد پدری هیچ کس حق ولایت ندارد
قالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنّی أُریدُ أَنْ أَتَزَوَّجَ إِمْرَأَةً وَ إِنَّ أَبَوَیَّ أَرادا غَیْرَها، قالَ: تَزَوَّجِ الَّتی هَوَیْتَ وَ دَعِ الَّتی هَوی أَبَواکَ. (33) ابن ابی یعفور می‌گوید به حضرت صادق عرضه داشتم، من برای ازدواج زنی را انتخاب کرده‌ام و پدر و مادرم دیگری را، تکلیف من چیست؟ فرمود: آن را که خودت دوست داری اختیار کن، و آن را که پدر و مادر پسندیده‌اند رها کن.
در رساله عملیه مراجع بزرگ شیعه در باب ازدواج می‌خوانیم: اگر همسر مناسبی برای دختر پیدا شود و بخواهد با او که شرعاً و عرفاً هم کفو او می‌باشد ازدواج کند و پدر و جدّ پدری مانع می‌شوند و سختگیری می‌کنند در این صورت اجازه آنان لازم نیست. (34) بنابراین پسری که دختری را هم کفو خود می‌داند، و دختری که پسری را هم کفو خود می‌شناسد رضایت و عدم رضایت پدر و مادر شرط نیست، و می‌تواند با اجازه اسلام و رضایت حق ازدواج کنند.

دقت در انتخاب
 

در انتخاب همسر احساسات غلبه نکند عجله نکنید؛ پس از فکر و مشورت و گفتگو اقدام کنید. بخش زیادی از اختلافات خانوادگی ریشه‌اش عدم تدبیر در انتخاب همسر است انتخاب همسر انتخاب لباس نیست؛ انتخاب شریک زندگی است و تاثیرش تا پایان عمر و تا قیامت هست ازدواج‌های سطحی که با یک تلفن یا برخوردی در اتوبوس و یا پارک و غیره صورت می‌گیرد عاقبت خوبی ندارد. امام صادق (ع) می‌فرمایند: زن به منزله گلوبندی است که بر گردن می‌افکنند، پس مراقب باش. (35)

توجه به اصالت خانوادگی
 

ازدواج‌های ممنوع
 

محارم نسبی، مانند: پدر، مادر، فرزند، خواهر، برادر، نوه، عمو، عمه، دائی، خاله، فرزندان خواهر، فرزندان برادر، جد و جده
محارم سببی، مانند: مادر زن، پدر شوهر، نامادری، (زن پدر)، ناپدری (شوهر مادر) ناپسری (پسر شوهر) نادختری (دختر زن) و خواهر همسر (البته خواهر همسر محرم نیست)
محارم رضاعی، اگر کودکی یک شبانه روز به طور کامل یا پانزده مرتبه به طور متوالی و کامل از زنی شیر بنوشد و در این فاصله غذای دیگری نخورد و از طریق پستان باشد به این افراد محرم می‌شود: 1-خود زن، 2- شوهر زن، 3- فرزندان زن، 4- خواهر و برادر زن،5- عمو وعمه زن، 6- پدر و مادر زن، 7- پدر و مادر شوهر، 8- خواهر و برادر شوهر، 9- عمو و عمه و دائی و خاله شوهر، 10- دائی و خاله زن کسی که با مردی یا پسری لواط کند نمی‌تواند با مادر یا خواهر یا دختر او ازدواج کند و اگر ازدواج کرده اگر بچه دار هم شده باید جدا شوند. بر مرد و زن مسلمان ازدواج با کافر، چه به صورت دائم و چه به صورت موقت حرام است. مرد مسلمان می‌تواند با زن اهل کتاب عقد موقت داشته باشد، اما زن مسلمان نمی‌تواند. آقای ابراهیم امینی درباره ازدواج فامیلی مطالب تحقیقی و علمی نوشته و درپایان نتیجه گرفته که آمار بچه‌های ناقص الخلقه در ازدواج‌های فامیلی به مراتب بیشتر است و توصیه کرده تا حد امکان از ازدواج فامیلی پرهیز کنید. البته اگر کسی مطمئن باشد که در پدرانشان و مادرانشان بیماری وجود نداشته می‌تواند ازدواج فامیلی کند، مثل ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س)

مقدمات ازدواج: (36)
 

انتخاب
 

شرائط انتخاب همسر:
 

1. بلوغ 2. رشد 3. بدست آوردن توانمندی مدیریت و اداره‌ی زندگی از طریق بالا بردن آگاهی 4. انتخاب همسر از روی اختیار باید باشدنه ازروی اجبار غرائز
عوامل بالا بردن قوه اختیار در انتخاب همسر:
1. تفکر عمیق و همه جانبه قبل از عمل کردن 2. اجتناب شدید از تکیه کردن به فهم خویشتن؛ (اصل مشورت) 3. رعایت دقیق خویشتن نگهداری (اجازه به غرائز ندهیم و به محبت اجازه‌ی عرض اندام ندهیم فقط حالت تقوا داشته باشیم) 4. نیایش و دعا در درگاه الهی؛ (ارتباط با ذات خدا، عنصر امید را در انسان زنده می‌کند)

راه‌های گزینش همسر:
 

1. از طریق مشورت؛ (دوری گزیدن از بازیگری‌های ذهنی دیگران)، با انسان حلیم و صبور و کسی که با مسائل ازدواج آشنا و آگاه باشد و شرائط روزرا مد نظر قرار می‌دهد مشورت نماید. همچنین تدین و دلسوزی شدید و راز دار بودن و امین بودن از شرائط لازم مشاور است. 2. وجود واسطه و معرِّف؛ (او ما را بشناسد و ما نیز او را بشناسیم) 3. بررسی افکار طرف مقابل از طریق؛ (با چه کسانی در ارتباطند؟ چه کتابهایی مطالعه می‌کنند؟ در چه جلسه‌هایی شرکت می‌کنند؟ از نظر سیاسی چه دیدی دارند؟ و... ) 4. تحقیق نمودن نسبت به همسر آینده از طریق؛ (دوستان دبیرستان و دانشگاه، فامیل یا از طریق معلمان و... ) در تحقیق نمودن حفظ استقلال فکری و تحت تأثیر بی خود قرار نگرفتن ازخانواده‌های طرفین بسیار اهمیت دارد. 5.لزوم توجه به نجابت و اصالت خانوادگی طرف مقابل

استخاره
 

جای استخاره بعد از مرحله تحقیق و مشاوره است. در احادیث به 3 نوع استخاره اشاره شده است:نوع اول: هنگام تصمیم‌گیری که دو رکعت نماز بخواند و بعد از نماز دست به دعا بردارد و از خداوند طلب خیر کند. حضرت علی (ع) برای استخاره دو رکعت نماز می‌خواند و صد مرتبه أَسْتَخِیرُ اللَّهَ می‌گفتند سپس دعایی را می‌خواند. (37) نوع دوم: که حضرت صادق (ع) فرمودند: در شش قطعه کاغد بنویس بسم الله الرحمن الرحیم خیرة من الله در سه تاافعل و در سه تالاتفعل و زیر سجاده بگذار بعد از نماز درهم بریز اگر سه تا مثل هم آمد که معلوم است و گرنه تا 5 قطعه را بردار، هر طرف که اکثریت داشت عمل کن. (38) نوع سوم: استخاره با قرآن: حضرت صادق (ع) می‌فرمایند: شیطان در حال نماز از همه حالات به انسان دورتر است، بعد از نماز قرآن را بگشا و در اولین آیه‌ای که چشمت به آن رسید توجه کن و آن‌چه به قلبت القا شده انجام بده. (39)

خواستگاری
 

خواستگاری مرد از زن بر طبق ناموس آفرینش است و عکس آن مطلوب نیست؛ از مرد طلب و عشق مطلوب و از زن حیا وناز و کرشمه، البته در موارد استثنائی اشکالی ندارد که دختر از پسر خواستگاری کند؛ مثل پیشنهاد خدیجه به رسول خدا (ص) یا خانواده دختر پیشنهاد کند مثل حضرت شعیب در دوران نامزدی پسر و دختر به هم محرم نیستند تا زمان عقد و باید مسائل شرعی را مراعات کنند درست است که مراسم نامزدی از استحکام برخوردار نیست و هنوز عقد صورت نگرفته، امّا خانواده‌ها باید به تعهدات خود عمل کنند و بر عهد خود استوار و وفادار بمانند، مگر در صورتی که عذر موجه داشته باشند. در هر حال باید به هم زدن عقد به طور مسالمت‌آمیز باشد و با رعایت اخلاق اسلامی و از هتک آبرو و بدگویی، کینه توزی، اذیت و آزار جدا بپرهیزید

نکات کلیدی در خواستگاری:
 

اجتناب از تعارف (نشان دادن چیزی در ظاهر که در باطن وجود ندارد) - اجتناب از دروغ گفتن- اجتناب از حیای افراطی- صحبت در مورد همه شرائط (شغل، کار، روحیه، خانواده، اقوام و... )- صادقانه سوال وصادقانه جواب داده شود
مهریه
مسئله مهر در اسلام مسئله بسیار مهم، ظریف، دقیق و قابل توجه است، ارکان عقد ازدواج، دختر وپسر هستند نه مهریه لذااگر مهریه فراموش شود عقد صحیح است و مهر المثل تعیین می‌شود درصورتی که در بیع اگر بها فراموش شود معامله باطل است.
مرد برای اثبات صدق خویش مهریه را نثار زن می‌کند. یکی از فلسفه‌های مهر این است که زن نیازهای زمان بارداری خود را تامین کند و آرامش و سکونی داشته باشد، چون بعد از آمیزش مرد به دنبال کارش می‌رود، امّا این زن است که باید 9 ماه بارداری کند. مهر می‌تواند پول، ملک، طلا و یا حتی کاری ارزشمند باشد. مقدار مهر در اسلام تعین نشده، اما در احادیث از مهریه‌های بسیار زیاد و بسیار کم بدگویی شده. مهر زیاد کینه آور و مهر کم یأس آور است. رسول خدا (ص) فرمود: أَفْضَلُ نِساءِ أُمَّتی أَصْبَحُهُنَّ وَجْهاً وَ أَقَلُّهُنَّ مَهْراً. (40) برترین زنان امت من زنی است که زیبائیش بیشتر و صداقش کمتر باشد. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: لا تُغالُوا بِمُهُورِ النِّساءِ فَتَکُونَ عَداوَةً. (41) مهرها را زیاد نگیرید که مایه دشمنی است.
اگر بقیه شرایط آماده است، به خاطر مقدار مهر ازدواج را به هم نزنید. با مهریه‌های بالا دل دختران فقیر را نسوزانید. با مهریه‌های بالا شعله کینه و چشم و هم چشمی را افزون نکنید. تا آنجا که ممکن است مهریه را نقدی بپردازید؛ اصل در مهریه نقدی بودن است. بعد از عقد مرد حق ندارد در مهر زن تصرف کند، مگر با اجازه او. مرد باید سعی کند در اولین فرصت که تمکن پیدا کرد مهر زن را بپردازد. زن مالک مهر است و هر کاری بخواهد می‌تواند با آن بکند، ببخشد، تجارت کند. در روایات نسبت به بخشیدن مهر به شوره (تمام یا بخشی از آن) تشویق شده، چون رسول خدا (ص) فرمود: بخشش بعد از عروسی سبب الفت می‌شود. (42) شیر بهاء اگر جزئی از مهر است که والدین برای تهیه جهیزیه می‌گیرند اشکال ندارد، اما اگر اضافه بر مهر به عنوان حق الزحمة از داماد می‌گیرند تا در ازدواج کارشکنی نکنند غیر مشروع است.
مراسم عقد(43)
در اسلام سفارش شده مراسم عقد با تشریفات و حضور مردم و همراه با شادی برگزار شود. رسول خدا (ص) عقد فاطمه زهرا (س) را در مسجد در حضور انصار و مهاجرین اجرا کردند و دستور دادند بین حاضرین خرما پخش کنند: رسول خدا (ص) فرمود: ازدواج را سند دار کنید و شادی به پا کنید. مراسم عقد از چند جهت سودمند است:
احترام و بزرگداشتی است نسبت به عروس و داماد
استحکام ازدواج را زیاد می‌کند، عروس و داماد به خاطر حیثیت خودشان هم که شده تفاهم می‌کنند
زن احساس می‌کند پشتوانه‌ای دارد، چرا که مرد به او احترام گذاشته و این مراسم را به پا کرده است
زمینه کمک فامیل به عروس و داماد فراهم می‌شود (کمک مالی و فکری)
اقوام و خویشان احساس احترام می‌کنند
جهیزیه(44)
گرچه داماد نه شرعا و نه قانونا حق مطالبه جهاز ندارد، ولی مرسوم است خانواده عروس اسباب و لوازم زندگی را خریداری می‌کنند و رسم خوبی هم هست. جهاز و اسباب زندگی برای تامین آسایش است نه به منظور تجمل و خودنمایی. درست نیست که همیشه به مهریه‌های زیاد انتقاد کنیم، بلکه درباره توقع جهیزیه زیاد هم صحبت کنیم. گویا همه پذیرفته‌اند خانواده دختر به جرم دختر دار شدن باید جهاز کاملی تهیه کنند. دامادها چشمشان به جهاز همسر است تا ببینند چه چیزی کم است، آیا بی انصافی نیست؟

لیست جهاز حضرت فاطمه:
 

1-یک پیراهن سفید، 2- یک روسری بزرگ، 3- یک حله سیاه، 4- دو عدد تشک، 5- یک تختخواب از لیف خرما 6- چهار عدد بالش 7-یک حصیر 8- یک آسیاب دستی 9- یک کاسه مسی 10- یک مشک چرمی 11- یک طشت لباسشویی 12- یک کاسه شیر 13- یک ظرف آبخوری 14- یک پرده 15- یک آفتابه، 16- یک کوزه 17- یک عدد پوست برای فرش 18- دو کوزه سفالین 19- یک عبا
عروسی(45)
شب عروسی شب بسیار حساس و به یاد ماندنی است، لذا باید سعی شود خاطره تلخی پیش نیاید. در جشن عروسی از اعتدال خارج نشوید، از تشریفات زائد و اسراف و تبذیر بپرهیزید. در جشن عروسی عمل خلاف شرع انجام نشود، شعر خواندن و کف زدن و خندیدن مانعی ندارد، لیکن از موسیقی‌های غیر مشروع اجتناب کنید. از اختلاط زن و مرد و دختران و پسران جوان به شدت جلوگیری کنید. عروس خانم در طول زمان عروسی و رفتن به خانه داماد رضای خدا را ملاحظه کند و خود را از دید نامحرمان بپوشاند. با آمدن داماد به جمع خانم‌ها خودشان را بپوشانند مواظب باشید با لباسهای بسیار فاخر و تشریفات زیاد دل خانواده‌های محروم را نسوزانید.
اوقات عروسی(46)
اسلام عروسی را به هنگام شب بهتر می‌داند، چنانکه عروسی حضرت زهرا به شب برگزار شد. رسول حقّ می‌فرماید: بیداری تا دیر وقت در سه برنامه بی اشکال است:خواندن قرآن، طلب دانش، رساندن عروس به خانه شوهر. (47) حضرت رضا (ع) فرمود:مِنَ السُّنَّةِ التَّزْویجُ بِاللَّیْلِ لاَِنَّ اللّهَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً وَ النِّساءُ اِنَّما هُنَّ سَکَنٌ. عروسی در شب روش رسول خدا است، چه اینکه خداوند شب را مایه آرامش قرار داده، و زن هم آرامش خاطر است. (48) غذا دادن به مهمانان که زحمت کشیده و دعوت دو خانواده را پذیرفته‌اند از نظر اسلام مستحب است. رسول حق فرموده:
ولیمه نیست جز در پنج برنامه: ازدواج، تولد فرزند، ختنه، خرید خانه، و بازگشت از مکه.. (49)
خانواده‌ها باید مجالس عقد و عروسی را به گونه‌ای ترتیب دهند، که اولاً برای بچه‌ها و نوجوانان و جوانان بدآموزی و زمینه ترغیب و تشویق به گناه و معصیت نداشته باشد، و در ثانی مردم مؤمن و زنان مؤمنه‌ای که دعوت شده‌اند، بتوانند با خیال راحت شرکت کنند. مجلسی که موافق شرایط اسلامی برپامی شود، وحدود الهی درآن حفظ می‌گردد، کلاس درسی برای جوانان و محل نزول رحمت حق برای اهل آن مجلس است.
آداب زفاف(50)
در زمینه زفاف و زناشوئی در قرآن مجید و روایات آدابی بیان شده، که رعایت آنها به سود زن و مرد و فرزندان آن‌هاست. به سفارشاتی که در این زمینه از رسول خدا و اهل بیت در معتبرترین کتابهای حدیث آمده توجه نمائید:عروس وقتی به خانه داماد آورده شد اخلاق اقتضا می‌کند داماد کفش عروس را از پا درآورد، پای عروس را بشوید، از در خانه تا جائی که ممکن است آب پاشی کند، که با این برنامه هفتاد هزار رشته فقر از خانه قطع می‌گردد، و هفتاد هزار رشته از برکت خانه را می‌پوشاند، هفتاد فرشته رحمت بالای سر عروس به پرواز درآید که برکت آن تمام زوایای خانه را می‌گیرد، عروس از بیماریهائی چون جنون، جذام، برص تا زمانی که در آن خانه باشد در امان می‌ماند. در هفته اول عروسی، عروس از خوردن شیر، سرکه، گشنیز، سیب ترش خودداری نماید، زیرا این چهار در رحم او اثر منفی گذاشته و ممکن است او را نازا کند. رسول خدا فرمود: اگر زن در موقع خوردن سرکه به ایام عادت بنشیند پاک شدنش را از عادت کُند می‌نماید، گشنیز زمان عادت را شدت می‌دهد، و زائیدن را بر او سخت می‌کند، سیب ترش عادت را به سرعت قطع می‌کند، و ماندن خون در رحم تولید بیماری می‌نماید. از آمیزش در اول ماه و وسط و آخر ماه خودداری شود، زناشوئی در بعد از ظهر انجام نگیرد. سخن در آن وقت، و نظر دوختن کراهت شدید دارد، به وقت زفاف در فکر زن دیگر بودن برای روحیه و فرزندی که به وجود می‌آید بسیار مضرّ است. لباس مختصر به تن داشتن برای مرد و زن به وقت زفاف به اخلاق و وقار نزدیک‌تر است. ایستاده عمل کردن برنامه حیوانات، و موجب ناراحتی است. از برنامه زفاف در شب عید فطر، و عید قربان و زیر درخت، و روبروی خورشید، و بین اذان و اقامه، و شب پانزده شعبان و روی بام، و شب سفر پرهیز شود. زفاف و عروسی در شب دوشنبه و ابتدای شب سه شنبه و شب پنج شنبه و روز پنج شنبه و شب جمعه و عصر جمعه دارای منافع مادی، و منافع بسیار مهم معنوی است. در اوقاتی که از زفاف و زناشوئی منع شده، احتمال پدید آمدن زیان و ضرر برای فرزند از قبیل: جنون، جذام، حماقت، چشم چپی، گنگی، کوری، بخل، زن صفتی، جدائی و تفرقه، عقیمی، شش انگشتی، چهارانگشتی، فقر، حرص بر تجاوز به جان مردم، کوردلی، بدصورتی، و کودنی، خواهد بود؛ و در زمانهائی که به آن سفارش شده، واقعیاتی برای فرزند از قبیل، حفظ قرآن، رضایت به قضای حق، ایمان، ایمنی از عذاب، مهر و عاطفه، رقّت قلب، جود و سخاوت، پاک زبانی، علم و دانش، سلامت دین و دنیا، و رسیدن به مقام اولیاء الهی تحقق خواهد یافت. (51)

خطرات ازدواج: (52)
 

مردسالاری - زن سالاری - ولخرجی - بخل مرد - تصرف مرد در مال یا حقوق زن - دخالت فامیل - تکیه به مدرک و مال - جهل به وظایق و حقوق (مثلا از زن توقع کلفتی دارد می‌گوید: زن پیدا می‌شود مادر پیدا نمی‌شود) - چشم و هم چشمی.

موانع ازدواج: (53)
 

تجملات: توقعات زاید و دست و پا گیر- مراسم سنگین عقد و عروسی- مهریه‌های سنگین و جهاز مفصل- توقع مسکن مستقل- بیکاری و یا حقوق کم داماد
فقر: نداشتن امکانات والدین و مخارج سنگین زندگی باعث تاخیر ازدواج می‌شود. خانواده‌ها دو دسته هستند: دسته اول که واقعا فقیرند یا اصلا کار ندارند یا بیمارند یا درآمدشان از حداقل زندگی کمتر است؛ عذر این‌ها قبول است و به کسی که قدرت نفقه ندارد نمی‌شود گفت: ازدواج کن، بلکه باید به دنبال درآمد مشروع هم باشد دسته دوم: کسانی هستند که واقعا فقیر نیستند، بلکه توقعات و بلند پروازی‌های بی جا و تجمل پرستی مانع راه شده است. این دسته با ساده گرفتن مراسم و حذف تشریفات می‌توانند به این سنت نبوی عمل کنند، به جای منزل مستقل منزل اجاره‌ای یا منزل پدر و مادر؛ به جای یک خانه، یک اطاق؛ به جای فرش، موکت؛ به جای تشریفات، قناعت و...چطور وقتی گرسنه‌ایم منتطر میز وصندلی و دسر سفره رنگین نمی‌نشینیم.
ادامه تحصیلات: دنیای امروز دنیای علم است و اغلب پسران و دختران علاقه دارند حداقل دیپلم بگیرند. اما ازدواج را با درس خواندن ناسازگار می‌دانند.
زیرا برای پسر: ازدواج مسئولیت آفرین است. شغل و درآمدی ندارد تا اداره کند و نان خور پدر است. فکرش آزاد است و با ازدواج فرصت را از دست می‌دهد؛ و برای دختر: باید شوهر داری کند و فراغتی برای درس خواندن ندارد. از هم ردیف‌های خود عقب می‌افتد. در نتیجه: تحت شدیدترین فشارهای غریزه جنسی می‌سوزند و می‌سازند، چون ادامه تحصیلات را لازم می‌دانند. اما غریزه جنسی از طریق غیر مجاز خود را آشکار می‌کند. مفاسد اخلاقی، انحرافات جنسی، تجاوزات نامشروع، چشم چرانی، و ولگردی معلول تاخیر ازدواج است. راه حل این مشکل:
خانواده دختر به اندازه توان کمک کند؛ فرض کند دختر در حال تحصیل و مجرد است. خانواده پسر نیز نگوید پسرمان زن گرفته به ما ربطی ندارد؛ مخارج او را تامین کند. دختر و پسر هم توقعات خود را تا فراغت از تحصیل و پیدا شدن شغل کم کنند. تا خاتمه تحصیل در خانه پدر عروس بمانند. مسئولین کشور و مراکز آموزشی با دادن تحصیلات و امور خوابگاه کمک کنند. افراد خیر که اطاق دارند موقّتا در اختیار تازه عروس و داماد قرار دهند.
نتیجه گیری:
1. ازدواج از نظر اسلام از چند جنبه مقدس است، در اسلام تأهل قداست دارد و آن هم به این دلیل است که: اولاًازدواج جنبه تربیتی برای روح انسان دارد، ازدواج یک نوع کمال برای روح انسان دارد که این کمال جز به وسیله تأهل پیدا نمی‌شود. (55)
معیار انتخاب همسر در نزد مردم چند چیز است: ثروت، زیبایی، حسب و نسب. ولی در حدیث می‌خوانیم: (علیک به ذات الدین) تو در انتخاب همسر محور را عقیده و تفکر و بینش او قرار بده. (56)
2. اگر از امین بودن، توانایی و علاقه مندی به کار جوان مطمئن شدیم، نداشتن امکانات و مسکن را مانع ازدواج قرار ندهیم.
3. صدقه و صداق از صدق است. صدقه نشان صداقت در ایمان به خدا و صداق یا مهریه نشانه صدق و راستی در علاقه به همسر است.
4. اول ایمان، بعد ازدواج. فکر نکنید شاید بعد از ازدواج ایمان بیاورند.
5. ازدواج و همسر، عامل آرامش روح وزندگی است و ناآرامی‌های روانی را برطرف می‌کند.
6. ازدواج، تنها راه پاک و صحیح برای ارضای غریزه جنسی است و راههای دیگر نادرست و پاک است.
7. در ازدواج، فریب جمال، ثروت و موقعیت دیگران را نخورید.
8. رعایت نوبت میان دختران، و ازدواج دختر بزرگ‌تر قبل از کوچک‌تر همه جا ضروری نیست.
9. گرچه در بسیاری از کارها از عجله انتقاد شده است لکن در مواردی نظیر اقامه نماز، دفن میت، ازدواج در جوانی، پرداخت بدهی، توبه و پذیرایی از مهمان عجله مورد سفارش شده است.

پي نوشت ها :
 

1. نظام خانواده در اسلام، حسین، انصاریان
2. روم آیه 21
3. فرقان آیه 54
4. وَ أَنکِحُواْ الْأَیَامَی مِنکم وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکم وَ إِمَائکُم إِن یَکُونُواْ فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِه وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیم نور آیه 32
5. وَ مِنْ آیاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً لِتَسْکُنُوا الی‌ها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فی ذلِکَ لاَیات لِقوْم یَتَفَکَّرُونَ. روم 21
6. وَ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَن یَنکِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْاْ بَیْنهَُم بِالمَْعْرُوف ذَالِکَ یُوعَظُ بِهِ مَن کاَنَ مِنکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْم الاَْخِر ذَالِکم أَزْکیَ لَکم وَ أَطْهَر وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُون بقره آیه 232
7. نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَّکُمْ فَأْتُواْ حَرْثَکُمْ أَنیَ شِئْتُم وَ قَدِّمُواْ لِأَنفُسِکم وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ اعْلَمُواْ أَنَّکُم مُّلَاقُوه وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِین بقره آیه 223
8. یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یحَِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُواْ النِّسَاءَ کَرْهًا وَ لَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُواْ به بعضِ مَا ءَاتَیْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَة وَ عَاشرُِوهُنَّ
بالْمَعْرُوف فَإِن کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسیَ أَن تَکْرَهُواْ شَیًْا وَ یجَْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیرًْا کَثِیرًا نساء آیه 19
9. عَنِ النَّبِی (ص) قالَ: یُفْتَحُ أَبْوابُ السَّماءِ فی أَرْبَعَةِ مَواضِعَ: عِنْدَ نُزُولِ الْمَطَرِ وَ عِنْدَ نَظَرِ الْوَلَدِ فی وَجْهِ الْوالِدِ وَ عِنْدَ فَتْحِ بابِ الْکَعْبَةِ وَ عِنْدَ النِّکاحِ ازدواج در اسلام،17
10. قالَ النَّبِی (ص): تَزَوَّجُوا وَ زَوِّجُوا الاَْیِّمَ فَمِنْ حَظِّ امْرِء مُسْلِم إِنْفاقُ قیمَةِ أَیِّمِهِ وَ ما مِنْ شَیْء أَحَبَّ إِلَی اللّهِ مِنْ بَیْت یُعْمَرُ فِی الاِْسلامِ بِالنِّکاح. همان،7
11. عَنْ أبی عَبْدِاللّه (ع) قالَ: جاءَ رَجُلٌ إِلی أَبی فَقالَ لَهُ: هَلْ لَکَ مِنْ زَوْجَة قالَ: لا فَقالَ أَبی: ما أُحِبَّ أَنَّ لِیَ الدُّنْیا وَ ما فیها وَ أَنّی بِتُّ لَیْلَةً وَلَیْسَتْ لِیَ زَوْجَةٌ وسائل، ج 14، ص 7
12. برگرفته ازنرم افزار پرسمان
13. البته برخی از مراجع تقلید (آیات عظام: آیت‌الله مکارم، آیت‌الله وحید و آیت‌الله تبریزی) معتقدند: اگر مدت عقد موقت از عمر طبیعی زن و شوهر یا یکی از آن دو بیشتر باشد، احتیاط واجب آن است که احکام عقد دائم را بر آن جاری سازند و آیت‌الله سیستانی می‌فرماید: این عقد موقت باطل است و به عقد دائم تبدیل نمی‌شود. ر. ک: آیت‌الله سیستانی، آیت‌الله وحید و آیت‌الله تبریزی، منهاج‌الصالحین، فی عقد المتعة و آیت‌الله مکارم، استفتاءات، ج 2، س 1008.
14. اجتهاد در مقابل نص، علامه سید شرف‌الدین.
15. بر بال اندیشه، استاد حسین، انصاریان
16. برگرفته از یادداشتهای استاد قرائتی در نرم افزار ره توشه تبلیغ
17. سوره بقره، آیه 187
18. بحارالانوار، ج 103، ص 217
19. بحارالانوار، ج 103، ص 219، حدیث 14
20. وسائل الشیعه، ج 14، ص 8، حدیث 7.
21. رهگشای جوانان، علی، رستمی چافی
22. برگرفته از یادداشتهای استاد قرائتی در نرم افزار ره توشه تبلیغ
23. مستدرک، ج 2، ص 531
24. مستدرک، ج 2، ص 530
25. بحار، ج 103، ص 22
26.وسائل، ج 14، ص
27. برگرفته از یادداشتهای استاد قرائتی در نرم افزار ره توشه تبلیغ
28. انتخاب همسر، امینی، ص 26
29. انتخاب همسر، امینی، ص 29
30. هود، 61
31. برگرفته از یادداشتهای استاد قرائتی در نرم افزار ره توشه تبلیغ
32.ازدواج و روش زن داری در اسلام، (نوشته شهید دکتر سید رضا پاک نژاد) ص 12
33. بحار، ج 103، ص 235.
34. رسالة توضیح المسائل، آیت اللّه فاضل لنکرانی، ص 418، مسئله 2236.
35.کافی، ج 5، ص 323
36.برگرفته از یادداشتهای استاد قرائتی در نرم افزار ره توشه تبلیغ
37. (اللَّهُمَّ! إِنِّی قَدْ هَمَمْتُ بِأَمْرٍ قَدْ عَلِمْتَهُ فَإِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ خَیْرٌ لِی فِی دِینِی وَ دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی فَیَسِّرْهُ لِی وَ إِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ شَرٌّ لِی فِی دِینِی وَ دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی فَاصْرِفْهُ عَنِّی کَرِهَتْ نَفْسِی ذَلِکَ أَمْ أَحَبَّتْ فَإِنَّکَ تَعْلَمُ وَ لا أَعْلَمُ وَ أَنْتَ عَلامُ الْغُیُوبِ ثُمَّ یَعْزِم) مکارم الاخلاق، ص 320
38. اصول کافی، ج 3، ص 470
39.مکارم الاخلاق، 369
40. بحار، ج 103، ص 347
41. همان مدرک
42. وسائل، ج 15، ص 36
43.برگرفته از یادداشتهای استاد قرائتی در نرم افزار ره توشه تبلیغ
44.خواستگاری، استاد محسن، قرائتی
45.همان
46.نظام خانواده در اسلام، استاد حسین، انصاریان
47. بحار، ج 100، ص 267
48. خواستگاری، استاد محسن، قرائتی
49. خواستگاری، استاد محسن، قرائتی، مستدرک باب نکاح، فصل 31
50.نظام خانواده در اسلام، استاد حسین، انصاریان
51.بحار، ج 100، ص 280 علل الشرایع، ص 514 517 امالی صدوق ص 566 570.
52.خواستگاری، استاد محسن، قرائتی
53. برگرفته از یادداشتهای استاد قرائتی در نرم افزار ره توشه تبلیغ
54. دنیای دختران ص 346- 348 به نقل از، پشت پرده‌ی تخت طاووس، مینو صمیمی ص 176
55. گفتارهای معنوی، استاد شهید مطهری، ص 268
56. کنز العمال، ح 46602

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifفهرست منابع:
1. قرآن کریم، ترجمه: مهدی الهی قمشه ای، ناشر: به نشر، سال چاپ: 1387، نوبت چاپ: 2.
2. نهج البلاغه، محمد دشتی، انتشارات قدس، چاپ دوم، 1383 ش.
3. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، انتشارات دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374 ش، تهران.
4.وسائل الشیعه، محمد بن حسن الحر العاملی.
5. اجتهاد در مقابل نص، علامه سید شرف الدین، مترجم: علی دوانی، چاپ دهم، پاییز 1385.
6. بر بال اندیشه، استاد حسین انصاریان، تحقیق: علی اصغر ظهیری، ناشر: دارالعرفان، چاپ اول، پاییز 1383.
7. نظام خانواده در اسلام، حسین انصاریان، انتشارات ام ابی‌ها، 1383 ش.
8. رهگشای جوانان، علی رستمی چافی، ناشر: موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت (ع)، پاییز 1378.
9. انتخاب همسر، ابراهیم امینی، ناشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دوم.
10.ازدواج و روش زن داری در اسلام، شهید دکتر سید رضا پاک نژاد، انتشارات: نشر اقتصاد اسلامی، فروردین 1360.
11. مجموعه فیش‌های تحقیقاتی، استاد محسن قرائتی، انتشارات: موسسه درسهایی از قرآن.
12. گفتارهای معنوی، متفکر شهید استاد مرتضی مطهری، ناشر: انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم، پائیز 1373.
13. مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، چاپ دوم، تهران 1368.
14. نرم افزارهای جامع التفاسیر، جامع الاحادیث، گنجینه روایات نور، میزان الحکمه، کتابهای اسلامی اینترنت، قصص، پرسمان و...


کودک را در دنياي مجازي رها نکنيد
یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 21:8 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
کودک را در دنياي مجازي رها نکنيد


گفتگو با دکتر نسرين اميري، فوق‌تخصص روان‌پزشکي کودک و نوجوان
 

چگونه از کودکان در برابرآسيب‌هاي اينترنتي محافظت کنيم؟
 

در کشور ما استفاده از اينترنت به‌خصوص در چند سال اخير به شدت افزايش پيدا کرده است، به نحوي که جاي بسياري از فعاليت‌هاي روزمره گذشته افراد را گرفته است. گذشته از تمام عوارضي که همراه با اين فناوري در همه جاي دنيا مطرح است، مسايل مربوط به کودکان و اينترنت و مشکلات ناشي از آن در سال‌هاي اخير مورد توجه بسياري از کارشناسان قرار گرفته است. نگراني‌هاي مربوط به افزايش ساعت استفاده کودکان و نوجوانان از اينترنت، گزارش‌هاي مربوط به موارد اعتياد به اين پديده در ديگر کشورها و نگراني‌هاي خانواده‌ها ما را بر آن داشت تا در اين شماره «سلامت» گفتگويي را با دکتر نسرين اميري، فوق‌تخصص روان‌پزشکي کودک و نوجوان و عضو هيات علمي دانشگاه علوم بهزيستي در مورد کودکان و آموزش‌هاي مربوط به اينترنت انجام دهيم.

به‌عنوان اولين پرسش مي‌خواستم نظر شما را در مورد آشنايي کودکان با اينترنت بدانم.
 

اينترنت در واقع حوزه جديدي است که وارد کشور شده و مي‌تواند بدون صرف انرژي منبع بي‌پايان اطلاعات را در اختيار مخاطب خود قرار دهد و فرصتي است که کودکان ما مي‌توانند بسياري از مسايل را از طريق آن ياد بگيرند. نمي‌توان انتظار داشت که يک کودک امروزي وارد اجتماع شود و از هيچ‌يک از تکنولوژي‌هاي روز اطلاع نداشته باشد اما در عين حال نمي‌توان کودک را با گستره‌اي به اين وسعت روبه‌رو کرد ولي هيچ نظارت و مراقبتي بر آن نداشت.

پس برخورد صحيح با اين فناوري جديد چيست؟
 

مهم‌ترين نکته‌اي که بايد به آن توجه کرد اين است که استفاده صحيح از اينترنت را به فرزندان خود آموزش دهيم. همان‌طور که به فرزندان خود آموزش مي‌‌دهيم که در مقابل افراد غريبه در خانه را باز نکنند و آموزش مي‌دهيم که لازم نيست هر کسي تمام اطلاعات منزل ما را داشته باشد، بايد به فرزند خود آموزش دهيم همان‌طور که او به راحتي وارد فضايي مثل اتاق چت مي‌شود، هر کس ديگري هم مي‌تواند به همين شکل وارد آن شود و نبايد اجازه داد بدون شناخت به اطلاعات شخصي ما دسترسي پيدا کند.

يعني توصيه‌هاي خاصي در اين مورد وجود دارد؟
 

بله؛ توصيه‌هايي که ما براي حفاظت کودکان در برابر آسيب‌هاي اينترنت داريم متعدد است. يکي از اين توصيه‌ها اين است که زمان استفاده از آن بايد براي کودک (و البته بزرگسالان) محدود باشد و کودکان در بازه زماني مشخصي به کار با اينترنت بپردازند. ديگر اينکه به تدريج بايد به فرزند خود آموزش دهيم که هر آنچه در اينترنت مي‌بينند، حتما درست و مبتني بر واقعيت نيست زيرا در حال حاضر بسياري از سايت‌ها هستند که اعتبار کافي ندارند و کودکان بايد از اين مطلب اطلاع داشته باشند. ما بايد از بچه‌ها بخواهيم که خود را با اطلاعات روز همراه کنند و بيشتر از سايت‌هاي آموزشي استفاده نمايند.

يعني اين آموزش‌ها مي‌تواند به تنهايي براي ايمني کودکان کافي باشد؟
 

مسلما نه؛ ما بايد در عين حال که به فرزندان خود در اين زمينه آموزش مي‌دهيم به پايگاه‌هاي اينترنتي‌اي که به آن وارد مي‌شوند نيز نظارت داشته باشيم. همچنين پدر و مادر بايد سعي کنند که از اطلاعات و دانش روز در اين زمينه عقب نباشند چون ارتباط نداشتن با فناوري‌هاي جديد و اخبار و اطلاعات باعث ايجاد شکاف بين نسلي بين والدين و فرزندان و هرچه عميق‌تر شدن اين شکاف مي‌شود و آنها را از يکديگر دور مي‌کند. پدر و مادر بايد سعي کنند زمان‌هايي را اختصاص دهند و در کنار فرزندان خود با هم از اينترنت استفاده کنند و حتي در بازي‌هاي اينترنتي آنان شرکت کنند تا به اين وسيله تعامل بيشتري با آنها برقرار شود. از طرف ديگر والدين هم مي‌توانند در اين ارتباط متقابل مطالبي را در مورد فرزندان خود بياموزند.

نظر شما درباره ايجاد ارتباط کودکان با گروه‌هاي دوستي در محيط‌هايي مثل چت‌روم‌ها چيست؟
 

کودکان پديده چت را نوعي ارتباط اجتماعي مي‌دانند و آن را ارتباطي مثل محيط‌هاي واقعي مي‌پندارند در صورتي که اين طور نيست و بايد اين مساله به فرزندان آموزش داده شود. بايد به آنان بياموزيم که ارتباطي که از طريق چت برقرار مي‌شود، همواره يک ارتباط صحيح و درست نيست. بايد به آنان آموزش داده شود که اطلاعات شخصي و خانوادگي خود را در اين رابطه‌ها در اختيار اشخاص ديگري که آنها را نمي‌شناسند، قرار ندهند.

برخي خانواده‌ها اعتقاد دارند که ادبيات فرزندان‌شان در اين محيط‌ها تغيير کرده و جهت منفي پيدا کرده است. نظر شما در اين مورد چيست؟
 

در مورد استفاده از ارتباط‌هاي اينترنتي هم بايد آموزش به فرزندان در اولويت قرار داشته باشد. اين طبيعي است که يک کودک چون در اين محيط، مخاطب خود را نمي‌بيند و همين‌طور به دليل ادبيات خاص افراد حاضر در اين محيط‌هاي مجازي، تحت تاثير قرار بگيرد و گفتار وي تغيير کند. اين وظيفه ماست که به وي بياموزيم همان‌طور که بيرون از محيط مجازي اينترنت به فرد مقابل احترام مي‌گذاريم و هنجارهايي را رعايت مي‌کنيم، بايد در اين محيط نيز حريم ادب و احترام را نگه داريم و از فحش دادن و استفاده از کلمات رکيک خودداري کنيم. بسياري از کودکان گمان مي‌کنند در اين محيط‌ مي‌توانند هر حرفي را بزنند و ممکن است اين کار به تدريج در آنها تبديل به عادت در محيط‌هاي اجتماعي واقعي نيز بشود.

و آخرين پرسش اينکه فکر مي‌کنيد چه زماني براي اينکه فرزندمان يک ايميل اختصاصي داشته باشد، مناسب است؟
 

ايميل و پست الکترونيکي به‌عنوان يک محيط شخصي در اينترنت محسوب مي‌شود و قاعدتا اگر کودک مديريت مناسبي روي آن نداشته باشد، نمي‌تواند تاثير مناسبي در او بگذارد. بايد به کودکان خود زماني اجازه بدهيم ايميل اختصاصي داشته باشند که مطمئن باشيم قدرت مديريت پست الکترونيکي و فعاليت‌هاي اينترنتي خود را دارند.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:salamat.com


تربيت فرزند در انديشه والاي علوي (1)
یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 21:7 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
تربيت فرزند در انديشه والاي علوي (1)


چكيده
 

اگر بخواهيم كودكي را مطابق برنامه تربيتي اسلام كه در رفتار و گفتار علوي به طور كامل تجلي يافته است بپرورانيم، بايد پنج اصل را مورد توجه كامل قرار دهيم: اصل اول، سلامت بدن است. بدان ابزار تكامل و به منزله مركب براي جان و روان انسان است. چگونه مي توان بدون يك مركب سالم، تكامل يافت و به هدف نهايي خلقت، نائل شد؟ اصل دوم، سلامت روح است. روح، كانون عقل و عاطفه است. از روح ناسالم، عقل و عاطفه سالم پديد نمي آيد. از كوزه همان تراود كه در اوست. اصل سوم، فكر سالم است. فكر كودكان را بايد پرورش داد و راه و رسم درست فكر كردن را بايد به آنها آموخت. اصل چهارم، عقيده سالم است. عقيده سالم نياز به استدلال صحيح و پرهيز از مغالطات و سفسطه ها دارد و بدون تربيت صحيح، فراهم نمي شود. اصل پنجم، اخلاق سالم است كه بدون تربيت صحيح اخلاقي و ارائه الگوهاي مطلوب، براي هيچ كس تحقق نمي يابد.

كليد واژه ها
 

تربيت، الگو، سلامت، بدن، روح، فكر، عقيده، اخلاق

مقدمه
 

از آن جا كه دين مبين اسلام، هدفي جز تكامل انسان ندارد و رسيدن به كمال، بدون ارائه برنامه صحيح و دقيق تربيتي، امكان پذير نيست، اصولي را مورد توجه قرار داده است كه بدون رعايت آن اصول، رسيدن به آن اهداف والا، امكان پذير نمي شود.
بدون شك، مراتب كمال متعدد و متفاوت اند تنها كساني مي توانند انسان هاي تكامل نيافته را به كمال برسانند كه خود به مرتبه اي از آن مراتب نائل شده و بر كساني كه تحت تربيت آنها قرار مي گيرند، برتري يافته باشند و گرنه «خفته را خفته كي كند، بيدار؟».
البته كامل مطلق، بلكه كمال مطلق خداست و بندگان همه در تكاپوي رسيدن به قله كمال، در حال مسارعه (1) و مسابقه (2) و استباقند (3) و به همين جهت، بايد در ميان نوع بشر كسي باشد كه خود، قله نشين كمال و در راه تشبه تام به اخلاق الله(4)، گوي سبقت را از همگان ربوده باشد.
او كسي جز پيامبر اعظم و نبي خاتم و قطب دايره امكان و سر حلقه كون و مكان و پادشاه زمين و زمان و سر سلسله پيامبران و صدرنشين محفل عرشيان و پرتوافشان جان جان و انسان و فرشتگان، حضرت محمد (ص) نيست.
امام علي (ع) نخستين خليفه او و شاگرد كامل العيار او و يكتا پيرو دل باخته و بي قرار اوست كه هم قرابت روحي يافته و هم قرابت جسمي، و از آنها كه فقط قربت روحي يافته و سلمان وار بر تاركشان مهر «منا اهل البيت» خورده فزوني يافته، تا چه رسد به آنهايي كه نه قرابت روحي دارند و نه قرابت جسمي و آنهايي كه فقط قرابت جسمي و طيني دارند و ابولهبي بيش نيستند، يا از حداقل قرابت برخوردارند كه همان قرابت ديني است. يعني توده متدينان و عاملاني كه از سير و سياحت باطني بي بهره يا كم بهره اند [قيصري، بي تا، 53].
شاهد بارز اين مطلب آن است كه امام علي از همان دوران كودكي در مهد تربيت احمدي قرار گرفت و در تقسيم اولاد ابوطالب- كه در تنگناي تهيدستي قرار گرفته بود- قرعه مبارك حضانت و سرپرستي او به نام كسي كه خود به عنوان يتيم و فرزند خوانده عمو شهرت يافته بود [ابن هشام، 1375 ق، 1 /262-263]، افتاد و سرانجام با آغاز بعثت، در حوزه افاضت و تجليات نبوي، نورانيت و صفا و جلا يافت و چنان شد كه آن چه پيامبر خدا مي شنيد و مي ديد، او نيز مي شنيد و مي ديد، جز اين كه او پيامبر نبود.
«انك تسمع ما اسمع و تري ما اري الا انك لست بنبي» [نهج البلاغه، ن:صبحي صالح، خ 192]
او همواره تحت تربيت ويژه كسي بود كه در چهل سالگي مبعوث شد و در 63 سالگي دار فاني را بدرود گفت. بزرگ ترين سعادت و افتخار و مزيتش اين بود كه از دوران كودكي تا جواني همواره سايه وار به دنبالش حركت مي كرد و زير پرچم هاي اخلاقي كه هر روزه برايش بر مي افراشت، تكامل و تعالي مي يافت:
«يرفع لي في كل يوم من اخلاقه علما، و يأمرني بالاقتداء به.» [نهج البلاغه، ن: صبحي صالح، خ 192]
و چون برخي درباره اش گمان بردند كه همان گونه كه وارث خصال خدايي پيامبر است، وارث نبوت او نيز هست، به صراحت اعلام كرد كه او عبد پيامبر است، نه صاحب منصب پيامبري.
انما انا عبد من عبيد محمد صلي الله عليه و آله [بحارالانوار، بي تا، 3/ 283]
مسائل تربيتي در انديشه علوي از جايگاه والايي برخوردار است و چرا چنين نباشد؟ او خود هرچه دارد- كه صد البته چيزي كم ندارد- به بركت تربيت نبوي دارد. تربيت همان است كه علي را ساخته و او را بر مسند انسان كامل نشانده و تالي و وارث و وصي و برادر و صاحب لواي پيامبرش ساخته و او را به جايي رسانده كه مخاطب به خطاب «لحمك لحمي و دمك دمي» گشته است. تا آن جا كه يك عالم منصف سني به محمدشاه- كه متعصبان زير فشارش گذاشته بودند كه خون قاضي نورالله شوشتري را به جرم تشيع بريزد- نوشت:

گر لحمك لحمي به حديث نبوي هي
بي صل علي نام علي بي ادبي هي (5)

انديشه تربيتي علوي، ادامه و استمرار انديشه تربيتي نبوي و پرتو تامي از جلوه هاي تربيتي قرآني است و اگر نگارنده بتواند در اين نوشتار، قطره اي از درياي مواج آن انديشه جامع و آن ايده لامع را در معرض بهره گيري تشنگان راه و رسم تربيت صحيح و مفيد قرار دهد، خود را موفق و كامياب ارزيابي مي كند.
ما در اين نوشتار پنج اصل را در معرض استفاده خواننده كنكاش گر قرار داده ايم و صد البته مدعي نيستيم كه آن چه به دست آورده ايم، هم جامع و هم مانع است. ممكن است بعضي از اصول را در بعضي ادغام كنيم يا اصل يا اصولي را بر آنها بيفزاييم. علت آن كه اصول قابل ادغام را جدا كرده ايم، اين است كه خواسته ايم بيشتر مورد تاكيدشان قرار دهيم؛ چرا كه در صورت ادغام، تاكيدي بر برخي از آنها نيست، ولي در صورت تفكيك، مي توان آنها را با تاكيد بيشتر مطرح كرد.
اصول پنج گانه عبارتند از:
1- سلامت بدن؛
2- سلامت روح؛
3- سلامت فكر؛
4- سلامت عقيده؛
5- سلامت اخلاق. [مظلومي، 1362، 75-24]
اكنون درباره هر يك با استناد به گفتار و رفتار علوي توضيح مي دهيم.
 

1- سلامت بدن
 

بدن، مركب نفس است و نفس بايد در سير تكاملي خود، از بدن بهره كامل بگيرد و به همين جهت است كه حكيم صدرنشين محفل متألهان اسلامي بر اين باور است كه نفس، تا آن جا كه نياز به بدن دارد، به تدبير آن مي پردازد و همين كه نيازش كم شود، تدبيرش را كم و كمتر مي كند، تا روزي كه به كلي بي نياز شود و قطع تدبير نموده و از اين عالم به عالم ديگر انتقال يابد [صدرالدين شيرازي، 1345، 90]
اگر مركب، سالم و راهوار نباشد، راكب را به مقصد نمي رساند و در نتيجه او از هدفش باز مي ماند.
نفس هرگز نمي تواند با يك بدن ضعيف و فرسوده و وامانده، به اهداف خويش نائل شود؛ اعم از اين كه اهدافش دنيوي باشد يا اخروي، مادي باشد يا معنوي، عالي باشد يا داني.
در محضر امام علي (ع) مردي به ديگري كه خدايش پسري داده بود، به عنوان تبريك و تهنيت گفت:
«ليهنئك الفارس»
«دلاور يكه سوار خوش قدم باد!»
سوار كار ماهر بودن به تنهايي نمي تواند فضيلت يا رذيلت باشد. آن سواركار ماهري كه در خدمت جور و ستم باشد، گرفتار رذيلت و آن سواركار ماهري كه در خدمت حق و عدالت باشد، اهل فضيلت است؛ از اين رو امام علي (ع) به او فرمود:
«لا تقل ذلك»
«چنين نگوي»
بلكه بايد بگويي:
«شكرت الواهب و بورك لك في الموهوب و بلغ اشده و رزقت بره»
[نهج البلاغه، ن: صبحي صالح، ق 354]
«بخشنده را شكر كن و بخشيده مباركت باد! و او به درجه رشد و كمال برسد و تو از نيكوكاري او بهره مند شوي.»
جمله «بلغ اشده» شاهد مدعاي ماست. از نظر اهل ادب و لغت، اين جمله را درباره كسي به كار مي برند كه به عالي ترين درجه شدت و قوت جسمي رسيده باشد. قرآن كريم درباره يوسف صديق مي گويد:
« و لما بلغ اشده اتيناه حكما و علما و كذلك نجزي المحسنين»
[يوسف، 22]
و چون به نهايت درجه شدت و قوت جسمي (6) رسيد، او را حكمت و دانش بخشيديم و نيكوكاران را اين گونه پاداش مي دهيم.
از اين جا معلوم مي شود كه حكمت و دانش- به خصوص درجه عالي آن كه ويژه پيامبران است - بدون اشتداد جسماني و استحكام استخواني و اندام قوي و توانمندي عضلاني، ممكن نيست و به همين جهت، امام پرهيزگاران و اسوه نيكوكاران و محبوب ورزش كاران و الگوي انساني و معنوي صاحبان بازوان ستبر و اندام ورزيده و سالم، چون خود را در آستانه پيري و سستي و فرسودگي مي نگرد، فرزند گرامي اش مجتبي را - كه گام در آستانه جواني و استحكام و اشتداد قواي بدني نهاده- با وصيتي جانانه و اندرزي مشفقانه- از اين كه چون شتري نفور، سركش و مغرور گردد، بر حذر مي دارد.
آري اگر مربيان شايسته و رهروان بايسته، جواناني را كه از لحاظ جسمي توانمند و نيرومند شده اند، درنيابند و آنها را به حال خود رها كنند، هرگز بهتر از شتران مست و سركش و سر سخت و نا به فرمان نخواهند شد.
اگر علي دست روي دست مي گذاشت و استعدادهاي نيكوي حسني را شكوفا نمي كرد، چه مي شد؟
« و اوردت خصالا منها قبل أن يعجل بي أجلي دون أن أفضلي اليك بما في نفسي، او ان انقص في رأيي كما نقصت في جسمي، أو سبقني اليك بعض غلبات الهوي، و فتن الدنيا، فتكون كالصعب النفور.» [نهج البلاغه، ن: صبحي صالح، ن31]
« و ارزش هاي اخلاقي را براي تو بر شمردم، پيش از آن كه اجلم فرارسد... يا پاره هايي از خواهش هاي نفساني بر تو غالب گردد يا فريبندگي هاي دنيا تو را بفريبد و همچون شتري گريزان و سرسخت و نا به فرمان شوي.»
در حقيقت، مربي هم توانمندي جسمي را مد نظر قرار مي دهد و هم توانمندي روحي را. ولي اولي، زيربنا و دومي روبناست. بدون زيربنا روبنايي نيست و بدون روبنا، زيربنا مهمل و هدر و بي فايده و بيهوده، بلكه مضر و زيان بخش است.
به همين جهت است كه به فرزند خود محمد بن حنفيه، وقتي كه او را - در نبرد صفين- روانه ميدان كارزار مي كند، توصيه مي فرمايد كه:
«تزول الجبال و لا تزل» [نهج البلاغه، ن: صبحي صالح، خ 11]
«كوه ها از جا كنده مي شوند، ولي تو از جا كنده نشو.»
قطعا محمد تحت تربيت پدر به درجه اي از اشتداد جسماني و استحكام عضلاني رسيده كه اكنون بايد امتحان خود را پس بدهد و بداند كه بايد از كوه هم محكم تر و استوارتر باشد. او بايد پاهاي خود را در جايگاه ميخكوب كند و دندان هايش را به نشان شيرمردي بفشارد و جمجمه خود را پيش خداي خويش به عاريت سپارد و دورترين نقطه اجتماع و انسجام دشمن را در معرض ديد خود قرار دهد و بداند كه نصرت از جانب خداست.
عض علي ناجذك. أعر اله جمجمتك، تد في الارض قدمك. ارم ببصرك أقصي القوم، و غض بصرك، و اعلم أن النصر من عنده الله سبحانه . [همان، ن: 31]
مربي بايد نه تنها جان متربي، بلكه تن او را تن خود شمارد و هر آن چه براي خويشتن مطلوب مي شمارد، براي او نيز مطلوب شمارد، بلكه مرگ او را مرگ خويش و حيات او را حيات خويش بداند و بنابراين، بايد همه تجارب خود را به او منتقل كند و او را از تمام اندوخته هاي بهداشتي و آموخته هاي مربوط به بهزيستي برخوردار گرداند و همان گونه كه درباره خويش از هيچ دقت و مراقبتي كوتاهي نمي كند، درباره او نيز چنين باشد. چنان كه سيره مرضيه علوي و راه و رسم حميده مرتضوي همين بود و با اظهار آن در وصيت ماندگار و مكتوب هميشه برقرار خويش، نه تنها درسي ماندگار براي همگان به يادگار گذاشت، بلكه اعتماد كامل فرزندي كه شايسته پذيرش هر گونه توصيه اي در راه شكفته شدن استعدادهايش بود، به خود جلب كرد. او فرمود:
« وجدتك بعضي، بل وجدتك كلي، حتي كأن شيئا لو أصابك أصابني، و كأن الموت لو أتاك أتاني، فعناني من أمرك ما يعنيني من أمر نفسي، فكتبت اليك كتاب مستظهرا به ان أنا بقيت لك أو فنيت.» [همان]
« تو را بعضي از خود، بلكه همه خود يافتم. تا آن جا كه اگر آسيبي به تو برسد، گويي به من رسيده و اگر مرگ تو فرارسد، گويي مرگ من فرارسيده است، از اين رو كار تو را چون كار خود شمردم و اين اندرزها را براي تو مكتوب ساختم، تا تو را پشتيبان باشد، خواه زنده بمانم و خواه بميرم.»
اين كه مربي شكست و پيروزي متربي و خوشي و ناخوشي او را شكست و پيروزي و خوشي و ناخوشي خود شمارد و مرگ او را مرگ خود و حيات او را حيات خود بداند و بدون هيچ اغماض آن را به قلم آرد و بي هيچ ملاحظه اي بر زبان راند، بسيار كارساز و در رفع همه مشكلات، چاره ساز است. اگر امام مجتبي (ع) را بدني ورزيده و تني كارآزموده و جسمي سرد و گرم چشيده و اندامي سخته و پروريده نبود، چگونه ممكن بود كه بيست و پنج بار، به عزم زيارت خانه كعبه، از مدينه تا مكه، پياده روي كند [قمي، 1363، حالات امام مجتبي (ع) ]. او در حقيقت، صاحب خانه را مي جست، نه چون ديگران سنگ و چوب و در و ديوار را.

حاجي به ره كعبه و من طالب ديدار
او خانه همي جويد و من صاحب خانه

در پرتو تربيت علوي از جسمي برخوردار بود كه هرگز از انجام كارهاي سخت بيم و هراسي نداشت. هم اهل بزم بود، هم اهل رزم. هم بزمش خدايي بود، هم رزمش. حضورش در برخي از ميادين نبرد نشان مي داد كه وارث شجاعت علوي و يادگار قوت جسمي و روحي نبوي بود. اگر در جنگ صفين، او و برادرش سيدالشهداء كمتر اجازه مي يافتند كه با دشمنان سفاك و خون خواران بي باك روبه رو شوند، نه به خاطر ضعف و سستي آنها و دلهره پدر از ناتواني و خامي آنها بود، بلكه به اين لحاظ بود كه آنها يادگار نبوت و وارث سرير امامت بودند و بايد براي آينده اسلام و امت اسلامي ذخيره شوند و مسئوليت هايي بزرگ تر، بر دوش گيرند.
املكوا عني هذا الغلام لا يهدني. فانني أنفس بهذين علي الموت، لئلا ينقطع بهما نسل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم [نهج البلاغه، ن: صبحي صالح، خطبه 20]
 

پي نوشت ها :
 

 

1- سارعوا الي مغفره من ربكم (آل عمران/ 133)
2- سابقوا الي مغفره من ربكم و جنه (الحديد /21)
3- فاستبقوا الخيرات (البقره / 148)
4- ليتخلقوا بأخلاق خالقهم ( بحارالانوار، 71/ 423)
5- نگارنده در ادامه بيت فوق چنين سروده است:

گر احمد و حيدرگل بستان وجودند
پس صل علي احمد مرسل و علي هي

گر آيه تطهير به احزاب فروشد
گو از دل و جان صلي علي آل نبي هي

زهرا كه بود حجت حق بر حجج الله
او ماه درخشان ز تبار فرشي هي

گر فقر تو را كرده سيه روي دو عالم
پس دست به دامان غناي علوي هي

من شيفته سطوت «هيهات» حسينم
دل در گرو جلوه حلم حسني هي

سجاد كه بر بال نيايش به سما رفت
او راهبر ناله و آه سحري هي

گر باقر علم است توپي نوشت ها :
 

1- سارعوا الي مغفره من ربكم (آل عمران/ 133)
2- سابقوا الي مغفره من ربكم و جنه (الحديد /21)ون موسي كاظم بودم باب حوائج
همراهي او راه نجات ابدي هي

هرگز نهراسم ز اماني و وساوس
تا بوسه اخلاص به خاك رضوي هي

گر مال و منالي نبود نيست تاسف
سرمايه اي از درس تقاي تقوي هي

با صل علي گام بزن در ره اخلاص
چون راه وصولت به حريم تقوي هي

با حسن حسن توشه ره گير و به پا خيز
زنداني سامره و شاه مدني هي

چون حجت حق پرچم توحيد به دوش است
دنباله روش در ره عشق ازلي هي

عارف كه به جد رهسپر راه ولا شد
كي زمزمه اش غير شعار ولوي هي

اشعار فوق در تاريخ 26 /3 /85 سروده شده است.
6- شبيه تعبير فوق درباره حضرت موسي (ع) نيز آمده است: و لما بلغ اشده و استوي آتيناه حكما و علما و كذلك نجزي المحسنين (القصص/41)

 

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: نشريه النهج شماره 21 و 22


نقش خانواده در رشد اجتماعي کودک
یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 21:5 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
نقش خانواده در رشد اجتماعي کودک


منظور از رشد اجتماعي،اين است که فرد بتواند به راحتي با ديگران ارتباط برقرار نمايد و رشد و نمو لازم را براي برقراري روابط اجتماعي به دست بياورد. هيچ کودکي در موقع تولد، يک موجود اجتماعي نيست، بلکه رفتار و سازگاري اجتماعي خود را در تماس با مردم مي آموزد. خانواده، اولين و مهم ترين محيطي ست که کودک در آن از چگونگي روابط اجتماعي آگاه مي شود. بسياري از جامعه شناسان و روان شناسان اعتقاد دارند تجاربي که کودک در سال ها اول زندگي که معمولاً در محيط خانواده کسب مي کند، زيربناي شخصيت و رفتارهاي بعدي او را تشکيل مي دهد. خانواده ها با توجه به حوزه هاي فرهنگي که بدان وابسته هستند و آرمان هاي فرهنگي که دارند، در تربيت فرزندان خود از روش هاي تربيتي متفاوتي استفاده مي کنند که البته هدف تمام شيوه هاي تربيتي و پرورشي خانواده ها، آماده کردن کودک براي ايفاي نقشي ست که حوزه هاي فرهنگي حاکم براي آن ها ترسيم نموده اند.‏
هم چنين روش هاي تربيتي کودکان در طول قرن ها، دستخوش تغيرات چشمگيري شده است. در گذشته انضباط و سخت گيري هاي زيادي بر کودک تحميل مي شد، اما هم اکنون در برنامه هاي تربيتي کودکان، نيازها و خواسته هاي آنان مطرح بوده و توجه به آن، محور اصلي تربيتي تلقي مي شود.

نقش خانواده در رشد اجتماعي کودک
 

خانواده، جامعه ي کوچکي ست که يکي از اصلي ترين اهدافش، رشد تکامل اجتماعي کودکان مي باشد. والدين، مهم ترين عامل اجتماعي شدن کودکان هستند اما تأثير جامعه را هم نبايد ناديده گرفت. خانواده به عنوان بخشي از جامعه ي بزرگ تر، تحت تأثر هنجارها، ارزش ها و انتظارات فرهنگي خاص در يک دوره ي تاريخي معين است. اجتماعي شدن کودکان در خانواده ها، فرايندي دو سويه است و ويژگي هاي کودک با خصوصيات و نحوه ي فرزندپروري والدين در کنش متقابل است.
از آن جا که خانواده نخستين جايگاه زندگي اجتماعي کودک است، بنابراين در شکل گيري انديشه ها، گرايش ها، تمايلات و عادت هاي اجتماعي کودک، نقش بسيار ارزنده ا دارد. براي اين که رشد و تکامل اجتماعي کودک به طور طبيعي و کامل صورت پذيرد، بايد شرايط خاصي در محيط خانواده حاکم باشد که به طور خلاصه در زير مورد بحث قرار گرفته است:‏
کودک بايد در محيط خانواده، احساس آرامش و امنيت نمايد و اطمينان داشته باشد که مورد محبت و احترام ديگران است. وقتي کودک در خانواده مورد مهر و محبت قرار مي گيرد، روابط اجتماعي اش بيش از پيش تقويت خواهد شد اما اگر محيط خانوادگي کودک همراه با ترس و اضطراب بشد، کودک پيوسته احساس حقارت و تنفر کرده و فردي کينه توز و بدبين بار مي ايد و به طور قطع در ارتباطات اجتماعي خود دچار ضعف يا شکست خواهد شد.‏
کودک بايد بتواند در محيط خانواده، استعداد و توانايي اش را پرورش دهد که اين کار به وسيله ي بازي، شرکت در تجارب اعضاي خانواده و... امکان پذير است. البته والدين هم مي توانند با شويق فرزندان خود و غني تر ساختن محيط فرهنگي خانواده، نقش مؤثري را در اين زمينه ايفا نمايند.
خانواده نباد کودک را به خاطر عدم توانايي در انجام برخي امور مورد سرزنش و بازخواست قرار دهد، زيرا اين کار سبب مي شود که کودک در لياقت و توانايي خود شک نموده و احساس حقارت کند يا به طور کل از خود مأيوس شود.
کودک در سال هاي اوليه ي زندگي، تمايل زيادي دارد که ابراز وجود و شخصيت نمايد و توجه والدين و ساير اطرافيانش را به توانايي ها و استعدادها خود جلب کند، از اين رو والدين بايد به اين نکته توجه کافي داشته باشند و کارهاي کودک خود را به ديد حقارت نگاه نکنند.
خانواده، نخستين مرکز يادگري کودک است زيرا کودک، بسياري از رفتارهاي اجتماهي خود را از محيط خانواده فرا مي گيرد که از آن جمله مي توان احترام به حقوق ديگران، داشتن خصلت هاي نيکو يا زشت و سازگاري با محيط خانواده و ديگران را نام برد؛ هم چنين اساس بسياري از باورهاي کودک در کانون خانوادهي ريزي مي شود و کودک ياد مي گيرد که به ارزش ها و اعتقادات خانواده تعصب داشته باشد يا نسبت به آن ها بي اعتنايي کند.‏

رشد استقلال و اعتماد به نفس در کودک، بسيار مهم است و هنگامي در کودک شکل مي گيرد که او بتواند آن چه را در توان دارد، آزادانه انجام دهد. اگر بزرگسالان انتظاراتي بي جا و بيش از حد توانايي کودک، از او داشته باشند يا اجازه ي فعاليت، تجربه اندوزي، جست و جو و کنجکاوي را به او ندهند، کودک هرگز اعتماد به نفس لازم را به دست نخواهد آورد و از آن جا که کودک به بزرگسالان خود به عنوان الگو نگاه مي کند و بسياري از رفتارها را از طريق مشاهده فرا مي گيرد، بنابراين والدين بايد تلاش کنند تا الگو و سرمشق خوبي براي او باشند.
طرز رفتار والدين در رشد و تربيت اجتماعي کودک، بسيار مرثر است. اگر والدين، مدام با هم مشاجره و گفت و گو کنند و پيوسته از جدايي و طلاق حرف بزنند، به رشد اجتمکاعي کودک لطمه وارد مي شود. در اين شرايط، کودک دچار اضطراب و دلهره شده و همواره نگران آن است که بين پدر و مادر دعوا و مشاجره روي دهد. اين عمل، آثار رواني بسيار بدي روي کگودک مي گذارد و زمينه هاي انحراف و بزهکاري اجتماعي را براي و مهيا مي سازد. علاوه بر اين، فرزندام چنين خانواده هايي پس از ازدواج و تشکيل خانواده، از رفتار زشت والدين خود پيروي کرده و با همسران خود به همان سبک و شيوه رفتار مي نمايند. اين مسأله علاوه بر ايجاد ناراحتي هاي روحي و رواني بسيار شديد براي خانواده ها، ممکن است در درازمدت حتي به تنباهي جوامع نيز بينجامد.‏
کودک، آدب و معاشرت را نخست از خانواده و از طريق مشاهده ي رفتار و کردار افراد فرا مي گيرد. وقتي کودک مي بيند افرادي که زياد حرف مي زنند و کم تر عمل مي کنند، وعده و وعيد مي دهند اما هيچ وقت آن را عملي نمي کنند و بسياري از رفتارهاي ضد و نقيص ديگر، کودک ضمن مشاهده و يادگيري، از آن ها تقليد نيز مي نمايد و در نتيجه، فردي بار مي آيد که بين گفتار و کردار او تفاوت زيادي وجود دارد، بنابراين بايد بين گفتار و کردار والدين و ساير افراد خانواده هماهنگي کافي وجود داشته باشد تا کودکان بتوانند در گفتار و عمل خود قاطع و صادق باشند، به راحتي تصميم بگيرند و به تزلزل روحي و عدم تصميم گيري و انحراف در گفتار و عمل دچار نشوند.

منابع:
- "روان شناسي رشد" "علي اکبر شعاري نژاد"
- رشد و شخصيت کودک" "پاول هنري ماسن"
ترجمه ي "مهشيد ياسايي"
- روان شناسي رشد" "حسن احدي"- "شکوه السادات بني جمالي"

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: نشريه شادکامي- شماره: 75


مديريت پدر در تربيت کودک
یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 21:4 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
مديريت پدر در تربيت کودک


مديري که سخن از مديريت اوست دو شأن دارد، شأن مردانگي که به او اقتدار، قاطعيت و صلابت مي بخشد و شأن پدري که وي را سرشار از مهر و شفقت نسبت به فرزند مي نمايد و پدر در مسير تربيت به اين هر دو امر نيازمند است.
محبتي که او را به سهل گيري و آزاد و رها گذاشتن کودک ترغيب مي نمايد و قاطعيتي برخواسته از دورانديشي و ژرف نگري که او را معتقد به استحکام و سختگيري مي کند.
«تربيت کودک بايد حول دو محور متفاوت و در عين حال متجانس شکل گيرد. يکي سهل گيي و واگذاري و ديگري سختگيري و کنترل، ضمن رعايت حد اعتدال در اين دو شيوه ي متضاد. رمز بزرگ و هنر ظريف تربيت متعادل براي پرورش شخصيت متعالي کودک توسعه يافتگي اين دو محور متضاد است.»(1)
مديريت پدر بايد بر پايه اين دو اصل کلي بنا شود و پدر وظايف خود را در حيطه تربيت با رعايت اعتدال و بکارگيري درست و منطقي اين دو اصل مهم انجام دهد.

نقش مهر پدري در تربيت کودک
 

پدر از طرق مختلفي مي تواند مهر خود را به فرزند بنماياند. اما در دوران طفوليت نمايش مهر و محبت بيشتر از دو طريق محبت محسوس و با صراحت و محبت از طريق بازي قابل اجراست.

1- محبت محسوس و با صراحت:
 

شأن مديريت پدر، ضرورت محبت را بيشتر مي سازد، زيرا خوي مديريت همواره با نوعي هيبت و تسلط همراه است که اگر با محبت درهم نياميزد، خشک و آزاردهنده مي گردد و حاصلي جز مطيع ساختن مقطعي کودک ندارد.
«اگر بخواهيم ادب از درون سرچشمه گيرد، ضروري است که با کودک مهربان باشيم و اين محبت را به گونه اي به او نشان دهيم.»(2)

محبت پدر به نوزاد
 

پدر بايد محبت به کودک را از همان روزهاي بعد از تولد آغاز نمايد زيرا پدر نيز مانند مادر از طريق وراثت با کودک پيوند دارد و همين پيوند به وي امکان مي دهد که در همان ايام نوزادي با فرزندش ارتباط برقرار نمايد. نوازش طفل، اثري درازمدت در رابطه پدر و کودک دارد. ضمن آنکه موجب افزايش علاقه پدر به کودک نيز مي گردد.
دکتر «ويليام سيرز» معتقد است که: «بيشتر نوزادان در حالت هوشياري خاموش به سر مي برند... اين حالتي است که بعد از آن هرگز تکرار نمي شود؛ چشم هاشان گشاده و باز است و نسبت به محيط اطراف خود حالتي پذيرنده دارند، اين لحظه هاي پيوند اوليه نبايد از دست برود. در اين زمان با نوزاد حرف بزنيد و بيان احساسات را آزاد بگذاريد؛ سلام عزيزم، من پدرت هستم...»(3)
در قياسي که بين نوزادان به دنيا آمده در دو روش زايمان- طبيعي و سزارين- صورت گرفته گزارش شده است: نوزاداني که به طريق سزارين به دنيا آمده اند، بعدها رابطه بهتري با پدران خود دارند. زيرا در هنگام تولد، پدر به حکم ضرورت نزد ايشان حضور يافته است (طبق قوانين بيمارستان) اين پدرها در پرورش و مهرورزي به اطفال خود نقش فعال تري داشته اند. در حقيقت، ايجاد پيوند با نوزاد، منافع درازمدت در رابطه بين آن دو در برخواهد داشت.(4)
در روايات نيز آمده است که ائمه معصومين (ع) در هنگام تولد فرزندانشان حضور داشتند و نوزاد را طلب کرده و مي بوسيدند و در همان لحظات نخستين در گوش شان اذان و اقامه مي گفتند... . (5)

پدر و کودک شيرخواره
 

پدر در دوران شيرخوارگي نيز مي تواند با محبت کردن به کودک، او را به همراهي، مديريت و حکمروايي خود عادت بدهد. پدري که در اين دوران نسبت به طفل بي تفاوت بوده و بعد از گذشت دو، سه سال، تازه مي خواهد در امر تربيت و پرورش کودک دخالت کند، توفيق کمتري مي يابد زيرا کودک به دليل نبود اُنس قبلي، با ديدن پدر به وجد نمي آيد و شادمان نمي شود، در اين صورت پدر چاره اي ندارد جز اينکه يا با زحمت بيشتري گذشته را جبرن نمايد و مورد اعتماد و محبوب کودک شود و يا آنکه راه آسان تري را برگزيند و تربيت را با خشونت درهم بياميزد که راه دوم به هيچ وجه پسنديده نيست.
«در مورد پدري که سال اول، وقت خود را صرف پرورش کودک نکرده، پذيرفتني است که انضباط را همان تنبيه بدني به حساب بياورد و به صورت نامعقولي در دام کتک زدن بيفتد.» (6)
رسول اکرم (ص) از کودکان در اين دوران غاقل نبوده بلکه با وجود مسئوليت هاي فراوان گاهي متحمل زحمت شده و مسافتي را طي مي کردند تا نزد کودک خود بروند و او را از مهر پدري سيراب نمايند. «انس بن مالک» مي گويد: هيچ کس را نسبت به کودکان خود مهربانتر از پيامبر (ص) نديدم. آن حضرت در دوران شيرخوارگي فرزندش ابراهيم، او را به دايه اي در اطراف مدينه سپرده بود و با اينکه خانه دايه در اثر شغل آهنگري همسرش پر از دوده بود، پيامبر به آنجا مي رفت و کودکش را مي بوسيد.(7)
آن حضرت نه تنها خود کودکان را مي بوسيد. بلکه ديگران را نيز به بوسيدن کودکان - که صريح ترين راه ابراز محبت به کودک است- سفارش مي فرمودند:
«هر کس فرزند خود را ببوسد، خداوند براي او يک حسنه مي نويسد.» (8)
«فرزندان خود را ببوسيد زيرا به هر بوسه اي رتبه اي در بهشت است و فاصله دو رتبه از يکديگر پانصد سال است.»(9)

پدر و کودک خردسال
 

بعد از گذشت دوران شيرخوارگي، دايره محبت به کودک وسيع تر شده و محبت از طريق کلام، قوت مي گيرد. از اين پس وابستگي کودک به مادر کاهش مي يابد او بيش از گذشته به سمت پدر مي رود. متأسفانه برخي از پدران بعد از گذشت اين دوران از توجه و محبت خود به کودک مي کاهند. زيرا کودک، ديگر آن جذابيت رفتار و شيريني قبل را ندارد. اين دوري پدر، براي کودک بسيار گران است و مي تواند موجب عقده هاي رواني و ناهنجاري هاي رفتاري گردد. مخصوصاً که او اکنون بزرگتر شده و مسائل عاطفي را بهتر درک مي کند و طالب محبت بيشتري است. البته طبيعي است که در کيفيت محبت تغييراتي ايجاد شود، اما اصل آن بايد محفوظ و محسوس بماند. از اين پس، پدر مي تواند از عامل تعريف و تأثير نيز بهره بگيرد.

تعريف، تمجيد و تأييد کودک
 

انرژي مثبت کلمات طيب و پسنديده، بر روح و روان کودک تأثير گذاشته و احساس خوشايندي در او نسبت به گوينده ايجاد مي کند. تعريف از کودک به تقويت عزت نفس او نيز کمک خواهد کرد.
از آنجا که پدر در نظر کودک مظهر قدرت و شجاعت است و معمولاً در نظر کودکان، پدر بيش از مادر از هيبت و ابهت برخوردار است، تعريف از کودک، توسط پدر براي او بسيار ارزشمند و لذت بخش خواهد بود. شايسته است که پدر در مسير تربيت از عامل تعريف بهره گيرد و روح کودک را با نسيم کلمات نوازش دهد. اگر پدر قصد پند و نصيحت و يا انتقاد از کودک را دارد، ابتدا مي تواند از طريق تعريف، فضاي دوستانه اي را ايجاد نمايد و زمينه را براي تأثير بيشتر کلام خود مهيا سازد.(10)
جملاتي همچون « از وقتي تو به دنيا آمده اي زندگي ما شيرين تر شده» و يا «تو گلي هستي که خداوند به ما هديه داده است» چه احساسي در کودک مي آفريند؟ آيا اين گونه جملات در ميزان حرف شنوي و همراهي کودک با پدر مؤثر نخواهد بود؟
البته تعريف و تمجيد در صورتي مطلوب است که غيرواقعي و غيرمنطقي نباشد و کودک را دچار توهم و کبر و غرور نسازد. رعايت اندازه نيز در آن شرط است.
افراط در تعريف، ارزش آن را نزد کودک از بين خواهد برد.

پرهيز از زياده روي در محبت
 

نکته مهم در محبت به فرزند دقت در اندازه و تشخيص جاي درست براي محبت نمودن است.
معناي محبت عبارتست از: دوست داشتن واقعي و ابراز اين علاقه به گونه اي که با مصالح و منافع محبوب در زمان حال و آينده متضاد نباشد.(11)
طبق اين تعريف بسياري از رفتارها که به قصد محبت انجام مي شود اما متحمل ضرري براي کودک است جزء محبت به حساب نمي آيد. تأييد رفتارهاي نادرست کودک، با خنديدن به حرف هاي ناشايست، بخشيدن هاي بي حساب و ... نمونه هايي از انحراف در محبت هستند. گاهي مخفي ساختن محبت، از محبت ناشي مي شود.
محبت نبايد فرصت هاي مناسبي را که در دوران کودکي مي تواند موجب تجربه اندوزي و سختکوشي فرزندان گردد، را سلب کند. با ياري رساندن احمقانه، کودک به خدمت ديگران عادت مي کند اظهار نگراني شديد به هنگام يک حادثه معمولي مشکلي را حل نمي کند و فقط کودک را از فهم درست وقايع محروم مي سازد.
امام باقر مي فرمايد: «بدترين پدران کساني هستند که در محبت و نيکي به فرزندان زياده روي مي نمايند.»(12)

بازي دوستانه با کودک
 

بازي مجموعه فعاليت هايي است که کودکان به منظور سرگرمي، تفريح، فرار از غم و کدورت و کشف مجهولات بدان روي مي آورند و در حين آن انرژي هاي فراوان خود را تخليه مي کنند.
«طفل چه تنها و چه در ميان جمع، دائماً در جست و خيز، دويدن، خنديدن، گريستن، حرف زدن، ادا درآوردن، ساختن و ويران کردن است. از اين و آن در همه مسائل تقليد مي کند و بر اين اساس حواس خود را مهارت مي بخشد. به توانايي ها و نقاط ضعف خود پي مي برد، از اسرار جهان و پديده ها سر در مي آورد و موضع خود را در برابر امور و جريانات مشخص مي کند.» (13)
«بازي کودک نشانه سلامت رواني اوست. امروزه ثابت شده کودکاني که به اندازه و به درستي بازي نمي کنند. از رشد ذهني بهره کمي دارند و در بزرگي منزوي مي گردند.» (14)

جايگاه پدر در بازي کودک
 

پدر از دو طريق عمده مي تواند در مسير بازي، مديريت تربيتي خود را اعمال نموده و به نحوي مطلوب و مطابق با ويژگي هاي کودک، او را در مسير هدايت سوق دهد. اين دو طريق عبارتند از:
1. ايجاد زمينه و فضاي مناسب براي بازي و تهيه اسباب بازي هاي مفيد.
2. بازي با کودک و دخالت مستقيم در بازي.
پدر موظف است فضاي سالمي را جهت بازي کودک فراهم نمايد و به ايشان فرصت و مجال بازي بدهد. اين فضاي مناسب در اغلب خانواده ها، همان محيط خانه است اما در برخي خانواده ها که به دليل کوچکي خانه و يا وجود فرد بيمار و... امکان بازي کودکان در منزل نيست و مجبورند براي بازي به کوچه و يا پارک مراجعه کنند، اين وظيفه پدر است که از سلامت محل اطمينان يافته و جاي مناسب را براي بازي کودکان فراهم نمايد. نه اينکه به بهانه نبودن جاي مناسب دائماً مزاحم بازي کودکان شده و ايشان را مضطرب سازند. گاهي ديده مي شود که برخي از والدين از روي خودخواهي و يا تفکر نادرستي که از تربيت دارند، مزاحم بازي کودکان مي شوند. يا آنکه به بازي اطفال بها نمي دهند و حتي بعضاً بازي را عملي بيهوده و يا نوعي بدرفتاري را عملي بيهوده و يا نوعي بدرفتاري و اهانت به خود دانسته و دائماً با ملامت و عکس العمل هاي منفي بازي اطفال را خراب مي کنند. و به شدت موجب نفرت و ناراحتي و حتي ايجاد حس انتقام جويي در کودکان مي شوند:
«هرگاه بخواهيم از ديدگاه ارزش هاي رايج جامعه بزرگسالان و عدم توجه به شرايط روحي خاص کودک، فعاليت هايي را که تحت عنوان بازي از کودک سر مي زند، سرکوب نماييم، کودک به شيطنت و خرابکاري، دروغگويي و غيره متوسل مي شود که اين اعمال خود طرد بيشتري را از جانب والدين باعث مي شود و اين عامل به عقيده هورناي، زمينه را براي پيدايش اضطراب اساسي فراهم مي کند» (15)
در روايتي از امام صادق (ع) آمده است که: بگذار فرزندت تا هفت سال بازي کند.(16)
همچنين پدر موظف است با تهيه اسباب بازي هاي مناسب و بي خطر، طفل را جهت بازي بهتر و شاداب تر ياري نمايد. در اين خصوص بهتر است که نوع وسايل بازي به گونه اي باشد که کودک با تلاش و فعاليت خود از آنها لذت ببرد تا هم انرژي بيشتري صرف بازي کند و هم از فکر و خلاقيت و ابتکار استفاده نمايد. براي يک پسر بچه داشتن کاميوني که بر آن باري حمل کند و سپس حمل آن را خالي نمايد بسيار لذت بخش تر است از يک ماشين کوکي که خودش حرکت کند و بايستد و او فقط نظاره گر باشد. تهيه اين گونه وسايل آسانتر و ارزانتر نيز هست.
چنانچه کودکان تحت تأثير تبليغات سوء قرار نگيرند و سليقه بزرگترها هم به آنها تحميل نشود، خود به اين گونه وسايل بازي روي مي آورند: «موريس دبس» مربي معروف فرانسوي مي گويد:
«غالباً ما بزرگسالان وقتي مي بييم که کودک عروسک بي ريخت يا اسب چوبي رنگ رفته و کهنه را مي پسندد، به نظرمان عجيب و نامفهوم مي آيد. اما بايد اين کار کودک براي ما درسي باشد. اسباب بازي هاي گرانبها و پرزرق و برق، تنها خودستايي و خودنمايي کسي را ارضاء مي کند که آنها را به کودک هديه کرده است.»(17)
«بايد توجه داشت که با تهيه وسايل غيرضروري و گرانقيمت که معمولاً اطفال ديگر از آن بي بهره اند، روحيه اشرافي و رفاه زده در کودک ايجاد نشود تهيه وسايل گرانبها که غالباً از کشورهاي صنعتي و به قيمت هاي گزاف وارد مي شوند، نتيجه اي جز پر کردن جيب سرمايه داران خارجي و تضعيف اقتصاد ملي خودمان را به دنبال ندارد.»(18)
بازي با کودک و دخالت مستقيم در بازي: حضور مستقيم پدر در بازي کودک، مسئله مهمي در تربيت محسوب مي شود. بازي با کودک براي پدر راهگشاي مسير تربيت بوده و قواعد سخت تربيتي در کلاس بازي براي مربي و متربي آسان و ممکن خواهد شد.
علاقه زياد کودک به بازي موجب علاقمندي او به همبازي نيز خواهد شد. هر کسي به راحتي مي تواند از طريق بازي، دل ساده و پاک کودک را به دست آورده و با محبوبيتي که کسب مي کند بر روح و روان وي تأثير بگذارد. پدر در امر تربيت علاوه بر نيازي که به اين محبوبيت دارد، به شناختي هم که از طريق بازي نسبت به کودک به دست مي آورد نيازمند است در حقيقت: «بازي وسيله اي است براي کشف دنياي پنهان کودک و شناخت دنياي وجودي او. چه بسيارند خوي ها و رفتارها، حب و بغض ها، کين و مهرها که در کودک پنهانند و مربي را به شناخت آن دسترسي نيست مگر آنگاه که او را به بازي وادار و يا بازي او را با خود و ديگران مشاهده کند... در سايه اين کشف هاست که مي توان، در پي اصلاحش کوشيد و عوارض و نابساماني ها را در او اصلاح کرد و يا جنبه هاي مثبت او را تقويت نمود. حتي در اصلاح و درمان نابساماني هاي کودک يکي از راه ها و شيوه ها، شيوه بازي درماني است که در سايه آن مي توان بسياري از اختلالات را از بين برد.»(19)
همچنين پدر مي بايست در ضمن بازي، هدف تربيتي خويش را مد نظر داشته و در سايه بازي به کودک درس بياموزد. خلاقيت و تفکر را در او بوجود آورد، نه آنکه صرفاً کودک را هيجان زده نموده و فقط موجبات خنده و شادي او را فراهم آورد. توجه به اين اصل مهم تا حد زيادي نوع بازي ها را مشخص مي نمايد که متأسفانه کمتر به اين مقوله در بازي با کودکان توجه مي شود.
در بازي کودک با پدر تفاوت هاي آشکاري نسبت به بازي کودک و مادر و حتي همسالان ديده مي شود. بازي کودک و پدر، معمولاً داراي هيجان، تحرک و فعاليت و شور بيشتري بوده و از ديگر بازي ها متمايز است. لذا ذکر اين نکته لازم به نظر مي رسد که: هرچند قوام بازي به ايجاد شادي و نشاط براي کودک است، اما ممکن است پدر ناخواسته از طريق بازي هاي جنجالي و هيجان زا مجبات ضعف اعصاب و بدخوابي کودک را فراهم کند.
در حين بازي توجه به سن کودک، توانايي ها و ظرفيت و افکار کودکانه ضروري است. شرکت دادن کودکان در بازي هاي سخت، ترسناک و يا بازي هاي ويژه افراد بزرگتر، موجب قويتر شدن و يا رشد عقلاني سريع تر کودک نمي شود بلکه ممکن است طفل را دچار تضاد و اختلال کند.
براي هر پدري با هر ميزان از اطلاعات و فرهنگ، بازي کردن با کودک بهتر از ترک بازي است. گاهي تصور نادرست از مردانگي، بي حوصلگي و کسالت و يا خستگي و درگيري بيش از حد در مسائل کاري، پدر را از بازي با کودک باز مي دارد و موجب ايجاد شکاف عاطفي بين پدر و کودک مي گردد.
پيامبر اکرم (ص) که الگوي انسانيت بود، با وجود مشغوليت هاي فراوان و مسئوليت هاي سنگين، گاهي اوقات با کودکان همبازي مي شدند و آنقدر از اين طريق به آنان محبت مي نمودند که همواره محبوب کودکان بودند. ابن ابي نجيح مي گويد: «امام حسن و امام حسين (ع) بر پشت پيامبر سوار مي شدند و حل حل مي گفتند و پيامبر اکرم (ص) مي فرمودند: نيکو شتري است شتر شما.»(20)
آن حضرت از اشکال مختلف بازي با کودکان ابائي نداشتند و آن را مخالف شأن خود نمي دانستند و خطاب به اصحاب نيز مي فرمودند: «هر کس کودکي دارد بايد با او کودکانه رفتار نمايد.»(21)

پي‌نوشت‌ها:
 

1- عبدالعظيم کريمي، هشدارها و نکته هاي تربيتي، ص 71.
2- دکتر علي قائمي، تربيت و بازسازي کودکان، ص 279.
3- ويليام سيرز، پدر و پرورش فرزند، ترجمه پروين فرهادي، ص 27.
4- همان، خلاصه ص 30.
5- حاج شيخ عباس قمي، نگاهي بر زندگي چهارده معصوم، ص 523.
6- ويليام سيرز، همان، ص 133.
7- حقوق فرزندان در مکتب اهل بيت، محمد جواد طبري به نقل از العيال، ص 93.
8- شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 15، ص 194.
9- همان، ص 203.
10- غلامعلي افروز، خلاصه مقالات تربيت ديني کودکان، ص 42.
11- عليرضا رجايي تهراني، سيماي کودک نوجوان و جوان در آثار شهيد مطهري، ص 46. اقتباس.
12- بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 95، ص 87.
13- دکتر قائمي ، همان، ص 174.
14- بهرام احمديان، حقوق فرزندان از ديدگاه اسلام، ص 123.
15- دکتر سيامک رضا مهجور، روانشناسي بازي، ص 121.
16- مجلسي، اصول کافي، ج 2، ص 94.
17- محمد علي سادات، راهنماي پدران و مادران، ص 51.
18- همان، اقتباس از ص 51 و 52.
19- دکتر علي قائمي، نقش پدر در تربيت، ص 192.
20- بحار الانوار ، ج 43، ص 285.
21- شيخ حر عاملي، همان، ج 21، ص 486.
 

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:ماهنامه پيام زن شماره 210


کودکان معصومين
یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 21:3 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
کودکان معصومين


سيره معصومين(عليهم السلام) در ارتباط با فرزندان «دوره کودکي»
چکيده
پيامبر(صلي الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام) در تربيت فرزندان بسيار جدي و حساس بودند. آنان حتي پيش از تولد براي تربيت فرزند زمينه سازي مي کردند و از همان روزهاي نخست زندگي به پرورش جسمي و روحي او مي پرداختند. نظافت نوزاد، انتخاب نوع لباس، گفتن اذان و اقامه در گوش نوزاد، عقيقه، ختنه، صدقه، تبريک و دعا از کارهايي است که در سيره معصومين(عليهم السلام) وجود دارد و ديگران را نيز به انجام آنها دستور داده اند. آموزش عبادات به فرزند در دوره کودکي، وفا به وعده کودکان و سلام دادن به آنها، در سيره معصومين(عليهم السلام) به روشني ديده مي شود.

نظافت کودک
 

در اسلام به پاکيزگي فراوان توصيه شده است و حتي آن را جزيي از ايمان شمرده است. امام رضا(عليه السلام) فرمود: «من أخلاق الانبيا التنظف؛(1) پاکيزگي از اخلاق پيامبران است». اگر کسي نظافت را رعايت نکند، از اخلاق انبيا دور است. يکي از موارد رعايت نظافت، نظافت در دوران کودکي است که توصيه هاي خاصي از معصومين(عليهم السلام) در اين زمينه به دست ما رسيده است. پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) فرزند را به «گل» تشبيه کرده و فرموده است: «ان الولد الصالح ريحانه من رياحين الجنه؛(2) همانا فرزند صالح، گلي است از گل هاي بهشت».
تشبيه کودک به «گل» از آن جهت است که کودک همانند گل جسم ظريف و طبع لطيف است؛ طبعي همراه با طراوت و شادابي. تا زماني اين طراوت و زيبايي در گل وجود دارد که دست نوازش باغبان در خدمت آن گل باشد و موانع رشدش را برطرف و زمينه مناسب پرورش آن را فراهم سازد. کودک نيز چنين است که نياز به مراقبت ويژه دارد و بايد به نيازهاي او پاسخ گفت. پدر و مادر نقش اصلي تربيت کودک را دارند بايد در مراقبت و نگه داري فرزند نهايت تلاش خود را به کار گيرند. پدر و مادر بايد در نظافت و بهداشت کودک کمال دقت را به عمل آورند؛ چرا که کودک مانند «گل بهاري» است و نياز به آبياري و باغباني مستمر دارد. نظير گلي که در ميان باغچه است و اگر به آن رسيدگي نشود و زمينه ي رشد مناسب او فراهم نشود، به زودي پژمرده مي گردد و به تدريج از بين مي رود، کودک نيز همواره نيازمند به نظافت و توجه است تا زمينه ي رشد جسمي و روحي هر چه بهتر او فراهم گردد.
سيره معصومين(عليهم السلام) بر پاک نگه داشتن کودک بوده است. از «صفيه»، عمه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نقل شده است: هنگام ولادت امام حسين(عليه السلام)، من به فاطمه زهرا (عليهاالسلام) ياري مي رساندم. وقتي کودک متولد شد، پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: اي عمه! فرزندم را نزدم بياور. عرض کردم: يا رسول الله! من هنوز او را پاکيزه نکردم. فرمود: عمه! مگر تو مي خواهي او را تطهير کني؟ خداي تبارک و تعالي وي را پاکيزه کرده است.
در اين روايت به طهارت نوزاد هنگام ولادت توجه شده است؛ چرا که از همان آغاز تولد بايد بچه را شست و شو داد و پاکيزه نمود. اين کار بايد در طول زندگي کودک ادامه يابد. لباس نوزاد، تغذيه نوزاد، جاي خواب نوزاد، خوراک و پوشاک او همه بايد تميز باشند. رعايت بهداشت علاوه بر اين که در جسم کودک اثر دارد و از بروز بيماري هاي مختلف پيش گيري مي کند، به لحاظ اخلاقي و تربيتي نيز آثار مثبتي بر او مي گذارد.

پوشش کودک
 

اولين نياز کودک بعد از ولادت، نياز به لباس و پوشش است که در سيره معصومين(عليهم السلام) به جامعه سفيد براي کودک سفارش شده است. امام رضا(عليه السلام) از پدرانشان و از علي بن الحسين(عليه السلام) و ايشان از اسماء بنت عميس روايت کرده اند که وي گفت: من قابله فاطمه زهرا (عليهاالسلام) بودم، وقتي حسن(عليه السلام) به دنيا آمد، پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: اي اسماء، فرزندم را بياور. نوزاد را در پارچه زردي پيچيدم و نزد ايشان بردم. پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: مگر به شما نگفتم که نوزاد را در لباس زرد نپيچيد؟(3)
اسماء در زمان تولد امام حسين(عليه السلام) که خود قابله فاطمه(عليهم السلام) بوده نيز نظير اين داستان را حکايت مي کند. اسماء مي گويد: يک سال پس از ولادت امام حسن(عليه السلام) حسين(عليه السلام) به دنيا آمد و پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: فرزندم را بياور. او را در جامه سفيدي پيچيدم و نزد آن حضرت بردم.(4) طبق اين روايت، رنگ سفيد لباس نوزاد، مورد پسند پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله) بوده است؛ زيرا حضرت از پارچه زرد نهي کرد و لباس امام حسن(عليه السلام) را کنار گذاشت، ولي وقتي او و برادرش حسين(عليه السلام) را با پارچه سفيد پوشانيدند، چيزي نگفت. اين نشان مي دهد که بهتراست لباس نوزاد سفيد باشد.
نجمه، مادر امام رضا(عليه السلام) درباره ي ولادت و پوشاندن پارچه سفيد به وي مي گويد: چون حضرت رضا(عليه السلام) به دنيا آمد، دست هايش بر زمين گسترده و سرش به طرف آسمان بلند بود و لبانش حرکت مي کرد؛ گويا سخن مي گفت. پدرش موسي بن جعفر(عليهم السلام) وارد و به من فرمود: مبارک باد بر تو کرامت پروردگارت اي نجمه! او را در پارچه سفيدي پيچيدم و امام(عليه السلام) در گوش راست(نوزاد) اذان گفت و در گوش چپ اقامه، و آب فرات خواست و آن را به سقف و اطراف دهان نوزاد ماليد و پس از آن او را به من بازگرداند و فرمود: او را بگير که نماينده خداوند متعال در زمين است.(5)

گفتن اذان و اقامه در گوش کودک
 

از آداب اسلامي در هنگام ولادت فرزند که در سيره معصومين(عليهم السلام) آمده است، خواندن اذان و اقامه در گوش فرزند است. به روايت اسماء بنت عميس رسول خدا(صلي الله عليه وآله) هنگام تولد امام حسن و امام حسين(عليه السلام) اين کار را انجام داد. او مي گويد: حسن(عليه السلام) را نزد پيامبر(صلي الله عليه وآله) آوردم؛ «فاذن في اذنه اليمني و اقام في اليسر؛(6) در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند». نظير همين داستان را در ولادت امام حسين(عليه السلام) نيز نقل مي کند و مي گويد:«فاذن في اذنه اليمني و اقام في اليسري؛(7) در گوش راست حسين(عليه السلام) اذان و در گوش چپش اقامه خواند».
در بعضي روايات، به آثار تربيتي گفتن اذان و اقامه نيز اشاره شده است. در روايتي آمده است که اذان و اقامه، نوزاد را در برابر شيطان حفظ مي کند. علي بن ابراهيم، از پدرش، از نوفلي، از سکوني، از امام صادق(عليه السلام) روايت کرد که رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: «من ولد له مولود فليؤذن في اذنه اليمني بأذان الصلاه و ليقم في اليسري فانها عصمه من الشيطان الرحيم؛(8) هر کس صاحب نوزادي شد، بايد در گوش راستش اذان نماز و در گوش چپش اقامه نماز بخواند؛ چون اين کار، او را از وسوسه هاي شيطان نگه مي دارد».
همان گونه که تربيت اغلب جنبه پيش گيري دارد و متربي را براي برخورد با فراز و نشيب هاي زندگي آماده مي سازد؛ گفتن اذان و اقامه در گوش نوزاد نيز اين چنين است و به فرموده پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) نوزاد را در طول عمرش بيمه مي کند. شيطان با اين که از نيرنگ هاي زيادي براي گمراه سازي بشر بهره مي گيرد، اما در صورت انجام اين سنت نبوي، کمتر بر او مسلط مي شود. طبيعي است که آشنايي نوزاد در نخستين روز زندگي با شهادت به رسالت و ولايت و شنيدن نام خدا و پيامبر(صلي الله عليه وآله) و نماز، او را براي تعهد عملي در برابر آن ارزش ها آماده مي سازد. برعکس، اگر در همان لحظات بعد از ولادت او را با صداي ساز و آواز و رقص و امثال آن آشنا سازند، بي ترديد آثار آن بر روح و روان وي باقي خواهد ماند. از اين رو، براي پيروي از سيره معصومين(عليهم السلام) و تبعيت از آن بزرگواران، بايد به اين آداب ديني و اسلامي عمل کرد.

گام برداشتن کودک
 

بعد از ايمان و تهيه لباس براي نوزاد، بايد او را تحنيک کرد؛ يعني کام نوزاد را نخستين بار با خوراکي هاي دنيا باز کند. براي «تحنيک»، بايد مقداري آب باران يا آب فرات به دهان نوزاد ريخت و يا چيزي نظير خرما و تربت امام حسين(عليه السلام) را در آب ريخته و آن را به دهان نوزاد بگذارند يا انگشت را آغشته به آنها کرده و کام کودک را باز کرد.(9) در احاديث اسلامي و سيره پيشوايان دين، بر انجام اين کار بسيار تأکيد شده است. اميرالمومنين علي(عليه السلام) فرمود: «حنکوا اولادکم بالتمر هکذا فعل النبي(صلي الله عليه وآله) بالحسن و الحسين(عليه السلام) (10) کام فرزندانتان را با خرما برداريد؛ زيرا پيامبر(صلي الله عليه وآله) با حسن و حسين(عليه السلام) چنين کرد». در روايت ديگر مي فرمايد: «حنکوا اولادکم بماء الفرات و بتربه قبرالحسين(عليه السلام) فان لم يکن فبماء السماء؛(11) کام فرزندانتان را با آب فرات و تربت امام حسين(عليه السلام) باز کنيد و اگر ميسر نبود، با آب باران اين کار را انجام دهيد».
از مجموع اين روايات، مستحب بودن تحنيک با آب فرات و امثال آن فهميده مي شود؛ چنان که سيره معصومين(عليهم السلام) نيز اين گونه بوده است. تحنيک با چيزهايي که ذکر شد، آثار تربيتي بر جسم و روح کودک مي گذارد؛ چرا که اولين تغذيه کودک از خوراکي هاي دنيا، بايد چيزي باشد که تأثير جسمي و معنوي مثبت بر وي داشته باشد. تربت امام حسين(عليه السلام) ارزش معنوي زيادي دارد و نوزادي که کامش با آن برداشته شود، از ابتدا با برکت و معنويت امام حسين(عليه السلام) آشنا مي گردد و انتظار مي رود که انسان شايسته اي بار آيد. درباره ي آب فرات نيز امام صادق(عليه السلام) فرمود: «ما اطن احد بحنک بماء الفرات الا اجبنا اهل البيت؛(12) گمان نمي کنم کام کسي را در کودکي با آب فرات بردارند، جز آن که محب ما اهل بيت(عليهم السلام) خواهد شد».
امام صادق(عليه السلام) درباره ي آب باران نيز روايتي از امام علي(عليه السلام) نقل مي کند که آن حضرت فرمود: «اشربوا ماء السماء فانه يطهر البدن و يدفع الاسقام؛(13) آب باران بياشاميد، چون بدن را پاک و بيماري ها را برطرف مي کند. از اين روايات که فراوان هستند، تأثير آب باران، آب فرات و تربت امام حسين(عليه السلام) بر جسم و روح کودک به خوبي درک مي شود که بايد طبق آن عمل کرد.(14)

نام گذاري کودک
 

در قرآن کريم آمده است که خداوند نام برخي از پيامبران را پيش از ولادت شان معين کرده است. درباره ي حضرت يحيي(عليهم السلام) خطاب به حضرت زکريا(عليهم السلام) مي فرمايد: «يازکريا انا نبشرک بغلام اسمه يحيي لم نجعل له من قبل سميا»؛(15) اي زکريا! ما تو را به فرزندي بشارت مي دهيم که نامش «يحيي» است و پيش از اين، هم نامي براي او قرار نداده ايم.
هم چنين در مورد فرزندان حضرت ابراهيم(عليهم السلام) آمده است: «فبشرناها باسحاق و من وراء اسحاق يعقوب»؛(16) پس او (همسر ابراهيم) را به اسحاق و بعد از او به يعقوب بشارت داديم.
بشارت زماني اعلام شده است که اسحاق و يعقوبي به دنيا نيامده بودند. نام گذاري پيامبران(عليهم السلام) پيش از تولد آنها، دليل بر اهميت نام گذاري فرزند است که نبايد نسبت به آن بي تفاوت بود و بايستي نام هاي نيکو براي فرزندان انتخاب نمود.
از سيره معصومين(عليهم السلام)، اهميت نام گذاري و انتخاب نام نيکو براي فرزند، نيز به خوبي استفاده مي شود. آن بزرگواران نسبت به نام گذاري فرزندان خود، بسيار توجه داشتند و نام خوب براي فرزند انتخاب مي کردند. اسماء بنت عميس مي گويد: که حسن(عليه السلام) را نزد پيامبر(صلي الله عليه وآله) بردم. او را به فرمان خدا نام گذاري کرد. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به علي(عليه السلام) فرمود: آيا فرزندم را نام گذاري کرده اي؟ گفت: در اين کار بر شما سبقت نگرفتم. رسول الله(صلي الله عليه وآله) فرمود: من هم در نام گذاري فرزندم، بر خدا پيشي نمي گيرم. ناگاه جبرئيل نازل شد؛ پس از ابلاغ سلام و تهنيت خداي متعال، عرض کرد: يا رسول الله! خدا مي فرمايد: فرزندت را هم نام فرزند هارون، برادر موسي(عليهم السلام) نام گذاري کن. فرمود: نام فرزند هارون چيست؟ گفت: «شبر». فرمود: زبان من عربي است. گفت: «حسن» نام گذاري کن. اسماء مي گويد: او را حسن(عليه السلام) ناميد.(17) شبيه اين روايت درباره نام گذاري امام حسين(عليه السلام) نيز نقل شده است که جبرئيل بر پيامبر(ص) نازل شد و نام او را از طرف خداي متعال آورد.(18)
از اين روايات دو نکته به دست مي آيد: اول اهميت نام گذاري و دوم، انتخاب نام نيک؛ چرا که پيامبر(صلي الله عليه وآله) از يک سو، نامي از سوي خود براي امام حسن(عليه السلام) تعيين نکرد و منتظر وحي ماند تا نام او از جانب حق تعالي معين گرديد و از سوي ديگر، نام ديگري را که براي فرزند امام علي(عليه السلام) مناسب نبود، نپذيرفت. بعد از او پدر و مادر بايد طبق فرهنگ ديني و شيعي نامي را براي دختر و پسر انتخاب نمايند که مناسب و مايه عزت و افتخار فرزند باشد؛ به گونه اي که هنگام صدا کردن فرزند به آن نام، آثار شرمندگي در چهره اش ظاهر نشود.

تبريک نوزاد
 

از آداب ديگر درباره ي نوزاد که در سيره معصومين(عليهم السلام) وجود دارد، دعا خواندن، تبريک گفتن و صدقه دادن است. تولد فرزند در خانواده، موجب شادابي پدر و مادر و بلکه همه ي بستگان مي شود؛ چرا که هدف اصلي پدر و مادر از ازدواج اين است که صاحب فرزند شوند. مادر، مدت ها قبل از تولد فرزند، آماده مي شود و براي حضور کودک زمينه سازي مي کند. وقتي نوزاد به دنيا آمد، پدر و مادر به آرزوي ديرينه خود مي رسند و سرور و خوش حالي، سراسر وجودشان را فرا مي گيرد؛ از اين رو محفل جشن و سرور برگزار مي کنند و آشنايان با هديه و کادو، براي عرض تبريک نزد پدر و مادر آمده و اظهار شادماني مي نمايند. تبريک براي به دنيا آمدن فرزند، از رسوم کهن در تاريخ بشر محسوب مي شود که اسلام نيز آن را پذيرفته و امضا کرده است. اين عمل، در فرهنگ اسلام و سيره پيامبر(صلي الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام) جايگاهي ويژه دارد. هنگام ولادت هر يک از امامان معصوم(عليهم السلام)، فرزندان و حتي شيعيان ايشان، اين رسوم رعايت شده است. تبريک گفتن دوستان و شيعيان به يکديگر به دليل تولد فرزند، سابقه طولاني در تاريخ تشيع دارد. بر اساس شواهد معتبر تاريخي و روايي، در ولادت امام حسن(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) جبرئيل نازل شد(19) و پيام خدا را با تبريک خدمت پيامبر اعظم(صلي الله عليه وآله) ابلاغ کرد. هم چنين دوستان و ياران پيامبر(صلي الله عليه وآله) ولادت فرزندانشان را تبريک گفتند.(20)
در روايات ما، زمان تبريک روز هفتم ولادت ذکر شده است. علي بن ابراهيم، از پدرش، از حسين بن خالد، نقل مي کند: از امام رضا(عليه السلام) از زمان تبريک فرزند سؤال کردم. حضرت فرمود: هفت روز از ولادت حسن و حسين(عليه السلام) فرزندان علي(عليه السلام) گذشته بود که جبرئيل براي عرض تهنيت بر پيامبر(صلي الله عليه وآله) نازل شد؛ يعني هفت روز بعد از ولادت فرزند، زمان تبريک به والدين است.(21)
امام صادق(عليه السلام) ولادت فرزند را به يارانش تبريک مي گفت و برايش دعا مي کرد. محمد بن يحيي از احمد بن محمد، از محمد بن سنان، از ابي هارون مولي ابي جعده روايت مي کند: من در مدينه همنشين امام صادق(عليه السلام) بودم. چند روزي خدمت آن حضرت نرفتم؛ وقتي مشرف شدم، فرمود: چند روزي است تو را نديدم؟ عرض کردم: فرزندي برايم به دنيا آمده است. فرمود: خداوند مبارک گرداند.(22)
مردي از اصحاب امام صادق(عليه السلام) خدمت آن حضرت آمد و عرض کرد: فرزندي برايم به دنيا آمده است. حضرت فرمود: «رزقک الله شکرالواهب وبارک للک في الموهوب و بلغ اشده ورزقک بره؛(23) خداوند، سپاس گزاري بخشنده را روزي ات کند و فرزندت را بر تو مبارک گرداند و او را برايت حفظ کند و تو را از نيکي او بهره مند سازد».
انجام آداب تولد نوزاد مانند اسم گذاري، عقيقه، تبريک، دعا و امثال آن در روز هفتم، شايد به اين دليل باشد که گاهي، مادران هنگام زايمان آسيب مي بينند و مشکلاتي برايشان پديد مي آيد که نمي توانند به آساني از جايشان بلند شوند. در اين حال، اگر آشنايان و خويشاوندان به خانه آنها بيايند، بي شک با وضعيت نامناسبي که دارند، اذيت مي شوند و در برابر آشنايان احساس شرمندگي مي کنند. از اين رو، در روايات اسلامي براي اين که مشکلي براي خانواده ها پيش نيايد، فرموده اند بعد از روز هفتم که مادر نوزاد، تا حدودي به حال عادي برمي گردد، زمان ديد و بازديد و تبريک آغاز شود. ناگفته نماند که اين کار خالي از اثر تربيتي نيست؛ چرا که اگر اقوام و دوستان نزد مادر بچه بيايند، بچه را هم مي بينند و دست به سر و صورت وي مي کشند. بچه اي که هيچ آشنايي با اين دنيا ندارد و اولين روز ورودش به اين جهان است، ممکن است در اثر تماس افراد مختلف با او، به لحاظ جسمي و رواني آسيب ببيند که ديد و بازديد پس از چند روز، بي شک اين آسيب ها را نخواهد داشت.

دعا براي کودک
 

دعاي پدر و مادر در مورد فرزند، از آغاز تا پايان زندگي او مؤثر خواهد بود؛ از اين رو در متون ديني توجه زيادي به آن شده است. قرآن کريم به عنوان مهم ترين متن ديني، موارد فراواني از دعاي مادر را حتي قبل از تولد فرزند از زبان پيامبران يادآور شده است. آدم و حوا(عليهم السلام) پس از آن که از تولد فرزند مطمئن شدند، برايش دعا کردند: «فلما اثقلت دعواالله ربهما لئن آتيتنا صالحا لنکونن من الشاکرين»؛(24) و چون (حوا) سنگين شد، هر دو (آدم و حوا) از خداوند و پروردگار خود خواستند که اگر فرزند صالحي به ما دهي، از شاگردان خواهيم بود. آدم و حوا(عليهم السلام) با هم عهد کردند که اگر خدا به آنها فرزند صالحي عنايت کرد، شکر او را انجام دهند و در برابر اين نعمت الهي، سپاس گزار باشند. هم چنين حضرت ابراهيم(عليهم السلام) در برابر نعمت فرزند، شکر خدا را به جا آورد.(25) وي براي آنان و نسل بعد از خود دعا نمود و عاقبت به خيري آنها را از خدا خواست: «رب اجعلني مقيم الصلوه و من ذريتي؛(26) پروردگارا! مرا برپا کننده نماز قرار ده و از فرزندانم نيز».
به هر صورت، دعا و تبريک هنگام ولادت فرزند و پس از آن مستحب است و آثار تربيتي بسياري براي کودک دارد.
امام سجاد(عليه السلام) در صحيفه سجاديه، خالص ترين مناجات ها را به جا آورده و براي خود و فرزندانش دعا کرده است: «اللهم اعني علي تربيتهم و تأديبهم و برهم؛(27) پروردگارا! مرا بر تربيت و تأديب و نيکويي به آنها (فرزندان) کمک کن».
در فراز ديگر درباره ي فرزندان و کودکان مي گويد: «واجعلهم ابرارا اتقياء، بصراء سامعين مطيعين لک و لاوليائک محبين مناصحين؛(28) ايشان را نيکوکار و پرهيزکار از گناه و بينايان راه حق و شنوندگان سخن راست و فرمان برداران خودت و دوستدارانت قرار ده».

صدقه براي کودک
 

صدقه دادن از کارهاي مفيد و با برکتي است که در اسلام تأکيد بسياري بر آن شده و يکي از عوامل سلامت انسان به حساب آمده است. اين کار در هر زمان و مکان پسنديده است و در بعضي شرايط خاص، تأثير بيشتري دارد. صدقه، يعني دادن بخشي از مال و ثروت به برادر ديني به نيت کمک به او. يکي از مواردي که به صدقه دادن سفارش شده، هنگام تولد فرزند است. بدين طريق که موي سر فرزند را بتراشند و برابر وزن آن، نقره يا طلا به قابله يا کسي ديگر صدقه دهد. امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «يحلق راسه و يتصدق بوزن شعره فضه و بيعث الي القابله؛(29) روز هفتم سر نوزاد را بايد تراشيد و به اندازه وزن موها به قابله صدق داد؛ چنان که پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) در روز هفتم ولادت امام حسن و امام حسين(عليه السلام) اين کار را انجام دادند. آن حضرت به نقل از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مي فرمايد: «ان رسول الله(صلي الله عليه وآله) عق عن الحسن(عليه السلام) بکبش و عن الحسين(عليه السلام) بکبش و اعطي القابله شيئاً وحلق رأسيهما يوم سابعهما و وزن شعرهما فتصدق بوزن فضه؛(30) پيامبر(صلي الله عليه وآله) براي امام حسن(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) هر کدام يک قوچ عقيقه کرد و مقداري از آن به قابله داد و سرآنها را در روز هفتم ولادت تراشيد و به وزن موي سر آنان، نقره صدقه داد». در روايتي از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است که فاطمه زهراء (عليهاالسلام) سر فرزندانش را تراشيد و به وزن موي سر آنان، صدقه داد: «ان فاطمه (عليهاالسلام) حلقت ابنيها و تصدقت بوزن شعرهما فضه؛(31) فاطمه سر دو فرزندش حسن و حسين(عليه السلام) را تراشيد و به وزن موي سر آنها، نقره صدقه داد».
درباره نتايج اين سنت نبوي نيز آثار زيادي در روايات ذکرشده است که نشان دهنده نقش تربيتي اين سنت اسلامي است. سر تراشيدن و صدقه دادن به وزن موي سر نوزاد، بر جسم و جان او اثر مثبت دارد و او را از نظر روحي و معنوي آماده پذيرش دستورات ديني مي کند؛ زيرا اين کار پيروي از اولياي خدا، تبعيت از رفتار آن بزرگواران و احياي سنت هاي الهي مي باشد. اگر از روزهاي نخستين ولادت فرزند، پدر و مادر به ارزش هاي اسلامي توجه کنند و به آداب ديني عمل نمايند، بي ترديد بر روح و روان کودک تأثير مي گذارد؛ چون انسان از نظر روان شناختي بلافاصله پس از تولد، قدرت درک و فهم مطالب را دارد و با مشاهده آن چه پيرامون او مي گذرد، از آن تقليد مي کند و آنها را به تدريج فرا مي گيرد.(32) افزون بر اين، همان گونه که در بسياري از احاديث آمده است، صدقه موجب سلامت بدن، طول عمر و افزايش روزي انسان مي گردد و غضب پروردگار را دفع مي کند.(33) روشن است که اين آثار، در صدقه دادن براي نوزاد نيز وجود دارد و آينده خوبي را براي فرزند رقم مي زند. از سوي ديگر، تراشيدن سر نوزاد در بهداشت وي تأثير فراواني دارد؛ چرا که موهاي سر نوزاد، در رحم مادر روييده اند و بايد زدوده شوند، تا به جاي آن موهاي تازه اي برويد. رويش موي جديد هم با رشد بيشتري است و هم در زيبايي کودک مؤثر مي باشد و ممکن است به لحاظ رواني و تربيتي هم بي تأثير نباشد.

عقيقه براي کودک
 

عقيقه از آداب اسلامي مهم در هنگام تولد فرزند است که بايد والدين پس از ولادت فرزند، گوسفندي براي او عقيقه نمايند. در برخي احاديث آمده است که فرزند در گرو عقيقه است و اگر عقيقه نکنند، او در معرض آسيب ها و انواع بلاها قرار مي گيرد. امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «کل مولود مرتهن بعقيقته؛(34) هر مولودي در گرو عقيقه خود است». شايد به همين دليل است که بعضي ديگر از روايات، عقيقه را واجب دانسته اند. امام کاظم(عليه السلام) مي فرمايد: «العقيقه واجبه؛(35) عقيقه واجب است». بنابراين، پدر و مادر موظف به انجام اين کار هستند و بايد براي نوزاد عقيقه کنند، مگر اين که فقير باشند و نتوانند گوسفندي براي عقيقه تهيه نمايند.(36)
بر اساس سيره معصومين(عليهم السلام) بهتر است که عقيقه در روز هفتم ولادت فرزند انجام گيرد؛ چنان که رسول خدا(صلي الله عليه وآله) براي امام حسن(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) در روز هفتم تولدشان عقيقه کرد.(37) اسماء درباره ي رفتار پيامبر(صلي الله عليه وآله) در ولادت امام حسن(عليه السلام) مي گويد: چون روز هفتم ولادت امام حسن(عليه السلام) فرا رسيد، پيامبر(صلي الله عليه وآله) دو گوسفند برايش عقيقه کرد و يک دينار و ران آن گوسفند را به قابله داد.(38) نظير اين روايت درباره ي امام حسين(عليه السلام) نيز از اسماء نقل شده است.(39)
سيره و روايات بر انجام اين سنت فروان تأکيد دارند، به گونه اي که از معصومين(عليهم السلام) سؤال کردند که در صورت ناتواني والدين براي تهيه گوسفند، صدقه دادن به جاي آن کفايت مي کند يا نه، فرمودند: هر وقت قدرت پيدا کردند، عقيقه نمايند.(40) حتي اگر پدر و مادر موفق به عقيقه براي فرزند نشدند، بر خود فرزند است که هر زمان قدرت پيدا کرد، آن را انجام دهد. عمر بن يزيد مي گويد: خدمت امام صادق(عليه السلام) عرض کردم: به خدا سوگند نمي دانم پدر و مادرم برايم عقيقه کرده است يا نه. آن حضرت به من فرمان داد که خود عقيقه را انجام دهم و من در حالي که پيرمرد بودم براي خود عقيقه کردم.(41)
آثار تربيتي عقيقه را مي توان از روايات مربوط به آن و به ويژه از دعاهايي که درباره ي آن وارد شده است، دريافت. در دعاي عقيقه آمده است که گوشت، خون، استخوان و تمام وجود قرباني را در برابر جسم و جان کودک قرار دهد و براي تقرب به خداي متعال، ذبح کند.(42) پدر و مادر اين عمل را به عنوان شکرانه نعمت فرزند که خدا به آنها عنايت فرموده، انجام مي دهند تا به خداوند تقرب جويند. عقيقه يک عمل عبادي است که نتيجه آن بيش از همه متوجه فرزند است و ثمره اش به او مي رسد؛ زيرا عقيقه از طرف کودک و به نيت او انجام مي گيرد و در سلامت جسمي و روحي وي اثرگذار است. عقيقه، شيطان را از او دور مي کند، خير و برکت را در زندگي او زياد مي سازد و زمينه ي پذيرش تعاليم ديني را در روح وي فراهم مي آورد.(43)

ختنه کودک
 

از ديگر آداب تولد فرزند که در سيره معصومين(عليهم السلام) وجود دارد؛ ختنه کردن اوست که روايات زيادي در اين باره وارد شده اند. ختنه از سنت هاي ابراهيم خليل است که انبياي پس از او نيز بدان عمل کرده اند و پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) اهميت ويژه اي براي آن قائل شده است. ختنه بايد در روز هفتم ولادت انجام شود؛ همان گونه که امام صادق(عليه السلام) فرمود: «اختنوا اولادکم لسبعه ايام فانه اطهر و اسرع لنبات اللحم؛(44) پسرانتان را در روز هفتم پس از ولادت ختنه کنيد؛ زيرا اين کار سبب پاکيزگي و زود روييدن گوشت در بدنشان است». ختنه براي مسلمانان واجب است و بايد آن را در روز هفتم ولادت انجام دهد و اگر والدين آن را انجام ندادند؛ بر خود پسر واجب است هنگامي که بالغ شد، خود را ختنه کند. اگر غير مسلماني مسلمان شد، ختنه بر او نيز واجب است.(45) در روايت آمده است: «الختان سنه للرجال؛(46) ختنه فقط براي مردان لازم است».
ختنه، آثار بهداشتي و تربيتي بسياري براي فرزند دارد و بي تفاوتي به آن، پيامدهاي منفي فراواني دارد که تا ابد دامن گير فرزند خواهد بود. از آثار بهداشتي ختنه اين است که از بيماري هاي خطرناکي مانند سرطان آلت، پروستات و عفونت هاي مجاري ادرار جلوگيري مي کند. بر اساس نظريات پزشکي، ختنه براي تندرستي، تنفس و سلامت زيست مفيد است و سبب مي شود تا عمل زناشويي بهتر و با لذت تر انجام گيرد.(47) بنابراين، ختنه داراي آثار سودبخش بسياري براي کودک است که اگر به موقع انجام نگيرد، مشکلات جبران ناپذيري برايش پديد مي آيد. پدران و مادران نبايد در اين باره غفلت بورزند و بايد همان طوري که در روايات آمده، فرزند را در روز هفتم ولادت ختنه کنند.
نقش تربيتي ختنه، از دعاهاي وارد شده درباره آن و همچنين از رواياتي که فايده هاي ختنه را ذکر کرده اند، قابل درک است. امام صادق(عليه السلام) فرمود: هنگام ختنه بچه اين دعا(48) را بخوانيد: «خدايا! اين سنت تو و سنت پيامبر(صلي الله عليه وآله) توست و هم پيروي از تو، کتاب تو و پيامبر(صلي الله عليه وآله) توست. به اراده و خواسته ات، فرمان بردار چيزي هستم که خواستي و حکمش را استوار دانستي و دستوري که اجرايش را خواستار شدي و سوزش آهن را به او چشاندي که تو بهتر از من به آن آگاهي. بارالها! از گناهان پاکيزه اش فرما و عمرش را طولاني کن و بدي ها را از بدنش برطرف نما و دردها را از تنش دور گردان و بر توانگري اش بيفزا و نيازمندي را از او دور گردان، زيرا تو دانايي و ما نادان».(49)
در اين دعا، ختنه به عنوان دستور خدا و سنت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) ياد شده است که احياي سنت اسلامي است و داراي پاداش و تأثير بر جسم و جان کودک مي باشد. در اين دعا، هم چنين طهارت فرزند از گناه، طول عمر و سلامت وي از آفت هاي دروني و بيروني خواسته شده است که در سرنوشت فرزند نقش بسزا دارند؛ زيرا عمل به اين سنت نبوي، کودک را در برابر آسيب ها بيمه مي کند و در طهارت جسم و روح او مؤثر مي باشد. طبق فرموده پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) اگر کودک ختنه نشود، زمين در اثر ادرار او به ناله مي آيد و تا چهل روز پاک نمي شود.(50)

آموزش عبادت به کودک
 

با مطالعه آيات و روايات، اهميت نماز بر کسي پوشيده نخواهد ماند و آن چه مهم است، انجام آن در زمان معين است که ارزش بسيار دارد. امام علي(عليه السلام) به امام حسن مجتبي(عليه السلام) مي فرمايد: «اوصيک يا بني بالصلاه عند وقتها؛(51) فرزندم! تو را به خواندن نماز در اول وقت سفارش مي کنم». درباره ي کودکان نيز دستوراتي از معصومين(عليهم السلام) آمده است که بايد آنها را از سنين کودکي به نماز خواندن عادت داد. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: «ادب صغار اهل بيتک بلسانک علي الصلاه و الطهور؛(52) فرزندان کوچک را با زبان خود، به نماز و وضو عادت دهيد». در اين روايت به طور مطلق دستور به تربيت ديني فرزندان کوچک به نماز و طهارت داده شده است. کودک را بايد با زبان کودکانه دعوت به نماز کرد تا براي او قابل فهم باشد، نه با زبان پيچيده يا پرخاشگرانه که وي را به لجاجت و نافرماني وادارد. در احاديث اسلامي آمده است که در سنين معيني مانند شش و هفت سالگي، فرزندان را به نماز امر کنيد. پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: «مروا صبيانکم بالصلاه اذا کانوا أبناء ست سنين؛(53) فرزندان خود را در شش سالگي به نماز دستور دهيد».
عبدالله بن فضالي از امام باقر يا امام صادق(عليه السلام) روايت کرده است که آن حضرت فرمود: «هرگاه بچه به سه سال رسيد، هفت مرتبه کلمه توحيد را بگويد. وقتي سه سال و هفت ماه و بيست روزش تمام شد، هفت بار بگويد محمد(صلي الله عليه وآله)، فرستاده خداست هنگامي که چهار سالش کامل شد، هفت بار درود بر پيامبر(صلي الله عليه وآله) و آل پيامبر(صلي الله عليه وآله) بفرستد. زماني که پنج سالش به پايان رسيد، از دست راست و چپش بپرسد؛ پس از آن رو به قبله بنشاند و سجده کند. شش ساله که شد، شستن دست و صورت را به او بياموزد، آن گاه امر به نماز کند. هر زمان نه سالش تمام شد، وضو را به وي بياموزد و اگر انجام نداد، تنبيه بدني کند و هم چنين نماز را به او ياد دهد و اگر اطاعت نکرد، کتک بزند. وقتي وضو و نماز را آموخت، خداوند پدر و مادرش را مي بخشد».(54)
نکته مهم تربيتي در اين روايت، آن است که احکام اسلامي را به تدريج بايد به کودک تعليم داد، نه به صورت يک جا. پدر و مادر بايد با پيروي از سيره اهل بيت(عليهم السلام) دستورات الهي را به صورت گام به گام و با فاصله مناسب زماني به کودکان تعليم دهند تا آنها هم از يادگيري خسته نشوند و هم بتوانند آن چه را فرا مي گيرند، تمرين کنند. نحوه آموزش معارف به کودکان نيز بايد اين گونه باشد که ابتدا خداشناسي، توحيد و نبوت را آموزش دهند و سپس به سراغ احکام عملي بروند. هم چنين از آموزش امور زندگي مانند شناخت دست راست و چپ نبايد غفلت کرد. استفاده از تنبيه به عنوان يک روش در تربيت کودک نيز از روايت فهميده مي شود.

تشويق کودک به کار نيک
 

تشويق يکي از مهم ترين روشهاي تربيت کودک است و در آموزش و پرورش انسان کاربردي وسيع دارد. همه ي کارشناسان امور تربيتي و آموزشي به استفاده مناسب از اين روش توصيه مي کنند؛ زيرا از راه هاي موثر در تقويت و تثبيت رفتارهاي ديني فرزندان و ترغيب آنان به انجام کارهاي خوب و شايسته است. اگر کودک کار مثبتي انجام داد، بايد از او تشکر کرد و او را تحسين نمود. تشويقِ زباني يا پاداشِ عملي، ايجاد انگيزه مي کند و باعث مي شود که کودک آن کار را تکرار کند و ادامه دهد. اين روش در سيره اهل بيت(عليهم السلام) وجود دارد و آن بزرگواران در برابر مشاهده کارهاي نيک از طرف فرزندان، آنها را تحسين مي کردند.
محمد بن مسلم گويد: روزي ابوحنيفه خدمت امام صادق(عليه السلام) رسيد و عرض کرد: فرزندت موسي(عليهم السلام) را ديدم که نماز مي خواند، در حالي که مردم از مقابلش عبور مي کردند و او آنها را نهي نمي کرد و اين کار او نادرست است. امام صادق(عليه السلام) فرمود: موسي را صدا کنيد. چون او به محضر پدر رسيد، فرمود: فرزندم! ابوحنيفه مي گويد: تو نماز مي خواندي و مردم از برابر تو عبور مي کردند و آنها را منع نمي کردي؟ عرض کرد: آري پدر جان، کسي که من براي او نماز مي خواندم، از آنهايي که از برابرم مي گذشتند به من نزديک تر بود. خداوند مي فرمايد:«ونحن اقرب اليه من حبل الوريد»؛(55) و ما به او از رگ گردن نزديکتريم.
راوي مي گويد: همين که امام صادق(عليه السلام) اين پاسخ را از فرزندش شنيد، او را در آغوش کشيد و به سينه اش چسبانيد و فرمود: «بابي انت و امي يا مودع الاسرار؛(56) پدر و مادرم فداي تو باد اي گنجينه رازها».
سيره پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) نيز بر تشويق و احترام به کودکان بوده است. هرگاه آن حضرت با کودکان رو به رو مي شد، به آنان احترام مي گذاشت و شخصيت آنها را گرامي مي داشت. هنگامي که حضرت از سفر بازمي گشت، کودکان به استقبالشان مي رفتند و ايشان هم کودکان را بر مرکب سوار مي کرد و آنان را نوازش مي داد و به اصحاب مي فرمود: آنان را با خود سوار کنيد. پيامبر(صلي الله عليه وآله) در حالي با يارانش به شهر باز مي گشتند که هر کدام يکي از کودکان را با خود سوار کرده به همراه داشتند. اين کار پيامبر(صلي الله عليه وآله)، افزون بر اين که احترام به کودکان بود، مهر و محبت آنها را نيز به او زياد مي کرد و به همين دليل بسياري از آن کودکان جزو ياران با وفاي آن حضرت قرار گرفتند و در جنگ ها شرکت داشتند.(57) روايت شده است که رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به استقبال رزمندگان جنگ موته رفت و عبدالله بن جعفر را که خردسال بود بر مرکب خويش سوار کرد و به ديگران نيز فرمود که کودکان استقبال کننده را بر مرکب هايشان سوار کنند.(58)

شرکت دادن کودک در مراسم هاي مذهبي
 

شرکت دادن کودکان در مراسم مذهبي، از روش هاي مؤثر آشناسازي آنان با ارزش هاي اسلامي است؛ زيرا کودک با چشم خود صحنه هاي حضور مردم در مراکز ديني را مشاهده مي کند و شيوه ي ابراز احساسات نسبت به بزرگان دين را فرا مي گيرد. به ويژه، مشارکت کودک در نماز جماعت و بردن او در مسجد نقش اساسي در تربيت ديني او دارد؛ زيرا مسجد از جايگاه رفيعي در اسلام برخوردار است و نماد اسلام به شمار مي رود. هرجا مسجدي مشاهده شود، يعني آن جا محل سکونت مسلمانان است. مسجد، افزون بر اين که محل اجتماع مسلمين و جايگاه وعظ و تصميم گيري هاي سياسي و اجتماعي امت اسلامي است. داراي ارزش معنوي نيز مي باشد؛ و از اين رو همواره براي مردم قابل احترام بوده است. مسجد در اسلام، آداب ويژه اي نيز دارد که زن و مرد مسلمان بايد به آن آداب عمل کنند. به طور کلي، هر گونه بي احترامي به مسجد، جايز نيست و نبايد در مسجد انجام گيرد.
يکي از کاربردهاي مهم مسجد که بر کاربردهاي ديگر آن غلبه دارد، نقش عبادي آن است. بلند شدن صداي اذان از بلندگوي مسجد، بيانگر فرا رسيدن وقت نماز است و مؤمنان با شنيدن اذان، جهت اقامه نماز به سوي مسجد مي روند. رفت و آمد زن و مرد، کوچک و بزرگ، شاه و گدا به سوي مساجد، صحنه هاي زيبا و ديدني را به وجود مي آورد که براي هر انسان مومن و خداجو لذت بخش است. همراه بردن کودکان و نونهالان به مسجد و شرکت دادن آنها در نماز جماعت، از يک سو اين صحنه ها را جذاب تر مي کند و از سوي ديگر، تصوير اين منظره ها را در ذهن آنان زنده نگه مي دارد و موجب تشويق آنها به برپايي برنامه هاي ديني و به ويژه، نماز جمعه و جماعت مي شود.
جريان مباهله، يکي از داستان هاي زيبا و جالب قرآني و تاريخي است که در زمان حيات رسول خدا(صلي الله عليه وآله) واقع شد و تأثير عظيمي بر نصاراي بني نجران گذاشت. فاطمه زهرا (عليهاالسلام) به عنوان فرزند رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در اين ماجراي مهم به همراه فرزندان خردسالش، حسن(عليه السلام) و حسين(عليه السلام) در کنار پدر و شوهر بزرگوارش، شرکت کرد.(59) همراه بردن فرزندان در روز مباهله، موجب شد که هيأت بني نجران از تصميم خود منصرف شوند و به صلح با رسول الله(صلي الله عليه وآله) تن دهند. وقتي اسقف نجران، پيامبر(صلي الله عليه وآله) و همراهانش را ديد، وحشتي عجيب در قلبش پديد آمد و گفت: چهرهايي را مي بينم که اگر از خدا بخواهند تا کوه از جايش کنده شود، مي شود. او رو به ياران کرد و اظهارداشت: اگر با اين گروه مباهله کنيد نسل يهود، تا ابد از روي زمين برچيده خواهد شد.(60) اين ماجرا سبب شد که در همان مکان، مسجدي به نام مسجد مباهله ساخته شود که امروز محل اجتماع مسلمانان است.

سلام دادن به کودک
 

معصومين(عليهم السلام) هر جا به کودکان برخورد مي کردند، به آنها سلام مي دادند. در سيره رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آمده است که آن حضرت اين کار را بارها انجام داد و همواره کودکان را نوازش مي نمود. انس بن مالک مي گويد: سيره رسول خدا(صلي الله عليه وآله) اين بود که هرگاه کودکان را مي ديد، به آنها سلام مي کرد و سريع مي گذشت.(61)

وفا به وعده کودکان
 

اگر انسان به کودک وعده اي داد، بايد بدان عمل کند؛ وگرنه هم بدآموزي دارد و هم موجب يأس و نااميدي او مي شود. تکرار بدقولي، به شخصيت کودک صدمه مي زند. کلب صيداوي از امام کاظم(عليه السلام) نقل مي کند که آن حضرت فرمود: «اذا وعدتم الصبيان ففوا لهم فانهم يرون انکم الذين ترزقونهم. ان الله عزوجل ليس يغضب لشيء کغضبه للنساء والصبيان؛(62) هرگاه به کودکان وعده داديد، بدان وفا کنيد؛ زيرا آنها شما را روزي دهنده خود مي بينند. خداوند به چيزي مانند زنان و کودکان خشمگين نمي شود». اين روايت نشان مي دهد که اگر به نيازهاي کودکان توجه نشود و به وعده هايي که به آنها داده شده عمل نگردد، موجب خشم خداي متعال مي شود.

پي نوشت ها :
 

1. منتخب ميزان الحکمه، واژه «نظافت»، ص506.
2. وسايل الشيعه، ج15، ابواب احکام الاولاد، باب 2، ص97، ح2.
3. عن الرضا عن آبائه عن علي بن الحسين(عليه السلام) عن أسماء بنت عميس قالت: قبلت جدتک فاطمه (عليهاالسلام) بالحسن(عليه السلام) و الحسين(عليه السلام) فلما ولد الحسن(عليه السلام) جاء النبي(صلي الله عليه و آله) فقال: يا اسماء! هاتي إبني. فدفعته اليه في خرقه صفراء فرمي بها النبي(صلي الله عليه و آله) و قال: يا اسماء! الم اعهد اليکم ان لاتلفوا المولود في خرقه صفراء؟ فلفقه في خرقه بيضاء و دفعته اليه (بحارالانوار، ج43، ص239).
4. بحارالانوار، ج43، ص239.
5. سفينه البحار، ماده «علا» و منتهي الامال، حالات امام رضا(عليه السلام)، ص 850.
6. بحارالانوار، ج43، ص239.
7. بحارالانوار، ج43، ص240.
8. فروع کافي، ج6، ص325.
9. الرائد، ج2، ص706، واژه «حنک»؛ معارف و معاريف، ج7، ص457.
10. فروع کافي، ج6، ص27.
11. همان.
12. فروع کافي، ج6، ص393.
13. همان.
14. روايات در باب تحنيک نوزاد با خرما فراوان است که به يک نمونه اشاره مي شود:«عده من اصحابنا عن احمد بن محمد عن القاسم بن يحيي عن جده الحسن بن راشد عن ابي بصير عن ابي عبدالله(عليهم السلام) قال قال اميرالمومنين(عليهم السلام) حنکوا اولاد کم بالتمر هکذا فعل النبي(صلي الله عليه و آله) بالحسن و الحسين(عليه السلام) (فروغ کافي؛ ج6، ص22-30).
15. مريم، آيه ي 7.
16. هود، آيه ي 71.
17. قال(صلي الله عليه و آله): لعلي(عليه السلام) باي شيء سميت ابني؟ قال: ما کنت اسبقک باسمه يا رسول الله(صلي الله عليه و آله)، فقال النبي(صلي الله عليه و آله): ولا اسبق انا باسمه ربي. ثم هبط جبرئيل فقال يا محمد: العلي الاعلي يقرئک السلام و يقول: علي منک بمنزله هارون من موسي و لا نبي بعدک، سم ابنک هذا باسم ابن هارون قال النبي(صلي الله عليه و آله): و ما اسم ابن هارون؟ قال: شبر، قال النبي(صلي الله عليه و آله): لساني عربي، قال جبرئيل(عليهم السلام): سمه الحسن، قالت اسماء: فسماه الحسن؛ (بحارالانوار، ج43، ص238).
18. بحارالانوار، ج43، ص238تا آخر.
19. «هبط جبرئيل(عليهم السلام) فقال: يا محمد العلي الاعلي يقرئک السلام؛ جبرئيل بر پيامبر نازل شد و عرض کرد: يا محمد(صلي الله عليه و آله) خداي علي اعلي بر تو درود مي فرستد» (بحارالانوار، ج43، ص228) و نيز از امام رضا(عليه السلام) روايت شده است: علي بن ابراهيم عن ابيه عن الحسين بن خالد قال سألت ابا الحسن الرضا(عليه السلام) عن التهنئه بالولد متي؟ فقال: انه قال: «لما ولد الحسن بن علي هبط جبرئيل بالتهنئه علي النبي(صلي الله عليه و آله) في اليوم السابع» (الکافي، ج6، ص34).
20. بحارالانوار، ج43.
21. علي بن ابراهيم عن ابيه عن الحسين بن خالد قال: سالت ابا الحسن الرضا(عليه السلام) عن التهنئه بالولد متي؟ فقال: «انه قال: لما ولد الحسن بن علي هبط جبرئيل بالتهنئه علي النبي(صلي الله عليه و آله) في اليوم السابع.(فروع کافي، ج6، ص34).
22. محمد بن يحيي عن احمد بن محمد عن محمد بن سنان عن ابي هارون مولي آل جعده قال کنت جليسا لابي عبدالله(عليهم السلام) بالمدينه ففقدني اياما ثم اني جنت اليه فقال لي: لم ارک منذ ايام يا ابا هارون؟ فقلت ولد لي غلام، فقال: بارک الله فيه (فروع کافي، ج6، ص35).
23. فروع کافي، ج6، ص20.
24. اعراف، آيه ي 189.
25. «الحمدالله الذي وهب لي علي الکبر اسماعيل و اسحاق»؛ حمد خداي را که در پيري، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد.(ابراهيم، آيه ي 39).
26. ابراهيم، آيه ي 40.
27. صحيفه سجاديه، دعاي 25.
28. همان.
29. فروع کافي، ج6، ص32.
30. همان، ص36.
31. فروغ کافي، ج6، ص36.
32. روان شناسي يادگيري، ص212-218.
33. وسائل الشيعه، ج6، کتاب الزکاه، ابواب الصدقه، باب 13، ح9و10، ص277.
34. فروع کافي، ج6، ص28.
35. همان، ج7، ص27.
36. حليه المتقين، ص124.
37. فروع کافي، ج6، ص36.
38. بحارالانوار، ج43، ص24.
39. همان.
40. فروع کافي، ج6، ص28.
41. حيله المتقين، ص124.
42. همان، ص126.
43. ص 123-126 و نيز سيره تربيتي پيامبر و اهل بيت(عليهم السلام) (تربيت فرزند)، ص 71و72.
44. همان، ص37.
45. همان، ص40.
46. فروع کافي، ج6، ص39.
47. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج16، ص159.
48. «اللهم هذه سنتک و سنه نبيک صلوات الله عليه و آله و اتباع منا لک و لنبيک بمشيتک و بإرادتک و قضائک لأمر ارادته و قضاء حتمته و امر انفذته و اذقته حرالحديد في ختانه و حجامته بامر انت اعرف به مني اللهم فطهره من الذنوب وزد في عمره وادفع الافات عن بدنه و الاجاع عن جسمه وزده من الغني وادفع عنه الفقر فانک تعلم و لانعلم» (مکارم الاخلاق، فصل 8).
49. حليه المتقين، ص126.
50. فروع کافي، ج6، ص38، ح2و3.
51. بحارالانوار، ج75، ص458.
52. مجموعه ورام، ص358.
53. مستدرک الوسايل، ج15، ص160.
54. «اذا بلغ الغلام ثلاث سنين يقال له سبع مرات قل: لااله الا الله، ثم يترک حتي يتم له ثلاث سنين وسبعه اشهر و عشرين يوماً، فيقال له: قل: محمد رسول الله(صلي الله عليه و آله) سبع مرات ويترک حتي يتم له اربع سنين، ثم يقال له: سبع مرات قلک صلي الله علي محمد و آل محمد، ثم يترک حتي يتم له خمس سنين، ثم يقال له: ايهما يمينک و ايهما شمالک؟ فاذا عرف ذلک حول وجهه الي القبله و يقال له: اسجد ثم يترک حتي يتم له ست سنين، فاذا تم له ست صلي و علم الرکوع و السجود حتي يتم له سبع سنين، فاذا تم له سبع سنين قيل له: اغسل وجهک و کفيک، فاذا غسلهما قيل له: صل، ثم يترک حتي يتم له تسع، فاذا تمت له علم الوضوء و ضرب عليه و علم الصلاه و ضرب عليها، فاذا تعلم الوضوء والصلاه غفرالله لوالديه.» (وسايل الشيعه، ج15، کتاب النکاح، ابواب احکام الاولاد، باب 82، ص193، ح3).
55. ق، آيه ي 16.
56. بحارالانوار، ج48، ص171.
57. ابراهيم اميني، تربيت، ص193.
58. بحارالانوار، ج22، ص55.
59. آل عمران، آيه ي 61.
60. تفسير کشاف، ج1، ص368-370.
61. بحارالانوار، ج16، ص229.
62. وسائل الشيعه، ج15، ابواب احکام الاولاد، باب 88، ص201، ح5.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: سيره اخلاقي و تربيتي معصومين (عليهم السلام)


حقوق خردسالان از منظر امام سجاد (علیه السلام)
یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 21:1 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
حقوق خردسالان از منظر امام سجاد (علیه السلام)


چکیده
 

در این نوشتار کوتاه می‌خوانیم که یکی از مشکلات پیش روی بسیاری از خانواده‌ها، تربیت نا شایستی است که از بدو تولد فرزند و یا حتی از زمانی است که طفل داخل رحم و شکم مادر می‌باشد. اساساً تربیت یکی از واژه‌های آشنای خانواده‌ها و در عین حال بسیار طاقت فرساست. بدین جهت تربیت با اهمیت‌ترین هدف و بلکه هدف همه تعالیم و معارف اسلامی است. زندگی انسان مسلمان در پرتو تربیت اسلامی معنا پیدا می‌کند و ارج و ارزش انسان به تربیت معنوی و اخلاقی اوست؛ و گرنه، به فرموده قرآن، مانند حیوان و بلکه از آن هم پست‌تر خواهد بود. مرحوم شهید مطهری در این زمینه می‌فرمایند: تکامل انسان به دو فضای باز و بلامانع نیازمند است فضای اجتماع و بیرون، دیگر فضای روح و درون. در فضای اجتماعی انسان نیازمند به زندگی اجتماعی است و نیازمند به فضای اجتماع است؛ فضای اجتماعی باید برای رشد و تکامل و پرورش مساعد باشد، مانع برای رشد و تکامل افراد و استفاده آن‌ها از حقوق طبیعی و اجتماعی شان ایجاد نکند. به عبارت دیگر بشر طبعاً در اجتماع یک سلسله حقوق دارد که رشد و تکاملش بسته به استیفای آن حقوق و تکالیف وابسته به آن‌هاست. افراد باید حقوق یکدیگر و آزادی یکدیگر را برای استیفاء و استفاده از حقوق خود محترم بشمارند، ولی تاریخ همواره نشان داده است که آزادی افراد به وسیله افراد دیگر تهدید شده است، همان طوری که امنیت افراد نیز به وسیله افراد دیگر تهدید می‌شود و همان طور که تعلیم و تربیت صحیح افراد نیز به وسیله افراد دیگر تهدید می‌شود و افرادی به جای تعلیم و تربیت صحیح، تعلیم و تربیت را به صورت نا صحیح و نا مطلوبی در می‌آورند. استعبادها، استثمارها، اسارتهای افراد و اقوام به دست افراد و اقوام دیگر، چیزی جز سلب آزادی آن‌ها نیست. ما در این نوشتار کوشیده‌ایم آن حقوقی که امام سجاد (علیه السام) در مورد تربیت صحیح کودکان در بدو تولد، از اهمیت بسیار والائی برخوردار است بیان شود.
کلید واژه: کودک، رساله الحقوق، حقوق کودک، محبت و مهربانی، گذشت، تربیت در زندگی، تعلیم و تربیت

مقدمه و پیشگفتار
 

باید توجه داشت که اساس توجه به خانواده در کنار یک رسالت همگانی و بین‌المللی است. زیرا نقش خانواده در بهتر و زیبا تربیت نمودن کانون خانواده از نقش به سزائی بر خوردار است. بدین جهت همان پیامبری که رسول بود و مسئولیت اداره جامعه اسلامی را داشت و مسئول دین تمامی انسان‌هاست همان گونه که قرآن کریم می‌فرماید: وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا (1) یعنی: پیامبر ما، رسول بود و نبی بود برای همه‌ی مردم. پشت سر رسالت بین المللی و جهانی، اما در ادامه می‌فرماید به این که نسبت به خانواده‌ی خود نیز وفادار بود چنان که قرآن می‌گوید: «وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَه» (2) یعنی: خانواده‌اش را فراموش نمی‌کرد و به ایشان دستور می‌داد. یعنی مسائل مهم شما را از مسائل جزئی باز ندارد. بدین جهت گاه اتفاق می‌افتد که ما انسان‌ها به خاطر مسئولیت‌های اجتاعی، از فرزندان خویش غفلت می‌کنیم و همچنین گاهی مسئولین مملکتی به خاطر کارهای کلانی که دارند، بچه‌هایشان از دست می‌روند؛ لذا به بچه‌اش نمی‌رسد. هر چند که آدم خوبی هم هست. ولی بچه‌اش از دستش رفت؛ و در جای دیگری در اهمیت کانون خانواده می‌فرماید: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلابِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنی أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (3) یعنی: ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: روسری‌های بلند بر خود بیفکنند، این (عمل) مناسب‌تر است، تا (به عفّت و پاکدامنی) شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند، و خداوند آمرزنده مهربان است. شاهد کلا همان قسمت اول آیه شریفه است که نسبت به حتی همسران دستور گفت و شنود و نشست و بر خواست می‌دهد؛ و در جای دیگری می‌فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ (4) یعنی: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسان‌ها و سنگ‌ها است نگاهدارید، آتشی که فرشتگانی بر آن گمارده شده که خشن و سختگیرند، و هرگز مخالفت فرمان خدا نمی‌کنند و دستورات او را دقیقا اجرا می‌نمایند. در حقیقت اجتماع بزرگ از واحدهای کوچکی تشکیل می‌شود که «خانواده» نام دارد، و هر گاه این واحدهای کوچک که رسیدگی به آن آسان‌تر است اصلاح گردد کل جامعه اصلاح می‌شود، و این مسئولیت در درجه اول بر دوش پدران و مادران است. مخصوصا در عصر ما که امواج کوبنده فساد در بیرون خانواده‌ها بسیار قوی و خطرناک است، برای خنثی کردن آن‌ها از طریق تعلیم و تربیت خانوادگی باید برنامه ریزی اساسی‌تر و دقیق‌تر انجام گیرد.
نگاهی گذرا به رساله الحقوق امام سجاد (علیه السلام)
باید دانست که بعد از قیام حضرت ابا عبد الله الحسین (علیه السلام) یکی از علومی که به شدت به فراموشی سپرده شده بود علم الاخلاق و چگونگی زندگی کردن بود زیرا مردم آن زمان متاسفانه گرایش شدیدی به دنیا و و جمع ثروت شده بودند زیرا زمانی که مقاتل معتبر قیام امام حسین (علیه السلام) را مرور می‌کنیم به این نتیجه خواهیم رسید لذا امام سجاد (علیه السلام) بر آن شد که نسبت به آخرت و آداب زندگی آنچه به فراموشی سپرده شده است را بازگو نماید بدین جهت است که یکی از منابع بسیار پر محتوا یادگاری است از امام سجاد (علیه السلام)، همان رساله الحقوق امام سجاد (علیه السلام) است. به طور اجمال می‌توانیم بگوئیم که کسانی از بزرگان این رساله را در کتاب‌های خود نقل نموده‌اند که از جمله آن‌ها می‌توان به 1.حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرانی (متوفی 381) در کتاب “تحف العقول”. 2. ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه قمی، مشهور به شیخ صدوق (متوفی 382) در سه اثر خود یعنی “من لا یحضره الفقیه” (باب الحقوق، حدیث 1، ج 2 ص 376) کتاب “الخصال” (ابواب الخمسین و مافوقه. حدیث 1، ج 2 ص 126) کتاب “المجلس” یا “الامالی” (مجلس 59 صفحه 222) و 3 - ابو نصر حسن بن فضل بن حسن طبرسی (فرزند صاحب مجمع البیان، قرن 6) در کتاب “مکارم الاخلاق” (صفحه 230)؛ و همچنین در جوامع روایی متأخر تر (قرن 10 و 11) ملا محسن فیض کاشانی در “الوافی” و شیخ حر عاملی در “وسایل الشیعه” (ابواب جهاد النفس باب 3، ج 11 ص 131). رساله حقوق را از “من لا یحضره الفقیه” صدوق گزارش کرده‌اند. اما ملا محمد باقر مجلسی در بحار الانوار آن را از “تحف العقول” نقل کرده است. از پنج منبع اصلی، رساله حقوق، در دو کتاب “تحف العقول” و “مکارم الاخلاق” فاقد سند است. مسند رساله در کتاب “الامالی” همان سند کتاب “من لا یحضره الفقیه” است. بنابراین رساله مجموعا دو سند دارد یکی طریق خصال و دیگری طریق من لا یحضره الفقیه. راوی مباشر رساله حقوق جناب ثابت بن دینار مشهور به ابوحمزه ثمالی (متوفی 150) از اصحاب کبار چهار امام (سجاد، باقر، صادق و کاظم علیهم السلام) می‌باشد. در طریق “خصال”علی بن احمد بن موسی توثیق نشده است؛ و در طریق “من لا یحضره الفقیه” نیز جعفر بن محمد بن مسرور از مشایخ صدوق به همین مشکل مبتلا است. اگر چه صدوق از وی با ادعیه “رضی الله عنه” و “رحمه الله” یاد می‌کند اما مبنای رجالی“مشایخ الثقه ثقه” پذیرفته نیست. اگر رساله حقوق محتوی فقهی داشته باشد. دو سند رساله ضعیف ارزیابی می‌شود. (رجوع کنید به معجم رجال الحدیث ج 3 ص 166). لازم به ذکر است نجاشی (متوفی 450) در کتاب “رجال” خود، طریق دیگری برای رساله حقوق امام سجاد (ع) منقول از ابوحمزه ثمالی ذکر کرده است، که فارغ از محمد بن فضیل که مشترک بین دو راوی هم طبقه ضعیف و موثق است (معجم رجال الحدیث ج 3 ص 392) سند آن صحیح می‌باشد، هر چند جناب نجاشی متن رساله را متذکر نشده است. به هر حال رساله حقوق در صناعت فقهی به شکل سندی مبتلی است. حقوقی که امام سجاد (علیه السلام) در این رساله، بدان پرداخته‌اند، انحصار به احکامی ندارد که نقض و از بین بردن آن‌ها معصیت و موجب مجازات اخروی باشد،‌ بلکه حتی در مواردی که نقض آن‌ها به اجرایی شدن حد و تعزیر دنیوی منتهی می‌شود، منحصر نمی‌شود بلکه رساله حقوق در بردارنده “ وظایف اخلاقی و اجتماعی ” یک مؤمن می‌باشد. البته این به آن معنی نیست که رساله خالی از تکالیف فقهی است. اما تکیه بر این نکته است که صبغه غالب رساله فقهی حقوقی نیست. اخلاقی تربیتی است. حقوق و وظایف اخلاقی مورد نظر رساله به طور پراکنده در روایات دیگر معصومان مورد بحث قرار گرفته، اما گرد آوری و بیان مضبوط و مرتب این حقوق در یک رساله مستقل بی‌سابقه است. این رساله دارای 51 حق می‌باشد که امام سجاد (علیه السلام) سعی نموده است که با ظرافت و دقت بسیار زیادی تمام مشکلات جامعه را (اعم از فردی یا اجتماعی) را گوشزد نماید. (6)

فصل دوم: بیان حقوق کودکان
 

کودک به عنوان یک مرجع مهم احساسات و عواطف پدر و مادر در بهتر تربیت نمودن والدین به عنوان یک الگو نقش به سزائی در رشد معنوی و دینی آن‌ها می‌توانند ایفاء نمایند. امام سجاد (علیه السلام) در نقش طفل و وظیفه والدین بیاناتی دارند که به شرح مختصری از آن می‌پردازیم. «وَاَمَّا حَقُّ الصَّغیرِ فَرَحِمتَهُ وَتَثقِیفِهِ وَتَعلِیمِهِ وَالعَفوُ عَنهُ وَالسِّترُ عَلَیهِ وَالرِّفقُ بِهِ وَالمَعُونَةُ لَهُ وَالسِّترُ عَلی جَرائِرِ حِداثَتِهِ فَاِنَّهُ سَبَبٌ لِلتَّوبَة وَالمُداراةُ لَهُ وَتَرکُ مُمَاحَکَتِهِ فَاِنَّهُ اَدنَی لِرُشدِهِ.» (7) یعنی: و أمّا حقّ فرد خردسال: مهربانی نمودن با او، پرورش او، آموزش او، گذشت و بخشیدن از او، پرده پوشی [بر عیوب] او، ملایمت با او و یاری کردن او، و پوشاندن خطاهای کودکانه او- زیرا این طرز رفتار موجب توبه و بازگشت است-، و مدارا با او، و عدم تحریکش [با عیبجوئی و خرده گیری]، که بی‌شکّ این برخورد به هدایت و رشد او نزدیک‌تر است.

1 . محبت و مهربانی نمودن
 

از کلمه فَرَحِمتَه (8) در بیان امام سجاد (علیه السلام) همان مهربانی را استنباط می‌کنیم. اصولا فرزندان دارای روحی بسیار لطیف می‌باشند و جز مهربانی را بر نمی‌تابد. کودک روانی لطیف و ظریف دارد به خاطر همین است که باید جز محبت و جز مهربانی بر وی روا نداشت. او ظرفیت عتاب و تندی ندارد و زود می‌رنجد و می‌گرید. این که در سوره لقمان برای نام بردن فرزند خود، لقمان حکیم یا بُنَیَّ:آورده یعنی‌ای فرزندم، از برای شفقت و مهربانی پدر بر فرزند است به دلیل این که یا بُنَیَّ اسم مصغر است و آوردن آن به دلیل شفقت و مهربانی لقمان بر فرزند خویش می‌باشد. (9) به بیانی رسا و زیبا تر این که به طور طبیعی پس از ولادت، فرزند را دو سال شیر می‌دهند. در این مدت کودک تمام نیروی مادرش را مک می‌زند. مادر علاوه بر شیره جان خویش مهربانی و محبت خود را نیز تقدیم او می‌کند. اساساً این محبت و علاقه ریشه او از قبل از تولد نوزاد بسته شده است بدین بیان که آغاز ولادت نوزاد و یا پیش از آن، از درون پدر و مادر جوشش می‌یابد و روحیه و اخلاق و اعمال آن‌ها را دگرگون و فعال‌تر می‌کند. مادر از لذات و آسایش خود می‌گذرد و همّش مصروف نگهداری و تغذیه و آسایش نوزادش می‌شود، هر چه از خود می‌کاهد به مصلحت نوزادش می‌افزاید و پدر به کار بیشتر و توسعه فعالیت و در آمد. نوزاد بیش از خصائص میراثی، هم غذای بدنی از مادر می‌گیرد و هم عواطف رحمت و محبت و ایثار و از خود گذشتگی؛ و از پدر اندیشمندی و پایداری و کار و کوشش، و از هر دو، احساس مسئولیت و بردباری و سرپرستی و تربیت؛ و ترکیب و تأثیر همه این‌ها در لوح ساده روح کودک، نقش می‌بندد و موزون و متعادل رشد می‌کند و پیش می‌رود تا به سن بلوغ رسد. باز، نه نیازهایش متوقف می‌شود و نه علاقه و رشته‌های عواطف والدین از فرزند گسسته می‌شود و نه از کوشش آنان برای تکمیل رشد بیشتر و انتقال اندوخته تجربیات و آماده کردن وسائل زندگی و استقلال و تهیه کار و در آمد و تعلیم و ارشاد فرزندان، کاسته می‌گردد. سپس نوبت به نوادگان می‌رسد و همچنین ادامه می‌یابد تا پایان زندگی و چشم انداز دورتر و پس از مرگ. بر انگیزنده استعدادها و قوای فکری و قدرتهای عضوی و جهت یابی و نقش اجتماعی و کثرت و وسعت یابی محصولات طبیعی که مکمّل انسان‌ها و کشف و چاره ساز مشکلات اجتماعی و علمی، نخست همین محرک‌های عاطفی و مسئولیت‌های ناشی از آنست، که اگر جریان آن مسدود یا منحرف شود و یا از سرچشمه بخشکد، انسان تهی و خشک و بی‌تحرّک می‌شود و یا دچار حرکاتی انحرافی و زیان‌بخش کسانی که عواطف جوشانی نسبت به اولاد و خویشان ندارند یا عقیم و بی‌کس اند، دچار جمود و خمودی و وازدگی می‌شوند. یا اگر حرکت و کوششی دارند، چون در مسیر عواطف تنظیم شده و طبیعی نیست، مختل و جا به جا شده و چه بسا زیان بخش و مخرّب است. به هر حال هیچ محرّک و انگیزه ای جای این عواطف درونی و فطری را پر نمی‌کند.
آنان که اجتماع را اصل و خدمت به اجتماع را شعار حرکت و کوشش می‌دانند، برای آنست که آگاه یا نا آگاهانه خدمت به اجتماع به سود خود و وابستگانشان می‌انجامد که در ضمن اجتماعند. اجتماع جمع افراد است، افراد اگر پیوند ریشه‌ای و شناخته شده‌ای با هم نداشته باشند و یا مخالف و دشمن شناخته و ناشناخته باشند، هیچ فردی نمی‌تواند کار و کوشش و فداکاری خالص و بی‌دریغ برای دیگران داشته باشد، اگر باشد برای حفظ منافع مشترک و موقت است و یا برای خود و نسل خود که در ضمن اجتماعند.
 
اگر کسانی آگاهانه و خالص برای دیگران و یا قرب به خدا- نه تسکین دشمنی‌ها و گشودن عقده‌ها- خدمت و فداکاری کنند، بسیار اندکند، و به حساب همه افراد در نمی‌آیند. از این رو هیچ محرّک و انگیزنده‌ای، برای عموم مردم، جای این عواطف عمیق فطری و طبیعی و مایه دار را پر نمی‌کند. فعالیت و گسترش این عواطف رهگشای وراثت خونی و اکتسابی است. بنابرین پدران و مادران از طریق وراثت طبیعی و کار و کوشش ارادی، مکتسبات فکری و اخلاقی خود را بی‌واسطه به اولاد و اقرباء منتقل می‌کنند و به واسطه آنان به دیگران و اجتماع. همه‌ی ذخائر و کوششها به وراثت پایان می‌یابد و از آن آغاز می‌شود و همین مبنای تکامل است. تأثیر و تأثّرها و جذب و ان جذاب‌های محرک و متقابل و متکامل همی پیش می‌رود، وارثان، محرّک و انگیزنده نیروهای ارث گذاران و ذخیره کنندگان قدرت و تحرّک بالقوه و حاصل کار برای وارثانی هستند که خود ارث متحرّک و زنده‌اند و وارث مالی، و سرمایه و مال، وارثان بیجان و بی‌حرکتند و با هم منشأ تولیدهای دیگر و همه، مولود انسان (نه انسان مولود تولید)، و مؤثّر در یکدیگر، و در نتیجه هر وارثی به نسبت تحریک و تولید و نزدیکی و وراثت خونی، سهم و نصیبی از موالید مالی دارا می‌شوند. (10) این نکته را نیز باید خاطر نشان شویم که برخی از خانواده‌ها بر اثر اهمیت ندادن به احساسات و عواطف فرزندان و ایجاد مهر و محبت نسبت به کودکان خود، دچار نوعی وازدگی و خمودی می‌شوند و حتی گاهی ساعت‌ها و یا روزها را مسئول عمر و زندگی خویش می‌دانند. مرحوم استاد فلسفی در یکی از کتاب‌هایش به عنوان شاهد مثال مطب این داستان واقعی را یاد آور شده‌اند و فرموده‌اند: چند سال قبل در مجله ای خواندم که در یکی از خانواده‌های بزرگ اروپایی که به نحوست سیزده عقیده‌ی ثابتی داشتند دختری در روز سیزدهم ماه متولد شد زمانی که دختر بزرگ شد و فهمید که در روز سیزده به دنیا آمده ناراحت و آزرده خاطر گشت و هر قدر بزرگ‌تر می‌شد بر نگرانی‌اش می‌افزود و همیشه متأثر و افسرده به نظر می‌رسید. او عقیده داشت که نحوست روز ولادت، باعث بدبختیش خواهد شد. پدر و مادر برای درمان دختر به روانشناسی متوسل شدند تا مگر نگرانی وی را علاج کند و او را از تشویش و اضطراب خلاص نماید. روانشناس تمام قدرت علمی خود را برای تسکین خاطر دختر، به کار برد ولی نتیجه ای نگرفت، او خود را تیره روز و بدبخت می‌دانست و همواره از بدبختی خود با یگران سخن می‌گفت. دختر پس از فراغت از تحصیل، شوهر کرد و فرزند آورد ولی همیشه در آتش نگرانی می‌سوخت. روزی با همسر و کودک خود در ماشین شخصی نشسته بود و از خیابان عبور می‌کرد. دکتر روانشناس بین راه، آن‌ها را دید، ایست داد، ماشین توقّف کرد، نزدیک آمد و به زن جوان گفت: دیدی گفته‌های من صحیح بود و تو بی‌جهت نگران بودی و زندگی را بر خود تلخ می‌کردی، می‌بینی که اکنون در کمال سلامت با همسر مهربان و کودک عزیزت زندگی می‌کنی. زن جوان گریان شد و با ناراحتی گفت: آقای دکتر، من یقین دارم که عاقبت نحسی سیزده دامنگیر من خواهد شد و مرا بدبخت خواهد کرد! فال بد، برای کسانی که به آن عقیده دارند، یکی از عوامل مهمّ ایجاد نگرانی و عقده‌ی روحی است و اهمیّت آن به اعتبار اختلاف موارد و درجات شدّت و ضعف نگرانی، و هم چنین طول مدّت آن، تفاوت می‌کند، بعضی از نگرانی‌های فال بد، صاحبش را چند روز یا چند ماه آزار می‌دهد و گاهی مانند آن دختر اروپائی، یک عمر در عذاب و گرفتاری است. (11)

2. تعلیم و تربیت کودک
 

باید دانست که هم تعلیم در منطق دین ما مهم تلقی شده است و هم تربیت نمودن راهگشای انسان‌هاست؛ و هر دو نیز مانند دو بال پرنده که برای پرواز نمودن احتیاج دارد، ضروری می‌باشد. چنانکه خدای تبارک و تعالی می‌فرماید: وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ (12) یعنی: و آن‌ها را پاکیزه کند، و کتاب و حکمت بیاموز. که در آیه مورد نظر، هدف این بعثت را «تهذیب و تزکیه نفوس» و «تعلیم کتاب و حکمت» دو هدف بزرگ نهایی را تشکیل می‌دهد. بنابرین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آمده است که انسان‌ها را هم در زمینه علم و دانش، و هم اخلاق و عمل، پرورش دهد، تا به وسیله این دو بال بر اوج آسمان سعادت پرواز کنند، و مسیر الی اللَّه را پیش گیرند، و به مقام قرب او نائل شوند. این نکته نیز شایان توجه است که در بعضی از آیات قرآن «تزکیه» مقدم بر «تعلیم» و در بعضی «تعلیم» مقدم بر «تزکیه» شمرده شده، یعنی از چهار مورد در سه مورد تربیت بر تعلیم مقدم است، و در یک مورد تعلیم بر تربیت مقدم شده است که خود اهمیت بسیار زیاد تربیت را می‌رساند. بدین جهت است که امام سجاد (علیه السلام) به هر دو مورد در این بخش اشاره نموده‌اند. آنجا که می‌فرماید:... وَتَثقِیفِهِ وَتَعلِیمِهِ. (13) یعنی: پرورش او، آموزش او ست. اساسی‌ترین و ضروری‌ترین حق فرزند و خردسال تربیت اخلاقی و معنوی اوست. تربیت با اهمیت‌ترین هدف و بلکه هدف همه تعالیم و معارف اسلامی است. زندگی انسان مسلمان در پرتو تربیت اسلامی معنا پیدا می‌کند و ارج و ارزش انسان به تربیت معنوی و اخلاقی اوست؛ و گرنه، به فرموده قرآن، مانند حیوان و بلکه از آن هم پست‌تر خواهد بود. مرحوم شهید مطهری در این زمینه می‌فرمایند: تکامل انسان به دو فضای باز و بلا مانع نیازمند است فضای اجتماع و بیرون، دیگر فضای روح و درون. در فضای اجتماعی انسان نیازمند به زندگی اجتماعی است و نیازمند به فضای اجتماع است؛ فضای اجتماعی باید برای رشد و تکامل و پرورش مساعد باشد، مانع برای رشد و تکامل افراد و استفاده آن‌ها از حقوق طبیعی و اجتماعی شان ایجاد نکند. به عبارت دیگر بشر طبعاً در اجتماع یک سلسله حقوق دارد که رشد و تکاملش بسته به استیفای آن حقوق و تکالیف وابسته به آن‌هاست. افراد باید حقوق یکدیگر و آزادی یکدیگر را برای استیفاء و استفاده از حقوق خود محترم بشمارند، ولی تاریخ همواره نشان داده است که آزادی افراد به وسیله افراد دیگر تهدید شده است، همان طوری که امنیت افراد نیز به وسیله افراد دیگر تهدید می‌شود و همان‌طور که تعلیم و تربیت صحیح افراد نیز به وسیله افراد دیگر تهدید می‌شود و افرادی به جای تعلیم و تربیت صحیح، تعلیم و تربیت را به صورت ناصحیح و نامطلوبی درمی‌آورند. استعبادها، استثمارها، اسارتهای افراد و اقوام به دست افراد و اقوام دیگر، چیزی جز سلب آزادی آن‌ها نیست. (14) بدین جهت اساسی‌ترین و مهم‌ترین حق فرزند، همان تعلیم و تربیت فرزند است. بلکه هدف، همه تعالیم و معارف اسلامی است و اگر اعضاء خانواده اهتمام جدی‌تری را نسبت به این دو موضوع داشته باشند در رشد معنوی و الهی فرزندان بسیار موثر است. به طور کلی جرم هائی که معمولا در بین جوانان ما شاید اتفاق می‌افتد و یا روی آوردن برخی از جوانان جامعه کنونی و غربی به مواد مخدر و روان گردان، همه‌ی آن‌ها ناشی از سوء تدبیر خانواده‌هاست.

3. گذشت و خطاپوشی در رفتار کودک
 

به طور جزم و قطع خانواده‌ها به این نکته توجه ویژه دارند که روح فرزند بسیار لطیف و شکننده است و وابستگی بسیار شدید و زیادی نسبت به والدین خود یعنی پدر و مادر و حتی نسبت به دیگرانی که به طور واسطه و یا غیر واسطه با این فرزند ارتباط تنگاتنگ دارند، می‌باشد. اساساً فرزند احتیاج به توجه شدید نسبت به دیگران دارد. گاهی اتفاق می‌افتد که والدین فرزند مراجعه به مشاوری امین می‌کنند و از شیطنت‌های دست و پا دار فرزند خود به وی شکوه دارند و او نیز توجه بسیار شایان طفل را به آن‌ها تجویز می‌نمایند. نکته اساسی که در این جا باید مورد توجه واقع گردد این است که آن زمانی که کودک ما خطایی مرتکب می‌گردد ما در صدد تنبیه او بر می آئیم ولی باید بدانیم که نسبت به توانایی عاطفی و جسمی او باید تنبیه شود و داروی گذشت و خطا پوشی بهترین داروی فرزند می‌باشد. در صحنه زندگی اجتماعی بشر، کمتر کسی را می‌توان یافت که از عیب پاک بوده و از لغزش مصون باشد. اگر هم چنین افرادی پیدا شوند، بسیار نادرند؛ زیرا انسان همواره گرفتار کشمکش غرایز حیوانی و تمایلات عالی انسانی خویش است و هر کاری هم که از او سر می‌زند، فرایند نزاع این دو نیروست. پس به طور طبیعی، نمی‌توان انتظار داشت همه کارهای یک فرد درست و پسندیده باشد. هر کس به مقتضای حال خود کم و بیش لغزش‌هایی دارد. زیان ناشی از این لغزش‌ها، همیشه منحصر به خود انسان نمی‌شود، بلکه در مواردی گریبان دیگران را نیز می‌گیرد و موجودیّت و منافع آنان را به خطر می‌اندازد. این حکم در مورد فرزندان ما نیز استثناء بردار نیست زیرا زمینه خطا و اشتباه در اعمال و رفتار کودک بسیار است. آنان در ابتدای مسیر رشد هستند، نه رشد بدنی کافی یافته‌اند و نه عقل و تدبیرشان به حد کمال رسیده است. بنابراین، امکان هر نوع لغزش و خطا در رفتار و گفتارشان وجود دارد. والدین و بزرگسالان باید این واقعیت را بپذیرند که کودکانشان انسان‌های کوچکی بیش نیستند و انتظار بزرگان از آنان داشتن خطاست. پس بجاست که از خطاهای آنان با کرامت و بزرگواری در گذرند و پوزش آنان را به راحتی بپذیرند. در کودکان و نوجوانان، به خاطر عدم رشد کامل عقلانی، زمینه لغزش بسیار است و اشتباه و تقصیر در اعمال و رفتارشان دور از انتظار نیست. واکنش والدین و بزرگ‌ترها، در برابر این لغزش‌ها، دو نوع است یکی آنکه خطاهایشان را سریع به آنان گوشزد کنند، و احیانا به تنبیه و سرزنش آنان بپردازند و دیگر آنکه، ضمن داشتن حساسیت و توجه، به روش خطاپوشی و تغافل که روشی درست و اثر بخش است، روی آورند؛ چرا که تغافل از اصول مهم تربیتی است؛ یعنی والدین خود را به غفلت بزنند و چنان وانمود کنند که خطای فرزندشان را ندیده‌اند. چنانچه والدین چنین رفتاری داشته باشند، امکان پشیمانی و بازگشت از خطا بیشتر است؛ اما اگر کودکان و نوجوانان در مقابل هر خطا و تقصیری با سرزنش و تنبیه والدین رو به رو شوند، احساس مجرم بودن کرده، چنان می‌اندیشند که دیگر اعتبار و ارزشی نزد والدین و بزرگسالان ندارند. این امر باعث می‌شود که در مراحل بعد نیز لغزش و خطا برایشان زشت نباشد و ارتکاب آن امری عادی شمرده شود. گذشته از این، سرزنش و تذکرهای پیاپی، بذر لجاجت را در وجود فرزند می‌افشاند و زمینه پذیرش اندرز را در او نابود می‌کند. امام زین العابدین (ع) به خاطر اهمیت اصل خطاپوشی و تغافل، این حق را مورد تاکید قرار داده و دو بار آن را بر زبان رانده است. آن بزرگوار فایده و سبب خطا پوشی را نیز بیان کرده، می‌فرماید: پوشاندن لغزشهای دوران کودکی و نوجوانی به بازگشت آنان و پرهیز از خطا و لغزش می‌انجامد. همانگونه که امام سجاد (علیه السلام) در بیانی نورانی می‌فرمایند: ... وَالعَفوُ عَنهُ. وَالسِّترُ عَلَیهِ ... وَالسِّترُ عَلی جَرائِرِ حِداثَتِهِ فَاِنَّهُ سَبَبٌ لِلتَّوبَة. (15) یعنی: گذشت و بخشیدن از او، پرده پوشی [بر عیوب] اوست. ملایمت با او و یاری کردن او، و پوشاندن خطاهای کودکانه اوست. مرحوم فیض کاشانی در محجه البیضاء داستانی را نقل نموده که بدون ارتباط با جریان عفو و بخشش خطای کودک نیست که ابو مسعود انصاری گفت: من با تازیانه مشغول زدن غلامم بود که دوبار صدائی از پشت سرم شنیدم که گفت: ای ابو مسعود بدان (نگاه کن)! چون روی خود را برگرداندم دیدم پیغمبر اکرم (ص) ایستاده و مرا صدا می‌زند! فوراً تازیانه را از دست انداختم و نزد آن حضرت آمدم. رسول خدا (ص) فرمودند: ای ابو مسعود! به خدا سوگند قدرت خدا بر تو بسیار بیشتر از قدرت تو بر این غلام و بنده‌ی ضعیف می‌باشد قدرت خدا بیشتر است، او را نزن (16)

4 – رفق ومدارا با کودک
 

اساساً فرزند خرد سال دارای روح سرشار از عاطفه است و حتی از پدر و مادر خود انتطارات بسیار زیادی دارد که گاهی از این انتظارات برای والدین بسیار طاقت فرسا ست از این رو بر مدارا نمودن فرزندان توصیه اکید شده است. نقل این بیان نورانی خالی از لطف نیست که روایت شده از حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) که فرمود : هشت خصلت است که در هر که باشد، خداوند او را داخل بهشت می‌کند و رحمت خود را بر او بگستراند. کسی که یتیمی را نزد خود جای دهد کسی که احسان و نیکی به پدر و مادر کند کسی که نیکو تربیت کند فرزند خود را و کسی که رفق و مدارا کند با مملوک و زیر دست خود کسی که بر ضعیف رحم کند کسی که از خود انصاف دهد کسی که بهر کس احسانی نماید کسی که توسعه و گشایش دهد در نفقه خود (17) بدین جهت باید دانست که روحیه لطیف کودک با اندک تندی و خشم، آزرده می‌شود. بنابراین، بزرگسالان، به ویژه والدین، باید از گلهای زندگی خویش با لطافت و نرمی مراقبت کنند، و با صبر و حوصله در برابر آزارهای کودکانه آنان عطوفت و ملاطفت نشان دهند و جز در موارد استثنایی نگاه تند و چهره خشمگین بدانان نشان ندهند. چنانکه حضرت سجاد (علیه السلام) نیز در این باره می‌فرمایند:.. وَالرِّفقُ لَهُ. وَالمُدارَاةُ لَه (18) یعنی : ملایمت با او و مدارای فرزند نماید. از بیان قرآن کریم نیز رفق و مدارای پدر و مادر به فرزندان و همچنین زن و مرد نسبت به یکدیگر کاملا روشن می‌گردد چنانکه خدای تعالی می‌فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیم (19) یعنی: ای کسانی که ایمان آورده‌اید بعضی از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آن‌ها بر حذر باشید، و اگر عفو کنید و صرف نظر نمائید و ببخشید (و رفق و مدارا نمائید، خدا شما را می‌بخشد) چرا که خداوند بخشنده و مهربان است.
در پایان نیز باید توجه نمود که ضرورت رفق و مدارا نمودن و تحمل کردن رفتارهای نسنجیده کودکان خود، امری کاملا روشن می‌باشد چرا که آنان در طریق رشد و تکامل هستند، آن‌ها هنوز درکشان کامل نشده است، و خوب و بد کارها را به راحتی تشخیص نمی‌دهند، با آداب اجتماعی آشنا نیستند، ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها برایشان بی‌معناست، خواسته‌ها و انتظاراتشان لباس منطق بر تن نپوشیده است و همچنان در خیالات و پندارهای کودکانه خویش غوطه ورند.
 
کنجکاوی و انرژی زیادشان اغلب آنان را به انسانهای شلوغ و پر درد سر مبدل ساخته و اعمال و رفتار ناسنجیده و آزار دهنده را ویژگی طبیعی‌شان ساخته است. والدین و بزرگسالان باید این موقعیت کودکان را بدرستی درک کرده، با بردباری بسیار خود را برای تحمل کردار نادرست آنان آماده سازند تا از امتحان بزرگ و سخت دوران کودکی فرزندان سر بلند برون آیند.

5 .بر آورده نمودن احتیاجات آنان
 

این نکته نیز شایان توجه است که فرزندان ما دارای احتیاجات بسیار زیادی هستند خصوصا در مواجهه با والدین خود، به جهت جلب توجه نمودن نسبت به آنان، دوست دارند احتیاجا تشان بر آورده گردد. به دلیل این که کودکان سرشار از فقر و احتیاج می‌باشند و نیازها و احتیاجات بسیار زیادی به آنان دارند به حدی که احتیاجات و کمبود‌های کودکان نسبت به والدین خود نمایان و روشن می‌باشد. آنان دارای نیازهائی از جمله نیازهای جسمانی، نیازهای عاطفی، نیازهای روانی و ... از آنان مسکینانی راستین ساخته است. آن‌ها جز در پرتو کمک و حمایت بزرگ‌ترها و والدین قادر به رشد و تکامل و حتی ادامه حیات نیستند. بنابراین، بر بزرگسالان است که مستمندان درگاه خویش را یاری دهند و در رفع نیازمندیهای آنان بکوشند. همانگونه که امام سجاد (علیه السلام) در بیانی نورانی می‌فرمایند:.. وَالمَعُونَة لَهُ. (20) یعنی : و یاری کردن اوست.

6. ترک لجاجت با کودک
 

فرزندان نیاز به تخلیه خود دارند و از هر دری وارد می‌شوند که بتوانند در خود نسبت به دیگران و یا هم نوعان خود جذاب جلوه دهند و در این کار یا موفقند و یا این که شکست می‌خورند. بدین جهت گاهی در جلب توجه نمودن خود، به مذاق دیگران نا خوشایند است لذاست که فرزند از حربه‌ی لجاجت و حرف گوش ندادن استفاده می‌کنید. آن‌ها نیز در خورشان خود کمال طلبند و از هر دری وارد می‌شوند تا به کمال برسند و کمال خود را در جذب طرف مقابل می‌بینند کودکان، به خاطر نداشتن آگاهی لازم و درک کافی، کمبودها و نقص‌های بسیار دارند. آن‌ها چه بسا به لجاجت با والدین و بزرگسالان برخاسته، باعث آزار آن‌ها می‌شوند. در چنین موقعیتی بزرگ‌ترها باید با کودکان مدارا کنند و از لجاجت و مخاصمه با آنان جدا بپرهیزند. طبق سخن امام سجاد (ع) این روش برای رشد و هدایت کودکان مناسب‌تر است ... وَتَرک مُمَاحَکَتِهِ فَاِنَّهُ اَدنَی لِرُشدِهِ. (21) یعنی : و عدم تحریکش [با عیبجوئی و خرده‌گیری]، که بی‌شکّ این برخورد به هدایت و رشد او نزدیک‌تر است. البته باید توجه داشت که برخی از لجاجت‌ها و خیره سری فرزندان به کفر می‌انجامد همانگونه که فرزند نوح، نصیحت و اندرز پدر را نشنید و تا آخرین نفس دست از لجاجت و خیره سری بر نداشت و سرانجام در میان امواج طوفان گرفتار و غرق شد.

نکته پایانی
 

در پایان بیان این نکته ضروری به نظر می‌رسد که از کلام امام سجاد علیه السلام می‌توانیم استفاده کنیم که اسلام برای حفظ خانواده اهمیت فراوانی قائل است و به هیچ وجه، متلاشی شدن پیوند خانوادگی بین والدین و فرزند را نمی‌پذیرد و این که در زندگی زناشوئی حفظ حقوق و رعایت حقوق متقابل والدین نسبت به فرزندان می‌باشد. چرا که رعایت حقوق والدین از دستورات مهمّ الهی است که در ردیف توحید آمده است و گویای این حقیقت است که پس از شرک، بزرگ‌ترین گناه، بی‌حرمتی به پدر و مادر و رعایت نکردن احترام آن‌هاست؛ و فلسفه آن نیز روشن است، چه آنکه قوام جامعه انسانی به قول مرحوم علامه طباطبائی به قوام خانواده است و قوام خانواده از یک طرف به پدر و مادر و از طرف دیگر به فرزندان است. اگر فرزندان نسبت به والدین خود بی‌اعتنا باشند یکی از پایه‌های اساسی خانواده را از بین برده‌اند، زیرا این بی‌اعتنایی به تدریج رواج پیدا می‌کند و در نتیجه انگیزه تولید نسل و تربیت به کلی از جامعه رخت بر بسته افراد از تشکیل خانواده، سرباز می‌زنند در نتیجه نسل بشر به سرعت رو به انقراض می‌گذارد. (22) اساساً با بیانات مختلف، این مطلب را القا و تفهیم می‌کند. در برخی آیات، آن را سنّت انبیا دانسته و از قول عیسای مسیح (علیه‌السلام) چنین نقل می‌فرماید: وَ بَرًّا به والدتی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّ (23) یعنی : و مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده و (نسبت به مردم) ستمگر و سنگدل قرار نداده است؛ و نیز درباره یحیای شهید می‌گوید: وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ وَ لَمْ یَکُنْ جَبَّاراً عَصِیًّا (24) یعنی: و نسبت به پدر و مادرش نیکوکار بود و (نسبت به مردم، زورگویی) سرکش و نافرمان نبود. که ازاین آیه شریفه استفاده هائی می‌شود اولا: مقام و منصب، ما را از یاد والدین غافل نکند، پیامبر هم باید نسبت به والدین نیکی کند؛ و بَرًّا بِوالِدَیْهِ (25) ثانیا: نیکی به پدر و مادر، نمودار تقوای الهی است. کانَ تَقِیًّا وَ بَرًّا بِوالِدَیْه (26) ثالثا: آن نیکی به والدین مورد ستایش است که در آن هیچ گونه نافرمانی و سلطه‌جویی نباشد. بَرًّا بِوالِدَیْهِ وَ لَمْ یَکُنْ جَبَّاراً عَصِیًّا (27) رابعا : ترک نیکی به والدین، نشانه‌ی عصیان و سرکشی است؛ و لَمْ یَکُنْ جَبَّاراً عَصِیًّا (28) بدین جهت کسی که نسبت به نعمت والدین نیز قدر ناشناسی کند عصیان بزرگی مرتکب شده است. به طور خلاصه می‌توانیم بیان کنیم که اسلام عزیز اهمیت شایانی به تربیت داده است.

پي‌نوشت‌ها:
 

1. (مریم/51)
2. (مریم/55)
3. (احزاب،59)
5. (تحریم،6)
6. (استفاده شده از کتب حدیثی، سی دی گنجینه نور)
7 . (تحف العقول عن آل الرسول ص، ص: 257)
8. (تحف العقول عن آل الرسول ص، ص: 257)
9 .(ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص: 18)
10 .(پرتوی از قرآن، ج 6، ص: 82)
11.(کودک از نظر وراثت، ص 154)
12.(جمعه،2)
13. (تحف العقول عن آل الرسول ص، ص: 257)
14. (یادداشت‌ها، ج 1، ص: 96)
15. (تحف العقول عن آل الرسول ص، ص: 257)
16 .(محجه البیضاء، فیض، ص 417)
17.(نزهة النواظر فی ترجمة معدن الجواهر، ص، 87)
18.(تحف العقول عن آل الرسول ص، ص: 257)
19 .(تغابن، 14)
20 .(تحف العقول عن آل الرسول ص، ص: 257)
21 .(تحف العقول عن آل الرسول ص، ص: 257)
22 .(تفسیر المیزان، ج 7، ص 516)
23 .(سوره مریم، آیه 32.)
24 .(سوره مریم، آیه 14.).
25 .(سوره مریم، آیه 14.).
26 . (سوره مریم، آیه 14.).
27 .(سوره مریم، آیه 14.).
28 .(سوره مریم، آیه 14.).
 

منابع:
1. قرآن کریم
2 .سید رضی، شرح و ترجمه نهج البلاغه، پنجم، فیض الاسلام، تهران، موسسه تالیفات فیض الاسلام،1379
3 .قرائتی، محسن، تفسیر نور، مرکز فرهنگی درسهائی از قرآن، چ 11، تهران،1383 ش
4. حر عاملی، محمد بن حسن؛ وسایل الشیعه، قم، موسسة آل البیت (ع)، 1405 ه. ق، چاپ دوم.
5 . فلسفی، محمدتقی، گفتار فلسفی کودک از نظر وراثت و تربیت، تهران، هیأت نشر معارف اسلامی، 1368 قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
6 . ابن شعبه، حسن بن علی، تحف العقول، ترجمه احمد جنتی عطایی، تهران، انتشارات علمیه اسلامی، 1363
7. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403، چاپ سوم
8 .صدوق، خصال، تصحیح علی اکبر غفاری، دفتر انتشارات اسلامی، 1362.
9 .مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، اول/ تهران، دار الکتب الاسلامیه،1374 ش
10. ورام ابن ابی فراس، ابوالحسین، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، بیروت، دارصعب و دارالتعارف، بی‌تا.
11 . طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، دوم، تهران، انتشارات اسلام،1378 ش
12. بهشتی، احمد، تربیت کودک در جهان امروز، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1377.

13. حسینی همدانی، سید محمد حسین، انوار درخشان، اول، تهران، کتاب فروشی لطفی،1404 ق


http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:راسخون


دردهای شکمی 18 دلیل دارد
یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 20:55 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )


همه انسانها به گونه ای شکم درد یا معده درد را تجربه کرده اند. دردهای شکمی اصولا زودگذر هستند یا پس از صرف غذا سراغ فرد می آیند. این نوع دردها دلایل متنوعی دارند و ما چندین نمونه از آنها را برایتان نام برده ایم. .



متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: پزشکی و سلامت
:: برچسب‌ها: دردهای ناحیه شکم, دلیل, دردهای شکمی, بیماری تیروئید
جايگاه حج در انديشه اسلامى
یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 20:53 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
جايگاه حج در انديشه اسلامى


حج از ديرباز تاكنون از اهميّت ويژه اى در بين مسلمانان برخوردار بوده است، همه ساله صدها هزار مسلمان مشتاق از گوشه و كنار جهان، بسوى سرزمين مقدس مكه و مدينه حركت كرده، با تمامى سختيها و مشقتها خود را به ميقات مى رسانند و لبيك گويان آماده انجام فريضه حج مى شوند.
از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمود:
«... ما من مَلِك ولاسُوقَة يصل الى الحج الاّ بمشقّة فى تغيير مطعم او مشرب او ريح او شمس لا يستطيع ردّها و ذلك قوله عزّوجلّ: و تحمل اثقالكم الى بَلَد لَمْ تكوُنوُا بالغيه الاّ بِشِقِ الأَ نْفُسِ اِنَّ ربّكم لرؤف رحيم».1«هيچ پادشاه و هيچ رعيتى به خانه خدا نمى رسد جز با مشقت و ناگوارى در آب و غذا، و تحمل باد و توفان و تابش خورشيد و اين است معناى كلام خداوند عزّوجل كه فرمود: چارپايان بارهاى شما را بر پشت كشيده، به شهر مى رسانند كه اگر آنها نبودند شما جز با مشقت و جان كندن به مقصد نمى رسيديد همانا پروردگار شما رئوف و رحيم است.» و نيز هشام ابن حكم از امام صادق(ع) نقل مى كند كه فرمود: «... و ما احد يبلغه حتى تناله المشقه». «هيچ كس بدون زحمت و مشقت به مكه نمى رسد.»2 در گذشته، طولانى بودن راه، نداشتن وسيله نقليه مناسب و مطمئن، نبود امكانات رفاهى و درمانى، ناامنى و وجود سارقين مسلّح ... همه و همه عواملى بودند كه حجاج را با خطر مواجه مى كردند. بسيارى از آنها در بين راه مى مردند و هرگز به وطن باز نمى گشتند. در سال 402 گروهى از حجاج گرفتار توفان شدند، باد سياهى برآنها وزيدن گرفت، در نتيجه راه آب را گم كرده، عدّه زيادى از آنها مردند. در سال 403، سارقين بيابانگرد، قبل از رسيدن كاروان به محلّ آب، در آنجا فرود آمده برخى از آبگيرها را پركردند و در برخى حنظل ريخته، در كمين حجاج نشستند و پس از ورود، از آنان پول گزافى مطالبه كردند. عطش، زندگى را بر حاجيان تنگ نمود و نزديك به 15 هزار نفر از آنان مردند و تنها تعداد كمى نجات پيدا كردند.3 برخى «بنى خفاجه» را از حاجى آزارترين قبايل عرب در اين دوران دانسته، در باره آنها مى گويند: تعدادى از حجاج را اسير و آنان را وادار به چوپانى كردند، پس از گذشت دو سال، مأمورين دولتى توانستند حاجيان را از دست دزدان آزاد كنند.4 در سال 405 از بيست هزار حاجى، تنها شش هزار نفر زنده ماندند و بر افراد باقيمانده نيز بحدى شرايط سخت شد كه شتران سوارى و مورد نياز خود را كشته از گوشت آنها براى رفع گرسنگى استفاده كردند. گاهى اوقات حاجيان، گرفتار سيل و خشم طبيعت مى شدند چنانكه در سال 349 وقتى حجاج مصر به كشورشان بازمى گشتند شب هنگام، سيل عظيمى آمد و بسيارى از آنان غرق شدند، آب جنازه ها و اثاثيه شان را به دريا برد.5 با توجه به دورى راه و خطرات گوناگونى كه بر سر راه حاجيان وجود داشت آنان كه جان سالم بدر برده، و به سلامت برمى گشتند با عزت و تكريم فراوان به شهر و روستاى خويش وارد مى شدند، و مردم از آنها تجليل فراوان مى كردند. در باره حاجيان بغدادى نوشته اند كه هنگام ورود در «ياسريه» (حومه بغداد) شب را مى خوابيدند و صبح هنگام وارد شهر مى شدند تا مردم بتوانند از آنها بخوبى استقبال كنند. حجاج شرق نيز كه از بغداد به وطن خود بازمى گشتند در اين شهر از طرف شخص خليفه مورد استقبال قرار مى گرفتند.6 ليكن در برابر اين همه ارزش و عظمت، معاندين با اسلام و عناصر نادان و متحجر، با تبليغات مسموم خود در طول تاريخ، تلاش كرده اند تا از اهميّت و نقش عظيم حج بكاهند و مردم را نسبت به اين فريضه مهم بى رغبت كنند. ابراهيم بن ميمون براى امام صادق(ع) نقل كرده و مى گويد: در حضور ابوحنيفه نشسته بودم مردى آمد و از او پرسيد: كسى كه حج واجب را انجام داده، آيا باز هم اگر به حج برود، بهتر است يا آنكه با هزينه حج، بنده اى خريده او را در راه خدا آزاد كند؟ ابوحنيفه پاسخ داده بود: آزاد كردن بنده بهتر است! امام صادق(ع) پس از نقل اين مطلب فرمودند: به خدا سوگند كه ابوحنيفه دروغ گفته و فتواى ناحق داده است، به خدا سوگند كه حج خانه خدا بهتر است از خريدن و آزاد كردن يك بنده و بنده ديگر تا برسد به ده بنده، سپس فرمود واى بر ابوحنيفه، آزاد كردن كدام بنده به طواف كعبه و سعى صفا و مروه و فيض عرفه و سرتراشيدن و رمى جمرات خواهد رسيد؟ اگر آنگونه كه ابو حنيفه گفته، باشد (و اين مطلب شهرت پيدا كند) مردم حج خانه خدا را تعطيل خواهند كرد.7 در حديثى ديگر عمر بن يزيد مى گويد: از امام صادق(ع) شنيدم كه مى فرمود: «حج از آزاد نمودن ده برده بالاتر است و شمردند تا به هفتاد بنده رسيد سپس فرمود يك طواف و دو ركعت نمازش از يك بنده آزاد كردن بالاتر است».8 از برخى روايات استفاده مى شود كه در آن زمان بر اثر تبليغات غلط، اين انديشه در اذهان تعدادى از متدينين نيز نفوذ كرده بود. سعيد سمّان مى گويد: من همه ساله به حج مشرف مى شدم در يك سالى كه مردم دچار قحطى و سختى شدند ياران من گفتند: اگر امسال هزينه سفرت را در راه خدا صدقه دهى از حج افضل و برتر است. من به آنها گفتم شما مطمئن هستيد؟ گفتند آرى، من هم هزينه سفر حج را به مستمندان داده و آن سال در خانه ماندم، ليكن در شب عرفه خوابى ديدم كه در نتيجه از كار خود پشيمان شده و با خود گفتم از اين پس به سخن كسى گوش فرا نمى دهم و حج خانه خدا را ترك نمى گويم... سال بعد به حج رفته و در منى خدمت امام صادق(ع) رسيدم و داستان خود را شرح دادم، حضرت پس از بيان مطالبى سه مرتبه فرمود: «واَنّى له مثل الحجّ؟» انسان با كدام طاعت ديگر مى خواهد به پاداش حج دست يابد؟...9 اين مسأله بحدى در جامعه جدى شد كه برخى به خود اجازه داده رسماً به امامان شيعه اعتراض مى كردند: ابوحمزه ثمالى نقل مى كند كه شخصى به امام سجاد(ع) گفت: شما جهاد در راه خدا را كه كارى مشكل و سخت است رها كرده و حج را كه كارى ساده و آسان است انتخاب كرده ايد؟ راوى مى گويد امام در آن هنگام تكيه داده بودند، يك مرتبه نشستند و به آن شخص فرمودند: واى بر تو آيا آن مطلبى كه رسول خدا(ص) در حجة الوداع فرمود به تو نرسيده است؟ پيامبر(ص) هنگام وقوف به عرفه و در حالى كه خورشيد غروب مى كرد به بلال فرمودند تا از مردم بخواهد ساكت شوند، آنگاه كه مردم سكوت كردند فرمود: خداوند، امروز شما را مورد عنايت قرار داده، نيكوكارتان را آمرزيد و شفاعت نيكوكاران را در حق گنهكارانتان پذيرفت، پس با آمرزش گناهان كوچ كنيد، و از براى آنان كه جرمهايى دارند خشنودى خود را ضمانت كرد.10 برخى از قصّه پردازان نيز در دامن زدن به اين طرز تفكر سهيم بوده اند; عبدالرحمن ابى عبدالله مى گويد به امام صادق(ع) عرض كردم عده اى از قصّاص مى گويند اگر كسى حج واجب را انجام داده و پس از آن بجاى رفتن به حج، صدقه بدهد براى او بهتر است. امام فرمودند: «دروغ گفته اند! اگر مردم چنين كنند اين بيت تعطيل خواهد شد و حال آنكه خداوند عزوجل اين خانه را وسيله قيام براى مردم قرار داده است».11 پس از آنكه بنى اميه، پايه هاى حكومت خويش را تحكيم بخشيده، بر مردم مسلط شدند، با يك برنامه حساب شده مسجد جامع اموى را در دمشق بنا كردند تا مردم را از مدينه منوره و مكه مكرمه منصرف نموده، به
آنجا متوجه كنند و بلكه به جاى كعبه معظمه به حج آن وادار سازند.12 عبدالملك بن مروان نيز مردم شام را از رفتن به حج باز مى داشت، مردم به فرياد آمده، به وى گفتند: ما را از حج و زيارت بيت الله الحرام كه يك واجب شرعى است باز مى دارى؟ پاسخ داد محمد بن شهاب زهرى از رسول خدا(ص) نقل كرده كه آن حضرت فرموده است: بار سفر، بسته نمى شود مگر بسوى سه مسجد: «مسجدالحرام»، «مسجد من» و «مسجد بيت المقدس»، سپس گفت: بيت المقدس براى شما به جاى مسجدالحرام است و اين سنگى كه بر حسب روايت، چون پيامبر(ص) مى خواست به معراج رود پاى خود را بر روى آن گذاشت، براى شما به جاى كعبه است، آنگاه بر آن صخره، قبه اى بنا كرد و پرده هاى ديبا بر آن آويخت و خدمتگزارانى نيز براى آن قرار داده و از مردم خواست همان گونه كه پيرامون كعبه طواف مى كنند برگرد آن بنا طواف نمايند. و در روز عيد، قربانى كرده، سر خود را بتراشند اين رسم در دوران بنى اميه برقرار بود.13
ناصر خسرو پيرامون حوادث قرن پنجم مى نويسد: گروهى از اهل شام در موسم حج به قدس آمده مراسمى داشته، گوسفند قربانى مى كنند و گاهى در يك سال بيش از 20هزار نفر آنجا حاضر مى شوند...14 حجاج بن يوسف ثقفى كه از كارگزاران سفّاك و مشهور اين دوران است از زائرين قبر رسول خدا(ص) مى خواست به جاى قبر پيامبر(ص) گرداگرد قصر عبدالملك طواف كنند.15 متوكل، خليفه عباسى نيز براى شكستن حرمت حج و بى اعتبار ساختن آن در جامعه، بنايى در سامرّا شبيه كعبه ساخت و در نزديكى آن، سرزمينهايى را به نام هاى منا و عرفات و... نامگذارى كرد و آنگاه كه اميران او درخواست رفتن به حج داشتند به آنان پيشنهاد مى كرد در همين جا حج گذارده، طواف كنند.16
در همين دوران نيز تعدادى از صوفيه با ايجاد انحراف در اذهان عمومى، مردم را از رفتن به حج برحذر داشته، به كارى ديگر ترغيب مى كردند. يكى از آنان به مريدى از مريدانش مى گويد: «به جاى رفتن به مكه، به خانه ات برگرد و به مادرت خدمت كن.»17 ابو حيان توحيدى متكلم معتزلى مشرب، كتابى نوشته بنام «الحج العقلى اذا ضاق الفضاء عن الحج الشرعى» در آن كتاب نقل مى كند: نظام الملك وزير ملكشاه، عازم حج شد، چون در كنار دجله خيمه زد فقيرى كه سيماى صوفيان داشت به چادر وزير آمده نامه اى دربسته را به او داد. وقتى وزير نامه را گشود در آن نوشته شده بود كه: پيامبر(ص) را به خواب ديدم فرمود برو به حسن (نظام الملك) بگوى چرا به مكه مى روى؟ حج تو همين جاست مگر ترا امر نكرده بوديم كه پيش اين ترك (ملكشاه) بايستى حاجتمندان امت را يارى كنى؟ نظام الملك پس از خواندن اين نامه از حج منصرف گشته به شهر خويش مراجعت كرد!18 در قرن اخير نيز پاره اى از به اصطلاح روشنفكران غربزده و دل به دنياى ديگران بسته، درصدد برآمدند با استفاده از شعر، قصه و داستان و طنز و غيره از ارزش حج كاسته آن را در اذهان عمومى، عملى غير مهم جلوه دهند. گاهى مى گفتند اگر حاجى به جاى رفتن به مكه و طواف خانه خدا پول آن را خرج مستمندان و فقيران جامعه بنمايد ارزش بيشترى دارد، گاهى مى گفتند، چرا پول و ارزى كه با اين زحمت بدست آمده است را در اختيار اعراب قرار داده به حلقوم آنان بريزيم و... ليكن برخلاف اينگونه حركتها كه از ديرزمان آغاز و تا عصر ما نيز ادامه يافته، ائمه معصومين(ع) كوشيده اند اين تفكر را تخطئه و مردم را از بركات و ثمرات عظيم حج آگاه سازند. معاوية بن عمّار از امام صادق(ع) نقل مى كند كه حضرت فرمود:
هنگامى كه رسول خدا(ص) از عرفات كوچ نمود در «ابطح» يكى از اعراب بيابانى به حضور آن حضرت شرفياب شده، عرضه داشت: من مردى ثروتمندم، قصد حج داشتم هنگام حركت مانعى پيش آمد و نتوانستم به حج مشرف شوم حال شما امر فرماييد من با اين مال كار نيكى انجام دهم كه ثواب حج را درك كنم! حضرت بسوى كوه ابوقبيس رو كرد و فرمود: «اگر به مقدار اين كوه طلاى سرخ داشته باشى و همه را در راه خدا انفاق كنى به ثواب و بهره اى كه حاجيان رسيده اند نخواهى رسيد».19 باز عمر بن يزيد مى گويد كه از امام صادق شنيدم كه مى فرمود: حج از هفتاد بنده آزاد كردن ارزشش بالاتر است، پرسيد: «ما يعدل الحج شئ»؟ قال: «ما يعدله شئ» آيا ارزش چيزى با حج برابرى مى كند؟ فرمود: چيزى با او برابرى نمى كند.20 در روايت ديگر آمده است: نماز واجب ارزشش از بيست حج بالاتر است و حج از خانه پر از طلائى كه انسان تمامى آنرا در راه خدا انفاق كند ثواب و ارزشش بالاتر است.21 همچنين از رسول خدا(ص) نقل شده كه فرمود: «... ليس شيى افضل من الحج الا الصلوة و فى الحج هيهنا صلوة و ليس فى الصلوة قبلكم حج...» مرحوم صدوق، نكته لطيفى در تبيين اين روايت و روايات مشابه آن دارد، مى فرمايد: اگر نماز واجب را به تنهايى با حج مقايسه كنيم نماز واجب از بيست حج منهاى نماز، ارزشش بالاتر است، ليكن حجى كه در آن نماز هم هست از نماز به تنهايى افضل است.22 در روايت ديگرى حج از نماز و روزه افضل و بالاتر دانسته شده است.23 جالب توجه است كه بدانيم در برخى اوقات حج از جهاد در راه خدا نيز افضل و برتر شمرده شده است.
محمد بن عبدالله مى گويد: به امام رضا(ع) عرض كردم: پدرم براى من نقل كرده كه به اجداد شما ـ عليهم السلام ـ گفته شده در همسايگى ما شهرى به نام قزوين وجود دارد كه پايگاه مرزى است و در برابر آنان دشمنى بنام «دَيْلَم» وجود دارد آيا اجازه مى دهيد كه با دشمن جهاد نموده و يا در حال آماده باش دفاعى باشيم؟ و اجداد شما پاسخ داده اند كه «عليكم بهذا البيت و حجوه» بر شما باد كه راه مكه را در پيش گرفته و خانه خدا را زيارت كنيد. پدرم سه مرتبه اين مطلب را تكرار كرده و همان پاسخ را شنيده است و در آخرين مرتبه آباء بزرگوار شما اين سخن را نيز افزوده اند كه: «آيا شيعه ما رضايت نمى دهد كه در خانه خود بنشيند و دارائى خود را براى اهل و عيال خود خرج كرده و منتظر فرمان ما بماند؟...» در پايان مى پرسد آيا اين حديث كه نقل شده صحيح است؟ امام رضا(ع) فرمودند: آرى صحيح است و سخن حق همان است كه بازگو كرده است.24 تأكيد ائمه معصومين(ع) بر اين بوده كه از عظمت حج كاسته نشود و هميشه اين مراسم عظيم عبادى سياسى با شكوه هر چه تمامتر برگزار گردد، لذا از هر فرصتى استفاده كرده و مردم را به انجام حج ترغيب مى فرموده اند: عذافر مى گويد: امام صادق(ع) به من فرمود: چه چيز مانع شده كه همه ساله به حج نروى؟ گفتم: فدايت گردم، زن و فرزند! مى گويد امام صادق(ع) به من فرمود هنگامى كه از دار دنيا رفتى چه كسى آنها را اداره مى كند؟ به همسر و فرزندانت سركه و زيتون بخوران و با مازاد آن همه ساله به حج مشرف شو.25 امام صادق(ع) با افراد ديگرى نيز، همين برخورد را داشته اند. عيسى بن ابى منصور مى گويد: امام صادق(ع) به من فرمود: اى عيسى اگر مى توانى نان را با نمك بخورى و همه ساله به حج بروى اين كار را بكن.26 ترغيب و تشويق مردم بحدى است كه امام صادق(ع) مى فرمايد: «ليس فى ترك الحج خيره» براى ترك حج، استخاره جايز نيست و حتى براى نرفتن به حج نبايد مشورت كرد. اسحاق بن عمار مى گويد به امام صادق(ع) گفتم: مردى ضعيف الحال با من در مورد حج مشورت كرد به او گفتم حج نرود آنگاه امام فرمود: «ما اخلقك ان تمرض سنة» و اسحاق بن عمارمى گويد يك سال پس از آن مريض بودم.27 يكى از شرايط انجام حج استطاعت مالى است ليكن در روايات حتى كسانى كه مستطيع هم نيستند براى انجام اين فريضه الهى تشويق شده اند. معاوية بن وهب از افراد مختلفى نقل مى كند كه به امام صادق(ع) گفته اند ما مقروض هستيم آيا پول قرض كرده و حج انجام دهيم؟ امام فرموده اند: آرى ]حج وسيله خواهد بود كه[ دين او زودتر ادا شود.28 در پاره اى از روايات از تجّار خواسته شده تا در طول سال مقدارى از سود حاصله از تجارت را براى حج كنار گذاشته از آن براى انجام فريضه حج استفاده نمايند.29 عيسى بن ابى منصور مى گويد: امام صادق(ع) به من فرمود: اى عيسى دوست مى دارم خداوند در فاصله بين حج گذشته و آينده هميشه تو را در حالتى ببيند كه براى حج ]آينده[ آماده مى شوى.30 امامان معصوم (ع) تنها به تشويق و ترغيب مردم بسنده نكرده، كسانى را كه خانه خدا را ترك نموده تنها بگذارند به هلاكت و نابودى تهديد كـــرده انـد:
على بن ابيطالب(ع) در واپسين لحظات زندگى به فرزندانش وصيت كرده مى فرمايد:
«الله الله فى بيت ربكم لاتخلوه مابقيتم فانه ان ترك لم تناظروا».«فرزندانم تا زنده هستيد حج خانه خدا را ترك نكنيد كه در چنين صورتى مهلت داده نخواهيد شد.»31 و بالاخره اگر با اين همه تشويق، مسلمانان به حج خانه خدا بى توجهى كنند برحاكم اسلامى واجب است تا مردم را براى رفتن به حج مجبور نمايد. عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: «اگر مردم خانه خدا را متروك بگذارند بر امام زمان] حكومت اسلامى [واجب است آنان را به زيارت حج مجبور كند، چه بخواهند چه نخواهند، چرا كه خانه خدا براى حج و زيارت برپا شده است.32 اهميت اين امر بحدّى است كه اگر مردم هزينه سفر هم نداشته باشند، بايد از بودجه حكومت اسلامى مخارج سفر آنان تأمين و به حج اعزام شوند. «...فان لم يكن لهم اموال انفق عليهم من بيت مال المسلمين...».33 در قرآن كريم نيز تاركين حج مورد تهديد جدّى قرار گرفته اند... «و من كفر فانّ الله غنىّ عن العالمين.»34 اميد آنكه اين مراسم عظيم دينى هر سال پرشكوهتر از گذشته برگزار و مسلمانان جهان بتوانند در تحقق حج ابراهيمى كه امام راحل و فقيدمان حضرت امام خمينى ـ قدس سره ـ براى اقامه آن تلاش فراوان فرمود بيش از پيش موفق گردند.

پی‏ نوشت ها:

1ـ نورالثقلين، ج 3 ، ص 41، ح 15 .
2ـ وسائل، ج 11، ص 112 .
3ـ تمدن اسلامى، ج 2، ص 357 .
4ـ همان.
5ـ همان.
6ـ همان.
7ـ فروع كافى، ج 4، ص 259 .
8ـ ثواب الاعمال، ج 1، ص 113 .
9ـ فروع كافى، ج 4، ص 257 .
10ـ ثواب الاعمال، ج 1، ص 111 .
11ـ وسائل، ج 11، ص 22 .
12ـ سفرنامه حج، لطف الله صافى، ص 52 .
13ـ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 161 .
14ـ همان، ص 357 .
15ـ الصحيح من سيرة النبى(ص)، ج 1، ص 21 .
16ـ تمدن اسلامى، ج 2، ص 358 .
17ـ همان.
18ـ همان.
19ـ فروع كافى، ج 4، ص 258 .
20ـ وسائل، ج 11، ص 111 .
21ـ همان ص 112 .
22ـ همان.
23ـ همان، حديث 14374 .
24ـ فروع كافى، ج 4، ص 260 .
25ـ وسائل، ج 11، ص 134 .
26ـ همان، ج 11، ص 135 .27ـ فروع كافى، ج 4، ص 271 .
28ـ وسائل، ج 11، ص 140 .
29ـ همان، ص 143 .
30ـ همان، ص 150 .
31ـ نهج البلاغه.
32ـ فروع كافى، ج 4، ص 272 .
33ـ همان.
34ـ آل عمران: 97 .

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: hadj.ir


حج اكبر كدام است؟
یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 20:52 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
حج اكبر كدام است؟


برخى از سالها، در ايام حجّ، «روز عرفه» با «روز جمعه» مصادف شده، و آن سال در ميان حجاج، خصوصاً اهل سنّت، به «حج اكبر» معروف مى گردد. اين مسأله، انگيزه شد تا با بررسى آيات و روايات و همچنين تاريخ، سابقه آن را دنبال نمايم. آنچه درذيل تقديم مى گردد نتيجه تحقيقى هر چند كوتاه در اين زمينه است كه اميد مى رود با اظهار نظر محققان و دانشمندان و صاحب نظران تكميل گردد:
خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:
«و اذان من الله و رسوله الى النّاس يوم الحج الاكبر انّ اللهَ برئ من المشركين و رسولُهُ».1
«و اين اعلامى است از ناحيه خدا و پيامبرش به (عموم) مردم در روز حج اكبر، كه خداوند و پيامبر او، از مشركين بيزارند».
در بين محدثان و مفسران قديم و جديد، در اينكه «حج اكبر كدام است؟» اختلاف نظر وجود دارد، برخى از آنان معتقدند:
1 ـ مراد از حج اكبر، روز عرفه است. از ابن عباس، طاووس، عمر، عثمان، مجاهد، عطاء، سعيد بن مسيب، ابن زبير، ابوحنيفه و شافعى نقل شده كه روز عرفه را روز حج اكبر مى دانند.2
عطاء گويد: «الحج الاكبر الذى فيه الوقوف بعرفة، و الاصغر العمرة».3
اسماعيل قاضى در حديث مَخْرمَه از رسول خداـ ص ـ نقل كرده كه آن حضرت فرمود: «يوم الحج الاكبر يومُ عرفة».4
ابن ابى حاتم و ابن مردويه، از مسور بن مَخْرمه از قول رسول خداـ ص ـ آورده اند كه:
«انّه قال خطب رسول الله ـ ص ـ عشيّة عرفة، فقال امّا بعد فان هذا يوم الحج الاكبر».
«پيامبرـ صـ بعد از ظهر عرفه براى مردم سخن مى گفت، و خطاب به آنان فرمود: امروز، روز حج اكبر است».5
ابن سعد، ابن ابى شيبه، ابن جرير، ابن ابى حاتم، و ابوالشيخ از عمر بن خطاب نقل كرده اند كه گفت: «حج اكبر روز عرفه است».6
ابن جرير روايت ديگرى از ابى الصهباى بكرى نقل مى كند كه: از على بن ابيطالب ـ ع ـ راجع به روز حج اكبر سئوال كردم، فرمود: روز عرفه است.7
ابوالشيخ نيز از ابن عباس نقل مى كند كه گفته است: همانا روز عرفه، روز حج اكبر است و اين روز، روز مباهات است، روزى است كه خداوند به اهل زمين در برابر ملائكه آسمان، فخر كرده و مى فرمايد:
«جاؤنى شعثا غبرا آمنوا بى و لم يرونى و عزّتى لاغفرت لهم».8
«ژوليده موى و گرد و خاك بر چهره نشسته، به سوى من آمده اند. به من ايمان آوردند، با آنكه مرا نديده اند. به عزّت خودم سوگند آنها را مى بخشم».
برخى از كسانى كه اين قول را پذيرفته اند به حديث معروف «الحج عرفه» استدلال كرده و مى گويند:
از آنجا كه يكى از بزرگترين اعمال حج، وقوف در عرفه مى باشد، و كسى كه آن را درك كند، حج را درك كرده و كسى كه آن را درك نكند حج او باطل است، لذا روز عرفه را روز حج اكبر ناميده اند.9
2 ـ دسته ديگر «يوم الحجّ الأكبر» را تمامى ايّام حج مى دانند. اين گروه معتقدند همانگونه كه «جنگ جمل»، «جنگ صفيّن» و «جنگ بعاث» با اينكه روزها طول كشيده، از آنها به «روز صفين»، «روز جمل» و «روز بعاث» تعبير مى كنند و مرادشان از «يوم»، تمامى دوران آن جنگ هاست، بنابراين در اين جا نيز مراد از «يوم الحج الأكبر» تمامى ايام حج است.10
شيخ تَهانَوى مى گويد: «الحجّ نوعان: الحج الاكبر و هو حجّ الاسلام، و الحج الأصغر و هو العمرة».
«حج دو نوع است: حج اكبر و آن حَجَّة ألاسلام است و حج اصغر كه عمره است».11
3 ـ دسته سوّم حج اكبر را وقوف در عرفات و اعمال مربوط به مِنى مى دانند:
عمر بن اذينه مى گويد: براى امام صادق ـ ع ـ مسائلى را نوشتم و پس از مدتى، پاسخ آن حضرت را با دست خط مباركشان دريافت نمودم:
«... و سألته عن قوله تعالى الحج الاكبر ما يعنى بالحج الاكبر؟ فقال الحج الاكبر الوقوف بعرفة و رمى الجمار، و الحج الاصغر العمرة».12
«از امام سئوال كردم كه فرموده خداوند: «يوم الحج الاكبر» به چه معنى است؟ فرمود: حج اكبر وقوف در عرفات و رمى جمرات است و حج اصغر عمره است. براساس اين روايت، اعمال عرفه و منى، حج اكبر شمرده است».
همين مطلب را زراره از امام صادق ـ ع ـ روايت كرده كه آن حضرت فرمود:
«الحج الاكبر الوقوف بعرفة، و بجَمْع*(2)و رمى الجمار بمنى، و الحج الاصغر العمرة».13
حج اكبر وقوف به عرفه و مشعر، و رمى جمرات در مِنى است و حج اصغر عمره است».
4 ـ سفيان ثورى و ابن جُريح و... روز حج اكبر را تمامى ايّام مِنى مى دانند.14
5 ـ مجاهد روايت ديگرى را نقل كرده، مى گويد: «الحج الاكبر القِران*(3)، و الأصغر إلافراد*(4)».
«حج اكبر، حج قران و حج اصغر حج اِفراد است».15
6 ـ ابن ابى حاتم از سعيد بن مسيب نقل مى كند كه گفت: حج اكبر روز دوّم از يوم النحر (عيد قربان) است. آيا نمى بينى كه امام در آن روز خطبه مى خواند؟16
7 ـ ابن سيرين گفته است:
«روز حج اكبر، مربوط به آن سالى است كه پيامبر ـ ص ـ حجة الوداع را انجام دادند و همراه با ايشان نيز تعداد بيشمارى از مردم حج بجاى آوردند».17
البته مى توان اين قول را نيز، مؤيّد آن كسانى دانست كه روز حج اكبر را روز عيد قربان مى دانند; زيرا در همان سال، پيامبر ـ ص ـ در مِنى براى مردم سخن گفت و در روز عيد قربان از مردم سئوال فرمود: امروز چه روزى است؟ گفتند: روز عيد قربان. سپس فرمود: امروز روز حج اكبر است. ابن عربى اين حديث را حَسَن و صحيح مى داند.18
8 ـ طبرانى از سمرة بن جندب نقل مى كند كه گفته است: «روز حج اكبر، مربوط به آن سالى است كه مسلمانان و مشركان حج را در مدت سه روز انجام دادند كه قبل از آن، چنين حجى انجام نشده، و پس از آن نيز روى نخواهد داد».19
فضيل بن عياض نيز از امام صادق ـ ع ـ نقل مى كند كه فرمود: علّت نامگذارى حج اكبر آن است كه در آن سال مسلمانان و مشركان، همراه با هم حج انجام داده و پس از آن ديگر مشركين حج بجاى نياوردند.20
همچنين ابن ابى شيبه زايد از ابن عون نقل مى كند كه از محمد راجع به روز حج اكبر سئوال كردند گفت: روزى است كه حج رسول خدا ـ ص ـ با حج اهل ملل مصادف گرديد.21
9 ـ بسيارى از محدثان و مفسران، با استناد به روايات گوناگون، حج اكبر را روز عيد قربان مى دانند. اين دسته علاوه بر آنكه از استحكام بيشترى برخوردار مى باشد، با آيه «فسيحوا فى الأرض اربعة اشهر» و يا نقلهاى تاريخى كه مى گويد: «على بن ابيطالب ـ ع ـ بعدازظهر عيد قربان پيام برائت را ابلاغ فرمود»، سازگارتر است:
ابن ابى اوفى مى گويد: «روز عيد قربان، روز حج اكبر است. در آن روز خون ريخته مى شود. سرها تراشيده مى شوند. آلودگيها و زوايد بدن برطرف مى گردد، و حرام ها حلال مى شوند».22
مالك نيز همين عقيده را داشته مى گويد: «شكى نداريم كه حج اكبر روز عيد قربان است و اين بدان جهت مى باشد كه بسيارى از اعمال حج در روز عيد قربان انجام مى شود. در شب عيد، حجاج در مِنى وقوف داشته، در فرداى آن، رمى، قربانى، حلق و طواف انجام مى شود».23
ابوبكر محمد بن عبدالله معروف به ابن عربى با تأييد قول مالك مى گويد:
«و غاص مالك على الحقيقة»
«مالك به تمامى حقيقت دست يافته است...»24
معاوية بن عمّار مى گويد: از امام صادق ـ ع ـ درباره روز حج اكبر سئوال كردم، آن حضرت فرمود: «روز عيد قربان، روز حج اكبر و عمره حج اصغر است».25
در جاى ديگر صفوان بن يحيى از ذريح المحاربى از امام صادق ـ ع ـ نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: «حج اكبر يوم النحر، (روز عيد قربان) است».26
فضيل بن عباس مى گويد: از امام صادق ـ ع ـ پيرامون حج اكبر سئوال كردم و گفتم: ابن عباس آن را روز عرفه مى دانسته است. حضرت پاسخ فرمودند: «على ـ ع ـ مى فرمود: حج اكبر روز عيد قربان است و آنگاه به فرموده خداى عزّوجلّ: «فسيحوا فى الأرض اربعة اشهر»27 استدلال كرده مى فرمود: ]چهار ماه; عبارت است از [بيست روز از ماه ذيحجه، و ماه هاى محرّم، صفر، ربيع الاوّل و ده روز از ربيع الآخر و اگر حج اكبر روز عرفه باشد چهار ماه و يك روز خواهد شد».28
لازم به توضيح است كه على بن ابى طالب ـ ع ـ پيام برائت را به دستور رسول خداـ ص ـ در روز دهم ذيحجه (روز عيد قربان) در مِنى براى مردم قرائت فرموده و براساس دستور خداوند چهار ماه به مشركين مهلت داد تا تصميم بگيرند مسلمان شده و يا بر كفر و شرك باقى بمانند و در نتيجه كشته شوند. چهار ماه از اين قرار بود: بيست روز باقيمانده از ماه ذيحجه، تمامى ماه هاى محرّم، صفر، و ربيع الاوّل و ده روز از ربيع الثانى، كه در نتيجه روز يازدهم ربيع الثانى مهلت چهار ماهه پايان مى پذيرفت. بر اين اساس آنها كه روز عرفه را يوم الحج الاكبر بدانند يك روز به چهار ماه خواهند افزود و اين با آيه ناسازگار است.
صاحب تفسير المنار نيز مى گويد: اين چهار ماه از روز دهم (عيد قربان) ذيحجّه سال نهم (كه پيام برائت در آن ابلاغ شد) آغاز و در دهم ربيع الآخر سال دهم خاتمه مى يابد.29
در روايت ديگرى آمده است: در حالى كه على بن ابى طالبـ ع ـ روز عيد قربان، بر مركبى سفيد رنگ سوار گشته، به طرف جبانه حركت مى كرد، مردى آمد و لجام اسب آن حضرت را در دست گرفت و سئوال كرد روز حج اكبر كدام است؟ حضرت پاسخ دادند: همين امروز است، ]سپس فرمود:[ از مقابل مركب كنار برو.30
منابع اهل سنّت از افرادى مانند ابن عباس، سعيد بن جبير، ابن زيد، نخعى، شعبى، سدى، ابن ابى اوفى، و ابن مردويه.... نيز نقل كرده اند كه: «مراد از يوم الحج الاكبر روز عيد قربان است».31
از مجاهد نيز روايتى نقل شده كه حج اكبر را يوم النحر مى داند.32
ترمذى، ابن منذر، ابن ابى حاتم و ابن مردويه به نقل از على بن ابى طالب ـ ع ـ آورده اند كه فرمود: از پيامبرـ ص ـ سؤال كردم: «يوم الحج الاكبر چه روزى است؟ فرمود: روز عيد قربان است».33
ابوالشيخ نيز نقل كرده، كه علىـ ع ـ فرمود: «يوم الحج الاكبر روز عيد قربان است».34
ابن مردويه از ابن ابى اوفى و او از رسول خداـ ص ـ نقل مى كند كه فرمود:
«يوم الاضحى هذا، يوم الحج الاكبر»
«روز عيد قربان، امروز، روز حج اكبر است».35
ابن داود، ابن ماجه... و ابونعيم در حليه، از ابن عمر نقل كرده اند كه گفته است: رسول خداـ ص ـ روز عيد قربان در حجة الوداع در بين جمرات توقف نموده، از مردم سئوال فرمود: امروز چه روزى است؟ گفتند: روز عيد قربان. آنگاه پيامبرـ ص ـ فرمود: امروز، روز حج اكبر است».36
بخارى و ديگران نيز همين مطلب را از پيامبرـ ص ـ نقل كرده اند.37
ابوهريره نيز مى گويد: ابابكر در همين سال مرا همراه مؤذّنينى كه روز عيد قربان اعزام داشت، فرستاد، سپس پيامبرـ ص ـ علىـ ع ـ را براى ابلاغ پيام برائت اعزام فرمود.38
كه اين روايت نيز مشخص مى كند روزى كه على ـ ع ـ پيام برائت را براى مردم قرائت فرمود، روز عيد قربان بوده و در نتيجه يوم الحج الاكبر همان روز خواهد بود.
ابن ابى شيبه مى گويد: ابى جحيفه نيز روز حج اكبر را روز عيد قربان مى داند عطا و ابن جرير نيز از ابن عباس همين مطلب را نقل كرده اند.39
ابن جرير از مغيرة بن شعبه نقل مى كند كه: روز عيد اضحى خطبه خواند و گفت: امروز، روز حج اكبر است.40
ابن ابى شيبه از ابى اسحاق نقل مى كند كه گفته است: از عبدالله بن شداد از حج اكبر سئوال كردم پاسخ داد: روز عيد قربان است و حج اصغر عمره است.41
سيد قطب در تفسير فى ظلال القرآن مى گويد:
«... و يوم الحج الاكبر اختلف الروايات فى تحديده،: اَهُوَ يوم عرفه ام يوم النحر؟ و الاصَح انه يوم النحر».
در روايات، در تعريف روز حج اكبر و اينكه آيا روز عرفه است يا روز عيد قربان، اختلاف نظر وجود دارد، ليكن صحيحترين قول آن است كه روز عيد قربان باشد.42 ابن كثير در تفسيرش مى گويد: «يوم الحج الاكبر» روز عيد قربان است كه برترين و بزرگترين روزهاى انجام مناسك حج است.43
صاحب تفسير مراغى نيز همين عقيده را دارد، وى مى گويد:
«يوم الحج الاكبر يوم النحر الذّى فيه تنهى فرائض الحج و يجتمع الحجاج لإتمام مناسكهم و سننهم فى مِنى».
«روز حج اكبر، روز عيد قربان است كه در آن حجاج براى تكميل مناسك حج، در منى جمع مى شوند، و واجبات حج در اين روز پايان مى يابد.44
محمد رشيد رضا در المنار ضمن برتر دانستن اين قول كه «حج اكبر روز عيد قربان است» ]روزى كه [واجبات و اركان حج در آن به پايان مى رسد مى گويد: در تعيين حج اكبر اختلاف نظر وجود دارد كه به زودى ما آن را ذكر خواهيم نمود.45
طبرى پس از آنكه اقوال مختلف را پيرامون حج اكبر بيان مى كند مى گويد: برترين و صحيح ترين آنها، نزد ما، گفتار كسى است كه مى گويد: «يوم الحج الاكبر»، يوم النحر، روز عيد قربان است. زيرا اخبار فراوانى از گروهى از صحابه رسول خداـ ص ـ وجود دارد كه مى گويد: على بن ابى طالب در روز عيد قربان، آيات برائت را براى مردم قرائت كرد. علاوه بر آن، روايات متعددى از رسول خداـ ص ـ ذكر كرديم كه مى گفت: «روز عيد قربان، روز حج اكبر است». سپس در تأييد اين سخن مى گويد:
«يوم» در اينگونه كلمات، براساس آنچه بدان اضافه شده، معنا پيدا مى كند. وقتى مردم مى گويند «يوم عرفه»، مراد روزى است كه مردم در عرفات وقوف دارند. «يوم اضحى»، روى است كه مردم در آن قربانى مى كنند. «يوم الفطر»، روزى است كه مردم در آن افطار مى كنند و همين طور «يوم الحج» روزى است كه مردم در آن حج به جاى مى آورند، و همانا مردم در روز عيد قربان مناسك خود را به پايان برده و حجّشان خاتمه مى يابد و بالاخره تمامى حج روز عيد قربان است.46
در روايت ديگرى آمده است كه: پيامبرـ ص ـ بر شتر مادّه قرمز رنگى سوار شده و فرمود:
«اَتَدْروُنَ اَىُّ يوم يَوْمُكُمُ؟»، «آيا مى دانيد امروز چه روزى است؟».
«قالوا: يوم النحر»، «گفتند روز عيد قربان است.»
آنگاه فرمود: «صَدَقْتم يومُ الحج الاكبر»، «راست گفتيد: روز حج اكبر است.»47
ابى بشر مى گويد: على بن عبدالله بن عباس با مردى از آل شيبه بر سر اينكه روز حج اكبر كدام است با يكديگر به مخاصمه پرداختند. على بن عبدالله مى گفت: روز عيد قربان است و ديگرى مى گفت: روز عرفه است. كسى را نزد سعيد بن جبير فرستاد، از او سؤال كردند: پاسخ گفت: روز عيد قربان است...48
ابلاغ پيام برائت توسط علىـ ع ـ نيز در مِنى و روز عيد قربان بوده است.
ابى الصباح كنانى از امام صادقـ ع ـ نقل مى كند كه فرمود: «پيامبرـ ص ـ پس از مراجعت از جنگ تبوك تصميم به انجام حج گرفتند ]ليكن[ فرمودند: در خانه خدا مشركان عريان ظاهر شده، به طواف مى پردازند و تا چنين است من دوست نمى دارم حج به جاى آورم».49
به دنبال آن آيات، سوره برائت نازل و پيامبرـ ص ـ علىـ ع ـ را براى ابلاغ پيام به مشركان، به مكّه اعزام فرمود. جريان اين اعزام را امام صادقـ ع ـ اينگونه بيان مى فرمايند:
رسول خداـ ص ـ پس از فتح مكّه از انجام مراسم حج توسط مشركين، جلوگيرى نفرموده بود، ليكن مشركين با اعمال زشت و ناپسند و عقايد خرافى خود، مراسم حج را به ابتذال كشانده بودند. و چنين وضعيتى قابل دوام نبود. به نمونه اى از اين اعمال توجه كنيد:
يكى از سنتهاى اعراب جاهلى در حج اين بود كه عقيده داشتند: كسى كه وارد مكه شده و با لباس خود طواف مى كند. پس از طواف جايز نيست آن لباس را نگه داشته و از آن استفاده نمايد. براين اساس پس از طواف، لباس خود را به ديگرى صدقه مى داد و يا قبلاً لباسى را كرايه كرده با آن طواف مى كرد و سپس به صاحبش برمى گرداند، آنهايى كه قدرت كرايه كردن لباس را نداشته و يك لباس نيز بيشتر نداشتند، آن را از تن بيرون آورده و عريان به طواف مى پرداختند. تا جايى كه روزى زنى زيبا و خوبروى براى طواف به مسجدالحرام آمد، چون يك لباس بيشتر نداشت و كسى نيز لباسى به او كرايه نداد، برهنه مشغول طواف گرديد، مردم به تماشاى او ايستادند. پس از پايان طواف برخى درخواست ازدواج با او را كردند، زن جواب منفى داده، گفت: من شوهر دارم. اين وضعيت زشت و ناپسند قابل دوام نبود و قداست خانه خدا را خدشه دار مى ساخت.
زمانى كه آيات اوّل سوره برائت بر رسول خداـ ص ـ نازل گرديد، پيامبر آنها را به ابابكر داده و به او امر فرمودند تا به مكه رفته، آيات را در مِنى و روز عيد قربان براى مردم قرائت كند. همين كه ابابكر رفت جبرائيل بر رسول خداـ ص ـ نازل شد و گفت:
«لا يؤدّى عنك الاّ رجلٌ مِنْك»، «اين پيام را بايد مردى كه از شما و خاندان شماست ابلاغ نمايد».
ابن عربى در ضمن روايتى اين جمله را چنين آورده است: «انه لا يؤدى عنى الاّ رجلٌ من اهل بيتى...»50
به دنبال اين دستور، پيامبرـ ص ـ على بن ابى طالبـ ع ـ را براى انجام اين مأموريت انتخاب و به دنبال ابابكر فرستاد، علىـ ع ـ در منطقه روحاء51 (و يا بر طبق بعضى نقل ها در ذى الحليفه52 ) به ابابكر رسيده، آيات را از او گرفت، ابابكر با وحشت بسيار، به سوى پيامبرـ ص ـ بازگشت و اظهار داشت: آيا در باره من آيه اى نازل شد كه تصميم خود را عوض كرديد؟ پيامبرـ ص ـ پاسخ دادند: نه، خداوند مرا امر فرمود تا اين پيام توسط خودم يا مردى از خانواده ام ابلاغ گردد.
علىـ ع ـ فرمود: «پيامبرـ ص ـ به من امر نمود تا دستور خدا را به مردم ابلاغ كرده، به آنها بگويم: از اين پس هرگز عريان بر گِرد خانه خدا طواف نكنند و پس از اين سال نيز، ديگر مشركين نزديك مسجدالحرام نشوند».53
از اين روايت مى توان فهميد كه زمان ابلاغ آيات سوره برائت توسط اميرالمؤمنينـ ع ـ روز عيد قربان و در سرزمين مِنى بوده است و در نتيجه روز حجّ اكبر نيز همان روز عيد قربان خواهد بود.
حريز نيز از امام صادقـ ع ـ نقل مى كند كه فرمود: بعدازظهر روز عيد قربان پيام برائت را على بن ابى طالبـ ع ـ قرائت فرمود.54
ترمذى از زيد بن يُثَيْع نقل مى كند كه گفته است: از علىـ ع ـ سؤال كردم: مأموريت شما در حج چه بود؟ حضرت پاسخ فرمودند: چهار چيز:
1 ـ اينكه برهنه در كنار كعبه طواف نكنند.
2 ـ اگر بين پيامبرـ ص ـ و كسانى از مردم پيمانى هست كه زمان آن مشخص است، آن پيمان به قوت خود باقى است.
3 ـ به آنان كه پيمانى ندارند، چهار ماه مهلت داده مى شود.
4 ـ وارد بهشت نمى شود مگر كسى كه مؤمن باشد.55
ابن عربى به نقل از ابوسعيد محمد بن طاهر و او از استاد ابو مظّفر طاهر بن محمود شاهپور نقل مى كند كه گفته است: يكى از دلايل اعزام علىـ ع ـ براى اين مأموريت، اين بود كه سيره اعراب در گذشته چنين بوده كه پيمان هاى خود را نقض نمى كردند مگر با حضور كسى كه آن پيمان را بسته بود، يا مردى از آن خاندان. بر اين اساس پيامبرـ ص ـ مى خواست تا بهانه را از دست مشركان گرفته و زبان آنها نيز در آينده بسته شود، لذا پسر عموى خود را كه از بنى هاشم و از بيت رسول خداـ ص ـ بود، براى برداشتن اين پيمان به سوى مكه فرستاد.56
محمد رشيد رضا در تفسير المنار بدون آنكه مدرك خويش را مشخص كند بر وجود چنين رسمى صحّه مى گذارد ليكن به نظر مى رسد ايشان نيز از همان نقل بهره گرفته است.57
به نظر مى رسد چنين مطلبى صحيح نباشد زيرا:
اولاً: پيامبرـ ص ـ از قبل به رسوم اعراب جاهلى آگاه بود و اگر اين رسم وجود داشت حضرت نمى بايست ابتدا ابابكر را انتخاب فرموده، و پس از آن كه آيه نازل شد مأموريت را به علىـ ع ـ واگذار كند!
ثانياً: مفسرين بر اين عقيده اند كه انتخاب علىـ ع ـ براى اين مأموريت از ناحيه خداوند بوده كه توسط جبرائيل امين به رسول خداـ ص ـ ابلاغ گرديد و اين انتخاب الهى، مهمتر از پاسخگويى به يك رسم جاهلى است.
ثالثاً: ابلاغ پيام برائت در اوج اقتدار پيامبرـ ص ـ و پس از فتح مكّه و زمانى كه مشركين در ذلّت بسر مى بردند صورت گرفته و ديگر براى مشركان قدرتى باقى نمانده تا بتوانند در آينده، نسبت به شكستن پيمان خود با پيامبر ـ ص ـ اعتراض نمايند.
به هر حال مسلم آن است كه پيامبرـ ص ـ ابتدا ابابكر را مأمور ابلاغ پيام فرمود و سپس اين مأموريت را لغو و آن را به على بن ابيطالبـ ع ـ واگذار نمود.
افرادى همچون محمد رشيد رضا دنبال اثبات اين مطلبند كه پيامبرـ ص ـ ابابكر را در همان سفر به عنوان اميرالحاج اعزام نموده، و على بن ابيطالبـ ع ـ فقط مأمور اعلام آيات برائت به حاجيان بوده است.58
ليكن اين سخن نمى تواند صحيح باشد، زيرا اولاً: ابلاغ اين مطلب كه: «لا يحجّ بعد العام مشرك»، «از اين پس مشركان حق انجام حج را ندارند» مستقيماً با اميرالحاج ارتباط دارد. و ثانياً در روايات آمده است كه: «لايبلغها الا انا او رجل من اهل بيتى».59
عجيب تر آنكه وقتى آقايان با اين مشكل مواجه شده و پاسخى براى آن نيافته اند، درصدد برآمده اند تا بگويند ابابكر به علىـ ع ـ دستور داد تا آيات سوره برائت را قرائت نمايد.60
و حال آنكه ابلاغ اين پيام به فرمان پيامبرـ ص ـ صورت گرفت و نيازى به دستور مجدّد ابابكر نداشت! اباهريره تلاش مى كند تا اعلان برائت در روز عيد قربان را براى خود ثبت نموده، علىـ ع ـ را نيز در شمار يكى از كسانى كه اين مسؤوليت را عهده دار بوده است، معرفى كند!61
تعصّب آنچنان چشم و گوش آقاى محمد رشيد رضا را پركرده كه به دنبال نقل اين مسائل، شديداً به شيعه حمله مى كند كه چرا از اين قضيه به عنوان اثبات يك فضيلت براى على بن ابيطالبـ ع ـ استفاده مى كنند؟!
چگونه يك انسان كه خود را مفسر قرآن مى داند به خود جرأت مى دهد اينگونه در تحريف حقايق تلاش كند و تا بدان جا پيش رود كه براى شيعه و به قول او، روافض، تقاضاى مرگ و كشته شدن بنمايد.62
متأسفانه براى انكار اين فضيلت تا بدان جا پيش رفته اند كه پس از مسلم گرفتن اميرالحاج بودن ابابكر، محمد رشيد رضا از اَلوسى نقل مى كند كه برخى از اهل سنت گفته اند: اينكه پيامبرـ ص ـ ابابكر را به عنوان اميرالحاج و علىـ ع ـ را به عنوان مبلّغ پيام برائت انتخاب فرمود، به خاطر آن است كه ابابكر مظهر صفت رحمت و جمال خداوندى است و علىـ ع ـ شير خدا و مظهر جلال خداوندى است (كه صفت قهر از صفات جلال است) لذا اينجا كه نقض عهد مشركان است ]و به اصطلاح خشونت لازم دارد[ اين مسئوليت به عهده على بن ابيطالبـ ع ـ گذاشته شد!63
ابن كثير از روى تعصّب براى ناديده انگاشتن اين فضيلت بزرگِ على بن ابيطالبـ ع ـ تلاش مى كند تا حديث رسول خداـ ص ـ را كه فرمود: «لايبلغها الاّ انا او رجل من اهل بيتى» را از اعتبار انداخته، آن را ضعيف و غير صحيح معرّفى كند!64
علاوه بر آن مى گويد: اينكه در روايت آمده: «پس از ابلاغ پيام رسول اكرم ـ ص ـ ابابكر به مدينه مراجعت نمود» معنايش آن نيست كه فوراً به مدينه برگشت; بلكه وى به راه خود ادامه داده، و پس از انجام مناسك حج به مدينه مراجعت و به حضور پيامبرـ ص ـ رسيد.65
و از اين بدتر آنــكه ابـن كثير به نقل از مسند احمد حنبل مى گويد: آنگاه كه پيامبرـ ص ـ على ـ ع ـ را براى ابلاغ پيام برائت مأمور نمود، على ـ ع ـ در پاسخ گفت: اى پيامبر خدا من نه سخنورم و نه زبان گويائى دارم: و پيامبر ـ ص ـ به ايشان فرمودند: من نــاچارم يــا خــود اين مأموريت را انجام دهم يا آنكه شما عهده دار آن شويد و سپس على ـ ع ـ پاسخ داد: حال كه ناچار و مجبوريم پس من خواهم رفت!
پيامبر ـ ص ـ نيز على ـ ع ـ را دعا نموده، دستش را بر دهان على ـ ع ـ نهاد.66
براستى تعصب چه مى كند و چگونه انسانها را به انحراف و بيــراهــه مى كشد! على ـ ع ـ آن سخنور توانا و آن گوينده پرجاذبه اى كه با شروع كلامش نفس در سينه ها حبس، و با شنيدن كلامش انسانهاى عاشقى چون «همّام» قالب تهى مى كنند، را چونان انسان هاى بى زبانى كه توانائى حرف زدن ندارند، معرفى مى نمايد.
بديهى است كه اينگونه تعصبات ناروا، نمى تواند پرده بر روى حقايق كشيده بر واقعيات سرپوش بگذارد. حق همان است كه گفته شد انتخاب علىـ ع ـ براى اين امر مهم، حاكى از فضيلت بزرگى است كه تنها آن كس كه از اهل بيت رسول اللهـ ص ـ و جان و روح آن حضرت و محبوب خداوند است، از عهده انجام آن برخواهد آمد.
مـرحـوم عـلامـه طـبـاطـبـائى ـ رضـوان الله تـعـالى عليه ـ در ذيل آيـه شريفـه: «و اذان من الله و رسوله...» فـرمـوده انـد:
«مراد روز دهم ذى الحجه از سال نهم هجرت است چون در آن روز بود كه مسلمانان و مشركان يك جا اجتماع كرده و هر دو طايفه به حج خانه خدا پرداختند و پس از آن سال، ديگر هيچ مشركى حج انجام نداد. سپس مى افزايد: اين قول مورد تأييد رواياتى است كه از ائمه اهــل بيت ـ ع ـ رسيده و با معناى اعلام برائت مناسب تر و با عقل نيز سازگارتر از ساير اقوال است، زيرا آن روز، بزرگترين روزى بود كه مسلمانان و عموم مشركين به حج آمده، در مِنى جمع شده بودند. اين معنى از برخى روايات واصله از طرق اهل سنت، نيز استفاده مى شود چيزى كه هست در آن روايات مراد از حج اكبر روز دهم از هر سال است، نه فقط سال نهم هجرت، و بنابراين همه ساله حج اكبر تكرار مى شود ليكن از طريق نقل ثابت نشده كه اسم روز دهم روز حج اكبر باشد».67
و در ادامه نقل اقوال ذيل آيه شريفه مى فرمايند:
«از شنيدن كلمه «روز حج اكبر»، همان «روز عيد قربان» به ذهن مى رسد، چون تنها روزى كه عموم حجاج آنجا اجتماع كرده و اعلام برائت مى تواند به گوش همگان برسد، همان روز دهم است، و وجود چنين روزى در ميان ساير ايّام حج، نمى گذارد كلمه يوم الحج الاكبر ساير ايّام را نيز شامل شود».68
در لغت نامه دهخدا نيز به نقل از مهذّب الاسماء، حج اكبر را عيد اضحى و عيد گوسفندكشان معنى مى كند.69
از آنچه گذشت نتيجه مى گيريم كه:
1 ـ مراد از روز حج اكبر روز عيد قربان است.
2 ـ تعبير يوم الحج الاكبر براى اولين بار در مورد روز عيد قربان سال نهم هجرت بكار رفته، و در سال بعد كه حجة الوداع صورت گرفت باز اين تعبير تكرار گرديده است. لذا مى توان گفت همه ساله روز عيد قربان، روز حج اكبر است.
3 ـ آنجا كه حج اكبر بدون كلمه يوم آورده شود مراد حج در مقابل عمره است.
طبرى در اين زمينه پس از نقل نظرات مختلف پيرامون علت نامگذارى اين روز به حج اكبر مى گويد: از اين اقوال نزد من به صحت نزديكتر، قول كسى است كه مى گويد: حج اكبر به معناى حج و حج اصغر به معناى عمره است زيرا اعمال حج از اعمال عمره بيشتر است.70
4 ـ آنگونه كه در برخى منابع آمده، روز عرفه در سالى كه رسول خداـ ص ـ حج گزاردند با روز جمعه مصادف بوده است و مؤلف كتاب الفقه الاسلامى و ادّلته تعبير: «قد ثبت فى ا لصحيحين ان يوم عرفة، الذى وقف فيه النبى ـ ص ـ كان يوم جمعة» دارد.71
ولى اينكه مصادف شدن روز جمعه با عرفه در هر زمان، دليل آن باشد كه حج آن سال، حج اكبر است هيچگونه دليل و مدركى در روايات و منابع تاريخى براى آن ذكر نگرديده و به نظر مى رسد يك عقيده عوامانه است كه با گذشت زمان بصورت يك امر مسلم درآمده است.
صاحب تفسير المنار در اين زمينه مى گويد: در حجة الوداع، روز عرفه، روز جمعه بود و عوام هر زمان كه وقوف در عرفات با روز جمعه مصادف شود آن سال را حج اكبر مى نامند.72
در لغت نامه دهخدا نيز آمده است: ظاهراً در نزد عوام چون عيد اضحى با جمعه تصادف كند حج آن سال را حج اكبر گويند و ثواب اين حج را بيشتر گمان برند.73

پی ‏نوشت ها:

1 ـ توبه: 4 .
2 ـ قرطبى، ج 8 ، ص 69 .
3 ـ تفسير قرطبى، ج 8 ، ص 70 .
4 ـ همان مدرك .
5 ـ تفسير فخر رازى، ج 15 ، ص 221 .
6 ـ در المنثور ج 3 ، ص 213 .
7 ـ همان مدرك .
8 ـ همان مدرك .
9 ـ تفسير فخر رازى، ج 15 ، ص 221 .
10 ـ مجمع البيان، ج 5 ، ص 5 .
11 ـ كشاف اصطلاحات الفنون، ج 1 ص 283 .
و كذا فى جامع الرموز.
12 ـ وسائل ج 8 حديث 14108 .
(چاپ آل البيت)
13 ـ وسائل، ج 14، حديث 19239 .
14 ـ مجمع البيان، ج 5 ، حــديــث 5 ، تفسيرقرطبى ج 8 ص 70 .
15 ـ تفسير قرطبى، ج 8 ، ص 70 .
16 ـ درالمنثور، ج 3، ص 212 .
17 ـ قرطبى، ج 8 ، ص 70 .
18 ـ احكام القرآن ابن عربى، ج 2 ، ص 453 .
19 ـ درالمنثور، ج 3 ، ص 211 .
20 ـ وافى، ج 14 حديث 14318 .
21 ـ درالمنثور، ج 3، ص 211 .
22 ـ تفسير قرطبى، ج 8، ص 69 .
23 ـ همان مدرك، ص 80 .
ـ احكام القرآن ابن عربى، ج 2 ، ص 452 .
ـ نورالثقلين، ج 2 ، ص 185 .
24 ـ احكام القرآن ج 2 ، ص 453 .
25 ـ وسائل، ج 14 ، حديث 19230 :
ـ وافى، ج 14 ، حديث 14315 .
26 ـ وافى، ج 14 ، حديث 14316 .
27 ـ توبه: 2 .
28 ـ وافى، ج 14 حديث 14317 ،
ـ نورالثقلين، ج 2 ، ص 185 .
29 ـ المنار، ج 10 ص 152 .
30 ـ تفسير روح البيان، ج 3 ، ص 385 .
31 ـ تفسير فخر رازى، ج 15 ، ص 221 .
32 ـ مجمع البيان، ج 5، ص 5 .
33 ـ درالمنثور، ج 3 ، ص 211 .
34 ـ همان مدرك .
35 ـ درالمنثور، ج 3 ، ص 211 .
36 ـ همان مدرك .
37 ـ احكام القرآن ابن عربى، ج 2 ، ص 449 .
38 ـ احكام القرآن ابن عربى، ج 2 ، ص 450 .
39 ـ تفسير فخر رازى، ج 15 ، ص 221 .
40 ـ درالمنثور، ج 3 ، ص 211 .
41 ـ درالمنثور ج 3 ، ص 212 .
42 ـ فى ظلال القرآن ج 4 ، ص 136 .
43 ـ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 521 .
44 ـ تفسير مراغى، ج 10 ، ص 55 .
45 ـ المنار، ج 10 ، ص 153 .
46 ـ تفسير طبرى، ج 6 ، ص 75 .
47 ـ تفسير طبرى، ج 6 ، ص 53 .
48 ـ تفسير طبرى، ج 6 ، ص 71 .
49 ـ تفسير قرطبى، ج 8 ، ص 67 .
50 ـ احكام القرآن، ج 2 ، ص 453 .
51 ـ روحاء مكانى است بين مكه و مدينه كه تا مدينه حدود 30 مايل فاصله دارد.
52 ـ نورالثقلين، ج 2 ، ص 178 .
53 ـ نورالثقلين، ج 2 ، ص 181 ،
ـ تفسير صافى، ج 2 ، ص 319 .
54 ـ نورالثقلين، ج 2 ، ص 179 .
55 ـ تفسير قرطبى، ج 8 ، ص 68 .
ـ احكام القرآن ابن عربى، ج 2 ، ص 454 .
56 ـ قرطبى، ج 8 ، ص 68 .
57 ـ المنار، ج 10 ، ص 158 .
58 ـ تفسير المنار، ج 10 ، ص 155 .
59 ـ المنار، ج 10 ، ص 157 .
60 ـ همان مدرك ص 156 .
61 ـ تفسير ابن كثير، ج 2 ، ص 521 .
62 ـ همان مدرك ص 164 .
63 ـ المنار، ج 10 ، ص 162 .
64 ـ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 522 .
65 ـ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 522 .
66 ـ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 522 .
مسند احمد، ج 1 ، ص 150 .
67 ـ لغت نامه دهخدا ذيل كلمه حج اكبر ص 315 .
68 ـ تفسير طبرى، ج 6 ، ص 76 .
69 ـ الفقه الاسلامى ادلّته ج 3 ، ص 213 .
70 ـ تفسير المنار، ج 10 ، ص 160 .
71 ـ لغت نامه دهخدا ذيل كلمه حج اكبر ص 315 .
72 ـ تفسيرالميزان، ج 9 ، ص 229 .
73 ـ تفسير الميزان، ج 9 ، ص 230 .

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: hadj.ir


بهره گيرى از ابعاد سياسى حج
یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 20:50 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
بهره گيرى از ابعاد سياسى حج


اشـاره:

حج در اسلام، ذخيره اى ارزشمند، بلند پايه و جاويد و چشمه اى هميشه جوشان با جويبارهاى گوارا، زلال و يك مكتب سازنده و بالنده است و همواره تشنگان را به سوى خود مى طلبد تا به آنها حيات و نشاط ببخشد.
حج، تنها يك عبادت محض و خودسازى بدون توجه به اجتماع نيست; بلكه حج: در عين آنكه خودسازى است، وسيله جامعه سازى است.
و درعين آنكه موجب ارتقاء فضائل اخلاقى است، وسيله اى براى سامان بخشيدن سياست اسلامى است. و در عين آنكه گناه زدائى است، وسيله اى براى امام شناسى، و حركت در مسير جهت گيرى امام بر حق است.
با كمال تأسف، بيشتر حاجيان، از حج تنها به پوسته اى از آن قناعت كرده و مغز آن را به دور افكنده اند، و يا اينكه حج را وسيله تفريح و سير و سياحت و يا تظاهر و تهيه وسائل مادى و شخصى خود قرار داده اند، و هرگز به روح آن توجه نمى كنند. روشن است كه چنين حجى، حج ابراهيمى و حج محمدى - ص - نخواهد بود.
حج در اسلام در عين اينكه پاكترين وعميقترين عبادت براى تطهير و شستشوى روح و روان از هر گونه آلودگى است، مؤثرترين وسيله براى تبيين و پيشبرد اهداف سياسى است، و اصولا نمى توان حج را از دو خصيصه «عبادت» و «سياست» جدا كرد، كه اين دو تار و پود حج را تشكيل مى دهند، چرا كه روح عبادت، توجه به خدا است، و روح سياست توجه به خلق خدا، و اين دو در مراسم حج آنچنان بهم آميخته اند كه جدا كردن هر يك، مساوى با نابودى اصل حج است، به عبارت روشنتر امور سياسى در سطح عالى و كامل، آنچنان در يكايك دستورهاى حج، جريان دارد، كه خون در پيكر انسان جارى و سارى است، و آنانكه منهاى توجه به جنبه هاى سياسى حج، به انجام مراسم حج مى پردازند، و تنها به پوسته اى از ظواهر عبادى حج قناعت مى كنند، قطعاً بدانند كه حج را از محتوايش خارج كرده، و هيچگونه بهره صحيح از آن نخواهند برد، براى دريافت اين مطلب به روايت زير توجه كنيد:
عصر امام باقر - ع - بود، طاغوتيان بنى اميه بر سراسر نقاط اسلامى حكومت مى كردند، اكثر مردم دنباله رو آنها بودند، و از اسلام جز پوستى ديده نمى شد، حج آنها نيز همان حج طاغوتى بود، در ظاهر طواف كعبه مى كردند و فرياد لبيك لبيك، سر مى دادند، ولى امام حق را نمى شناختند، و يا اگر شناخته بودند، بجاى پيروى از او، به دنبال طاغوت عصر، حركت مى نمودند.
امام باقر ـ ع ـ همراه يكى از روشن دلان به نام ابو بصير، در مراسم حج شركت نمود، ابو بصير، ناله و فرياد و صداى گريه بسيار شنيده گفت: «ما اَكْثَرَ الْحَجيجُ وَ اَعْظَمَ الضَّجِيجُ»: «چقدر حاجى زياد است، و گريه مردم، عظيم و گسترده مى باشد».
امام باقر ـ ع ـ(كه به روح حج توجه داشت و هرگز فريب ظاهر را نمى خورد، و حج بوجهلى را با حج ابراهيمى، كاملا تشخيص مى داد)، به ابو بصير فرمود: «بَلْ ما اَكْثَرَ الضَّجِيجُ وَ اَقَلَّ الْحَجيِجُ»: «بلكه گريه كننده بسيار است، اما حاجى اندك...»1
جمعى از كوته بينان، بخاطر عدم درك محتواى عميق اجتماعى ـ سياسى حج، با تبليغات دامنه دار خود باورانده اند كه نبايد حج را با مسائل سياسى در آميخت.
حضرت امام خمينى - قدس سره - اين گونه منطق سست را به شدت محكوم كرده، و در فرازى از گفتارش مى گويد:
«يكى از فلسفه هاى بزرگ حج، قضيه بعد سياسى او است، كه دست هاى جنايتكار، از همه اطراف، براى كوبيدن اين بعد در كار هستند، و تبليغات دامنه دار آنها مع الاسف در مسلمين هم تأثير كرده كه مسلمين سفر حج را بسيارشان يك عبادت خشك خالى بدون توجه به مصالح مسلمين مى دانند، حج از آن روزى كه تولد پيدا كرده است، اهميت بعد سياسى اش كمتر از بعد عبادى اش نيست، بعد سياسى علاوه بر سياستش، خودش عبادت است»2
در فراز ديگر مى گويد:
در لبيّك لبيّك، «نه» بر همه بت ها گوييد و فرياد «لا» بر همه طاغوت ها و طاغوتچه ها كشيد، و در طواف حرم خدا كه نشانه عشق به حق است، دل را از ديگران تهى كنيد و جان را از خوف غير حق پاك سازيد، و به موازات عشق به حق از بتهاى بزرگ و كوچك، و طاغوت ها و وابستگانشان، برائت جوييد كه خداى تعالى و دوستان او، از آنان برائت جستند و همه آزادگان جهان از آنان برىء هستند... و با حال شعور و عرفان به مشعر الحرام و عرفات رويد، و در هر موقف به اطمينان قلب بر وعده هاى حق و حكومت مستضعفان بيفزاييد، و با سكوت و سكون، تفكر در آيات حق كنيد و به فكر نجات محرومان و مستضعفان از چنگال استكبار جهانى باشيد.3

بهره گيرى سياسى پيامبر(ص) و امامان -عليهم السلام-از مراسم حج و عمره

در اين مقاله مناسب است به ذكر چند نمونه از بهره گيرى هاى سياسى پيامبر اسلام - ص - و ائمه اهلبيت - عليهم السلام - بپردازيم، تا شيوه صحيح برگزارى حج را آموخته و مشخصه هاى حج ابراهيمى و محمدى - ص - را بهتر بشناسيم.

الف: مانور توحيدى قهرمانانه پيامبر - ص - و همراهان هنگام طواف

پيامبر - ص - در سال هفتم هجرت (يكسال قبل از فتح مكه) بر اساس قطعنامه «صلح حديبيه»، مجاز بود كه براى انجام مناسك عمره، به مكه رود و سه روز در مكه بماند.
آن حضرت، همراه دو هزار نفر از مسلمانان، به سوى مكه حركت نمودند، در ميقات محرم شده، با شكوهى به بلنداى آفتاب وارد مكه گرديدند و به طواف كعبه پرداختند، مردم مكه از زن و مرد و كوچك و بزرگ به تماشاى سيماى ملكوتى پيامبر - ص - و يارانش، صف كشيده بودند، جمال و شكوه پيامبر - ص - و يارانش، ديدگان آنها را خيره كرده بود، در اين موقعيت بسيار مهم، كه از نظر سياسى، حساس و سرنوشت ساز بود، پيامبر - ص - به يارانش فرمود:
«شانه هاى خود را عريان كنيد و به گونه اى (شكوهمندانه) طواف كنيد تا مشركان پوست ستبر و بازوان قوى و پرتوان شما را بنگرند».
ياران، اين دستور را اجرا نمودند، مشركان در گرداگرد كعبه، صف كشيده بودند و طواف شكوهمند پيامبر - ص - و اصحابش را تماشا مى كردند.
جالب اينكه: هرگاه غرّش «لبيّك اَللّهُمَّ لبيّك» مسلمانان قطع مى شد، «عبداللّه بن رواحه» (يكى از سرداران اسلام) در حالى كه شمشيرش را حمايل كرده بود، اشاره به پيامبر ـ ص ـ كرده، با حنجره اى نيرومند و فريادى رعد آسا، چنين «رجز» مى خواند و (شعار مى داد):
خَلُّوا بَنِى الْكُفّارِ عَنْ سَبِيلِه *** خَلُّوا فَكُلِّ الْخَيْرِ فِى قَبُولِهِ
يا رَبِّ اِنّى مُؤْمِنٌ لِقِيلِهِ *** اِنِىّ رَأَيْتُ الْحَقَّ فِى قَبُو لِهِ
«اى كافر زادگان! راه را بر رسول خدا ـ ص ـ بگشاييد، راه بگشاييد و بدانيد كه همه سعادت در پرتو پذيرش رسالت پيامبر خدا ـ ص ـ فراهم مى شود.
پروردگارا! من به گفته آن حضرت ايمان دارم، و حق را در پذيرش فرمانش مى نگرم»4
به اين ترتيب مى بينيم، طواف كعبه، براى پيامبر ـ ص ـ و يارانش، به صورت مانور و نمايش قدرت، در برابر مشركان درآمده بود، و در عين آنكه عبادت بود، تبلورى از سياست و شكوه اسلامى، براى سر كوبى مشركان شده بود.

ب: اعتراض شديد و علنى امام حسين ـ ع ـ به معاويه در مراسم حج

سال 58 هجرت، دو سال قبل از مرگ معاويه بود، معاويه با طغيان و سركشى بسيار مغرورانه، به كشتار علويان و شيعيان امام على ـ ع ـ ادامه مى داد، و با قلدرى بى رحمانه اى، با آنها برخورد مى كرد.
امام حسين ـ ع ـ در آن سال، در مراسم حج شركت نمود، در كنار مراسم حج، در سرزمين منى همه بنى هاشم و شيعيان و افراد برجسته انصار را به يك گرد همايى دعوت كرد، بيش از هزار نفر، در محضر آن حضرت، اجتماع كردند، جمعى از تابعان و فرزندان اصحاب رسول خدا ـ ص ـ نيز حضور داشتند، امام حسين ـ ع ـ در آن اجتماع، برخاست و سخنرانى پرشورى كرد، در اين سخنرانى، پس از حمد وثنا فرمود:
«اَمّا بَعْدُ: فَاِنَّ الطّا غِيَةَ قَدْ صَنَعَ بِنا وَ بِشِيعَتِنا، ما قَدْ عَلِمْتُمْ وَ رَأَيْتُمْ ...»
«اما بعد: همانا اين طاغوت (معاويه) برخوردهايى با ما و شيعيان ما نمود كه همه شما مى دانيد و ديده ايد و گواه بوده ايد، و اخبار آن به شما رسيده است، من مى خواهم امورى را از شما بپرسم، اگر راست گفتم، مرا تصديق كنيد و اگر دروغ گفتم، مرا تكذيب نماييد، گفتارم را بشنويد، و آن را به خاطر بسپاريد و سپس وقتى كه پس از مراسم حج، به محل سكونت خود باز گشتيد، پيام مرا به افرادى كه مورد اطمينان شما هستند ابلاغ نماييد، و آنها را به آنچه مى دانيد (از ستمهاى معاويه، و پيكار با او) دعوت كنيد، من ترس آن دارم با ادامه اين اوضاع، «حق» فرسوده و نابود گردد، ولى خداوند نورش را تكميل نمايد هر چند كافران آن را نپسندند»
آنگاه امام حسين ـ ع ـ با بيان آيات قرآن و احاديث پيامبر ـ ص ـ پيرامون برترى علىـ ع ـ و شايستگى او و فرزندانش براى امامت، استشهاد كرد، و در اين راستا، هر فرازى را كه بيان مى كرد، حاضران با فرياد: «اَللّهُمَّ نَعَم، قَد، سَمِعْناهُ وَ شُهِدْناهُ»; «آرى خدا را گواه مى گيريم، كه اين گفتار را (از رسول خدا «ص») شنيده ايم و به صدق آن گواهى مى دهيم»، سخنان امام حسين ـ ع ـ را تصديق مى نمودند.
در پايان، بار ديگر امام حسين ـ ع ـ به آنها فرمود: «شما را به خدا سوگند مى دهم كه هنگام بازگشت به اوطان خود، سخن مرا به افرادى كه مورد اطمينان شما هستند ابلاغ كنيد، و آنها را از دعوت من آگاه نماييد».5
اين حادثه نيز يك نمونه از بهره بردارى سياسى در كنار مراسم حج است امام حسينـ ع ـ از اجتماع مسلمين در مراسم حج، بر ضد طاغوت عصرش معاويه، به كار برد.
به اين ترتيب، در اين تابلو نيز، حج ابراهيمى را مى نگريم، كه تنها عبادت خشك نيست; بلكه در كنارش، مسائل مهم سياسى مطرح مى شود، و در شرايط بسيار سخت، مسأله رهبرى حق، و اظهار نفرت از رهبرى طاغوت، كه يك مسأله كاملا سياسى است، عنوان مى گردد.

ج: برخورد امام سجاد با طاغوت عصرش در كنار كعبه

يكى از فرازهاى جالب تاريخى معروف كه نشانگر آميختگى مسائل سياسى با مراسم حج است، ماجراى برخورد شديد امام سجاد ـ ع ـ با هشام بن عبدالملك، طاغوت اموى در كنار كعبه هنگام مراسم حج است، كه خلاصه آن را در اينجا مى آوريم:
عصر خلافت عبدالملك (پنجمين خليفه مقتدر اموى) بود، پسرش هشام براى انجام مراسم حج، وارد مكه شد، او هنگام طواف، خواست حجرالاسود را استلام كند، ولى بر اثر ازدحام جمعيت نتوانست. در نزديك حجرالاسود، منبرى براى هشام نهادند، او بر بالاى منبر رفت ، جمعى از مردم شام به گرد او حلقه زده بودند، و او به تماشاى طواف كنندگان پرداخت، ناگاه ديد امام سجاد ـ ع ـ به طواف كعبه مشغول است وقتى كه خواست، حجر الاسود را استلام كند، مردم با كمال احترام، براى او راه باز كردند، او با كمال راحتى ، حجر الاسود را استلام نمود.
در اين هنگام يكى از اهالى شام، به هشام گفت: «اين شخص كيست كه اين گونه مورد احترام مردم است؟»
هشام، خود را به نادانى زد و گفت: نمى شناسم.
در اين لحظه حساس، فرزدق، شاعر حماسه سراى خاندان رسالت ـ ع ـ كه از شاگردان امامان اهلبيت ـ ع ـ بود، به آن مرد شامى گفت: وَلكِنِّى اَعْرِفُهُ: «ولى من او را مى شناسم»
شامى گفت: اين شخص كيست؟
فرزدق در معرفى امام سجاد قصيده معروف و پرتوان خود را خواند، اين قصيده شامل 41 بيت است، كه با اين مطلع آغاز مى گردد:
هذا الَّذى تَعْرِف الْبَطْحاءُ وَ طْأَتَهُ *** وَ الْبَيْتُ يَعْرِفُهُ وَالْحِلُّ وِالْحَرَمُ
اين مرد كسى است كه سنگريزه هاى مكه، جاى پاى او را مى شناسند، خانه كعبه و بيابانهاى حجاز، از بيرون حرم و داخل حرم، او را مى شناسند».
هشام به خشم آمد، و دستور داد فرزدق را زندانى كردند، وقتى كه امام سجاد ـ ع ـ از زندانى شدن او باخبر شد، براى او دعا كرد، و از او دلجوئى نمود، و دوازده هزار درهم براى او فرستاد، فرزدق آن را نپذيرفت، امام سجاد ـ ع ـ براى او پيام داد:
«به خاطر حقى كه بر تو دارم، اين مبلغ را از ما بپذير، خداوند به مقام معنوى و نيت پاك تو آگاه است»، آنگاه فرزدق آن مبلغ را پذيرفت، و در زندان، اشعارى در سرزنش هشام سرود.6
در اين تابلوى زيبا مى بينيم: امام سجاد ـ ع ـ هنگام طواف كعبه، به شوكت هشام، اعتنا نكرد، و عمل فرزدق را در آنجا كه كاملا جنبه سياسى داشت، ستود و از او دلجويى كرد، و برايش دعا نمود و دوازده هزار درهم فرستاد، و به نيت پاك او ارج نهاد و او را كاملا تأييد نمود.
آيا اين تأييد و اين صحنه، بيانگر آن نيست كه مطرح كردن مسائل سياسى در كنار عبادت پرشكوه حج، محبوب و مقبول امامان معصوم بوده است؟
در اينجا مى افزاييم كه حضرت مهدى ـ عج ـ در كنار كعبه، قيام و ظهور مى كند، و مردم بين ركن و مقام با آن حضرت بيعت مى نمايند.7
در پايان اين مقاله، به دوجمله كوتاه ولى پرمعنا از امام صادق ـ ع ـ وحضرت زهراـ س ـ پيرامون فلسفه حج، توجه كنيد:
حضرت زهرا ـ س ـ فرمود: «جَعَلَ اللّهُ الْحَجَّ تَشْيِيداً لِلدِّينِ»; «خداوند، حج را مايه استحكام و تقويت پايه هاى دين نمود».8
امام صادق ـ ع ـ فرمود: «لا يَزالُ الدِّينُ قائماً ماقامَتِ الْكَعْبَةُ»; «مادام كه خانه كعبه بر پا است، اسلام هم بر پا است».9
براستى، آن حجى كه تنها به بعد عبادى او توجه گردد، و بعد سياسى آن كه مهمترين فلسفه حج را تشكيل مى دهد، فراموش و ترك شود، آيا موجب استحكام دين، و استوارى آن خواهد شد؟ مسلماً جواب منفى است.

پی‏ نوشت ها:

1 ـ مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 184 ـ بحار، ج 47، ص 79 ـ نظير اين مطلب، از امام صادق ـ ع ـ نيز نقل شده است (بحار، ج 27، ص 181)
2 ـ صحيفه نور، ج 18، ص 66 و 67
3 ـ صحيفه نور، ج 20، ص 18
4 ـ اقتباس از كحل البصر، ص 119 ـ مجمع البيان، ج 9، ص 127.
5 ـ احتجاج طبرسى، ج 2، ص 18 و 19.
6 ـ بحار، ج 46، ص 127.
7 ـ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1366.
8 ـ اعيان الشيعه، چاپ جديد، ج 1، ص 316.
9 ـ وسائل الشيعه، ج 8، ص 14.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: hadj.ir


در زادگاه نور
یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 20:49 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
در زادگاه نور


در سفر حج، عبادت، هجرت، سياست، ولايت، برائت، اخوّت، قدرت و... نهفته است.امام رضاـ ع ـ مى فرمايد: در حج، علوم اهل بيت تعليم داده شده و به سراسر دنيا پخش مى شود.
درحج، انسان مهمان خداست. در اولين نقطه زمين قرار مى گيرد (والارض بعد ذلك دَحاها).
خانه خدا همراه با مردم، با ياد ابراهيم و محمد، با دست خدا ـ حجرالاسود) بيعت مى كند و به ياد مى آورد كه نماز جماعتِ سه نفرى (محمد ـ ص ـ و خديجّه ـ ع ـ و على ـ ع ـ) به نماز ميليونى تبديل شده است.
انسان در حج با خيال راحت و در منطقه امن، به فكر خدا و قيامت مى افتد. راه رفتن در حال طواف، قيام و سكون در نماز، تماشاى كعبه هر كدام آثارى دارد.
خانه خدا جايى است كه مشركان نجس حق ورود ندارند.
نا اهلان، حقِ سرپرستى ندارند.
ملك هيچ كس نيست، همه مردم در آنجا يكسانند و گويا به منزل خود آمده اند و از اين رو نمازشان را مى توانند چهار ركعتى بخوانند و گويا مسافر نيستند. آرى در چهار مركز انسان مسافر مى تواند نمازش را تمام بخواند:
مركز الوهيّت (مكّه)
مركز نبوّت (حرم پيامبرـ ص ـ)
مركز ولايت (مسجد كوفه)
مركز شهادت (حرم امام حسين ـ ع ـ)
در اين چهار مركز، انسانها همه خودى هستند، نيازى به نماز شكسته نيست. اين مراكز خانه همه است. نمازشان را مى توانند تمام بخوانند. در آنجا قبله ما قبله دقيق و واقعى است.
صدها پيامبر آنجا نماز خوانده اند. در آنجا يك نماز قبول سبب قبول شدن تمام نمازهاى عمر مى شود (وافى).
به گفته قرآن، مكّه جايى است كه هر كس اراده سوئى نسبت به آنجا كند، با عذاب دردناك الهى تنبيه مى شود.
آنجا را ابراهيم و اسماعيل به فرمان خداوند، براى شما از آلودگيها پاك كرده اند.
در آنجا مظهر «ولايت» و «برائت» نمودار است; حتّى سنگهاى آنجا با همه جا فرق دارد. يك سنگ را (سنگ كعبه) مى بوسيم و دورش طواف مى كنيم ولى به سنگى ديگر، سنگ ريزه پرتاب مى كنيم. آرى يكى «سنگ ولايت» است و ديگرى «سنگ برائت»!
مسجدالحرام; مسجدى كه احترام مخصوص دارد. مهندس آن خدا، معمارش آن ابراهيمـ ع ـ ، كارگرش اسماعيل ـ ع ـ ،بت شكنش على ـ ع ـ، و امام جماعتش محمّد ـ ص ـ ، اقتدا كننده اش خديجه ـ س ـ ، مؤذنش بلال و آبش زمزم است. در كنارش صفا، برگردش مردم، مدفن انبيا، معراج رسول خدا ـ ص ـ و توبه گاه گناهكاران است!
براى ورود به آنجا چهار بار غسل مى كنيم:
يك بار براى احرام بستن از بيرون منطقه.
بار دوّم براى ورود به منطقه امن.
بار سوّم براى ورود به مكّه.
چهارم براى ورود به مسجدالحرام.
خدايا! اينجا كجاست كه بايد چهار بار خودم را بشويم و آيا اين همه ويژگى براى چيست؟
مكّه «جغرافى» نيست، «تاريخ» است. «زمين» نيست، «زمان» است.
راه ورودى آن بسته و محدود نيست، از هر طرف مى توان وارد شد، چند ميقات داريم.
اگر عمرى به هركس لبيك گفته ايم، الآن تنها به خدا لبيك مى گوئيم يعنى اى خدا آمدم! به كسى مربوط نيست كه خوب يا بدم، صاحب خانه مرا آورده است. اگر او دوستم نداشت نمى آوردم. من مهمان او هستم.
آن قدر لبيك را تكرار مى كنم تا در عمق جانم لذّت بندگى را درك كنم. بلند مى گويم، از كسى خجالت نمى كشم، به كاروانها كه رسيدم صدايم را بلند مى كنم، فضا را از فريادم پرمى كنم، با اشك و ناله مى گويم، درست و صحيح مى گويم من مى خواهم از حالا بنده او باشم، لبّيك اللهم لبّيك!
خدايا! چه توفيقى به زائر خانه خود داده اى، او را به حج دعوت كرده اى! بناى اسلام بر حج است، تو با دعوت به حج و طواف دور كعبه هم آزمايش مى كنى و هم مدال مى دهى.
همه را در يك لباس مى برى، لباس سفيد كه نشانه بهداشت، صفا، تواضع، روشنى و نور، فرهنگ و ادب است. و نيز رنگِ لباسِ ايّامِ نوزادى و ايّام مرگ است.
لباسى كه توجهى به سرما و گرما و خودنمائى در آن نيست. نه بلند، نه كوتاه. نشانه اى از كشور و سنّ و صنف و مقام ندارد. لباس مساوات و بندگى، لباس حيا و اخلاص، لباس تواضع و يكرنگى است!
مراسم حج بايد هر سال تكرار شود تا مردم روحيه بگيرند، در جريان آخرين تحوّلات جهان اسلام باشند، تا دشمن بداند هستيم و بيداريم. مانور و ميتينگ ما بايد در منطقه باشد با اين خصوصيّات:
خانه خدا (خداوند به ابراهيم ـ ع ـ دستور مى دهد كه كعبه و مسجدالحرام را كه خانه امن من است، پاك كن).
خانه پدرمان (ملّة ابيكم ابراهيم).
خانه امن (من دَخَلَهُ كان امناً).
خانه آزاد (بيت عتيق).
خانه مبارك (ببكّة مباركاً).
خانه هر روز ما (قبله ما) خانه اى كه اگر حيوانى به سوى آن ذبح نشود گوشتش را مصرف نمى كنيم و حتى مرده خود را در قبر، به سوى آن مى گذاريم.
ما كه حقيقت حج را درك نمى كنيم ولى همين قدر مى دانيم كه امامان معصوم ما پياده به سوى آن مى شتافتند و از ماهها قبل خود را آماده اين سفر مى كردند و در دعاهاى ماه رمضان هر صبح و شام با ناله، «اللهم ارزقنى حج بيتك الحرام» مى گفتند و همين كه به مكّه مى رسيدند، كفش خود را در مى آوردند و گريه مى كردند. براى حج بودجه صرف مى كردند و حتى ناشناس در كاروانها به ساير زائران خانه خدمت مى نمودند.
بنابراين، حسابِ اين سفر، از همه سفرها جدا است. حاجى در اين سفر سه نوع وظيفه دارد:
1 ـ وظيفه اى نسبت به مال خود: كه خمس و زكات مالش را بدهد بطورى كه حق مردم در مال او نباشد و بهترين مال خود را صرف كند.
2 ـ وظيفه اى نسبت به خودش: توبه و شكر نمايد. قصد و نيّت خود را اصلاح كند.
3 ـ وظيفه اى نسبت به مردم: از مردم عذرخواهى كند. به محرومان و مستضعفان و بستگان رسيدگى نمايد. دوستان را از رفتن خود با خبر كند.
اين سفر به قدرى ارزش داشت كه اگر شترى لب به نجاست مى زد براى سفر حج سوار آن نمى شدند، راستى مگر مى شود با هر بنزينى هواپيما پرواز كند؟ مگر بدون داشتن آمادگى و اطلاعات لازم مى توان پرواز معنوى داشت؟
به هر حال، حج يك سفر ساده و عادّى نيست، مظهر اسلام است. اسلام سه قالب دارد:
ــ اسلام در قالب كلمات، «قرآن» است.
ــ اسلام در قالب انسان، «امام» است.
ــ اسلام در قالب عمل، «حج» است.
هر چه اين سفر تكرار شود و هرچه فكر كنيم، به مطلب و نكته تازه اى مى رسيم.
كعبه يك پرچم است كه بايد زير آن جمع شويم و سرود توحيد سردهيم، هم قيامت را ياد كنيم، هم تاريخ را.
نگاه به صحنه هاى مكّه، قرآن را براى ما تفسير مى كند. مگر قرآن نفرموده كه ما حق را پيروز مى كنيم؟ كجايند ابوجهل هايى كه تصميم گرفتند رســول خـــدا ـ ص ـ را كه به تنهائى مشغول نماز بود با زدن سنگ ـ در حال سجده ـ به مغز مباركش شهيد نمايند.
در حج، نظم عجيبى به چشم مى خورد: در مدار معين، در تعداد معين، در وقت معين، در جهت معين، با هدف معين.
حج با تاريخ قمرى است، تا گاهى انجام آن در زمستان باشد و گاهى در تابستان، تا حاجى از سرما و گرما باكى نداشته باشد.
حج، مصداق آيه «ففرّوا الى الله» است، كه:
«به سوى خداوند كوچ كنيد»!
در نماز چند «لحظه» از مادّيات جدا مى شويم،
در روزه چند «ساعت».
و در حج چند «شبانه روز» بايد در حال احرام باشيم.
حج مصداق آيه «انّى ذاهب الى ربّى سيهدين» است; «يعنى من به سوى پروردگارم حركت مى كنم او مرا هدايت خواهد كرد».
حركت در مسير الهى و انجام مناسك حج، حتماً بايد زير نظر عالم و طبق فتواى مرجع تقليد باشد. بنابراين مسأله را از غير عالم سؤال نكنيم و نماز خودمان را قبل از حركت درست كنيم و مرجع تقليدمان رامشخص سازيم و حقوق مالى واجب را بپردازيم تا در اين سفر آسمانى مشكلى نداشته باشيم. ارزش اين سفر به قدرى است كه سزاوار نيست بخاطر مسأله غذا و مكان حرفى بزنيم، يا گلايه اى كنيم، يا عيب همسفران را بازگو نماييم. در اين سفر ربّانى، سادگى، ايثار، اخلاق، فكر و مناجات، شركت در نماز اهل سنّت و توجه به آداب ضرورى است.
حج سفرى عاشقانه است كه اولياى خدا با شوق و پياده به سوى آن مى رفتند. امام كاظم ـ ع ـ يك بار بيست و پنج روز و سفر ديگر بيست و چهار و سفر سوّمش بيست و شش روز پياده مسافت هشتاد فرسخى ميان مدينه و مكّه را طى كرد.
سفر حج مبدأ تاريخ بوده است تا آنجا كه قرنها قبل از اسلام و مسيحيت و حتى قبل از حضرت موسى. حضرت شعيب به موسى گفت: من يكى از دخترانم را به ازدواج تو درمى آورم مشروط به آنكه هشت حج يا ده حج يار من باشى. قرآن به جاى «هشت سال»، «هشت حج» مطرح كرده است.
سفر حج مثل تدبّر در قرآن است كه انسان هر بار به نكات تازه اى برمى خورد. خوشا به حال كسانى كه با شناخت لازم مى روند و آنجا آهى و اشكى و ناله اى و نعره اى دارند.
در سفرى شاعرى را ديدم كه با گريه چنين مى خواند:
اومدم تا دل آلودمو شستشو بدى *** من بى آبرو رو بلكه تو آبرو بدى
من فرارى بودم و كشونديم *** با بديهام تو خونت نشونديم
آخه من كجا طواف اين خونه؟! *** قربون لطف تو اى صاحبخونه
شعرها را ادامه مى داد و اشك مى ريخت.
و از همان شاعر كاشانى شنيدم كه مى گفت:
اى مُجرم مُحْرم شده در كنج حَرَم *** مُحرم كه شدى بكوش مَحْرَم گردىحج سفرى نيست كه با شعر و مقاله و كتاب بتوان به عمق آن رسيد. شخصى از امام ـ ع ـ سئوال كرد كه من سالهاست از شما راجع به حج مطالب جديدى مى شنوم، امام فرمود: آيا توقع دارى احكام و اسرار حج پايان داشته باشد؟!
هيچ دولتى با هيچ بودجه اى در هيچ زمانى نمى تواند طرحى دهد كه از تمام دنيا مردم عاشقانه كفن پوش و گريان و يك صدا در بيابانها و خيمه ها و خانه ها فرياد واحدى سردهند.
علاوه بر حج رفتن، به فرستادن مردم به حج نيز سفارش شده است. افرادى كه تمكّن دارند و مى توانند ديگران رابه حج بفرستند از اين همه پاداشى كه در روايات آمده است خود را محروم ننمايند.
در عزّت و قداست كعبه همين بس كه بايد از ذبح گوسفند گرفته تا خوابيدن در قبر، رو به سوى آن باشد،
چقدر عزيز است كه جنگ در كنار آن ممنوع است.
چقدر عزيز است كه ابراهيم و اسماعيل بايد خادم آن باشند، جز افراد متقى حق توليت آن را ندارد.
چقدر عزيز است كه امام صادق ـ عليه السلام ـ نزديك مكّه از شتر پياده مى شد و گريه مى كرد و با پاى برهنه وارد حرم مى شد.
چقدر عزيز است كه به احترام اين سفر الهى هر كس به ديدن زائر رود مأجور است و هركس زائر خانه خدا را يارى كند مورد لطف خاص خداوند قرار مى گيرد.
كعبه با اينكه در گودى و درّه قرار گرفته ولى چون نظر خدا با او است، والا و عزيز است، امّا برجها و كاخها با اينكه در دامنه كوهها و در جاى خوش آب و هوا قرار دارند مورد توجه قرار نمى گيرند. كدام مسجد است كه چهارده بار نامش در قرآن برده شده باشد جز مسجدالحرام؟!
بعد از نماز و زكات، شايد بيشترين آيه پيرامون مسائل و توصيه هاى مربوط به حج است. اين سفر نبايد به سادگى انجام گيرد.
در روايات سفارش شده است كه قبل از سفر، ديگران را از رفتن خود به مكه آگاه كنيد و چون برگشتيد سوغات بياوريد و مردم به ديدار شما بيايند.
حيف است كه اين سفر الهى آلوده به اغراض فاسد يا كم فايده شود. در روايات مى خوانيم در آخرالزمان سلاطين براى تفريح و تجّار براى درآمد و فقرا براى گدائى و قاريان قرآن براى تظاهر به مكّه مى روند.
وسائل الشيعه ـ جلد 8 ، ص 41
در اين سفر بايد هدف اصلى كسب رضاى خداوند باشد. در اين راه هر چه بتوانيم از زرق و برق دورى كنيم به كمال نزديك تر مى شويم. خداوند مى توانست سنگهاى كعبه را از سنگهاى پرجاذبه قرار دهد ولى هر چه ساده تر باشد به صفا نزديك تر است. كعبه پرچم اسلام است. پرچم پارچه اى بيش نيست ولى يك ارتش قوى به آن افتخار مى كند و براى برفرازى آن جانها فدا مى شود، در باره حج چه مى توان نوشت؟ كه اسرار و احكامش مرز و حدّ ندارد. هنگام نوشتن اين سطرها بايد اين شعر را بخوانم:
يوسفى را به كلامى نتوانند خريد *** اينقدر هست كه ما هم ز خريدارانيممگر مى شود اسرار حج را فهميد يا نوشت؟!
معانى هرگز اندر حرف نايد *** كه بحر بيكران در ظرف نايدمكّه مكانى است كه خوابيدن در آن مثل تلاش در ساير مناطق است.
سجده در آن همچون شهادت در راه خدا است و به سادگى قابل درك نيست. حيف كه از اين سفر بهره هايى كه بايد برده نمى شود.
از كنار اين سفرى كه تاريخ مجسّم اسلام است به سادگى رد مى شويم.
مكّه «ام القرى» است، يعنى مادر مناطق است. منطقه وحى و امن است و همانگونه كه مادر فرزندان خود را تغذيه مى كند بايد مكّه امنيّت و رسالت را به تمام فرزندان خود و مناطق دنيا برساند.
همانگونه كه در ايّام حج به مورى آزار نمى رسد و آشيانه مرغى ويران نمى شود، بايد اين امنيّت به همه زمانها و مكانها سرايت كند. حمل اسلحه در آنجا ممنوع است يعنى در آنجا نبايد تهديد باشد. شكار در آنجا در امان است، حتى نشان دادن شكار به شكارچى جايز نيست.
جمع شدن خداپرستان در مكه كه محل فروپاشى بتهاست به ما درس بت شكنى مى دهد. ابوذرها و امام حسين ها فرياد خود را از كنار كعبه سردادند و امام زمان ـ عجل الله تعالى فرجه ـ نيز قيام خود را از آنجا شروع خواهد كرد.
آنچه در حج و طواف است:
سادگى است، نه تشريفات
حركت است، نه ركود
ياد است، نه غفلت
دنباله روى از احكام خدا است،نه شرق و غرب

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: hadj.ir


حج و برخی از آثار آن
یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 20:48 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
حج و برخی از آثار آن


جعل الله الكعبة البيت الحرام قياماً للنّاسحجّ ميثاق ميان بنده و پروردگار است و از بزرگترين فريضه هاى الهى است كه در آن هر دو جنبه فردى و اجتماعى به شكلى نمايان گنجانيده شده است .
حجّ تجلى و تكرار همه صحنه هاى عشق آفرين زندگى يك انسان و يك جامعه متكامل در دنيا است . حجّ كانون معارف الهى است كه از آن محتواى سياست اسلام را در تمام زواياى زندگى بايد جستجو نمود .
در جنبه فردى ، هدف ، تزكيه و رسيدن به صفا و نورانيت و پيراستگى از زخارف بى ارزش مادى و فراغت با خويشتن معنوى و انس با خداى متعال و ذكر و تضرع و توسل به حضرت حق است تا آدمى به عبوديت كه صراط مستقيم الهى به سوى كمال است راه يابد و در آن گام بردارد .
در اين بخش ، تنوع فرصت ها و آزمايشگاهها به حدّى است كه هر گاه كسى با توجه به آداب و فرائض و تدبير در فلسفه حجّ ، از آن عبور كند بى گمان، دستاوردى گرانبها خواهد داشت ، فرصت احرام و تلبيه ، فرصت طواف و نماز، فرصت سعى و هروله ، فرصت وقوف در عرفات و مشعر و منى، فرصت رمى و قربانى و فرصت ذكر الله كه همچون فضاى سرشار از روح و حيات در همه ى اين مراحل ، گسترده شده است .
مجموعه اين فرصت ها مى تواند دوره كوتاهى از رياضت شرعى و خود سازى براى هر فرد باشد و مبدأ يك تحول عميق در اخلاق و سلوك فردى زائر خانه خدا گردد .
اين بخش از فلسفه حجّ ، همواره مورد توجه عموم مسلمانان به ويژه اهل مراقبت بوده و هست ، ليكن مسأله مهم كه غالباً مورد توجه نيست اين است كه اهداف فردى ، بخشى از فلسفه حجّ است ، بهره بردارى از ذخاير عظيم اين فريضه الهى فراتر از جنبه فردى است ، و آثار و بركاتى كه اين همايش عظيم مى تواند براى عموم مسلمانان بلكه براى آحاد مردم جهان داشته باشد بسى مهم تر و با ارزش تر از بركات فردى آن است .
نكته قابل تأمل اين است كه قرآن كريم در تبيين حكمت وفلسفه حجّ عمدتاً بر اهداف اجتماعى حجّ و آثار و بركات آن براى همه مردم تأكيد فرموده است .
از نظر قرآن كريم فلسفه بناى كعبه و حكمت حجّ، قيام براى تأمين منافع مردم است «جعل الله الكعبة البيت الحرام قياماً للنّاس» يعنى حجّ يك حركت جمعى براى حل معضلات و تأمين نيازها و رشد و توسعه جامعه بشر است .
از نظر قرآن ، مسلمانان در همايش عظيم حجّ بايد شاهد منافع خود باشند «ليشهدوا منافع لهم» .
از امام صادق عليه السّلام پرسيدند كه مقصود از «منافع» در آيه مذكور چيست ؟ مقصود منافع دنيا است و يا آخرت ؟
امام فرمود : الكل[1] .
منافع امت اسلام انواع و اقسام و مراتبى دارد : منافع فرهنگى ، منافع سياسى ، منافع اقتصادى و حتى منافع نظامى كه «ليشهدوا منافع لهم» شامل همه انواع منافع و مراتب آن است .
رهبر معظم انقلاب اسلامى آية الله خامنه اى در باره منافع اجتماعى حجّ مى فرمايند : «در جنبه اجتماعى، حجّ در ميان همه فرائض اسلامى بى همتا است ، زيرا مظهرى از قدرت و عزّت و اتّحاد امّت اسلامى است ، هيچ فريضه ديگرى بدينسان به آحاد مسلمان در باره مسايل امت اسلامى و جهان اسلام درس و عبرت نمى آموزد و آنان را در روحيه و واقعيت ، به قدرت و عزّت و وحدت نزديك نمى كند . تعطيل اين بخش از حجّ ، بستن سرچشمه يى از خيرات به روى مسلمين است كه از هيچ رهگذر ديگرى نمى توانند بدان دست يابند»
بارى همانطور كه احياگر حجّ ابراهيمى محمّدى (صلوات الله عليهما وآلهما) امام خمينى رضوان الله تعالى عليه فرموده : «حجّ بسان قرآن است كه همه از آن بهره مند مى شوند ولى انديشمندان و غواصان و درد آشنايان امّت اسلامى اگر دل به درياى معارف آن بزنند و از نزديك شدن و فرو رفتن در احكام و سياستهاى اجتماعى آن نترسند از صدف اين دريا گوهرهاى هدايت و رشد و حكمت و آزادگى را بيشتر صيد خواهند نمود و از زلال حكمت و معرفت آن تا ابد سيراب خواهند گشت .
ولى چه بايد كرد و اين غم بزرگ را به كجا بايد برد كه حجّ بسان قرآن مهجور گرديده است ! و به همان اندازه كه آن كتاب زندگى و كمال و جمال در حجابهاى خود ساخته ما پنهان شده است و اين گنجينه اسرار آفرينش در دل خرمن ها خاكِ كج فكريهاى ما دفن شده و اين زبان اُنس و هدايت و زندگى و فلسفه زندگى ساز او به زبان وحشت و مرگ و قبر تنزل كرده است ، حجّ نيز بهمان سرنوشت گرفتار گشته است !
سرنوشتى كه ميليونها مسلمان هر سال به «مكه» ميروند و پا جاى پاى «پيامبر» و «ابراهيم» و «اسماعيل» و «هاجر» مى گذارند ولى هيچ كس نيست كه از خود بپرسد ابراهيم و محمد عليهما السّلام كه بودند ؛ و چه كردند ، هدفشان چه بود ؟ از ما چه خواستند ؟
خلاصه همه مسلمانان بايد در تجديد حيات حجّ و قرآن كريم و بازگرداندن اين دو به صحنه هاى زندگى شان كوشش كنند...»[2] .
تأمل در روايات اهل بيت عليهم السّلام نشان مى دهد كه تهى ساختن حجّ از جنبه هاى سياسى و اجتماعى توطئه خطرناكى است كه سابقه ممتدى در تاريخ اسلام دارد و اهل بيت رسول خدا صلّى الله عليه و آله با همه توان كوشيده اند تا مردم را از اين توطئه آگاه كنند تا آنجا كه حجِ فاقد جنبه سياسى و اجتماعى را حج جاهليت ناميده اند روزى كه حجّ جايگاه واقعى خود را در جهان اسلام پيدا كند و مسلمانان جهان بتوانند اين فريضه بزرگ الهى را آگاهانه و آن گونه كه شايسته است انجام دهند ، آن روز بى ترديد اسلام همه سنگرهاى كليدى جهان را فتح خواهد كرد و بر جهان حكومت خواهد نمود ، به اميد آن روز !
اين كتاب در واقع مبانى حجّ ابراهيمى ، محمّدى صلوات الله عليهما را از متن كتاب و سنّت بيان مى كند . در اين كتاب تلاش شده كه هر دو جنبه فردى و اجتماعى حجّ از متون اصلى اسلام ارائه گردد و مهم ترين نكاتى كه در سفر به حرمين شريفين بايد مورد عنايت زائران خانه خدا و روضه منوره نبوى باشد، تقديم شود .

پی‏ نوشت ها:

(1) يعنى همه منافع ، چه دنيوى و چه اخروى .
(2) پيام امام خمينى به زائران بيت الله الحرام 29 / 4 / 1367 هـ.ش


دانستنی هایی درباره حج
یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 20:47 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
دانستنی هایی درباره حج

اشاره

قرن‏ها پیش مرد و زن و کودکی تنها، چند قطعه سنگ سیاهِ ساده را از دل کوهی در کنار مکه بریدند و بی‏هیچ ترکیب و تزئینی بر هم نهادند؛ یک مکعب که نامش کعبه شد. داستان حج به همین سادگی شروع می‏شود. کعبه، قلب جهان است؛ نقطه ثابتی که همه پیرامونش دایره‏وار در گردشند. درست مثل کهکشان‏ها که تسبیح‏گوی دایره‏وار خداوندند. حج، نشانه است؛ تبلور منظومه ستایش کیهان در برابر خداوند، قرار گرفتن یک بی‏نهایت کوچک در برابر یک بی‏نهایت بزرگ و... . حج، داستانی بلند از همین رمزها و رازهاست .

واژه حج

واژه حج (به فتح حاء) در لغت به معنی قصدِ همراه با حرکت است و واژه «مَحَجَّة» به معنای راهِ همواره و مستقیمی است که انسان را به مقصد می‏رساند. نظر به این که در زیارتِ کعبه و انجام مراسم آن، قصدِ سفر و حرکت نهفته است، آن را حجّ نام نهاده‏اند. بنابر این، قبل از آن که حج حرکتی صوری، و سفری ظاهری باشد، حرکتی درونی و سیر و سیاحتی باطنی است. فقط پرواز جسم نیست، بلکه پرواز جسم مقدّمه‏ای برای پرواز روح است.

تفاوت حَجّ و حِج

واژه «حَجّ» به معنای قصد زیارت خانه خدا است، ولی واژه «حِجّ» به معنای نتیجه قصد است؛ یعنی تنها قصد زیارت کافی نیست، بلکه باید زیارت مقصود و مورد نظر به دست آید. بنابراین، حَجّ مقدمه و پیش‏زمینه حِجّ است، و هدف اصلی، رسیدن به مقصود و اهداف حَجّ است. باید حَجّ حساب شده و با محتوا به جا آورد نه حجّ تهی و بی‏محتوا. بر همین اساس، امام محمدباقر علیه‏السلام در کنار کعبه به یکی از شاگردانش به نام ابوبصیر، که حاجیان را زیاد، و گریه‏کنندگانِ گرد کعبه را بزرگ شمرد، فرمود: «بلکه گریه‏کنندگان بسیار، و حاجیان اندکند».

میهمان خدا

کسانی که به حج یا عمره مشرّف می‏شوند میهمان خدایند؛ آن هم میهمانی که با دعوت صاحب‏خانه آمده است. بدیهی است که اگر صاحب‏خانه کریم باشد، فضل و کرم خود را از میهمان دریغ نخواهد کرد. امام صادق علیه‏السلام فرمود: «حاجی و عمره‏گزار میهمان خدایند. اگر از او درخواست کنند، به آنها می‏بخشد و اگر او را بخوانند اجابتشان می‏کند و اگر شفاعت خواهند شفیعشان می‏کند».

بهره حجاج در سفر حج

بدون شک پاداش و بهره‏ای که حجاج از سفر معنوی حج می‏برند با یکدیگر برابر نیست و هرکسی به اندازه ظرفیت خود و درجه‏ای که از درک حضور پروردگار دارد، بهره‏مند خواهد شد. امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید: «حاجی‏ها در بازگشت سه دسته‏اند: عده‏ای از آتش نجات می‏یابند، عده‏ای از گناهان خود خارج می‏شوند همانند روزی که از مادر متولد شده‏اند و عده‏ای خانواده و مالشان محفوظ می‏ماند و این کم‏ترین بهره‏ای است که حاجی‏ها می‏برند».

ضرورت فراگیری مسایل نماز برای حاجیان

نماز از پایه‏های اساسی دین اسلام است و از آن‏جا که نماز یک تکلیف شبانه‏روزی برای تمام مکلّفان است و محدود به زمان و مکان خاصی نمی‏باشد، فرا گرفتن بسیاری از مسائل آن واجب و ضروری است و بر همه افرادی که به سن بلوغ می‏رسند لازم است نسبت به آموختن مسائل نماز و تصحیح قرائت آن اقدام کنند. امّا این وظیفه نسبت به افرادی که عازم حج‏اند، ضرورت بیشتر می‏یابد؛ چرا که علاوه بر تکالیف پنجگانه شبانه‏روزی یکی از اعمال عمره و حج، نماز طواف است و در مجموعه اعمال عمره و حج سه نماز واجب وجود دارد که باید به طور صحیح خوانده شود و گاه صحیح نبودن آن موجب مشکلات بسیاری برای حجاج خواهد شد. لذا بر حجاج عزیز لازم است که قبل از عزیمت به حج نسبت به تصحیح قرائت نماز و آموختن مسایل آن اقدام کنند، تا خدای‏ناکرده در انجام دادن اعمال دچار اشکال نشوند.

حُجّاج و پرداخت حقوق واجب مالی

از مسایل مهم حج، مباح بودن لباس احرام است. لباسی که درحال طواف و نماز بر تن دارند، باید از هرگونه حقوق مالی دیگران اعم از حقوق مالی اشخاص معین و مالیات‏های اسلامی مانند خمس و زکات پاک باشد. چنانچه شخصی در امور اقتصادی خود نظم و حساب معینی نداشته باشد و حقوق مالی فقرا و مساکین را نپرداخته باشد، بسیاری از اموال و دارایی‏اش آمیخته به حرام خواهد بود. لذا بر حجاج محترم است که اگر تاکنون نسبت به محاسبه و پرداخت وجوه شرعی خود اقدام نکرده‏اند، قبل از عزیمت به حج با مراجعه به اهل اطلاع و اجازه، نسبت به حساب‏رسی اموال و پرداخت واجبات خود اقدام کنند.

کانون حضور

حج بزرگ‏ترین کنگره جهانی است که مؤمنان و دلدادگان به اللّه با پاسخ در فراخوان خداوند و با حضور در سرزمین وحی، گسترده‏ترین و بزرگ‏ترین اجتماع بشری را شکل می‏دهند. بدین‏سان مسلمانان در این سرزمین، از رازهای دل یکدیگر آگاه می‏شوند، مسائل مهم جهان اسلام را مطرح می‏کنند، راه‏حل‏ها را باز می‏جویند، و برای گشودن گره‏های اجتماعی می‏کوشند. به فرموده مقام معظم رهبری «حج جای تظاهر، تشاور و تعاهد است. در حج مسلمانان باید یکدیگر را پیدا کنند. نه فقط اجسام یکدیگر را بلکه دل‏ها و فکرهای یکدیگر را پیدا کنند».

ثواب رسیدگی به خانواده حاجی در نبود او

کسی که بعد از رفتن حاجی به حج یا عمره، به جای او کارهای خانه‏اش را سروسامان دهد، مثل اجر حاجی را خواهد داشت. رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در یکی از خطبه‏هایش ضمن بر شمردن اجر و مزد حجاج خانه خدا فرمود: «هرکه، حاجی یا عمره‏گزاری را بعد از [رفتن] او، به خوبی در اهل [و خانواده‏اش] جانشینی کند، مثل اجر کامل حاجی را دارد، بدون این که از اجر حاجی چیزی کم شود». طبیعی است که خانواده بسیاری از حاجیان پس از رفتن آنها در انجام دادن کارهای بیرون از منزل و بروز مشکلاتی چون مریضی در تنگنا قرار می‏گیرند. اهمیت رسیدگی به وضع آنها با ثوابی که برای این کار بیان شده است نمایان می‏شود.

ملاقات با زائر خانه خدا

یکی از اعمال پسندیده و آداب اسلامی، رفتن به زیارت کسی است که از زیارت یکی از مشاهد مشرّفه یا خانه خدا برگشته است. امام صادق علیه‏السلام درباره اهمیت ملاقات با زائری که تازه از حج برگشته است، فرمود: «کسی که با حاجی ملاقات کند و با او دست دهد، مثل کسی است که دست به حجرالاسود رسانده است» و نیز امام زین‏العابدین علیه‏السلام فرمود: «ای کسانی که حج بجا نیاورده‏اید، بشارت بر شما باد به حاجی‏ها هنگامی که بر می‏گردند. پس با آنها دست دهید و آنها را بزرگ دارید که این کار بر شما لازم است و در اجر آنها شریک خواهید شد».

حج، میعادگاه عاشقان

حج در کنار نماز، روزه، زکات و ولایت، از پایه‏های پنجگانه اسلام است. حج مایه زوال فقر، بخشایش گناه، ایجاد فروتنی و در هم شکستن تکبر و استکبار، آشنایی بیشتر مسلمانان با یکدیگر، به یاد سِپاری آثار رسول خدا و فراموش نشدن آنها و از بهترین وسایلی است که سالکان برای رسیدن به خدا به آن چنگ می‏زنند. حج میعادگاه عاشقان الهی از آدم تا خاتم و محل دیدار با جانِ جانان و محبوب دلدادگان، حضرت ولی عصر، عجل‏اللّه تعالی فرجه، در دوران غیبت است. در روایت آمده است که «حضرت صاحب امر(عج) هر سال در موسم حج حاضر می‏شد، مردم را می‏بیند و می‏شناسد و مردم اورا می‏بینند، ولی نمی‏شناسند».

ابراهیم علیه‏السلام ، بزرگ معلم برائت

ابراهیم علیه‏السلام با در هم شکستن بتکده مشرکان، سنت قویم شرک‏ستیزی را استوار ساخت و با تیغ «لا» اندیشه‏های شرک‏آلود را گردن زد، و با نقش جمله شکوهمند «لا اله الّا اللّه» برای اولین بار بر پرچم توحیدیان، برائت از مشرکان را چونان مشعلی بر معبر تاریخ برافراشت و بدین سان ابراهیم، بزرگْ معلم برائت از مشرکان و اسوه ستیز با جریان شرک، نماد مقاومت در مقابل شرک شد.
این سنّت قویم با فریادهای رعدآسای آخرین حلقه سلسله توحیدیان، پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم استوارتر گشت و با گسیل داشتن قهرمان تعبّد و رزم‏آور آوردگاههای توحید، علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام در سال نهم هجرت که آیتِ بت‏سرنگون‏کن «ان اللّه بری‏ءٌ من المشرکین و رسوله» را بر مردم فرو خواند و خانه توحید را از زشتی‏ها و پلشتی‏های بتان بپیراست، چونان سنتی عظیم در حج و سرزمین مکه، بر رواق تاریخ نقش بست.

امام خمینی، احیاگر سنت ابراهیمی

حضرت امام خمینی(ره) بزرگ‏ترین احیاگر دین اسلام در قرآن معاصر و فریادگر بی‏بدیل مظلومیت انسان که محتوای عظیم و سازنده کنگره بزرگ حج را به آن بازگرداند و چهره اصیلش را بازسازی کرد، برای احیای سنت ابراهیمی علیه‏السلام و محمّدی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، بی‏تردید گامی بلند برداشت و فریاد برآورد: «حجّ بی‏برائت حج نیست». «فریاد برائت ما فریاد مردم مسلمان آفریقاست، فریاد برادران و خواهران دینی ما که به جرم سیاه بودن، تازیانه ستمِ سیه‏روزان بی‏فرهنگِ نژادپرست را می‏خورند. فریاد برائت ما، فریاد برائت مردم لبنان و فلسطین و همه ملت‏ها و کشورهای دیگری است که... آمریکا و اسرائیل به آنان چشم طمع دوخته‏اند و سرمایه آنان را به غارت برده‏اند...».

ذخیره‏ای عظیم

رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت اللّه خامنه‏ای مدظله‏العالی، از حج به عنوان ذخیره‏ای بزرگ برای دنیای اسلام، نام می‏برد و اهمیت ابعاد معنوی، اجتماعی، سیاسی و بین‏المللی حج و هم‏چنین نیاز امروز جهان اسلام را به منافع عظیم این اجتماع بزرگ این‏گونه بیان می‏فرمایند: «حج، ذخیره‏ای بزرگ برای دنیای اسلام است و استفاده صحیح از آن می‏تواند منافع لازم و حیاتی امت اسلام را تأمین کند. تعیین ایامی خاص برای برگزاری مراسم حج، با این هدف مهم صورت گرفته است که مسلمانانِ اقصی نقاط جهان بتوانند با استفاده از این فرصت استثنایی با یکدیگر تماس و ارتباط برقرار کنند و با هم‏فکری و تبادل نظر، راه علاج مسائل و مشکلات خود را بیابند».

مکّه، شهر آکنده از خاطره‏ه

زایر عزیز، اینک عازم مکه‏ای؛ شهر آکنده از خاطره‏ها؛ دیاری که سینه‏اش انباشته است از هزاران هزار حادثه؛ شهری شگفت که پیرامونش یک‏سر کوه و هر کوی و برزن و خیابان و کوچه‏اش در دره‏ای و شکاف کوهی است. شهر مکه دستخوش دیگر سانی‏هاست و از آن همه میراث‏های جاویدان و نمادهای عشق و ایثار و مظاهر راستی و رادی و یادگارهای تاریخی آغازین روزهای اسلام اکنون چندان اثری نیست، امّا تو به ژرفی بنگر که اگر با «اشارت‏ها» آشنا باشی در پس این همه، آن همه را خواهی دید. مکّه همان خانه دیرپای ایستاده بر معبر تاریخ و فروزان چونان مشعل، بر رواق زمان است. پس روح عبودیت، تعبّد، پذیرش و تسلیم را در جانت بریز و خویشتن را یک‏سره به ابدیت پیوند بزن.

سعی، حرکتی هدفمند

سعی، تلاش است؛ حرکتی پر شتاب، جستجوگرانه و هدفدار؛ پاس‏داشت تلاش یک زن، تجدید خاطره شکوهمند حرکت سختکوشانه و تلاش جستجوگرانه بنده وارسته خداوند، «هاجر».
پس تو ای زایر گرامی، گام‏هایت را استوار دار و حرکت را پرشتاب کن. دل به خدا بسپار و یاد خدای را در جانت زنده کن. در او غرق شو و خود را فراموش کن. اینک به خدا بیندیش و تلاش و توکّل تا جباریت‏های جانت فرو ریزد و از آخرین بقایای ناخالصی پیراسته شود.

مِنا، سرزمین عرفان

تو ای زائر گران‏قدر، وقتی به منا رسیدی، بی‏درنگ به سوی دشمن بتاز، آخرین نماد شیطان و دشمن را سنگ‏باران کن، آگاه باش که به گفته امامت، آن احیاگر حج ابراهیمی، «شیطان را رجم کنید و شیطان از شما بگریزد، و رجم شیطان را در موارد مختلف با دستورهای الهی تکرار کنید که شیطان و شیطان‏زادگان همه گریزان شوند».
وقتی از نبرد با دشمن بازگشتی، با تیغ آگاهی، ایمان و اخلاص رگ طمع را بزن، و هوای نفست را در پیشگاه خداوند در قالب گوسفندی به مسلخ شب را بفرست. بیتوته کن و یاد خدای را در جانت زنده دار. با خدا زمزمه کن. از او نیروی عشق و عرفان بطلب و روز به سوی دشمن بشتاب و با او درآمیز، و بیزاری و برائت و خشم و نفرتت را با آخرین قدرت بر سینه‏اش بزن که تو در چهره اصیل‏ترین مؤمن، پیرو ابراهیم خلیل، آن نماد عشق و عرفان، ستیز و جهاد، توحید و تعبّد، و مهر و کین می‏باشی.

حج، کانون اصلی تبادل فکری

یکی از ارتباطات که در کنگره جهانی حج باید تحقق عینی و عملی داشته باشد، روابط متقابل مذاهب و فِرَق گوناگون اسلامی است؛ زیرا حج کانون اصلی تبادل فکری و بهترین مرکز تقریب بین مذاهب بوده و اکنون نیز می‏تواند باشد؛ به طوری که تبادل افکار ادیان اسلامی در طول تاریخ بشر و مناظره‏های اعتقادی، فلسفی وکلامی در زمان پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و ائمه معصومین علیهم‏السلام در شهر مکه و مرکز وحی انجام می‏گرفت و در قرن حاضر کنگره جهانی حج در ام‏القرای جهان اسلام می‏تواند راه‏کارهای مناظره فکری، علمی و فلسفی میان علما و فلاسفه و فقهای اسلامی را فراهم سازد تا در یک جدال احسن و مناظره نیکو به سرانجام شایسته بینجامد.

کنگره حج و تأسیس بازار مشترک اسلامی

با توجه به ابعاد گوناگون سلطه‏خارجی بر بازار مسلمین و آثار سوء ناشی از واردات و مصرف کالا و خدمات بیگانه در جوامع اسلامی، ضرورت تجدید نظر در روابط تجاری ـ بازرگانی با کشورهای استثمارگر کاملاً احساس می‏شود و این موضوع می‏تواند در کنگره عبادی ـ سیاسی حج مورد بررسی و گفتگو میان کشورهای اسلامی قرار گیرد تا زمینه‏های تفاهم و همکاری میان کشورهای مسلمان برای مبادلات متقابل و تأسیس بازار مشترک اسلامی فراهم گردد. اصولاً یکی از منافع عظیم و بلندمدت حج، مطالعه روش‏های مناسب برای قطع سلطه و استثمار کفار از جامعه مسلمین است و بهترین موقعیت برای تبادل نظر و تصمیم‏گیری مناسب، ایام برگزاری حج است که اعمال و مناسک حج را با فلسفه و اهداف واقعی آن ـ که مبارزه علمی و مستمر با استکبار جهانی و قطع سلطه کفار بر مسلمین است ـ همراه سازیم.

عرفات وادی ندبه

و اینک عرفات سرزمین معرفت و اشک و صحرای پر ندبه‏ای که آدم در آن ناله سر دادو عذر تقصیر به پیشگاه خداوندی آورد؛ عرفاتی که وادی ندبه حسین است. آن هنگام که قصد سفر به دیار شهادت داشت. اینک ای زایر مقیم عرفات، بدان که در این دیار، تنها نیستی. حسین و یارانش با تواند و در سمت چپت جبل‏الرحمة، زیر سقف آسمان دعا می‏کند و اشک چون باران از دیدگان فرو می‏بارد. تو تنها نیستی؛ حجت خدا نیز همراه توست. اباصالح المهدی(عج) در این هنگام تو را همراهی می‏کند. از این‏رو، بر مهدی فاطمه سلام کن و هم‏صدا با حسین علیه‏السلام در میانه روز دست به تضرع بردار؛ شاید که پذیرایت شود.

خودشناسی در عرفات

امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید: « یک ساعت اندیشیدن بهتر از عبادت یک سال است». یکی از شاخه‏های شناخت، خودشناسی است و حاجی در عرفات، به خود متوجه می‏شود. حال و وضع و کارهای خود را محاسبه می‏کند و اگر خطایی در خود دید، توبه حقیقی می‏کند. در آن‏جا در پیش‏گاه خدا به گناهانش اعتراف می‏کند و تصمیم می‏گیرد دیگر گناه نکند و خود را همیشه از شیطان و شیطنت‏ها دور نگه دارد، به این ترتیب با شناخت خود و با قرائت دعاهایی که وارد شده به ویژه دعای معروف امام حسین علیه‏السلام و امام سجّاد علیه‏السلام در مدرسه عالی عرفات، نام‏نویسی می‏کند. آری عرفات در برنامه‏های حج، هم‏چون روح حج است؛ آن‏قدر مهم است که امام صادق علیه‏السلام درنگ کردن در عرفه را حجّ اکبر خوانده است. و کسی که آن را درک کند، حج را درک کرده است.

دشمن‏شناسی در عرفات

یکی از شناخت‏ها در بیابان عرفات، دشمن‏شناسی و نفرین بر دشمن است. از این‏رو در دعای پرمحتوای امام حسین علیه‏السلام که در صحرای عرفات قرائت فرمود، چنین آمده است: «خدایا مرا بر آن کسی که به من ظلم کند، پیروز گردان و انتقامم را از او بگیر و آرزوهایم را در مورد سرنگونی او برآور و با این کار چشم و دلم را شاد گردان». امام حسین علیه‏السلام با این نحوه شناخت به سوی منا حرکت کرد و به مصاف با نمادهای شیطان (جمرات) رفت، و چنین بود که نهضت عظیم و ماندگار عاشورا را آفرید که از آن نهضت عظیم، نهضت‏های دیگر آفریده شد و می‏شود. راز شعارها و فریادهای ضدآمریکایی حاجیان ایرانی در آن سرزمین، نیز در همین امر نهفته است؛ چرا که شیطان را در آنجا شناخته‏اند. در آنجا آماده می‏شوند تا با عزمی راسخ به سرزمین منا بیایند و نمادهای شیطان را سنگ‏باران کنند، و عملاً در جبهه پیکار شدید با مظاهر شیطانی قرار گیرند؛ چرا که فهمیده‏اند تا شیطان را نکشند هرگز به سعادت ابدی ـ که هدف اصلی حج است ـ نخواهند رسید.

حج، مکتب عرفان

حج، رمز یقین، عشق و ایمان است. حج نمایشگر قدرت، عظمت، شکوه و جلال مسلمین است. حج بیانگر تعبد، تسلیم و اطاعت محض است. حج مرکز تشکل، انسجام، نظم و وحدت است. حج تمرین و اعلام «همیشه آماده‏باش» است. حج درس پیکار و جنگ با شیطان‏ها و طاغوت‏هاست. حج تجدید خاطره قربانی، ایثار و فداکاری است. حج نشان حکومت عدل و صلح، و امن و آرامش است. حج آیین برادری، یک‏رنگی، بی‏رنگی و یگانگی است. حج فریاد علیه تبعیض، اختلاف، بیداد است. حج انقطاع و بریدن از همه تعلقات و گسستن از باطل است. حج مدرسه محبت و پیوند اخوت و برادری است. حج گسستن انواع زنجیرها و اسارت‏ها و بردگی‏هاست. حج بریدن از همه قدرت‏های کاذب و طاغوتی است. حج همراهی شعار و شعور است و حج مکتب زهد و عرفان و جبهه خون و قربان است.

پیام‏رسانی و نقل اخبار ائمه علیه‏السلام در حج

در روایات پیشوایان دین آمده است که یکی از هدف‏های عالی حج، آشنایی بیشتر و عمیق‏تر مردم با مسایل اسلامی و انتقال اخبار و پیام‏های رهبران آسمانی است. در زمانی که خلفای ستمگر برای خاموش کردن صدای حق‏طلبانه رهبران حق از هیچ ظلمی دریغ نمی‏کردند، بهترین مکان برای شنیدن و گرفتن پیام‏های روح‏بخش اولیای خدا، مکه بود. لذا در حدیث می‏خوانیم: «در حج، تفقه و آشنایی با دین و نقل اخبار ائمه علیهم‏السلام به سایر نقاط جهان نهفته است».

حج، بسیجی دیگر

حج، بسیج توحید است؛ بسیج علیه مرزهای ساختگی میان مسلمانان؛ بسیج علیه تفرقه و امتیازات پوچ؛ بسیج علیه کفر و شرک؛ بسیج برای اعلام برائت از دشمنان خدا؛ و بسیج برای طرد شیطان. حج، نمایشی از عظمت و قدرت است؛ هماهنگی با عالم بالاست؛ هم‏سانی خاکیان با افلاکیان و هم‏شکلی فرشیان با عرشیان است؛ طواف اهل زمین گرد کعبه در مقابل طواف فرشتگان، به دور بیت‏المعمور در آسمان است.

بعد فرهنگی حج

حج می‏تواند مؤثرترین عامل مبادله فرهنگی و فکری و محلّی برای طرح فرهنگ اصیل اسلامی، در همه زمینه‏های زندگی باشد. در روایات اسلامی یکی از فوائد حج نشر اخبار و آثار رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به تمام بلاد اسلامی ذکر شده است. هشام بن حکم از یاران امام صادق علیه‏السلام می‏گوید: از آن حضرت درباره فلسفه حج و طواف کعبه سؤال کردم. ایشان فرمود: «خداوند این بندگان را آفرید... و دستورهایی برای مصلحت دین و دنیا به آنها داد و از جمله اجتماع مردمِ شرق وغرب را در آیین حج مقرّر داشت، تا مسلمانان یکدیگر را به خوبی بشناسند و ازحال هم آگاه شوند و هر گروهی سرمایه‏های تجاری را از شهری به شهر دیگر منتقل کند... و آثار پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و اخبار او شناخته شود، و مردم آنها را به خاطر آورند و هرگز فراموششان نکنند». حج از این نظر می‏تواند به یک کنگره فرهنگی و مرکزی برای تبادل نظر اندیشمندان و متفکران اسلامی تبدیل شود. متفکران اسلام در ایام حضور در حج باید گرد هم آیند و افکار و ابتکارات خویش را به هم عرضه کنند.

منظومه بندگی

حج، شهری است بزرگ که کعبه، کانون و مرکز آن است و مناسک، آیین‏نامه زیستن در این شهر قانون‏مند. در اینجا هر تخلفی قربانی می‏خواهد. حج، شهری است آباد و آزاد که وطنِ هر موحد است و زادگاه دین و خاستگاه قرآن و هر که اهل این دیار است، حاجی است. اینجا حاکم خداست و آن‏که به این مکان گام می‏نهد، وارد منظومه بندگی می‏شود.
حج، دریایی است موج‏خیز و گهرساز. هر که به ژرفای معارفش فرو رود و در اعماق حکمت‏هایش غواصی کند، مرواریدهای گران‏بها و بی‏بدیل به چنگ می‏آورد و هر که بر ساحل به تماشا بایستد، هر چند به گوهر نرسد، ولی تلاطم امواج و نسیم ساحل این دریا، روحش را شاداب می‏کند.
حج، ندایی است پیچیده در گوش زمان، برخاسته از حنجره ابراهیم و نشسته بر گوش جان میلیون‏ها موحد ابراهیمی؛ ندایی است که از هر دیار دور و نزدیک، از هر شهر و روستا، از هر فراز و فرود، مهمان می‏طلبد. ضیافتی با مهمانی خدا و سفره‏ای گشوده تا ابدیت، تا آخرت، تا بهشت، تا رضوان و رحمت تا عفو و مغفرت که آهنگ ملکوت دارد و نغمه خلد برین.

سابقه تاریخی کعبه

کعبه، این فرودگاه فرشتگان الهی، برخلاف تصور رایج مردم، پیشینه‏ای فراتر از عصر ابراهیم خلیل و فرزندش اسماعیل دارد. روایات اسلامی از پیشینه تاریخی شهر مکه و ارزش والای این سرزمین سخنان بسیار به میان آورده‏اند. بی‏شک، کعبه اولین پایگاه توحید و نخستین خانه‏ای است که به منظور عبادت بندگان بنا شده است. در آیه 96 سوره آل عمران، قرآن کریم در اشاره به این حقیقت مهم آمده است: «نخستین خانه‏ای که برای مردم (و نیایش خداوند) قرار داده شد، همان است که در سرزمین مکه است؛ که پربرکت و مایه هدایت جهانیان است.» همچنین وقتی یهود از تغییر قبله مسلمانان خشمگین شدند و پشت کردن به بیت المقدس را نوعی بی‏احترامی به این شهر کهن و معبد پرسابقه تلقی کردند، قرآن، آنان را متوجه پیشینه تاریخی کعبه ساخت و کعبه را دارای پیشینه‏ای بیشتر و ارزشی کهن‏تر معرفی کرد و آن را بیت عتیق، خانه کهن و دیرپای و سابقه‏دار خواند.

حج؛ از آدم تا خاتم

حج و انجام مراسم عبادی آن، پیشینه‏ای به درازنای تاریخ زمین دارد. بر اساس برخی از روایات، نخستین کسی که کعبه را بنا نهاد و اولین حج‏گزار، حضرت آدم علیه‏السلام بود. آن حضرت پس از خروج از بهشت، برای جبران گذشته و کمال گرفتن از محضر رب، به راهنمایی فرشته خدا به گزاردن مراسم حج هدایت شد. بعدها حضرت نوح علیه‏السلام آن هنگام که کشتی‏اش گرفتار توفان سهمگین بود، مراسم حج را به جای آورد. کعبه قبل از تجدید بنا به دست حضرت ابراهیم علیه‏السلام نیز عبادت‏گاه مردمان بود، اما دیوارهای آن به مرور زمان فرسوده شده و رو به نابودی رفت. ازاین‏رو، حضرت ابراهیم علیه‏السلام به امر خدا پایه‏های آن را از نو برافراشت و سپس خود مناسک حج را انجام داد. در روایات اسلامی از حج دیگر پیامبران همچون حضرت موسی، یونس، عیسی، داوود و سلیمان نیز سخن به میان آمده است. ازاین‏رو، می‏توان با اطمینان از رسالت جاودانه و جهانی حج و اینکه همه پیامبران الهی سیادت این سرزمین را باور داشته و به پاس‏داشت آن مأمور بوده‏اند، سخن گفت.

حج در قرآن

بیست و دومین سوره قرآن را حج نامیده‏اند. افزون بر هشت آیه از این سوره، آیاتی از سوره‏های بقره، آل عمران، مائده و توبه نیز به اهمیت، فلسفه و احکام حج اشاره کرده‏اند. تلاوت این آیات و تأمل در آنها، روشن‏گر عظمت حج و گستردگی ابعاد آن است:
کعبه، خانه‏ای است که به فرمان خداوند و به دست ابراهیم تجدید بنا شد و برای عبادت خدا و خودسازی مهیا گشت.
حج منافع و برکات معنوی و مادی و فواید فردی و اجتماعی و آثار سیاسی و اقتصادی و اخلاقی دارد.

همه مردم در این مکانِ عبادت یکسانند.

صفا و مروه، دو نشانه‏ای است که انسان را به یاد خدا می‏اندازد.
حج و عمره، برنامه انسان‏سازی است که حدود و شرایطی دارد و بهترین حاصل آن تقواست.

شرافت زمانی و مکانی

از امتیازهای ویژه حج که برتری آن را بر بسیاری از اعمال عبادی دیگر نشان می‏دهد، جمع شرافت و فضیلت، هم از جهت مکان و هم از بُعد زمان است. از نظر زمان برای هر یک از دو ماه ذیقعده و ذیحجه که به ماه‏های حج مشهورند، فضیلت بسیار گفته‏اند. مثلاً در روایت آمده است که بنای کعبه در 25 ذیقعده بود و در آن روز حضرت آدم هبوط کرد و ابراهیم خلیل و حضرت عیسی به دنیا آمدند، و رحمت در آن روز نشر یافت. همچنین بخش اعظم مناسک حج در دهه اول ذیحجه انجام می‏شود که بر پایه آیه 44 سوره حج، جزو «ایام معلومات» است. اربعینِ عبادتی نیز که موسای کلیم با خداوند وعده داشت، از اول ذی‏قعده شروع شد و با دهه اول ذیحجه پایان یافت که محصول این چله‏نشینی، دریافت تورات بود. درباره شرافت مکانی حج نیز سخن بی‏کرانه است. سرزمین مکه در قداست و فضیلت بی‏همتاست؛ چرا که کعبه، نخستین خانه مبارک برای خلق و مشعل هدایت برای جهانیان خوانده شده است. این سرزمین، از نشانه‏هایِ روشنِ خداوند است و صفا و مروه که از شعایر الهی است، در آن قرار دارد.

حج؛ تجلی وحدت

اجتماع شکوه‏مند مسلمانان در همایش بزرگ حج، افزون بر پاس‏داشت عبادتی توحیدی و برافراشتن پرچم دین‏داری در جهان، نمایش قدرتمند ابهتِ امت اسلام است. مسافران حج، همه در لوای یک نام و آرمان، یک قبله و قرآن و با ره‏نمایی یک پیامبر، سرود همدلی و همراهی می‏خوانند. مجموعه‏های گوناگونی که از سرتاسر جغرافیای گسترده جهان اسلام گرد هم آمده‏اند، سهمی مشترک از یک تاریخ پرافتخار دارند. گفت‏و گو و ارتباط اینان و تأمل در محور واحدی که اسلام و قرآن و سنت باشد، عامل بسیار توان‏مندی برای وحدت و هم‏بستگی مسلمانان جهان شمرده می‏شود. این آهنگ یک‏پارچگی، اگر به درستی ساز شود، به حس مشترکی از توان‏زایی و سرانجام باور قدرتمندی در رویارویی با اسلام ستیزان و مستکبران جهان می‏انجامد و بدین روست که حج را می‏توان کنگره عظیم وحدت مسلمانان دانست.

زیباترین فصل مشترک

در تقسیم‏بندی‏های مرسوم حقوقی، اجتماعی و سیاسی جهان، ملاک تقسیم‏ها، یا مردم یک سرزمین هستند که آن را ناسیونالیسم یا ملت‏گرایی می‏نامند، یا نژاد، معیار تقسیم است که به آن راسیسم یا نژادگرایی گفته می‏شود، یا مرزِ هم‏گرایی، منافع مشترک مادی و اقتصادی یا اتحادیه‏های دفاعی است که نام‏ها و عنوان‏های گوناگون می‏گیرد. در اسلام، هیچ‏یک از این ملاک‏ها پذیرفته نیست و مرز دسته‏بندی انسان‏ها، تنها عقیده آنان درباره خدا و جهان و حقوق و هویت انسان است. قرآن به این گروه‏ها «امت» می‏گوید و امت اسلامی را گروهی از مردم می‏داند که در مدار عقیده به خدای یکتا و پیامبران فرستاده او وحدت و هماهنگی دارند. این باور ارزشمند و این معیار اعتقادی، بیش از هر عبادت دیگری در حج تجلی می‏یابد؛ آنجا که مرزهای جغرافیایی رنگ می‏بازد و سیاه و سپید و زرد و سرخ، پادشاه و فقیر، عالم و جاهل و قدرتمند و ضعیف، همه با یک تن‏پوش ساده، دور از هیاهوی اختلاف، در ضیافت حج، مهمان می‏شوند. این وحدت اعتقاد، زیباترین فصل مشترک تمامی مسلمانان گیتی و نیازمند تأمل و پاس‏داری است.

قطع طواف به دلیل برآوردن حاجت مؤمن

از نکته‏های شگرف آیین اسلام، پاس‏داشت احکام اجتماعی و سفارش‏های ویژه به تکریم حقوق مردم است. مرز این توجه و احترام تا بدانجاست که حتی در پاره‏ای از امور و هنگام تعارض آنها با عبادت‏های بزرگ معنوی، احترام به حقوق مردم و برآوردن نیاز آنها اولویت می‏یابد. در این‏باره روایت اَبان بن تَغلب از امام صادق علیه‏السلام بسیار درس‏آموز است:
ابان می‏گوید: همراه امام صادق علیه‏السلام در حال انجام طواف بودم. در همان هنگام، مردی نزدم آمد و در حالی که از صورتش پریشانی نمایان بود، از من خواست برای رفع گرفتاری‏اش به دنبالش بروم. حضرت صادق علیه‏السلام متوجه من شده و پرسید: ای ابان! این مرد کیست و چه می‏گوید؟ عرض کردم: شخصی از شیعیان شما و مسلمانی است که مشکلی دارد و از من تقاضای رفتن به دنبال رفع گرفتاری‏اش را دارد. حضرت فرمود: «شایسته است طواف را قطع کنی و همراه او بروی.» من با شگفتی گفتم: اما ای پسر رسول خدا! من هنوز طوافم را به پایان نرسانده‏ام. حضرت فرمود: «مانعی ندارد. آنچه از طواف به جا آورده‏ای، به خاطر بسپار و پس از بازگشت، دنباله آن را به جا آور». ابان می‏گوید: پرسیدم: آیا اگر طواف واجب هم باشد، جایز است؟ حضرت فرمود: آری.

حج و فلسفه آن

در قرآن کریم از برنامه معنوی ج به شیوه‏های گوناگونی یاد شده است؛ از جمله می‏فرماید: «خداوند زیارت این خانه [کعبه] را بر کسانی که توانایی رفتن به آن را دارند واجب کرده است». یا در مورد دیگر می‏فرماید: «حج و عمراه را برای خدا کامل گردانید». در مجموعه روایات نیز در مورد فضیلت و فلسفه و آثار حج، بحث‏های زیادی صورت گرفته است؛ از جمله آمده است: «حج، آرامش بخش دل هاست». امام سجاد علیه‏السلام نیز می‏فرماید: «حج و عمره به جای آورید تا بدن هایتان سالم بماند و روزی هایتان زیاد شود و ایمان‏تان استوار گردد». امیرمؤمنان علی علیه‏السلام فرموده است: «به جا آوردن حج و عمره، ناداری را از بین می‏برد و گناهان را پاک می‏کند». حتی آن حضرت در وصیت خود فرمود: «خدا را، خدا را در حق خانه، پروردگارتان در نظر بگیرید و تا زنده هستید آن را ترک نکنید که در صورت کوتاهی، از عذاب الهی در امان نمی‏مانید». در کلام دیگر، امام صادق علیه‏السلام به صورت کلی می‏فرماید: «همواره این خانه را زیارت کنید که زیارت‏های پیوسته شما از آن، ناخوشی‏های دنیا و سختی‏ها و هراس‏های روز رستاخیز را از شما دور می‏کند».

فضیلت حج

قرآن کریم در کنار یقین تکلیف حج، تأکید دارد که این کار هم همانند دیگر اعمال عبادی، حتما با نیت پاک و فقط برای خدا انجام گیرد: «حج و عمره را برای خدا کامل انجام دهید» بدون تردید فواید کامل حج زمانی به انسان می‏رسد که با انگیزه الهی انجام گیرد. در روایات اهل بیت علیهم‏السلام در اشاره به فضیلت و برکات حج، به امور بسیاری اشاره کرده‏اند؛ از جمله آنهاست: «زائر حج و عمره میهمان خداست و خداوند به او آمرزش هدیه می‏کند». «حج، جهاد هر ناتوان است». رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هم می‏فرماید: «حج، فقر و تهیدستی را از بین می‏برد» و در جای دیگر می‏فرماید، «حج به جای اورید تا بی‏نیاز شوید». امام سجاد علیه‏السلام می‏فرماید: «حق حج بر تو این است که بدانی بدان وسیله به پروردگارت وارد می‏شوی، و از گناهانت به سوی آن می‏گریزی، و به وسیله آن توبه‏ات پذیرفته می‏شود، و تکلیفی را که خدا بر تو واجب کرده است، ادا می‏کنی».

بُعد فرهنگی و اخلاقی حج

از جمله ابعادی که برای حج ذکر شده، بعد فرهنگی و اخلاقی ان است. مردم با بستن احرام، به کلی از امتیازات ظاهری، لباس‏های رنگارنگ و زر و زیور دور می‏شوند و با تحریم لذت‏ها و پرداختن به خودسازی که از وظایف هر حاجی محرم است، از جهان مادی جدا می‏شوند و در عالم معنویت قرار می‏گیرند. مجموعه اعمال حج و یادآوری خاطرات انبیا و اولیا در آن مکان شریف، زمینه انقلابی اخلاقی را در دل‏ها فراهم یم کند. بی‏جهت نیست که در روایات می‏خوانیم: «کس یکه حج را به طور کامل انجام دهد، از گناهان بیرون می‏آید و همانند روزی که از مادر متولد شده است، پاک می‏گردد». افزون بر این، اندیشمندان همه جوامع با جمع شدن در مکه، به تبادل افکار و انیدشه می‏پردازند که این مسئله، زمینه تحول و انقلابی فرهنگی ـ علمی را فراهم ی آورد. هشام بن کم می‏گوید: از امام صادق علیه‏السلام درباره فلسفه ج پرسیدم، فرمود: «خداوند بندگان را آفرید... و فرمان‏هایی برای مصلحت دین و دنیا به آنها داد. از جمله اجتماع مردم شرق و غرب در مکه در آیین حج مقرر شد تا مسلمانان به خوبی یکدیگر را بشناسند و برای اینکه آثار پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و اخبار او شناخته شود، آنها رابه خاطر آورند و فراموش نکنند». می‏توان گفت آیه «خداوند کعبه، بیت اللّه‏ الحرام را برای قوام کار مردم قرار داد» بر همه این امور دلالت دارد.

بُعد سیاسی فریضه حج

یکی از تکالیفی که در اسلام با شرایط خاص برای مؤمنان واجب شده، انجام اعمال حج است. این عمل همانند همه تکالیف دیگر، مصلحت‏های دارد و از جمله آنها، جنبه سیاسی آن است. امام علی علیه‏السلام در اشاره به فلسفه حج می‏فرماید: «خداوند مراسم حج را برای تقویت آیین اسلام تشریع کرد». از دقت در اعمال حج، به خوبی معلوم می‏گردد که بسیاری از جنبه‏های آن، افزون بر عبادی بودن، رنگ سیاسی هم دارد. برای مثال، حج، عامل مؤثری در ایجاد وحدت در صفوف مسلمانان است و تبعیض‏های ملی و نژادی و نیز محدود شدن در حصار مرزای جغرافیایی را از بین می‏برد. حج، سانسورها و اختناق‏ها را از راه تبادل اخبار حاجی‏های سرزمین مختلف اسلامی از بین می‏برد. به همین دلیل، در طول تاریخ حاکمان ستمگر از حضور حاجیان در جوامع گوناگون در مکه نگران می‏شوند. قرآن کریم در آیات مختلف، بر توجه به حج و انجام کامل این فریضه تأکید می‏کند؛ از جمله می‏فرماید: «خداوند زیارت این خانه را بر کسانی که توانایی رفتن به آن را دارند واجب کرده است». بر این اساس به پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دستور داده شده است: «مردم رابه حج فرا خوان، تا پیاده یا سوار بر اشتران،... از راه‏های دور نزد تو آیند».

سزای ترک حج

انجام فریضه حج، در صورت بودن شرایط برای افراد واجب می‏شود و ترک آن جایز نیست. قرآن کریم در این باره می‏فرماید: «زیارت کعبه برای کسانی که توانایی رفتن به حج را دارند، حق خدا بر مردم است و هر کس ناسپاسی کرده، از رفتن به آن خودداری می‏کند [زیانی متوجه خداوند نمی‏کند؛ زیرا] همانا خداوند از جهانیان بی‏نیاز است». رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله درمورد کسانی که بدون دلیل از حج خودداری می‏کنند، خطاب به علی علیه‏السلام می‏فرماید: «ای علی! ده کس از این امت به خدای بزرگ کفر ورزیده‏اند، یکی از آنها کسی است که توانایی حج داشته باشد، ولی تا زنده است از رفتن به حج خودداری می‏کند». آن حضرت در جایدیگر می‏فرماید: «هر کس در رفتن به حج آنقدر تعلل ورزد که مرگش فرا رسد، خداوند او را در روز رستاخیز یهودی یا نصرانی محشور می‏کند». امام صادق علیه‏السلام درباره تفسیر آیه‏ای که می‏فرماید: «هر کس در این دنیا کور باشد، در سرای آخرت نیز کور است»، فرموده است: «او کسی است که حج واجب را به تأخیر اندازد و بگوید امسال حج می‏روم، سال دیر حج می‏روم و...، تا آنکه مرگش فرا می‏رسد و نمی‏تواند به حج برود».

حج، از اسارت تا آزادی

حج که بزرگ‏ترین و باشکوه‏ترین نمایش قدرت جهان اسلام است، اگر در چارچوب ظاهرش گرفتار شود و از اصالت ناب و رسالت عظیم خویش دور افتد، خالی از تأثیر و طراوت و جوشش‏آفرینی است. مِنا و مَشعر و سعی و صفا، عرفات و حَلق و تقصیر و رَمی جمرات، همه در ورای ظاهر خود باطنی شکوه‏مند از معنا دارند. با این حال، آنچه امروز افسوس‏زاست، نشناختن این باطن و پرداختن به صرف آن ظاهر است. ناصر خسرو قبادیانی، قرن‏ها پیش این، بانگ بیدارباش را به حاجیان نهیب زده است:

شاد گشتم بدانکه حج کردی
چون تو کس نیست اندر این اقلیم
بازگو تا چگونه داشته‏ای
حرمت آن بزرگوار حریم
جمله بر خود حرام کرده بُدی
هر چه مادون کردگار عظیم؟
گفت نی، گفتمش چو در عرفات
ایستادی و یافتی تقدیم
عارف حق شدی و منکر خویش
به تو از معرفت رسید نسیم؟
گفت نی؟ گفتمش چو سنگ جمار
همی انداختی به دیو رجیم
از خود انداختی برون یک‏سو
همه عادات و فعل‏های ذمیم؟
و ناصر خسرو در آخر می‏افزاید:
گفتم ای دوست پس نکردی حج نشدی در مقام محوْ مقیم
رفته و مکه دیده آمده باز
محنت بادیه خریده به سیم
گر تو خواهی که حج کنی پس از این
این چنین کن که کردمت تعلیم

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:ماهنامه گلبرگ


بهاره افشاری: با تلویزیون قهرم!
یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 10:56 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )


شاید یکی از دلایلی که این روزها کمتر نام بهاره افشاری را می‌شنویم و تصویرش را می‌بینیم، همانطور که خودش می‌گوید گزیده‌کاری‌اش باشد؛ او این روزها ترجیح می‌دهد هر کاری را قبول نکند و نقش‌های متفاوتی را انتخاب کند و از این کار هم هدفی دارد. .



متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: چهره ها
:: برچسب‌ها: بهاره افشاری, مصاحبه
روش های مختلف آرایش مو در فصل تابستان
یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 8:59 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )


روزهای تابستان روزهای گرمی هستند که باعث عرق کردن می شوند. برای اینکه موهای مرتبی در خانه داشته باشید، می توانید آنها به شکل های مختلف ببافید یا به گونه ای آرایششان کنید که بدفرم و بدشکل دیده نشوند. .



متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: آرایش و زیبایی
:: برچسب‌ها: روش آرایش مو, بافت مو
من یک دختر 53 ساله هستم / روایت زندگی یک پیردختر ( به مناسبت روز دختر )
یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 0:21 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
روایت زندگی یک پیردختر


جامعه دختران ایرانی، به سمت بالارفتن سن میل می کند. تعداد دختران مجرد با سن بالا، بین 4 تا 6 میلیون نفر برآورد می شوند.  امروز به مناسبت روز دختر، سراغ یکی از همین جمعیت رفت؛ جمعیتی که در اصطلاح عام، از آنان به نام پیردخترها یاد می شود. این فرد، روایت زندگی خود را در به شرط آنکه نامش ذکر نشود، در اختیار شبکه ایران قرار داده است..


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی
:: برچسب‌ها: روز دختر, پیر دختر
رفتارهای زنانه‌ای که مردان نمی‌پسندند
شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 23:56 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
رفتارهای زنانه‌ای که مردان نمی‌پسندند


شما به عنوان یک زن می‌دانید چه چیزهایی بیشتر از همه یک مرد را آزار می‌دهد؟ تا به حال شده با خود فکر کنید که شاید بعضی رفتارهای زنانه شما به‌شدت شوهر یا نامزدتان را آزرده خاطر کند و حتی موجب دور شدن او از شما شود؟



متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: زنان
:: برچسب‌ها: رفتارهای زنانه‌ای که مردان نمی‌پسندند, رفتارهای زنانه‌
چگونه زندگی شاد هیجان انگیز و آرامی داشته باشیم
شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 22:1 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
http://phow.ir/wp-content/uploads/2013/09/Relaxed-Life.jpg


شادی، هیجان و آرامش سه حس مهمی است که هر انسانی در زندگی به آن نیاز دارد. در این چگونه راه های رسیدن به آن ها را بیان خواهیم کرد..




متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: تست و مطالب روانشناسی
:: برچسب‌ها: چگونه زندگی شاد هیجان انگیز و آرامی داشته باشیم, زندگی شاد
عواملی که در افزایش قد بسیار موثرند
شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 16:53 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
عواملی که در افزایش قد بسیار موثرند


عمده رشد قد در آقایان تا پایان سن ۲۵ سالگی و در خانم ها تا پایان ۱۸ سالگی است ولی با این وجود امکان افزایش قد در همه افراد تا پایان عمر وجود دارد. .



متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: پزشکی و سلامت
:: برچسب‌ها: عواملی که در افزایش قد بسیار موثرند, افزایش قد
هشت اعتراف مردان درباره دلایل خیانت کردن
شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 12:51 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
هشت اعتراف مردان درباره دلایل خیانت کردن


در ازدواج وقتی یکی از دو طرف خیانت می کند، طرف دیگر نابود می شود. همیشه روحش پریشان و ذهنش مشغول است که چرا؟ چه کم گذاشتم؟ چه کار کردم؟ چه نکردم؟ و ... اما این سوال ها بیهوده هستند. نتیجه ای جز تراشیدن روح آدمی ندارند..




متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: تست و مطالب روانشناسی، مردان
:: برچسب‌ها: هشت اعتراف مردان درباره دلایل خیانت کردن, اعتراف مردان درباره دلایل خیانت, خیانت
آیا ابراز احساسات به تقویت رابطه کمک می‌کند؟
شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 9:55 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )


هیچکس از زن غُرغُرو خوشش نمی‌آید - این واقعیت دارد. اما چیزی که ممکن است متعجبتان کند این است که مردها زنانی را که احساسات خود را درک می‌کنند و می‌داند چطور آنها را ابراز کند، تحسین می‌کنند..



متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: برچسب‌ها: ابراز احساسات, احساسات
چه زمان هایی نباید ازدواج کرد؟
شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 8:45 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

درست همانطور که نشانه‌هایی برای آمادگی شما برای ازدواج وجود دارد، نشانه‌هایی هم هست که می‌گوید آمادگی ازدواج ندارید. تعداد قابل‌توجهی از افراد هستند که وقتی به عقب و ازدواجشان نگاه می‌کنند، می‌فهمند که آماده نبودن آنها برای ازدواج در آن زمان علت طلاق و جدایی‌شان بوده است..

متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: تست و مطالب روانشناسی
:: برچسب‌ها: چه زمان هایی نباید ازدواج کرد, ازدواج, زمان ازدواج
پنج تا از بدترین دشمنان تابستانی دندان‌ها
جمعه ۱۵ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 23:41 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
پنج تا از بدترین دشمنان تابستانی دندان‌ها


اگر شما هم عاشق نوشیدنی‌های ترش و اسیدی هستید باید حواستان باشد که امکان دارد دندان‌هایتان را در معرض خطر قرار دهید..



متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: پزشکی و سلامت
:: برچسب‌ها: پنج تا از بدترین دشمنان تابستانی دندان‌ها, دشمنان تابستانی دندان‌ها
اشتباهات انتخاب در ازدواج
جمعه ۱۵ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 22:47 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
اشتباهات انتخاب در ازدواج


این روزها آمار طلاق از همیشه بالاتر رفته است و شاید یكی از علت‌های اصلی این آمار بالا به‌دست نیاوردن شناخت كافی در دوران آشنایی است.


دختر و پسرهای زیادی هستند كه گمان می‌كنند تنها وجود عشق و علاقه برای ازدواج كافی است ولی گاهی همین عشق مانع شناخت درست می‌شود و چشمان 2 طرف را كور می‌كند..



متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: تست و مطالب روانشناسی
:: برچسب‌ها: اشتباهات انتخاب در ازدواج, انتخاب در ازدواج
محبت شوهرتان چند برابر می شود اگر...
جمعه ۱۵ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 20:56 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )


اگر اين روزها احساس مي‌كنيد شوهرتان مثل هميشه سرحال نيست و آنطور كه بايد و شايد از كلمات محبت‌آميز در صحبت‌هاي روزمره‌اش استفاده نمي‌كند دست به كار شويد و برايش معجون گياهي محبت تهيه كنيد..



متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: زناشویی، تست و مطالب روانشناسی
:: برچسب‌ها: محبت, شوهر, شوهر سردمزاج, شوهر رمانتیک
بیست ایده ساده برای دکور خانه
جمعه ۱۵ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 10:39 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
بیست ایده ساده برای دکور خانه


ایده های ساده برای دکور خانه دقیقا همان چیزی است که خیلی ها از آن چشم پوشی می کنند و برای رسیدن به خانه ای شیک و دوست داشتنی، راه ها و ایده های سخت و سنگین را انتخاب می کنند اما کریستوفر پیکوک، ماریا هافر، کارلتون وارنی و ۹۷ دکوراتور معروف دیگر به این نتیجه رسیده اند که برای دکور هر خانه ای بهترین جواب ایده های ساده است و این ایده های ساده را منتشر کرده اند..



متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: دکوراسیون
:: برچسب‌ها: بیست ایده ساده برای دکور خانه, ایده ساده برای دکور, دکور خانه